Matthew 1:1: شجره‌نامة عیسی مسیح، پسر داوود، پسر ابراهیم:

Matthew 1:2: ابراهیم پدر اسحاق، اسحاق پدر یعقوب و یعقوب پدر یهودا و برادرانش بود.

Matthew 1:3: یهودا پدر فارِص و زارَح بود و مادرشان تامار نام داشت. فارِص پدر حِصْرون و حِصْرون پدر رام،

Matthew 1:4: رام پدر عَمیناداب، عَمیناداب پدر نَحْشون و نَحْشون پدر سَلمون بود.

Matthew 1:5: سَلمون پدر بوعَز بود. مادر بوعَز راحاب نام داشت. بوعَز پدر عوبید بود و مادر عوبید روت نام داشت. عوبید پدر یِسای بود.

Matthew 1:6: یِسای پدر داوود پادشاه، و داوود پدر سلیمان بود. مادر سلیمان پیشتر زن اوریا بود.

Matthew 1:7: سلیمان پدر رِحُبعام، و رِحُبعام پدر اَبیّا، و اَبیّا پدر آسا بود.

Matthew 1:8: آسا پدر یِهوشافاط، یِهوشافاط پدر یورام، و یورام پدر عُزیا بود.

Matthew 1:9: عُزیا پدر یوتام، یوتام پدر آحاز، و آحاز پدر حِزِقیا بود.

Matthew 1:10: حِزِقیا پدر مَنَسی، مَنَسی پدر آمون، و آمون پدر یوشیا بود.

Matthew 1:11: یوشیا پدر یِکُنیا و برادرانش بود. در این زمان یهودیان به بابِل تبعید شدند.

Matthew 1:12: پس از تبعید یهودیان به بابِل: یِکُنیا پدر شِئَلْتی‌ئیل و شِئَلْتی‌ئیل پدر زِروبابِل بود.

Matthew 1:13: زِروبابِل پدر اَبیهود، اَبیهود پدر ایلیاقیم، و ایلیاقیم پدر عازور بود.

Matthew 1:14: عازور پدر صادوق، صادوق پدر یاکیم، و یاکیم پدر اِلیهود بود.

Matthew 1:15: اِلیهود پدر ایلعازَر، ایلعازَر پدر مَتان، و مَتان پدر یعقوب بود.

Matthew 1:16: یعقوب پدر یوسف همسر مریم بود، که عیسی ملقّب به مسیح از او به دنیا آمد.

Matthew 1:17: بدین قرار، از ابراهیم تا داوود بر روی هم چهارده نسل و از داوود تا زمان تبعید یهودیان به بابِل، چهارده نسل، و از زمان تبعید تا مسیح چهارده نسل بودند.

Matthew 1:18: تولد عیسی مسیح اینچنین روی داد: مریم، مادر عیسی، نامزد یوسف بود. امّا پیش از آنکه به هم بپیوندند، معلوم شد که مریم از روح‌القدس آبستن است. Matthew 1:19: از آنجا که شوهرش یوسف مردی پارسا بود و نمی‌خواست مریم رسوا شود، چنین اندیشید که بی‌هیاهو از او جدا شود. Matthew 1:20: امّا همان زمان که این تصمیم را گرفت، فرشتة خداوند در خواب بر او ظاهر شد و گفت: «ای یوسف، پسر داوود، از گرفتن زن خود مریم مترس، زیرا آنچه در بطن وی جای گرفته، از روح‌القدس است. Matthew 1:21: او پسری به دنیا خواهد آورد که تو باید او را عیسی بنامی، زیرا او قوم خود را از گناهانشان نجات خواهد بخشید.» Matthew 1:22: این‌‌همه رخ داد تا آنچه خداوند به زبان نبی گفته بود، به حقیقت پیوندد که:
Matthew 1:23: «باکره‌ای آبستن شده، پسری به دنیا خواهد آورد و او را عِمانوئیل خواهند نامید،»

که به معنی «خدا با ما» است. Matthew 1:24: چون یوسف از خواب بیدار شد، آنچه فرشتة خداوند به او فرمان داده بود، انجام داد و زن خود را گرفت. Matthew 1:25: امّا با او همبستر نشد تا او پسر خود را به دنیا آورد؛ و یوسف او را عیسی نامید.

Matthew 2:1: چون عیسی در دوران سلطنت هیرودیسِ پادشاه، در بیت‌لِحِمِ یهودیه به دنیا آمد، چند مُغ از مشرق زمین به اورشلیم آمدند Matthew 2:2: و پرسیدند: «کجاست آن مولود که پادشاه یهود است؟ زیرا ستارة او را در مشرق دیده‌ایم و برای سجدة او آمده‌ایم.» Matthew 2:3: چون این خبر به گوش هیرودیسِ پادشاه رسید، او و تمامی اورشلیم با وی مضطرب شدند. Matthew 2:4: هیرودیس همة سران کاهنان و علمای دینِ قوم را فراخواند و از آنها پرسید: «مسیح کجا باید زاده شود؟» Matthew 2:5: پاسخ دادند: «در بیت‌لِحِمِ یهودیه، زیرا نبی در این‌‌باره چنین نوشته است:
Matthew 2:6: «‹ای بیت‌لِحِم که در سرزمین یهودایی، تو در میان فرمانروایان یهودا به هیچ روی کمترین نیستی، زیرا از تو فرمانروایی ظهور خواهد کرد که قوم من، اسرائیل، را شبانی خواهد نمود.›»

Matthew 2:7: پس هیرودیس مُغان را در نهان نزد خود فراخواند و زمانِ دقیقِ ظهور ستاره را از ایشان جویا شد. Matthew 2:8: سپس آنان را به بیت‌لِحِم روانه کرد و بدیشان گفت: «بروید و دربارة آن کودک بدقّت تحقیق کنید. چون او را یافتید، مرا نیز آگاه سازید تا آمده، سجده‌اش کنم.» Matthew 2:9: مُغان پس از شنیدن سخنان پادشاه، روانه شدند و ستاره‌ای که در مشرق دیده بودند، پیشاپیش آنها می‌رفت تا سرانجام بر فراز مکانی که کودک بود، بازایستاد. Matthew 2:10: ایشان با دیدن ستاره بسیار شاد شدند. Matthew 2:11: چون به خانه در‌‌آمدند و کودک را با مادرش مریم دیدند، روی بر زمین نهاده، آن کودک را سجده نمودند. سپس صندوقچه‌های خود را گشودند و هدیه‌هایی از طلا و کندر و مُر به وی پیشکش کردند. Matthew 2:12: و چون در خواب هشدار یافتند که نزد هیرودیس بازنگردند، از راهی دیگر رهسپار دیار خود شدند.

Matthew 2:13: پس از رفتن مُغان، فرشتة خداوند در خواب بر یوسف ظاهر شد و گفت: «برخیز، کودک و مادرش را بر‌‌گیر و به مصر بگریز و در آنجا بمان تا به تو خبر دهم، زیرا هیرودیس در جستجوی کودک است تا او را بکشد.» Matthew 2:14: پس یوسف شبانگاه برخاست، کودک و مادرش را بر‌‌گرفت و رهسپار مصر شد، Matthew 2:15: و تا زمان مرگ هیرودیس در آنجا ماند. بدین‌‌گونه، آنچه خداوند به زبان نبی گفته بود تحقق یافت که «پسر خود را از مصر فراخواندم.»

Matthew 2:16: چون هیرودیس دریافت که مُغان فریبش داده‌اند، سخت بر‌‌آشفت و دستور داد تا در بیت‌لِحِم و اطراف آن همة پسران دو ساله و کمتر را، مطابق با زمانی که از مُغان تحقیق کرده بود، بکشند. Matthew 2:17: آنگاه آنچه به زبان اِرِمیای نبی گفته شده بود، به حقیقت پیوست که:
Matthew 2:18: «صدایی از رامه به گوش می‌رسد، صدای شیون و زاری و ماتمی عظیم. راحیل برای فرزندانش می‌گرید و تسلی نمی‌یابد، زیرا که دیگر نیستند.»

Matthew 2:19: پس از مرگ هیرودیس، فرشتة خداوند در مصر به خواب یوسف آمد Matthew 2:20: و گفت: «برخیز، کودک و مادرش را بر‌‌گیر و به سرزمین اسرائیل بازگرد، زیرا آنان که قصد جان کودک را داشتند، مرده‌اند.» Matthew 2:21: پس یوسف برخاست، کودک و مادرش را بر‌‌گرفت و به سرزمین اسرائیل بازگشت. Matthew 2:22: امّا چون شنید آرخِلائوس به‌‌جای پدرش هیرودیس در یهودیه حکم می‌راند، ترسید به آنجا برود، و چون در خواب هشدار یافت، رو به‌‌سوی نواحی جلیل نهاد Matthew 2:23: و در شهری به نام ناصره سکونت گزید. بدین‌‌ترتیب، کلام انبیا به حقیقت پیوست که گفته بودند «ناصری» خوانده خواهد شد.

Matthew 3:1: در آن روزها یحیای تعمیددهنده ظهور کرد. او در بیابان یهودیه موعظه می‌کرد و Matthew 3:2: می‌گفت:‌ «توبه کنید زیرا پادشاهی آسمان نزدیک شده است!» Matthew 3:3: یحیی همان است که اِشَعْیای نبی درباره‌اش می‌گوید: «ندای آن که در بیابان فریاد بر‌‌می‌آورد: ‹راه را برای خداوند آماده کنید! مسیر او را هموار سازید!› »

Matthew 3:4: یحیی جامه از پشم شتر بر تن داشت و کمربندی چرمین بر کمر می‌بست، و خوراکش ملخ و عسل صحرایی بود. Matthew 3:5: مردم از اورشلیم و سراسر یهودیه و از تمامی نواحی اطراف رود اردن نزد او می‌رفتند Matthew 3:6: و به گناهان خود اعتراف کرده، در رود اردن از دست او تعمید می‌یافتند.

Matthew 3:7: امّا یحیی چون بسیاری از فَریسیان و صَدّوقیان را دید که به آنجا که او تعمید می‌داد می‌آمدند، به آنان گفت: «ای افعی‌زادگان! چه کسی به شما هشدار داد که از غضبی که در پیش است، بگریزید؟ Matthew 3:8: پس ثمری شایستة توبه بیاورید Matthew 3:9: و با خود مگویید، ‹پدر ما ابراهیم است.› زیرا به شما می‌گویم خدا قادر است از این سنگها فرزندان برای ابراهیم پدید آورد. Matthew 3:10: هم‌اکنون تیشه بر ریشة درختان نهاده شده است. هر درختی که میوة خوب ندهد، بریده و در آتش افکنده خواهد شد.

Matthew 3:11: «من شما را برای توبه، با آب تعمید می‌دهم؛ امّا آن که پس از من می‌آید تواناتر از من است که من حتی شایستة پیش آوردن کفشهایش نیستم. او شما را با روح‌القدس و آتش تعمید خواهد داد. Matthew 3:12: او کج‌بیل خود را در دست دارد و خرمنگاه خود را پاک خواهد کرد و گندم خویش را در انبار ذخیره خواهد نمود، امّا کاه را با آتشی خاموشی‌ناپذیر خواهد سوزانید.»

Matthew 3:13: آنگاه عیسی از جلیل به رود اردن آمد تا از دست یحیی تعمید گیرد. Matthew 3:14: ولی یحیی کوشید تا او را از این کار بازدارد و به او گفت: «منم که باید از تو تعمید بگیرم، و حال تو نزد من می‌آیی؟» Matthew 3:15: عیسی در پاسخ گفت: «بگذار اکنون چنین شود، زیرا شایسته است که ما پارسایی را به‌‌کمال تحقق بخشیم.» پس یحیی رضایت داد. Matthew 3:16: چون عیسی تعمید یافت، بی‌درنگ از آب بر‌‌آمد. همان دم آسمان گشوده شد و او روح خدا را دید که همچون کبوتری فرود آمد و بر وی قرار گرفت. Matthew 3:17: سپس ندایی از آسمان در‌‌رسید که «این است پسر محبوبم که از او خشنودم.»

Matthew 4:1: آنگاه روح، عیسی را به بیابان هدایت کرد تا ابلیس وسوسه‌اش کند. Matthew 4:2: او چهل شبانه‌روز را در روزه سپری کرد و پس از آن گرسنه شد. Matthew 4:3: آنگاه وسوسه‌گر نزدش آمد و گفت: «اگر پسر خدایی، به این سنگها بگو نان شوند!» Matthew 4:4: عیسی در پاسخ گفت: «نوشته شده است که: « ‹انسان تنها به نان زنده نیست، بلکه به هر کلامی زنده است که از دهان خدا صادر شود.›»

Matthew 4:5: سپس ابلیس او را به شهر مقدّس برد و بر فراز معبد قرار داد Matthew 4:6: و گفت: «اگر پسر خدایی، خود را به‌‌زیر افکن، زیرا نوشته شده است: « ‹دربارة تو به فرشتگان خود فرمان خواهد داد و آنها تو را بر دستهایشان خواهند گرفت، مبادا پایت به سنگی برخورَد.› »

Matthew 4:7: عیسی به او پاسخ داد: «این نیز نوشته شده که، « ‹خداوند خدای خود را میازما.›»

Matthew 4:8: دیگر بار ابلیس او را بر فراز کوهی بس بلند برد و همة حکومتهای جهان را با تمام شکوه و جلالشان به او نشان داد Matthew 4:9: و گفت: «اگر در برابرم به خاک افتی و پرستشم کنی، این‌‌همه را به تو خواهم بخشید.» Matthew 4:10: عیسی به او گفت: «دور شو ای شیطان! زیرا نوشته شده است: « ‹خداوند، خدای خود را بپرست و تنها او را خدمت کن.› »

Matthew 4:11: آنگاه ابلیس او را رها کرد و فرشتگان آمده، خدمتش کردند.

Matthew 4:12: چون عیسی شنید که یحیی گرفتار شده است، به جلیل بازگشت. Matthew 4:13: سپس ناصره را ترک کرده، به کَفَرناحوم رفت و در آنجا اقامت گزید. کَفَرناحوم در کنار دریاچة جلیل و در نواحی زِبولون و نَفْتالی واقع بود. Matthew 4:14: بدین‌‌سان کلام اِشَعْیای نبی به‌‌حقیقت پیوست که گفته بود:
Matthew 4:15: «دیار زِبولون و نَفْتالی، در کنار دریا، فراسوی اردن، جلیل اجنبیان؛

Matthew 4:16: مردمی که در تاریکی به‌‌سر می‌بردند، نوری عظیم دیدند، و بر آنان که در دیار سایة مرگ می‌زیستند، روشنایی درخشید.»

Matthew 4:17: از آن زمان عیسی به موعظة این پیام آغاز کرد که: «توبه کنید، زیرا پادشاهی آسمان نزدیک شده است!»

Matthew 4:18: چون عیسی در کنار دریاچة جلیل راه می‌رفت، دو برادر را دید به نامهای شَمعون، ملقّب به پِطرُس، و آندریاس، که تور به دریا می‌افکندند، زیرا ماهیگیر بودند. Matthew 4:19: به ایشان گفت: «از پی من آیید که شما را صیاد مردمان خواهم ساخت.» Matthew 4:20: آنان بی‌درنگ تورهای خود را وانهادند و در پی او شتافتند. Matthew 4:21: چون به راه خود ادامه داد، دو برادر دیگر یعنی یعقوب پسر زِبِدی و برادرش یوحنا را دید که با پدرشان زِبِدی در قایق بودند و تورهای خود را آماده می‌کردند. آنان را نیز فراخواند؛ Matthew 4:22: ایشان بی‌درنگ قایق و پدر خود را ترک گفتند و از پی او روانه شدند.

Matthew 4:23: بدین‌‌سان، عیسی در سرتاسر جلیل می‌گشت و در کنیسه‌های ایشان تعلیم می‌داد و مژدة پادشاهی آسمان را موعظه می‌کرد و هر درد و بیماری مردم را شفا می‌بخشید. Matthew 4:24: پس آوازه‌اش در سرتاسر سوریه پیچید و مردم همة بیماران را که به انواع امراض و دردها دچار بودند، و نیز دیوزدگان و مصروعان و مفلوجان را نزدش می‌آوردند و آنان را شفا می‌بخشید. Matthew 4:25: پس جماعتهایی بزرگ از جلیل و دِکاپولیس، اورشلیم و یهودیه و فراسوی اردن در پی او روانه شدند.

Matthew 5:1: چون عیسی آن جماعتها را دید، به کوهی بر‌‌آمد و بنشست. آنگاه شاگردانش نزد او آمدند Matthew 5:2: و او به تعلیم دادنشان آغاز کرد و گفت:
Matthew 5:3: «خوشا‌‌به‌‌حال فقیرانِ در روح، زیرا پادشاهی آسمان از آن ایشان است.

Matthew 5:4: خوشا‌‌به‌‌حال ماتمیان، زیرا آنان تسلی خواهند یافت.

Matthew 5:5: خوشا‌‌به‌‌حال نرم‌‌خویان، زیرا آنان زمین را به‌‌میراث خواهند برد.

Matthew 5:6: خوشا‌‌به‌‌حال گرسنگان و تشنگان عدالت، زیرا آنان سیر خواهند شد.

Matthew 5:7: خوشا‌‌به‌‌حال رحیمان، زیرا بر آنان رحم خواهد شد.

Matthew 5:8: خوشا‌‌به‌‌حال پاکدلان، زیرا آنان خدا را خواهند دید.

Matthew 5:9: خوشا‌‌به‌‌حال صلح‌جویان، زیرا آنان فرزندان خدا خوانده خواهند شد.

Matthew 5:10: خوشا‌‌به‌‌حال آنان که در راه پارسایی آزار می‌بینند، زیرا پادشاهی آسمان از آنِ ایشان است.

Matthew 5:11: «خوشا‌‌به‌‌حال شما، آنگاه که مردم به‌‌خاطر من، شما را دشنام دهند و آزار رسانند و هر سخن بدی به‌‌دروغ علیه شما بگویند. Matthew 5:12: خوش باشید و شادی کنید زیرا پاداشتان در آسمان عظیم است. چرا که همین‌‌گونه پیامبرانی را که پیش از شما بودند، آزار رسانیدند.

Matthew 5:13: «شما نمک جهانید. امّا اگر نمک خاصیتش را از دست بدهد، چگونه می‌توان آن را باز نمکین ساخت؟ دیگر به کاری نمی‌آید جز آنکه بیرون ریخته شود و پایمالِ مردم گردد.

Matthew 5:14: «شما نور جهانید. شهری را که بر فراز کوهی بنا شده، نتوان پنهان کرد. Matthew 5:15: هیچ‌کس چراغ را نمی‌افروزد تا آن را زیر کاسه‌ای بنهد، بلکه آن را بر چراغدان می‌گذارد تا نورش بر همة آنان که در خانه‌اند، بتابد. Matthew 5:16: پس بگذارید نور شما بر مردم بتابد تا کارهای نیکتان را ببینند و پدر شما را که در آسمان است، بستایند.

Matthew 5:17: «گمان مبرید که آمده‌ام تا تورات و نوشته‌های پیامبران را نسخ کنم؛ نیامده‌ام تا آنها را نسخ کنم، بلکه آمده‌ام تا تحققشان بخشم. Matthew 5:18: زیرا آمین، به شما می‌گویم، تا آسمان و زمین از میان نرود، نقطه یا همزه‌ای از تورات هرگز از میان نخواهد رفت، تا اینکه همه به انجام رسد. Matthew 5:19: پس هر که یکی از کوچکترینِ این احکام را بشکند و به دیگران نیز چنین بیاموزد، در پادشاهیِ آسمان، کوچکترین به‌‌شمار خواهد آمد. امّا هر که این احکام را اجرا کند و آنها را به دیگران بیاموزد، او در پادشاهیِ آسمان بزرگ خوانده خواهد شد. Matthew 5:20: زیرا به شما می‌گویم، تا پارسایی شما برتر از پارسایی فَریسیان و علمای دین نباشد، هرگز به پادشاهی آسمان راه نخواهید یافت.

Matthew 5:21: «شنیده‌اید که به پیشینیان گفته شده، ‹قتل مکن، و هر که قتل کند، سزاوار محاکمه خواهد بود.› Matthew 5:22: امّا من به شما می‌گویم، هر که بر برادر خود خشم گیرد، سزاوار محاکمه است؛ و هر که به برادر خود ‹راقا› گوید، سزاوار محاکمه در حضور شوراست؛ و هر که به برادر خود احمق گوید، سزاوار آتش جهنم بُوَد. Matthew 5:23: پس اگر هنگام تقدیم هدیه‌ات بر مذبح، به‌‌یاد آوردی که برادرت از تو شکایتی دارد، Matthew 5:24: هدیه‌ات را بر مذبح واگذار و نخست برو و با برادر خود آشتی کن و سپس بیا و هدیه‌ات را تقدیم نما. Matthew 5:25: با شاکیِ خود که تو را به محکمه می‌برد، تا هنوز با وی در راه هستی، صلح کن، مبادا تو را به قاضی سپارد و قاضی تو را تحویل نگهبان دهد و به زندان بیفتی. Matthew 5:26: آمین، به تو می‌گویم که تا شاهی آخر را نپردازی، از زندان به‌‌در نخواهی آمد.

Matthew 5:27: «شنیده‌اید که گفته شده، ‹زنا مکن.› Matthew 5:28: امّا من به شما می‌گویم، هر که با شهوت به زنی بنگرد، همان دم در دل خود با او زنا کرده است. Matthew 5:29: پس اگر چشم راستت تو را می‌لغزاند، آن را به‌‌در آر و دور افکن، زیرا تو را بهتر آن است که عضوی از اعضایت نابود گردد تا آن که تمام بدنت به دوزخ افکنده شود. Matthew 5:30: و اگر دست راستت تو را می‌لغزاند، آن را قطع کن و دور افکن، زیرا تو را بهتر آن است که عضوی از اعضایت نابود گردد تا آن که تمام بدنت به دوزخ افکنده شود.

Matthew 5:31: «همچنین گفته شده که ‹هر که زن خود را طلاق دهد، باید به او طلاقنامه‌ای بدهد.› Matthew 5:32: امّا من به شما می‌گویم، هر که زن خود را جز به‌‌علت خیانت در زناشویی طلاق دهد، باعث زناکار شدن او می‌گردد؛ و هر که زن طلاق داده شده را به زنی بگیرد، زنا می‌کند.

Matthew 5:33: «و باز شنیده‌اید که به پیشینیان گفته شده، ‹سوگند خود را مشکن، بلکه به سوگندهای خود به خدا وفا کن.› Matthew 5:34: امّا من به شما می‌گویم، هرگز سوگند مخورید، نه به آسمان، زیرا که تخت پادشاهی خداست، Matthew 5:35: و نه به زمین، چون کرسی زیر پای اوست، و نه به اورشلیم، زیرا که شهر آن پادشاه بزرگ است. Matthew 5:36: و به سر خود نیز سوگند مخور، زیرا حتی مویی را سفید یا سیاه نمی‌توانی کرد. Matthew 5:37: پس ‹بله› شما همان ‹بله› باشد و ‹نه› شما ‹نه›، زیرا افزون بر این، شیطانی است.

Matthew 5:38: «نیز شنیده‌اید که گفته شده، ‹چشم به عوض چشم و دندان به عوض دندان.› Matthew 5:39: امّا من به شما می‌گویم، در برابر شخص شرور نایستید. اگر کسی به گونة راست تو سیلی زند، گونة دیگر را نیز به سوی او بگردان. Matthew 5:40: و هر‌‌گاه کسی بخواهد تو را به محکمه کشیده، قبایت را از تو بگیرد، عبایت را نیز به او واگذار. Matthew 5:41: اگر کسی مجبورت کند یک میل با او بروی، دو میل همراهش برو. Matthew 5:42: اگر کسی از تو چیزی بخواهد، به او بده و از کسی که از تو قرض خواهد، روی مگردان.

Matthew 5:43: «شنیده‌اید که گفته شده، ‹همسایه‌ات را دوست بدار و با دشمنت دشمنی کن.› Matthew 5:44: امّا من به شما می‌گویم دشمنان خود را دوست بدارید و برای آنان که به شما آزار می‌رسانند، دعای خیر کنید، Matthew 5:45: تا پدر خود را که در آسمان است، فرزندان باشید. زیرا او آفتاب خود را بر بدان و نیکان می‌تاباند و باران خود را بر پارسایان و بدکاران می‌باراند. Matthew 5:46: اگر تنها آنان را دوست بدارید که شما را دوست می‌دارند، چه پاداشی خواهید داشت؟ آیا حتی خراجگیران چنین نمی‌کنند؟ Matthew 5:47: و اگر تنها برادران خود را سلام گویید، چه برتری بر دیگران دارید؟ مگر حتی بت‌پرستان چنین نمی‌کنند؟ Matthew 5:48: پس شما کامل باشید چنانکه پدر آسمانی شما کامل است.

Matthew 6:1: «آگاه باشید که پارسایی خود را در برابر دیدگان مردم به‌جا میاورید، به این قصد که شما را ببینند، وگرنه نزد پدر خود که در آسمان است، پاداشی نخواهید داشت.

Matthew 6:2: «پس هنگامی که صدقه می‌دهی، جار مزن، چنان که ریاکاران در کنیسه‌ها و کوچه‌ها می‌کنند تا مردم آنها را بستایند. آمین، به شما می‌گویم که اینان پاداش خود را بتمامی یافته‌اند. Matthew 6:3: پس تو چون صدقه می‌دهی، چنان کن که دست چپت از آنچه دست راستت می‌کند، آگاه نشود، Matthew 6:4: تا صدقة تو در نهان باشد؛ آنگاه پدرِ نهان‌بینِ تو، به تو پاداش خواهد داد.

Matthew 6:5: «هنگامی که دعا می‌کنی، همچون ریاکاران مباش که دوست می‌دارند در کنیسه‌ها و سَرِ کوچه‌ها ایستاده، دعا کنند تا مردم آنها را ببینند. آمین، به شما می‌گویم که اینان پاداش خود را به‌تمامی یافته‌اند. Matthew 6:6: امّا تو، هنگامی که دعا می‌کنی به اتاق خود برو، در را ببند و نزد پدر خود که در نهان است، دعا کن. آنگاه پدرِ نهان‌بینِ تو، به تو پاداش خواهد داد.

Matthew 6:7: «همچنین، هنگام دعا، عباراتی توخالی تکرار مکنید، آن‌‌گونه که بت‌پرستان می‌کنند، زیرا می‌پندارند به‌‌سبب زیاده گفتن، دعایشان مستجاب می‌شود. Matthew 6:8: پس مانند ایشان مباشید، زیرا پدر شما پیش از آنکه از او درخواست کنید، نیازهای شما را می‌داند.

Matthew 6:9: «پس شما این‌‌گونه دعا کنید:

«ای پدر ما که در آسمانی، نام تو مقدّس باد.

Matthew 6:10: پادشاهی تو بیاید. ارادة تو، چنانکه در آسمان انجام می‌شود، بر زمین نیز به انجام رسد.

Matthew 6:11: نان روزانة ما را امروز به ما عطا فرما.

Matthew 6:12: و قرضهای ما را ببخش، چنانکه ما نیز قرضداران خود را می‌بخشیم.

Matthew 6:13: و ما را در آزمایش میاور، بلکه از آن شرور رهاییمان ده. [زیرا پادشاهی و قدرت و جلال، تا ابد از آنِ توست. آمین.]

Matthew 6:14: زیرا اگر خطاهای مردم را ببخشید، پدر آسمانیِ شما نیز شما را خواهد بخشید. Matthew 6:15: امّا اگر خطاهای مردم را نبخشید، پدر شما نیز خطاهای شما را نخواهد بخشید.

Matthew 6:16: «هنگامی که روزه می‌گیرید، مانند ریاکاران تُرشرو مباشید، زیرا آنان حالت چهرة خود را دگرگون می‌کنند تا نزد مردم، روزه‌دار بنمایند. آمین، به شما می‌گویم که پاداش خود را به‌تمامی یافته‌اند. Matthew 6:17: امّا تو چون روزه می‌گیری، به سر خود روغن بزن و صورت خود را بشوی Matthew 6:18: تا روزة تو بر مردم عیان نباشد، بلکه بر پدر تو که در نهان است، و پدرِ نهان‌بینِ تو، به تو پاداش خواهد داد.

Matthew 6:19: «بر زمین گنج میندوزید، جایی که بید و زنگ، زیان می‌رساند و دزدان نَقْب می‌زنند و سرقت می‌کنند. Matthew 6:20: بلکه گنج خود را در آسمان بیندوزید، آنجا که بید و زنگ زیان نمی‌رساند و دزدان نَقْب نمی‌زنند و سرقت نمی‌کنند. Matthew 6:21: زیرا هر جا گنج توست، دل تو نیز آنجا خواهد بود.

Matthew 6:22: «چشم، چراغ بدن است. اگر چشمت سالم باشد، تمام وجودت روشن خواهد بود. Matthew 6:23: امّا اگر چشمت فاسد باشد، تمام وجودت را ظلمت فرا‌‌خواهد گرفت. پس اگر نوری که در توست ظلمت باشد، چه ظلمت عظیمی خواهد بود!

Matthew 6:24: «هیچ‌کس دو ارباب را خدمت نتواند کرد، زیرا یا از یکی نفرت خواهد داشت و به دیگری مهر خواهد ورزید، و یا سرسپردة یکی خواهد بود و دیگری را خوار خواهد شمرد. نمی‌توانید هم بندة خدا باشید، هم بندة پول.

Matthew 6:25: «پس به شما می‌گویم، نگران زندگی خود نباشید که چه بخورید یا چه بنوشید، و نه نگران بدن خود که چه بپوشید. آیا زندگی از خوراک و بدن از پوشاک مهمتر نیست؟ Matthew 6:26: پرندگان آسمان را بنگرید که نه می‌کارند و نه می‌دِروَند و نه در انبار ذخیره می‌کنند و پدر آسمانی شما به آنها روزی می‌دهد. آیا شما بس باارزشتر از آنها نیستید؟ Matthew 6:27: کیست از شما که بتواند با نگرانی، ساعتی به عمر خود بیفزاید؟

Matthew 6:28: «و چرا برای پوشاک نگرانید؟ سوسنهای صحرا را بنگرید که چگونه نمو می‌کنند؛ نه زحمت می‌کشند و نه می‌ریسند. Matthew 6:29: به شما می‌گویم که حتی سلیمان نیز با همة شکوه و جلالش همچون یکی از آنها آراسته نشد. Matthew 6:30: پس اگر خدا علف صحرا را که امروز هست و فردا در تنور افکنده می‌شود، این‌‌چنین می‌پوشانَد، آیا شما را، ای سست‌ایمانان، به‌‌مراتب بهتر نخواهد پوشانید؟

Matthew 6:31: «پس نگران نباشید و نگویید چه بخوریم یا چه بنوشیم و یا چه بپوشیم. Matthew 6:32: زیرا اقوام دور از خدا در پی همة این‌‌گونه چیزهایند، امّا پدر آسمانی شما می‌داند که بدین‌‌همه نیاز دارید. Matthew 6:33: بلکه نخست در پی پادشاهی خدا و انجام ارادة او باشید، آنگاه همة اینها نیز به شما عطا خواهد شد. Matthew 6:34: پس نگران فردا مباشید، زیرا فردا نگرانی خود را خواهد داشت. مشکلات امروز برای امروز کافی است!

Matthew 7:1: «داوری نکنید تا بر شما داوری نشود. Matthew 7:2: زیرا به همان‌‌گونه که بر دیگران داوری می‌کنید، بر شما نیز داوری خواهد شد و با همان پیمانه که وزن می‌کنید، برای شما وزن خواهد شد. Matthew 7:3: چرا پَرِ کاهی را در چشم برادرت می‌بینی، امّا از چوبی که در چشم خود داری غافلی؟ Matthew 7:4: چگونه می‌توانی به برادرت بگویی، ‹بگذار پَرِ کاه را از چشمت به‌‌در آورم،› حال آنکه چوبی در چشم خود داری؟ Matthew 7:5: ای ریاکار، نخست چوب را از چشم خود به‌‌در آر، آنگاه بهتر خواهی دید تا پَرِ کاه را از چشم برادرت بیرون کنی.

Matthew 7:6: «آنچه مقدّس است، به سگان مدهید و مرواریدهای خود را پیش خوکان میندازید، مبادا آنها را پایمال کنند و برگردند و شما را بِدَرند.

Matthew 7:7: «بخواهید، که به شما داده خواهد شد؛ بجویید، که خواهید یافت؛ بکوبید، که در به رویتان گشوده خواهد شد. Matthew 7:8: زیرا هر که بخواهد، به‌‌دست آوَرَد و هر که بجوید، یابد و هر که بکوبد، در به رویش گشوده شود. Matthew 7:9: کدام‌‌یک از شما اگر پسرش از او نان بخواهد، سنگی به او می‌دهد؟ Matthew 7:10: یا اگر ماهی بخواهد، ماری به او می‌بخشد؟ Matthew 7:11: حال اگر شما با همة بدسیرتی‌تان، می‌دانید که باید به فرزندان خود هدایای نیکو بدهید، چقدر بیشتر پدر شما که در آسمان است به آنان که از او بخواهند، هدایای نیکو خواهد بخشید. Matthew 7:12: پس با مردم همان‌‌گونه رفتار کنید که می‌خواهید با شما رفتار کنند. این است خلاصة تورات و نوشته‌های انبیا.

Matthew 7:13: «از درِ تنگ داخل شوید، زیرا فراخ است آن در و عریض است آن راهی که به هلاکت منتهی می‌شود و آنان که بدان داخل می‌شوند، بسیارند. Matthew 7:14: امّا تنگ است آن در و سخت است آن راهی که به حیات منتهی می‌شود و یابندگان آن اندکند.

Matthew 7:15: «از پیامبران دروغین بر‌‌حذر باشید. آنان در لباس گوسفندان نزد شما می‌آیند، امّا در باطن گرگان درّنده‌اند. Matthew 7:16: آنها را از میوه‌هایشان خواهید شناخت. آیا انگور را از بوتة خار و انجیر را از علف هرز می‌چینند؟ Matthew 7:17: به همین‌‌سان هر درخت نیکو میوة نیکو می‌دهد، امّا درخت بد میوة بد. Matthew 7:18: درخت نیکو نمی‌تواند میوة بد بدهد، و درخت بد نیز نمی‌تواند میوة نیکو آوَرَد. Matthew 7:19: هر درختی که میوة خوب ندهد، بریده و در آتش افکنده می‌شود. Matthew 7:20: بنابراین، آنان را از ثمراتشان خواهید شناخت.

Matthew 7:21: «نه هر که مرا ‹سرورم، سرورم› خطاب کند، به پادشاهی آسمان راه یابد، بلکه تنها آن که ارادة پدر مرا که در آسمان است، به‌جا آوَرَد. Matthew 7:22: در آن روز بسیاری مرا خواهند گفت: ‹سرور ما، سرور ما، آیا به نام تو نبوّت نکردیم؟ آیا به نام تو دیوها را بیرون نراندیم؟ آیا به نام تو معجزات بسیار انجام ندادیم؟› Matthew 7:23: امّا به آنها آشکارا خواهم گفت، ‹هرگز شما را نشناخته‌ام. از من دور شوید، ای بدکاران!›

Matthew 7:24: «پس هر که این سخنان مرا بشنود و به آنها عمل کند، همچون مرد دانایی است که خانة خود را بر سنگ بنا کرد. Matthew 7:25: چون باران بارید و سیلها روان شد و بادها وزید و بر آن خانه زور آورْد، خراب نشد زیرا بنیادش بر سنگ بود. Matthew 7:26: امّا هر که این سخنان مرا بشنود و به آنها عمل نکند، همچون مرد نادانی است که خانة خود را بر شن بنا کرد. Matthew 7:27: چون باران بارید و سیلها روان شد و بادها وزید و بر آن خانه زور آورْد، ویران شد، و ویرانی‌اش عظیم بود!»

Matthew 7:28: چون عیسی این سخنان را به‌‌پایان رسانید، مردم از تعلیم او در شگفت شده بودند، Matthew 7:29: زیرا با اقتدار تعلیم می‌داد، نه مانند علمای دین ایشان.

Matthew 8:1: چون عیسی از کوه پایین آمد، جمعیتی انبوه در پی او روانه شدند. Matthew 8:2: در این هنگام مردی جذامی نزد او آمد و در برابرش زانو زد و گفت: «سرورم، اگر بخواهی می‌توانی پاکم سازی.» Matthew 8:3: عیسی دست خود را دراز کرده، او را لمس نمود و گفت: «می‌خواهم؛ پاک شو!» در دم، جذام او پاک شد. Matthew 8:4: سپس عیسی به او فرمود: «آگاه باش که در این‌‌باره به کسی چیزی نگویی، بلکه برو خود را به کاهن بنما و هدیه‌ای را که موسی امر کرده، تقدیم کن تا برای آنها گواهی باشد.»

Matthew 8:5: چون عیسی وارد کَفَرناحوم شد، یک نظامی رومی نزدش آمد و با التماس Matthew 8:6: به او گفت: «سرور من، خدمتکارم مفلوج در خانه خوابیده و سخت درد می‌کشد.» Matthew 8:7: عیسی گفت: «من می‌آیم و او را شفا می‌دهم.» Matthew 8:8: نظامی پاسخ داد: «سرورم، شایسته نیستم زیر سقف من آیی. فقط سخنی بگو که خدمتکارم شفا خواهد یافت. Matthew 8:9: زیرا من خود مردی هستم زیر فرمان. سربازانی نیز زیر فرمان خود دارم. به یکی می‌گویم، ‹برو،› می‌رود و به دیگری می‌گویم، ‹بیا،› می‌آید. به خدمتکار خود می‌گویم، ‹این را به‌جای آر،› به‌جای می‌آورد.» Matthew 8:10: عیسی چون سخنان او را شنید، به شگفت آمد و به کسانی که از پی‌اش می‌آمدند، گفت: «آمین، به شما می‌گویم که چنین ایمانی حتی در اسرائیل هم ندیده‌ام. Matthew 8:11: و به شما می‌گویم که بسیاری از شرق و غرب خواهند آمد و در پادشاهی آسمان با ابراهیم و اسحاق و یعقوب بر سر یک سفره خواهند نشست، Matthew 8:12: امّا فرزندان این پادشاهی به تاریکی بیرون افکنده خواهند شد، جایی که گریه و دندان بر هم ساییدن خواهد بود.» Matthew 8:13: سپس به آن نظامی گفت: «برو! مطابق ایمانت به تو داده شود.» در همان دم خدمتکار او شفا یافت.

Matthew 8:14: چون عیسی به خانة پِطرُس رفت، مادرزن او را دید که تب کرده و در بستر است. Matthew 8:15: عیسی دست او را لمس کرد و تبش قطع شد. پس او برخاست و شروع به پذیرایی از عیسی کرد.

Matthew 8:16: هنگام غروب، بسیاری از دیوزدگان را نزدش آوردند و او با کلام خود ارواح را از آنان به‌‌در کرد و همة بیماران را شفا داد. Matthew 8:17: بدین‌‌سان، پیشگویی اِشَعْیای نبی به حقیقت پیوست که: «او ضعفهای ما را بر‌‌گرفت و بیماریهای ما را حمل کرد.»

Matthew 8:18: چون عیسی دید گروهی بی‌شمار نزدش گرد ‌آمده‌اند، امر فرمود: «به آن سوی دریا برویم.» Matthew 8:19: آنگاه یکی از علمای دین نزد او آمد و گفت: «ای استاد، هر جا بروی، تو را پیروی خواهم کرد.» Matthew 8:20: عیسی پاسخ داد: «روباهان را لانه‌هاست و مرغان هوا را آشیانه‌ها، امّا پسر انسان را جای سر نهادن نیست.» Matthew 8:21: شاگردی دیگر به وی گفت: «سرورم، نخست رخصت ده تا بروم و پدر خود را به خاک بسپارم.» Matthew 8:22: امّا عیسی به او گفت: «مرا پیروی کن و بگذار مردگان، مردگانِ خود را به خاک بسپارند.»

Matthew 8:23: سپس عیسی سوار قایقی شد و شاگردانش نیز از پی او رفتند. Matthew 8:24: ناگاه توفانی سهمگین در‌‌گرفت، آن‌‌گونه که نزدیک بود امواجْ قایق را غرق کند. امّا عیسی در خواب بود. Matthew 8:25: پس شاگردان آمده بیدارش کردند و گفتند: «سرور ما، چیزی نمانده غرق شویم؛ نجاتمان ده!» Matthew 8:26: عیسی پاسخ داد: «ای کم‌ایمانان، چرا این‌‌چنین ترسانید؟» سپس برخاست و باد و امواج را نهیب زد و آرامش کامل حکمفرما شد. Matthew 8:27: آنان شگفتزده از یکدیگر می‌پرسیدند: «این چگونه شخصی است؟ حتی باد و امواج نیز از او فرمان می‌برند!»

Matthew 8:28: هنگامی که به ناحیة جَدَریان، واقع در آن سوی دریا رسیدند، دو مرد دیوزده که از گورستان خارج می‌شدند، بدو برخوردند. آن دو به‌‌قدری وحشی بودند که هیچ‌کس نمی‌توانست از آن راه عبور کند. Matthew 8:29: آنان فریاد زدند: «تو را با ما چه کار است، ای پسر خدا؟ آیا آمده‌ای تا پیش از وقتِ مقرر عذابمان دهی؟» Matthew 8:30: کمی دورتر از آنها گله‌ای بزرگ از خوکها مشغول چرا بود. Matthew 8:31: دیوها التماس‌کنان به عیسی گفتند: «اگر بیرونمان می‌رانی، به‌‌درون گلة خوکها بفرست.» Matthew 8:32: به آنها گفت: «بروید!» دیوها خارج شدند و به‌‌درون خوکها رفتند و تمام گله از سرازیریِ تپه به‌‌درون دریا هجوم بردند و در آب هلاک شدند. Matthew 8:33: خوکبانان گریخته، به شهر رفتند و همة این وقایع، از‌‌جمله آنچه را که برای آن دیوزده‌ها رخ داده بود، بازگو کردند. Matthew 8:34: سپس تمام مردم شهر برای دیدن عیسی بیرون آمدند و چون او را دیدند بدو التماس کردند که آن ناحیه را ترک گوید.

Matthew 9:1: پس عیسی سوار قایق شد و به آن سوی دریا، به شهر خود رفت.

Matthew 9:2: آنگاه مردی مفلوج را که بر تختی خوابیده بود، نزدش آوردند. عیسی چون ایمان ایشان را دید، مفلوج را گفت: «دل قوی دار، فرزندم، گناهانت آمرزیده شد!» Matthew 9:3: در این هنگام، بعضی از علمای دین با خود گفتند: «این مرد کفر می‌گوید.» Matthew 9:4: عیسی افکارشان را دریافت و گفت: «چرا چنین اندیشة پلیدی به دل راه می‌دهید؟ Matthew 9:5: گفتن کدام‌‌یک آسانتر است: اینکه ‹گناهانت آمرزیده شد،› یا اینکه ‹برخیز و راه برو›؟ Matthew 9:6: حال تا بدانید که پسر انسان بر زمین اقتدار آمرزش گناهان را دارد…» – به مفلوج گفت –‌ «برخیز، بستر خود را بردار و به خانه برو.» Matthew 9:7: آن مرد برخاست و به خانه رفت. Matthew 9:8: چون مردم این واقعه را دیدند، ترسیدند و خدایی را که این چنین قدرتی به انسان بخشیده است، تمجید کردند.

Matthew 9:9: چون عیسی آنجا را ترک می‌گفت، مردی را دید مَتّی نام که در خراجگاه نشسته بود. به وی گفت: «از پی من بیا!» او برخاست و از پی وی روان شد.

Matthew 9:10: روزی عیسی در خانة مَتّی بر سر سفره نشسته بود که بسیاری از خراجگیران و گناهکاران آمدند و با او و شاگردانش همسفره شدند. Matthew 9:11: چون فَریسیان این را دیدند، به شاگردان وی گفتند: «چرا استاد شما با خراجگیران و گناهکاران غذا می‌خورد؟» Matthew 9:12: چون عیسی این را شنید، گفت: «بیمارانند که به طبیب نیاز دارند، نه تندرستان. Matthew 9:13: بروید و مفهوم این کلام را درک کنید که، ‹طالب رحمتم، نه قربانی.› زیرا من برای دعوت پارسایان نیامده‌ام، بلکه آمده‌ام تا گناهکاران را دعوت کنم.»

Matthew 9:14: آنگاه شاگردان یحیی نزد عیسی آمدند و گفتند: «چرا ما و فَریسیان روزه می‌گیریم، امّا شاگردان تو روزه نمی‌گیرند؟» Matthew 9:15: عیسی پاسخ داد:‌ «آیا ممکن است میهمانان عروسی تا زمانی که داماد با ایشان است، سوگواری کنند؟ امّا ایامی می‌آید که داماد از ایشان گرفته شود، آنگاه روزه خواهند گرفت. Matthew 9:16: هیچ‌کس پارچة نو را به جامة کهنه وصله نمی‌زند، زیرا وصله از جامه کنده می‌شود و پارگی بدتر می‌گردد. Matthew 9:17: و نیز شراب نو را در مَشکهای کهنه نمی‌ریزند، زیرا مَشکها پاره می‌شوند و شراب می‌ریزد و مَشکها از بین می‌روند. شراب نو را در مَشکهای نو می‌ریزند تا هر دو محفوظ بماند.»

Matthew 9:18: در همان حال که عیسی این سخنان را برای آنان بیان می‌کرد، یکی از رئیسان نزد وی آمد و در برابرش زانو زد و گفت: «دخترم هم‌اکنون مرد. با این‌‌حال بیا و دست خود را بر او بگذار که زنده خواهد شد.» Matthew 9:19: عیسی برخاست و به اتفاق شاگردان خود با او رفت. Matthew 9:20: در همان هنگام، زنی که دوازده سال از خونریزی رنج می‌برد، از پشت سر به عیسی نزدیک شد و لبة ردای او را لمس کرد. Matthew 9:21: او با خود گفته بود: «اگر حتی به ردایش دست بزنم، شفا خواهم یافت.» Matthew 9:22: عیسی برگشته، او را دید و فرمود: «دخترم، دل قوی دار، ایمانت تو را شفا داده است.» از آن ساعت، زن شفا یافت. Matthew 9:23: هنگامی که عیسی وارد خانة آن رئیس شد و نوحه‌گران و کسانی را دید که شیون می‌کردند، Matthew 9:24: فرمود: «بیرون بروید. دختر نمرده بلکه در خواب است.» امّا آنان به او خندیدند. Matthew 9:25: چون مردم را بیرون کردند، عیسی داخل شد و دست دختر را گرفت و او برخاست. Matthew 9:26: خبر این واقعه در سرتاسر آن ناحیه پخش شد.

Matthew 9:27: هنگامی که عیسی آن مکان را ترک می‌کرد، دو مرد نابینا در پی او شتافته، فریاد می‌زدند: «ای پسر داوود، بر ما رحم کن!» Matthew 9:28: چون به خانه در‌‌آمد، آن دو مرد نزدش آمدند. عیسی از آنها پرسید: «آیا ایمان دارید که می‌توانم این کار را انجام دهم؟» پاسخ دادند: «بله، سرور ما.» Matthew 9:29: سپس عیسی چشمانشان را لمس کرد و گفت: «بنا بر ایمانتان برایتان انجام شود.» Matthew 9:30: آنگاه چشمان ایشان باز شد. عیسی آنان را به‌تأکید امر فرمود: «مراقب باشید کسی از این موضوع آگاه نشود.» Matthew 9:31: امّا آنها بیرون رفته، او را در تمام آن نواحی شهرت دادند.

Matthew 9:32: در همان حال که آنها بیرون می‌رفتند، مردی دیوزده را که لال بود، نزد عیسی آوردند. Matthew 9:33: چون عیسی دیو را از او بیرون راند، زبان آن مردِ لال باز شد. مردم حیرتزده می‌گفتند: «چنین چیزی هرگز در اسرائیل دیده نشده است!» Matthew 9:34: امّا فَریسیان گفتند: «او دیوها را به یاری رئیس دیوها بیرون می‌راند.»

Matthew 9:35: عیسی در همة شهرها و روستاها گشته، در کنیسه‌های آنها تعلیم می‌داد و مژدة پادشاهی آسمان را موعظه می‌کرد و هر درد و بیماری را شفا می‌بخشید. Matthew 9:36: و چون انبوه جماعتها را دید، دلش بر حال آنان سوخت زیرا همچون گوسفندانی بی‌شبان، پریشانحال و درمانده بودند. Matthew 9:37: پس به شاگردانش گفت: «محصول فراوان است، امّا کارگر اندک. Matthew 9:38: پس، از مالک محصول بخواهید تا کارگران برای دروِ محصول خود بفرستد.»

Matthew 10:1: آنگاه عیسی دوازده شاگردش را نزد خود فراخواند و آنان را اقتدار بخشید تا ارواح پلید را بیرون کنند و هر درد و بیماری را شفا دهند. Matthew 10:2: این است نامهای دوازده رسول: نخست، شَمعون معروف به پِطرُس و برادرش آندریاس؛ یعقوب پسر زِبِدی و برادرش یوحنا؛ Matthew 10:3: فیلیپُس و بَرتولْما؛ توما و مَتّای خراجگیر؛ یعقوب پسر حَلْفای و تَدّای؛ Matthew 10:4: شَمعون غیور و یهودای اِسْخَریوطی که عیسی را تسلیم دشمن کرد.

Matthew 10:5: عیسی این دوازده تن را فرستاد و به آنان فرمود: «نزد غیریهودیان مروید و به هیچ‌‌یک از شهرهای سامریان داخل مشوید، Matthew 10:6: بلکه نزد گوسفندانِ گمشدة قوم اسرائیل بروید. Matthew 10:7: هنگامی که می‌روید، این پیام را موعظه کنید که پادشاهی آسمان نزدیک شده است. Matthew 10:8: بیماران را شفا دهید، مردگان را زنده کنید، جذامیها را پاک سازید، دیوها را بیرون کنید، برایگان یافته‌اید، برایگان هم بدهید. Matthew 10:9: هیچ طلا یا نقره یا مس در کمربندهایتان با خود نبرید. Matthew 10:10: و برای سفر کوله‌بار یا پیراهن اضافی یا کفش یا چوبدستی برندارید، زیرا کارگر مستحق مایحتاج خویش است. Matthew 10:11: به هر شهر یا روستایی که داخل می‌شوید، فردی شایسته بجویید و تا زمانی که در آن شهر هستید در خانه‌اش بمانید. Matthew 10:12: چون به خانه‌ای در‌‌می‌آیید، بگویید، ‹سلام بر شما.› Matthew 10:13: اگر آن خانه شایسته باشد، سلام شما بر آن قرار می‌گیرد و اگر نه، به شما بازمی‌گردد. Matthew 10:14: اگر کسی شما را نپذیرد و یا به سخنانتان گوش نسپارد، به هنگام ترکِ آن خانه و یا شهر، خاک پایهای خود را بتکانید. Matthew 10:15: آمین، به شما می‌گویم که در روز داوری، تحمل مجازات برای سُدوم و غَمورَه آسانتر خواهد بود تا برای آن شهر.

Matthew 10:16: «من شما را همانند گوسفندان به میان گرگان می‌فرستم. پس همچون مارْ هوشیار باشید و مانند کبوترْ ساده. Matthew 10:17: از مردم بر‌‌حذر باشید. آنان شما را به محاکم خواهند سپرد و در کنیسه‌های خود تازیانه خواهند زد. Matthew 10:18: به‌‌خاطر من شما را نزد والیان و پادشاهان خواهند برد تا در برابر آنان و در میان قومهای جهان شهادت دهید. Matthew 10:19: امّا چون شما را تسلیم کنند، نگران نباشید که چگونه یا چه بگویید. در آن زمان آنچه باید بگویید به شما عطا خواهد شد. Matthew 10:20: زیرا گوینده شما نیستید، بلکه روحِ پدر شماست که به زبان شما سخن خواهد گفت. Matthew 10:21: برادر، برادر را و پدر، فرزند را تسلیم مرگ خواهد کرد. فرزندان بر والدین بر خواهند خاست و موجبات قتل آنها را فراهم خواهند آورد. Matthew 10:22: همة مردم به‌‌خاطر نام من از شما متنفر خواهند بود. امّا هر که تا به پایان پایدار بماند، نجات خواهد یافت. Matthew 10:23: چون در شهری به شما آزار رسانند، به شهری دیگر بگریزید. آمین، به شما می‌گویم که پیش از آنکه بتوانید به همة شهرهای اسرائیل بروید، پسر انسان خواهد آمد.

Matthew 10:24: «شاگرد از استاد خود برتر نیست و نه غلام از ارباب خود والاتر. Matthew 10:25: شاگرد را کافی است که مانند استاد خود شود و غلام را که همچون ارباب خود گردد. اگر رئیس خانه را بَعَلزِبول خواندند، سایر افراد خانه را چه خواهند خواند؟

Matthew 10:26: «بنابراین، از آنان مترسید. هیچ چیزِ پنهانی نیست که آشکار نشود و هیچ چیزِ پوشیده‌ای نیست که عیان نگردد. Matthew 10:27: آنچه به شما در تاریکی گفتم، در روشنایی بیان کنید و آنچه در گوشتان گفته شد، از فراز بامها اعلام نمایید. Matthew 10:28: از کسانی که جسم را می‌کشند امّا قادر به کشتن روح نیستند، مترسید؛ از او بترسید که قادر است هم روح و هم جسم شما را در جهنم هلاک کند. Matthew 10:29: آیا دو گنجشک به یک پول سیاه فروخته نمی‌شوند؟ با این‌‌همه، حتی یک گنجشک نیز بدون خواست پدر شما به زمین نمی‌افتد. Matthew 10:30: حتی موهای سر شما به‌تمامی شمرده شده است. Matthew 10:31: پس مترسید، زیرا ارزش شما بیش از هزاران گنجشک است.

Matthew 10:32: «هر که نزد مردم مرا اقرار کند، من نیز در حضور پدر خود که در آسمان است، او را اقرار خواهم کرد؛ Matthew 10:33: امّا هر که مرا نزد مردم انکار کند، من نیز در حضور پدر خود که در آسمان است، او را انکار خواهم کرد.

Matthew 10:34: «گمان مبرید که آمده‌ام تا صلح به زمین بیاورم. نیامده‌ام تا صلح بیاورم، بلکه آمده‌ام تا شمشیر بیاورم! Matthew 10:35: زیرا آمده‌ام تا: « ‹پسر را بر پدر، دختر را بر مادر و عروس را بر مادرشوهرش برانگیزانم.

Matthew 10:36: دشمنان شخص، اهل خانة خودش خواهند بود.›

Matthew 10:37: «هر که پدر یا مادر خود را بیش از من دوست بدارد، شایستة من نباشد؛ و هر که پسر یا دختر خود را بیش از من دوست بدارد، شایستة من نباشد. Matthew 10:38: هر که صلیب خود را بر‌‌نگیرد و از پی من نیاید، شایستة من نباشد. Matthew 10:39: هر که بخواهد جان خود را حفظ کند، آن را از دست خواهد داد و هر که جان خود را به‌‌خاطر من از دست بدهد، آن را حفظ خواهد کرد.

Matthew 10:40: «هر که شما را بپذیرد، مرا پذیرفته و کسی که مرا پذیرفت، فرستندة مرا پذیرفته است. Matthew 10:41: هر که پیامبری را از آن‌‌رو که پیامبر است بپذیرد، پاداش پیامبر را دریافت خواهد کرد، و هر که پارسایی را از آن‌‌رو که پارساست بپذیرد، پاداش پارسا را خواهد گرفت. Matthew 10:42: هر که به این کوچکان، از آن‌‌رو که شاگرد منند، حتی جامی آب سرد بدهد، آمین، به شما می‌گویم که بی‌پاداش نخواهد ماند.»

Matthew 11:1: پس از آنکه عیسی از دادن این فرمانها به دوازده شاگرد خود فارغ شد، از آنجا عزیمت کرد تا در شهرهای ایشان به تعلیم و موعظه بپردازد.

Matthew 11:2: چون یحیی در زندان، وصف کارهای مسیح را شنید، شاگردان خود را نزد وی فرستاد Matthew 11:3: تا بپرسند: «آیا تو همانی که می‌بایست بیاید، یا منتظر دیگری باشیم؟» Matthew 11:4: عیسی در پاسخ گفت: «بروید و آنچه می‌بینید و می‌شنوید، به یحیی بازگویید، که Matthew 11:5: کوران بینا می‌شوند، لنگان راه می‌روند، جذامیان پاک می‌گردند، کران شنوا می‌شوند، مردگان زنده می‌گردند و به فقیران بشارت داده می‌شود. Matthew 11:6: خوشا‌‌به‌‌حال کسی که به سبب من نلغزد.»

Matthew 11:7: چون شاگردان یحیی می‌رفتند، عیسی دربارة یحیی سخن آغاز کرد و به جماعت گفت: «برای دیدن چه چیز به بیابان رفتید؟ برای دیدن نی‌ای که از باد در جنبش است؟ Matthew 11:8: اگر نه، پس برای دیدن چه رفتید؟ برای دیدن مردی که جامه‌ای لطیف در بر دارد؟ آنان که جامه‌های لطیف در بر می‌کنند در کاخهای پادشاهانند. Matthew 11:9: پس برای دیدن چه رفتید؟ برای دیدن پیامبری؟ آری، به شما می‌گویم کسی که از پیامبر نیز برتر است. Matthew 11:10: زیرا او همان است که درباره‌اش نوشته شده: « ‹اینک رسول خود را پیشاپیش تو می‌فرستم، که راهت را پیش پایت هموار خواهد کرد.›

Matthew 11:11: آمین، به شما می‌گویم که بزرگتر از یحیای تعمیددهنده از مادر زاده نشده است، امّا کوچکترین در پادشاهی آسمان از او بزرگتر است. Matthew 11:12: از زمان یحیای تعمیددهنده تا‌‌کنون، پادشاهی آسمان با قدرت به پیش می‌رود؛ امّا ستمگران بر آن جور و جفا می‌کنند. Matthew 11:13: زیرا همة پیامبران و تورات تا زمان یحیی نبوّت می‌کردند. Matthew 11:14: و اگر بخواهید بپذیرید، یحیی همان الیاس است که می‌بایست بیاید. Matthew 11:15: هر که گوش شنوا دارد، بشنود.

Matthew 11:16: «این نسل را به چه تشبیه کنم؟ همچون کودکانی هستند که در بازار می‌نشینند و به همبازیهای خود ندا می‌کنند:
Matthew 11:17: «‹برای شما نی نواختیم، نرقصیدید؛ مرثیه خواندیم، بر سینه نزدید.›

Matthew 11:18: زیرا یحیی آمد که نه می‌خورَد و نه می‌نوشد، می‌گویند: ‹دیو دارد.› Matthew 11:19: پسر انسان آمد که می‌خورَد و می‌نوشد؛ می‌گویند: ‹مردی است شکمباره و میگسار، دوست خراجگیران و گناهکاران.› امّا حقانیت حکمت را اعمال آن به‌‌ثبوت می‌رساند.»

Matthew 11:20: آنگاه عیسی به سرزنش شهرهایی پرداخت که هر‌‌چند بیشترِ معجزاتش در آنها انجام شده بود، امّا توبه نکرده بودند. Matthew 11:21: «وای بر تو، ای خورَزین! وای بر تو، ای بیت‌صِیْدا! زیرا اگر معجزاتی که در شما انجام شد در صور و صیدون روی می‌داد، مردم آنجا مدتها پیش در پلاس و خاکستر توبه کرده بودند. Matthew 11:22: امّا یقین بدانید که در روز داوری، تحمل مجازات برای صور و صیدون آسانتر خواهد بود، تا برای شما. Matthew 11:23: و تو، ای کَفَرناحوم، آیا تا به آسمان صعود خواهی کرد؟ هرگز، بلکه تا به اعماق دوزخ سرنگون خواهی شد. زیرا اگر معجزاتی که در تو انجام شد در سُدوم رخ می‌داد، تا به امروز بر جا می‌ماند. Matthew 11:24: امّا یقین بدان که در روز داوری، تحمل مجازات برای سُدوم آسانتر خواهد بود، تا برای تو.»

Matthew 11:25: در آن وقت، عیسی اظهار داشت: «ای پدر، مالک آسمان و زمین، تو را می‌ستایم که این حقایق را از دانایان و خردمندان پنهان داشته‌ای و بر کودکان آشکار کرده‌ای. Matthew 11:26: بله، ای پدر، زیرا خشنودی تو در این بود. Matthew 11:27: پدرم همه چیز را به من سپرده است. هیچ‌کس پسر را نمی‌شناسد جز پدر و هیچ‌کس پدر را نمی‌شناسد جز پسر و آنان که پسر بخواهد او را بر ایشان آشکار سازد.

Matthew 11:28: «بیایید نزد من، ای تمامی زحمتکشان و گرانباران، که من به شما استراحت خواهم بخشید. Matthew 11:29: یوغ مرا بر دوش گیرید و از من تعلیم یابید، زیرا ملایم و افتاده‌دل هستم، و در جانهای خویش استراحت خواهید یافت. Matthew 11:30: چرا که یوغ من راحت است و بار من سبک.»

Matthew 12:1: در آن زمان، عیسی در روز شَبّات از میان مزارع گندم می‌گذشت. شاگردان او به‌‌علت گرسنگی شروع به چیدن خوشه‌های گندم و خوردن آنها کردند. Matthew 12:2: فَریسیان چون این را دیدند به او گفتند: «نگاه کن، شاگردانت کاری انجام می‌دهند که در روز شَبّات جایز نیست.» Matthew 12:3: پاسخ داد: «مگر نخوانده‌اید که داوود چه کرد، آنگاه که خود و یارانش گرسنه بودند؟ Matthew 12:4: به خانة خدا در‌‌آمد و خود و یارانش نان تقدیمی را خوردند، هر‌‌چند خوردن آن برای او و یارانش جایز نبود، زیرا فقط کاهنان بدان مجاز بودند. Matthew 12:5: یا مگر در تورات نخوانده‌اید که در روزهای شَبّات، کاهنان در معبد، شَبّات را حرمت نگاه نمی‌دارند، و با این‌‌همه بی‌گناهند؟ Matthew 12:6: به شما می‌گویم کسی در اینجاست که بزرگتر از معبد است! Matthew 12:7: اگر مفهوم این کلام را درک می‌کردید که می‌گوید ‹طالب رحمتم، نه قربانی،› دیگر بی‌گناهان را محکوم نمی‌کردید. Matthew 12:8: زیرا پسر انسان صاحب شَبّات است.»

Matthew 12:9: سپس آن مکان را ترک گفت و به کنیسة آنان در‌‌آمد. Matthew 12:10: در کنیسه مردی بود که یک دستش خشک شده بود. حاضران از عیسی پرسیدند: «آیا شفا دادن در روز شَبّات جایز است؟» این را گفتند تا بهانه‌ای برای متهم کردن او بیابند. Matthew 12:11: او بدیشان گفت: «اگر یکی از شما گوسفندی داشته باشد و آن گوسفند در روز شَبّات در چاهی بیفتد، آیا آن را نمی‌گیرد و از چاه بیرون نمی‌آورد؟ Matthew 12:12: حال، انسان چقدر باارزشتر از گوسفند است! پس نیکویی کردن در روز شَبّات جایز است.» Matthew 12:13: سپس به آن مرد گفت: «دستت را دراز کن!» او دستش را دراز کرد و آن دست، مانند دست دیگرش سالم شد. Matthew 12:14: امّا فَریسیان بیرون رفتند و با هم مشورت کردند که چگونه او را بکشند.

Matthew 12:15: چون عیسی از این امر آگاه شد، آن مکان را ترک گفت. امّا عدة بسیاری از پی او رفتند و او جمیع ایشان را شفا بخشید Matthew 12:16: و ایشان را قدغن کرد تا به دیگران نگویند که او کیست. Matthew 12:17: این واقع شد تا گفتة اِشَعْیای نبی به‌‌انجام رسد که:
Matthew 12:18: «این است خادم من که او را برگزیده‌ام، محبوب من که جانم از او خشنود است. روح خود را بر وی خواهم نهاد و او عدالت را به قومها اعلام خواهد داشت.

Matthew 12:19: نزاع نخواهد کرد و فریاد نخواهد زد؛ و کسی صدایش را در کوچه‌ها نخواهد شنید.

Matthew 12:20: نیِ خُرد شده را نخواهد شکست و فتیلة نیم‌سوخته را خاموش نخواهد کرد، تا عدالت را به پیروزی رساند.

Matthew 12:21: نام او مایة امید برای همة قومها خواهد بود.»

Matthew 12:22: آنگاه مردی دیوزده را که کور و لال بود نزدش آوردند و عیسی او را شفا داد، به‌‌گونه‌ای که توانست ببیند و سخن بگوید. Matthew 12:23: پس آن جماعت همه در شگفت شدند و گفتند: «آیا این مرد همان پسر داوود نیست؟» Matthew 12:24: امّا چون فَریسیان این را شنیدند، گفتند: «به یاری بَعَلزِبول، رئیس دیوهاست که دیوها را بیرون می‌کند و بس!» Matthew 12:25: عیسی افکار آنان را دریافت و بدیشان گفت: «هر حکومتی که بر‌‌ضد خود تجزیه شود، نابود خواهد شد، و هر شهر یا خانه‌ای که بر‌‌ضد خود تجزیه شود، پابرجا نخواهد ماند. Matthew 12:26: اگر شیطان، شیطان را بیرون کند، بر‌‌ضد خود تجزیه شده است؛ پس چگونه حکومتش پابرجا خواهد ماند؟ Matthew 12:27: و اگر من به یاری بَعَلزِبول دیوها را بیرون می‌کنم، شاگردان شما به یاری که آنها را بیرون می‌کنند؟ پس ایشان خودْ داوران شما خواهند بود. Matthew 12:28: و امّا اگر من به‌‌واسطة روح خدا دیوها را بیرون می‌کنم، یقین بدانید که پادشاهی خدا به شما رسیده است. Matthew 12:29: بعلاوه، چگونه کسی می‌تواند به خانة مردی نیرومند در‌‌آید و اموالش را غارت کند، مگر این که نخست آن مرد را ببندد. سپس می‌تواند خانة او را غارت کند. Matthew 12:30: هر که با من نیست، بر‌‌ضد من است، و هر که با من جمع نکند، پراکنده می‌سازد. Matthew 12:31: پس به شما می‌گویم، هر نوع گناه و کفری که انسان مرتکب شود، آمرزیده می‌شود، امّا کفر به روح آمرزیده نخواهد شد. Matthew 12:32: هر که سخنی بر‌‌ضد پسر انسان گوید، آمرزیده شود، امّا هر که بر‌‌ضد روح‌القدس سخن گوید، نه در این عصر و نه در عصر آینده، آمرزیده نخواهد شد.

Matthew 12:33: «اگر میوة نیکو می‌خواهید، درخت شما باید نیکو باشد، زیرا درخت بد میوة بد خواهد داد. درخت را از میوه‌اش می‌توان شناخت. Matthew 12:34: ای افعی‌زادگان، شما که بدسیرت هستید، چگونه می‌توانید سخن نیکو بگویید؟ زیرا زبان از آنچه دل از آن لبریز است، سخن می‌گوید. Matthew 12:35: شخص نیک، از خزانة نیکوی دل خود نیکویی برمی‌آوَرَد و شخص بد، از خزانة بد دل خود، بدی. Matthew 12:36: امّا به شما می‌گویم که مردم برای هر سخن پوچ که بر زبان برانند، در روز داوری حساب خواهند داد. Matthew 12:37: زیرا با سخنان خود تبرئه خواهید شد و با سخنان خود محکوم خواهید گردید.»

Matthew 12:38: آنگاه عده‌ای از علمای دین و فَریسیان به او گفتند: «استاد، می‌خواهیم آیتی از تو ببینیم.» Matthew 12:39: پاسخ داد: «نسل شرارت‌پیشه و زناکار آیتی می‌خواهند! امّا آیتی بدیشان داده نخواهد شد، جز آیت یونس نبی. Matthew 12:40: زیرا همان‌‌گونه که یونس سه شبانه‌روز در شکم ماهیِ بزرگی بود، پسر انسان نیز سه شبانه‌روز در دل زمین خواهد بود. Matthew 12:41: مردم نینوا در روز داوری با این نسل بر خواهند خاست و محکومشان خواهند کرد، زیرا پس از موعظة یونس توبه کردند و حال آنکه کسی بزرگتر از یونس اینجاست. Matthew 12:42: ملکة جنوب در روز داوری با این نسل بر خواهد خاست و محکومشان خواهد کرد، زیرا از آن سوی دنیا آمد تا حکمت سلیمان را بشنود و حال آنکه کسی بزرگتر از سلیمان اینجاست.

Matthew 12:43: «هنگامی که روح پلید از کسی بیرون می‌آید، به مکانهای خشک و بایر می‌رود تا جایی برای استراحت بیابد، امّا نمی‌یابد. Matthew 12:44: پس می‌گوید ‹به خانه‌ای که از آن آمدم، بازمی‌گردم.› امّا چون به آنجا می‌رسد و خانه را خالی و رُفته و آراسته می‌یابد، Matthew 12:45: می‌رود و هفت روح بدتر از خود را نیز می‌آورد و همگی داخل می‌شوند و در آنجا سکونت می‌گزینند. در نتیجه، سرانجام آن شخص بدتر از حالت نخست او می‌شود. عاقبت این نسل شرور نیز چنین خواهد بود.»

Matthew 12:46: در همان حال که عیسی با مردم سخن می‌گفت، مادر و برادرانش بیرون ایستاده بودند و می‌خواستند با وی گفتگو کنند. Matthew 12:47: پس شخصی به او خبر داد که: «مادر و برادرانت بیرون ایستاده‌اند و می‌خواهند با تو گفتگو کنند.» Matthew 12:48: پاسخ داد: «مادر من کیست؟ و برادرانم چه کسانی هستند؟» Matthew 12:49: سپس با دست خود به‌‌سوی شاگردانش اشاره کرد و گفت: «اینانند مادر و برادران من! Matthew 12:50: زیرا هر که خواست پدر مرا که در آسمان است به‌جای آوَرَد، برادر و خواهر و مادر من است.»

Matthew 13:1: همان روز، عیسی از خانه بیرون آمد و کنار دریا بنشست. Matthew 13:2: امّا چنان جمعیت انبوهی او را احاطه کردند که سوار قایقی شد و بر آن بنشست، در حالی که مردم در ساحل ایستاده بودند. Matthew 13:3: سپس بسیار چیزها با مَثَلها برایشان بیان کرد. گفت: «روزی برزگری برای بذرافشانی بیرون رفت. Matthew 13:4: چون بذر می‌پاشید، برخی در راه افتاد و پرندگان آمدند و آنها را خوردند. Matthew 13:5: برخی دیگر بر زمین سنگلاخ افتاد، که خاک چندانی نداشت؛ پس زود سبز شد، چرا که خاک کم عمق بود. Matthew 13:6: امّا چون خورشید بر‌‌آمد، سوخت و خشکید، زیرا ریشه نداشت. Matthew 13:7: برخی میان خارها افتاد. خارها نمو کردند و آنها را خفه نمودند. Matthew 13:8: امّا بقیة بذرها بر زمین نیکو افتاد و بار آورد: بعضی صد برابر، بعضی شصت و بعضی سی. Matthew 13:9: هر که گوش دارد، بشنود.»

Matthew 13:10: آنگاه شاگردان نزد او آمده، پرسیدند: «چرا با این مردم با مَثَلها سخن می‌گویی؟» Matthew 13:11: او پاسخ داد: «درک اسرار پادشاهی آسمان به شما عطا شده، امّا به آنان عطا نشده است. Matthew 13:12: زیرا به آن که دارد، بیشتر داده خواهد شد تا بفراوانی داشته باشد، و از آن که ندارد، همان که دارد نیز گرفته خواهد شد. Matthew 13:13: از این‌‌رو با ایشان به مَثَلها سخن می‌گویم، زیرا: «می‌نگرند، امّا نمی‌بینند؛ گوش می‌کنند، امّا نمی‌شنوند و نمی‌فهمند.

Matthew 13:14: نبوّت اِشَعْیا در مورد آنها تحقق می‌یابد که می‌گوید: « ‹به گوش خود خواهید شنید، امّا هرگز نخواهید فهمید؛ به چشم خود خواهید دید، امّا هرگز درک نخواهید کرد.

Matthew 13:15: زیرا دل این قوم سخت شده، گوشهایشان سنگین گشته، و چشمان خود را بسته‌اند، تا مبادا با چشمانشان ببینند، و با گوشهایشان بشنوند و در دلهای خود بفهمند و بازگشت کنند و من شفایشان بخشم.›

Matthew 13:16: امّا خوشا‌‌به‌‌حال چشمان شما که می‌بینند و گوشهای شما که می‌شنوند. Matthew 13:17: آمین، به شما می‌گویم که بسیاری از انبیا و پارسایان مشتاق بودند آنچه را شما می‌بینید، ببینند و ندیدند، و آنچه را شما می‌شنوید، بشنوند و نشنیدند.

Matthew 13:18: «پس شما معنی مَثَل برزگر را بشنوید: Matthew 13:19: هنگامی که کسی کلام پادشاهی آسمان را می‌شنود امّا آن را درک نمی‌کند، آن شرور می‌آید و آنچه در دل او کاشته شده، می‌رباید. این همان بذری است که در راه کاشته شد. Matthew 13:20: و امّا بذری که بر زمین سنگلاخ افتاد کسی است که کلام را می‌شنود و بی‌درنگ آن را با شادی می‌پذیرد، Matthew 13:21: امّا چون در خود ریشه ندارد، تنها اندک زمانی دوام می‌آورد. ولی وقتی به‌‌سبب کلام، سختی یا آزاری بروز می‌کند، در دم می‌افتد. Matthew 13:22: بذری که در میان خارها کاشته شد، کسی است که کلام را می‌شنود، امّا نگرانیهای این دنیا و فریبندگی ثروت، آن را خفه می‌کند و بی‌ثمر می‌سازد. Matthew 13:23: امّا بذری که در زمین نیکو کاشته شد کسی است که کلام را می‌شنود و آن را می‌فهمد و بارور شده صد، شصت یا سی برابر ثمر می‌آورد.»

Matthew 13:24: عیسی مَثَل دیگری نیز برایشان آورد: «پادشاهی آسمان همانند مردی است که در مزرعة خود بذرِ خوب پاشید. Matthew 13:25: امّا هنگامی که همه در خواب بودند، دشمن وی آمد و در میان گندم، علفِ سمّی کاشت و رفت. Matthew 13:26: چون گندم سبز شد و خوشه آورد، علف سمّی نیز ظاهر شد. Matthew 13:27: غلامان مالک مزرعه نزد او رفتند و گفتند: ‹آقا، مگر تو بذر خوب در مزرعه‌ات نکاشتی؟ پس علف سمّی از کجا آمد؟› Matthew 13:28: در جواب گفت: ‹این کارِ دشمن است.› غلامان از او پرسیدند: ‹آیا می‌خواهی برویم و آنها را جمع کنیم؟› Matthew 13:29: گفت: ‹نه! اگر بخواهید علفهای سمّی را جمع کنید، ممکن است گندم را نیز با آنها از ریشه بر‌‌کنید. Matthew 13:30: بگذارید هر دو تا فصل درو نمو کنند. در آن زمان به دروگران خواهم گفت که نخست علفهای سمّی را جمع کرده دسته کنند تا سوزانده شود، سپس گندمها را گرد آورده، به انبار من بیاورند.› »

Matthew 13:31: عیسی برای آنها مَثَلی دیگر آورد: «پادشاهی آسمان همچون دانة خردلی است که کسی آن را گرفت و در مزرعه‌اش کاشت. Matthew 13:32: با اینکه دانة خردل از همة دانه‌ها کوچکتر است، امّا چون می‌روید بزرگتر از همة گیاهان باغ شده، به درختی بدل می‌شود، چندان‌‌که پرندگان آسمان آمده، در شاخه‌هایش آشیانه می‌سازند.»

Matthew 13:33: سپس برایشان مَثَلی دیگر آورده، گفت: «پادشاهی آسمان همچون خمیرمایه‌ای است که زنی آن را بر‌‌گرفت و با مقدار زیادی آرد مخلوط کرد، تا تمام خمیر وَر آمد.»

Matthew 13:34: عیسی همة این مطالب را با مَثَلها برای جماعت بیان کرد و بدون مَثَل به آنها هیچ نگفت. Matthew 13:35: این واقع شد تا کلام نبی به‌‌انجام رسد که گفته بود: «دهان خود را به مَثَلها خواهم گشود، و آنچه را که از آغاز جهان مخفی مانده است، بیان خواهم کرد.»

Matthew 13:36: سپس عیسی جمعیت را ترک گفت و به خانه رفت. آنگاه شاگردانش نزد او آمدند و گفتند: «مَثَل علفهای سمّیِ مزرعه را برای ما شرح بده.» Matthew 13:37: او در پاسخ گفت: «شخصی که بذر خوب در مزرعه می‌کارد، پسر انسان است. Matthew 13:38: مزرعه، این جهان است؛ و بذر خوب، فرزندان پادشاهی آسمانند. علفهای سمّی، فرزندان آن شرورند؛ Matthew 13:39: و دشمنی که آنها را می‌کارد، خودِ ابلیس است. فصل درو، پایان این عصر است؛ و دروگران، فرشتگانند. Matthew 13:40: همان‌‌گونه که علفهای سمّی را جمع کرده در آتش می‌سوزانند، در پایان این عصر نیز چنین خواهد شد. Matthew 13:41: پسر انسان فرشتگان خود را خواهد فرستاد و آنها هر چه را که در پادشاهی او باعث گناه می‌شود و نیز تمام بدکاران را جمع خواهند کرد Matthew 13:42: و آنها را در کورة آتش خواهند افکند، جایی که گریه و دندان به دندان ساییدن خواهد بود. Matthew 13:43: آنگاه پارسایان در پادشاهی پدر خود، همچون خورشید خواهند درخشید. هر که گوش دارد، بشنود.

Matthew 13:44: «پادشاهی آسمان همچون گنجی است پنهان در دل زمین که شخصی آن را می‌یابد، سپس دوباره پنهانش می‌کند و از شادمانی می‌رود و آنچه دارد، می‌فروشد و آن زمین را می‌خرد.

Matthew 13:45: «همچنین پادشاهی آسمان مانند تاجری است که جویای مرواریدهای گرانبهاست. Matthew 13:46: پس چون مروارید بسیار باارزشی می‌یابد، می‌رود و آنچه دارد، می‌فروشد و آن مروارید را می‌خرد.

Matthew 13:47: «و باز پادشاهی آسمان مانند توری است که به دریا افکنده می‌شود و همه گونه ماهی داخل آن می‌گردند. Matthew 13:48: هنگامی که تور پر می‌شود، ماهیگیران آن را به ساحل می‌کشند. سپس می‌نشینند و ماهیهای خوب را در سبد جمع می‌کنند، امّا ماهیهای بد را دور می‌اندازند. Matthew 13:49: در پایان این عصر نیز چنین خواهد بود. فرشتگان خواهند آمد و بدکاران را از میان درستکاران بیرون خواهند کشید Matthew 13:50: و آنها را در کورة آتش خواهند افکند، جایی که گریه و دندان به دندان ساییدن خواهد بود.»

Matthew 13:51: سپس پرسید: «آیا همة این مطالب را درک کردید؟» پاسخ دادند: «بله!» Matthew 13:52: عیسی فرمود: «پس، هر عالم دین که دربارة پادشاهی آسمان تعلیم گرفته باشد، همچون صاحب‌خانه‌ای است که از خزانة خود چیزهای نو و کهنه بیرون می‌آورد.»

Matthew 13:53: چون عیسی این مَثَلها را به‌‌پایان رسانید، آن مکان را ترک گفت Matthew 13:54: و به شهر خود رفت و در کنیسه به تعلیم مردم پرداخت. مردم در شگفت شده، می‌پرسیدند: «این مرد چنین حکمت و قدرتِ انجام معجزات را از کجا کسب کرده است؟ Matthew 13:55: مگر او پسر آن نجّار نیست؟ مگر نام مادرش مریم نیست؟ و برادرانش یعقوب و یوسف و شَمعون و یهودا نیستند؟ Matthew 13:56: مگر همة خواهرانش در میان ما زندگی نمی‌کنند؟ پس این چیزها از کجا به این مرد رسیده است؟» Matthew 13:57: پس به‌‌نظرشان ناپسند آمد. امّا عیسی به آنان گفت: «نبی بی‌حرمت نباشد جز در دیار خود و خانة خویش!» Matthew 13:58: و در آنجا به‌‌علت بی‌ایمانی ایشان، معجزات زیادی نکرد.

Matthew 14:1: در آن زمان آوازة عیسی به گوش هیرودیسِ حاکم رسید، Matthew 14:2: و او به ملازمان خود گفت: «این یحیای تعمیددهنده است که از مردگان برخاسته و از همین‌‌روست که این قدرتها از او به‌‌ظهور می‌رسد.»

Matthew 14:3: و امّا هیرودیس به‌‌خاطر هیرودیا که پیشتر زنِ برادرش فیلیپُس بود، یحیی را گرفته و او را بسته و به زندان انداخته بود. Matthew 14:4: زیرا یحیی به او می‌گفت: «حلال نیست تو با این زن باشی.» Matthew 14:5: هیرودیس می‌خواست یحیی را بکشد، امّا از مردم بیم داشت، زیرا یحیی را به پیامبری قبول داشتند.

Matthew 14:6: در روز جشن میلاد هیرودیس، دختر هیرودیا در مجلس رقصید و چنان دل هیرودیس را شاد ساخت Matthew 14:7: که سوگند خورد هر چه بخواهد به او بدهد. Matthew 14:8: دختر نیز به تحریک مادرش گفت: «سر یحیای تعمیددهنده را همین‌‌جا در طَبَقی به من بده.» Matthew 14:9: پادشاه اندوهگین شد، امّا به‌‌پاس سوگند خود و به احترام میهمانانش دستور داد تا تقاضای او برآورده شود. Matthew 14:10: پس به‌‌دستور او سر یحیی را در زندان از تن جدا کردند Matthew 14:11: و آن را در طَبَقی آوردند و به دختر دادند و او نیز آن را نزد مادرش برد. Matthew 14:12: شاگردان یحیی آمدند و بدن او را برده، به خاک سپردند و سپس رفتند و به عیسی خبر دادند.

Matthew 14:13: چون عیسی این را شنید، در خلوت با قایق رهسپار مکانی دورافتاده شد. امّا مردم باخبر شده، از شهرهای خود پای پیاده در پی او رفتند. Matthew 14:14: چون عیسی از قایق پیاده شد، جمعیتی بی‌شمار دید و دلش بر حال آنان به رحم آمده، بیمارانشان را شفا بخشید.

Matthew 14:15: نزدیک غروب، شاگردان نزدش آمدند و گفتند: «اینجا مکانی است دورافتاده، و دیروقت نیز هست. مردم را روانه کن تا به روستاهای اطراف بروند و برای خود خوراک بخرند.» Matthew 14:16: عیسی به آنان گفت:‌ «نیازی نیست مردم بروند. شما خود به ایشان خوراک دهید.» Matthew 14:17: شاگردان گفتند: «در اینجا چیزی جز پنج نان و دو ماهی نداریم.» Matthew 14:18: عیسی گفت: «آنها را نزد من بیاورید.» Matthew 14:19: سپس به مردم فرمود تا بر سبزه بنشینند. آنگاه پنج نان و دو ماهی را بر‌‌گرفت و به آسمان نگریست و شکر به‌جای آورد. سپس نانها را پاره کرد و به شاگردان داد و آنان نیز به مردم دادند. Matthew 14:20: همه خوردند و سیر شدند و از خرده‌های باقی‌مانده، دوازده سبدِ پر گرد آوردند. Matthew 14:21: شمار خورندگان، به‌‌جز زنان و کودکان، پنج هزار مرد بود.

Matthew 14:22: عیسی بی‌درنگ شاگردان را بر آن داشت تا در آن حال که او مردم را مرخص می‌کرد، سوار قایق شوند و پیش از او به آن سوی دریا بروند. Matthew 14:23: پس از مرخص کردنِ مردم، خود به کوه رفت تا به تنهایی دعا کند. شب فرارسید و او آنجا تنها بود. Matthew 14:24: در این هنگام، قایق از ساحل بسیار دور شده و دستخوش تلاطم امواج بود، زیرا بادِ مخالف بر آن می‌وزید. Matthew 14:25: در پاس چهارم از شب، عیسی گام‌زنان بر روی آب به‌‌سوی آنان رفت. Matthew 14:26: چون شاگردان او را در حال راه رفتن روی آب دیدند، وحشت کرده گفتند: «شبح است»، و از ترس فریاد زدند. Matthew 14:27: امّا عیسی بی‌درنگ به آنها گفت: «دل قوی دارید. من هستم، مترسید!»

Matthew 14:28: پِطرُس پاسخ داد: «سرور من، اگر تویی، مرا بگو تا روی آب نزد تو بیایم.» Matthew 14:29: فرمود: «بیا!» آنگاه پِطرُس از قایق بیرون آمد و روی آب به‌‌سوی عیسی به راه افتاد. Matthew 14:30: امّا چون توفان را دید، ترسید و در حالی که در آب فرو می‌رفت، فریاد برآورد: «سرور من، نجاتم ده!» Matthew 14:31: عیسی بی‌درنگ دست خود را دراز کرد و او را گرفت و گفت: «ای کم‌ایمان، چرا شک کردی؟» Matthew 14:32: چون به قایق بر‌‌آمدند، باد فرو‌‌نشست. Matthew 14:33: سپس کسانی که در قایق بودند در برابر عیسی روی بر زمین نهاده، گفتند: «براستی که تو پسر خدایی!»

Matthew 14:34: پس چون به کرانة دیگر رسیدند، در سرزمین جِنیسارِت فرود آمدند. Matthew 14:35: مردمان آنجا عیسی را شناختند و کسانی را به‌تمامی آن نواحی فرستاده، بیماران را نزد او آوردند. Matthew 14:36: آنها از او تمنا می‌کردند اجازه دهد تا فقط گوشة ردایش را لمس کنند، و هر که لمس می‌کرد، شفا می‌یافت.

Matthew 15:1: سپس گروهی از فَریسیان و علمای دین از اورشلیم نزد عیسی آمدند و گفتند: Matthew 15:2: «چرا شاگردان تو سنّت مشایخ را زیر پا می‌گذارند؟ آنها دستهای خود را پیش از خوردن نمی‌شویند!» Matthew 15:3: او در پاسخ گفت: «چرا شما خود برای حفظ سنّت خویش، حکم خدا را زیر پا می‌گذارید؟ Matthew 15:4: زیرا خدا فرموده است: ‹پدر و مادر خود را گرامی دار› و نیز ‹هر که پدر یا مادر خود را ناسزا گوید، باید کشته شود.› Matthew 15:5: امّا شما می‌گویید اگر کسی به پدر یا مادرش بگوید: ‹هر کمکی که ممکن بود از من دریافت کنید، وقف خداست،› Matthew 15:6: در این صورت، دیگر بر او واجب نیست این‌‌گونه پدر خود را گرامی دارد. اینچنین شما برای حفظ سنّت خویش کلام خدا را باطل می‌شمارید. Matthew 15:7: ای ریاکاران! اِشَعْیا دربارة شما چه خوب پیشگویی کرد، آنگاه که گفت:
Matthew 15:8: «‹این قوم با لبهای خود مرا حرمت می‌دارند، امّا دلشان از من دور است.

Matthew 15:9: آنان بیهوده مرا عبادت می‌کنند، و تعلیمشان چیزی جز فرایض بشری نیست.›»

Matthew 15:10: سپس آن جماعت را نزد خود فراخواند و گفت: «گوش فرادهید و بفهمید. Matthew 15:11: نه آنچه به دهان آدمی داخل می‌شود او را نجس می‌سازد، بلکه آنچه از دهان او بیرون می‌آید، آن است که آدمی را نجس می‌سازد.» Matthew 15:12: آنگاه شاگردان نزدش آمدند و گفتند: «آیا می‌دانی که فَریسیان با شنیدن سخنانت از تو بیزاری جسته‌اند؟» Matthew 15:13: عیسی پاسخ داد: «هر نهالی که پدر آسمانی من نکاشته باشد، ریشه‌کن خواهد شد. Matthew 15:14: آنها را به حال خود واگذارید. آنها راهنمایانی کورند. هر‌‌گاه کوری عصاکش کورِ دیگر شود، هر دو در چاه خواهند افتاد.» Matthew 15:15: پِطرُس گفت: «این مَثَل را برای ما شرح بده.» Matthew 15:16: عیسی پاسخ داد: «آیا شما نیز هنوز درک نمی‌کنید؟ Matthew 15:17: آیا نمی‌دانید که هر چه به دهان داخل می‌شود، به شکم می‌رود و بعد دفع می‌شود؟ Matthew 15:18: امّا آنچه از دهان بیرون می‌آید، از دل سرچشمه می‌گیرد، و این است آنچه آدمی را نجس می‌سازد. Matthew 15:19: زیرا از دل است که افکار پلید، قتل، زنا، بی‌عفتی، دزدی، شهادتِ دروغ و تهمت سرچشمه می‌گیرد. Matthew 15:20: اینهاست که شخص را نجس می‌سازد، نه غذا خوردن با دستهای ناشسته!»

Matthew 15:21: عیسی آنجا را ترک گفت و در منطقة صور و صیدون کناره جست. Matthew 15:22: روزی زنی کنعانی از اهالی آنجا، نزدش آمد و فریادکنان گفت: «سرور من، ای پسر داوود، بر من رحم کن! دخترم دیوزده شده و سخت رنج می‌کشد.» Matthew 15:23: امّا عیسی هیچ پاسخ نداد، تا اینکه شاگردان پیش آمدند و از او خواهش کرده، گفتند: «او را مرخص فرما، زیرا فریادزنان از پی ما می‌آید.» Matthew 15:24: در پاسخ گفت: «من تنها برای گوسفندان گم‌گشتة بنی اسرائیل فرستاده شده‌ام.» Matthew 15:25: امّا آن زن آمد و در مقابل او زانو زد و گفت: «سرور من، مرا یاری کن!» Matthew 15:26: او در جواب گفت: «نان فرزندان را گرفتن و پیش سگان انداختن روا نیست.» Matthew 15:27: ولی زن گفت: «بله، سرورم، امّا سگان نیز از خرده‌هایی که از سفرة صاحبشان می‌افتد، می‌خورند!» Matthew 15:28: آنگاه عیسی گفت: «ای زن، ایمان تو عظیم است! خواهش تو برآورده شود!» در همان دم دختر او شفا یافت.

Matthew 15:29: عیسی از آنجا عزیمت کرد و کنارة دریاچة جلیل را پیموده، به کوهسار رسید و در آنجا بنشست. Matthew 15:30: جمعیت انبوهی نزد او آمدند و با خود لنگان و کوران و مفلوجان و گنگان و بیماران دیگر را آورده، پیش پای عیسی گذاشتند و او ایشان را شفا بخشید. Matthew 15:31: مردم چون دیدند که گنگان سخن می‌گویند، مفلوجان تندرست می‌شوند، لنگان راه می‌روند و کوران بینا می‌گردند، در شگفت شده، خدای اسرائیل را ستایش کردند.

Matthew 15:32: عیسی شاگردان خود را فراخواند و گفت: «دلم بر حال این مردم می‌سوزد، زیرا اکنون سه روز است که با منند و چیزی برای خوردن ندارند. نمی‌خواهم ایشان را گرسنه روانه کنم، بسا که در راه از پا در‌‌افتند.» Matthew 15:33: شاگردانش گفتند: «در این بیابان از کجا می‌توانیم نان کافی برای سیر کردن چنین جمعیتی فراهم آوریم؟» Matthew 15:34: پرسید: «چند نان دارید؟» گفتند: «هفت نان و چند ماهی کوچک.» Matthew 15:35: عیسی به مردم فرمود تا بر زمین بنشینند. Matthew 15:36: آنگاه هفت نان و چند ماهی را گرفت و پس از شکرگزاری، آنها را پاره کرده، به شاگردان خود داد و ایشان نیز به آن جماعت دادند. Matthew 15:37: همه خوردند و سیر شدند و شاگردان هفت زنبیل پر از خرده‌های باقی‌مانده گرد آوردند. Matthew 15:38: شمار کسانی که خوراک خوردند، غیر از زنان و کودکان، چهار هزار تن بود. Matthew 15:39: پس از آنکه عیسی مردم را مرخص کرد، سوار قایق شد و به ناحیة مَجْدَل رفت.

Matthew 16:1: آنگاه فَریسیان و صَدّوقیان نزد عیسی آمدند تا او را بیازمایند. بدین منظور از او خواستند تا آیتی آسمانی به آنان بنمایاند. Matthew 16:2: در پاسخ فرمود: «هنگام غروب، می‌گویید ‹هوا خوب خواهد بود، زیرا آسمان سرخ‌فام است،› Matthew 16:3: و بامدادان می‌گویید ‹امروز هوا بد خواهد شد، زیرا آسمان سرخ و گرفته است.› شما نیک می‌دانید چگونه سیمای آسمان را تعبیر کنید، امّا از تعبیر نشانه‌های زمانها ناتوانید! Matthew 16:4: نسل شرارت‌پیشه و زناکار آیتی می‌خواهند، امّا آیتی به آنها داده نخواهد شد جز آیت یونس نبی.» پس آنها را ترک گفت و به راه خود رفت.

Matthew 16:5: چون به آن سوی دریا رفتند، شاگردان فراموش کردند با خود نان بردارند. Matthew 16:6: عیسی به ایشان گفت: «آگاه باشید و از خمیرمایة فَریسیان و صَدّوقیان دوری کنید.» Matthew 16:7: پس ایشان در میان خود گفتگو کرده، می‌گفتند: «از آن‌‌رو چنین گفت که با خود نان نیاورده‌ایم.» Matthew 16:8: عیسی دریافت و به ایشان گفت: «ای سست‌ایمانان، چرا دربارة اینکه نان ندارید با هم بحث می‌کنید؟ Matthew 16:9: آیا هنوز درک نمی‌کنید؟ آیا به یاد ندارید آن پنج نان و پنج هزار تن و چندین سبد خرده‌نان را که جمع کردید؟ Matthew 16:10: یا آن هفت نان و چهار هزار تن و چندین زنبیل را که جمع کردید؟ Matthew 16:11: پس چرا درک نمی‌کنید که با شما دربارة نان سخن نگفتم؟ بلکه گفتم که از خمیرمایة فَریسیان و صَدّوقیان دوری کنید.» Matthew 16:12: آنگاه درک کردند که بدیشان دربارة تعلیم فَریسیان و صَدّوقیان هشدار داده است، نه دربارة خمیرمایة نان.

Matthew 16:13: چون عیسی به نواحی قیصریة فیلیپُس رسید، از شاگردان خود پرسید: «به گفتة مردم، پسر انسان کیست؟» Matthew 16:14: آنان پاسخ دادند: «برخی می‌گویند یحیای تعمیددهنده است. بعضی دیگر می‌گویند الیاس، و عده‌ای نیز می‌گویند اِرِمیا یا یکی از پیامبران است.» Matthew 16:15: عیسی پرسید: «شما چه می‌گویید؟ به‌‌نظر شما من که هستم؟» Matthew 16:16: شَمعون پِطرُس پاسخ داد: «تویی مسیح، پسر خدای زنده!» Matthew 16:17: عیسی گفت: «خوشا‌‌به‌‌حال تو، ای شَمعون، پسر یونا! زیرا این حقیقت را جسم و خون بر تو آشکار نکرد بلکه پدر من که در آسمان است، چنین کرد. Matthew 16:18: من نیز می‌گویم که تویی پِطرُس، و بر این صخره، کلیسای خود را بنا می‌کنم و قدرت مرگ بر آن استیلا نخواهد یافت. Matthew 16:19: کلیدهای پادشاهی آسمان را به تو می‌دهم. آنچه بر زمین ببندی، در آسمان بسته خواهد شد و آنچه بر زمین بگشایی، در آسمان گشوده خواهد شد.» Matthew 16:20: آنگاه عیسی شاگردان خود را منع کرد که به هیچ‌کس نگویند که او مسیح است.

Matthew 16:21: از آن پس عیسی به آگاه ساختن شاگردان خود از این حقیقت آغاز کرد که لازم است به اورشلیم برود و در آنجا از مشایخ و سران کاهنان و علمای دین آزار بسیار ببیند و کشته شود و در روز سوّم برخیزد. Matthew 16:22: پِطرُس او را به کناری برد و سرزنش‌کنان گفت: «دور از تو، سرورم! مباد که چنین چیزی هرگز بر تو واقع شود.» Matthew 16:23: عیسی روی برگردانیده، به او گفت: «دور شو از من، ای شیطان! تو مانع راه منی، زیرا افکار تو انسانی است نه الهی.»

Matthew 16:24: سپس رو به شاگردان کرد و فرمود: «اگر کسی بخواهد مرا پیروی کند، باید خود را انکار کرده، صلیب خویش را بر‌‌گیرد و از پی من بیاید. Matthew 16:25: زیرا هر که بخواهد جان خود را نجات دهد، آن را از دست خواهد داد؛ امّا هر که به‌‌خاطر من جان خود را از دست بدهد، آن را باز‌‌خواهد یافت. Matthew 16:26: انسان را چه سود که تمامی دنیا را بِبَرد، امّا جان خود را ببازد؟ انسان برای بازیافتن جان خود چه می‌تواند بدهد؟

Matthew 16:27: «زیرا پسر انسان در جلال پدر خود به همراه فرشتگانش خواهد آمد و به هر کس برای اعمالش پاداش خواهد داد. Matthew 16:28: آمین، به شما می‌گویم، برخی اینجا ایستاده‌اند که تا پسر انسان را نبینند که در پادشاهیِ خود می‌آید، طعم مرگ را نخواهند چشید.»

Matthew 17:1: شش روز بعد، عیسی، پِطرُس و یعقوب و برادرش یوحنا را بر‌‌گرفت و آنان را با خود بر فراز کوهی بلند، به خلوت برد. Matthew 17:2: در آنجا، در حضور ایشان، سیمای او دگرگون شد: چهره‌اش چون خورشید می‌درخشید و جامه‌اش همچون نور، سفید شده بود. Matthew 17:3: در این هنگام، موسی و الیاس در برابر چشمان ایشان ظاهر شدند و با عیسی به گفتگو پرداختند. Matthew 17:4: پِطرُس به عیسی گفت: «ای سرورم، بودن ما در اینجا نیکوست. اگر بخواهی، سه سرپناه می‌سازم، یکی برای تو، یکی برای موسی و یکی هم برای الیاس.» Matthew 17:5: هنوز این سخن بر زبان پِطرُس بود که ناگاه ابری درخشان ایشان را در بر گرفت و ندایی از ابر در‌‌رسید که: «این است پسر محبوبم که از او خشنودم؛ به او گوش فرادهید!» Matthew 17:6: با شنیدن این ندا، شاگردان سخت ترسیدند و به‌‌روی، بر خاک افتادند. Matthew 17:7: امّا عیسی نزدیک شد و دست بر آنان گذاشت و گفت: «برخیزید و مترسید!» Matthew 17:8: آنان چشمان خود را گشودند و جز عیسی کسی را ندیدند.

Matthew 17:9: هنگامی که از کوه فرود می‌آمدند، عیسی به آنان فرمود: «آنچه دیدید برای کسی بازگو نکنید، تا زمانی که پسر انسان از مردگان برخیزد.» Matthew 17:10: شاگردان از او پرسیدند: «چرا علمای دین می‌گویند که نخست باید الیاس بیاید؟» Matthew 17:11: عیسی پاسخ داد: «البته که الیاس می‌آید و همه چیز را اصلاح می‌کند. Matthew 17:12: امّا به شما می‌گویم که الیاس آمده است، ولی او را نشناختند و هر‌‌آنچه خواستند با وی کردند. به همین‌‌سان پسر انسان نیز به‌‌دست آنان آزار خواهد دید.» Matthew 17:13: آنگاه شاگردان دریافتند که دربارة یحیای تعمیددهنده با آنها سخن می‌گوید.

Matthew 17:14: چون نزد جماعت بازگشتند، مردی به عیسی نزدیک شد و در برابر او زانو زد و گفت: Matthew 17:15: «سرورم، بر پسر من رحم کن. او صرع دارد و بسیار رنج می‌کشد. اغلب در آتش یا در آب می‌افتد. Matthew 17:16: او را نزد شاگردانت آوردم، ولی نتوانستند شفایش دهند.» Matthew 17:17: عیسی در پاسخ گفت: «ای نسل بی‌ایمان و منحرف، تا به کِی با شما باشم و تحملتان کنم؟ او را نزد من آورید.» Matthew 17:18: عیسی بر دیو نهیب زد و دیو از پسر بیرون شد و او در همان دم شفا یافت. Matthew 17:19: آنگاه شاگردان نزد عیسی آمدند و در خلوت از او پرسیدند:‌ «چرا ما نتوانستیم آن دیو را بیرون کنیم؟» Matthew 17:20: پاسخ داد: «از آن‌‌رو که ایمانتان کم است. آمین، به شما می‌گویم که اگر ایمانی به کوچکی دانة خردل داشته باشید، می‌توانید به این کوه بگویید ‹از اینجا به آنجا منتقل شو› و منتقل خواهد شد و هیچ امری برای شما ناممکن نخواهد بود. Matthew 17:21: [امّا این جنس جز به روزه و دعا بیرون نمی‌رود.]»

Matthew 17:22: هنگامی که در جلیل گرد هم آمدند، عیسی به ایشان گفت: «پسر انسان به‌‌دست مردم تسلیم خواهد شد. Matthew 17:23: آنها او را خواهند کُشت و او در روز سوّم بر خواهد خاست.» شاگردان بسیار اندوهگین شدند.

Matthew 17:24: پس از آن که عیسی و شاگردانش به کَفَرناحوم رسیدند، مأموران اخذ مالیاتِ دو دِرْهَم، نزد پِطرُس آمدند و گفتند: «آیا استاد شما مالیات معبد را نمی‌پردازد؟» Matthew 17:25: او پاسخ داد: «البته که می‌پردازد!» چون پِطرُس به خانه در‌‌آمد، پیش از آنکه او چیزی بگوید، عیسی به او گفت: «ای شَمعون، پادشاهان جهان از چه کسانی باج و خراج می‌گیرند؟ از فرزندان خود یا از بیگانگان؟ چه می‌گویی؟» Matthew 17:26: پِطرُس جواب داد: «از بیگانگان.» عیسی به او گفت: «پس فرزندان معافند! Matthew 17:27: امّا برای اینکه ایشان را نرنجانیم، به کنارة دریا برو و قلّابی بینداز. نخستین ماهی را که گرفتی، دهانش را بگشا. سکه‌ای چهار دِرْهَمی خواهی یافت. با آن سهم من و خودت را به ایشان بپرداز.»

Matthew 18:1: در آن هنگام، شاگردان نزد عیسی آمدند و پرسیدند: «چه کسی در پادشاهی آسمان بزرگتر است؟» Matthew 18:2: عیسی کودکی را فراخواند و او را در میان ایشان قرار داد Matthew 18:3: و گفت:‌ «آمین، به شما می‌گویم، تا دگرگون نشوید و همچون کودکان نگردید، هرگز به پادشاهی آسمان راه نخواهید یافت. Matthew 18:4: پس، هر که خود را همچون این کودک فروتن سازد، در پادشاهی آسمان بزرگتر خواهد بود. Matthew 18:5: و هر که چنین کودکی را به نام من بپذیرد، مرا پذیرفته است.

Matthew 18:6: «امّا هر که سبب شود یکی از این کوچکان که به من ایمان دارند لغزش خورَد، او را بهتر آن می‌بود که سنگ آسیابی بزرگ به گردنش بسته، در اعماق دریا غرق شود! Matthew 18:7: وای بر این جهان به‌‌سبب لغزشها! زیرا هر‌‌چند لغزشها اجتناب‌ناپذیرند، امّا وای بر آن که آنها را سبب گردد!

Matthew 18:8: «پس اگر دستت یا پایت تو را می‌لغزاند، آن را قطع کن و دور انداز، زیرا تو را بهتر آن است که لنگ یا شَل به حیات راه یابی تا آنکه با دو دست یا دو پا در آتش ابدی افکنده شوی. Matthew 18:9: و اگر چشمت تو را می‌لغزاند، آن را به‌‌در آر و دور انداز، زیرا تو را بهتر آن است که با یک چشم به حیات راه یابی تا آنکه با دو چشم در آتش دوزخ افکنده شوی.

Matthew 18:10: «آگاه باشید که هیچ‌‌یک از این کوچکان را تحقیر نکنید، زیرا به شما می‌گویم که فرشتگان ایشان در آسمان همیشه روی پدر مرا که در آسمان است، می‌بینند. [ زیرا پسر انسان آمده است تا گمشده را نجات بخشد.] Matthew 18:11: Matthew 18:12: چه گمان می‌برید؟ اگر مردی صد گوسفند داشته باشد و یکی از آنها گم شود، آیا آن نود و نه گوسفند را در کوهسار نمی‌گذارد و به جستجوی آن گمشده نمی‌رود؟ Matthew 18:13: آمین، به شما می‌گویم که اگر آن را بیابد، برای آن یک گوسفند بیشتر شاد می‌شود تا برای نود و نه گوسفندی که گم نشده‌اند. Matthew 18:14: به همین‌‌سان، خواست پدر شما که در آسمان است این نیست که حتی یکی از این کوچکان از دست برود.

Matthew 18:15: «اگر برادرت به تو گناه ورزد، نزدش برو و در خلوت خطایش را به او گوشزد کن. اگر سخنت را پذیرفت، برادرت را بازیافته‌ای؛ Matthew 18:16: امّا اگر نپذیرفت، یک یا دو نفر دیگر را با خود ببر تا ‹هر سخنی با گواهی دو یا سه شاهد ثابت شود.› Matthew 18:17: اگر نخواست به آنان نیز گوش دهد، به کلیسا بگو؛ و اگر کلیسا را نیز نپذیرفت، آنگاه او را اجنبی یا خراجگیر تلقی کن. Matthew 18:18: آمین، به شما می‌گویم که هر‌‌آنچه بر زمین ببندید، در آسمان بسته خواهد شد؛ و هر‌‌آنچه بر زمین بگشایید، در آسمان گشوده خواهد شد. Matthew 18:19: باز به شما می‌گویم که هر‌‌گاه دو نفر از شما بر روی زمین دربارة هر مسئله‌ای که در خصوص آن سؤال می‌کنند با هم موافق باشند، همانا از جانب پدر من که در آسمان است برای ایشان به انجام خواهد رسید. Matthew 18:20: زیرا جایی که دو یا سه نفر به نام من جمع شوند، من آنجا در میان ایشان حاضرم.»

Matthew 18:21: سپس پِطرُس نزد عیسی آمد و پرسید: «سرور من، تا چند بار اگر برادرم به من گناه ورزد، باید او را ببخشم؟ آیا تا هفت بار؟» Matthew 18:22: عیسی پاسخ داد: «به تو می‌گویم نه هفت بار، بلکه هفتادْ هفت بار.

Matthew 18:23: «از این‌‌رو، می‌توان پادشاهی آسمان را به شاهی تشبیه کرد که تصمیم گرفت با خادمان خود تسویه حساب کند. Matthew 18:24: پس چون شروع به حسابرسی کرد، شخصی را نزد او آوردند که ده هزار قنطار به او بدهکار بود. Matthew 18:25: چون او نمی‌توانست قرض خود را بپردازد، اربابش دستور داد او را با زن و فرزندان و تمامی دارایی‌اش بفروشند و طلب را وصول کنند. Matthew 18:26: خادم پیش پای ارباب به‌‌زانو در‌‌افتاد و التماس‌کنان گفت: ‹مرا مهلت ده تا همة قرض خود را ادا کنم.› Matthew 18:27: پس دل ارباب به حال او سوخت و قرض او را بخشید و آزادش کرد. Matthew 18:28: امّا هنگامی که خادم بیرون می‌رفت، یکی از همکاران خود را دید که صد دینار به او بدهکار بود. پس او را گرفت و گلویش را فشرد و گفت: ‹قرضت را ادا کن!› Matthew 18:29: همکارش پیش پای او به‌‌زانو در‌‌افتاد و التماس‌کنان گفت: ‹مرا مهلت ده تا همة قرض خود را بپردازم.› Matthew 18:30: امّا او نپذیرفت، بلکه رفت و او را به زندان انداخت تا قرض خود را بپردازد. Matthew 18:31: هنگامی که سایر خادمان این واقعه را دیدند، بسیار آزرده شدند و نزد ارباب خود رفتند و تمام ماجرا را بازگفتند. Matthew 18:32: پس ارباب، آن خادم را نزد خود فراخواند و گفت: ‹ای خادم شرور، مگر من محض خواهش تو تمام قرضت را نبخشیدم؟ Matthew 18:33: آیا نمی‌بایست تو نیز بر همکار خود رحم می‌کردی، همان‌‌گونه که من بر تو رحم کردم؟› Matthew 18:34: پس ارباب خشمگین شده، او را به زندان افکند تا شکنجه شود و همة قرض خود را ادا کند. Matthew 18:35: به همین‌‌گونه پدر آسمانی من نیز با هر یک از شما رفتار خواهد کرد، اگر شما نیز برادر خود را از دل نبخشید.»

Matthew 19:1: هنگامی که عیسی این سخنان را به پایان رسانید، جلیل را ترک گفت و از آن سوی رود اردن به سرزمین یهودیه آمد. Matthew 19:2: جمعیت انبوهی در پی او روانه شدند و او ایشان را در آنجا شفا بخشید.

Matthew 19:3: شماری از فَریسیان نیز نزد او آمدند تا او را بیازمایند. آنان پرسیدند: «آیا جایز است که مرد زن خود را به هر علتی طلاق دهد؟» Matthew 19:4: عیسی در پاسخ گفت: «مگر نخوانده‌اید که آفرینندة جهان در آغاز ‹ایشان را مرد و زن آفرید›، Matthew 19:5: و گفت ‹از این سبب مرد پدر و مادر خود را ترک گفته، به زن خویش خواهد پیوست و آن دو یک تن خواهند شد›؟ Matthew 19:6: بنابراین، از آن پس دیگر دو نیستند بلکه یک تن می‌باشند. پس آنچه را خدا پیوست، انسان جدا نسازد.» Matthew 19:7: گفتند: «پس چرا موسی امر فرمود که مرد به زن خویش طلاقنامه بدهد و او را رها کند؟» Matthew 19:8: گفت: «موسی به‌‌سبب سنگدلی شما اجازه داد که زن خود را طلاق دهید، امّا در آغاز چنین نبود. Matthew 19:9: به شما می‌گویم هر که زن خود را به‌‌علتی غیر از خیانت در زناشویی طلاق دهد و زنی دیگر اختیار کند، زنا کرده است.»

Matthew 19:10: شاگردان به او گفتند: «اگر چنین است وضع مرد در قبال زن خود، پس ازدواج نکردن بهتر است!» Matthew 19:11: عیسی گفت: «همه نمی‌توانند این کلام را بپذیرند، فقط کسانی می‌توانند که به ایشان عطا شده باشد. Matthew 19:12: زیرا بعضی خواجه‌اند، از آن‌‌رو که از شکم مادر چنین متولد شده‌اند، بعضی دیگر به‌‌دست مردم مقطوع‌النسل شده‌اند، و برخی نیز به‌‌خاطر پادشاهی آسمان از ازدواج چشم می‌پوشند. هر که می‌تواند این را بپذیرد، بگذار چنین کند.»

Matthew 19:13: آنگاه مردم کودکان را نزد عیسی آوردند تا بر آنان دست بگذارد و دعا کند. امّا شاگردان مردم را برای این کار سرزنش کردند. Matthew 19:14: عیسی گفت: «بگذارید کودکان نزد من آیند و ایشان را بازمدارید، زیرا پادشاهی آسمان از آن چنین کسان است.» Matthew 19:15: پس بر آنان دست نهاد و از آنجا رفت.

Matthew 19:16: روزی مردی نزد عیسی آمد و پرسید: «استاد، چه کار نیکویی انجام دهم تا حیات جاویدان داشته باشم؟» Matthew 19:17: پاسخ داد: «چرا دربارة کار نیکو از من سؤال می‌کنی؟ تنها یکی هست که نیکوست. اگر می‌خواهی به حیات راه یابی، احکام را به‌جای آور.» Matthew 19:18: آن مرد پرسید: «کدام احکام را؟» عیسی گفت: « ‹قتل مکن، زنا مکن، دزدی مکن، شهادت دروغ مده، Matthew 19:19: پدر و مادر خود را گرامی دار،› و ‹همسایه‌ات را همچون خویشتن دوست بدار.›» Matthew 19:20: آن جوان گفت: «همة این احکام را به‌جای آورده‌ام؛ دیگر چه کم دارم؟» Matthew 19:21: عیسی پاسخ داد: «اگر می‌خواهی کامل شوی، برو و آنچه داری بفروش و بهایش را به تنگدستان بده که در آسمان گنج خواهی داشت. آنگاه بیا و از من پیروی کن.» Matthew 19:22: جوان چون این را شنید، اندوهگین شد و از آنجا رفت، زیرا ثروت بسیار داشت.

Matthew 19:23: آنگاه عیسی به شاگردان خود گفت: «آمین، به شما می‌گویم که راه یافتن ثروتمندان به پادشاهی آسمان بس دشوار است. Matthew 19:24: باز تأکید می‌کنم که گذشتن شتر از سوراخ سوزن آسانتر است از راهیابی شخص ثروتمند به پادشاهی خدا.» Matthew 19:25: شاگردان با شنیدن این مطلب بسیار شگفتزده شدند و پرسیدند: «پس چه کسی می‌تواند نجات یابد؟» Matthew 19:26: عیسی بدیشان چشم دوخت و گفت: «این برای انسان ناممکن است، امّا برای خدا همه چیز ممکن است.»

Matthew 19:27: پِطرُس گفت: «اینک ما همه چیز را ترک گفته‌ایم و از تو پیروی می‌کنیم. چه چیزی نصیب ما خواهد شد؟» Matthew 19:28: عیسی به ایشان گفت: «آمین، به شما می‌گویم که در جهان نوین، هنگامی که پسر انسان بر تخت شکوهمند خود بنشیند، شما نیز که از من پیروی کرده‌اید، بر دوازده تخت خواهید نشست و بر دوازده قبیلة اسرائیل داوری خواهید کرد. Matthew 19:29: و هر که به‌‌خاطر نام من خانه یا برادر یا خواهر یا پدر یا مادر یا فرزند یا املاک خود را ترک کرده باشد، صد برابر خواهد یافت و حیات جاویدان را به‌‌دست خواهد آورد. Matthew 19:30: امّا بسیاری که اوّلین هستند آخرین خواهند شد، و آخرینها اوّلین!

Matthew 20:1: «زیرا پادشاهی آسمان صاحب باغی را می‌ماند که صبح زود از خانه بیرون رفت تا برای تاکستان خود کارگرانی به مزد بگیرد. Matthew 20:2: او با آنان توافق کرد که روزی یک دینار بابت کار در تاکستان به هر یک از آنان بپردازد. سپس ایشان را به تاکستان خود فرستاد. Matthew 20:3: نزدیک ساعت سوّم از روز دوباره بیرون رفت و عده‌ای را در میدان شهر بی‌کار ایستاده دید. Matthew 20:4: به آنان نیز گفت: ‹شما هم به تاکستان من بروید و آنچه حق شماست به شما می‌دهم.› Matthew 20:5: پس آنها نیز رفتند. باز نزدیک ساعت ششم و نهم بیرون رفت و چنین کرد. Matthew 20:6: در حدود ساعت یازدهم نیز بیرون رفت و باز چند نفر دیگر را بی‌کار ایستاده دید. از آنان پرسید: ‹چرا تمام روز در اینجا بی‌کار ایستاده‌اید؟› Matthew 20:7: پاسخ دادند: ‹چون هیچ‌کس ما را به مزد نگرفت.› به آنان گفت: ‹شما نیز به تاکستان من بروید و کار کنید.› Matthew 20:8: هنگام غروب، صاحب تاکستان به مباشر خود گفت: ‹کارگران را فراخوان و از آخرین شروع کرده تا به اوّلین، مزدشان را بده.› Matthew 20:9: کارگرانی که در حدود ساعت یازدهم به سرِ کار آمده بودند، هر کدام یک دینار گرفتند. Matthew 20:10: چون نوبت به کسانی رسید که پیش از همه آمده بودند، گمان کردند که بیش از دیگران خواهند گرفت. امّا به هر یک از آنان نیز یک دینار پرداخت شد. Matthew 20:11: چون مزد خود را گرفتند، لب به شکایت گشوده، به صاحب تاکستان گفتند: Matthew 20:12: ‹اینان که آخر آمدند فقط یک ساعت کار کردند و تو آنان را با ما که تمام روز زیر آفتاب سوزان زحمت کشیدیم، برابر ساختی!› Matthew 20:13: او رو به یکی از آنان کرد و گفت: ‹ای دوست، من به تو ظلمی نکرده‌ام. مگر قرار ما یک دینار نبود؟ Matthew 20:14: پس حق خود را بگیر و برو! من می‌خواهم به این آخری مانند تو مزد دهم. Matthew 20:15: آیا حق ندارم با پول خود آنچه می‌خواهم بکنم؟ آیا تحمل دیدن سخاوت مرا نداری؟› Matthew 20:16: پس، آخرینها اوّلین خواهند شد و اوّلینها آخرین!»

Matthew 20:17: هنگامی که عیسی به‌‌سوی اورشلیم می‌رفت، در راه دوازده شاگرد خود را به کناری برد و به ایشان گفت: Matthew 20:18: «اینک به اورشلیم می‌رویم. در آنجا پسر انسان را به سران کاهنان و علمای دین تسلیم خواهند کرد. آنها او را به مرگ محکوم خواهند کرد Matthew 20:19: و به غیریهودیان خواهند سپرد تا استهزا شود و تازیانه خورَد و بر صلیب شود. امّا در روز سوّم بر خواهد خاست.»

Matthew 20:20: آنگاه مادرِ پسران زِبِدی با دو پسرش نزد عیسی آمد و در برابر او زانو زد و از وی درخواست کرد که آرزویش را برآورده سازد. Matthew 20:21: عیسی پرسید: «آرزوی تو چیست؟» گفت: «عطا فرما که این دو پسر من در پادشاهی تو، یکی بر جانب راست و دیگری بر جانب چپ تو بنشینند.» Matthew 20:22: عیسی در پاسخ گفت: «شما نمی‌دانید چه می‌خواهید! آیا می‌توانید از جامی که من بزودی می‌نوشم، بنوشید؟» پاسخ دادند: «آری، می‌توانیم.» Matthew 20:23: عیسی گفت: «شکی نیست که از جام من خواهید نوشید، امّا بدانید که نشستن بر جانب راست و چپ من در اختیار من نیست تا آن را به کسی ببخشم. این جایگاه از آن کسانی است که پدرم برایشان فراهم کرده است.»

Matthew 20:24: چون ده شاگردِ دیگر از این امر آگاه شدند، بر آن دو برادر خشم گرفتند. Matthew 20:25: عیسی ایشان را فراخواند و گفت: «شما می‌دانید که حاکمان دیگر قومها بر ایشان سروری می‌کنند و بزرگانشان بر ایشان فرمان می‌رانند. Matthew 20:26: امّا در میان شما چنین نباشد. هر که می‌خواهد در میان شما بزرگ باشد، باید خادم شما شود. Matthew 20:27: و هر که می‌خواهد در میان شما اوّل باشد، باید غلام شما گردد. Matthew 20:28: چنانکه پسر انسان نیز نیامد تا خدمتش کنند، بلکه آمد تا خدمت کند و جانش را چون بهای رهایی به عوض بسیاری بدهد.»

Matthew 20:29: هنگامی که عیسی و شاگردانش اَریحا را ترک می‌کردند، عدة زیادی در پی او روانه شدند. Matthew 20:30: در کنار راه، دو مرد کور نشسته بودند. چون شنیدند عیسی از آنجا می‌گذرد، فریاد برآوردند: «سرورِ ما، ای پسر داوود، بر ما رحم کن!» Matthew 20:31: جمعیت آنان را عتاب کردند و خواستند که خاموش باشند؛ امّا ایشان بیشتر فریاد برمی‌آوردند که: «سرور ما، ای پسر داوود، بر ما رحم کن!» Matthew 20:32: عیسی ایستاد و آن دو مرد را فراخواند و پرسید: «چه می‌خواهید برای شما بکنم؟» Matthew 20:33: پاسخ دادند: «سرور ما، می‌خواهیم چشمانمان باز شود.» Matthew 20:34: عیسی دلسوزانه چشمان آنها را لمس کرد و در دم بینایی خود را بازیافتند و در پی او روانه شدند.

Matthew 21:1: چون به اورشلیم نزدیک شدند و به بیت‌فاجی در دامنة کوه زیتون رسیدند، عیسی دو تن از شاگردان خود را فرستاده، Matthew 21:2: به آنان فرمود: «به دهکده‌ای که پیش روی شماست، بروید. به‌‌محض ورود، الاغی را با کره‌اش بسته خواهید یافت. آنها را باز کنید و نزد من آورید. Matthew 21:3: اگر کسی سخنی به شما گفت، بگویید: ‹خداوند بدانها نیاز دارد،› و او بی‌درنگ آنها را خواهد فرستاد.» Matthew 21:4: این امر واقع شد تا آنچه نبی گفته بود، تحقق یابد که:
Matthew 21:5: «به دختر صهیون گویید، ‹هان پادشاه تو نشسته بر الاغ و سوار بر کره الاغ فروتنانه نزد تو می‌آید.› »

Matthew 21:6: آن دو شاگرد رفتند و طبق فرمان عیسی عمل کردند. Matthew 21:7: آنان الاغ و کره‌اش را آوردند و رداهای خود را بر آنها افکندند و او سوار شد. Matthew 21:8: جمعیت انبوهی نیز رداهای خود را بر سر راه گستردند و عده‌ای نیز شاخه‌های درختان را بریده، در راه می‌گستردند. Matthew 21:9: جمعیتی که پیشاپیش او می‌رفتند و گروهی که از پس او می‌آمدند، فریادکنان می‌گفتند:‌ «هوشیعانا، پسر داوودا!» «خجسته باد او که به نام خداوند می‌آید!» «هوشیعانا در عرش برین!»

Matthew 21:10: چون او وارد اورشلیم شد، شور و شوق همة شهر را فراگرفت. مردم می‌‌پرسیدند: «این کیست؟» Matthew 21:11: و آن جماعت پاسخ می‌دادند: «این است عیسای پیامبر، از ناصرة جلیل!»

Matthew 21:12: آنگاه عیسی به صحن معبد خدا در‌‌آمد و کسانی را که در آنجا داد و ستد می‌کردند، بیرون راند و تختهای صرّافان و بساط کبوترفروشان را واژگون ساخت Matthew 21:13: و به آنان فرمود: «نوشته شده است که، ‹خانة من خانة دعا خوانده خواهد شد،› امّا شما آن را ‹لانة دزدان› ساخته‌اید.»

Matthew 21:14: در معبد، نابینایان و لنگان نزد او آمدند و او ایشان را شفا بخشید. Matthew 21:15: امّا چون سران کاهنان و علمای دین اعمال خارق‌العادة او را مشاهده کردند و نیز دیدند که کودکان در معبد فریاد می‌زنند: «هوشیعانا، پسر داوودا،» خشمناک شدند. Matthew 21:16: پس به او گفتند: «آیا می‌شنوی اینها چه می‌گویند؟» پاسخ داد: «بله. مگر نخوانده‌اید که، « ‹بر زبان کودکان و شیرخوارگان حمد و ستایش را جاری ساختی› ؟»

Matthew 21:17: پس عیسی ایشان را ترک گفت و از شهر خارج شد و به بیت‌عَنْیا رفت و شب را در آنجا به‌‌سر برد.

Matthew 21:18: بامدادان عیسی در راه بازگشت به شهر، گرسنه شد. Matthew 21:19: در کنار راه، درخت انجیری دید و به‌‌سوی آن رفت، امّا جز برگ چیزی بر آن نیافت. پس خطاب به درخت گفت: «مباد که دیگر هرگز میوه‌ای از تو به‌‌بار آید!» در همان دم درخت خشک شد. Matthew 21:20: شاگردان که از دیدن این واقعه حیرت کرده بودند، از او پرسیدند: «چگونه درخت انجیر چنین زود خشک شد؟» Matthew 21:21: عیسی در پاسخ به آنان گفت: «آمین، به شما می‌گویم که اگر ایمان داشته باشید و شک نکنید، نه‌‌تنها می‌توانید آنچه بر درخت انجیر گذشت انجام دهید، بلکه هر‌‌گاه به این کوه بگویید، ‹از جا کنده شده، به دریا افکنده شو،› چنین خواهد شد. Matthew 21:22: اگر ایمان داشته باشید، هر‌‌آنچه در دعا درخواست کنید، خواهید یافت.»

Matthew 21:23: آنگاه عیسی وارد محوطة معبد شد و به تعلیم مردم پرداخت. در این هنگام، سران کاهنان و مشایخ قوم نزد او آمدند و گفتند: «به چه اجازه‌ای این کارها را می‌کنی؟ چه کسی این حق را به تو داده است؟» Matthew 21:24: عیسی در پاسخ گفت: «من نیز از شما پرسشی دارم. اگر پاسخ گفتید، من نیز به شما می‌گویم به چه اجازه‌ای این کارها را می‌کنم. Matthew 21:25: تعمید یحیی از کجا بود؟ از آسمان یا از انسان؟» آنها بین خود بحث کردند و گفتند: «اگر بگوییم از آسمان بود، به ما خواهد گفت پس چرا به او ایمان نیاوردید؟ Matthew 21:26: و اگر بگوییم از انسان بود، از مردم بیم داریم، زیرا آنها همگی یحیی را پیامبر می‌دانند.» Matthew 21:27: پس به عیسی پاسخ دادند: «نمی‌دانیم.» عیسی گفت:‌ «من نیز به شما نمی‌گویم به چه اجازه‌ای این کارها را می‌کنم.

Matthew 21:28: «نظر شما چیست؟ مردی دو پسر داشت. نزد پسر نخست خود رفت و گفت:‌ ‹پسرم، امروز به تاکستان من برو و به کار مشغول شو.› Matthew 21:29: پاسخ داد: ‹نمی‌روم.› امّا بعد تغییر عقیده داد و رفت. Matthew 21:30: پدر نزد پسر دیگر رفت و همان را به او گفت. پسر پاسخ داد:‌ ‹می‌روم، آقا،› امّا نرفت. Matthew 21:31: کدام یک از آن دو پسر، خواست پدر خود را به‌جا آورد؟» پاسخ دادند: «اوّلی.» عیسی به ایشان گفت: «آمین، به شما می‌گویم که خراجگیران و فاحشه‌ها پیش از شما به پادشاهی خدا راه می‌یابند. Matthew 21:32: زیرا یحیی در طریق پارسایی نزد شما آمد امّا به او ایمان نیاوردید، ولی خراجگیران و فاحشه‌ها ایمان آوردند. و شما با اینکه این را دیدید، تغییر عقیده ندادید و به او ایمان نیاوردید.

Matthew 21:33: «به مَثَل دیگری گوش فرادهید. صاحب باغی تاکستانی غَرْس کرد و گِرد آن دیوار کشید و در آن چَرخُشتی کَند و برجی بنا نهاد. سپس تاکستان را به چند باغبان اجاره داد و خود به سفر رفت. Matthew 21:34: چون موسم برداشت محصول فرارسید، غلامان خود را نزد باغبانان فرستاد تا میوة او را تحویل بگیرند. Matthew 21:35: امّا باغبانان غلامان او را گرفته، یکی را زدند و دیگری را کشتند و سوّمی را سنگسار کردند. Matthew 21:36: دیگر بار، غلامان بیشتری نزد آنها فرستاد، امّا باغبانان با آنها نیز همان‌‌گونه رفتار کردند. Matthew 21:37: سرانجام پسر خود را نزد باغبانان فرستاد و با خود گفت: ‹پسرم را حرمت خواهند داشت.› Matthew 21:38: امّا هنگامی که باغبانان پسر را دیدند، به یکدیگر گفتند: ‹این وارث است. بیایید او را بکشیم و میراثش را تصاحب کنیم.› Matthew 21:39: پس او را گرفتند و از تاکستان بیرون افکندند و کشتند. Matthew 21:40: با این اوصاف، وقتی صاحب تاکستان بیاید با این باغبانان چه خواهد کرد؟» Matthew 21:41: پاسخ دادند: «آن افراد بی‌رحم را با بی‌رحمی تمام نابود خواهد ساخت و تاکستان را به باغبانان دیگر اجاره خواهد داد تا در فصل برداشت محصول، سهم او را بدهند.»

Matthew 21:42: آنگاه عیسی به آنان گفت: «آیا تا به حال در کتب مقدّس نخوانده‌اید که، « ‹همان سنگی که معماران رد کردند، سنگ اصلی بنا شده است. خداوند چنین کرده و در نظر ما شگفت می‌نماید› ؟

Matthew 21:43: پس شما را می‌گویم که پادشاهی خدا از شما گرفته و به قومی داده خواهد شد که میوة آن را بدهند. [ هر که بر آن سنگ افتد، خُرد خواهد شد، و هر‌‌گاه آن سنگ بر کسی افتد، او را در هم خواهد شکست.]»

Matthew 21:44: Matthew 21:45: چون سران کاهنان و فَریسیان مَثَلهای عیسی را شنیدند، دریافتند که دربارة آنها سخن می‌گوید. Matthew 21:46: پس بر آن شدند که او را گرفتار کنند، امّا از مردم بیم داشتند زیرا آنها عیسی را پیامبر می‌دانستند.

Matthew 22:1: عیسی باز به مَثَلها با ایشان سخن گفته، فرمود: Matthew 22:2: «پادشاهی آسمان را می‌توان به شاهی تشبیه کرد که برای پسر خود جشن عروسی به‌‌پا‌داشت. Matthew 22:3: او خادمان خود را فرستاد تا دعوت‌شدگان را به جشن فراخوانند، امّا آنها نخواستند بیایند. Matthew 22:4: پس خادمانی دیگر فرستاد و گفت:‌ ‹دعوت‌شدگان را بگویید اینک سفرة جشن را آماده کرده‌ام، گاوان و گوساله‌های پرواری‌ام را سر بریده‌ام و همه چیز آماده است. پس به جشن عروسی بیایید.› Matthew 22:5: امّا آنها اعتنا نکردند و هر یک به راه خود رفتند، یکی به مزرعه و دیگری به تجارت خود. Matthew 22:6: دیگران نیز خادمان او را گرفتند و آزار دادند و کشتند. Matthew 22:7: شاه چون این را شنید، خشمگین شده، سپاهیان خود را فرستاد و قاتلان را کشت و شهر آنها را به آتش کشید. Matthew 22:8: سپس خادمان خود را گفت: ‹جشن عروسی آماده است، امّا دعوت‌شدگان شایستگی حضور در آن را نداشتند. Matthew 22:9: پس به میدان شهر بروید و هر که را یافتید به جشن عروسی دعوت کنید.› Matthew 22:10: غلامان به کوچه‌ها رفتند و هر که را یافتند، چه نیک و چه بد، با خود آوردند و تالار عروسی از میهمانان پر شد.

Matthew 22:11: «امّا هنگامی که شاه برای دیدار با میهمانان وارد مجلس شد، مردی را دید که جامة عروسی بر تن نداشت. Matthew 22:12: از او پرسید:‌ ‹ای دوست، چگونه بدون جامة عروسی به اینجا آمدی؟› آن مرد پاسخی نداشت. Matthew 22:13: آنگاه پادشاه خادمان خود را گفت: ‹دست و پای او را ببندید و او را به تاریکی بیرون بیندازید، جایی که گریه و دندان به دندان ساییدن خواهد بود.› Matthew 22:14: زیرا دعوت‌شدگان بسیارند، امّا برگزیدگان اندک.»

Matthew 22:15: سپس فَریسیان بیرون رفتند و شور کردند تا ببینند چگونه می‌توانند او را با سخنان خودش به دام اندازند. Matthew 22:16: آنها شاگردان خود را به همراه هیرودیان نزد او فرستادند و گفتند: «استاد، می‌دانیم مردی صادق هستی و راه خدا را بدرستی می‌آموزانی و از کسی باک نداری زیرا بر صورت ظاهر نظر نمی‌کنی. Matthew 22:17: پس رأی خود را به ما بگو؛ آیا پرداخت خراج به قیصر رواست یا نه؟» Matthew 22:18: عیسی به بداندیشی آنان پی برد و گفت: «ای ریاکاران، چرا مرا می‌آزمایید؟ Matthew 22:19: سکه‌ای را که با آن خراج می‌پردازید، به من نشان دهید.» آنها سکه‌ای یک دیناری به وی دادند. Matthew 22:20: از ایشان پرسید: «نقش و نام روی این سکه از آنِ کیست؟» Matthew 22:21: پاسخ دادند: «از آنِ قیصر.» به آنها گفت: «پس مال قیصر را به قیصر بدهید و مال خدا را به خدا.» Matthew 22:22: چون این را شنیدند، در شگفت شدند و او را واگذاشته، برفتند.

Matthew 22:23: در همان روز، صَدّوقیان که منکر قیامتند، نزدش آمدند و سؤالی از او کرده، Matthew 22:24: گفتند: «استاد، موسی به ما فرموده است که اگر مردی بی‌اولاد بمیرد، برادرش باید آن بیوه را به زنی بگیرد تا از او برای برادر خود نسلی باقی بگذارد. Matthew 22:25: باری، در میان ما هفت برادر بودند. برادر نخستین زنی گرفت و مُرد و چون فرزندی نداشت، زن بیوه‌اش را برای برادر خود باقی گذاشت. Matthew 22:26: دوّمین و سوّمین، تا هفتمین برادر نیز به همین وضع دچار شدند. Matthew 22:27: سرانجام آن زن نیز مرد. Matthew 22:28: حال، در قیامت، آن زن همسر کدام‌‌یک از هفت برادر خواهد بود، زیرا همه او را به زنی گرفته بودند؟»

Matthew 22:29: عیسی پاسخ داد:‌ «شما گمراه هستید، زیرا نه از کتب مقدّس آگاهید و نه از قدرت خدا! Matthew 22:30: در روز قیامت کسی نه زن می‌گیرد و نه شوهر می‌کند، بلکه همه همچون فرشتگان آسمان خواهند بود. Matthew 22:31: امّا دربارة قیامت مردگان، آیا در کتاب نخوانده‌اید که خدا به شما چه گفته است؟ Matthew 22:32: او فرموده که، ‹من هستم خدای ابراهیم و خدای اسحاق و خدای یعقوب› . او نه خدای مردگان، بلکه خدای زندگان است.» Matthew 22:33: مردم با شنیدن این سخنان، از تعلیم او در شگفت شدند.

Matthew 22:34: امّا چون فَریسیان شنیدند که عیسی چگونه با جواب خود دهان صَدّوقیان را بسته است، گرد هم آمدند. Matthew 22:35: یکی از آنها که فقیه بود، با این قصد که عیسی را به‌‌دام اندازد، از او پرسید: Matthew 22:36: «ای استاد، بزرگترین حکم شریعت کدام است؟» Matthew 22:37: عیسی پاسخ داد: « ‹خداوندْ خدای خود را با تمامی دل و با تمامی جان و با تمامی فکر خود دوست بدار.› Matthew 22:38: این نخستین و بزرگترین حکم است. Matthew 22:39: دوّمین حکم نیز همچون حکم نخستین، مهم است: ‹همسایه‌ات را همچون خویشتن دوست بدار.› Matthew 22:40: این دو حکم، اساس تمامی شریعت موسی و نوشته‌های پیامبران است.»

Matthew 22:41: هنگامی که فَریسیان گِرد هم جمع بودند، عیسی از آنها پرسید: Matthew 22:42: «نظر شما دربارة مسیح چیست؟ او پسر کیست؟» پاسخ دادند: «پسر داوود.» Matthew 22:43: عیسی گفت: «پس چگونه داوود به الهام روح، او را خداوند می‌خواند؟ زیرا می‌گوید:
Matthew 22:44: «‹خداوند به خداوند من گفت: «به دست راست من بنشین تا آن هنگام که دشمنانت را کرسی زیر پایت سازم.»›

Matthew 22:45: اگر داوود او را خداوند می‌خوانَد، چگونه او می‌تواند پسر داوود باشد؟» Matthew 22:46: بدین‌‌سان، هیچ‌کس را یارای پاسخگویی او نبود و از آن پس دیگر کسی جرئت نکرد پرسشی از او بکند.

Matthew 23:1: آنگاه عیسی خطاب به مردم و شاگردان خود چنین گفت: Matthew 23:2: «علمای دین و فَریسیان بر مسند موسی نشسته‌اند. Matthew 23:3: پس آنچه به شما می‌گویند، نگاه دارید و به‌جا آورید، امّا همچون آنان عمل نکنید زیرا آنچه تعلیم می‌دهند، خود به‌جا نمی‌آورند. Matthew 23:4: بارهای توان‌فرسا را می‌بندند و بر دوش مردم می‌گذارند، امّا خود حاضر نیستند برای حرکت دادن آن حتی انگشتی تکان دهند. Matthew 23:5: هر چه می‌کنند برای آن است که مردم آنها را ببینند: آیه‌دان‌های خود را بزرگتر و دامن ردای خویش را پهنتر می‌سازند. Matthew 23:6: دوست می‌دارند که در ضیافتها بر صدر مجلس بنشینند و در کنیسه‌ها بهترین جای را داشته باشند، Matthew 23:7: و مردم در کوچه و بازار آنها را سلام گویند و ‹استاد› خطاب کنند. Matthew 23:8: امّا شما ‹استاد› خوانده مشوید، زیرا تنها یک استاد دارید، و همة شما برادرید. Matthew 23:9: هیچ‌کس را نیز بر روی زمین ‹پدر› مخوانید، زیرا تنها یک پدر دارید که در آسمان است. Matthew 23:10: و نیز ‹پیشوا› خوانده مشوید، زیرا فقط یک پیشوا دارید که مسیح است. Matthew 23:11: آن که در میان شما از همه بزرگتر است خدمتگزار شما خواهد بود. Matthew 23:12: زیرا هر که خود را بزرگ سازد، پست خواهد شد و هر که خویشتن را فروتن سازد، سرافراز خواهد گردید.

Matthew 23:13: «وای بر شما ای علمای دین و فَریسیان ریاکار! شما درِ پادشاهی آسمان را به‌‌روی مردم می‌بندید؛ نه خود داخل می‌شوید و نه می‌گذارید کسانی که در راهند، داخل شوند.

[ «وای بر شما ای علمای دین و فَریسیان ریاکار، شما از سویی خانة بیوه‌زنان را غارت می‌کنید و از دیگر‌‌سو، برای تظاهر، دعای خود را طول می‌دهید. از همین‌‌رو، مکافاتتان بسی سخت‌تر خواهد بود.]

Matthew 23:14: Matthew 23:15: «وای بر شما ای علمای دین و فَریسیان ریاکار! شما دریا و خشکی را در‌‌می‌نوردید تا یک نفر را به دین خود بیاورید و وقتی چنین کردید، او را دو چندان بدتر از خود، فرزند جهنم می‌سازید.

Matthew 23:16: «وای بر شما ای راهنمایان کور که می‌گویید: ‹اگر کسی به معبد سوگند خورَد باکی نیست، امّا اگر به طلای معبد سوگند خورَد، باید به سوگند خود وفا کند.› Matthew 23:17: ای نابخردانِ کور! کدام برتر است؟ طلا یا معبدی که طلا را تقدیس می‌کند؟ Matthew 23:18: و نیز می‌گویید: ‹اگر کسی به مذبح سوگند خورَد، باکی نیست، امّا اگر به هدیه‌ای که بر آن گذاشته می‌شود سوگند خورَد، باید به سوگند خود وفا کند.› Matthew 23:19: ای کوران! کدام برتر است؟ هدیه یا مذبحی که هدیه را تقدیس می‌کند؟ Matthew 23:20: پس، کسی که به مذبح سوگند می‌خورد، همانا به مذبح و هر‌‌آنچه بر آن است، سوگند خورده است. Matthew 23:21: و هر که به معبد سوگند می‌خورد، به معبد و به آن که در آن ساکن است سوگند خورده است. Matthew 23:22: و هر که به آسمان سوگند می‌خورد، به تخت خدا و به آن که بر آن نشسته است سوگند خورده است.

Matthew 23:23: «وای بر شما ای علمای دین و فَریسیان ریاکار! شما از نعناع و شِوید و زیره ده‌یک می‌دهید، امّا احکام مهمترِ شریعت را که همانا عدالت و رحمت و امانت است، نادیده می‌گیرید. می‌بایست اینها را به‌جا می‌آوردید و آنها را نیز فراموش نمی‌کردید. Matthew 23:24: ای راهنمایان کور! شما پشه را صافی می‌کنید، امّا شتر را فرو می‌بلعید!

Matthew 23:25: «وای بر شما ای علمای دین و فَریسیان ریاکار! شما بیرون پیاله و بشقاب را پاک می‌کنید، امّا درون آن مملو از آز و ناپرهیزی است. Matthew 23:26: ای فَریسی کور، نخست درون پیاله و بشقاب را پاک کن که برونش نیز پاک خواهد شد.

Matthew 23:27: «وای بر شما ای علمای دین و فَریسیان ریاکار! شما همچون گورهایی هستید سفیدکاری شده که از بیرون زیبا به نظر می‌رسند، امّا درون آنها پُر است از استخوانهای مردگان و انواع نجاسات! Matthew 23:28: به همین‌‌سان، شما نیز خود را به مردم پارسا می‌نمایید، امّا در باطن مملو از ریاکاری و شرارتید.

Matthew 23:29: «وای بر شما ای علمای دین و فَریسیان ریاکار! شما برای پیامبران مقبره‌ها می‌سازید و آرامگاههای پارسایان را می‌آرایید Matthew 23:30: و می‌گویید: ‹اگر در روزگار پدران خود بودیم، هرگز در کشتن پیامبران با ایشان شریک نمی‌شدیم.› Matthew 23:31: بدین‌‌سان، خود می‌پذیرید که فرزندانِ قاتلانِ پیامبرانید. Matthew 23:32: حال که چنین است، پس آنچه را پدرانتان آغاز کردند، شما به‌‌کمال رسانید! Matthew 23:33: ای ماران! ای افعی‌زادگان! چگونه از مجازات جهنم خواهید گریخت؟ Matthew 23:34: چرا که من انبیا و حکیمان و علما نزد شما می‌فرستم و شما بعضی را خواهید کشت و بر صلیب خواهید کشید، و برخی را در کنیسه‌های خود تازیانه خواهید زد و شهر به شهر تعقیب خواهید کرد. Matthew 23:35: پس، همة خون پارسایان که بر زمین ریخته شده است، از خون هابیلِ پارسا گرفته تا خون زکریا بن بِرِخیا، که او را بین محرابگاه و مذبح کشتید، بر گردن شما خواهد بود. Matthew 23:36: آمین، به شما می‌گویم که قصاص این‌‌همه را، این نسل خواهد پرداخت.

Matthew 23:37: «ای اورشلیم، ای اورشلیم، ای قاتلِ پیامبران و سنگسار کنندة رسولانی که نزد تو فرستاده می‌شوند! چند بار خواستم همچون مرغی که جوجه‌هایش را زیر بالهای خویش جمع می‌کند، فرزندان تو را گِرد آورم، امّا نخواستی. Matthew 23:38: اینک خانة شما به خودتان ویران واگذاشته می‌شود. Matthew 23:39: زیرا به شما می‌گویم که از این پس مرا نخواهید دید تا روزی که بگویید: ‹خجسته باد او که به نام خداوند می‌آید.›»

Matthew 24:1: هنگامی که عیسی معبد را ترک گفته به راه خود می‌رفت، شاگردانش نزد او آمدند تا نظر او را به بناهای معبد جلب کنند. Matthew 24:2: عیسی به آنان گفت: «این بناها را می‌بینید؟ آمین، به شما می‌گویم که سنگی بر سنگ دیگر باقی نخواهد ماند، بلکه همه فرو خواهد ریخت.»

Matthew 24:3: وقتی عیسی بر کوه زیتون نشسته بود، شاگردانش در خلوت نزد او آمده، گفتند: «به ما بگو این وقایع کی روی خواهد داد و نشانة آمدن تو و پایان این عصر چیست؟» Matthew 24:4: عیسی پاسخ داد: «بهوش باشید تا کسی گمراهتان نکند. Matthew 24:5: زیرا بسیاری به نام من خواهند آمد و خواهند گفت، ‹من مسیح هستم،› و بسیاری را گمراه خواهند کرد. Matthew 24:6: همچنین دربارة جنگها خواهید شنید و خبر جنگها به گوشتان خواهد رسید. امّا مشوش مشوید، زیرا چنین وقایعی می‌باید رخ دهد، ولی هنوز پایان فرانرسیده. Matthew 24:7: نیز قومی بر قومی دیگر و حکومتی بر حکومتی دیگر بر خواهند خاست. و قحطیها و زلزله‌ها در جایهای گوناگون خواهد آمد. Matthew 24:8: امّا همة اینها تنها به‌‌منزلة آغاز درد زایمان است.

Matthew 24:9: «در آن زمان شما را تسلیم دشمنان خواهند کرد تا زیر شکنجه قرار گیرید و کشته شوید. همة قومها به‌‌خاطر نام من از شما نفرت خواهند داشت. Matthew 24:10: در آن روزها بسیاری از ایمان خود بازگشته، به یکدیگر خیانت خواهند کرد و از یکدیگر متنفر خواهند شد. Matthew 24:11: پیامبران دروغین زیادی برخاسته، بسیاری را گمراه خواهند کرد. Matthew 24:12: در نتیجة افزونی شرارت، محبت بسیاری به‌‌سردی خواهد گرایید. Matthew 24:13: امّا هر که تا به‌‌پایان پایدار بماند، نجات خواهد یافت. Matthew 24:14: و این مژدة پادشاهی در سرتاسر جهان اعلام خواهد شد تا شهادتی برای همة قومها باشد. آنگاه پایان فرا‌‌خواهد رسید.

Matthew 24:15: «پس چون آنچه را که دانیال نبی ‹مکروه ویرانگر› نامیده در مکان مقدّس بر‌‌پا بینید – خواننده دقّت کند – Matthew 24:16: آنگاه هر که در یهودیه باشد، به کوهها بگریزد؛ Matthew 24:17: و هر که بر بام خانه باشد، برای برداشتن چیزی، فرود نیاید؛ Matthew 24:18: و هر که در مزرعه باشد، برای بر‌‌گرفتن قبای خود به خانه بازنگردد. Matthew 24:19: وای بر زنان آبستن و مادران شیرده در آن روزها! Matthew 24:20: دعا کنید که فرار شما در زمستان یا در روز شَبّات نباشد. Matthew 24:21: زیرا در آن زمان چنان مصیبت عظیمی روی خواهد داد که مانندش از آغاز جهان تا‌‌کنون روی نداده، و هرگز نیز روی نخواهد داد. Matthew 24:22: اگر آن روزها کوتاه نمی‌شد، هیچ بشری جان سالم به‌‌در نمی‌برد. امّا به‌‌خاطر برگزیدگان کوتاه خواهد شد.

Matthew 24:23: «در آن زمان، اگر کسی به شما گوید، ‹ببینید، مسیح اینجاست!› یا ‹مسیح آنجاست!› باور مکنید. Matthew 24:24: زیرا مسیحان کاذب و پیامبران دروغین برخاسته، آیات و معجزات عظیم به‌‌ظهور خواهند آورد تا اگر ممکن باشد، حتی برگزیدگان را گمراه کنند. Matthew 24:25: ببینید، پیشاپیش به شما گفتم. Matthew 24:26: بنابراین اگر به شما بگویند، ‹او در بیابان است،› به آنجا نروید؛ و اگر بگویند: ‹در اندرونی خانه است،› باور مکنید. Matthew 24:27: زیرا همچنانکه صاعقه در شرق آسمان پدید می‌آید و نورش تا به غرب می‌رسد، ظهور پسر انسان نیز چنین خواهد بود. Matthew 24:28: هر جا لاشه‌ای باشد، لاشخوران در آنجا گرد می‌آیند.

Matthew 24:29: «بلافاصله، پس از مصیبتِ آن روزها « ‹خورشید تاریک خواهد شد و ماه دیگر نور نخواهد افشاند؛ ستارگان از آسمان فرو خواهند ریخت، و نیروهای آسمان به‌‌لرزه در خواهد آمد.›

Matthew 24:30: آنگاه نشانة پسر انسان در آسمان ظاهر خواهد شد و همة طوایف جهان بر سینة خود خواهند زد و پسر انسان را خواهند دید که با قدرت و جلال عظیم بر ابرهای آسمان می‌آید. Matthew 24:31: او فرشتگان خود را با نفیر بلند شیپور خواهد فرستاد و آنها برگزیدگان او را از چهار گوشة جهان، از یک کران آسمان تا به کران دیگر، گرد هم خواهند آورد.

Matthew 24:32: «حال، از درخت انجیر این درس را فراگیرید: چون شاخه‌های آن جوانه زده برگ می‌دهد، در‌‌می‌یابید که تابستان نزدیک است. Matthew 24:33: به همین‌‌سان، هر‌‌گاه این چیزها را ببینید، در‌‌می‌یابید که او نزدیک، بلکه بر در است. Matthew 24:34: آمین، به شما می‌گویم که تا این‌‌همه روی ندهد، این نسل از بین نخواهد رفت. Matthew 24:35: آسمان و زمین زایل خواهد شد، امّا سخنان من هرگز زوال نخواهد پذیرفت.

Matthew 24:36: «هیچ‌کس آن روز و ساعت را نمی‌داند جز پدر؛ حتی فرشتگان آسمان و پسر نیز از آن آگاه نیستند. Matthew 24:37: زمان ظهور پسر انسان مانند روزگار نوح خواهد بود. Matthew 24:38: در روزهای پیش از توفان، قبل از اینکه نوح به کشتی در‌‌آید، مردم می‌خوردند و می‌نوشیدند و زن می‌گرفتند و شوهر می‌کردند Matthew 24:39: و نمی‌دانستند چه در پیش است. تا اینکه توفان آمد و همه را با خود برد. ظهور پسر انسان نیز همین‌‌گونه خواهد بود. Matthew 24:40: از دو مرد که در مزرعه هستند، یکی بر‌‌گرفته و دیگری واگذاشته خواهد شد. Matthew 24:41: و از دو زن که با هم آسیاب می‌کنند، یکی بر‌‌گرفته و دیگری واگذاشته خواهد شد. Matthew 24:42: پس بیدار باشید، زیرا نمی‌دانید سرورِ شما چه روزی خواهد آمد. Matthew 24:43: این را بدانید که اگر صاحبخانه می‌دانست دزد در چه پاسی از شب می‌آید، بیدار می‌ماند و نمی‌گذاشت به خانه‌اش دستبرد زنند. Matthew 24:44: پس شما نیز آماده باشید، زیرا پسر انسان در ساعتی خواهد آمد که انتظارش را ندارید.

Matthew 24:45: «پس آن غلام امین و دانا کیست که اربابش او را به سرپرستی خانواده خود گماشته باشد تا خوراک آنان را به‌‌موقع بدهد؟ Matthew 24:46: خوشا‌‌به‌‌حال آن غلام که چون اربابش بازگردد، او را مشغول این کار ببیند. Matthew 24:47: آمین، به شما می‌گویم که او را بر همة مایملک خود خواهد گماشت. Matthew 24:48: امّا اگر آن غلام، شرور باشد و با خود بیندیشد که ‹اربابم تأخیر کرده است،› Matthew 24:49: و به آزار همکاران خود بپردازد و با میگساران مشغول خوردن و نوشیدن شود، Matthew 24:50: آنگاه اربابش در روزی که انتظار ندارد و در ساعتی که از آن آگاه نیست خواهد آمد Matthew 24:51: و او را از میان دو‌‌پاره کرده، در جایگاه ریاکاران خواهد افکند، جایی که گریه و دندان به دندان ساییدن خواهد بود.

Matthew 25:1: «در آن روز، پادشاهی آسمان همچون ده باکره خواهد بود که چراغهای خود را برداشته، به استقبال داماد بیرون رفتند. Matthew 25:2: پنج تن از آنان دانا و پنج تن دیگر نادان بودند. Matthew 25:3: باکره‌های نادان چراغهای خود را برداشتند، امّا روغن با خود نبردند. Matthew 25:4: ولی دانایان، با چراغهای خود ظرفهای پر از روغن نیز بردند. Matthew 25:5: چون آمدن داماد به‌درازا کشید، چشمان همه سنگین شده، به خواب رفتند. Matthew 25:6: در نیمه‌های شب، صدای بلندی به گوش رسید که می‌گفت: ‹داماد می‌آید! به پیشواز او بروید!› Matthew 25:7: آنگاه همة باکره‌ها بیدار شدند و چراغهای خود را آماده کردند. Matthew 25:8: نادانان به دانایان گفتند: ‹قدری از روغن خود به ما بدهید، چون چراغهای ما رو به خاموشی است.› Matthew 25:9: امّا دانایان پاسخ دادند: ‹نخواهیم داد، زیرا روغن برای همة ما کافی نخواهد بود. بروید و از فروشندگان برای خود بخرید.› Matthew 25:10: امّا هنگامی که آنان برای خرید روغن رفته بودند، داماد سر‌‌رسید و باکره‌هایی که آماده بودند، با او به ضیافت عروسی در‌‌آمدند و در بسته شد. Matthew 25:11: پس از آن، باکره‌های دیگر نیز رسیدند و گفتند: ‹سرور ما، سرور ما، در بر ما بگشا!› Matthew 25:12: امّا او به آنها گفت: ‹آمین، به شما می‌گویم که من شما را نمی‌شناسم.› Matthew 25:13: پس بیدار باشید، چون از آن روز و ساعت خبر ندارید.

Matthew 25:14: «همچنین پادشاهی آسمان مانند مردی خواهد بود که قصد سفر داشت. او خادمان خود را فراخواند و اموال خویش به آنان سپرد؛ Matthew 25:15: به فراخور قابلیت هر خادم، به یکی پنج قنطار داد، به یکی دو و به دیگری یک قنطار. آنگاه راهی سفر شد. Matthew 25:16: مردی که پنج قنطار گرفته بود، بی‌درنگ با آن به تجارت پرداخت و پنج قنطار دیگر سود کرد. Matthew 25:17: بر همین منوال، آن که دو قنطار داشت، دو قنطار دیگر نیز به‌‌دست آورد. Matthew 25:18: امّا آن که یک قنطار گرفته بود، رفت و زمین را کَند و پول ارباب خود را پنهان کرد.

Matthew 25:19: «پس از زمانی دراز، ارباب آن خادمان بازگشت و از آنان حساب خواست. Matthew 25:20: مردی که پنج قنطار دریافت کرده بود، پنج قنطار دیگر را نیز با خود آورد و گفت: ‹ارباب، به من پنج قنطار سپردی، این هم پنج قنطار دیگر که سود کرده‌ام.› Matthew 25:21: ارباب پاسخ داد: ‹آفرین، ای خادم نیکو و امین! در چیزهای کم امین بودی، پس تو را بر چیزهای بسیار خواهم گماشت. بیا و در شادی ارباب خود شریک شو!› Matthew 25:22: خادمی که دو قنطار گرفته بود نیز پیش آمد و گفت: ‹به من دو قنطار سپردی، این هم دو قنطار دیگر که سود کرده‌ام.› Matthew 25:23: ارباب پاسخ داد: ‹آفرین، ای خادم نیکو و امین! در چیزهای کم امین بودی، پس تو را بر چیزهای بسیار خواهم گماشت. بیا و در شادی ارباب خود شریک شو!› Matthew 25:24: آنگاه خادمی که یک قنطار گرفته بود، نزدیک آمد و گفت: ‹چون می‌دانستم مردی تندخو هستی، و از جایی که نکاشته‌ای درو می‌کنی و از جایی که نپاشیده‌ای جمع می‌کنی، Matthew 25:25: پس ترسیدم و پول تو را در زمین پنهان کردم. این هم پول تو!› Matthew 25:26: ارباب پاسخ داد: ‹ای خادم بدکاره و تنبل! تو که می‌دانستی از جایی که نکاشته‌ام، درو می‌کنم و از جایی که نپاشیده‌ام، جمع می‌کنم، Matthew 25:27: پس چرا پول مرا به صرّافان ندادی تا چون از سفر بازمی‌گردم آن را با سودش بازپس گیرم؟ Matthew 25:28: آن قنطار را از او بگیرید و به آن که ده قنطار دارد، بدهید. Matthew 25:29: زیرا به هر که دارد، بیشتر داده خواهد شد تا بفراوانی داشته باشد؛ امّا آن که ندارد، حتی آنچه دارد نیز از او گرفته خواهد شد. Matthew 25:30: این خادم بی‌فایده را به تاریکیِ بیرون افکنید، جایی که گریه و دندان بر هم ساییدن خواهد بود.›

Matthew 25:31: «هنگامی که پسر انسان با شکوه و جلال خود به همراه همة فرشتگان بیاید، بر تخت پرشکوه خود خواهد نشست Matthew 25:32: و همة قومها در برابر او حاضر خواهند شد و او همچون شبانی که گوسفندها را از بزها جدا می‌کند، مردمان را به دو گروه تقسیم خواهد کرد. Matthew 25:33: او گوسفندان را در سمت راست و بزها را در سمت چپ خود قرار خواهد داد. Matthew 25:34: سپس به آنان که در سمت راست او هستند خواهد گفت: ‹بیایید، ای برکت یافتگان از پدر من، و پادشاهی‌ای را به‌‌میراث یابید که از آغاز جهان برای شما آماده شده بود. Matthew 25:35: زیرا گرسنه بودم، به من خوراک دادید؛ تشنه بودم، به من آب دادید؛ غریب بودم، به من جا دادید. Matthew 25:36: عریان بودم، مرا پوشانیدید؛ مریض بودم، عیادتم کردید؛ در زندان بودم، به دیدارم آمدید.› Matthew 25:37: آنگاه پارسایان پاسخ خواهند داد: ‹سرور ما، کِی تو را گرسنه دیدیم و به تو خوراک دادیم، یا تشنه دیدیم و به تو آب دادیم؟ Matthew 25:38: کِی تو را غریب دیدیم و به تو جا دادیم و یا عریان دیدیم و تو را پوشانیدیم؟ Matthew 25:39: کِی تو را مریض و یا در زندان دیدیم و به ملاقاتت آمدیم؟› Matthew 25:40: پادشاه در پاسخ خواهد گفت: ‹آمین، به شما می‌گویم، آنچه برای یکی از کوچکترین برادران من کردید، در واقع برای من کردید.› Matthew 25:41: آنگاه پادشاه به آنان که در سمت چپ او هستند، خواهد گفت: ‹ای ملعونان، از من دور شوید و به آتش جاودانی روید که برای ابلیس و فرشتگان او آماده شده است، Matthew 25:42: زیرا گرسنه بودم، خوراکم ندادید؛ تشنه بودم، آبم ندادید؛ Matthew 25:43: غریب بودم، جایم ندادید؛ عریان بودم، مرا نپوشانیدید؛ مریض و زندانی بودم، به ملاقاتم نیامدید.› Matthew 25:44: آنان پاسخ خواهند داد: ‹سرور ما، کی تو را گرسنه و تشنه و غریب و عریان و مریض و در زندان دیدیم و خدمتت نکردیم؟› Matthew 25:45: او در جواب خواهد گفت: ‹آمین، به شما می‌گویم، آنچه برای یکی از این کوچکترینها نکردید، در واقع برای من نکردید.› Matthew 25:46: پس آنان به مجازات جاودان داخل خواهند شد، امّا پارسایان به حیات جاودان.»

Matthew 26:1: چون عیسی همة این سخنان را به‌‌پایان رسانید، به شاگردان خود گفت: Matthew 26:2: «می‌دانید که دو روز دیگر، عید پِسَح فرامی‌رسد و پسر انسان را تسلیم خواهند کرد تا بر صلیب شود.»

Matthew 26:3: آنگاه سران کاهنان و مشایخ قوم در کاخ کاهن اعظم که قیافا نام داشت، گرد آمدند Matthew 26:4: و شور کردند که چگونه با حیله، عیسی را دستگیر کنند و به قتل رسانند. Matthew 26:5: ولی می‌گفتند: «نه در ایام عید، مبادا مردم شورش کنند.»

Matthew 26:6: در آن هنگام که عیسی در بیت‌عَنْیا در خانة شَمعون جذامی بود، Matthew 26:7: زنی با ظرفی مرمرین از عطر بسیار گرانبها نزد او آمد و هنگامی که عیسی بر سر سفره نشسته بود، آن را بر سر او ریخت. Matthew 26:8: شاگردان چون این را دیدند به خشم آمده، گفتند: Matthew 26:9: «این اسراف برای چیست؟ این عطر را می‌شد به بهایی گران فروخت و بهایش را به فقرا داد.» Matthew 26:10: عیسی متوجه شده گفت: «چرا این زن را می‌رنجانید؟ او کاری نیکو در حق من کرده است. Matthew 26:11: فقیران را همیشه با خود دارید، امّا من همیشه نزد شما نخواهم بود. Matthew 26:12: این زن با ریختن این عطر بر بدن من، در واقع مرا برای تدفین آماده کرده است. Matthew 26:13: براستی به شما می‌گویم، در تمام جهان، هر جا که این انجیل موعظه شود، کار این زن نیز به یاد او بازگو خواهد شد.»

Matthew 26:14: آنگاه یهودای اِسْخَریوطی که یکی از دوازده شاگرد بود، نزد سران کاهنان رفت Matthew 26:15: و گفت: «به من چقدر خواهید داد تا عیسی را به شما تسلیم کنم؟» آنان سی سکة نقره به وی پرداخت کردند. Matthew 26:16: از آن هنگام، یهودا در پی فرصت بود تا عیسی را تسلیم کند.

Matthew 26:17: در نخستین روز عید فَطیر، شاگردان نزد عیسی آمدند و پرسیدند: «کجا می‌خواهی برایت تدارک ببینیم تا شام پِسَح را بخوری؟» Matthew 26:18: او به آنان گفت که به شهر، نزد فلان شخص بروند و به او بگویند: «استاد می‌گوید: ‹وقت من نزدیک شده. می‌خواهم آیین پِسَح را با شاگردانم در خانة تو به‌جا آورم.› » Matthew 26:19: شاگردان همان‌‌گونه که عیسی گفته بود، کردند و پِسَح را تدارک دیدند.

Matthew 26:20: شب فرارسید و عیسی با دوازده شاگرد خود بر سر سفره نشست. Matthew 26:21: در حین صرف شام، عیسی گفت: «آمین، به شما می‌گویم که یکی از شما مرا تسلیم دشمن خواهد کرد.» Matthew 26:22: شاگردان بسیار غمگین شدند و یکی پس از دیگری از او پرسیدند: «من که آن‌‌کس نیستم، سرورم؟» Matthew 26:23: عیسی پاسخ داد: «آن که دست خود را با من در کاسه فرو می‌برد، همان مرا تسلیم خواهد کرد. Matthew 26:24: پسر انسان همان‌‌گونه که دربارة او نوشته شده، خواهد رفت، امّا وای بر آن‌‌کس که پسر انسان را تسلیم دشمن می‌کند. او را بهتر آن می‌بود که هرگز زاده نمی‌شد.» Matthew 26:25: آنگاه یهودا، تسلیم‌کنندة وی، در پاسخ گفت: «استاد، آیا من آنم؟» عیسی پاسخ داد: «تو خود گفتی!»

Matthew 26:26: چون هنوز مشغول خوردن بودند، عیسی نان را بر‌‌گرفت و پس از شکرگزاری، پاره کرد و به شاگردان داد و فرمود: «بگیرید، بخورید؛ این است بدن من.» Matthew 26:27: سپس جام را بر‌‌گرفت و پس از شکرگزاری آن را به شاگردان داد و گفت: «همة شما از این بنوشید. Matthew 26:28: این است خون من برای عهد [جدید] که به خاطر بسیاری به جهت آمرزش گناهان ریخته می‌شود. Matthew 26:29: به شما می‌گویم که از این محصول مو دیگر نخواهم نوشید تا روزی که آن را با شما در پادشاهی پدر خود، تازه بنوشم.»

Matthew 26:30: آنگاه پس از خواندن سرودی، به سمت کوه زیتون به‌‌راه افتادند.

Matthew 26:31: آنگاه عیسی به آنان گفت: «امشب همة شما به‌‌سبب من خواهید لغزید. زیرا نوشته شده، « ‹شبان را خواهم زد و گوسفندان گله پراکنده خواهند شد.›

Matthew 26:32: امّا پس از آنکه زنده شدم، پیش از شما به جلیل خواهم رفت.» Matthew 26:33: پِطرُس در پاسخ گفت: «حتی اگر همه به‌‌سبب تو بلغزند، من هرگز نخواهم لغزید.» Matthew 26:34: عیسی به وی گفت: «آمین، به تو می‌گویم که همین امشب، پیش از بانگ خروس، سه بار مرا انکار خواهی کرد!» Matthew 26:35: امّا پِطرُس گفت: «حتی اگر لازم باشد با تو بمیرم، انکارت نخواهم کرد.» سایر شاگردان نیز چنین گفتند.

Matthew 26:36: آنگاه عیسی با شاگردان خود به مکانی به نام جِتْسیمانی رفت و به ایشان گفت: «در اینجا بنشینید تا من به آنجا رفته، دعا کنم.» Matthew 26:37: سپس پِطرُس و دو پسر زِبِدی را با خود برد و اندوهگین و مضطرب شده، Matthew 26:38: بدیشان گفت: «از فرط اندوه، به حال مرگ افتاده‌ام. در اینجا بمانید و با من بیدار باشید.» Matthew 26:39: سپس قدری پیش رفته به‌‌روی بر خاک افتاد و دعا کرد: «ای پدر من، اگر ممکن است این جام از من بگذرد، امّا نه به خواست من، بلکه به ارادة تو.» Matthew 26:40: آنگاه نزد شاگردان خود بازگشت و آنها را خفته یافت. پس به پِطرُس گفت: «آیا نمی‌توانستید ساعتی با من بیدار بمانید؟ Matthew 26:41: بیدار باشید و دعا کنید تا در آزمایش نیفتید. روح مشتاق است، امّا جسم ناتوان.» Matthew 26:42: پس بار دیگر رفت و دعا کرد: «ای پدر من، اگر ممکن نیست این جامْ نیاشامیده از من بگذرد، پس آنچه ارادة توست، انجام شود.» Matthew 26:43: چون بازگشت، ایشان را همچنان در خواب یافت، زیرا چشمانشان سنگین شده بود. Matthew 26:44: پس یک بار دیگر ایشان را به حال خود گذاشت و رفت و برای سوّمین بار همان دعا را تکرار کرد. Matthew 26:45: سپس نزد شاگردان آمد و بدیشان گفت: «آیا هنوز در خوابید و استراحت می‌کنید؟ اکنون ساعت مقرر نزدیک شده است و پسر انسان به‌‌دست گناهکاران تسلیم می‌شود. Matthew 26:46: برخیزید، برویم. اینک تسلیم‌کنندة من از راه می‌رسد.»

Matthew 26:47: عیسی همچنان سخن می‌گفت که یهودا، یکی از آن دوازده، همراه با گروه بزرگی مسلّح به چماق و شمشیر، از سوی سران کاهنان و مشایخ قوم، از راه رسید. Matthew 26:48: تسلیم‌کنندة او به همراهان خود علامتی داده و گفته بود: «آن کس را که ببوسم، همان است؛ او را بگیرید.» Matthew 26:49: پس بی‌درنگ به عیسی نزدیک شد و گفت: «سلام، استاد!» و او را بوسید. Matthew 26:50: عیسی به وی گفت: «ای رفیق، کار خود را انجام بده.» آنگاه آن افراد پیش آمده، بر سر عیسی ریختند و او را گرفتار کردند. Matthew 26:51: در این هنگام، یکی از همراهان عیسی دست به شمشیر برده، آن را بر‌‌کشید و ضربه‌ای به خدمتکار کاهن اعظم زد و گوشش را برید. Matthew 26:52: امّا عیسی به او فرمود: «شمشیر خود را غلاف کن؛ زیرا هر که شمشیر کِشد، به شمشیر نیز کشته شود. Matthew 26:53: آیا گمان می‌کنی نمی‌توانم هم‌اکنون از پدر خود بخواهم که بیش از دوازده فوج فرشته به یاریم فرستد؟ Matthew 26:54: امّا در آن صورت پیشگوییهای کتب مقدّس چگونه تحقق خواهد یافت که می‌گوید این وقایع باید رخ دهد؟» Matthew 26:55: در آن وقت خطاب به آن جماعت گفت: «مگر من راهزنم که با چماق و شمشیر به گرفتنم آمده‌اید؟ من هر روز در صحن معبد می‌نشستم و تعلیم می‌دادم و مرا نگرفتید. Matthew 26:56: امّا اینها همه رخ داد تا پیشگوییهای پیامبران تحقق یابد.» آنگاه همة شاگردانْ ترکش کرده، گریختند.

Matthew 26:57: آنها که عیسی را گرفتار کرده بودند، او را نزد قیافا، کاهن اعظم بردند. در آنجا علمای دین و مشایخ جمع بودند. Matthew 26:58: امّا پِطرُس دورادور از پی عیسی رفت تا به حیاط خانة کاهن اعظم رسید. پس داخل شد و با نگهبانان بنشست تا سرانجامِ کار را ببیند. Matthew 26:59: سران کاهنان و تمامی اهل شورا در پی یافتن دلایل و شواهدی نادرست علیه عیسی بودند تا او را بکشند؛ Matthew 26:60: امّا هر‌‌چند شاهدان دروغین بسیاری پیش آمدند، چنین چیزی یافت نشد. سرانجام دو نفر پیش آمده Matthew 26:61: گفتند: «این مرد گفته است، ‹من می‌توانم معبد خدا را ویران کنم و ظرف سه روز آن را از نو بسازم.› » Matthew 26:62: آنگاه کاهن اعظم برخاست و خطاب به عیسی گفت: «هیچ پاسخ نمی‌گویی؟ این چیست که علیه تو شهادت می‌دهند؟» Matthew 26:63: امّا عیسی همچنان خاموش ماند. کاهن اعظم به او گفت: «به خدای زنده سوگندت می‌دهم که به ما بگویی آیا تو مسیح، پسر خدای زنده هستی؟» Matthew 26:64: عیسی پاسخ داد: «چنین است که می‌گویی! و به شما می‌گویم که از این پس پسر انسان را خواهید دید که به‌‌دست راست قدرت نشسته، بر ابرهای آسمان می‌آید.» Matthew 26:65: آنگاه کاهن اعظم گریبان خود را چاک زد و گفت: «کفر گفت! دیگر چه نیاز به شاهد است؟ حال که کفر او را شنیدید، Matthew 26:66: حکم شما چیست؟» در پاسخ گفتند: «سزایش مرگ است!» Matthew 26:67: آنگاه بر صورت عیسی آبِ‌‌دهان انداخته، او را زدند. بعضی نیز به او سیلی زده، Matthew 26:68: می‌گفتند: «ای مسیح، نبوّت کن و بگو چه کسی تو را زد؟»

Matthew 26:69: و امّا پِطرُس بیرون خانه، در حیاط نشسته بود که خادمه‌ای نزد او آمد و گفت: «تو هم با عیسای جلیلی بودی!» Matthew 26:70: امّا او در حضور همه انکار کرد و گفت: «نمی‌دانم چه می‌گویی!» Matthew 26:71: سپس به‌‌سوی سرسرای خانه رفت. در آنجا خادمه‌ای دیگر او را دید و به حاضرین گفت: «این مرد نیز با عیسای ناصری بود!» Matthew 26:72: پِطرُس این‌‌بار نیز انکار کرده، قسم خورد که «من این مرد را نمی‌شناسم.» Matthew 26:73: اندکی بعد، جمعی که آنجا ایستاده بودند، پیش آمدند و به پِطرُس گفتند: «شکی نیست که تو هم یکی از آنها هستی! از لهجه‌ات پیداست!» Matthew 26:74: آنگاه پِطرُس لعن کردن آغاز کرد، و قسم خورده، گفت: «این مرد را نمی‌شناسم!» همان دم خروس بانگ زد. Matthew 26:75: آنگاه پِطرُس سخنان عیسی را به یاد آورد که گفته بود: «پیش از بانگ خروس، سه بار مرا انکار خواهی کرد!» پس بیرون رفت و به‌تلخی بگریست.

Matthew 27:1: صبح زود، همة سران کاهنان و مشایخ گرد آمده، با هم شور کردند که عیسی را بکشند. Matthew 27:2: پس او را دست‌بسته بردند و به پیلاتُسِ والی تحویل دادند.

Matthew 27:3: چون یهودا، تسلیم‌کنندة او، دید که عیسی را محکوم کرده‌اند، از کردة خود پشیمان شد و سی سکة نقره را به سران کاهنان و مشایخ بازگردانید و گفت: Matthew 27:4: «گناه کردم و باعث ریختن خون بی‌گناهی شدم.» امّا آنان پاسخ دادند: «ما را چه؟ خود دانی!» Matthew 27:5: آنگاه یهودا سکه‌ها را در معبد بر زمین ریخت و بیرون رفته، خود را حلق‌آویز کرد. Matthew 27:6: سران کاهنان سکه‌ها را از زمین جمع کرده، گفتند: «ریختن این سکه‌ها در خزانة معبد جایز نیست، زیرا خونبهاست.» Matthew 27:7: پس از مشورت، با آن پول مزرعة کوزه‌گر را خریدند تا آن را گورستان غریبان سازند. Matthew 27:8: از این‌‌رو آن مکان تا به امروز به «مزرعة خون» معروف است. Matthew 27:9: بدین‌‌سان، پیشگویی اِرِمیای نبی تحقق یافت که گفته بود: «آنان سی پاره نقره را برداشتند، یعنی قیمتی را که قوم اسرائیل بر او نهادند، Matthew 27:10: و با آن مزرعة کوزه‌گر را خریدند، چنانکه خداوند به من امر فرموده بود.»

Matthew 27:11: امّا عیسی در حضور والی ایستاد؛ والی از وی پرسید: «آیا تو پادشاه یهودی؟» عیسی پاسخ داد: «چنین است که می‌گویی!» Matthew 27:12: امّا هنگامی که سران کاهنان و مشایخ اتهاماتی بر او وارد کردند، هیچ پاسخ نگفت. Matthew 27:13: پس پیلاتُس از او پرسید: «نمی‌شنوی چقدر چیزها علیه تو شهادت می‌دهند؟» Matthew 27:14: امّا عیسی حتی به یک اتهام هم پاسخ نداد، آن‌‌گونه که والی بسیار متعجب شد.

Matthew 27:15: رسم والی بر این بود که هنگام عید یک زندانی را به انتخاب مردم آزاد سازد. Matthew 27:16: در آن زمان زندانی معروفی به نام بارْاَبّا در حبس بود. Matthew 27:17: پس هنگامی که مردم گرد آمدند، پیلاتُس از آنها پرسید: «چه کسی را می‌خواهید برایتان آزاد کنم، بارْاَبّا را یا عیسای معروف به مسیح را؟» Matthew 27:18: این را از آن‌‌رو گفت که می‌دانست عیسی را از سرِ رشک به او تسلیم کرده‌اند. Matthew 27:19: هنگامی که پیلاتُس بر مسند داوری نشسته بود، همسرش پیغامی بدین مضمون برای او فرستاد که: «تو را با این مرد بی‌گناه کاری نباشد، زیرا امروز خوابی دربارة او دیدم که مرا بسیار رنج داد.» Matthew 27:20: امّا سران کاهنان و مشایخ، قوم را ترغیب کردند تا آزادی بارْاَبّا و مرگ عیسی را بخواهند. Matthew 27:21: پس چون والی پرسید: «کدام‌‌یک از این دو را برایتان آزاد کنم؟» پاسخ دادند: «بارْاَبّا را.» Matthew 27:22: پیلاتُس پرسید: «پس با عیسای معروف به مسیح چه کنم؟» همگی گفتند: «بر صلیبش کن!» Matthew 27:23: پیلاتُس پرسید: «چرا؟ چه بدی کرده است؟» امّا آنها بلندتر فریاد برآوردند: «بر صلیبش کن!»

Matthew 27:24: چون پیلاتُس دید که کوشش بیهوده است و حتی بیم شورش می‌رود، آب خواست و دستهای خود را در برابر مردم شست و گفت: «من از خون این مرد بری هستم. خود دانید!» Matthew 27:25: مردم همه در پاسخ گفتند: «خون او بر گردن ما و فرزندان ما باد!» Matthew 27:26: آنگاه پیلاتُس، بارْاَبّا را برایشان آزاد کرد و عیسی را تازیانه زده، سپرد تا بر صلیبش کشند.

Matthew 27:27: سربازانِ پیلاتُس، عیسی را به صحن کاخِ والی بردند و همة گروه سربازان گرد او جمع شدند. Matthew 27:28: آنان عیسی را عریان کرده، خرقه‌ای ارغوانی بر او پوشاندند Matthew 27:29: و تاجی از خار بافتند و بر سرش نهادند و چوبی به‌‌دست راست او دادند. آنگاه در برابرش زانو زده، استهزاکنان می‌گفتند: «درود بر پادشاه یهود!» Matthew 27:30: و بر او آبِ‌‌دهان انداخته، چوب را از دستش می‌گرفتند و بر سرش می‌زدند. Matthew 27:31: پس از آنکه او را استهزا کردند، خرقه از تنش به‌‌در آورده، جامة خودش را بر او پوشاندند. سپس وی را بیرون بردند تا بر صلیبش کِشند.

Matthew 27:32: هنگامی که بیرون می‌رفتند، به مردی از اهالی قیرَوان به نام شَمعون برخوردند و او را واداشتند که صلیب عیسی را حمل کند. Matthew 27:33: چون به مکانی به نام جُلجُتا، که به معنی مکان جمجمه است، رسیدند، Matthew 27:34: به عیسی شراب آمیخته به زرداب دادند. چون آن را چشید، نخواست بنوشد. Matthew 27:35: هنگامی که او را بر صلیب کشیدند، برای تقسیم جامه‌هایش، میان خود قرعه انداختند Matthew 27:36: و در آنجا به نگهبانی او نشستند. Matthew 27:37: و نیز، تقصیرنامه‌ای بدین عبارت بر لوحی نوشتند و آن را بر بالای سر او نصب کردند: «این است عیسی، پادشاه یهود.»

Matthew 27:38: دو راهزن نیز با وی بر صلیب شدند، یکی در سمت راست و دیگری در سمت چپ او. Matthew 27:39: رهگذران سرهای خود را تکان داده، ناسزاگویان Matthew 27:40: می‌گفتند: «ای تو که می‌خواستی معبد را ویران کنی و سه روزه آن را بازبسازی، خود را نجات ده! اگر پسر خدایی از صلیب فرود بیا!» Matthew 27:41: سران کاهنان و علمای دین و مشایخ نیز استهزایش کرده، می‌گفتند: Matthew 27:42: «دیگران را نجات داد، امّا خود را نمی‌تواند نجات دهد! اگر پادشاه اسرائیل است، اکنون از صلیب پایین بیاید تا به او ایمان آوریم. Matthew 27:43: او به خدا توکل دارد؛ پس اگر خدا دوستش می‌دارد، اکنون او را نجات دهد زیرا ادعا می‌کرد پسر خداست!» Matthew 27:44: آن دو راهزن نیز که با وی بر صلیب شده بودند، به همین‌‌سان به او اهانت می‌کردند.

Matthew 27:45: از ساعت ششم تا نهم، را فراگرفت. Matthew 27:46: نزدیک ساعت نهم، عیسی با صدای بلند فریاد زد: «ایلویی، ایلویی، لَمّا سَبَقْتَنی؟» یعنی «خدای من، خدای من، چرا مرا واگذاشتی؟» Matthew 27:47: برخی از حاضران چون این را شنیدند، گفتند: «الیاس را می‌خواند.» با شما هستم!»

Matthew 27:48: Matthew 27:49: Matthew 27:50: Matthew 27:51: Matthew 27:52: Matthew 27:53: Matthew 27:54: Matthew 27:55: Matthew 27:56: Matthew 27:57: Matthew 27:58: Matthew 27:59: Matthew 27:60: Matthew 27:61: Matthew 27:62: Matthew 27:63: Matthew 27:64: Matthew 27:65: Matthew 27:66: Matthew 28:1: بعد از شَبّات، در سپیده دمِ نخستین روز هفته، مریمِ مَجْدَلیّه و آن مریم دیگر به دیدن مقبره رفتند. Matthew 28:2: ناگاه زمین‌لرزة شدیدی واقع شد، زیرا فرشتة خداوند از آسمان نازل شد و به‌‌سوی مقبره رفت و سنگ را از برابر آن به کناری غلتانید و بر آن بنشست. Matthew 28:3: چهرة آن فرشته همچون برقِ آسمان می‌درخشید و جامه‌اش چون برف، سفید بود. Matthew 28:4: نگهبانان از هراسِ دیدن او به‌‌لرزه افتاده، چون مردگان شدند! Matthew 28:5: آنگاه فرشته به زنان گفت: «هراسان مباشید! می‌دانم که در جستجوی عیسای مصلوب هستید. Matthew 28:6: او در اینجا نیست، زیرا همان‌‌گونه که فرموده بود، برخاسته است! بیایید و جایی را که او خوابیده بود، ببینید، Matthew 28:7: سپس بیدرنگ بروید و به شاگردان او بگویید که ‹او از مردگان برخاسته است و پیش از شما به جلیل می‌رود و در آنجا او را خواهید دید.› اینک به شما گفتم!» Matthew 28:8: پس زنان با هراسی آمیخته به شادیِ عظیم، بیدرنگ از مقبره خارج شدند و به‌‌سوی شاگردان شتافتند تا این واقعه را به آنان خبر دهند. Matthew 28:9: ناگاه عیسی با ایشان روبه‌رو شد و گفت: «سلام بر شما باد!» زنان پیش آمدند و بر پایهای وی افتاده، او را پرستش کردند. Matthew 28:10: آنگاه عیسی به ایشان فرمود: «مترسید! بروید و به برادرانم بگویید که به جلیل بروند. در آنجا مرا خواهند دید.»

Matthew 28:11: هنگامی که زنان در راه بودند، عده‌ای از نگهبانان به شهر رفته، همة وقایع را به سران کاهنان گزارش دادند. Matthew 28:12: آنها نیز پس از دیدار و مشورت با مشایخ، به سربازان وجه زیادی داده، Matthew 28:13: گفتند: «باید به مردم بگویید که، ‹شاگردانِ او شبانه آمدند و هنگامی که ما در خواب بودیم، جسد او را دزدیدند.› Matthew 28:14: و اگر این خبر به گوش والی برسد، ما خودْ او را راضی خواهیم کرد تا برای شما مشکلی ایجاد نشود.» Matthew 28:15: پس آنها پول را گرفتند و طبق آنچه به آنها گفته شده بود عمل کردند. و این داستان تا به امروز در میان یهودیان شایع است.

Matthew 28:16: آنگاه آن یازده شاگرد به جلیل، بر کوهی که عیسی به ایشان فرموده بود، رفتند. Matthew 28:17: چون در آنجا عیسی را دیدند، او را پرستش کردند. اما بعضی شک کردند. Matthew 28:18: آنگاه عیسی نزدیک آمد و به ایشان فرمود: «تمامی قدرت در آسمان و بر زمین به من سپرده شده است. Matthew 28:19: پس بروید و همة قومها را شاگرد سازید و ایشان را به نام پدر، پسر و روح‌القدس تعمید دهید Matthew 28:20: و به آنان تعلیم دهید که هر‌‌آنچه به شما امر کرده‌ام، به‌جا آورند. اینک من هر روزه تا پایان این عصر

Mark 1:1: آغاز خبر خوش دربارة عیسی مسیح، پسر خدا.

Mark 1:2: در کتاب اِشَعْیای نبی نوشته شده است: «اینک رسول خود را پیشاپیش تو می‌فرستم، که راهت را هموار خواهد کرد؛

Mark 1:3: ندای آن که در بیابان فریاد برمی‌آورد: ‹راه را برای خداوند آماده کنید! مسیر او را هموار سازید!› »

Mark 1:4: مطابق این نوشته، یحیای تعمید‌دهنده در بیابان ظهور کرده، به تعمید توبه برای آمرزش گناهان موعظه می‌کرد. Mark 1:5: اهالی دیار یهودیه و مردمان اورشلیم، همگی نزد او می‌رفتند و به گناهان خود اعتراف کرده، در رود اردن از دست او تعمید می‌گرفتند. Mark 1:6: یحیی جامه از پشم شتر بر تن می‌کرد و کمربندی چرمین بر کمر می‌بست، و ملخ و عسل صحرایی می‌خورد. Mark 1:7: او موعظه می‌کرد و می‌گفت: «پس از من کسی تواناتر از من خواهد آمد که من حتی شایسته نیستم خم شوم و بند کفشهایش را بگشایم. Mark 1:8: من شما را با آب تعمید داده‌ام، اما او با روح‌القدس تعمیدتان خواهد داد.»

Mark 1:9: در آن روزها، عیسی از ناصره جلیل آمد و از دست یحیی در رود اردن تعمید گرفت. Mark 1:10: چون عیسی از آب برمی‌آمد، در‌ دم دید که آسمان گشوده شده و «روح» همچون کبوتری بر او فرود می‌آید. Mark 1:11: و ندایی از آسمان در‌‌رسیدکه «تو پسر محبوب من هستی و من از تو خشنودم.»

Mark 1:12: روح بیدرنگ عیسی را به بیابان برد. Mark 1:13: عیسی چهل روز در بیابان بود و شیطان وسوسه‌اش می‌کرد. او با حیوانات وحشی به‌‌سر می‌برد و فرشتگان خدمتش می‌کردند.

Mark 1:14: عیسی پس از گرفتار شدن یحیی، به جلیل رفت. او خبر خوش خدا را موعظه می‌کرد Mark 1:15: و می‌گفت: «زمان به‌‌کمال رسیده و پادشاهی خدا نزدیک شده است. توبه کنید و به خبر خوش ایمان آورید.»

Mark 1:16: چون عیسی از کناره دریای جلیل می‌گذشت، شمعون و برادرش آندریاس را دید که تور به دریا می‌افکندند، زیرا ماهیگیر بودند. Mark 1:17: به آنان گفت: «از پی من آیید که شما را صیاد مردمان خواهم ساخت.» Mark 1:18: آنها بیدرنگ تورهای خود را وا‌‌نهادند و از پی او روانه شدند. Mark 1:19: چون کمی پیشتر رفت، یعقوب پسر زِبِدی و برادرش یوحنا را دید که در قایقی تورهای خود را آماده می‌کردند. Mark 1:20: بیدرنگ ایشان را فرا‌‌خواند. پس آنان پدر خود زِبِدی را با کارگران در قایق ترک گفتند و از پی او روانه شدند.

Mark 1:21: آنها به کَفَرناحوم رفتند. چون روز شَبّات فرا‌‌رسید، عیسی بیدرنگ به کنیسه رفت و به تعلیم دادن پرداخت. Mark 1:22: مردم از تعلیم او در شگفت شدند، زیرا با اقتدار تعلیم می‌داد، نه همچون علمای دین. Mark 1:23: در آن هنگام، در کنیسه آنها مردی بود که روح پلید داشت. او فریاد برآورد: Mark 1:24: «ای عیسای ناصری، تو را با ما چه کار است؟ آیا آمده‌ای نابودمان کنی؟ می‌دانم کیستی! تو آن قدّوس خدایی!» Mark 1:25: عیسی او را نهیب زد و گفت: «خاموش باش و از او بیرون بیا.» Mark 1:26: آنگاه روح پلید آن مرد را سخت تکان داد و نعره‌زنان از او بیرون آمد. Mark 1:27: مردم همه چنان شگفتزده شده بودند که از یکدیگر می‌پرسیدند: «این چیست؟ تعلیمی جدید و با اقتدار! او حتی به ارواح پلید نیز فرمان می‌دهد و آنها اطاعتش می‌کنند.» Mark 1:28: پس دیری نپایید که آوازه او در سرتاسر سرزمین جلیل پیچید.

Mark 1:29: چون عیسی کنیسه را ترک گفت، بیدرنگ به اتفاق یعقوب و یوحنا به خانه شمعون و آندریاس رفت. Mark 1:30: مادرزن شمعون تب داشت و در بستر بود. آنها بیدرنگ عیسی را از حال وی آگاه ساختند. Mark 1:31: پس عیسی به بالین او رفت و دستش را گرفت و کمک کرد تا برخیزد. آنگاه تب او قطع شد و شروع به پذیرایی ازآنها کرد.

Mark 1:32: شامگاهان، پس ازغروب آفتاب، همة بیماران و دیوزدگان را نزد عیسی آوردند. Mark 1:33: مردمان شهر همگی در برابر دَر گرد آمده بودند! Mark 1:34: عیسی بسیاری را که به بیماریهای گوناگون دچار بودند، شفا داد و نیز دیوهای بسیاری را بیرون راند، اما نگذاشت دیوها سخنی گویند، زیرا او را می‌شناختند.

Mark 1:35: بامدادان که هوا هنوز تاریک بود، عیسی برخاست و خانه را ترک کرده، به خلوتگاهی رفت و در آنجا به دعا مشغول شد. Mark 1:36: شمعون و همراهانش به جستجوی او پرداختند. Mark 1:37: چون او را یافتند، به وی گفتند: «همه در جستجوی تو هستند!» Mark 1:38: عیسی ایشان را گفت: «بیایید به آبادیهای مجاور برویم تا در آنجا نیز موعظه کنم، زیرا برای همین آمده‌ام.» Mark 1:39: پس روانه شده، در سراسر جلیل در کنیسه‌های ایشان موعظه می‌کرد و دیوها را بیرون می‌راند.

Mark 1:40: مردی جذامی نزد عیسی آمده، زانو زد و لابه‌کنان گفت: «اگر بخواهی، می‌توانی پاکم سازی.» Mark 1:41: عیسی با شفقت دست خود را دراز کرده، آن مرد را لمس نمود و گفت: «می‌خواهم، پاک شو!» Mark 1:42: در دم، جذامْ ترکش گفت و او پاک شد. Mark 1:43: عیسی بیدرنگ او را مرخص کرد و با تأکید بسیار Mark 1:44: به وی فرمود: «آگاه باش که در این‌ باره به کسی چیزی نگویی؛ بلکه برو و خود را به کاهن بنما و برای تطهیر خود، قربانیهایی را که موسی امر کرده است، تقدیم کن تا برای آنها گواهی باشد.» Mark 1:45: اما آن مرد چون بیرون رفت، دربارة این واقعه به آزادی سخن گفت و خبر آن را پخش کرد. از این‌‌رو عیسی دیگر نتوانست آشکارا به شهر درآید، بلکه در جاهای دورافتاده بیرون از شهر می‌ماند. با این‌ حال، مردم از همه‌ جا نزد او می‌آمدند.

Mark 2:1: پس از چند روز، چون عیسی دیگر‌ بار به کَفَرناحوم درآمد، مردم آگاه شدند که او به خانه آمده است. Mark 2:2: گروهی بسیار گرد‌ آمدند، آن‌‌گونه که حتی جلو در نیز جایی نبود، و او برای آنها کلام را موعظه می‌کرد. Mark 2:3: در این هنگام، جمعی از راه رسیدند و مردی مفلوج را که چهار نفر حمل می‌کردند، پیش آوردند. Mark 2:4: اما چون به‌‌سبب ازدحام جمعیت نتوانستند او را نزد عیسی بیاورند، شروع به برداشتن سقف بالای سر عیسی کردند. پس از گشودن سقف، تُشَکی را که مفلوج بر آن خوابیده بود، پایین فرستادند. Mark 2:5: چون عیسی ایمان آنها را دید، مفلوج را گفت: «ای فرزند، گناهانت آمرزیده شد.» Mark 2:6: برخی از علمای دین که آنجا نشسته بودند، با خود اندیشیدند: Mark 2:7: «چرا این مرد چنین سخنی بر زبان می‌راند؟ این کفر است! چه کسی جز خدا می‌تواند گناهان را بیامرزد؟» Mark 2:8: عیسی در دم در روح خود دریافت که با خود چه می‌اندیشند و به ایشان گفت: «چرا در دل چنین می‌اندیشید؟ Mark 2:9: گفتن کدام‌‌یک به این مفلوج آسانتر است، اینکه ‹گناهانت آمرزیده شد› یا اینکه ‹برخیز و تخت خود را بردار و راه برو›؟ Mark 2:10: حال تا بدانید که پسر انسان بر زمین اقتدار آمرزش گناهان را دارد…» – به مفلوج گفت: Mark 2:11: «به تو می‌گویم، برخیز، تُشَک خود را بردار و به خانه برو!» Mark 2:12: آن مرد برخاست و بیدرنگ تُشَک خود را برداشت و در برابر چشمان همه، از آنجا بیرون رفت. همه در شگفت شدند و خدا را تمجید کرده، گفتند: «هرگز چنین چیزی ندیده بودیم.»

Mark 2:13: عیسی بار دیگر به کنار دریا رفت. مردم همه نزدش گرد می‌آمدند و او آنان را تعلیم می‌داد. Mark 2:14: هنگامی که قدم می‌زد، لاوی پسر حَلْفای را دید که در خراجگاه نشسته بود. به او گفت: «از پی من بیا.» او برخاست و از پی عیسی روان شد.

Mark 2:15: چون عیسی در خانه لاوی بر سفره نشسته بود، بسیاری از خراجگیران و گناهکاران با او و شاگردانش همسفره بودند، زیرا شمار زیادی از آنها او را پیروی می‌کردند. Mark 2:16: چون علمای دین که فَریسی بودند، عیسی را دیدند که با گناهکاران و خراجگیران همسفره است، به شاگردان وی گفتند: «چرا با خراجگیران و گناهکاران غذا می‌خورد؟» Mark 2:17: عیسی با شنیدن این سخن به ایشان گفت: «بیمارانند که به طبیب نیاز دارند، نه تندرستان. من برای دعوت پارسایان نیامده‌ام، بلکه آمده‌ام تا گناهکاران را دعوت کنم.»

Mark 2:18: زمانی که شاگردان یحیی و فَریسیان روزه‌دار بودند، عده‌ای نزد عیسی آمدند و گفتند: «چرا شاگردان یحیی و شاگردان فَریسیان روزه می‌گیرند، اما شاگردان تو روزه نمی‌گیرند؟» Mark 2:19: عیسی پاسخ داد: «آیا ممکن است میهمانان عروسی تا زمانی که داماد با ایشان است، روزه بگیرند؟ تا وقتی داماد با آنهاست نمی‌توانند روزه بگیرند. Mark 2:20: اما زمانی خواهد رسید که داماد از ایشان گرفته شود. در آن ایام روزه خواهند گرفت.

Mark 2:21: «هیچ‌کس پارچه نو را بر جامه کهنه وصله نمی‌زند. اگر چنین کند، وصله از آن کنده شده، نو از کهنه جدا می‌شود، و پارگی بدتر می‌گردد. Mark 2:22: و نیز هیچ‌کس شراب نو را در مَشکهای کهنه نمی‌ریزد. اگر چنین کند، آن شراب مَشکها را پاره می‌کند، و این‌‌گونه، شراب و مَشکها هر دو تباه خواهند شد. شراب نو را در مَشکهای نو باید ریخت.»

Mark 2:23: در یکی از روزهای شَبّات، عیسی از میان مزارع گندم می‌گذشت و شاگردانش در حین رفتن، شروع به چیدن خوشه‌های گندم کردند. Mark 2:24: فَریسیان به او گفتند: «چرا شاگردانت کاری انجام می‌دهندکه در روز شَبّات جایز نیست؟» Mark 2:25: او پاسخ داد: «مگر تا به‌ حال نخوانده‌اید که داوود چه کرد آنگاه که خود و یارانش محتاج و گرسنه بودند؟ Mark 2:26: او در زمان اَبیاتار، کاهن اعظم، به خانه خدا درآمد و نان تقدیمی را خورد و به یارانش نیز داد، هر‌‌چند خوردن آن تنها برای کاهنان جایز است.» Mark 2:27: آنگاه به ایشان گفت: «شَبّات برای انسان مقرر شده، نه انسان برای شَبّات. Mark 2:28: بنابراین، پسر انسان حتی صاحب شَبّات است.»

Mark 3:1: عیسی بار دیگر به کنیسه رفت. در آنجا مردی بود که یک دستش خشک شده بود. Mark 3:2: حاضران عیسی را زیر نظر داشتند تا اگر در روز شَبّات آن مرد را شفا بخشد، بهانه‌ای برای اتهام زدن به او بیابند. Mark 3:3: عیسی به مردی که دستش خشک شده بود گفت: «در برابر همه بایست.» Mark 3:4: آنگاه از ایشان پرسید: «آیا در روز شَبّات نیکی کردن جایز است یا بدی کردن؟ جان کسی را نجات دادن یا کشتن؟» اما آنان خاموش ماندند. Mark 3:5: عیسی خشمگین به کسانی که پیرامونش بودند نگریست و بسیار غمگین از سنگدلی ایشان، به آن مرد گفت: «دستت را دراز کن.» او دست خود را دراز کرد و دستش سالم شد. Mark 3:6: آنگاه فَریسیان بیرون رفتند و بیدرنگ با هیرودیان توطئه کردند که چگونه عیسی را از میان بردارند.

Mark 3:7: سپس عیسی با شاگردان خود در ساحل دریا کناره جست. انبوهی از جلیلیان نیز در پی او روانه شدند. Mark 3:8: و نیز، گروهی بسیار از مردم یهودیه و اورشلیم و اِدومیه و نواحیِ آن سوی رود اردن و حوالی صور و صیدون، چون خبر همة کارهای او را شنیدند، نزد وی آمدند. Mark 3:9: به‌سبب کثرت جمعیت، عیسی به شاگردان خود فرمود قایقی برایش آماده کنند، تا مردم بر او ازدحام نکنند. Mark 3:10: از آنجا که بسیاری را شفا داده بود، دردمندان بر او هجوم می‌آوردند تا لمسش کنند. Mark 3:11: هر‌‌گاه ارواح پلید او را می‌دیدند، در برابرش به خاک می‌افتادند و فریاد می‌زدند: «تو پسر خدایی!» Mark 3:12: اما او ایشان را سخت برحذر می‌داشت که به دیگران نگویند او کیست.

Mark 3:13: عیسی به کوهی بر‌آمد و آنانی را که خواست به حضور خویش فرا‌‌خواند و آنها به نزدش آمدند. Mark 3:14: او دوازده تن را تعیین کرد و آنان را رسول خواند، تا همراه وی باشند و آنها را برای موعظه بفرستد، Mark 3:15: و از این اقتدار برخوردار باشند که دیوها را بیرون برانند. Mark 3:16: آن دوازده تن که او تعیین کرد عبارت بودند از: شمعون (که وی را پطرس خواند)؛ Mark 3:17: یعقوب پسر زِبِدی و برادر وی یوحنا (که آنها را «بوآنِرجِس»، یعنی «پسران رعد» لقب داد)؛ Mark 3:18: آندریاس، فیلیپُس، بَرتولْما، مَتّی، توما، یعقوب پسر حَلْفای، تَدّای، شمعون غَیور، Mark 3:19: و یهودا اِسْخَریوطی که عیسی را تسلیم دشمن کرد.

Mark 3:20: روزی دیگر عیسی به خانه رفت و باز جماعتی گرد آمدند، به‌‌گونه‌ای که او و شاگردانش را حتی مجال غذا خوردن نبود. Mark 3:21: چون خویشان عیسی این را شنیدند، روانه شدند تا او را برداشته با خود ببرند، زیرا می‌گفتند: «از خود بیخود شده است.» Mark 3:22: علمای دین نیز که از اورشلیم آمده بودند می‌گفتند: « بَعَلزِبول دارد و دیوها را به یاری رئیس دیوها بیرون می‌راند.» Mark 3:23: عیسی آنها را فرا‌‌خواند و مَثَلهایی برایشان آورد و گفت: «چگونه ممکن است شیطان شیطان را بیرون براند؟ Mark 3:24: اگر حکومتی بر‌‌ضد خود تجزیه شود، ممکن نیست پا‌‌بر‌‌جا ماند. Mark 3:25: همچنین است خانه‌ای که بر‌‌ضد خود تجزیه شود: نمی‌تواند پا‌‌بر‌‌جا بماند. Mark 3:26: شیطان نیز اگر بر‌‌ضد خود قیام کند و تجزیه شود، ممکن نیست دوام آورد، بلکه پایانش فرا‌‌رسیده است. Mark 3:27: بواقع هیچ‌کس نمی‌تواند به خانه مردی نیرومند درآید و اموالش را غارت کند، مگر اینکه نخست آن مرد را ببندد. پس از آن می‌تواند خانه او را غارت کند.

Mark 3:28: «آمین، به شما می‌گویم که تمام گناهان انسان و هر کفری که بگوید آمرزیده می‌شود؛ Mark 3:29: اما هر که به روح‌القدس کفر گوید، هرگز آمرزیده نخواهد شد، بلکه مجرم به گناهی ابدی است.» Mark 3:30: این سخن عیسی از آن سبب بود که می‌گفتند روح پلید دارد.

Mark 3:31: آنگاه مادر و برادران عیسی آمدند. آنان بیرون ایستاده، کسی را فرستادند تا او را فرا‌‌خواند. Mark 3:32: جماعتی که گرد عیسی نشسته بودند، به او گفتند: «مادر و برادرانت بیرون ایستاده‌اند و تو را می‌جویند.» Mark 3:33: عیسی پاسخ داد: «مادر و برادران من چه کسانی هستند؟» Mark 3:34: آنگاه به آنان که گردش نشسته بودند، نظر افکند و گفت: «اینانند مادر و برادران من. Mark 3:35: هر که خواست خدا را به‌جای‌ آورد، برادر و خواهر و مادر من است.»

Mark 4:1: دیگر‌ بار عیسی در کنار دریا به تعلیم دادن آغار کرد. جمعیت انبوهی او را احاطه کرده بودند چندان که بناچار سوار قایقی شد که در دریا بود و بر آن بنشست، در حالی که تمام مردم در ساحل دریا بودند. Mark 4:2: آنگاه با مَثَلها، بسیار چیزها به آنها آموخت. او در تعلیم خود به ایشان گفت: Mark 4:3: «گوش فرا‌‌دهید. روزی برزگری برای بذرافشانی بیرون رفت. Mark 4:4: چون بذر می‌پاشید، برخی در راه افتاد و پرندگان آمدند و آنها را خوردند. Mark 4:5: برخی دیگر بر زمین سنگلاخ افتاد که خاک چندانی نداشت، پس زود سبز شد، چرا‌‌که خاک کم‌عمق بود. Mark 4:6: اما چون خورشید برآمد، همه سوخت و خشکید، زیرا ریشه نداشت. Mark 4:7: برخی نیز میان خارها افتاد. خارها نمو کرده، آنها را خفه نمودند و ثمری از آنها برنیامد. Mark 4:8: اما بقیه بذرها بر زمین نیکو افتاد و جوانه زده، نمو کرد و بار آورده، زیاد شد، بعضی سی، بعضی شصت و بعضی حتی صد برابر.» Mark 4:9: سپس گفت: «هر که گوش شنوا دارد، بشنود.»

Mark 4:10: هنگامی که عیسی تنها بود، آن دوازده تن و کسانی که بر گردش بودند، دربارة مَثَلها از او پرسیدند. Mark 4:11: به ایشان گفت: «سِرّ پادشاهی خدا به شما عطا شده است، اما برای مردمِ بیرون، همه‌ چیز به صورت مَثَل است؛ Mark 4:12: تا: « ‹بنگرند، اما درک نکنند، بشنوند، اما نفهمند، مبادا بازگشت کنند و آمرزیده شوند.›

Mark 4:13: آنگاه بدیشان گفت: «آیا این مَثَل را درک نمی‌کنید؟ پس چگونه مَثَلهای دیگر را درک خواهید کرد؟ Mark 4:14: برزگر کلام را می‌کارد. Mark 4:15: بعضی مردم همچون بذرهای کنار راهند، آنجا که کلام کاشته می‌شود. به محض اینکه آنها کلام را می‌شنوند، شیطان می‌آید و کلامی را که در آنها کاشته شده، می‌رباید. Mark 4:16: دیگران، همچون بذرهای کاشته شده بر سنگلاخند. آنان کلام را می‌شنوند و بیدرنگ آن را با شادی می‌پذیرند، Mark 4:17: اما چون در خود ریشه ندارند، تنها اندک‌ زمانی دوام می‌آورند. ولی وقتی به‌‌سبب کلام، سختی یا آزاری بروز می‌کند، در‌ دم میفتند. Mark 4:18: عده‌ای دیگر، همچون بذرهای کاشته شده در میان خارهایند؛ کلام را می‌شنوند، Mark 4:19: اما نگرانیهای این دنیا و فریبندگی ثروت و هوسِ چیزهای دیگر در آنها رسوخ می‌کند و کلام را خفه کرده، آن را بی‌ثمر می‌سازد. Mark 4:20: دیگران، همچون بذرهای کاشته شده در زمین نیکویند؛ کلام را شنیده، آن را می‌پذیرند و سی، شصت و حتی صد برابر آنچه کاشته شده، بار می‌آورند.»

Mark 4:21: عیسی به آنها گفت: «آیا چراغ را می‌آورید تا آن را زیر کاسه یا تخت بگذارید؟ آیا آن را بر چراغدان نمی‌نهید؟ Mark 4:22: زیرا چیزی پنهان نیست مگر برای آشکار شدن، و چیزی مخفی نیست مگر برای به‌‌ظهور آمدن. Mark 4:23: هر که گوش شنوا دارد، بشنود.» Mark 4:24: سپس ادامه داده، گفت: «به آنچه می‌شنوید، بدقّت دل بسپارید. با همان پیمانه که وزن کنید، برای شما وزن خواهد شد، و حتی بیشتر. Mark 4:25: زیرا به آن که دارد، بیشتر داده خواهد شد و از آن که ندارد، همان که دارد نیز گرفته خواهد شد.»

Mark 4:26: نیز گفت: «پادشاهی خدا مردی را مانَد که بر زمین بذر می‌افشانَد. Mark 4:27: شب و روز، چه او در خواب باشد و چه بیدار، دانه سبز می‌شود و نمو می‌کند. چگونه؟ نمی‌داند. Mark 4:28: زیرا زمین به خودی خود بار می‌دهد: نخست ساقه، سپس خوشه سبز و آنگاه خوشه پر از دانه. Mark 4:29: چون دانه برسد، برزگر بیدرنگ داس را به‌‌کار می‌گیرد، زیرا فصل درو فرا‌‌رسیده است.»

Mark 4:30: عیسی دیگر بار گفت: «پادشاهی خدا را به چه چیز مانند کنیم، یا با چه مَثَلی آن را شرح دهیم؟ Mark 4:31: همچون دانه خردل است. خردل، کوچکترین دانه‌ای است که در زمین می‌کارند، Mark 4:32: ولی چون کاشته شد، می‌روید و از همه گیاهان باغ بزرگتر شده، شاخه‌های بزرگ می‌آورد، چندان که پرندگان آسمان می‌آیند و در سایه آن آشیانه می‌سازند.»

Mark 4:33: عیسی با مَثَلهای بسیار از این‌‌گونه، تا آنجا که می‌توانستند درک کنند، کلام را برایشان بیان می‌کرد. Mark 4:34: او جز با مَثَل چیزی به آنها نمی‌گفت؛ اما هنگامی که با شاگردان خود در خلوت بود، همه‌ چیز را برای آنها شرح می‌داد.

Mark 4:35: آن روز چون غروب فرا‌‌رسید، عیسی به شاگردان خود گفت: «به آن سوی دریا برویم.» Mark 4:36: آنها جمعیت را ترک گفتند و عیسی را در همان قایقی که بود، با خود بردند. چند قایق دیگر نیز او را همراهی می‌کرد. Mark 4:37: ناگاه تندبادی شدید برخاست. امواج چنان به قایق برمی‌خورد که نزدیک بود از آب پر شود. Mark 4:38: اما عیسی در عقب قایق، سر بر بالشی نهاده و خفته بود. شاگردان او را بیدار کردند و گفتند: «استاد، تو را باکی نیست که غرق شویم؟» Mark 4:39: عیسی برخاست و باد را نهیب زد و به دریا فرمود: «ساکت شو! آرام باش!» آنگاه باد فرو‌ نشست و آرامش کامل حکمفرما شد. Mark 4:40: سپس به شاگردان خود گفت: «چرا اینچنین ترسانید؟ آیا هنوز ایمان ندارید؟» Mark 4:41: آنها بسیار هراسان شده، به یکدیگر می‌گفتند: «این کیست که حتی باد و دریا هم از او فرمان می‌برند!»

Mark 5:1: سپس به آن سوی دریا، به ناحیه جِراسیان رفتند. Mark 5:2: چون عیسی از قایق پیاده شد، مردی که گرفتار روح پلید بود، از گورستان بیرون آمد و بدو برخورد. Mark 5:3: آن مرد در گورها به‌‌سر می‌برد و کسی را دیگر توان آن نبود که او را حتی با زنجیر در بند نگاه دارد. Mark 5:4: زیرا بارها او را با زنجیر و پابندِ آهنین بسته بودند، اما زنجیرها را گسیخته و پابندهای آهنین را شکسته بود. هیچ‌کس را یارای رام کردن او نبود. Mark 5:5: شب و روز در میان گورها و بر تپه‌ها فریاد برمی‌آورد و با سنگ خود را زخمی می‌کرد. Mark 5:6: چون عیسی را از دور دید، دوان دوان آمد و روی بر زمین نهاده، Mark 5:7: با صدای بلند فریاد زد: «ای عیسی، پسر خدای متعال، تو را با من چه کار است؟ تو را به خدا سوگند می‌دهم که عذابم ندهی!» Mark 5:8: زیرا عیسی به او گفته بود: «ای روح پلید، از این مرد به‌‌در آ!» Mark 5:9: آنگاه عیسی از او پرسید: «نامت چیست؟» پاسخ داد: «نامم لِژیون است؛ زیرا بسیاریم.» Mark 5:10: و به عیسی التماس بسیار کرد که آنها را از آن ناحیه بیرون نکند. Mark 5:11: در تپه‌های آن حوالی، گله بزرگی از خوک در حال چرا بود. Mark 5:12: دیوها از عیسی خواهش کرده، گفتند: «ما را به درون خوکها بفرست؛ بگذار به آنها درآییم.» Mark 5:13: عیسی اجازه داد. پس ارواح پلید بیرون آمدند و به درون خوکها رفتند. گله‌ای که شمار آن حدود دو هزار خوک بود، از سراشیبی تپه به درون دریا هجوم برد و در آب غرق شد.

Mark 5:14: خوکبانان گریختند و این واقعه را در شهر و روستا باز‌گفتند، چندان‌که مردم بیرون آمدند تا آنچه را رخ داده بود، ببینند. Mark 5:15: آنها نزد عیسی آمدند و چون دیدند آن مرد دیو‌زده، که پیشتر گرفتار لِژیون بود اکنون جامه به‌‌تن کرده و عاقل در آنجا نشسته است، وحشت کردند. Mark 5:16: کسانی که ماجرا را به چشم دیده بودند، آنچه را بر مرد دیو‌زده و خوکها گذشته بود، برای مردم بازگفتند. Mark 5:17: آنگاه مردم از عیسی خواهش کردند که سرزمین ایشان را ترک گوید.

Mark 5:18: چون عیسی سوار قایق می‌شد، مردی که پیشتر دیوزده بود، تمنا کرد که همراه وی برود. Mark 5:19: اما عیسی اجازه نداد و گفت: «به خانه، نزد خویشان خود برو و به آنها بگو که خداوند برای تو چه کرده و چگونه بر تو رحم نموده است.» Mark 5:20: پس آن مرد رفت و در سرزمین دِکاپولیس، به اعلام هر‌‌آنچه عیسی برای او کرده بود، آغاز کرد و مردم همه در شگفت می‌‌شدند.

Mark 5:21: عیسی بار دیگر با قایق به آن سوی دریا رفت. در کنار دریا، جمعیتی انبوه نزدش گرد آمدند. Mark 5:22: یکی از رئیسان کنیسه که یایروس نام داشت نیز به آنجا آمد و با دیدن عیسی به پایش افتاد Mark 5:23: و التماس‌کنان گفت: «دختر کوچکم در حال مرگ است. تمنا دارم آمده، دست خود را بر او بگذاری تا شفا یابد و زنده مانَد.» Mark 5:24: پس عیسی با او رفت.

گروهی بسیار نیز از پی عیسی به‌‌راه افتادند. آنها سخت بر او ازدحام می‌کردند. Mark 5:25: در آن میان، زنی بود که دوازده سال دچار خونریزی بود. Mark 5:26: او تحت درمان طبیبانِ بسیار، رنج فراوان کشیده و همه دارایی خود را خرج کرده بود؛ اما به‌جای آنکه بهبود یابد، بدتر شده بود. Mark 5:27: پس چون درباره عیسی شنید، از میان جمعیت به پشت سر او آمد و ردای وی را لمس کرد. Mark 5:28: زیرا با خود گفته بود: «اگر حتی به ردایش دست بزنم، شفا خواهم یافت.» Mark 5:29: در همان دم خونریزی او قطع شد و در بدن خود احساس کرد که از آن بلا شفا یافته است. Mark 5:30: عیسی در حالْ دریافت که نیرویی از او صادر شده است. پس در میان جمعیت روی گرداند و پرسید: «چه کسی جامه مرا لمس کرد؟» Mark 5:31: شاگردان او پاسخ دادند: «می‌بینی که مردم بر تو ازدحام می‌کنند. آنگاه می‌پرسی، ‹چه کسی مرا لمس کرد؟› » Mark 5:32: اما عیسی به اطراف می‌نگریست تا ببیند چه کسی این کار را کرده است. Mark 5:33: پس آن زن که می‌دانست بر او چه گذشته است، لرزان و هراسان آمده، به‌‌پای عیسی افتاد و حقیقت را به‌‌تمامی به او گفت. Mark 5:34: آنگاه عیسی به وی گفت: «دخترم، ایمانت تو را شفا داده است. بسلامت برو و از این بلا آزاد باش!»

Mark 5:35: او هنوز سخن می‌گفت که عده‌ای از خانه یایروس، رئیس کنیسه، آمدند و گفتند: «دخترت مُرد! دیگر چرا استاد را زحمت می‌دهی؟» Mark 5:36: عیسی چون سخن آنها را شنید، به رئیس کنیسه گفت: «مترس! فقط ایمان داشته باش.» Mark 5:37: عیسی اجازه نداد جز پطرس و یعقوب و یوحنا، برادر یعقوب، کسی دیگر از پی او برود. Mark 5:38: چون به خانه رئیس کنیسه رسیدند، دید غوغایی به‌‌پاست و عده‌ای با صدای بلند می‌گریند و شیون می‌کنند. Mark 5:39: پس داخل شد و به آنها گفت: «این غوغا و شیون برای چیست؟ دختر نمرده، بلکه در خواب است.» Mark 5:40: اما آنها به او خندیدند. پس از اینکه همه آنها را بیرون کرد، پدر و مادر دختر و همچنین شاگردانی را که همراهش بودند با خود برگرفت و به جایی که دختر بود، داخل شد. Mark 5:41: آنگاه دست دختر را گرفت و به وی گفت: «تالیتا کوم»، یعنی: «ای دختر کوچک، به تو می‌گویم برخیز!» Mark 5:42: او بیدرنگ برخاست و راه رفتن آغاز کرد. آن دختر دوازده ساله بود. آنها از این واقعه بینهایت شگفتزده شدند. Mark 5:43: عیسی به آنان دستور اکید داد که نگذارند کسی از این واقعه آگاه شود و فرمود چیزی به آن دختر بدهند تا بخورد.

Mark 6:1: سپس عیسی آنجا را ترک گفت و با شاگردان خود به شهر خویش رفت. Mark 6:2: چون روز شَبّات فرا‌‌رسید، به تعلیم دادن در کنیسه پرداخت. بسیاری با شنیدن سخنان او در شگفت شدند. آنها می‌گفتند: «این مرد همة اینها را از کجا کسب کرده است؟ این چه حکمتی است که به او عطا شده؟ و این چه معجزاتی است که به‌‌دست او انجام می‌شود؟ Mark 6:3: مگر او آن نجّار نیست؟ مگر پسر مریم و برادرِ یعقوب، یوشا، یهودا و شمعون نیست؟ مگر خواهران او اینجا، در میان ما زندگی نمی‌کنند؟» پس در نظرشان ناپسند آمد. Mark 6:4: عیسی بدیشان گفت: «نبی بی‌حرمت نباشد جز در دیار خود و در میان خویشان و در خانه خویش!» Mark 6:5: او نتوانست در آنجا هیچ معجزه‌ای انجام دهد، جز آنکه دست خود را بر چند بیمار گذاشت و آنها را شفا بخشید. Mark 6:6: او از بی‌ایمانی ایشان در حیرت بود.

سپس، عیسی در روستاهای اطراف می‌گشت و مردم را تعلیم می‌داد. Mark 6:7: او دوازده شاگردش را نزد خود فرا‌‌خواند و آنها را دو به دو فرستاد و به ایشان بر ارواح پلید اقتدار بخشید. Mark 6:8: به آنان دستور داد که: «برای سفر، جز یک چوبدستی چیزی با خود برندارید؛ نه نان، نه کوله‌بار و نه پول در کمربندهای خود. Mark 6:9: پای‌افزار به‌‌پا کنید، اما جامه اضافی نپوشید. Mark 6:10: چون به خانه‌ای وارد شدید، تا زمانی که در آن شهر هستید، در آن خانه بمانید. Mark 6:11: و اگر در جایی شما را نپذیرند، یا به شما گوش فرا ندهند، آنجا را ترک کنید و خاک پاهایتان را نیز بتکانید، تا شهادتی باشد بر‌‌ضد آنها.» Mark 6:12: پس آنها رفته، به مردم موعظه می‌کردند که باید توبه کنند. Mark 6:13: ایشان دیوهای بسیار را بیرون راندند و بیماران بسیار را با روغن تدهین کرده، شفا بخشیدند. 

Mark 6:14: و اما خبر این وقایع به گوش هیرودیسِ پادشاه رسید، زیرا نام عیسی شهرت یافته بود. بعضی از مردم می‌گفتند: «یحیای تعمید‌‌دهنده از مردگان برخاسته و از همین‌‌روست که این قدرتها از او به‌‌ظهور می‌رسد.» Mark 6:15: دیگران می‌گفتند: « الیاس است.» عده‌ای نیز می‌گفتند: «پیامبری است مانند پیامبران دیرین.» Mark 6:16: اما چون هیرودیس این را شنید، گفت: «این همان یحیی است که من سرش را از تن جدا کردم و اکنون از مردگان برخاسته است!»

Mark 6:17: زیرا به‌‌دستور هیرودیس یحیی را گرفته و او را بسته و به زندان افکنده بودند. هیرودیس این کار را به‌‌خاطر هیرودیا کرده بود. هیرودیا پیشتر زن فیلیپُس، برادر هیرودیس بود و اکنون هیرودیس او را به زنی گرفته بود. Mark 6:18: یحیی به هیرودیس گفته بود: «حلال نیست که تو با زن برادرت باشی.» Mark 6:19: پس هیرودیا از یحیی کینه به‌‌دل داشت و می‌خواست او را بکشد، اما نمی‌توانست. Mark 6:20: زیرا هیرودیس از یحیی می‌ترسید، چرا‌‌که او را مردی پارسا و مقدس می‌دانست و از این‌‌رو از او محافظت می‌کرد. هر‌‌گاه سخنان یحیی را می‌شنید، بسیار سرگشته و حیران می‌شد. با این حال، گوش فرا‌دادن به سخنان او را دوست می‌داشت.

Mark 6:21: سرانجام فرصت مناسب فرا‌‌رسید. هیرودیس در روز میلاد خود ضیافتی به‌‌پا کرد و درباریان و فرماندهان نظامی خود و والامرتبگان ایالت جلیل را دعوت نمود. Mark 6:22: دختر هیرودیا به مجلس درآمد و رقصید و هیرودیس و میهمانانش را شادمان ساخت. آنگاه پادشاه به دختر گفت: «هر‌‌چه می‌خواهی از من درخواست کن که آن را به تو خواهم داد.» Mark 6:23: همچنین سوگند خورده، گفت: «هر‌‌چه از من بخواهی، حتی نیمی از مملکتم را، به تو خواهم داد.» Mark 6:24: او بیرون رفت و به مادر خود گفت: «چه بخواهم؟» مادرش پاسخ داد: «سَرِ یحیای تعمید‌دهنده را.» Mark 6:25: دختر بیدرنگ بشتاب نزد پادشاه بازگشت و گفت: «از تو می‌خواهم هم‌اکنون سر یحیای تعمید‌دهنده را بر طَبَقی به من بدهی.» Mark 6:26: پادشاه بسیار اندوهگین شد، اما به‌‌پاس سوگند خود و به احترام میهمانانش نخواست درخواست او را رد کند. Mark 6:27: پس بیدرنگ جلادی فرستاد و دستور داد سر یحیی را بیاورد. او رفته، سر یحیی را در زندان از تن جدا کرد Mark 6:28: و آن را بر طَبَقی آورد و به دختر داد. او نیز آن را به مادرش داد. Mark 6:29: چون شاگردان یحیی این را شنیدند، آمدند و بدن او را برداشته، به خاک سپردند.

Mark 6:30: و اما رسولان نزد عیسی گرد آمدند و آنچه کرده و تعلیم داده بودند به او بازگفتند. Mark 6:31: عیسی ایشان را گفت: «با من به خلوتگاهی دورافتاده بیایید و اندکی بیارامید.» زیرا آمد و رفت مردم چندان بود که مجال نان خوردن هم نداشتند. Mark 6:32: پس تنها، با قایق عازم مکانی دورافتاده شدند. Mark 6:33: اما به هنگام عزیمت، گروهی بسیار ایشان را دیدند و شناختند. پس مردم، از همه شهرها پای پیاده به آن محل شتافتند و پیش از ایشان به آنجا رسیدند. Mark 6:34: چون عیسی از قایق پیاده شد، جمعیتی بیشمار دید و دلش بر حال آنان به‌‌رحم آمد، زیرا همچون گوسفندانی بی‌شبان بودند. پس به تعلیم آنان پرداخت و چیزهای بسیار به ایشان آموخت. Mark 6:35: نزدیک غروب، شاگردان نزدش آمدند و گفتند: «اینجا مکانی است دورافتاده و دیر‌‌وقت نیز هست. Mark 6:36: مردم را روانه کن تا به روستاها و مزارع اطراف بروند و برای خود خوراک بخرند.» Mark 6:37: عیسی در جواب فرمود: «شما خود به ایشان خوراک دهید.» گفتند: «آیا می‌خواهی برویم و دویست دینار نان بخریم و به آنها بدهیم تا بخورند؟» Mark 6:38: فرمود: «بروید و ببینید چند نان دارید.» پس پرس و جو کردند و به او گفتند: «پنج نان و دو ماهی.» Mark 6:39: آنگاه به شاگردان خود فرمود تا مردم را دسته دسته بر سبزه بنشانند. Mark 6:40: بدین‌‌گونه مردم در دسته‌های صد و پنجاه نفری بر زمین نشستند. Mark 6:41: آنگاه پنج نان و دو ماهی را برگرفت و به آسمان نگریست و شکر به‌جای آورد. سپس نانها را پاره کرد و به شاگردان خود داد تا پیش مردم بگذارند و دو ماهی را نیز میان همه تقسیم کرد. Mark 6:42: همه خوردند و سیر شدند، Mark 6:43: و از خرده‌های نان و ماهی، دوازده سبد پر گرد آوردند. Mark 6:44: شمار مردانی که نان خوردند پنج هزار بود.

Mark 6:45: عیسی بیدرنگ شاگردان خود را بر‌‌آن داشت که در آن حال که او مردم را مرخص می‌کرد، سوار قایق شوند و پیش از او به بیت‌صِیْدا در آن سوی دریا بروند. Mark 6:46: پس از روانه کردن مردم، خود به کوه رفت تا دعا کند.

Mark 6:47: چون غروب شد، قایق به میانه دریا رسید و عیسی در خشکی تنها بود. Mark 6:48: دید که شاگردان به‌‌زحمت پارو می‌زنند، زیرا بادِ مخالف می‌وزید. در حدود پاس چهارم از شب، عیسی گام‌زنان بر روی آب به‌‌سوی آنان رفت و خواست از کنارشان بگذرد. Mark 6:49: اما چون شاگردان او را در حال راه رفتن بر آب دیدند، گمان کردند شَبَحی است. پس همگی فریاد برآوردند، Mark 6:50: زیرا از دیدن او بسیار وحشت کرده بودند. اما عیسی بیدرنگ با ایشان سخن گفت و فرمود: «دل قوی دارید، من هستم. مترسید!» Mark 6:51: سپس نزد ایشان به قایق برآمد و باد فرو نشست. ایشان بی‌اندازه شگفتزده شده بودند Mark 6:52: چرا‌‌که معجزه نانها را درک نکرده بودند، بلکه دلشان سخت شده بود.

Mark 6:53: چون به کرانه دیگر رسیدند، در سرزمین جِنیسارِت فرود آمدند و در آنجا لنگر انداختند. Mark 6:54: از قایق که پیاده شدند، مردم در دم عیسی را شناختند Mark 6:55: و دوان دوان به سرتاسر آن منطقه رفتند و بیماران را بر تختها گذاشته، به هر جا که شنیدند او آنجاست، بردند. Mark 6:56: عیسی به هر روستا یا شهر یا مزرعه‌ای که می‌رفت، مردم بیماران را در میدانها می‌گذاشتند و از او تمنا می‌کردند اجازه دهد دست‌‌کم گوشه ردایش را لمس کنند؛ و هر که لمس می‌کرد، شفا می‌یافت.

Mark 7:1: فَریسیان به همراه برخی از علمای دین که از اورشلیم آمده بودند، نزد عیسی گرد آمدند Mark 7:2: و دیدند برخی از شاگردان او با دستهای نجس، یعنی ناشسته، غذا می‌خورند. Mark 7:3: فَریسیان و نیز تمامی یهودیان، به سنت مشایخ خود پایبندند و تا دستهای خود را طبق آداب تطهیر نشویند، خوراک نمی‌خورند. Mark 7:4: چون از بازار می‌آیند، تا شستشو نکنند چیزی نمی‌خورند. و بسیار سنن دیگر را نیز نگاه می‌دارند، همچون شستن پیاله‌ها، دیگها و ظروف مسی. Mark 7:5: پس فَریسیان و علمای دین از عیسی پرسیدند: «چرا شاگردان تو طبق سنت مشایخ رفتار نمی‌کنند، و با دستهای نجس غذا می‌خورند؟» Mark 7:6: او پاسخ داد: «اِشَعْیا درباره شما ریاکاران چه خوب پیشگویی کرد! چنانکه نوشته شده است، « ‹این قوم با لبها‌ی خود مرا حرمت می‌دارند، اما دلشان از من دور است.

Mark 7:7: آنان بیهوده مرا عبادت می‌کنند، و تعلیمشان چیزی جز فرایض بشری نیست.›

Mark 7:8: شما احکام خدا را کنار گذاشته‌اید و سنتهای بشری را نگاه می‌دارید.»

Mark 7:9: سپس گفت: «شما زیرکانه حکم خدا را کنار می‌گذارید تا سنّت خود را نگاه دارید! Mark 7:10: زیرا موسی گفت، ‹پدر و مادر خود را گرامی دار،› و نیز ‹هر که پدر یا مادر خود را ناسزا گوید، باید کشته شود.› Mark 7:11: اما شما می‌گویید شخص می‌تواند به پدر یا مادرش بگوید: ‹هر کمکی که ممکن بود از من دریافت کنید، قربان – یعنی وقف خدا – است› Mark 7:12: و بدین‌‌گونه نمی‌گذارید هیچ کاری برای پدر یا مادرش بکند. Mark 7:13: شما اینچنین با سنّتهای خود، که آنها را به دیگران نیز منتقل می‌کنید، کلام خدا را باطل می‌شمارید و از این‌‌گونه کارها بسیار انجام می‌دهید.»

Mark 7:14: عیسی دیگر بار آن جماعت را نزد خود فرا‌‌خواند و گفت: «همة شما به من گوش فرا‌‌دهید و این را دریابید: Mark 7:15: هیچ چیزی بیرون از آدمی نیست که بتواند با داخل شدن به او، وی را نجس سازد، بلکه آنچه از درون آدمی بیرون می‌آید، وی را نجس می‌سازد. [ هر که گوش شنوا دارد، بشنود!]»

Mark 7:16: Mark 7:17: پس از آنکه جماعت را ترک گفت و به خانه درآمد، شاگردانش معنی مَثَل را از او پرسیدند. Mark 7:18: گفت: «آیا شما نیز درک نمی‌کنید؟ آیا نمی‌دانید که آنچه از بیرون به آدمی داخل می‌شود، نمی‌تواند او را نجس سازد؟ Mark 7:19: زیرا به دلش راه نمی‌یابد، بلکه به درون شکمش می‌رود و سپس دفع می‌شود.» عیسی با این سخن، همه خوراکها را پاک اعلام کرد. Mark 7:20: او ادامه داد: «آنچه از درون آدمی بیرون می‌آید، آن است که او را نجس می‌سازد. Mark 7:21: زیرا اینهاست آنچه از درون و دل انسان بیرون می‌آید: افکار پلید، بی‌عفتی، دزدی، قتل، زنا، Mark 7:22: طمع، بدخواهی، حیله، هرزگی، حسادت، تهمت، تکبر و حماقت. Mark 7:23: این بدیها همه از درون سرچشمه می‌گیرد و آدمی را نجس می‌سازد.»

Mark 7:24: عیسی آنجا را ترک گفت و به حوالی صور رفت. به خانه‌ای درآمد؛ اما نمی‌خواست کسی با‌خبر شود. با این حال نتوانست حضور خود را پنهان دارد. Mark 7:25: زنی که دختر کوچکش روح پلید داشت، چون شنید او آنجاست، بیدرنگ آمد و به پاهای او افتاد. Mark 7:26: آن زن که یونانی و از مردمان فینیقیة سوریه بود، از عیسی تمنا کرد دیو را از دخترش بیرون کند. Mark 7:27: عیسی به او گفت: «بگذار نخست فرزندان سیر شوند، زیرا نان فرزندان را گرفتن و پیش سگان انداختن روا نیست.» Mark 7:28: زن پاسخ داد: «بله، سرورم، اما سگان نیز در پای سفره از خرده‌های نان فرزندان می‌خورند.» Mark 7:29: عیسی به او گفت: «به‌‌خاطر این سخنت، برو که دیو از دخترت بیرون آمد!» Mark 7:30: آن زن چون به خانه رسید، دید که دخترش بر بستر دراز کشیده و دیو از او بیرون شده است.

Mark 7:31: عیسی از سرزمین صور بازگشت و از راه صیدون به‌‌سوی دریا رفته، از میان قلمرو دِکاپولیس عبور می‌کرد. Mark 7:32: در آنجا مردی را نزد او آوردند که هم کَر بود و هم لکنت زبان داشت. از عیسی التماس کردند دست خویش را بر او بنهد. Mark 7:33: عیسی آن مرد را از میان جماعت بیرون آورده، به‌‌کناری برد و انگشتان خود را در گوشهای او گذاشت. سپس آب‌‌دهان انداخت و زبان آن مرد را لمس کرد. Mark 7:34: آنگاه به‌‌سوی آسمان نظر کرده، آه عمیقی کشید و گفت: « اِفَّتَح!» – یعنی «باز شو!» Mark 7:35: در دم گوشهای آن مرد باز شد و گرفتگی زبانش برطرف گردید و توانست براحتی سخن گوید. Mark 7:36: اما عیسی آنها را قدغن کرد که این موضوع را به کسی نگویند. ولی هر‌‌چه بیشتر قدغنشان می‌کرد، بیشتر از این واقعه سخن می‌گفتند. Mark 7:37: مردم با حیرت بسیار می‌گفتند: «هر‌‌چه او کرده، نیکوست؛ حتی کران را شنوا و گنگان را گویا می‌کند!»

Mark 8:1: در آن روزها، باز جمعیتی انبوه گرد آمدند و چون چیزی برای خوردن نداشتند، عیسی شاگردان خود را فرا‌‌خواند و به ایشان فرمود: Mark 8:2: «دلم بر حال این مردم می‌سوزد، زیرا اکنون سه روز است که با مَنَند و چیزی برای خوردن ندارند. Mark 8:3: اگر آنها را گرسنه روانه کنم تا به خانه‌های خود بروند، در راه از پا در‌‌خواهند افتاد، زیرا برخی از ایشان از راهِ دور آمده‌اند.» Mark 8:4: شاگردان در پاسخ گفتند: «در این بیابان از کجا کسی می‌تواند برای سیر کردن آنها نان فراهم آورد؟» Mark 8:5: عیسی پرسید: «چند نان دارید؟» گفتند: «هفت نان.» Mark 8:6: آنگاه جماعت را فرمود تا بر زمین بنشینند. سپس هفت نان را گرفت و پس از شکرگزاری، پاره کرده، به شاگردانِ خود داد تا پیش مردم بگذارند؛ و شاگردان نیز چنین کردند. Mark 8:7: چند ماهی کوچک نیز داشتند. پس عیسی برای آنها نیز شکرگزاری کرد و فرمود تا پیش مردم بگذارند. Mark 8:8: همه خوردند و سیر شدند و هفت زنبیل پر از خرده‌های باقیمانده نیز گرد آوردند. Mark 8:9: در آنجا حدود چهار هزار تن بودند. سپس عیسی جماعت را مرخص کرد Mark 8:10: و بیدرنگ با شاگردان سوار قایق شد و به ناحیه دَلمانوته رفت.

Mark 8:11: فَریسیان نزد عیسی آمدند و با او به مباحثه نشستند. آنها برای آزمایش، آیتی آسمانی از او خواستند. Mark 8:12: اما عیسی آهی از دل برآورد و گفت: «چرا این نسل خواستار آیت است؟ آمین، به شما می‌گویم که هیچ آیتی به آنها داده نخواهد شد.» Mark 8:13: سپس ایشان را ترک گفت و باز سوار قایق شد و به آن سوی دریا رفت.

Mark 8:14: اما شاگردان فراموش کرده بودند با خود نان بردارند، و در قایق بیش از یک نان نداشتند. Mark 8:15: عیسی به آنان هشدار داد و فرمود: «آگاه باشید و از خمیرمایه فَریسیان و خمیرمایه هیرودیس دوری کنید.» Mark 8:16: اما شاگردان در میان خود گفتگو کرده، می‌گفتند: «از آن‌‌رو چنین گفت که با خود نان نداریم.» Mark 8:17: عیسی که این را دریافته بود، به آنها گفت: «چرا دربارة اینکه نان ندارید با هم بحث می‌کنید؟ آیا هنوز نمی‌دانید و درک نمی‌کنید؟ آیا دل شما هنوز سخت است؟ Mark 8:18: آیا چشم دارید و نمی‌بینید و گوش دارید و نمی‌شنوید؟ و آیا به یاد ندارید؟ Mark 8:19: هنگامی که پنج نان را برای پنج هزار تن پاره کردم، چند سبد پر از تکه نانهای باقیمانده جمع کردید؟» گفتند: «دوازده سبد.» Mark 8:20: «و چون هفت نان را برای چهار هزار تن پاره کردم، چند زنبیل پر از تکه نانهای باقیمانده جمع کردید؟» گفتند: «هفت زنبیل.» Mark 8:21: آنگاه عیسی بدیشان فرمود: «آیا هنوز درک نمی‌کنید؟»

Mark 8:22: و چون به بیت‌صِیْدا رسیدند، عده‌ای مردی نابینا را نزد عیسی آورده، تمنا کردند که بر او دست بگذارد. Mark 8:23: عیسی دست آن مرد را گرفت و او را از دهکده بیرون برد. سپس آب‌‌دهان بر چشمان او انداخت و دستهای خود را بر او نهاد و پرسید: «چیزی می‌بینی؟» Mark 8:24: آن مرد سر بلند کرد و گفت: «مردم را همچون درختانی در حرکت می‌بینم.» Mark 8:25: پس عیسی دیگر بار دستهای خود را بر چشمان او نهاد. آنگاه چشمانش باز شده، بینایی خود را بازیافت، و همه چیز را بخوبی می‌دید. Mark 8:26: عیسی او را روانة خانه کرد و فرمود: «به دهکده بازنگرد.»

Mark 8:27: عیسی با شاگردان خود به روستاهای اطراف قیصریه فیلیپُس رفت. در راه، از شاگردان خود پرسید: «به گفته مردم من کِه هستم؟» Mark 8:28: پاسخ دادند: «بعضی می‌گویند یحیای تعمید‌دهنده هستی، عده‌ای می‌گویند الیاسی و عده‌ای دیگر نیز می‌گویند یکی از پیامبران هستی.» Mark 8:29: از آنان پرسید: «شما چه می‌گویید؟ به نظر شما من که هستم؟» پطرس پاسخ داد: «تو مسیح هستی.» Mark 8:30: اما عیسی ایشان را منع کرد که درباره او به کسی چیزی نگویند.

Mark 8:31: آنگاه عیسی به تعلیم دادن آنها درباره این حقیقت آغاز کرد که لازم است پسر انسان زحمت بسیار بیند و از سوی مشایخ و سران کاهنان و علمای دین رد شده، کشته شود و پس از سه روز برخیزد. Mark 8:32: چون عیسی این را آشکارا اعلام کرد، پطرس او را به کناری برد و شروع به سرزنش او کرد. Mark 8:33: اما عیسی روی برگردانیده، به شاگردان خود نگریست و پطرس را سرزنش کرد و گفت: «دور شو از من، ای شیطان! زیرا افکار تو انسانی است، نه الهی.»

Mark 8:34: آنگاه جماعت را با شاگردان خود فرا‌‌خواند و به آنان گفت: «اگر کسی بخواهد مرا پیروی کند، باید خود را انکار کرده، صلیب خویش را برگیرد و از پی من بیاید. Mark 8:35: زیرا هر که بخواهد جان خود را نجات دهد، آن را از دست خواهد داد؛ اما هر که به‌‌خاطر من و به‌‌خاطر انجیل جان خود را از دست بدهد، آن را نجات خواهد داد. Mark 8:36: انسان را چه سود که تمامی دنیا را بِبَرد اما جان خود را ببازد؟ Mark 8:37: انسان برای بازیافتن جان خود چه می‌تواند بدهد؟ Mark 8:38: زیرا هر که در میان این نسلِ زناکار و گناهکار از من و سخنانم عار داشته باشد، پسر انسان نیز آنگاه که در جلال پدر خود همراه با فرشتگان مقدس آید، از او عار خواهد داشت.»

Mark 9:1: نیز ایشان را فرمود: «آمین، به شما می‌گویم، برخی اینجا ایستاده‌اند که تا آمدن نیرومندانة پادشاهی خدا را نبینند، طعم مرگ را نخواهند چشید.»

Mark 9:2: شش روز بعد، عیسی پطرس و یعقوب و یوحنا را برگرفت و آنها را تنها با خود بر فراز کوهی بلند برد تا خلوت کنند. در آنجا، در حضور ایشان، سیمای او دگرگون گشت. Mark 9:3: جامه‌اش درخشان و بسیار سفید شد، آن‌‌گونه که در جهان هیچ مادّه‌ای نمی‌تواند جامه‌ای را چنان سفید گرداند. Mark 9:4: در آن هنگام، الیاس و موسی در برابر چشمان ایشان ظاهر شدند و با عیسی به گفتگو پرداختند. Mark 9:5: پطرس به عیسی گفت: «استاد، بودن ما در اینجا نیکوست. پس بگذار سه سرپناه بسازیم، یکی برای تو، یکی برای موسی و یکی هم برای الیاس.» Mark 9:6: پطرس نمی‌دانست چه بگوید، زیرا سخت ترسیده بودند. Mark 9:7: آنگاه ابری آنها را در بر گرفت و ندایی از ابر در‌‌رسید که، «این است پسر محبوبم، به او گوش فرا‌‌دهید.» Mark 9:8: به‌‌ناگاه، چون به اطراف نگریستند، جز عیسی هیچ‌کس را نزد خود ندیدند.

Mark 9:9: هنگامی که از کوه فرود می‌آمدند، عیسی به ایشان فرمان داد که آنچه دیده‌اند برای کسی بازگو نکنند تا زمانی که پسر انسان از مردگان برخیزد. Mark 9:10: آنان این ماجرا را بین خود نگاه داشتند، اما از یکدیگر می‌پرسیدند که «برخاستن از مردگان» چیست. Mark 9:11: آنگاه از عیسی پرسیدند: «چرا علمای دین می‌گویند نخست باید الیاس بیاید؟» Mark 9:12: عیسی پاسخ داد: «البته که نخست الیاس می‌آید تا همه چیز را اصلاح کند. اما چرا در مورد پسر انسان نوشته شده است که باید رنج بسیار کشد و تحقیر شود؟ Mark 9:13: بعلاوه، من به شما می‌گویم که الیاس، همان‌‌گونه که دربارة او نوشته شده است، آمد و آنان هر‌‌آنچه خواستند با وی کردند.»

Mark 9:14: چون نزد بقیه شاگردان رسیدند، دیدند گروهی بیشمار گردشان ایستاده‌اند و علمای دین نیز با ایشان مباحثه می‌کنند. Mark 9:15: جماعت تا عیسی را دیدند، همگی غرق در حیرت شدند و دوان دوان آمده، او را سلام دادند. Mark 9:16: عیسی پرسید: «دربارة چه چیز با آنها بحث می‌کنید؟» Mark 9:17: مردی از میان جمعیت پاسخ داد: «استاد، پسرم را نزدت آورده‌ام. او گرفتار روحی است که قدرت سخن گفتن را از وی بازگرفته است. Mark 9:18: چون او را می‌گیرد، به زمینش می‌افکند، به‌‌گونه‌ای که دهانش کف می‌کند و دندانهایش به هم فشرده شده، بدنش خشک می‌شود. از شاگردانت خواستم آن روح را بیرون کنند، اما نتوانستند.» Mark 9:19: عیسی در پاسخ گفت: «ای نسل بی‌ایمان، تا به کی با شما باشم و تحملتان کنم؟ او را نزد من بیاورید.» Mark 9:20: پس او را آوردند و روح چون عیسی را دید، در دم پسر را به تشنج افکند به‌‌گونه‌ای که بر زمین افتاد و در همان حال که کف بر دهان آورده بود، بر خاک غلتان شد. Mark 9:21: عیسی از پدر او پرسید: «چند وقت است که به این وضع دچار است؟» پاسخ داد: «از کودکی. Mark 9:22: و بارها این روح او را در آب یا آتش افکنده تا هلاکش کند. اگر می‌توانی بر ما شفقت فرما و یاریمان ده.» Mark 9:23: عیسی گفت: «اگر می‌توانی؟ برای کسی که ایمان دارد همه چیز ممکن است.» Mark 9:24: پدرِ آن پسر بیدرنگ با صدای بلند گفت: «ایمان دارم؛ یاریم ده تا بر بی‌ایمانی خود غالب آیم!» Mark 9:25: چون عیسی دید که گروهی دوان دوان به آن سو می‌آیند، بر روح پلید نهیب زده، گفت: «ای روح کَر و لال، به تو دستور می‌دهم از او بیرون آیی و دیگر هرگز به او داخل نشوی!» Mark 9:26: روح نعره‌ای برکشید و پسر را سخت تکان داده، از وی بیرون آمد. پسر همچون پیکری بی‌جان شد، به‌‌گونه‌ای که بسیاری گفتند: «مرده است.» Mark 9:27: اما عیسی دستِ پسر را گرفته، او را برخیزانید، و پسر بر‌‌پا ایستاد. Mark 9:28: چون عیسی به خانه رفت، شاگردانش در خلوت از او پرسیدند: «چرا ما نتوانستیم آن روح را بیرون کنیم؟» Mark 9:29: پاسخ داد: «این جنس جز به دعا بیرون نمی‌آید.»

Mark 9:30: آنها آن مکان را ترک کردند و از میان جلیل گذشتند. عیسی نمی‌خواست کسی بداند او کجاست، Mark 9:31: زیرا شاگردان خود را تعلیم می‌داد و در این باره بدیشان سخن می‌گفت که: «پسر انسان به‌‌دست مردم تسلیم خواهد شد و او را خواهند کشت. اما سه روز پس از کشته شدن، بر‌‌خواهد خاست.» Mark 9:32: ولی منظور او را درنیافتند و می‌ترسیدند از او سؤال کنند.

Mark 9:33: سپس به کَفَرناحوم آمدند. هنگامی که در خانه بودند، عیسی از شاگردان پرسید: «بین راه، دربارة چه چیز بحث می‌کردید؟» Mark 9:34: ایشان خاموش ماندند، زیرا در راه در این باره بحث می‌کردند که کدامیک از آنها بزرگتر است. Mark 9:35: عیسی بنشست و آن دوازده تن را فرا‌‌خواند و گفت: «هر که می‌خواهد نخستین باشد، باید آخرین و خادم همه باشد.» Mark 9:36: سپس کودکی را برگرفته، در میان ایشان قرار داد و در آغوشش کشیده، به آنها گفت: Mark 9:37: «هر که چنین کودکی را به نام من بپذیرد، مرا پذیرفته است؛ و هر که مرا بپذیرد، نه مرا، بلکه فرستنده مرا پذیرفته است.»

Mark 9:38: یوحنا گفت: «استاد، شخصی را دیدیم که به نام تو دیو اخراج می‌کرد، اما چون از ما نبود، او را بازداشتیم.» Mark 9:39: عیسی گفت: «بازَش مدارید، زیرا کسی نمی‌تواند به نام من معجزه کند و دمی بعد، در حق من بد بگوید. Mark 9:40: زیرا هر که بر‌‌ضد ما نیست، با ماست. Mark 9:41: آمین، به شما می‌گویم، هر که از آن سبب که به مسیح تعلق دارید حتی جامی آب به نام من به شما بدهد، بی‌گمان بی‌پاداش نخواهد ماند.

Mark 9:42: «و هر که سبب شود یکی از این کوچکان که به من ایمان دارند لغزش خورَد، او را بهتر آن می‌بود که سنگ آسیابی بزرگ به گردنش بیاویزند و به دریا افکنند! Mark 9:43: اگر دستت تو را می‌لغزاند، آن را قطع کن. زیرا تو را بهتر آن است که علیل به حیات راه یابی تا آنکه با دو دست به دوزخ روی، به آتشی که هرگز خاموش نمی‌شود. [ جایی که کرم آنها نمی‌میرد و آتش آن خاموش نمی‌شود.] Mark 9:44: Mark 9:45: و اگر پایت تو را می‌لغزاند، آن را قطع کن. زیرا تو را بهتر آن است که لنگ به حیات راه یابی، تا آنکه با دو پا به دوزخ افکنده شوی. [ جایی که کرم آنها نمی‌میرد و آتش آن خاموش نمی‌شود.] Mark 9:46: Mark 9:47: و اگر چشمت تو را می‌لغزاند، آن را به‌‌در آر، زیرا تو را بهتر آنکه با یک چشم به پادشاهی خدا راه یابی، تا آنکه با دو چشم به دوزخ افکنده شوی، Mark 9:48: جایی که « ‹کرم آنها نمی‌میرد و آتش، خاموشی نمی‌پذیرد.›

Mark 9:49: «زیرا همه با آتش نمکین خواهند شد. Mark 9:50: نمک نیکوست، اما اگر خاصیتش را از دست بدهد، چگونه می‌توان آن را نمکین ساخت؟ شما نیز در خود نمک داشته باشید و با یکدیگر در صلح و صفا به‌‌سر برید.»

Mark 10:1: عیسی آن مکان را ترک کرد و به نواحی یهودیه و آن سوی رود اردن رفت. دیگر بار جماعتها نزد او گرد آمدند، و او بنا‌‌به روال همیشة خود، به آنها تعلیم می‌داد.

Mark 10:2: شماری از فَریسیان نزدش آمدند و برای آزمایش از او پرسیدند: «آیا جایز است که مرد زن خود را طلاق دهد؟» Mark 10:3: عیسی در پاسخ گفت: «موسی چه حکمی به شما داده است؟» Mark 10:4: گفتند: «موسی اجازه داده که مرد طلاقنامه‌ای بنویسد و زن خود را رها کند.» Mark 10:5: عیسی به آنها فرمود: «موسی به‌‌سبب سختدلی شما این حکم را برایتان نوشت. Mark 10:6: اما از آغاز خلقت، خدا ‹ایشان را مرد و زن آفرید.› Mark 10:7: و ‹از این سبب مرد پدر و مادر خود را ترک گفته، به زن خویش خواهد پیوست، Mark 10:8: و آن دو یک تن خواهند شد.› بنابراین، از آن پس دیگر دو نیستند، بلکه یک تن می‌باشند. Mark 10:9: پس آنچه را خدا پیوست، انسان جدا نسازد.»

Mark 10:10: چون در خانه بودند، شاگردان دیگر بار درباره این موضوع از عیسی سؤال کردند. Mark 10:11: عیسی فرمود: «هر که زن خود را طلاق دهد و زنی دیگر اختیار کند، نسبت به زن خود مرتکب زنا شده است. Mark 10:12: و اگر زنی از شوهر خود طلاق گیرد و شوهری دیگر اختیار کند، مرتکب زنا شده است.»

Mark 10:13: مردم کودکان را نزد عیسی آوردند تا بر آنها دست بگذارد. اما شاگردان مردم را برای این کار سرزنش کردند. Mark 10:14: عیسی چون این را دید، خشمگین شد و به شاگردان خود گفت: «بگذارید کودکان نزد من آیند؛ آنان را بازمدارید، زیرا پادشاهی خدا از آن چنین کسان است. Mark 10:15: آمین، به شما می‌گویم، هر که پادشاهی خدا را همچون کودکی نپذیرد، هرگز بدان راه نخواهد یافت.» Mark 10:16: آنگاه کودکان را در آغوش کشیده، بر آنان دست نهاد و ایشان را برکت داد.

Mark 10:17: چون عیسی به‌‌راه افتاد، مردی دوان دوان آمده، در برابرش زانو زد و پرسید: «استاد نیکو، چه کنم تا وارث حیات جاویدان شوم؟» Mark 10:18: عیسی پاسخ داد: «چرا مرا نیکو می‌خوانی؟ هیچ‌کس نیکو نیست جز خدا فقط. Mark 10:19: احکام را می‌دانی: ‹قتل مکن، زنا مکن، دزدی مکن، شهادت دروغ مده، فریبکاری مکن، پدر و مادر خود را گرامی دار.› » Mark 10:20: آن مرد در پاسخ گفت: «استاد، همه اینها را از کودکی به‌جا آورده‌ام.» Mark 10:21: عیسی به او نگریست و محبتش کرد و گفت: «تو را یک چیز کم است؛ برو آنچه داری بفروش و بهایش را به تنگدستان بده که در آسمان گنج خواهی داشت. آنگاه بیا و از من پیروی کن.» Mark 10:22: مرد از این سخن نومید شد و اندوهگین از آنجا رفت، زیرا ثروت بسیار داشت.

Mark 10:23: عیسی به اطراف نگریسته، به شاگردان خود گفت: «چه دشوار است راهیابی ثروتمندان به پادشاهی خدا!» Mark 10:24: شاگردان از سخنان او در شگفت شدند. اما عیسی بار دیگر به آنها گفت: «ای فرزندان، راه یافتن به پادشاهی خدا چه دشوار است! Mark 10:25: گذشتن شتر از سوراخ سوزن آسانتر است از راهیابی شخص ثروتمند به پادشاهی خدا.» Mark 10:26: شاگردان که بسیار شگفتزده بودند، به یکدیگر می‌گفتند: «پس چه کسی می‌تواند نجات یابد؟» Mark 10:27: عیسی بدیشان چشم دوخت و گفت: «برای انسان ناممکن است، اما برای خدا چنین نیست؛ زیرا همه چیز برای خدا ممکن است.»

Mark 10:28: آنگاه پطرس سخن آغاز کرد و گفت: «اینک ما همه چیز را ترک گفته‌ایم و از تو پیروی می‌کنیم.» Mark 10:29: عیسی فرمود: «آمین، به شما می‌گویم، کسی نیست که به‌‌خاطر من و به‌‌خاطر انجیل، خانه یا برادران یا خواهران یا مادر یا پدر یا فرزندان یا املاک خود را ترک کرده باشد، Mark 10:30: و در این عصر صد برابر بیشتر خانه‌ها و برادران و خواهران و مادران و فرزندان و املاک – و همراه آن، آزارها – به‌‌دست نیاورد، و در عصر آینده نیز از حیات جاویدان بهره‌مند نگردد. Mark 10:31: اما بسیاری که اولین هستند آخرین خواهند شد و آخرینها اولین!»

Mark 10:32: آنان در راه اورشلیم بودند و عیسی پیشاپیش ایشان راه می‌پیمود. شاگردان در شگفت بودند و کسانی که از پی آنها می‌رفتند، هراسان. عیسی دیگر بار آن دوازده تن را به‌‌کناری برد و آنچه را می‌بایست بر او بگذرد، برایشان بیان کرد. Mark 10:33: فرمود: «اینک به اورشلیم می‌رویم. در آنجا پسر انسان را به سران کاهنان و علمای دین تسلیم خواهند کرد. آنان او را به مرگ محکوم خواهند نمود و به غیریهودیان خواهند سپرد. Mark 10:34: ایشان استهزایش کرده، بر وی آب‌‌دهان خواهند انداخت و تازیانه‌اش زده، خواهند کشت. اما پس از سه روز بر‌‌خواهد خاست.»

Mark 10:35: یعقوب و یوحنا پسران زِبِدی نزد او آمدند و گفتند: «استاد، تقاضا داریم آنچه از تو می‌خواهیم، برایمان به‌جای آوری!» Mark 10:36: بدیشان گفت: «چه می‌خواهید برایتان به‌جای آورم؟» Mark 10:37: گفتند: «عطا فرما که در جلال تو، یکی بر جانب راست و دیگری بر جانب چپ تو بنشینیم.» Mark 10:38: عیسی به آنها فرمود: «شما نمی‌دانید چه می‌خواهید. آیا می‌توانید از جامی که من می‌نوشم، بنوشید و تعمیدی را که من می‌گیرم، بگیرید؟» Mark 10:39: گفتند: «آری، می‌توانیم.» عیسی فرمود: «شکی نیست که از جامی که من می‌نوشم، خواهید نوشید و تعمیدی را که من می‌گیرم، خواهید گرفت. Mark 10:40: اما بدانید که نشستن بر جانب راست و چپِ من، در اختیار من نیست تا آن را به کسی ببخشم. این جایگاه از آنِ کسانی است که برایشان فراهم شده است.»

Mark 10:41: چون ده شاگرد دیگر از این امر آگاه شدند، بر یعقوب و یوحنا خشم گرفتند. Mark 10:42: عیسی ایشان را فرا‌‌خواند و گفت: «شما می‌دانید آنان که حاکمان دیگر قومها شمرده می‌شوند بر ایشان سروری می‌کنند و بزرگانشان بر ایشان فرمان می‌رانند. Mark 10:43: اما در میان شما چنین نباشد. هر که می‌خواهد در میان شما بزرگ باشد، باید خادم شما شود. Mark 10:44: و هر که می‌خواهد در میان شما اوّل باشد، باید غلام همه گردد. Mark 10:45: چنانکه پسر انسان نیز نیامد تا خدمتش کنند، بلکه آمد تا خدمت کند و جانش را چون بهای رهایی به عوض بسیاری بدهد.»

Mark 10:46: آنگاه به اَریحا آمدند. و چون عیسی با شاگردان خود و جمعیتی انبوه اَریحا را ترک می‌گفت، گدایی کور به نام بارتیمائوس، پسر تیمائوس، در کنار راه نشسته بود. Mark 10:47: چون شنید که عیسای ناصری است، فریاد برکشید که: «ای عیسی، پسر داوود، بر من رحم کن!» Mark 10:48: بسیاری از مردم بر او عتاب کردند که خاموش شود، اما او بیشتر فریاد می‌زد: «ای پسر داوود، بر من رحم کن!» Mark 10:49: عیسی ایستاد و فرمود: «او را فرا‌‌خوانید.» پس آن مرد کور را فرا‌‌خوانده، به وی گفتند: «دل قوی دار! برخیز که تو را می‌خواند.» Mark 10:50: او بیدرنگ عبای خود را به کناری انداخته، از جای برجست و نزد عیسی آمد. Mark 10:51: عیسی از او پرسید: «چه می‌خواهی برایت بکنم؟» پاسخ داد: «استاد، می‌خواهم بینا شوم.» Mark 10:52: عیسی به او فرمود: «برو که ایمانت تو را شفا داده است.» آن مرد، در دم بینایی خود را بازیافت و از پی عیسی در راه روانه شد.

Mark 11:1: چون به بیت‌فاجی و بیت‌عَنْیا رسیدندکه نزدیک اورشلیم در دامنه کوه زیتون بود، عیسی دو تن از شاگردان خود را فرستاد Mark 11:2: و به آنان فرمود: «به دهکده‌ای که پیش روی شماست، بروید. به‌‌محض ورود، کره الاغی را بسته خواهید یافت که تا‌‌ کنون کسی بر آن سوار نشده است. آن را باز کنید و بیاورید. Mark 11:3: اگر کسی از شما پرسید: ‹چرا چنین می‌کنید؟› بگویید: ‹خداوند بدان نیاز دارد و بیدرنگ آن را به اینجا باز خواهد فرستاد.› » Mark 11:4: آن دو رفتند و بیرون، در کوچه‌ای کره الاغی را یافتند که مقابل دری بسته شده بود. پس آن را باز کردند. Mark 11:5: در همان هنگام، بعضی از کسانی که آنجا ایستاده بودند پرسیدند: «چرا کره الاغ را باز می‌کنید؟» Mark 11:6: آن دو همان‌‌گونه که عیسی بدیشان فرموده بود، پاسخ دادند؛ پس گذاشتند آنها بروند. Mark 11:7: آنگاه کره الاغ را نزد عیسی آورده، رداهای خود را بر آن افکندند، و عیسی سوار شد. Mark 11:8: بسیاری از مردم نیز رداهای خود را بر سر راه گستردند و عده‌ای نیز شاخه‌هایی را که در مزارع بریده بودند، در راه می‌گستردند. Mark 11:9: کسانی که پیشاپیش او می‌رفتند و آنان که از پس او می‌آمدند، فریاد‌کنان می‌گفتند: «هوشیعانا!»

«خجسته باد او که به نام خداوند می‌آید!»

Mark 11:10: «خجسته باد پادشاهی پدر ما داوود که فرا‌‌می‌رسد!» «هوشیعانا در عرش برین!»

Mark 11:11: پس عیسی به اورشلیم درآمد و به معبد رفت. در آنجا همه چیز را ملاحظه کرد، اما چون دیر‌‌وقت بود همراه با آن دوازده تن به بیت‌عَنْیا رفت.

Mark 11:12: روز بعد، به هنگام خروج از بیت‌عَنْیا، عیسی گرسنه شد. Mark 11:13: از دور درخت انجیری دید که برگ داشت؛ پس پیش رفت تا ببیند میوه دارد یا نه. چون نزدیک شد، جز برگ چیزی بر آن نیافت، زیرا هنوز فصل انجیر نبود. Mark 11:14: پس خطاب به درخت گفت: «مباد که دیگر هرگز کسی از تو میوه خورَد!» شاگردانش این را شنیدند.

Mark 11:15: چون به اورشلیم رسیدند، عیسی به صحن معبد درآمد و به بیرون راندن کسانی آغاز کرد که در آنجا داد و ستد می‌کردند. او تختهای صرّافان و بساط کبوترفروشان را واژگون کرد Mark 11:16: و اجازه نداد کسی برای حمل کالا از میان صحن معبد عبور کند. Mark 11:17: سپس به آنها تعلیم داد و گفت: «مگر نوشته نشده است که، « ‹خانة من خانه دعا برای همه قومها خوانده خواهد شد›

؟ اما شما آن را ‹لانة دزدان› ساخته‌اید.

» Mark 11:18: سران کاهنان و علمای دین چون این را شنیدند در پی راهی برای کشتن او برآمدند، زیرا از او می‌ترسیدند، چرا‌‌که همة جمعیت از تعالیم او در شگفت بودند. Mark 11:19: چون غروب شد، عیسی و شاگردان از شهر بیرون رفتند.

Mark 11:20: بامدادان، در راه، درخت انجیر را دیدند که از ریشه خشک شده بود. Mark 11:21: پطرس ماجرا را به یاد آورد و به عیسی گفت: «استاد، بنگر! درخت انجیری که نفرین کردی، خشک شده است.» Mark 11:22: عیسی پاسخ داد: «به خدا ایمان داشته باشید. Mark 11:23: آمین، به شما می‌گویم که اگر کسی به این کوه بگوید، ‹از جا کنده شده، به دریا افکنده شو،› و در دل خود شک نکند بلکه ایمان داشته باشد که آنچه می‌گوید روی خواهد داد، برای او انجام خواهد شد. Mark 11:24: پس به شما می‌گویم، هر‌‌آنچه در دعا درخواست کنید، ایمان داشته باشید که آن را یافته‌اید، و از آن شما خواهد بود.

Mark 11:25: «پس هر‌‌گاه به دعا می‌ایستید، اگر نسبت به کسی چیزی به دل دارید، او را ببخشید تا پدر شما نیز که در آسمان است، خطاهای شما را ببخشاید. [ اما اگر شما نبخشید، پدر شما نیز که در آسمان است، خطاهای شما را نخواهد بخشید.]»

Mark 11:26: Mark 11:27: آنها بار دیگر به اورشلیم آمدند. هنگامی که عیسی در صحن معبد گام می‌زد، سران کاهنان و علمای دین و مشایخ نزد او آمده، Mark 11:28: پرسیدند: «به چه اجازه‌‌ای این کارها را می‌کنی؟ چه کسی حق انجام این کارها را به تو داده است؟» Mark 11:29: عیسی در پاسخ گفت: «من نیز از شما پرسشی دارم. به من پاسخ دهید تا من نیز به شما بگویم به چه اجازه‌ای این کارها را می‌کنم. Mark 11:30: تعمید یحیی از آسمان بود یا از انسان؟ پاسخ دهید.» Mark 11:31: آنها بین خود بحث کرده، گفتند: «اگر بگوییم، ‹از آسمان بود›، خواهد گفت: ‹پس چرا به او ایمان نیاوردید؟› Mark 11:32: اگر بگوییم، ‹از انسان بود›…» – از مردم بیم داشتند، زیرا همه یحیی را پیامبری راستین می‌دانستند. Mark 11:33: پس به عیسی پاسخ دادند: «نمی‌دانیم.» عیسی گفت: «من نیز به شما نمی‌گویم به چه اجازه‌ای این کارها را می‌کنم.»

Mark 12:1: سپس عیسی به مَثَلها با ایشان سخن آغاز کرد و گفت: «مردی تاکستانی غَرس کرد و گِرد آن دیوار کشید و حوضچه‌ای برای گرفتن آب‌انگور کَند و برجی بنا کرد. سپس تاکستان را به چند باغبان اجاره داد و خود به سفر رفت. Mark 12:2: در موسم برداشت محصول، غلامی نزد باغبانان فرستاد تا مقداری از میوه تاکستان را از آنها بگیرد. Mark 12:3: اما آنها غلام را گرفته، زدند و دست خالی بازگرداندند. Mark 12:4: سپس غلامی دیگر نزد آنها فرستاد، ولی باغبانان سَرش را شکستند و با او بیحرمتی کردند. Mark 12:5: باز غلامی دیگر فرستاد، اما او را کشتند. و به همین‌‌گونه با بسیاری دیگر رفتار کردند؛ بعضی را زدند و بعضی را کشتند. Mark 12:6: او تنها یک تن دیگر داشت که بفرستد و آن، پسر محبوبش بود. پس او را آخر همه روانه کرد و با خود گفت: ‹پسرم را حرمت خواهند داشت.› Mark 12:7: اما باغبانان به یکدیگر گفتند: ‹این وارث است؛ بیایید او را بکشیم تا میراث از آن ما شود.› Mark 12:8: پس او را گرفته، کشتند و از تاکستان بیرون افکندند. Mark 12:9: حال، صاحب تاکستان چه خواهد کرد؟ خواهد آمد و باغبانان را هلاک کرده، تاکستان را به دیگران خواهد سپرد. Mark 12:10: مگر در کتب مقدس نخوانده‌اید که: « ‹همان سنگی که معماران رد کردند، سنگ اصلی بنا شده است؛

Mark 12:11: خداوند چنین کرده و در نظر ما شگفت می‌نماید›

؟»

Mark 12:12: آنگاه بر‌‌آن شدند عیسی را گرفتار کنند، زیرا دریافتند که این مَثَل را درباره آنها گفته است، اما از جمعیت بیم داشتند؛ پس او را ترک کردند و رفتند.

Mark 12:13: سپس بعضی از فَریسیان وهیرودیان را نزد عیسی فرستادند تا او را با سخنان خودش به دام اندازند. Mark 12:14: آنها نزد او آمدند و گفتند: «استاد، می‌دانیم مردی صادق هستی و از کسی باک نداری، زیرا بر صورت ظاهر نظر نمی‌کنی، بلکه راه خدا را بدرستی می‌آموزانی. آیا پرداخت خراج به قیصر رواست یا نه؟ Mark 12:15: آیا باید بپردازیم یا نه؟» اما عیسی به ریاکاری آنها پی برد و گفت: «چرا مرا می‌آزمایید؟ دیناری نزد من بیاورید تا آن را ببینم.» Mark 12:16: سکه‌ای آوردند. از ایشان پرسید: «نقش و نام روی این سکه از آنِ کیست؟» پاسخ دادند: «از آنِ قیصر.» Mark 12:17: عیسی به آنها گفت: «پس مال قیصر را به قیصر بدهید و مال خدا را به خدا.» آنها از سخنان او حیران ماندند.

Mark 12:18: سپس صَدّوقیان که منکر قیامتند، نزد وی آمدند و سؤالی از او کرده، گفتند: Mark 12:19: «استاد، موسی برای ما نوشت که اگر برادر مردی بمیرد و همسرش فرزندی نداشته باشد، آن مَرد باید او را به زنی بگیرد تا نسلی برای برادر خود باقی گذارد. Mark 12:20: باری، هفت برادر بودند. برادر نخستین زنی گرفت، و بی‌فرزند مُرد. Mark 12:21: پس برادر دوم آن بیوه را به زنی گرفت، اما او نیز بی‌فرزند مرد. برادر سوم نیز چنین شد. Mark 12:22: به همین‌‌سان، هیچ‌‌یک از هفت برادر فرزندی به‌جا نگذاشت. سرانجام، آن زن نیز مُرد. Mark 12:23: حال، در قیامت، آن زن همسر کدام‌یک از آنها خواهد بود، زیرا هر هفت برادر او را به زنی گرفته بودند؟»

Mark 12:24: عیسی به ایشان فرمود: «آیا گمراه نیستید، از آن‌‌رو که نه از کتب مقدس آگاهید و نه از قدرت خدا؟ Mark 12:25: زیرا هنگامی که مردگان بر‌خیزند، نه زن می‌گیرند و نه شوهر اختیار می‌کنند؛ بلکه همچون فرشتگان آسمان خواهند بود. Mark 12:26: اما دربارة برخاستن مردگان، آیا در کتاب موسی نخوانده‌اید که در ماجرای بوته، چگونه خدا به او فرمود: ‹من هستم خدای ابراهیم و خدای اسحاق و خدای یعقوب› ؟ Mark 12:27: او نه خدای مردگان، بلکه خدای زندگان است. شما براستی بسیار گمراهید!»

Mark 12:28: یکی از علمای دین به آنجا نزدیک شد و گفتگوی آنها را شنید. چون دید که عیسی پاسخی نیکو به آنها داد، از او پرسید: «کدام حکم شریعت، مهمترینِ همه است؟» Mark 12:29: عیسی به او فرمود: «مهمترین حکم این است: ‹بشنو ای اسرائیل، خداوندْ خدای ما، خداوندِ یکتاست. Mark 12:30: خداوندْ خدای خود را با تمامی دل و با تمامی جان و با تمامی فکر و با تمامی قوت خود دوست بدار.› Mark 12:31: دومین حکم این است: ‹همسایه‌ات را همچون خویشتن دوست بدار.› بزرگتر از این دو حکمی نیست.» Mark 12:32: آن عالم دین به او گفت: «نیکو فرمودی، استاد! براستی که خدا یکی است و جز او خدایی نیست، Mark 12:33: و به او با تمامی دل و با تمامی عقل و با تمامی قوت خود مهر ورزیدن و همسایة خود را همچون خویشتن دوست داشتن، از همه هدایای سوختنی و قربانیها مهمتر است.» Mark 12:34: چون عیسی دید که عاقلانه پاسخ داد، به او فرمود: «از پادشاهی خدا دور نیستی.» از آن پس، دیگر هیچ‌کس جرأت نکرد چیزی از او بپرسد.

Mark 12:35: هنگامی که عیسی در صحن معبد تعلیم می‌داد، پرسید: «چگونه است که علمای دین می‌گویند مسیح پسر داوود است؟ Mark 12:36: داوود، خود به الهامِ روح‌القدس گفته است: « ‹خداوند به خداوند من گفت: «به دست راست من بنشین تا آن هنگام که دشمنانت را کرسی زیر پایت سازم.»›

Mark 12:37: اگر داوود خود، او را خداوند می‌خوانَد، او چگونه می‌تواند پسر داوود باشد؟» انبوه جمعیت با خوشی به سخنان او گوش فرا‌‌می‌دادند.

Mark 12:38: پس در تعلیم خود فرمود: «از علمای دین برحذر باشید که دوست می‌دارند در قبای بلند راه بروند و مردم در کوچه و بازار آنها را سلام گویند، Mark 12:39: و در کنیسه‌ها بهترین جای را داشته باشند و در ضیافتها بر صدر مجلس بنشینند. Mark 12:40: از سویی خانه‌های بیوه‌زنان را غارت می‌کنند و از دیگر سو، برای تظاهر، دعای خود را طول می‌دهند. مکافات اینان بسی سخت‌تر خواهد بود.»

Mark 12:41: عیسی در برابر صندوق بیت‌المال معبد به تماشای مردمی نشسته بود که پول در صندوق می‌انداختند. بسیاری از ثروتمندان مبالغ هنگفت می‌دادند. Mark 12:42: سپس بیوه‌زنی فقیر آمد و دو سکه ناچیز مسی که به تقریب برابر یک ربع می‌شد، در صندوق انداخت. Mark 12:43: آنگاه عیسی شاگردان خود را فرا‌‌خواند و به ایشان فرمود: «آمین، به شما می‌گویم که این بیوه‌زن فقیر بیش از همه آنها که در صندوق پول انداختند، هدیه داده است. Mark 12:44: زیرا آنان جملگی از فزونی دارایی خویش دادند، اما این زن در تنگدستی خود، هر‌‌آنچه داشت داد، یعنی تمامی روزی خویش را.»

Mark 13:1: هنگامی که عیسی معبد را ترک می‌کرد، یکی از شاگردانش به او گفت: «استاد، بنگر! چه سنگها و چه بناهای با‌شکوهی!» Mark 13:2: اما عیسی به او فرمود: «همة این بناهای بزرگ را می‌بینی؟ بدان که سنگی بر سنگ دیگر باقی نخواهد ماند، بلکه همه فرو خواهد ریخت.»

Mark 13:3: و چون عیسی بر کوه زیتون روبروی معبد نشسته بود، پطرس و یعقوب و یوحنا و آندریاس در خلوت از او پرسیدند: Mark 13:4: «به ما بگو این وقایع کِی روی خواهد داد و نشانة نزدیک شدن زمان تحقق آنها چیست؟» Mark 13:5: عیسی بدیشان فرمود: «بهوش باشید تا کسی گمراهتان نکند. Mark 13:6: بسیاری به نام من آمده، خواهند گفت، ‹من همانم› و بسیاری را گمراه خواهند کرد. Mark 13:7: چون درباره جنگها می‌شنوید و خبر جنگها به گوشتان می‌رسد، مشوش مشوید. چنین وقایعی می‌باید رخ دهد، ولی هنوز پایان فرا نرسیده است. Mark 13:8: قومی بر قوم دیگر و حکومتی بر حکومت دیگر بر‌‌خواهند خاست. زلزله‌ها در جایهای گوناگون خواهد آمد و قحطیها خواهد شد. اما این تنها به منزله آغاز درد زایمان است.

Mark 13:9: «و اما دربارة خودتان باید بهوش باشید، زیرا شما را به محاکم خواهند سپرد و در کنیسه‌ها خواهند زد و به‌‌خاطر من در حضور والیان و پادشاهان خواهید ایستاد تا در برابر آنان شهادت دهید. Mark 13:10: نخست باید انجیل به همة قومها موعظه شود. Mark 13:11: پس هر‌‌گاه شما را گرفتار کنند و به محاکمه کشند، پیشاپیش نگران نباشید که چه بگویید، بلکه هر‌‌آنچه در آن زمان به شما داده شود، آن را بگویید؛ زیرا گوینده شما نیستید بلکه روح‌القدس است. Mark 13:12: برادر، برادر را و پدر، فرزند را تسلیم مرگ خواهد کرد. فرزندان بر والدین برخاسته، اسباب کشته شدن آنها را فراهم خواهند آورد. Mark 13:13: همه به‌‌خاطر نام من از شما نفرت خواهند داشت؛ اما هر که تا به پایان پایدار بماند، نجات خواهد یافت.

Mark 13:14: «اما چون آن ‹مکروه ویرانگر› را در مکانی که نباید باشد، بر‌‌پا ببینید – خواننده دقت کند – آنگاه آنان که در یهودیه‌اند، به کوهها بگریزند؛ Mark 13:15: و هر که بر بام خانه باشد، برای برداشتن چیزی، فرود نیاید و وارد خانه نشود؛ Mark 13:16: و هر که در مزرعه باشد، برای برگرفتن قبای خود به خانه باز‌نگردد. Mark 13:17: وای بر زنان آبستن و مادران شیرده در آن روزها! Mark 13:18: دعا کنید که این وقایع در زمستان روی ندهد. Mark 13:19: زیرا که در آن روزها چنان مصیبتی روی خواهد داد که مانندش از آغاز عالمی که خدا آفرید تا‌‌کنون روی نداده و هرگز نیز روی نخواهد داد. Mark 13:20: و اگر خداوند آن روزها را کوتاه نمی‌کرد، هیچ بشری جان سالم به‌‌در نمی‌برد. اما به‌‌خاطر برگزیدگان، که خودْ آنها را انتخاب کرده، آن روزها را کوتاه کرده است. Mark 13:21: در آن زمان، اگر کسی به شما گوید: ‹بنگر، مسیح اینجاست›، یا ‹بنگر، او آنجاست!› باور مکنید. Mark 13:22: زیرا مسیحان کاذب و پیامبران دروغین برخاسته، آیات و معجزات به‌‌ظهور خواهند‌آورد تا اگر ممکن باشد، برگزیدگان را گمراه کنند. Mark 13:23: پس هشیار باشید، زیرا پیشاپیش، همة اینها را به شما گفتم.

Mark 13:24: «اما در آن روزها، پس از آن مصیبت، « ‹خورشید تاریک خواهد شد و ماه دیگر نور نخواهد افشاند.

Mark 13:25: ستارگان از آسمان فرو خواهند ریخت و نیروهای آسمان به‌‌لرزه در‌ خواهد آمد.›

Mark 13:26: آنگاه مردم پسر انسان را خواهند دید که با قدرت و جلال عظیم در ابرها می‌آید. Mark 13:27: او فرشتگان را خواهد فرستاد و برگزیدگانش را از چهار گوشه جهان، از کرانهای زمین تا کرانهای آسمان، گرد هم خواهد آورد.

Mark 13:28: «حال، از درخت انجیر این درس را فرا‌‌گیرید: چون شاخه‌های آن جوانه زده، برگ می‌دهد، درمی‌یابید که تابستان نزدیک است. Mark 13:29: به همین‌‌گونه، هر‌‌گاه یبینید که این چیزها رخ می‌دهد، درمی‌یابید که او نزدیک، بلکه بر در است. Mark 13:30: آمین، به شما می‌گویم که تا این همه روی ندهد، این نسل نخواهد گذشت. Mark 13:31: آسمان و زمین زایل خواهد شد، اما سخنان من هرگز زوال نخواهد پذیرفت.

Mark 13:32: «هیچ‌کس آن روز و ساعت را نمی‌داند جز پدر؛ حتی فرشتگان آسمان و پسر نیز از آن آگاه نیستند. Mark 13:33: پس بیدار و هشیار باشید، زیرا نمی‌دانید آن زمان کِی فرا‌‌می‌رسد. Mark 13:34: همچون کسی است که به سفر رفته و به هنگام عزیمت، خادمانش را به ادارة خانة خود گماشته باشد، و به هر یک وظیفه‌ای خاص سپرده و به دربان نیز دستور داده باشد که بیدار بماند. Mark 13:35: پس شما نیز بیدار باشید، زیرا نمی‌دانید صاحبخانه کی خواهد آمد، شب یا نیمه‌شب، به هنگام بانگ خروس یا در سپیده‌دم. Mark 13:36: مبادا که او ناگهان بیاید و شما را در خواب بیند. Mark 13:37: آنچه به شما می‌گویم، به همه می‌گویم: بیدار باشید!»

Mark 14:1: دو روز به عید پِسَح و فَطیر مانده بود، و سران کاهنان و علمای دین در جستجوی راهی بودند که عیسی را به نیرنگ گرفتار کنند و به قتل رسانند، Mark 14:2: زیرا می‌گفتند: «نه در ایام عید، مبادا مردم شورش کنند.»

Mark 14:3: در آن هنگام که عیسی در بیت‌عَنْیا در خانه شمعون جذامی بر سفره نشسته بود، زنی با ظرفی مرمرین از عطری بسیار گرانبها، از سنبل خالص، نزد عیسی آمد و ظرف را شکست و عطر را بر سر او ریخت. Mark 14:4: اما بعضی از حاضران به خشم آمده، با یکدیگر گفتند: «چرا باید این عطر این‌‌گونه تلف شود؟ Mark 14:5: می‌شد آن را به بیش از سیصد دینار فروخت و بهایش را به فقیران داد.» وآن زن را سخت سرزنش کردند. Mark 14:6: اما عیسی بدیشان گفت: «او را به حال خود بگذارید. چرا او را می‌رنجانید؟ او کاری نیکو در حق من کرده است. Mark 14:7: فقیران را همیشه با خود دارید و هر‌‌گاه بخواهید می‌توانید به آنها کمک کنید، اما من همیشه نزد شما نخواهم بود. Mark 14:8: این زن آنچه در توان داشت، انجام داد. او با این کار، بدن مرا پیشاپیش برای تدفین، تدهین کرد. Mark 14:9: آمین، به شما می‌گویم، در تمام جهان، هر جا که انجیل موعظه شود، کار این زن نیز به یاد او بازگو خواهد شد.»

Mark 14:10: آنگاه یهودای اِسْخَریوطی که یکی از آن دوازده تن بود، نزد سران کاهنان رفت تا عیسی را به آنها تسلیم کند. Mark 14:11: آنها چون سخنان یهودا را شنیدند، شادمان شدند و به او وعدة پول دادند. پس او در پی فرصت بود تا عیسی را تسلیم کند.

Mark 14:12: در نخستین روز عید فَطیر که بره پِسَح را قربانی می‌کنند، شاگردان عیسی از او پرسیدند: «کجا می‌خواهی برویم و برایت تدارک ببینیم تا شام پِسَح را بخوری؟» Mark 14:13: او دو تن از شاگردان خود را فرستاد و به آنها گفت: «به شهر بروید؛ در آنجا مردی با کوزه‌ای آب به شما برمی‌خورد. از پی او بروید. Mark 14:14: هر جا که وارد شد، به صاحب آن خانه بگویید، ‹استاد می‌گوید: میهمانخانه من کجاست تا شام پِسَح را با شاگردانم بخورم؟› Mark 14:15: و او بالاخانه‌ای بزرگ و مفروش و آماده به شما نشان خواهد داد. در آنجا برای ما تدارک ببینید.» Mark 14:16: آنگاه شاگردان به شهر رفته، همه چیز را همان‌‌گونه که به ایشان گفته بود یافتند و پِسَح را تدارک دیدند.

Mark 14:17: چون شب فرا‌‌رسید، عیسی با دوازده شاگرد خود به آنجا رفت. Mark 14:18: هنگامی که بر سفره نشسته، غذا می‌خوردند، عیسی گفت: «آمین، به شما می‌گویم که یکی از شما که با من غذا می‌خورد مرا تسلیم دشمن خواهد کرد.» Mark 14:19: آنها غمگین شدند و یکی پس از دیگری از او پرسیدند: «من که آن کس نیستم؟» Mark 14:20: عیسی گفت: «یکی از شما دوازده تن است، همان که نان خود را با من در کاسه فرو می‌برد. Mark 14:21: پسر انسان همان‌‌گونه که درباره او نوشته شده، خواهد رفت، اما وای بر آن کس که پسر انسان را تسلیم دشمن می‌کند. او را بهتر آن می‌‌بود که هرگز زاده نمی‌شد.»

Mark 14:22: هنوز مشغول خوردن بودند که عیسی نان را برگرفت و پس از شکرگزاری، پاره کرد و به شاگردان داد و فرمود: «بگیرید، این است بدن من.» Mark 14:23: سپس جام را برگرفت و پس از شکرگزاری، به آنها داد و همه از آن نوشیدند. Mark 14:24: و بدیشان گفت: «این است خون من برای عهد [جدید] که به‌‌خاطر بسیاری ریخته می‌شود. Mark 14:25: آمین، به شما می‌گویم که از محصول مو دیگر نخواهم نوشید تا روزی که آن را در پادشاهی خدا، تازه بنوشم.»

Mark 14:26: آنگاه پس از خواندن سرودی، به سمت کوه زیتون به راه افتادند.

Mark 14:27: عیسی به آنان گفت: «همة شما خواهید لغزید زیرا نوشته شده، « ‹شبان را خواهم زد و گوسفندان پراکنده خواهند شد.›

Mark 14:28: اما پس از آنکه برخاستم، پیش از شما به جلیل خواهم رفت.» Mark 14:29: پطرس به او گفت: «حتی اگر همه بلغزند، من هرگز نخواهم لغزید.» Mark 14:30: عیسی به او گفت: «آمین، به تو می‌گویم که امروز، آری همین امشب، پیش از آنکه خروس دو بار بانگ زند، سه بار مرا انکار خواهی کرد!» Mark 14:31: اما پطرس با تأکید بسیار گفت: «اگر لازم باشد با تو بمیرم، انکارت نخواهم کرد.» سایر شاگردان نیز چنین گفتند.

Mark 14:32: آنگاه به مکانی به نام جِتْسیمانی رفتند و در آنجا عیسی به شاگردان خود گفت: «در اینجا بنشینید، تا من دعا کنم.» Mark 14:33: سپس پطرس و یعقوب و یوحنا را با خود برد و پریشان و مضطرب شده، بدیشان گفت: Mark 14:34: «از فرط اندوه، به حال مرگ افتاده‌ام. در اینجا بمانید و بیدار باشید.» Mark 14:35: سپس قدری پیش رفته، بر خاک افتاد و دعا کرد که اگر ممکن باشد آن ساعت از او بگذرد. Mark 14:36: او چنین گفت: «اَبّا، پدر، همه چیز برای تو ممکن است. این جام را از من دور کن، اما نه به خواست من بلکه به اراده تو.» Mark 14:37: چون بازگشت، آنان را در خواب یافت. پس به پطرس گفت: «شمعون، خوابیده‌ای؟ آیا نمی‌توانستی ساعتی بیدار بمانی؟ Mark 14:38: بیدار باشید و دعا کنید تا در آزمایش نیفتید. روح مشتاق است اما جسم ناتوان.» Mark 14:39: پس دیگر بار رفت و همان دعا را کرد. Mark 14:40: چون بازگشت، ایشان را همچنان در خواب یافت، زیرا چشمانشان بسیار سنگین شده بود. آنها نمی‌دانستند چه به او بگویند. Mark 14:41: آنگاه عیسی سومین بار نزد شاگردان آمد و بدیشان گفت: «آیا هنوز در خوابید و استراحت می‌کنید؟ دیگر بس است! ساعت مقرر فرا‌‌رسیده. اینک پسر انسان به‌‌دست گناهکاران تسلیم می‌شود. Mark 14:42: برخیزید، برویم. اینک تسلیم‌کنندة من از راه می‌رسد.»

Mark 14:43: عیسی همچنان سخن می‌گفت که ناگاه یهودا، یکی از آن دوازده، همراه با گروهی مسلح به چماق و شمشیر، از سوی سران کاهنان و علمای دین و مشایخ آمدند. Mark 14:44: تسلیم‌کنندة او به همراهان خود علامتی داده و گفته بود: «آن کس را که ببوسم، همان است؛ او را بگیرید و با مراقبت کامل ببرید.» Mark 14:45: پس چون به آن مکان رسید، بیدرنگ به عیسی نزدیک شد و گفت: «استاد!» و او را بوسید. Mark 14:46: آنگاه آن افراد بر سر عیسی ریخته، او را گرفتار کردند. Mark 14:47: اما یکی از حاضران شمشیر بر‌کشیده، ضربه‌ای به خدمتکار کاهن اعظم زد و گوش او را برید. Mark 14:48: عیسی به آنها گفت: «مگر من راهزنم که با چماق و شمشیر به گرفتنم آمده‌اید؟ Mark 14:49: هر روز در حضور شما در معبد تعلیم می‌دادم و مرا نگرفتید. اما کتب مقدس می‌باید تحقق یابد.» Mark 14:50: آنگاه همه شاگردان ترکش کرده، گریختند.

Mark 14:51: جوانی که فقط پارچه‌ای به تن پیچیده بود، در پی عیسی به راه افتاد. او را نیز گرفتند، Mark 14:52: اما او آنچه بر تن داشت رها کرد و عریان گریخت.

Mark 14:53: عیسی را نزد کاهن اعظم بردند. در آنجا همة سران کاهنان و مشایخ و علمای دین گرد آمده بودند. Mark 14:54: پطرس نیز دورادور از پی عیسی رفت تا به حیاط خانه کاهن اعظم رسید. پس در آنجا، کنار آتش، با نگهبانان نشست تا خود را گرم کند. Mark 14:55: سران کاهنان و تمامی اهل شورا در پی یافتن دلایل و شواهدی علیه عیسی بودند تا او را بکشند. ولی هیچ نیافتند. Mark 14:56: زیرا هر‌‌چند بسیاری شهادتهای دروغ علیه عیسی دادند، اما شهادتهای ایشان با هم وفق نداشت. Mark 14:57: آنگاه عده‌ای پیش آمدند و به دروغ علیه او شهادت داده، گفتند: Mark 14:58: «ما خود شنیدیم که می‌گفت، ‹این معبد را که ساخته دست بشر است خراب خواهم کرد و ظرف سه روز، معبدی دیگر خواهم ساخت که ساخته دست بشر نباشد.› » Mark 14:59: اما شهادتهای آنها نیز ناموافق بود. Mark 14:60: آنگاه کاهن اعظم برخاست و در برابر همه از عیسی پرسید: «هیچ پاسخ نمی‌گویی؟ این چیست که علیه تو شهادت می‌دهند؟» Mark 14:61: اما عیسی همچنان خاموش ماند و پاسخی نداد. دیگر بار کاهن اعظم از او پرسید: «آیا تو مسیح، پسر خدای متبارک هستی؟» Mark 14:62: عیسی بدو گفت: «هستم، و پسر انسان را خواهید دید که به‌‌دست راست قدرت نشسته، با ابرهای آسمان می‌آید.» Mark 14:63: آنگاه کاهن اعظم گریبان خود را چاک زد و گفت: «دیگر چه نیاز به شاهد است؟ Mark 14:64: کفرش را شنیدید. حکمتان چیست؟» آنها همگی فتوا دادند که سزایش مرگ است. Mark 14:65: آنگاه بعضی شروع کردند به آب‌‌دهان بر او انداختن؛ آنها چشمانش را بستند و در حالی که او را می‌زدند، می‌گفتند: «نبوت کن!» نگهبانان نیز او را گرفتند و زدند.

Mark 14:66: هنگامی که پطرس هنوز پایین، در حیاط بود، یکی از خادمه‌های کاهن اعظم نیز به آنجا آمد Mark 14:67: و او را دید که در کنار آتش خود را گرم می‌کرد. آن زن با دقّت بر وی نگریست و گفت: «تو نیز با عیسای ناصری بودی.» Mark 14:68: اما پطرس انکار کرد و گفت: «نمی‌دانم و در‌نمی‌یابم چه می‌گویی!» این را گفت و به سرسرای خانه رفت. در همین هنگام خروس بانگ زد. Mark 14:69: دیگر بار، چشم آن کنیز به او افتاد و به کسانی که آنجا ایستاده بودند، گفت: «این مرد یکی از آنهاست.» Mark 14:70: اما پطرس باز انکار کرد. کمی بعد، کسانی که آنجا ایستاده بودند، بار دیگر به پطرس گفتند: «بی‌گمان تو نیز یکی از آنهایی، زیرا جلیلی هستی.» Mark 14:71: اما پطرس لعن کردن آغاز کرد، و قسم خورده، گفت: «این مرد را که می‌گویید، نمی‌شناسم!» Mark 14:72: در همان دم، خروس بار دوم بانگ زد. آنگاه پطرس سخنان عیسی را به یاد آورد که به او گفته بود: «پیش از آنکه خروس دو بار بانگ زند، سه بار مرا انکار خواهی کرد». پس دلش ریش شد و بگریست.

Mark 15:1: بامدادان، بیدرنگ، سران کاهنان همراه با مشایخ و علمای دین و تمامی اعضای شورای یهود به مشورت نشستند و عیسی را دست بسته بردند و به پیلاتُس تحویل دادند. Mark 15:2: پیلاتُس از او پرسید: «آیا تو پادشاه یهودی؟» عیسی پاسخ داد: «چنین است که می‌گویی!» Mark 15:3: سران کاهنان اتهامات بسیار بر او می‌زدند. Mark 15:4: پس پیلاتُس باز از او پرسید: «آیا هیچ پاسخی نداری؟ ببین چقدر بر تو اتهام می‌زنند!» Mark 15:5: ولی عیسی باز هیچ پاسخ نداد، چندان‌‌که پیلاتُس در شگفت شد.

Mark 15:6: رسم پیلاتُس بر این بود که هنگام عید یک زندانی را به تقاضای مردم آزاد کند. Mark 15:7: در میان شورشیانی که به جرم قتل در یک بلوا به زندان افتاده بودند، مردی بود بارْاَبّا نام. Mark 15:8: مردم نزد پیلاتُس آمدند و از او خواستند که رسم معمول را برایشان به‌جای آورد. Mark 15:9: پیلاتُس از آنها پرسید: «آیا می‌خواهید پادشاه یهود را برایتان آزاد کنم؟» Mark 15:10: این را از آن‌‌رو گفت که دریافته بود سران کاهنان عیسی را از سر رَشک به او تسلیم کرده‌اند. Mark 15:11: اما سران کاهنان جمعیت را برانگیختند تا از پیلاتُس بخواهند که به‌جای عیسی، بارْاَبّا را برایشان آزاد کند. Mark 15:12: آنگاه پیلاتُس بار دیگر از آنها پرسید: «پس با مردی که شما او را پادشاه یهود می‌خوانید، چه کنم؟» Mark 15:13: دیگر بار فریاد برآوردند که: «بر صلیبش کن!» Mark 15:14: پیلاتُس از آنها پرسید: «چرا؟ چه بدی کرده است؟» اما آنها بلندتر فریاد زدند: «بر صلیبش کن!» Mark 15:15: پس پیلاتُس که می‌خواست مردم را خشنود سازد، بارْاَبّا را برایشان آزاد کرد و عیسی را تازیانه زده، سپرد تا بر صلیبش کِشند.

Mark 15:16: آنگاه سربازان، عیسی را به صحن کاخ، یعنی کاخ والی، بردند و همه گروه سربازان را نیز گرد هم فرا‌‌خواندند. Mark 15:17: سپس خرقه‌ای ارغوانی بر او پوشانیدند و تاجی از خار بافتند و بر سرش نهادند. Mark 15:18: آنگاه شروع به تعظیم کرده، می‌گفتند: «درود بر پادشاه یهود!» Mark 15:19: و با چوب بر سرش می‌زدند و آب‌‌دهان بر او انداخته، در برابرش زانو می‌زدند و ادای احترام می‌کردند. Mark 15:20: پس از آنکه استهزایش کردند، خرقه ارغوانی را از تنش به‌‌در ‌آورده، جامه خودش را بر او پوشاندند. سپس وی را بیرون بردند تا بر صلیبش کشند.

Mark 15:21: آنها رهگذری شمعون نام از مردم قیرَوان را که پدر اسکندر و روفُس بود و از مزارع می‌آمد، وا‌داشتند تا صلیب عیسی را حمل کند. Mark 15:22: پس عیسی را به مکانی بردند به نام جُلجُتا، که به معنی مکان جمجمه است. Mark 15:23: آنگاه به او شراب آمیخته به مُرّ از روز بود که او را بر صلیب کردند. Mark 15:24: Mark 15:25: Mark 15:26: بر تقصیرنامه او نوشته شد: «پادشاه یهود.» Mark 15:27: دو راهزن را نیز با وی بر صلیب کشیدند، یکی در سمت راست و دیگری در سمت چپ او. Mark 15:28: Mark 15:29: رهگذران سرهای خود را تکان داده، ناسزاگویان می‌گفتند: «ای تو که می‌خواستی معبد را ویران کنی و سه روزه آن را باز‌‌بسازی، Mark 15:30: خود را نجات ده و از صلیب فرود آ!» Mark 15:31: سران کاهنان و علمای دین نیز در میان خود استهزا یش می‌کردند و می‌گفتند: «دیگران را نجات داد اما خود را نمی‌تواند نجات دهد! Mark 15:32: بگذار مسیح، پادشاه اسرائیل اکنون از صلیب فرود آید تا ببینیم و ایمان بیاوریم.» آن دو تن که با او بر صلیب شده بودند نیز به او اهانت می‌کردند.

Mark 15:33: از ساعت ششم تا نهم، را فرا‌‌گرفت. Mark 15:34: در ساعت نهم، عیسی با صدای بلند فریاد زد: «ایلویی، ایلویی، لَما سَبَقْتَنی؟» یعنی «خدای من، خدای من، چرا مرا وا‌گذاشتی؟» Mark 15:35: برخی از حاضران چون این را شنیدند، گفتند: «گوش دهید، الیاس را می‌خواند.» Mark 15:36: پس شخصی پیش دوید و اسفنجی را از شراب تُرشیده پر کرد و بر سر چوبی نهاده، پیش دهان عیسی برد تا بنوشد، و گفت: «او را به حال خود واگذارید تا ببینیم آیا الیاس می‌آید تا او را از صلیب پایین آورد؟» Mark 15:37: پس عیسی به بانگ بلند فریادی برآورد و دَمِ آخر برکشید. Mark 15:38: آنگاه پرده محرابگاه از بالا تا پایین دو‌‌پاره شد. Mark 15:39: چون فرمانده سربازان که در برابر عیسی ایستاده بود، دید او چگونه جان سپرد، گفت: «براستی این مرد پسر خدا بود.»

Mark 15:40: شماری از زنان نیز از دور نظاره می‌کردند. در میان آنان مریم مَجْدَلیّه، مریم مادر یعقوب کوچک و یوشا، و سالومه بودند. Mark 15:41: این زنان هنگامی که عیسی در جلیل بود، او را پیروی و خدمت می‌کردند. بسیاری از زنان دیگر نیز که همراه او به اورشلیم آمده بودند، در آنجا بودند.

Mark 15:42: آن روز، روز «تهیه» یعنی روز پیش از شَبّات بود. پس هنگام غروب Mark 15:43: یوسف نامی از مردم رامه، که عضوی محترم از شورای یهود بود و انتظار پادشاهی خدا را می‌کشید، شجاعانه نزد پیلاتُس رفت و پیکر عیسی را طلب کرد. Mark 15:44: پیلاتُس که باور نمی‌کرد عیسی بدین زودی درگذشته باشد، فرمانده سربازان را فرا‌‌خواند تا ببیند عیسی جان سپرده است یا نه. Mark 15:45: چون از او دریافت که چنین است، پیکر عیسی را به یوسف سپرد. Mark 15:46: یوسف نیز پارچه‌ای کتانی خرید و جسد را از صلیب پایین آورده، در کتان پیچید و در مقبره‌ای که در صخره تراشیده شده بود، نهاد. سپس سنگی جلو دهانه مقبره غلتانید. Mark 15:47: مریم مَجْدَلیّه و مریم مادر یوشا دیدند که عیسی کجا گذاشته شد.

Mark 16:1: چون روز شَبّات گذشت، مریم مَجْدَلیّه و سالومه و مریم مادر یعقوب، حنوط خریدند تا بروند و بدن عیسی را تدهین کنند. Mark 16:2: پس در نخستین روز هفته، سحرگاهان، هنگام طلوع آفتاب، به‌‌سوی مقبره روانه شدند. Mark 16:3: آنها به یکدیگر می‌گفتند: «چه کسی سنگ را برای ما از جلو مقبره خواهد غلتانید؟» Mark 16:4: اما چون نگریستند، دیدند که آن سنگ که بسیار بزرگ بود، از جلو مقبره به کناری غلتانیده شده است. Mark 16:5: چون وارد مقبره شدند، جوانی را دیدند که بر سمت راست نشسته بود و ردایی سفید بر تن داشت. از دیدن او هراسان شدند. Mark 16:6: جوان به ایشان گفت: «مترسید. شما در جستجوی عیسای ناصری هستید که بر صلیبش کشیدند. او برخاسته است؛ در اینجا نیست. جایی که پیکر او را نهاده بودند، بنگرید. Mark 16:7: حال، بروید و به شاگردان او و پطرس بگویید که او پیش از شما به جلیل می‌رود؛ در آنجا او را خواهید دید، چنانکه پیشتر به شما گفته بود.» Mark 16:8: پس زنان بیرون آمده، از مقبره گریختند، زیرا لرزه بر تنشان افتاده بود و حیران بودند. آنها به هیچ‌کس چیزی نگفتند، چرا‌‌که می‌ترسیدند.

Mark 16:9: Mark 16:10: مریم نیز رفت و به یاران او که در ماتم و زاری بودند، خبر داد. Mark 16:11: اما آنها چون شنیدند که عیسی زنده شده و مریم او را دیده است، باور نکردند.

Mark 16:12: پس از آن، عیسی با سیمایی دیگر بر دو تن از ایشان که به مزارع می‌رفتند، ظاهر شد. Mark 16:13: آن دو بازگشتند و دیگران را از این امر آگاه ساختند، اما سخن ایشان را نیز باور نکردند.

Mark 16:14: سپس عیسی بر آن یازده تن، در حالی که به غذا نشسته بودند، ظاهر شد و آنها را به‌‌سبب بی‌ایمانی و سختدلیشان توبیخ کرد، زیرا سخن کسانی را که او را پس از رستاخیزش دیده بودند، باور نکردند. Mark 16:15: آنگاه بدیشان فرمود: «به سرتاسر جهان بروید و خبر خوش Mark 16:16: هر که ایمان آوَرَد و تعمید گیرد، نجات خواهد یافت. اما هر که ایمان نیاورد، محکوم خواهد شد. Mark 16:17: و این آیات همراه ایمانداران خواهد بود که به نام من دیوها را بیرون کنند و به زبانهای تازه سخن گویند Mark 16:18: و مارها را با دستهایشان برگیرند، و هر‌‌گاه زهری کشنده بنوشند، گزندی به آنها نرسد، و دستها بر بیماران بنهند و آنها شفا یابند.»

Mark 16:19: عیسای خداوند پس از آنکه این سخنان را بدیشان فرمود، به آسمان بالا برده شد و به‌‌دست راست خدا بنشست. Mark 16:20: پس ایشان بیرون رفته، در همه جا موعظه می‌کردند، و خداوند با ایشان عمل می‌کرد و کلام خود را با آیاتی که همراه ایشان بود، ثابت می‌نمود.]

Luke 1:1: از آنجا که بسیاری دست به تألیف حکایت اموری زده‌اند که نزد ما به انجام رسیده است، Luke 1:2: درست به همان‌گونه که آنان که از آغاز شاهدان عینی و خادمان کلام بودند به ما سپردند، Luke 1:3: من نیز که همه‌چیز را از آغاز بدقت بررسی کرده‌ام، مصلحت چنان دیدم که آنها را به‌شکلی منظم برای شما، عالی‌جناب تئوفیلوس، بنگارم، Luke 1:4: تا از درستی آنچه آموخته‌اید، یقین پیدا کنید.

Luke 1:5: در زمان هیرودیس، پادشاه یهودیه، کاهنی می‌زیست زکریا نام. او از کاهنان گروه ابیا بود. همسرش الیزابت نیز از تبار هارون کاهن بود. Luke 1:6: هر دو در نظر خدا پارسا بودند و همة دستورات و احکام خداوند را بی‌کم و کاست به‌جا می‌آوردند. Luke 1:7: اما ایشان را فرزندی نبود، زیرا الیزابت نازا بود و هر دو سالخورده بودند.

Luke 1:8: یک بار که نوبت خدمت گروه زکریا بود، و او در پیشگاه خدا کهانت می‌کرد، Luke 1:9: بنا به رسم کاهنان، قرعه دخول به قدس معبد خداوند و سوزاندن بخور به نام وی افتاد. Luke 1:10: در زمان سوزاندن بخور، تمام جماعت در بیرون سرگرم عبادت بودند، Luke 1:11: که ناگاه فرشتة خداوند، ایستاده بر جانب راست بخور‌سوز، بر زکریا ظاهر شد. Luke 1:12: زکریا با دیدن او، بهت‌زده شد و ترس وجودش را فراگرفت. Luke 1:13: اما فرشته به او گفت: «ای زکریا، مترس! دعای تو مستجاب شده است. همسرت الیزابت برای تو پسری خواهد زاد که باید نامش را یحیی بگذاری. Luke 1:14: تو سرشار از شادی و خوشی خواهی شد، و بسیاری نیز از میلاد او شادمان خواهند گردید، Luke 1:15: زیرا در نظر خداوند بزرگ خواهد بود. یحیی نباید هرگز به شراب یا دیگر مُسکِرات لب زند. حتی از شکم مادر، پر از روح‌القدس خواهد بود، Luke 1:16: و بسیاری از قوم اسرائیل را به‌سوی خداوند، خدای ایشان باز خواهد گردانید. Luke 1:17: به روح و قدرت ایلیا، پیشاپیش خداوند خواهد آمد تا دلهای پدران را به‌سوی فرزندان، و عاصیان را به‌سوی حکمت پارسایان بگرداند، تا قومی آماده برای خداوند فراهم سازد.» Luke 1:18: زکریا از فرشته پرسید: «این را از کجا بدانم؟ من مردی پیرم و همسرم نیز سالخورده است.» Luke 1:19: فرشته پاسخ داد: «من جبرائیلم که در حضور خدا می‌ایستم. اکنون فرستاده شده‌ام تا با تو سخن گویم و این مژده را به تو بدهم. Luke 1:20: اینک لال خواهی شد و تا روز وقوع این امر، یارای سخن گفتن نخواهی داشت، زیرا سخنان مرا که در زمان مقرر به حقیقت خواهد پیوست، باور نکردی.»

Luke 1:21: در این میان، جماعت منتظر زکریا بودند و حیران از طول توقف او در قدس. Luke 1:22: چون بیرون آمد، نمی‌توانست با مردم سخن گوید. پس دریافتندکه رؤیایی در قدس دیده است، زیرا تنها ایما و اشاره می‌کرد و توان سخن گفتن نداشت. Luke 1:23: زکریا پس از پایان نوبت خدمتش، به خانة خود بازگشت.

Luke 1:24: چندی بعد، همسرش الیزابت آبستن شد و پنج ماه خانه‌نشینی اختیار کرد. Luke 1:25: الیزابت می‌گفت: «خداوند برایم چنین کرده است. او در این روزها لطف خود را شامل حال من ساخته و عزت از دست رفته‌ام را نزد مردم به من بازگردانده است.»

Luke 1:26: در ماه ششم، جبرائیل فرشته از جانب خدا به شهری در جلیل که ناصره نام داشت، فرستاده شد Luke 1:27: تا نزد دوشیزه‌ای مریم نام برود. مریم نامزد مردی بود یوسف نام از خاندان داود. Luke 1:28: فرشته نزد او رفت و گفت: «سلام بر تو، ای که بسیار مورد لطفی. خداوند با توست.» Luke 1:29: مریم با شنیدن سخنان او پریشان شد و با خود اندیشید که این چگونه سلامی است. Luke 1:30: اما فرشته وی را گفت: «ای مریم، مترس! لطف بسیار خدا شامل حال تو شده است. Luke 1:31: اینک آبستن شده، پسری خواهی زاد که باید نامش را عیسی بگذاری. Luke 1:32: او بزرگ خواهد بود و پسر خدای متعال خوانده خواهد شد. خداوندْ خدا تخت پادشاهی جَدّش داود را به او عطا خواهد فرمود. Luke 1:33: او تا ابد بر خاندان یعقوب سلطنت خواهد کرد و پادشاهی او هرگز زوال نخواهد پذیرفت.» Luke 1:34: مریم از فرشته پرسید: «این چگونه ممکن است، زیرا من با مردی نبوده‌ام؟» Luke 1:35: فرشته پاسخ داد: «روح‌القدس بر تو خواهد آمد و قدرت خدای متعال بر تو سایه خواهد افکند. از این روی، آن مولودْ مقدس و پسر خدا خوانده خواهد شد. Luke 1:36: اینک الیزابت نیز که از خویشان توست، در سن پیری آبستن است و پسری در راه دارد. آری، او که می‌گویند نازاست، در ششمین ماه آبستنی است. Luke 1:37: زیرا نزد خدا هیچ امری ناممکن نیست!» Luke 1:38: مریم گفت: «کنیز خداوندم. آنچه دربارة من گفتی، انجام شود.» آنگاه فرشته از نزد او رفت.

Luke 1:39: در آن روزها، مریم برخاست و به‌شتاب به شهری در کوهستان یهودیه رفت، Luke 1:40: و به خانة زکریا درآمد و به الیزابت سلام کرد. Luke 1:41: چون الیزابت سلام مریم را شنید، طفل در رَحِمش به جست و خیز آمد، و الیزابت از روح‌القدس پر شد و Luke 1:42: به بانگ بلند گفت: «تو در میان زنان مبارکی، و مبارک است میوة رَحِم تو! Luke 1:43: من که باشم که مادر خداوندم نزد من آید؟ Luke 1:44: چون صدای سلام تو به‌گوشم رسید، طفل از شادی در رَحِمِ من به جست و خیز آمد. Luke 1:45: مبارک است آن که ایمان آورْد، زیرا آنچه از جانب خداوند به او گفته شده است، به انجام خواهد رسید.»

Luke 1:46: مریم در پاسخ گفت: «جان من خداوند را می‌ستاید

Luke 1:47: و روحم در نجات دهنده‌ام، خدا، به وجد می‌آید،

Luke 1:48: زیرا بر حقارتِ کنیزِ خود نظر افکنده است. زین پس، همة نسلها سعادتمندم می‌خوانند،

Luke 1:49: زیرا آن قادر که نامش قدوس است، کارهای عظیم برایم کرده است.

Luke 1:50: رحمت او، نسل اندر نسل، همة ترسندگان او را در بر می‌گیرد.

Luke 1:51: او به بازوی خود، نیرومندانه عمل کرده و کسانی را که اندیشه‌های متکبرانه در سر دارند، پراکنده ساخته است؛

Luke 1:52: فرمانروایان را از تخت به زیر کشیده وفروتنان را سرافراز کرده است؛

Luke 1:53: گرسنگان را به چیزهای نیکو سیر کرده و ثروتمندان را تهی‌دست روانه ساخته است.

Luke 1:54: او رحمت خود را به‌یاد آورده، و خادم خویش اسرائیل را یاری داده است،

Luke 1:55: همان‌گونه که به نیاکان ما ابراهیم و نسل او وعده داده بود که تا ابد چنین کند.»

Luke 1:56: مریم حدود سه ماه نزد الیزابت ماند و سپس به خانه بازگشت.

Luke 1:57: چون زمان وضع حمل الیزابت فرا‌رسید، پسری بزاد. Luke 1:58: همسایگان و خویشان چون شنیدندکه خداوند رحمت عظیمش را بر وی ارزانی داشته، در شادی او سهیم شدند.

Luke 1:59: در روز هشتم، برای آیین ختنة نوزاد آمدند و می‌خواستند نام پدرش زکریا را بر او بگذارند. Luke 1:60: اما مادر نوزاد گفت: «نه! نام او باید یحیی باشد.» Luke 1:61: گفتند: «از خویشان تو کسی چنین نامی نداشته است.» Luke 1:62: پس با اشاره، نظر پدر نوزاد را دربارة نام فرزندش جویا شدند. Luke 1:63: زکریا لوحی خواست، و در برابر حیرت همگان نوشت: «نام او یحیی است!» Luke 1:64: در دم، زبانش باز شد و دهان به ستایش خدا گشود. Luke 1:65: ترس بر همة همسایگان مستولی گشت و مردم در سرتاسر کوهستان یهودیه در این باره گفتگو می‌کردند. Luke 1:66: هر که این سخنان را می‌شنید، شگفتزده می‌پرسید: «این کودک چگونه کسی خواهد شد؟» زیرا دست خداوند همراه او بود.

Luke 1:67: آنگاه پدر او، زکریا، از روح‌القدس پر شد و چنین نبوت کرد:
Luke 1:68: «ستایش بر خداوند، خدای اسرائیل، زیرا به یاری قوم خویش آمده و ایشان را رهایی بخشیده است.

Luke 1:69: او برای ما شاخ

نجاتی در خاندان خادمش، داود، بر‌پای داشته است،

Luke 1:70: چنانکه در زمانهای پیشین، از زبان انبیای مقدس خود وعده فرموده بود که

Luke 1:71: ما را از دست دشمنان و همة کسانی که از ما نفرت دارند، نجات بخشد،

Luke 1:72: تا بر نیاکانمان رحمت بنماید و عهد مقدس خویش به‌یاد آورد؛

Luke 1:73: همان سوگندی را که برای پدرمان ابراهیم یاد کرد

Luke 1:74: که ما را از دست دشمن رهایی بخشد و یاریمان دهد که او را بی هیچ واهمه عبادت کنیم،

Luke 1:75: در حضورش، با قدوسیت و پارسایی، همة ایام عمر.

Luke 1:76: و تو، ای فرزندم، نبیِ خدای متعال خوانده خواهی شد، زیرا پیشاپیش خداوند حرکت خواهی کرد تا راه را برای او آماده

سازی،
Luke 1:77: و به قوم او این معرفت عطا کنی که با آمرزیدن گناهانشان، ایشان را نجات می‌بخشد،

Luke 1:78: زیرا خدای ما رئوف و مهربان است. از همین روست که آفتاب تابان

را از سپهر برین بر ما خواهد تابانید
Luke 1:79: تا کسانی را که در تاریکی و سایة مرگ ساکنند، روشنایی بخشد، و گامهای ما را در مسیر صلح هدایت فرماید.»

Luke 1:80: و اما آن کودک رشد می‌کرد و در روح، نیرومند می‌شد، و تا روز ظهور علنی‌اش بر قوم اسرائیل، در بیابان به‌سر می‌برد.

Luke 2:1: در آن روزها، آگوستوسِ قیصر فرمانی صادر کرد تا مردمان جهان همگی سرشماری شوند. Luke 2:2: این که نخستین سرشماری بود، در ایام فرمانداری کرینیوس بر سوریه انجام می‌شد. Luke 2:3: پس، هرکس روانة شهر خود شد تا نام‌نویسی شود. Luke 2:4: یوسف نیز از شهر ناصرة جلیل رهسپار بیت‌لحم، زادگاه داود شد، زیرا از نسل و خاندان داود بود. Luke 2:5: او با نامزدش مریم که زایمانش نزدیک بود، روانه آنجا شد تا نام‌نویسی شوند. Luke 2:6: در آنجا که بودند، هنگام زایمان مریم فرا‌رسید Luke 2:7: و نخستین فرزندش را که پسر بود به‌دنیا آورد. او را در قنداقی پیچید و در آخوری خوابانید، زیرا در مهمانسرا جایی برایشان نبود.

Luke 2:8: در آن نواحی، شبانانی در صحرا بودند که شب هنگام از گلة خود پاسداری می‌کردند. Luke 2:9: ناگاه فرشتة خداوند بر آنها ظاهر شد، و نور جلال خداوند بر گردشان تابید. شبانان سخت وحشت کردند، Luke 2:10: اما فرشته به آنان گفت: «مترسید، زیرا بشارتی برایتان دارم، خبری بس شادی‌بخش که برای تمامی قوم است: Luke 2:11: امروز در شهر داود، نجات دهنده‌ای برای شما به‌دنیا آمد. او خداوندْ مسیح است. Luke 2:12: نشانه برای شما این است که نوزادی را در قنداقی پیچیده و در آخوری خوابیده خواهید یافت.» Luke 2:13: ناگاه گروهی عظیم از لشکریان آسمان ظاهر شدند که همراه آن فرشته در ستایش خدا می‌گفتند:
Luke 2:14: «جلال بر خدا در عرش برین، و آرامش بر مردمانی که بر زمین مورد لطف اویند.»

Luke 2:15: و چون فرشتگان از نزد ایشان به آسمان فرا‌رفتند، شبانان به یکدیگر گفتند: «بیایید به بیت‌لَحِم رویم و آنچه را روی داده و خداوند ما را از آن آگاه کرده است، ببینیم.» Luke 2:16: پس به‌شتاب رفتند و مریم و یوسف و نوزاد خفته در آخور را یافتند. Luke 2:17: چون نوزاد را دیدند، سخنی را که دربارة او به ایشان گفته شده بود، پخش کردند. Luke 2:18: و هرکه می‌شنید، از سخن شبانان در شگفت می‌شد. Luke 2:19: اما مریم، این همه را به خاطر می‌سپرد و دربارة آنها می‌اندیشید. Luke 2:20: شبانان که هر آنچه به ایشان گفته شده بود، بی کم و کاست دیده و شنیده بودند، در حالی که خدا را به سبب آنها جلال می‌دادند و حمد می‌گفتند، بازگشتند.

Luke 2:21: در روز هشتم، چون زمان ختنة نوزاد فرارسید، او را عیسی نام نهادند. این همان نامی بود که فرشته، پیش از قرار گرفتن او در رَحِم مریم، بر وی نهاده بود.

Luke 2:22: چون ایام تطهیر ایشان مطابق شریعت موسی به‌پایان رسید، یوسف و مریم عیسای نوزاد را به اورشلیم بردند تا او را به خداوند تقدیم کنند. Luke 2:23: این به پیروی از آن حکم شریعت خداوند بود که «هر پسری که نخستزاده باشد، باید به خداوند وقف شود». Luke 2:24: آنان همچنین می‌خواستند طبق شریعت، یک جفت قمری یا جوجه کبوتر قربانی کنند.

Luke 2:25: در آن زمان، مردی پارسا و دیندار، شمعون نام، در اورشلیم می‌زیست که در انتظار تسلی اسرائیل بود و روح‌القدس بر او قرار داشت. Luke 2:26: روح‌القدس بر او آشکار کرده بود که تا مسیحِ خداوند را نبیند، نخواهد مرد. Luke 2:27: پس شمعون به هدایت روح وارد صحن معبد شد و چون والدین عیسای نوزاد او را آوردند تا آیین شریعت را برایش به‌جای آورند، Luke 2:28: شمعون او را در آغوش گرفت و خدا را ستایش‌کنان گفت:
Luke 2:29: «ای خداوند، حال بنا به وعدة خود، خادمت را به‌سلامت مرخص فرما.

Luke 2:30: زیرا چشمان من نجات تو را دیده است،

Luke 2:31: نجاتی که در برابر دیدگان همة قومها فراهم کرده‌ای،

Luke 2:32: نوری برای آشکار کردن حقیقت بر قومهای بیگانه و جلالی برای قوم تو اسرائیل.»

Luke 2:33: پدر و مادر عیسی از سخنانی که دربارة او گفته شد، در شگفت شدند. Luke 2:34: سپس شمعون آنها را برکت داد و به مریم مادر او گفت: «مقدر است که این کودک موجب افتادن و برخاستن بسیاری از قوم اسرائیل شود. او آیت و نشانی خواهد بود که در برابرش خواهند ایستاد، Luke 2:35: و بدین‌سان، اندیشة دلهای بسیاری آشکار خواهد شد و شمشیری نیز در قلب تو فرو خواهد رفت.»

Luke 2:36: در آنجا نبیه‌ای می‌زیست، آنّا نام، دختر فنوئیل از قبیلة اشیر، که بسیار سالخورده بود. آنّا پس از هفت سال زناشویی، شوهرش را از دست داده بود Luke 2:37: و تا هشتاد و چهار سالگی بیوه مانده بود. او هیچگاه معبد را ترک نمی‌کرد، بلکه شبانه‌روز، با روزه و دعا به عبادت مشغول بود. Luke 2:38: او نیز در همان هنگام پیش آمد و خدا را سپاس گفته، با همة کسانی که چشم انتظار رهایی اورشلیم بودند، دربارة عیسی سخن گفت.

Luke 2:39: چون یوسف و مریم آیین شریعت خداوند را به‌گمال انجام دادند، به شهر خود ناصره، واقع در جلیل، بازگشتند. Luke 2:40: باری، آن کودک رشد می‌کرد و قوی می‌شد. او پر از حکمت بود و فیض خدا بر او قرار داشت.

Luke 2:41: والدین عیسی هر سال برای عید پِسَح به اورشلیم می‌رفتند. Luke 2:42: چون عیسی دوازده ساله شد، به رسم عید به اورشلیم رفتند. Luke 2:43: پس از پایان آیین عید، چون والدینش راه بازگشت را پیش گرفتند، عیسای نوجوان در اورشلیم ماند. اما آنها از این امر آگاه نبودند، Luke 2:44: بلکه چون می‌پنداشتند در کاروان است، روزی تمام سفر کردند. سرانجام به جستجوی عیسی در میان خویشاوندان و دوستان برآمدند. Luke 2:45: و چون او را نیافتند، در جستجویش به اورشلیم بازگشتند. Luke 2:46: پس از سه روز، سرانجام او را در معبد یافتند. او در میان معلمان نشسته بود و به سخنان ایشان گوش فرا‌می‌داد و از آنها پرسشها می‌کرد. Luke 2:47: هر که سخنان او را می‌شنید، از فهم او و پاسخهایی که می‌داد، در شگفت می‌شد. Luke 2:48: چون والدینش او را در آنجا دیدند، شگفتزده شدند. مادرش به او گفت: «پسرم، چرا با ما چنین کردی؟ پدرت و من با نگرانی بسیار در جستجوی تو بودیم.» Luke 2:49: اما او در پاسخ گفت: «چرا مرا می‌جستید؟ مگر نمی‌دانستید که می‌باید در خانة پدرم باشم؟ » Luke 2:50: اما آنها معنای این سخن را درنیافتند. Luke 2:51: پس با ایشان به‌راه افتاد و به ناصره رفت و مطیع ایشان بود. اما مادرش تمامی این امور را به خاطر می‌سپرد.

Luke 2:52: و عیسی در قامت و حکمت، و در محبوبیت نزد خدا و مردم، ترقی می‌کرد.

Luke 3:1: در پانزدهمین سال فرمانروایی تیبریوسِ قیصر، هنگامی که پنطیوس پیلاطوس والی یهودیه بود، هیرودیس حاکم جلیل، و برادرش فیلیپ حاکم ایتوریه و تراخونیتیس، لیسانیوس حاکم آبلیه، Luke 3:2: و حنا و قیافا کاهنان اعظم بودند، کلام خدا در بیابان بر یحیی، پسر زکریا، نازل شد. Luke 3:3: پس یحیی به سرتاسر نواحی اردن می‌رفت و به مردم موعظه می‌کرد که برای آمرزش گناهان خود توبه کنند و تعمید گیرند. Luke 3:4: در این‌باره در کتاب سخنان اشعیای نبی آمده است که: «ندای آن که در بیابان فریاد برمی‌آورد: ‹راه را برای خداوند آماده کنید! مسیر او را هموار سازید!

Luke 3:5: همة دره‌ها پر و همة کوهها و تپه‌ها پست خواهند شد، راههای کج راست و مسیرهای ناهموار هموار خواهند گشت.

Luke 3:6: آنگاه تمامی بشر نجات خدا را خواهند دید.› »

Luke 3:7: یحیی خطاب به جماعتی که برای تعمید گرفتن نزد او می‌آمدند، می‌گفت: «ای افعی‌زادگان، چه کسی به شما هشدار داد که از غضبی که در پیش است بگریزید؟ Luke 3:8: پس ثمرات شایستة توبه بیاورید و با خود مگویید که: ‹پدر ما ابراهیم است.› زیرا به شما می‌گویم که خدا قادر است از این سنگها فرزندان برای ابراهیم پدید آورد. Luke 3:9: هم‌اکنون تیشه بر ریشة درختان نهاده شده است. هر درختی که میوة خوب ندهد، بریده و در آتش افکنده خواهد شد.»

Luke 3:10: جماعت از او پرسیدند: «پس چه باید بکنیم؟» Luke 3:11: پاسخ داد: «آن که دو جامه دارد، یکی را به آن که ندارد بدهد، و آن که خوراک دارد نیز چنین کند.» Luke 3:12: خراجگیران نیز آمدند تا تعمید بگیرند. از او پرسیدند: «استاد، ما چه باید بکنیم؟» Luke 3:13: به ایشان گفت: «بیش از آنچه مقرر شده است، خراج مستانید.» Luke 3:14: سربازان نیز از او پرسیدند: «ما چه باید بکنیم؟» گفت: «بزور از کسی پول نگیرید و بر هیچ کس افترا مزنید و به مزد خویش قانع باشید.»

Luke 3:15: مردم مشتاقانه در انتظار بودند و با خود می‌اندیشیدند آیا ممکن است یحیی همان مسیح باشد؟ Luke 3:16: پاسخ یحیی به همة آنها این بود: «من شما را با آب تعمید می‌دهم، اما کسی تواناتر از من خواهد آمد که من حتی شایسته نیستم بند کفشهایش را بگشایم. او شما را با روح‌القدس و آتش تعمید خواهد داد. Luke 3:17: او کج‌بیل خود را در دست دارد تا خرمنگاه خود را پاک کند و گندم را در انبار خویش ذخیره نماید، اما کاه را با آتشی خاموشی‌ناپذیر خواهد سوزانید.»

Luke 3:18: و یحیی با اندرزهای بسیار دیگر به مردم بشارت می‌داد. Luke 3:19: اما چون هیرودیس حاکم، دربارة هیرودیا، همسر برادرش، و نیز شرارتهای دیگری که کرده بود، از یحیی توبیخ شد، Luke 3:20: او را به زندان انداخت و بدین‌گونه خطایی دیگر بر خطاهای خود افزود.

Luke 3:21: هنگامی که همة مردم تعمید می‌گرفتند، عیسی نیز تعمید گرفت. در همان حال که او دعا می‌کرد، آسمان گشوده شد Luke 3:22: و روح‌القدس به شکلی قابل رؤیت، همچون کبوتری بر او فرود آمد و ندایی از آسمان در‌رسید که «تو پسر محبوب من هستی، و من از تو خشنودم.»

Luke 3:23: عیسی حدود سی سال داشت که خدمت خود را آغاز کرد. او به گمان مردم پسر یوسف بود، و یوسف پسر هالی، Luke 3:24: پسر متات، پسر لاوی، پسر ملکی، پسر یَنّا، پسر یوسف، Luke 3:25: پسر مَتاتیا، پسر آموس، پسر ناحوم، پسر حسلی، پسر نَجّی، Luke 3:26: پسر مَئَت، پسر متاتیا، پسر شمعی، پسر یوسخ، پسر یودا، Luke 3:27: پسر یوحنان، پسر ریسا، پسر زروبابل، پسر سائِلتی ئیل، پسر نیری، Luke 3:28: پسر ملکی، پسر اَدّی، پسر قوسام، پسر ایلمودام، پسر عیر، Luke 3:29: پسر یوشع، پسر ایلعاذر، پسر یوریم، پسر متات، پسر لاوی، Luke 3:30: پسر شمعون، پسر یهودا، پسر یوسف، پسر یونان، پسر ایلیاقیم، Luke 3:31: پسر ملیا، پسر مینان، پسر متاتا، پسر ناتان، پسر داود، Luke 3:32: پسر یسی، پسر عوبید، پسر بوعز، پسر شلمون، پسر نحشون، Luke 3:33: پسر عمیناداب، پسر ارام، پسر حصرون، پسر فارص، پسر یهودا، Luke 3:34: پسر یعقوب، پسر اسحاق، پسر ابراهیم، پسر تارح، پسر ناحور، Luke 3:35: پسر سِروج، پسر رعو، پسر فالج، پسر عابر، پسر شالح، Luke 3:36: پسر قینان، پسر ارفکشاد، پسر سام، پسر نوح، پسر لامک، Luke 3:37: پسر متوشالح، پسر خنوخ، پسر یارِد، پسر مَهَلَل‌ئیل، پسر قینان، Luke 3:38: پسر انوش، پسر شیث، پسر آدم، پسر خدا.

Luke 4:1: عیسی پر از روح‌القدس، از رود اردن بازگشت و روح او را در بیابان هدایت می‌کرد. Luke 4:2: در آنجا ابلیس چهل روز او را وسوسه کرد. در آن روزها چیزی نخورد، و در پایان آن مدت، گرسنه شد. Luke 4:3: پس ابلیس به او گفت: «اگر پسر خدایی، به این سنگ بگو نان شود.» Luke 4:4: عیسی پاسخ داد: «نوشته شده است که ‹انسان تنها به نان زنده نیست.› »

Luke 4:5: سپس ابلیس او را به مکانی بلند برد و در دَمی همة حکومتهای جهان را به او نشان داد Luke 4:6: و گفت: «من این همه قدرت و شوکت را به تو خواهم بخشید، زیرا که به من سپرده شده است و مختارم آن را به هر کس که بخواهم بدهم. Luke 4:7: کافی است پرستشم کنی تا این همه از آن تو گردد.» Luke 4:8: عیسی پاسخ داد: «نوشته شده است: « ‹خداوند، خدای خود را بپرست و تنها او را خدمت کن.›

»

Luke 4:9: آنگاه ابلیس او را به شهر اورشلیم برد و بر فراز معبد قرار داد و گفت: «اگر پسر خدا یی، خود را از اینجا به زیر افکن. Luke 4:10: زیرا نوشته شده است: « ‹دربارة تو به فرشتگان خود فرمان خواهد داد تا از تو محافظت کنند.

Luke 4:11: آنها تو را بر دستهایشان خواهند گرفت مبادا پایت را به سنگی بزنی.›

» Luke 4:12: عیسی پاسخ داد: «گفته شده است: ‹خداوند، خدای خود را میازما.› » Luke 4:13: چون ابلیس همة این وسوسه‌ها را به پایان رسانید، او را تا فرصتی دیگر ترک گفت.

Luke 4:14: عیسی به نیروی روح به جلیل بازگشت و خبر او در سرتاسر آن نواحی پیچید. Luke 4:15: او در کنیسه‌های ایشان تعلیم می‌داد، و همه وی را می‌ستودند.

Luke 4:16: پس به شهر ناصره، که در آن پرورش یافته بود، رفت و در روز شبات، طبق معمول به کنیسه درآمد. و برخاست تا تلاوت کند. Luke 4:17: طومار اشعیای نبی را به او دادند. چون آن را گشود، قسمتی را یافت که می‌فرماید:
Luke 4:18: «روح خداوند بر من است، زیرا مرا مسح کرده تا فقیران را بشارت دهم و مرا فرستاده تا رهایی را به اسیران و بینایی را به نابینایان اعلام کنم، و ستمدیدگان را رهایی بخشم،

Luke 4:19: و سال لطف خداوند را اعلام نمایم.»

Luke 4:20: سپس طومار را فرو‌پیچید و به خادم کنیسه سپرد و بنشست. همه در کنیسه به او چشم دوخته بودند. Luke 4:21: آنگاه چنین سخن آغاز کرد که «امروز این نوشته هنگامی که بدان گوش فرامی‌دادید، تحقق یافت.» Luke 4:22: همه از او نیکو می‌گفتند و از کلام فیض‌آمیزش در شگفت بودند و می‌گفتند: «آیا این پسر یوسف نیست؟» Luke 4:23: عیسی به آنها گفت: «بی‌گمان این مَثَل را بر من خواهید آورد که ‹ای طبیب خود را شفا ده! آنچه را شنیده‌ایم در کفرناحوم کرده‌ای، اینجا در زادگاه خویش نیز انجام بده.› » Luke 4:24: سپس افزود: «براستی به شما می‌گویم که هیچ پیامبری در دیار خویش پذیرفته نیست. Luke 4:25: یقین بدانید که در زمان ایلیا، هنگامی که آسمان سه سال و نیم بسته شد و خشکسالی سخت سرتاسر آن سرزمین را فرا‌گرفت، بیوه‌زنان بسیار در اسرائیل بودند. Luke 4:26: اما ایلیا نزد هیچ‌یک فرستاده نشد مگر نزد بیوه‌زنی در شهر صَرفَه در سرزمین صیدون. Luke 4:27: در زمان الیشع نبی نیز جذامیان بسیار در اسرائیل بودند، ولی هیچ‌یک از جذام خود پاک نشد مگر نَعمان سُریانی.» Luke 4:28: آنگاه همة کسانی که در کنیسه بودند، از شنیدن این سخنان برآشفتند Luke 4:29: و برخاسته، او را از شهر بیرون کشیدند و بر لبة کوهی که شهر بر آن بنا شده بود، بردند تا از آنجا به زیرش افکنند. Luke 4:30: اما او از میانشان گذشت و رفت.

Luke 4:31: سپس عیسی به شهر کفرناحوم واقع در جلیل رفت و در روز شبات به تعلیم مردم پرداخت. Luke 4:32: آنها از تعلیم او در شگفت شدند، زیرا در کلامش اقتدار بود. Luke 4:33: در کنیسه، مردی دیوزده بود که روح پلید داشت. او با صدایی بلند فریاد برآورد: Luke 4:34: «ای عیسای ناصری، تو را با ما چه کار است؟ آیا آمده‌ای نابودمان کنی؟ می‌دانم کیستی؛ تو آن قدوس خدایی!» Luke 4:35: عیسی روح پلید را نهیب زد و گفت: «خاموش باش و از او بیرون بیا!» آنگاه دیو، آن مرد را در حضور همگان بر زمین زد و بی‌آنکه آسیبی به او برساند، از او بیرون آمد. Luke 4:36: مردم همه شگفتزده به یکدیگر می‌گفتند: «این چه کلامی است؟ او با اقتدار و قدرت به ارواح پلید فرمان می‌دهد و آنها نیز از مردم بیرون می‌آیند!» Luke 4:37: بدین‌گونه خبر کارهای او در سرتاسر آن نواحی پیچید.

Luke 4:38: آنگاه عیسی کنیسه را ترک گفت و به خانة شمعون رفت. و اما مادرزن شمعون را تبی سخت عارض گشته بود. از عیسی خواستند یاری‌اش کند. Luke 4:39: پس بر بالین او ایستاد و تب را نهیب زد و تبش قطع شد. او بیدرنگ برخاست و به پذیرایی از آنان پرداخت.

Luke 4:40: هنگام غروب، همة کسانی که بیمارانی مبتلا به امراض گوناگون داشتند، آنان را نزد عیسی آوردند، و او نیز بر یکا‌یک ایشان دست گذاشت و شفایشان داد. Luke 4:41: دیوها نیز از بسیاری بیرون می‌آمدند و فریادکنان می‌گفتند: «تو پسر خدایی!» اما او آنها را نهیب می‌زد و نمی‌گذاشت سخنی بگویند، زیرا می‌دانستند او مسیح است.

Luke 4:42: بامدادان، عیسی به خلوتگاهی رفت. اما مردم او را می‌جستند و چون به آنجا که او بود رسیدند، کوشیدند نگذارند ترکشان کند. Luke 4:43: ولی او گفت: «من باید پادشاهی خدا را در شهرهای دیگر نیز بشارت دهم، چرا که به همین منظور فرستاده شده‌ام.» Luke 4:44: پس به موعظه در کنیسه‌های یهودیه ادامه داد.

Luke 5:1: یک روز که عیسی در کنار دریاچة جنِیسارت ایستاده بود و جمعیت از هر سو بر وی ازدحام می‌کردند تا کلام خدا را بشنوند، Luke 5:2: در کنار دریاچه دو قایق دید که صیادان از آنها بیرون آمده، مشغول شستن تورهایشان بودند. Luke 5:3: پس سوار یکی از آنها شد که متعلق به شمعون بود و از او خواست قایق را اندکی از ساحل دور کند. سپس خود بر قایق نشست و به تعلیم مردم پرداخت. Luke 5:4: چون سخنانش به پایان رسید، به شمعون گفت: «قایق را به جایی عمیق ببر، و تورها را برای صید ماهی در آب افکنید.» Luke 5:5: شمعون پاسخ داد: «استاد، ما همة شب سخت تلاش کردیم و چیزی نگرفتیم. اما چون تو می‌گویی، تورها را در آب خواهیم افکند.» Luke 5:6: وقتی چنین کردند، آنقدر ماهی گرفتند که چیزی نمانده بود تورهایشان پاره شود! Luke 5:7: از این رو، از دوستان خود در قایق دیگر به اشاره خواستند تا به یاریشان آیند. آنها آمدند و هر دو قایق را آنقدر از ماهی پر کردند که چیزی نمانده بود در آب فرو روند. Luke 5:8: شمعون پطرس چون این را دید، به پاهای عیسی افتاد و گفت: «ای خداوند، از من دور شو، زیرا مردی گناهکارم!» Luke 5:9: چه خود و همراهانش از واقعة صید ماهی شگفتزده بودند. Luke 5:10: یعقوب و یوحنا، پسران زِبدی، نیز که همکار شمعون بودند، همین حال را داشتند. عیسی به شمعون گفت: «مترس، از این پس مردم را صید خواهی کرد.» Luke 5:11: پس آنها قایقهای خود را به ساحل راندند و همه چیز را ترک گفتند و از پی او روانه شدند.

Luke 5:12: روزی دیگر که عیسی در یکی از شهرها بود، مردی بدانجا آمد که جذام تمام بدنش را فراگرفته بود. چون عیسی را دید، روی بر خاک نهاد و التماس‌کنان گفت: «سرور من، اگر بخواهی می‌توانی از جذام پاکم سازی.» Luke 5:13: عیسی دست خود را دراز کرد و او را لمس نمود و گفت: «می‌خواهم؛ پاک شو!» در دم، جذام آن مرد برطرف گردید. Luke 5:14: سپس عیسی به او امر کرد: «به کسی چیزی مگو، بلکه برو و خود را به کاهن بنما و برای تطهیر خود قربانیهایی را که موسی امر کرده است، تقدیم کن تا برای آنان گواهی باشد.» Luke 5:15: با این همه، خبر کارهای او هرچه بیشتر پخش می‌شد، چندان که جماعتهای بسیار گرد می‌آمدند تا سخنان او را بشنوند و از بیماریهای خود شفا یابند. Luke 5:16: اما عیسی اغلب به جاهای دورافتاده می‌رفت و در تنهایی دعا می‌کرد.

Luke 5:17: روزی عیسی تعلیم می‌داد، و فریسیان و علمای دین از همة شهرهای جلیل و یهودیه و نیز از اورشلیم آمده و نشسته بودند، و قدرت خداوند برای شفای بیماران با او بود. Luke 5:18: ناگاه چند مرد از راه رسیدند که مفلوجی را بر تختی حمل می‌کردند. کوشیدند او را به درون خانه ببرند و در برابر عیسی بگذارند. Luke 5:19: اما چون به سبب ازدحام جمعیت راهی نیافتند، به بام خانه رفتند و از میان سفالها مفلوج را با تختش پایین فرستادند و در وسط جمعیت، در برابر عیسی نهادند. Luke 5:20: چون عیسی ایمان آنها را دید، گفت: «ای مرد، گناهانت آمرزیده شد!» Luke 5:21: اما فریسیان و علمای دین با خود اندیشیدند: «این کیست که کفر می‌گوید؟ چه کسی جز خدا می‌تواند گناهان را بیامرزد؟» Luke 5:22: عیسی دریافت چه می‌اندیشند و پرسید: «چرا چنین فکری به دل راه می‌دهید؟ Luke 5:23: گفتن کدام یک آسانتر است: ‹گناهانت آمرزیده شد› یا اینکه ‹برخیز و راه برو›؟ Luke 5:24: حال تا بدانید که پسر انسان بر زمین اقتدار آمرزش گناهان را دارد…» – به مرد مفلوج گفت – «به تو می‌گویم: برخیز، تخت خود را بردار و به خانه برو!» Luke 5:25: در دم، مقابل ایشان ایستاد و آنچه را بر آن خوابیده بود برداشت و خدا را حمدگویان به خانه رفت. Luke 5:26: همه از این رویداد در شگفت شده، خدا را تمجید کردند و در حالی که ترس وجودشان را فراگرفته بود، گفتند: «امروز چیزهای شگفت‌انگیز دیدیم.»

Luke 5:27: سپس عیسی از آن خانه بیرون آمد و خراجگیری لاوی نام دیدکه در خراجگاه نشسته بود. او را گفت: «از پی من بیا.» Luke 5:28: لاوی برخاست، همه چیز را ترک گفت و از پی عیسی روان شد.

Luke 5:29: او در خانة خویش ضیافتی بزرگ به افتخار عیسی برپا کرد، و جمعی بزرگ از خراجگیران و دیگر مردم، با آنها بر سفره نشستند. Luke 5:30: اما فریسیان و گروهی از علمای دین که از فرقة آنها بودند، شکوه‌کنان به شاگردان عیسی گفتند: «چرا با خراجگیران و گناهکاران می‌خورید و می‌آشامید؟» Luke 5:31: عیسی پاسخ داد: «بیمارانند که به طبیب نیاز دارند، نه تندرستان. Luke 5:32: من نیامده‌ام تا پارسایان را به توبه دعوت کنم، بلکه گناهکاران را».

Luke 5:33: به او گفتند: «شاگردان یحیی اغلب روزه می‌گیرند و دعا می‌کنند؛ شاگردان فریسیان نیز چنین‌اند، اما شاگردان تو همیشه در حال خوردن و نوشیدنند.» Luke 5:34: عیسی پاسخ داد: «آیا می‌توان میهمانان عروسی را تا زمانی که داماد با آنهاست، به روزه واداشت؟ Luke 5:35: اما زمانی خواهد رسید که داماد از ایشان گرفته شود. در آن ایام روزه خواهند گرفت.» Luke 5:36: پس این مَثَل را برایشان آورد: «هیچ‌کس تکه‌ای از جامة نو را نمی‌بُرَد تا آن را به جامه‌ای کهنه وصله زَنَد. زیرا اگر چنین کند، هم جامة نو را پاره کرده و هم پارچة نو بر جامه کهنه وصله‌ای است نامناسب. Luke 5:37: نیز کسی شراب نو را در مَشکهای کهنه نمی‌ریزد. زیرا اگر چنین کند، شراب نو مَشکها را خواهد درید و شراب خواهد ریخت و مَشکها نیز تباه خواهد شد. Luke 5:38: شراب نو را در مَشکهای نو باید ریخت. Luke 5:39: و کسی پس از نوشیدن شراب کهنه خواهان شراب تازه نیست، زیرا می‌گوید: ‹شراب کهنه بهتر است.› »

Luke 6:1: در یکی از روزهای شبات، عیسی از میان مزارع گندم می‌گذشت وشاگردانش خوشه‌های گندم را می‌چیدند و به‌دست ساییده، می‌خوردند. Luke 6:2: اما تنی چند از فریسیان گفتند: «چرا کاری می‌کنید که انجامش در روز شبات جایز نیست؟» Luke 6:3: عیسی پاسخ داد: «مگر نخوانده‌اید که داود چه کرد، آنگاه که خود و یارانش گرسنه بودند؟ Luke 6:4: او به خانة خدا درآمد و نان تقدیمی را برگرفت و خورد و به یارانش نیز داد، هرچند خوردن آن نان تنها برای کاهنان جایز بود.» Luke 6:5: و در ادامه فرمود: «پسر انسان صاحب شبات است.»

Luke 6:6: در شباتی دیگر، به کنیسه درآمد و به تعلیم پرداخت. مردی در آنجا بود که دست راستش خشک شده بود. Luke 6:7: علمای دین و فریسیان، عیسی را زیر نظر داشتند تا ببینند آیا در روز شبات کسی را شفا می‌دهد یا نه؛ زیرا در پی دستاویزی بودند تا به او اتهام بندند. Luke 6:8: اما عیسی که از افکارشان آگاه بود، مرد دست خشک را گفت: «برخیز و در برابر همه بایست.» او نیز برخاست و ایستاد. Luke 6:9: عیسی به آنان گفت: «از شما می‌پرسم، کدام یک در روز شبات رواست: نیکویی یا بدی، نجات جان انسان یا نابود کردن آن؟» Luke 6:10: پس چشم به جانب یکایک ایشان گرداند و سپس خطاب به آن مرد گفت: «دستت را دراز کن!» چنین کرد، و دستش سالم شد. Luke 6:11: اما آنان سخت خشمگین شدند و با یکدیگر به مشورت نشستند که با عیسی چه کنند.

Luke 6:12: در یکی از آن روزها، عیسی برای دعا به کوهی رفت و شب را در عبادت خدا به صبح رساند. Luke 6:13: بامدادان شاگردانش را فرا‌خواند، و از میان آنان دوازده تن را برگزید و ایشان را رسول خواند. Luke 6:14: شمعون (که او را پطرس نامید)، اندریاس (برادر پطرس)، یعقوب، یوحنا، فیلیپ، برتولما، Luke 6:15: متی، توما، یعقوب پسر حلفی، شمعون معروف به غیور، Luke 6:16: یهودا پسر یعقوب، و یهودای اِسخریوطی که به وی خیانت کرد.

Luke 6:17: عیسی همراه ایشان از کوه فرود آمد و در جایی هموار ایستاد. بسیاری از شاگردانش و انبوهی از مردم از سرتاسر یهودیه، اورشلیم، و از شهرهای ساحلی صور و صیدون آنجا حاضر بودند. Luke 6:18: آنها آمده بودند تا سخنان او را بشنوند و از بیماریهای خود شفا یابند؛ و کسانی که ارواح پلید آزارشان می‌داد، شفا می‌یافتند. Luke 6:19: مردم همه می‌کوشیدند او را لمس کنند، زیرا نیرویی از او صادر می‌شد که همگان را شفا می‌بخشید.

Luke 6:20: آنگاه عیسی بر شاگردانش نظر افکند و گفت: «خوشا‌به‌حال شما که فقیرید، زیرا پادشاهی خدا از آن شماست.

Luke 6:21: خوشا‌به‌حال شما که اکنون گرسنه‌اید، زیرا سیر خواهید شد. خوشا‌به‌حال شما که اکنون گریانید، زیرا خواهید خندید.

Luke 6:22: «خوشا‌به‌حال شما آنگاه که مردم به‌خاطر پسر انسان، بر شما نفرت گیرند و شما را از جمع خود برانند و دشنام دهند و بدنام سازند. Luke 6:23: در آن روز، شادی و پایکوبی کنید، زیرا پاداشتان در آسمان عظیم است. چرا که نیاکان آنها نیز با پیامبران چنین کردند.
Luke 6:24: «اما وای بر شما که ثروتمندید، زیرا تسلی خود را یافته‌اید.

Luke 6:25: وای بر شما که اکنون سیرید، زیرا گرسنه خواهید شد. وای بر شما که اکنون خندانید، زیرا ماتم خواهید کرد و زاری خواهید نمود.

Luke 6:26: وای بر شما آنگاه که همگان زبان به ستایشتان بُگشایند، زیرا نیاکان آنها نیز با انبیای دروغین چنین کردند.

Luke 6:27: «اما ای شنوندگان، به شما می‌گویم که دشمنان خود را دوست بدارید و به آنان که از شما نفرت دارند، نیکی کنید Luke 6:28: و برای هرکه نفرینتان کند برکت بطلبید، و هر کس را که آزارتان دهد دعای خیر کنید. Luke 6:29: اگر کسی بر یک گونة تو سیلی زند، گونة دیگر را نیز به جانب او بگردان. اگر کسی ردایت را از تو بستاند، پیراهنت را نیز از او دریغ مکن. Luke 6:30: اگر کسی چیزی از تو بخواهد به او بده، و اگر مال تو را غصب کند، از او باز مخواه. Luke 6:31: با مردم همان‌گونه رفتار کنید که می‌خواهید با شما رفتار کنند.

Luke 6:32: «اگر فقط کسانی را دوست بدارید که شما را دوست می‌دارند، چه برتری دارید؟ حتی گناهکاران نیز دوستداران خود را دوست می‌دارند. Luke 6:33: و اگر فقط به کسانی نیکی کنیدکه به شما نیکی می‌کنند، چه برتری دارید؟ حتی گناهکاران نیز چنین می‌کنند. Luke 6:34: و اگر فقط به کسانی قرض دهید که امید عوض از آنان دارید، چه برتری خواهید داشت؟ حتی گناهکاران نیز به گناهکاران قرض می‌دهند تا روزی از ایشان عوض بگیرند. Luke 6:35: اما شما، دشمنانتان را دوست بدارید و به آنها نیکی کنید، و بدون امید عوض، به ایشان قرض دهید، زیرا پاداشتان عظیم است، و فرزندان خدای متعال خواهید بود، چه او با ناسپاسان و بدکاران مهربان است. Luke 6:36: پس رحیم باشید، چنان که پدر شما رحیم است.

Luke 6:37: «عیبجویی نکنید تا از شما عیبجویی نکنند. محکوم نکنید تا محکومتان نکنند. ببخشید تا بخشوده شوید. Luke 6:38: بدهید تا به شما داده شود. پیمانه‌ای پُر، فشرده، تکانداده و لبریز در دامنتان ریخته خواهد شد! زیرا با هر پیمانه‌ای که بدهید، با همان پیمانه به شما داده خواهد شد.»

Luke 6:39: و این مَثَل را نیز برایشان آورد: «آیا کور می‌تواند راهنمای کور دیگر شود؟ آیا هر دو در چاه نخواهند افتاد؟ Luke 6:40: شاگرد، برتر از استاد خود نیست، اما هرکه تعلیم و تربیتش به کمال رسد، همچون استاد خود خواهد شد.

Luke 6:41: «چرا پر کاه را در چشم برادرت می‌بینی، اما از چوبی که در چشم خود داری غافلی؟ Luke 6:42: چگونه می‌توانی به برادرت بگویی: ‹برادر، بگذار خس را ازچشمت بیرون آورم›، ولی چوب را در چشم خود نمی‌بینی؟ ای ریاکار، نخست چوب را از چشم خود به‌در آر، آنگاه بهتر خواهی دید تا پر کاه را از چشم برادرت بیرون کنی.

Luke 6:43: «هیچ درخت نیکو، میوة بد به بار نمی‌آوَرَد و نه هیچ درخت بد، میوة نیکو. Luke 6:44: هر درختی را از میوه‌اش می‌توان شناخت. نه از بوتة خار می‌توان انجیر چید، و نه از بوتة تمشک، انگور! Luke 6:45: شخص نیک از خزانة نیکوی دل خود نیکویی بر‌می‌آورد، و شخص بد از خزانة بد دل خود، بدی. زیرا زبان از آنچه دل از آن لبریز است، سخن می‌گوید.

Luke 6:46: «چگونه است که مرا ‹سرورم، سرورم› می‌خوانید، اما به آنچه می‌گویم عمل نمی‌کنید؟ Luke 6:47: آن که نزد من می‌آید و سخنانم را می‌شنود و به آن عمل می‌کند، بنگرید که به چه کس می‌مانَد. Luke 6:48: او کسی را مانَد که برای بنای خانه، زمین را گود کَند و پی خانه را بر صخره نهاد. چون سیل آمد و سیلاب بر آن خانه هجوم برد، نتوانست آن را بجنباند، زیرا که بر صخره بنا شده بود. Luke 6:49: اما آن که سخنانم را می‌شنود ولی به آن عمل نمی‌کند، کسی را مانَد که خانه‌ای بدون پی بر زمین ساخت. چون سیلاب بر آن خانه هجوم برد، در دم فروریخت و ویرانی عظیم بر جای نهاد.»

Luke 7:1: چون عیسی تمامی گفتار خود را با مردم به پایان رسانید، به کفرناحوم درآمد. Luke 7:2: در آنجا یک نظامی رومی بود که غلام او که بس عزیزش می‌داشت، بیمار و در آستانة مرگ بود. Luke 7:3: نظامی چون دربارة عیسی شنید، تنی چند از مشایخ یهود را نزد او فرستاد تا از او بخواهند که بیاید و غلامش را شفا دهد. Luke 7:4: آنها نزد عیسی آمدند و با التماس بسیار به او گفتند: «این مرد سزاوار است که این لطف را در حقش بکنی، Luke 7:5: زیرا قوم ما را دوست می‌دارد و کنیسه را نیز برایمان ساخته است.» Luke 7:6: پس عیسی همراه آنان رفت. به نزدیکی خانه که رسید، آن نظامی چند تن از دوستانش را نزد عیسی فرستاد، با این پیغام که: «سَروَرم، خود را زحمت مده، زیرا شایسته نیستم زیر سقف من آیی. Luke 7:7: از همین رو، حتی خود را لایق ندانستم نزد تو آیم. فقط سخنی بگو که خادم من شفا خوهد یافت. Luke 7:8: زیرا من خود فردی هستم زیر فرمان. سربازانی نیز زیر فرمان خود دارم. به یکی می‌گویم: ‹برو›، می‌رود؛ به دیگری می‌گویم: ‹بیا›، می‌آید. به غلام خود می‌گویم: ‹این را به‌جای‌آر›، به‌جای می‌آورد.» Luke 7:9: عیسی چون این را شنید، از او به شگفت آمد و به جمعیتی که از پی‌اش می‌آمدند روی کرد و گفت: «به شما می‌گویم: «چنین ایمانی حتی در اسرائیل هم ندیده‌ام.» Luke 7:10: چون فرستادگان به خانه بازگشتند، غلام را سلامت یافتند.

Luke 7:11: چندی بعد، عیسی رهسپار شهری به‌نام نائین شد. شاگردان و جمعیتی انبوه نیز او را همراهی می‌کردند. Luke 7:12: به نزدیکی دروازة شهر که رسید، دید مرده‌ای را می‌برندکه یگانه پسر بیوه‌زنی بود. بسیاری از مردمان شهر نیز آن زن را همراهی می‌کردند. Luke 7:13: خداوند چون آن زن را دید، دلش بر حال او سوخت و گفت: «گریه مکن.» Luke 7:14: سپس نزدیک رفت و تابوت را لمس کرد. کسانی که آن را حمل می‌کردند، ایستادند. عیسی گفت: «ای جوان، تو را می‌گویم، برخیز!» Luke 7:15: مرده راست نشست و سخن گفتن آغاز کرد! عیسی او را به مادرش سپرد. Luke 7:16: ترس و هیبت بر همة آنان مستولی شد و در حالی که خدا را ستایش می‌کردند، گفتند: «پیامبری بزرگ در میان ما ظهور کرده است. خدا به‌یاری قوم خود آمده است.» Luke 7:17: خبر این کار عیسی در تمام یهودیه و نواحی اطراف منتشر شد.

Luke 7:18: شاگردان یحیی او را از همة این وقایع آگاه ساختند. پس او دو تن از آنان را فرا‌خواند Luke 7:19: و با این پیغام نزد عیسی فرستاد: «آیا تو همانی که می‌بایست بیاید، یا منتظر دیگری باشیم؟» Luke 7:20: آن دو نزد عیسی آمده، گفتند: «یحیای تعمیددهنده ما را فرستاده تا از تو بپرسیم که آیا تو همانی که می‌بایست بیاید، یا منتظر دیگری باشیم؟» Luke 7:21: در همان ساعت، عیسی بسیاری را از بیماریها و دردها و ارواح پلید شفا داد و نابینایان بسیار را بینایی بخشید. Luke 7:22: پس در پاسخ آن فرستادگان فرمود: «بروید و آنچه دیده و شنیده‌اید به یحیی بازگویید، که کوران بینا می‌شوند، لنگان راه می‌روند، جذامیان شفا می‌یابند، کَران شنوا می‌شوند، مردگان زنده می‌گردند و به فقیران بشارت داده می‌شود. Luke 7:23: خوشابه‌حال کسی که از بابت من نلغزد.»

Luke 7:24: چون فرستادگان یحیی رفتند، عیسی دربارة او سخن آغاز کرد و به جماعت گفت: «برای دیدن چه چیز به بیابان رفته بودید؟ برای دیدن نی‌ای که از باد در جنبش است؟ Luke 7:25: برای دیدن چه چیز رفتید؟ مردی که جامه‌ای لطیف در بر دارد؟ آنان که جامه‌های فاخر می‌پوشند و در تجمل زندگی می‌کنند، در قصرهای پادشاهانند. Luke 7:26: پس برای دیدن چه رفته بودید؟ برای دیدن پیامبری؟ آری، به شما می‌گویم که او از پیامبر نیز برتر است. Luke 7:27: او همان است که درباره‌اش نوشته شده: « ‹اینک رسول خود را پیشاپیش تو می‌فرستم تا راهت را پیش پایت هموار سازد.›

Luke 7:28: به شما می‌گویم که کسی بزرگتر از یحیی از مادر زاده نشده است؛ اما کوچکترین در پادشاهی خدا، از او بزرگتر است.» Luke 7:29: همة مردمانی که سخنان عیسی را شنیدند، حتی خراجگیران، تصدیق کردند که راه خدا حق است، زیرا به‌دست یحیی تعمید گرفته بودند. Luke 7:30: اما فریسیان و فقیهان ارادة خدا را برای خود رد کردند، زیرا از یحیی تعمید نگرفته بودند.

Luke 7:31: «پس، مردم این نسل را به چه تشبیه کنم؟ به چه می‌مانند؟ Luke 7:32: به کودکانی مانند که در بازار می‌نشینند و به یکدیگر ندا می‌کنند: « ‹برای شما نی نواختیم، نرقصیدید؛ مرثیه خواندیم، بر سینه نزدید.›

Luke 7:33: زیرا یحیای تعمید‌دهنده آمد که نه نان می‌خورْد و نه شراب می‌نوشید، گفتید، ‹دیو دارد.› Luke 7:34: پسر انسان آمد که می‌خورَد و می‌نوشد، می‌گویید، ‹مردی است شکمباره و میگسار، دوست خراجگیران و گناهکاران.› Luke 7:35: اما حقانیت حکمت را همة فرزندان آن به ثبوت می‌رسانند.»

Luke 7:36: روزی یکی از فریسیان عیسی را به صرف غذا دعوت کرد. پس به خانة آن فریسی رفت و بر سفره نشست. Luke 7:37: در آن شهر زنی بدکاره می‌زیست که چون شنید عیسی در خانة آن فریسی میهمان است، ظرفی مرمرین، پر از عطر با خود آورد Luke 7:38: و گریان پشت سر عیسی، کنارِ پاهای او ایستاد. آنگاه با قطرات اشک به شستن پاهای عیسی پرداخت و با گیسوانش آنها را خشک کرد. سپس پاهای او را بوسید و عطرآگین کرد. Luke 7:39: چون فریسی میزبان این را دید، با خود گفت: «اگر این مرد براستی پیامبر بود، می‌دانست این زن که او را لمس می‌کند کیست و چگونه زنی است – می‌دانست که زنی بدکاره است.» Luke 7:40: عیسی به او گفت: «ای شمعون، می‌خواهم چیزی به تو بگویم.» گفت: «بفرما، استاد!» Luke 7:41: عیسی گفت: «شخصی از دو تن طلب داشت: از یکی پانصد دینار، از دیگری پنجاه دینار. Luke 7:42: اما چون چیزی نداشتند به او بدهند، بدهی هر دو را بخشید. حال به گمان تو کدام‌یک او را بیشتر دوست خواهد داشت؟» Luke 7:43: شمعون پاسخ داد: «به گمانم آن که بدهی بیشتری داشت و بخشیده شد.» عیسی گفت: «درست گفتی.» Luke 7:44: آنگاه به سوی آن زن اشاره کرد و به شمعون گفت: «این زن را می‌بینی؟ من به خانة تو آمدم، و تو برای شستن پاهایم آب نیاوردی، اما این زن با اشکهایش پاهای مرا شست و با گیسوانش خشک کرد! Luke 7:45: تو مرا نبوسیدی، امّا این زن از لحظة ورودم، دمی از بوسیدن پاهایم بازنایستاده است. Luke 7:46: تو سر مرا به روغن تدهین نکردی، اما او پاهایم را به عطر تدهین کرد. Luke 7:47: پس به تو می‌گویم، محبت بسیار او از آن روست که گناهان بسیارش آمرزیده شده است. اما آن که کمتر آمرزیده شد، کمتر هم محبت می‌کند.» Luke 7:48: پس رو به آن زن کرد و گفت: «گناهانت آمرزیده شد!» Luke 7:49: میهمانان با یکدیگر گفتند: «این کیست که گناهان را نیز می‌آمرزد؟» Luke 7:50: عیسی به آن زن گفت: «ایمانت تو را نجات داده است، به‌سلامت برو!»

Luke 8:1: پس از آن، عیسی شهر به شهر و روستا به روستا می‌گشت و پادشاهی خدا را بشارت می‌داد. آن دوازده تن نیز با وی بودند، Luke 8:2: و نیز شماری از زنان که از ارواح پلید و بیماری شفا یافته بودند: مریم معروف به مجدلیه که از او هفت روح پلید اخراج شده بود، Luke 8:3: یونا همسر خوزا، مباشر هیرودیس، سوسن و بسیاری زنان دیگر. این زنان از دارایی خود برای نیازهای عیسی و شاگردانش تدارک می‌دیدند.

Luke 8:4: چون مردم از بسیاری شهرها به دیدن عیسی می‌آمدند و جمعیتی انبوه گرد‌آمد، این مَثَل را آورد: Luke 8:5: «روزی برزگری برای پاشیدن بذر خود بیرون رفت. چون بذر می‌پاشید، برخی در راه افتاد و لگدمال شد و پرندگان آسمان آنها را خوردند. Luke 8:6: برخی دیگر در زمین سنگلاخ افتاد، و چون رویید، خشک شد، چرا که رطوبتی نداشت. Luke 8:7: برخی نیز میان خارها افتاد و خارها با بذرها نمو کرده، آنها را خفه کردند. Luke 8:8: اما برخی از بذرها در خاک خوب افتاد و نمو کرد و صد چندان بار آورد.» چون این را گفت، ندا در داد: «هرکه گوش شنوا دارد، بشنود!»

Luke 8:9: شاگردانش معنای این مثل را از وی پرسیدند. Luke 8:10: گفت: «درک اسرار پادشاهی خدا به شما عطا شده، اما با دیگران در قالب مثل سخن می‌گویم، تا: « ‹بنگرند، اما نبینند؛ بشنوند، اما نفهمند.›

Luke 8:11: «معنای مثل این است: بذر، کلام خداست. Luke 8:12: بذرهایی که در راه می‌افتد، کسانی هستند که کلام را می‌شنوند، اما ابلیس می‌آید و آن را از دلشان می‌رباید، تا نتوانند ایمان آورند و نجات یابند. Luke 8:13: بذرهایی که بر زمین سنگلاخ می‌افتد کسانی هستند که چون کلام را می‌شنوند، آن را با شادی می‌پذیرند، اما ریشه نمی‌دوانند. اینها اندک‌زمانی ایمان دارند، اما به‌هنگام آزمایش، ایمان خود را از دست می‌دهند. Luke 8:14: بذرهایی که در میان خارها می‌افتد، کسانی هستند که می‌شنوند، اما نگرانیها، ثروت و لذات زندگی آنها را خفه می‌کند و به‌ثمر‌نمی‌رسند. Luke 8:15: اما بذرهایی که بر خاک خوب می‌افتد، کسانی هستند که کلام را با دلی پاک و نیکو می‌شنوند و آن را نگاه داشته، پایدار می‌مانند و ثمر می‌آورند.

Luke 8:16: «هیچ‌کس چراغ را بر‌نمی‌افروزد تا بر آن سرپوش نهد یا آن را زیر تخت بگذارد! بلکه چراغ را بر چراغدان می‌گذارند تا هر که داخل شود، نورش را ببیند. Luke 8:17: زیرا هیچ چیز پنهانی نیست که آشکار نشود و هیچ چیز نهفته‌ای نیست که هویدا نگردد. Luke 8:18: پس توجه داشته باشید که چگونه می‌شنوید، زیرا به آن که دارد بیشتر داده خواهد شد و از آن که ندارد، همان هم که گمان می‌کند دارد، گرفته خواهد شد.»

Luke 8:19: در این هنگام، مادر و برادران عیسی آمدند تا او را ببینند، اما ازدحام جمعیت چندان بود که نتوانستند به او نزدیک شوند. Luke 8:20: پس برای عیسی خبر آوردند که: «مادر و برادرانت بیرون ایستاده‌اند و می‌خواهند تو را ببینند.» Luke 8:21: در پاسخ گفت: «مادر و برادران من کسانی هستند که کلام خدا را می‌شنوند و به آن عمل می‌کنند.»

Luke 8:22: روزی عیسی به شاگردان خود گفت: «به آن سوی دریاچه برویم.» پس سوار قایق شدند و به‌پیش راندند. Luke 8:23: و چون می‌رفتند، عیسی به خواب رفت. ناگاه تندبادی بر دریا وزیدن گرفت، چندان که قایق از آب پر می‌شد و جانشان به‌خطر افتاد. Luke 8:24: شاگردان نزد عیسی رفتند و او را بیدار کرده، گفتند: «ای استاد، ای استاد، چیزی نمانده غرق شویم!» عیسی بیدار شد و بر باد و امواج خروشان نهیب زد. توفان فرو‌نشست و آرامش برقرار شد. Luke 8:25: پس به ایشان گفت: «ایمانتان کجاست؟» شاگردان با بهت و وحشت از یکدیگر می‌پرسیدند: «این کیست که حتی به باد و آب فرمان می‌دهد وآنها از او فرمان می‌برند.»

Luke 8:26: پس به ناحیة جراسیان رسیدند که آن سوی دریاچه، در مقابل جلیل قرار داشت. Luke 8:27: چون عیسی قدم بر ساحل گذاشت، با مردی دیوزده از مردمان آن شهر روبه‌رو شد که دیرگاهی لباس نپوشیده و در خانه‌ای زندگی نکرده بود، بلکه در گورها به‌سر می‌برد. Luke 8:28: چون عیسی را دید، نعره برکشید و به‌پای او افتاد و با صدای بلند فریاد برآورد: «ای عیسی، پسر خدای متعال، تو را با من چه کار است؟ تمنا می‌کنم عذابم ندهی!» Luke 8:29: زیرا عیسی به روح پلید دستور داده بود از او به‌در‌آید. آن روح بارها او را گرفته بود و با آنکه دست و پایش را به‌زنجیر می‌بستند و از او نگاهبانی می‌کردند، بندها را می‌گسست و دیو او را به جایهای غیرمسکون می‌کشاند. Luke 8:30: عیسی از او پرسید: «نامت چیست؟» پاسخ داد: «لِژیون،» زیرا دیوهای بسیاری به‌درون او رفته بودند. Luke 8:31: آنها التماس‌کنان از عیسی خواستند به آنها دستور بازگشت به هاویه ندهد.

Luke 8:32: در آن نزدیکی، گلة بزرگی خوک در دامنة تپه مشغول چرا بود. دیوها از عیسی خواهش کردند اجازه دهد به‌درون خوکها روند، و او نیز اجازه داد. Luke 8:33: پس، از آن مرد بیرون آمدند و به‌درون خوکها رفتند و خوکها از سراشیبی تپه به درون دریاچه هجوم بردند و غرق شدند.

Luke 8:34: چون خوکبانان این را دیدند، پا به فرار گذاشتند و در شهر و نواحی اطراف، ماجرا را بازگفتند. Luke 8:35: پس مردم بیرون آمدند تا آنچه روی داده بود ببینند و چون نزد عیسی رسیدند و دیدند که آن مرد که دیوها از او به‌در‌آمده بودند، عاقل و جامه بر تن، پیش پاهای عیسی نشسته است، ترسیدند. Luke 8:36: کسانی که ماجرا را به‌چشم دیده بودند، برای ایشان بازگفتند که مرد دیوزده چگونه شفا یافته بود. Luke 8:37: پس همة مردم ناحیة جراسیان از عیسی خواستند که از نزد آنها برود، زیرا ترس بر آنها چیره شده بود. پس او سوار قایق شد و رفت. Luke 8:38: مردی که دیوها از او بیرون آمده بودند، از عیسی تمنا کرد که بگذارد او با وی همراه شود، اما عیسی او را روانه کرد و گفت: Luke 8:39: «به خانة خود برگرد و آنچه خدا برای تو کرده است، بازگو.» پس او رفت و در سرتاسر شهر اعلام کرد که عیسی برای او چه کرده است.

Luke 8:40: چون عیسی بازگشت، مردم به‌گرمی از او استقبال کردند، زیرا همه چشم به‌راهش بودند. Luke 8:41: در این هنگام، مردی یایروس نام که رئیس کنیسه بود، آمد و به‌پای عیسی افتاد و التماس کرد که به خانه‌اش برود، Luke 8:42: زیرا تنها دخترش که حدود دوازده سال داشت، در حال مرگ بود.

هنگامی که عیسی در راه بود، جمعیت از هر سو بر او فشار می‌آورد. Luke 8:43: در آن میان، زنی بود که دوازده سال مبتلا به خونریزی بود و با اینکه تمام دارایی خود را صرف طبیبان کرده بود، کسی را توان درمان او نبود. Luke 8:44: او از پشت سر به عیسی نزدیک شد و لبة ردای او را لمس کرد و در‌دم خونریزی‌اش قطع شد. Luke 8:45: عیسی پرسید: «چه کسی مرا لمس کرد؟» چون همه انکار کردند، پطرس گفت: «ای استاد، مردم از هر سو احاطه‌ات کرده‌اند و بر تو فشار می‌آورند!» Luke 8:46: اما عیسی گفت: «کسی مرا لمس کرد! زیرا دریافتم نیرویی از من صادر شد!» Luke 8:47: آن زن چون دید نمی‌تواند پنهان بماند، با ترس و لرز پیش آمد و به‌پای او افتاد و در برابر همگان گفت چرا او را لمس کرده و چگونه در‌دَم شفا یافته است. Luke 8:48: عیسی به او گفت: «دخترم، ایمانت تو را شفا داده است. به‌سلامت برو.»

Luke 8:49: عیسی هنوز سخن می‌گفت که کسی از خانة یایروس، رئیس کنیسه، آمد و گفت: «دخترت مرد، دیگر استاد را زحمت مده.» Luke 8:50: عیسی چون این را شنید، به یایروس گفت: «مترس! فقط ایمان داشته باش! دخترت شفا خواهد یافت.» Luke 8:51: وقتی به خانة یایروس رسید، نگذاشت کسی جز پطرس و یوحنا و یعقوب و پدر و مادر دختر با او به‌خانه در‌آیند. Luke 8:52: همة مردم برای دختر شیون و زاری می‌کردند. عیسی گفت: «زاری مکنید، زیرا او نمرده بلکه در خواب است.» Luke 8:53: آنها ریشخندش کردند، چرا که می‌دانستند دختر مرده است. Luke 8:54: اما عیسی دست دخترک را گرفت و گفت: «دخترم، برخیز!» Luke 8:55: روح او بازگشت و در‌دَم از جا برخاست. عیسی فرمود تا به او خوراک دهند. Luke 8:56: والدین دختر غرق در حیرت بودند، اما او بدیشان امر فرمود که ماجرا را به کسی بازنگویند.

Luke 9:1: عیسی آن دوازده تن را گرد هم خواند و به ایشان قدرت واقتدار برای بیرون راندن همة ارواح پلید و شفای بیماریها بخشید. Luke 9:2: آنگاه آنان را فرستاد تا پادشاهی خدا را موعظه کنند و بیماران را شفا دهند. Luke 9:3: به آنان گفت: «هیچ‌چیز برای سفر برندارید، نه چوب‌دستی، نه کوله‌بار، نه نان، نه پول و نه پیراهن اضافه. Luke 9:4: به هر خانه‌ای که درآمدید، تا هنگام ترک شهر در آنجا بمانید. Luke 9:5: اگر مردم شما را نپذیرفتند، به هنگام ترک شهرشان، خاک پاهای خود را بتکانید تا شهادتی بر ضد آنها باشد.» Luke 9:6: پس ایشان به‌راه افتاده، از دهی به ده دیگر می‌رفتند و هر جا می‌رسیدند بشارت می‌دادند و بیماران را شفا می‌بخشیدند.

Luke 9:7: و اما خبر همة این امور به گوش هیرودیسِ حاکم رسید. هیرودیس حیران و سردرگم مانده بود، چرا که برخی می‌گفتند عیسی همان یحیی است که از مردگان برخاسته است. Luke 9:8: برخی دیگر می‌گفتند ایلیا ظهور کرده، و برخی نیز می‌گفتند یکی از پیامبران ایام کهن زنده شده است. Luke 9:9: اما هیرودیس گفت: «سر یحیی را من از تن جدا کردم. پس این کیست که این چیزها را درباره‌اش می‌شنوم؟» و در صدد برآمد که عیسی را ببیند.

Luke 9:10: چون رسولان بازگشتند، هرآنچه کرده بودند به عیسی بازگفتند. آنگاه آنان را با خود به شهری به‌نام بیت‌صیدا برد تا در آنجا تنها باشند. Luke 9:11: اما بسیاری این را دریافتند و از پی ایشان روانه شدند. عیسی نیز آنان را پذیرفت و برایشان از پادشاهی خدا سخن گفت و کسانی را که نیاز به‌درمان داشتند، شفا بخشید.

Luke 9:12: نزدیک غروب، آن دوازده تن نزد او آمدند و گفتند: «جماعت را مرخص فرما تا به روستاها و مزارع اطراف بروند و خوراک و سرپناهی بیابند، چون اینجا مکانی دورافتاده است.» Luke 9:13: عیسی در جواب گفت: «شما خود به ایشان خوراک دهید.» گفتند: «ما جز پنج نان و دو ماهی چیزی نداریم، مگر اینکه برویم و برای همة این مردم خوراک بخریم.» Luke 9:14: در آنجا حدود پنج هزار مرد بودند. عیسی به شاگردان خود فرمود: «مردم را در گروههای پنجاه نفری بنشانید.» Luke 9:15: شاگردان چنین کردند و همه را نشاندند. Luke 9:16: آنگاه پنج نان و دو ماهی را برگرفت، به آسمان نگریست و شکر به‌جای آورده، آنها را پاره کرد و به شاگردان داد تا پیش مردم بگذارند. Luke 9:17: همه خوردند و سیر شدند و دوازده سبد نیز از تکه‌های برجای‌مانده گرد آوردند.

Luke 9:18: روزی عیسی در خلوت دعا می‌کرد و تنها شاگردانش با او بودند. از ایشان پرسید: «مردم می‌گویند من که هستم؟» Luke 9:19: پاسخ دادند: «برخی می‌گویند یحیای تعمید‌دهنده‌ای؛ برخی دیگر می‌گویند ایلیایی، و برخی نیز تو را یکی از پیامبران ایام کهن می‌دانندکه زنده شده است.» Luke 9:20: از ایشان پرسید: «شما چه؟ شما مرا که می‌دانید؟» پطرس پاسخ داد: «مسیح خدا.»

Luke 9:21: سپس عیسی ایشان را منع کرد و دستور داد که این را به کسی نگویند، Luke 9:22: و گفت: «می‌باید که پسر انسان رنج بسیار بیند و مشایخ و سران کاهنان و علمای دین او را رد کنند و کشته شود و در روز سوم برخیزد.»

Luke 9:23: سپس به همه فرمود: «اگر کسی بخواهد مرا پیروی کند، باید خود را انکار کند و هر روز صلیب خود را بردارد و از پی من بیاید. Luke 9:24: زیرا هرکه بخواهد جان خود را نجات دهد، آن را از دست خواهد داد، اما هرکه به‌خاطر من جانش را از دست بدهد، آن را نجات خواهد داد. Luke 9:25: انسان را چه سود که تمامی دنیا را ببرد، اما جان خویش را ببازد یا آن را تلف کند. Luke 9:26: زیرا هرکه از من و سخنان من عار داشته باشد، پسر انسان نیز آنگاه که در جلال خود و جلال پدر و فرشتگان مقدس آید، از او عار خواهد داشت. Luke 9:27: براستی به شما می‌گویم، برخی اینجا ایستاده‌اند که تا پادشاهی خدا را نبینند، طعم مرگ را نخواهند چشید.»

Luke 9:28: حدود هشت روز پس از این سخنان، عیسی پطرس و یوحنا و یعقوب را برگرفت و بر فراز کوهی رفت تا دعا کند. Luke 9:29: در همان حال که دعا می‌کرد، نمود چهره‌اش تغییر کرد، و جامه‌اش سفید و نورانی گشت. Luke 9:30: ناگاه دو مرد، موسی و ایلیا، پدیدار گشته، با او به گفتگو پرداختند. Luke 9:31: آنان در جلال ظاهر شده بودند و دربارة رفتن عیسی که می‌بایست بزودی در اورشلیم رخ دهد، سخن می‌گفتند. Luke 9:32: پطرس و همراهانش بسیار خواب‌آلود بودند، اما چون کاملاً بیدار و هوشیار شدند، جلال عیسی را دیدند و آن دو مرد را که درکنارش ایستاده بودند. Luke 9:33: هنگامی که آن دو از نزد عیسی می‌رفتند، پطرس گفت: «استاد، بودن ما در اینجا نیکوست! بگذار سه سرپناه بسازیم، یکی برای تو، یکی برای موسی و یکی هم برای ایلیا.» پطرس نمی‌دانست چه می‌گوید. Luke 9:34: این سخن هنوز بر زبان پطرس بود که ابری پدیدار گشت و آنان را در‌بر‌گرفت. چون به‌درون ابر می‌رفتند، هراسان شدند. Luke 9:35: آنگاه ندایی از ابر دررسید که «این است پسر من، که او را برگزیده‌ام؛ به او گوش فرا‌دهید!» Luke 9:36: و چون صدا قطع شد، عیسی را تنها دیدند. شاگردان این را نزد خود نگه داشتند، و در آن زمان کسی را از آنچه دیده بودند، آگاه نکردند.

Luke 9:37: روز بعد، چون از کوه فرود آمدند، جمعی انبوه با عیسی دیدار کردند. Luke 9:38: ناگاه مردی از میان جمعیت فریاد زد: «استاد، از تو التماس می‌کنم نظر لطفی بر پسر من بیفکنی، زیرا تنها فرزند من است. Luke 9:39: روحی ناگهان او را می‌گیرد و او در‌دَم نعره می‌کشد و دچار تشنج می‌شود، به‌گونه‌ای که دهانش کف می‌کند. روحْ بندرت رهایش می‌کند و قصد نابودیش دارد. Luke 9:40: من به شاگردانت التماس کردم از او بیرونش کنند، اما نتوانستند.» Luke 9:41: عیسی پاسخ داد: «ای نسل بی‌ایمان و منحرف، تا به کِی با شما باشم و تحملتان کنم؟ پسرت را به اینجا بیاور.» Luke 9:42: حتی هنگامی که پسر می‌آمد، دیو او را بر زمین زد و به تشنج افکند. اما عیسی بر آن روح پلید نهیب زد و پسر را شفا داد و به پدرش سپرد. Luke 9:43: مردم همگی از بزرگی خدا در حیرت افتادند.

در آن حال که همگان از کارهای عیسی در شگفت بودند، او به شاگردان خود گفت: Luke 9:44: «به آنچه می‌خواهم به شما بگویم بدقت گوش بسپارید: پسر انسان به‌دست مردم تسلیم خواهد شد.» Luke 9:45: اما آنان منظور وی را درنیافتند؛ بلکه از آنان پنهان ماند تا درکش نکنند؛ و می‌ترسیدند در این‌باره از او سؤال کنند.

Luke 9:46: روزی در میان شاگردان این بحث درگرفت که کدام‌یک از ایشان از همه بزرگتر است. Luke 9:47: عیسی که از افکار ایشان آگاه بود، کودکی را برگرفت و در کنار خود قرار داد. Luke 9:48: سپس به آنان گفت: «هر که این کودک را به‌نام من بپذیرد، مرا پذیرفته است؛ و هر که مرا بپذیرد، فرستندة مرا پذیرفته است. زیرا در میان شما آن کس بزرگتر است که از همه کوچکتر باشد.»

Luke 9:49: یوحنا گفت: «استاد، شخصی را دیدیم که به‌نام تو دیو اخراج می‌کرد، اما چون از ما نبود، او را بازداشتیم.» Luke 9:50: عیسی گفت: «او را بازمدارید، زیرا هرکه بر ضد شما نیست، با شماست.»

Luke 9:51: چون زمان صعود عیسی به آسمان نزدیک می‌شد، با عزمی راسخ رو به سوی اورشلیم نهاد. Luke 9:52: پیشاپیش خود قاصدانی فرستاد که به یکی از دهکده‌های سامریان رفتند تا برای او تدارک ببینند. Luke 9:53: اما مردم آنجا او را نپذیرفتند، زیرا مقصدش اورشلیم بود. Luke 9:54: چون شاگردان او، یعقوب و یوحنا، این را دیدند، گفتند: «ای سرور ما، آیا می‌خواهی بگوییم از آسمان آتش ببارد و همة آنها را نابود کند؟» Luke 9:55: اما عیسی روی بگرداند و توبیخشان کرد. Luke 9:56: سپس به دهکده‌ای دیگر رفتند.

Luke 9:57: در راه، شخصی به عیسی گفت: «هر جا بروی، تو را پیروی خواهم کرد.» Luke 9:58: عیسی پاسخ داد: «روباهان را لانه‌هاست و پرندگان را آشیانه‌ها، اما پسر انسان را جای سر نهادن نیست.» Luke 9:59: عیسی به شخصی دیگر گفت: «مرا پیروی کن.» اما او پاسخ داد: «سرورم، نخست رخصت ده تا بروم و پدر خود را دفن کنم.» Luke 9:60: عیسی به او گفت: «بگذار مردگان، مردگان خود را دفن کنند، اما تو برو و پادشاهی خدا را موعظه کن.» Luke 9:61: دیگری گفت: «سرورم، تو را پیروی خواهم کرد، اما نخست رخصت ده تا بازگردم و اهل خانة خود را وداع گویم.» Luke 9:62: عیسی در پاسخ گفت: «کسی که دست به شخم‌زنی دراز کند و به‌عقب بنگرد، شایستة پادشاهی خدا نباشد.»

Luke 10:1: پس از آن، خداوند هفتاد تن دیگر را نیز تعیین فرمود و آنها را دو به دو پیشاپیش خود به هر شهر و دیاری فرستاد که قصد رفتن بدانجا داشت. Luke 10:2: به ایشان گفت: «محصول فراوان است، اما کارگر کَم. پس، از مالکِ محصول بخواهید تا کارگرانی برای دروِ محصول خود بفرستد. Luke 10:3: بروید! من شما را چون بره‌ها به میان گرگها می‌فرستم. Luke 10:4: کیسة پول یا کوله‌بار یا کفش برمگیرید؛ و در راه کسی را سلام مگویید. Luke 10:5: به هر خانه‌ای که وارد می‌شوید، نخست بگویید: ‹سلام بر این خانه باد.› Luke 10:6: اگر در آن خانه کسی از اهل صلح و سلام باشد، سلام شما بر او قرار خواهد گرفت؛ وگرنه، به خود شما باز‌خواهدگشت. Luke 10:7: درآن خانه بمانید و هر چه به شما دادند، بخورید و بیاشامید، زیرا کارگر مستحق مزد خویش است. از خانه‌ای به خانة دیگر نقل مکان مکنید. Luke 10:8: چون وارد شهری شدید و شما را به‌گرمی پذیرفتند، هر چه در برابر شما گذاشتند، بخورید. Luke 10:9: بیماران آنجا را شفا دهید و بگویید: ‹پادشاهی خدا به شما نزدیک شده است.› Luke 10:10: اما چون به شهری درآمدید و شما را نپذیرفتند، به کوچه‌های آن شهر بروید و بگویید: Luke 10:11: ‹ما حتی خاک شهر شما را که بر پاهای ما نشسته است، بر شما می‌تکانیم. اما بدانید که پادشاهی خدا نزدیک شده است.› Luke 10:12: یقین بدانید که در روز جزا، تحمل مجازات برای سدوم آسانتر خواهد بود تا برای آن شهر.

Luke 10:13: «وای بر تو، ای خورَزین! وای بر تو، ای بیت‌صیدا! زیرا اگر معجزاتی که در شما انجام شد در صور و صیدون روی می‌داد، مردم آنجا مدتها پیش در پلاس و خاکستر می‌نشستند و توبه می‌کردند. Luke 10:14: اما در روز جزا، تحمل مجازات، برای صور و صیدون آسانتر خواهد بود تا برای شما. Luke 10:15: و تو، ای کفرناحوم، آیا تا به آسمان صعود خواهی کرد؟ هرگز، بلکه تا به اعماق دوزخ سرنگون خواهی شد.

Luke 10:16: «هرکه به شما گوش فرا‌دهد، به من گوش فرا‌داده است؛ و هرکه شما را رد کند، مرا رد کرده است؛ اما هرکه مرا رد کند، فرستندة مرا رد کرده است.»

Luke 10:17: آن هفتاد تن با شادی بازگشتند و گفتند: «سرور ما، حتی دیوها هم به‌نام تو از ما اطاعت می‌کنند.» Luke 10:18: به ایشان فرمود: «شیطان را دیدم که همچون برق از آسمان فرو‌می‌افتاد. Luke 10:19: اینک به شما قدرت می‌بخشم که ماران و عقربها و تمامی قدرت دشمن را پایمال کنید، و هیچ‌چیز به شما آسیب نخواهد رسانید. Luke 10:20: اما از این شادمان مباشیدکه اروا ح از شما اطاعت می‌کنند، بلکه شادی شما از این باشد که نامتان در آسمان نوشته شده است.»

Luke 10:21: در همان ساعت، عیسی در روح‌القدس به‌وجد آمد و گفت: «ای پدر، مالک آسمان و زمین، تو را می‌ستایم که این حقایق را از دانایان و خردمندان پنهان داشته‌ای و بر کودکان آشکار کرده‌ای. بله، ای پدر، زیرا ارادة نیکوی تو چنین بود. Luke 10:22: پدرم همه‌چیز را به من سپرده است. هیچ‌کس نمی‌داند پسر کیست جز پدر و هیچ‌کس نمی‌داند پدر کیست جز پسر و آنان که پسر بخواهد او را بر ایشان آشکار سازد.»

Luke 10:23: سپس در خلوت، رو به شاگردان کرد و گفت: «خوشابه‌حال چشمانی که آنچه شما می‌بینید، می‌بینند. Luke 10:24: زیرا به شما می‌گویم که بسیاری از انبیا و پادشاهان آرزو داشتند آنچه شما می‌بینید، ببینند و ندیدند، و آنچه شما می‌شنوید، بشنوند و نشنیدند.»

Luke 10:25: روزی یکی از فقیهان برخاست تا با این پرسش عیسی را به‌دام اندازد: «ای استاد، چه کنم تا وارث حیات جاویدان شوم؟» Luke 10:26: عیسی در جواب گفت: «در تورات چه نوشته است؟ از آن چه می‌فهمی؟» Luke 10:27: پاسخ داد: « ‹خداوند، خدای خود را با تمامی دل، با تمامی جان، با تمامی قوت و با تمامی فکر خود دوست بدار›؛ و ‹همسایة خود را همچون خویشتن دوست بدار.› » Luke 10:28: عیسی گفت: «پاسخ درست دادی. این را به‌جای آور که حیات خواهی داشت.»

Luke 10:29: اما او برای تبرئة خود از عیسی پرسید: «ولی همسایة من کیست؟» Luke 10:30: عیسی در پاسخ چنین گفت: «مردی از اورشلیم به اریحا می‌رفت. در راه به‌دست راهزنان افتاد. آنها او را لخت کرده، کتک زدند، و نیمه‌جان رهایش کردند و رفتند. Luke 10:31: از قضا کاهنی از همان راه می‌گذشت. اما چون چشمش به آن مرد افتاد، راه خود کج کرد و از سمت دیگر جاده رفت. Luke 10:32: یک لاوی نیز از آنجا می‌گذشت. او نیز چون به آنجا رسید و آن مرد را دید، راه خود را کج کرد و از سمت دیگر جاده رفت. Luke 10:33: اما مسافری سامری چون بدانجا رسید و آن مرد را دید دلش بر حال او سوخت. Luke 10:34: پس نزدش رفت، بر زخمهایش شراب ریخت و روغن مالید و آنها را بست. سپس او را بر الاغ خود گذاشت و به کاروانسرایی برد و از او پرستاری کرد. Luke 10:35: روز بعد، دو دینار به کاروانسرادار داد و به او گفت: ‹از این مرد پرستاری کن و اگر بیش از این خرج کردی، چون برگردم به تو خواهم داد.› Luke 10:36: حال به‌نظر تو کدامیک از این سه تن، همسایة مردی بود که به‌دست راهزنان افتاد؟» Luke 10:37: او پاسخ داد: «آن که به او ترحم کرد.» عیسی به او گفت: «برو و تو نیز چنین کن.»

Luke 10:38: چون در راه می‌رفتند، به دهکده‌ای درآمد. در آنجا زنی مارتا نام عیسی را به خانة خود دعوت کرد. Luke 10:39: مارتا خواهری داشت به‌نام مریم. مریم کنار پاهای خداوند نشسته بود و به سخنان او گوش فرا‌می‌داد. Luke 10:40: اما مارتا که سخت به تدارک پذیرایی مشغول شده بود، نزد عیسی آمد و گفت: « سَروَرم، آیا تو را باکی نیست که خواهرم مرا در کار پذیرایی دست‌تنها گذاشته؟ به او بفرما که مرا یاری دهد!» Luke 10:41: خداوند جواب داد: «مارتا! مارتا! تو را چیزهای بسیار نگران و مضطرب کرده است، Luke 10:42: حال آنکه تنها یک چیز لازم است. و مریم آن نصیب بهتر را برگزیده، که از او بازگرفته نخواهد شد.»

Luke 11:1: روزی عیسی در مکانی دعا می‌کرد. چون دعایش به‌پایان رسید، یکی از شاگردان به او گفت: «ای سرور ما، دعا کردن را به ما بیاموز، همان‌گونه که یحیی به شاگردان خود آموخت.» Luke 11:2: به ایشان گفت: «چون دعا می‌کنید، بگویید: ‹ای پدر ما که در آسمانی،

نام تو مقدس باد، پادشاهی تو بیاید.

Luke 11:3: نان روزانة ما را هر روز به ما عطا فرما.

Luke 11:4: گناهان ما را ببخش، زیرا ما نیز همة کسانی را که به ما گناه می‌کنند،

می‌بخشیم. و ما را در آزمایش میاور.›

»

Luke 11:5: سپس به ایشان گفت: «کیست از شما که دوستی داشته باشد، و نیمه‌شب نزد وی برود و بگوید: ‹ای دوست، سه نان به من قرض بده، Luke 11:6: زیرا یکی از دوستانم از سفر رسیده، و چیزی ندارم تا پیش او بگذارم،› Luke 11:7: و او از درون خانه جواب دهد: ‹زحمتم مده. در قفل است، و فرزندانم با من در بسترند. نمی‌توانم از جای برخیزم و چیزی به تو بدهم.› Luke 11:8: به شما می‌گویم، هرچند به‌خاطر دوستی برنخیزد و به او نان ندهد، به سبب سماجتِ او برخواهد‌خاست و هرآنچه نیاز دارد به او خواهد داد.

Luke 11:9: «پس به شما می‌گویم: بخواهید که به شما داده خواهد شد؛ بجویید که خواهید یافت؛ بکوبید که در به‌رویتان گشوده خواهد شد. Luke 11:10: زیرا هرکه بخواهد، به‌دست آورد؛ و هرکه بجوید، یابد؛ و هرکه بکوبد، در به‌رویش گشوده شود. Luke 11:11: کدام یک از شما پدران، اگر پسرش از او ماهی بخواهد، ماری به او می‌دهد؟ Luke 11:12: یا اگر تخم‌مرغ بخواهد، عقربی به او می‌بخشد؟ Luke 11:13: حال اگر شما با همة بد‌سیرتی‌تان می‌دانید که باید به فرزندان خود هدایای نیکو بدهید، چقدر بیشتر پدر آسمانی شما روح‌القدس را به هرکه از او بخواهد، عطا خواهد فرمود.»

Luke 11:14: عیسی دیوی لال را از کسی بیرون می‌کرد. چون دیو بیرون رفت، مردِ لال توانست سخن بگوید و مردم در شگفت شدند. Luke 11:15: اما برخی گفتند: «او دیوها را به‌یاری بَعلزَبول، رئیس دیوها، بیرون می‌کند.» Luke 11:16: دیگران به‌قصد آزمودن او، خواستار آیتی آسمانی شدند. Luke 11:17: او افکار آنان را درک کرد و به ایشان گفت: «هر حکومتی که بر ضد خود تجزیه شود، نابود خواهد شد، و هر خانه‌ای که بر ضد خود تجزیه شود، فرو‌خواهد‌ریخت. Luke 11:18: اگر شیطان نیز بر ضد خود تجزیه شود، چگونه حکومتش پابرجا مانَد؟ این را از آن سبب می‌گویم که ادعا می‌کنید دیوها را به‌یاری بعلزبول بیرون می‌رانم. Luke 11:19: اگر من به‌یاری بعلزبول دیوها را بیرون می‌رانم، شاگردان شما به‌یاری که آنها را بیرون می‌کنند؟ پس ایشان، خودْ شما را محکوم خواهند کرد. Luke 11:20: و اما اگر من به‌قدرت خدا دیوها را بیرون می‌رانم، یقین بدانید که پادشاهی خدا به شما رسیده است. Luke 11:21: هرگاه مردی نیرومند و مسلّح از خانة خود پاسداری کند، اموالش در امان خواهد بود. Luke 11:22: اما چون کسی نیرومندتر از او بر وی یورش بَرَد و چیره شود، سلاحی را که آن مرد بدان توکل دارد از او گرفته، غنیمت را تقسیم خواهد کرد. Luke 11:23: هرکه با من نیست، بر ضد من است، و هرکه با من جمع نکند، پراکنده سازد.

Luke 11:24: «هنگامی که روح پلید از کسی بیرون می‌آید، به‌مکانهای خشک و بایر می‌رود تا جایی برای استراحت بیابد، اما چون نمی‌یابد با خود می‌گوید: ‹به خانه‌ای که از آن آمدم، بازمی‌گردم.› Luke 11:25: اما چون به آنجا می‌رسد و خانه را رُفته و آراسته می‌بیند، Luke 11:26: می‌رود و هفت روح بدتر از خود را نیز می‌آورد، و همگی داخل می‌شوند و در آنجا سکونت می‌گزینند. در نتیجه، سرانجام آن شخص بدتر از حالت نخست او می‌شود.»

Luke 11:27: هنگامی که عیسی این سخنان را می‌گفت، زنی از میان جمعیت به بانگ بلند گفت: «خوشا‌به‌حال زنی که تو را به‌دنیا آورد و به تو شیر داد.» Luke 11:28: اما عیسی در پاسخ گفت: «خوشا‌به‌حال آنان که کلام خدا را می‌شنوند و آن را به‌جای می‌آورند.»

Luke 11:29: چون بر جمعیت افزوده می‌شد، عیسی گفت: «این نسل، نسلی بس شرارت‌پیشه است. خواستار آیتی هستند! اما هیچ آیتی به ایشان داده نخواهد شد جز آیت یونس. Luke 11:30: زیرا همان‌گونه که یونس آیتی بود برای مردم نینوا، پسر انسان نیز برای این نسل آیتی خواهد بود. Luke 11:31: در روز جزا، ملکة جنوب با این نسل بر‌خواهد‌خاست و محکومشان خواهد کرد، زیرا از آن سوی دنیا آمد تا حکمت سلیمان را بشنود، و حال آنکه کسی بزرگتر از سلیمان اینجاست. Luke 11:32: مردم نینوا در روز جزا با این نسل بر‌خواهند‌خاست و محکومشان خواهند کرد، زیرا آنان در اثر موعظة یونس توبه کردند، و حال آنکه کسی بزرگتر از یونس اینجاست.

Luke 11:33: «هیچکس چراغ را بر نمی‌افروزد تا آن را پنهان کند یا زیر کاسه‌ای بنهد، بلکه چراغ را بر چراغدان می‌گذارند تا هر که داخل شود نورش را ببیند. Luke 11:34: چشم تو، چراغ بدن توست. اگر چشمت سالم باشد، تمام وجودت روشن خواهد بود. اما اگر چشمت فاسد باشد، تمام وجودت را تاریکی فراخواهدگرفت. Luke 11:35: پس بهوش باش نوری که در توست، تاریکی نباشد. Luke 11:36: چه اگر تمام وجودت روشن باشد و هیچ جزئی از آن تاریک نباشد، آنگاه همچون زمانی که نورِ چراغ بر تو می‌تابد، به‌تمامی در روشنایی خواهی بود.»

Luke 11:37: چون عیسی سخنان خود را به‌پایان رسانید، یکی از فریسیان او را به صرف غذا دعوت کرد. پس به خانة او رفت و بنشست. Luke 11:38: اما فریسی چون دید که عیسی دستهایش را پیش از غذا نشست، سخت تعجب کرد. Luke 11:39: آنگاه خداوند خطاب به او گفت: «شما فریسیان بیرون پیاله و بشقاب را پاک می‌کنید، اما از درون آکنده از آزید و خباثت! Luke 11:40: ای نادانان، آیا آن که برون را آفرید، درون را نیز نیافرید؟ Luke 11:41: از آنچه در درون (ظرف) است به فقیران بدهید تا همه چیز برایتان پاک باشد.

Luke 11:42: «وای بر شما ای فریسیان! شما از نعناع و سُداب و هرگونه سبزی ده یک می‌دهید، اما عدالت را نادیده می‌گیرید و از محبت خدا غافلید. می‌بایست اینها را به‌جای می‌آوردید و آنها را نیز فراموش نمی‌کردید. Luke 11:43: وای بر شما ای فریسیان! زیرا دوست می‌دارید در بهترین جای کنیسه‌ها بنشینید و مردم در کوچه و بازار شما را سلام گویند. Luke 11:44: وای بر شما! زیرا چون قبرهایی بی‌نام و نشان‌اید که مردم ندانسته بر آنها راه می‌روند.»

Luke 11:45: یکی از فقیهان در پاسخ گفت: «استاد، تو با این سخنان به ما نیز اهانت می‌کنی.» Luke 11:46: عیسی فرمود: «وای بر شما نیز، ای فقیهان، که بارهایی توان‌فرسا بر دوش مردم می‌نهید، اما خود حاضر نیستید حتی انگشتی برای کمک بجنبانید. Luke 11:47: وای بر شما که برای پیامبرانی که به‌دست نیاکانتان کشته شدند، مقبره می‌سازید! Luke 11:48: براستی که این گونه بر کار آنها مهر تأیید می‌زنید. آنها پیامبران را کشتند و شما آرامگاهشان را می‌سازید. Luke 11:49: از این رو حکمت خدا می‌فرماید که ‹من برای آنها پیامبران و رسولان خواهم فرستاد. اما بعضی را خواهند کشت و بعضی را آزار خواهند رسانید.› Luke 11:50: پس، خون همة پیامبرانی که خونشان از آغاز خلقت تا کنون ریخته شده است، بر گردن این نسل خواهد بود– Luke 11:51: از خون هابیل تا خون زکریا که بین قربانگاه و محراب.معبد کشته شد. آری، به شما می‌گویم که این نسل برای این همه حساب پس خواهد داد. Luke 11:52: وای بر شما ای فقیهان! زیرا کلید معرفت را غصب کرده‌اید. خود داخل نمی‌شوید و داخل‌شوندگان را نیز مانع می‌گردید.»

Luke 11:53: چون عیسی بیرون رفت، علمای دین و فریسیان سخت با او به مخالفت برخاستند و با سؤالات بسیار بر او تاختند Luke 11:54: و در کمین بودند تا سخنی از زبانش بیرون کشند و گرفتارش سازند.

Luke 12:1: در این هنگام، هزاران تن گرد آمدند، چندانکه بر یکدیگر پا می‌نهادند. عیسی نخست به سخن گفتن با شاگردان خود آغاز کرد و گفت: «از خمیرمایة فریسیان که همانا ریاکاری است، دوری کنید. Luke 12:2: هیچ‌چیز پنهانی نیست که آشکار نشود و هیچ‌چیز پوشیده‌ای نیست که عیان نگردد. Luke 12:3: آنچه در تاریکی گفته‌اید، در روشنایی شنیده خواهد شد، و آنچه پشت درهای بسته نجوا کرده‌اید، از فراز بامها اعلام خواهد شد.

Luke 12:4: «دوستان، به شما می‌گویم از کسانی که جسم را می‌کشند و بیش از این نتوانند، مترسید. Luke 12:5: به شما نشان می‌دهم از که باید ترسید: از آن که پس از کشتن جسم، قدرت دارد به دوزخ اندازد. آری، به شما می‌گویم، از اوست که باید ترسید. Luke 12:6: آیا پنج گنجشک به دو پول سیاه فروخته نمی‌شود؟ با این حال، حتی یکی از آنها نزد خدا فراموش نمی‌گردد. Luke 12:7: حتی موهای سر شما به‌تمامی شمرده شده است. پس مترسید، زیرا ارزش شما بیش از هزاران گنجشک است.

Luke 12:8: «به شما می‌گویم، هر که مرا نزد مردم اقرار کند، پسر انسان نیز او را در حضور فرشتگان خدا اقرار خواهد کرد. Luke 12:9: اما هرکه نزد مردم مرا انکار کند، در حضور فرشتگان خدا انکار خواهد شد. Luke 12:10: هر که سخنی برضد پسر انسان گوید، بخشیده شود، اما هر که به روح‌القدس کفر گوید، بخشیده نخواهد شد. Luke 12:11: چون شما را به کنیسه‌ها و به‌حضور حاکمان و صاحبمنصبان برند، نگران مباشید که چگونه از خود دفاع کنید یا چه بگویید، Luke 12:12: زیرا در آن هنگام روح‌القدس آنچه را که باید بگویید به شما خواهد آموخت.»

Luke 12:13: ناگاه کسی از میان جمعیت به او گفت: «استاد، به برادرم بگو میراث پدری را با من قسمت کند.» Luke 12:14: عیسی پاسخ داد: «ای مرد، چه کسی مرا بین شما داور یا مُقَسّم قرار داده است؟» Luke 12:15: پس به مردم گفت: «بهوش باشید و از هر‌گونه حرص و آز بپرهیزید، زیرا زندگی انسان به فزونی داراییش نیست.» Luke 12:16: سپس این مَثَل را برایشان آورد: «مردی ثروتمند از زراعت خویش محصول فراوان حاصل کرد. Luke 12:17: پس با خود اندیشید، ‹چه کنم، زیرا جایی برای انباشتن محصول خود ندارم؟› Luke 12:18: سپس گفت: ‹دانستم چه باید کرد! انبارهای خود را خراب می‌کنم و انبارهایی بزرگتر می‌سازم، و همة گندم و اموال خود را در آن ذخیره می‌کنم. Luke 12:19: آنگاه به خود خواهم گفت: ای جان من، برای سالیان دراز اموال فراوان اندوخته‌ای. حال آسوده زی؛ بخور و بنوش و خوش باش.› Luke 12:20: اما خدا به او گفت: ‹ای نادان! همین‌امشب جانت را از تو خواهند ستاند. پس آنچه اندوخته‌ای، از آنِ که خواهد شد؟› Luke 12:21: این است فرجام کسی که برای خویشتن ثروت می‌اندوزد اما در قبال خدا ثروتمند نیست.»

Luke 12:22: آنگاه عیسی خطاب به شاگردان خود گفت: «پس به شما می‌گویم، نگران زندگی خود مباشید که چه بخورید، و نه نگران بدن خود که چه بپوشید. Luke 12:23: زندگی از خوراک و بدن از پوشاک مهمتر است. Luke 12:24: کلاغها را بنگرید: نه می‌کارند و نه می‌دروند، نه کاهدان دارند و نه انبار؛ با این همه خدا به آنها روزی می‌دهد. و شما چقدر باارزشتر از پرندگانید! Luke 12:25: کیست از شما که بتواند با نگرانی، ساعتی بر عمر خود بیفزاید؟ Luke 12:26: پس، اگر از انجام چنین کار کوچکی ناتوانید، از چه سبب نگران مابقی هستید؟ Luke 12:27: سوسنها را بنگرید که چگونه نمو می‌کنند؛ نه زحمت می‌کشند و نه می‌ریسند. به شما می‌گویم که حتی سلیمان نیز با همة شکوه و جلالش همچون یکی از آنها آراسته نشد. Luke 12:28: پس اگر خدا علف صحرا را که امروز هست و فردا در تنور افکنده می‌شود، چنین می‌پوشانَد، چقدر بیشتر شما را، ای سست‌ایمانان، خواهد پوشانید! Luke 12:29: پس در پی این مباشید که چه بخورید یا چه بنوشید. نگران اینها مباشید. Luke 12:30: زیرا مردم بی‌ایمان این دنیا در پی این‌گونه چیزهایند، اما پدر شما می‌داند که به این همه نیاز دارید. Luke 12:31: بلکه شما، در پی پادشاهی او باشید، که همة اینها نیز به شما داده خواهد شد.

Luke 12:32: «ای گلة کوچک، ترسان مباشید، زیرا خشنودی پدر شما این است که پادشاهی را به شما عطا کند. Luke 12:33: آنچه دارید بفروشید و به فقرا بدهید؛ برای خود کیسه‌هایی فراهم کنید که پوسیده نشود، و گنجی پایان ناپذیر در آسمان بیندوزید، جایی که نه دزد آید و نه بید زیان رساند. Luke 12:34: زیرا هرجا گنج شماست، دلتان نیز آنجا خواهد بود.

Luke 12:35: «کمر خود را برای خدمت ببندید و چراغ خویش را فروزان نگاه دارید. Luke 12:36: همچون کسانی باشید که منتظرند سرورشان از جشن عروسی بازگردد، تا چون از راه رسد و در را کوبد، بیدرنگ بر او بگشایند. Luke 12:37: خوشا‌به‌حال خادمانی که چون سرورشان بازگردد، آنان را بیدار و هشیار یابد. براستی به شما می‌گویم که خود کمر به خدمتشان خواهد بست؛ آری آنان را بر سفره خواهد نشانید و پیش آمده، از ایشان پذیرایی خواهد کرد. Luke 12:38: خوشا‌به‌حال خادمانی که چون سرورشان از راه رسد، چه در پاس دوم شب، چه در پاس سوم، ایشان را بیدار و هشیار یابد.

Luke 12:39: «بدانید که اگر صاحبخانه می‌دانست دزد در چه ساعتی خواهد آمد، نمی‌گذاشت به خانه‌اش دستبرد زنند. Luke 12:40: پس شما نیز آماده باشید، زیرا پسر انسان در ساعتی خواهد آمد که انتظار ندارید.»

Luke 12:41: پطرس پرسید: «سرور من، آیا این مثل را برای ما آوردی یا برای همه؟» Luke 12:42: خداوند در پاسخ گفت: «پس آن کارگزار امین و دانا کیست که اربابش او را به سرپرستی خادمان خانة خود گماشته باشد تا سهم خوراک آنان به‌موقع بدهد؟ Luke 12:43: خوشا‌به‌حال آن غلام که چون اربابش بازگردد، او را مشغول کار بیند. Luke 12:44: یقین بدانید که او را بر همة مایملک خود خواهد گماشت. Luke 12:45: اما اگر آن غلام با خود بیندیشد که ‹ارباب در آمدن تأخیر کرده،› و به آزار خادم‌ها و خادمه‌ها، و خوردن و نوشیدن و میگساری بپردازد، Luke 12:46: آنگاه اربابش در روزی که انتظار ندارد و در ساعتی که از آن آگاه نیست خواهد آمد و او را از میان دو‌پاره کرده، در جایگاه خیانتکاران خواهد افکند.

Luke 12:47: غلامی که خواستِ اربابش را می‌داند و با این حال، خود را برای انجام آن آماده نمی‌کند، تازیانة بسیار خواهد خورد. Luke 12:48: اما آن که خواست اربابش را نمی‌داند و کاری می‌کند که سزاوار تنبیه است، تازیانة کمتر خواهد خورد. هرکه به او بیشتر داده شود، از او بیشتر نیز مطالبه خواهد شد؛ و هرکه مسؤلیتش بیشتر بُوَد، پاسخ‌گویی‌اش نیز بیشتر خواهد بود.

Luke 12:49: «آمده‌ام تا بر زمین آتش افروزم، و ای کاش که تا‌کنون افروخته شده بود! Luke 12:50: اما مرا تعمیدی باید، و چه در فشارم تا به انجام رسد. Luke 12:51: گمان می‌برید آمده‌ام تا صلح به زمین آورم؟ نه، بلکه تا جدایی افکنم. Luke 12:52: از این پس، میان پنج تن از اهل یک خانه جدایی خواهد افتاد؛ سه علیه دو خواهند بود و دو علیه سه. Luke 12:53: پدر علیه پسر و پسر علیه پدر، مادر علیه دختر و دختر علیه مادر، مادرشوهر علیه عروس و عروس علیه مادرشوهر.»

Luke 12:54: سپس به جماعت گفت: «چون بینید ابری در مغرب پدیدار شود، بیدرنگ گویید: ‹باران خواهد بارید،› و باران می‌بارد. Luke 12:55: و چون باد جنوب وزد، گویید: ‹هوا گرم خواهد شد،› و چنین می‌شود. Luke 12:56: ای ریاکاران! شما که نیک می‌دانید چگونه سیمای زمین و آسمان را تعبیر کنید، چگونه است که از تعبیر زمان حاضر ناتوانید؟

Luke 12:57: «چرا خود دربارة آنچه درست است قضاوت نمی‌کنید؟ Luke 12:58: هنگامی که با شاکی خود به محکمه می‌روی، بکوش تا در راه با او آشتی کنی، وگرنه تو را نزد قاضی خواهد‌کشانید، و قاضی تو را به نگهبان خواهد سپرد و او تو را به زندان خواهد افکند. Luke 12:59: به تو می‌گویم که تا شاهی آخر را نپردازی، از زندان به‌در نخواهی آمد.»

Luke 13:1: در همان زمان، عده‌ای از حاضران، از جلیلیانی با عیسی سخن گفتندکه پیلاطس خونشان را با خون قربانیهایشان در‌هم‌آمیخته بود. Luke 13:2: عیسی در پاسخ گفت: آیا گمان می‌کنید چون آن جلیلیان به چنین روز دچار شدند، از بقیة اهالی جلیل گناهکارتر بودند؟ Luke 13:3: به شما می‌گویم که چنین نیست. بلکه اگر توبه نکنید، شما نیز جملگی هلاک خواهید شد. Luke 13:4: و آیا گمان می‌کنید، آن هجده تن که برج سلوام بر آنها افتاد و مردند، از دیگر ساکنان اورشلیم خطاکارتر بودند؟ Luke 13:5: به شما می‌گویم که چنین نیست. بلکه اگر توبه نکنید، شما نیز جملگی هلاک خواهید شد.»

Luke 13:6: سپس این مَثَل را آورد: «مردی درخت انجیری در تاکستان خود کاشت. چون خواست میوة آن بچیند، چیزی بر آن نیافت. Luke 13:7: پس به باغبان خود گفت: ‹سه سال است برای چیدن میوة این درخت می‌آیم اما چیزی نمی‌یابم. آن را ببُر، تا خاک را هدر ندهد.› Luke 13:8: اما او پاسخ داد: ‹سرورم، بگذار یک سال دیگر هم بماند. گِردَش را خواهم کند و کودش خواهم داد. Luke 13:9: اگر سال بعد میوه آورد که هیچ؛ اگر نیاورد آنگاه آن را بِبُر.› »

Luke 13:10: در یکی از روزهای شبات، عیسی در کنیسه‌ای تعلیم می‌داد. Luke 13:11: در آنجا زنی بود که روحی او را هجده سال علیل کرده بود. پشتش خمیده شده بود و به هیچ‌روی توان راست ایستادن نداشت. Luke 13:12: چون عیسی او را بدید، نزد خود فرایش خواند و فرمود: «ای زن، از ضعف خود خلاصی یافتی!» Luke 13:13: سپس بر او دست نهاد و او بیدرنگ راست ایستاده، خدا را سپاس گفت. Luke 13:14: اما رئیس کنیسه از اینکه عیسی در روز شبات شفا داده بود، خشمگین شد و به مردم گفت: «شش روز برای کار دارید. در آن روزها بیایید و شفا بگیرید، نه در روز شبات.» Luke 13:15: خداوند در پاسخ گفت: «ای ریاکاران! آیا هیچیک از شما در روز شبات گاو یا الاغ خود را از طویله باز نمی‌کند تا برای آب دادن بیرون ببرد؟ Luke 13:16: پس آیا نمی‌بایست این زن را که دختر ابراهیم است و شیطان هجده سال اسیرش کرده بود، در روز شبات آزاد کرد؟» Luke 13:17: چون این را گفت، مخالفانش جملگی شرمسار شدند، اما جمعیت همگی از آن همه کارهای شگفت‌آور او شادمان بودند.

Luke 13:18: آنگاه گفت: «پادشاهی خدا به چه مانَد؟ آن را به چه تشبیه کنم؟ Luke 13:19: همچون دانة خردلی است که شخصی آن را بر‌می‌گیرد و در باغ خود می‌کارد. آن دانه می‌روید و درختی می‌شود، آن گونه که پرندگان آسمان می‌آیند و بر شاخه‌هایش لانه می‌سازند.»

Luke 13:20: باز گفت: «پادشاهی خدا را به چه تشبیه کنم؟ Luke 13:21: همچون خمیرمایه‌ای است که زنی برداشت و با مقدار زیادی آرد مخلوط کرد تا تمامی خمیر ور‌می‌آمد.»

Luke 13:22: عیسی در راه اورشلیم، به شهرها و روستاها می‌رفت و تعلیم می‌داد. Luke 13:23: در این میان، کسی از او پرسید: « سَروَر من، آیا تنها شماری اندک از مردم نجات خواهند یافت؟» به ایشان گفت: Luke 13:24: «سخت بکوشید تا از درِ تنگ داخل شوید، زیرا به شما می‌گویم بسیاری خواهند کوشید تا داخل شوند، اما نخواهند توانست. Luke 13:25: چون صاحب خانه برخیزد و در را ببندد، بیرون ایستاده، در را خواهید کوبید و خواهید گفت: ‹سَروَرا، در بر ما بگشا!› اما او پاسخ خواهد داد: ‹شما را نمی‌شناسم؛ نمی‌دانم از کجایید؟› Luke 13:26: خواهید گفت: ‹ما با تو خوردیم و آشامیدیم و تو در کوچه‌های ما تعلیم می‌دادی.› Luke 13:27: اما جواب خواهید شنید: ‹شما را نمی‌شناسم؛ نمی‌دانم از کجایید؟ ای بدکاران از من دور شوید.› Luke 13:28: آنگاه در آنجا گریه و دندان بر هم ساییدن خواهد بود، زیرا ابراهیم و اسحاق و یعقوب و همة انبیا را در پادشاهی خدا خواهید دید اما خود را محروم خواهید یافت. Luke 13:29: مردم از شرق و غرب و شمال و جنوب، خواهند آمد و بر سفرة پادشاهی خدا خواهند نشست. Luke 13:30: آری، هستندآخرینی که اول خواهند شد، و اولینی که آخر.»

Luke 13:31: در آن هنگام، تنی چند از فریسیان نزد عیسی آمدند و گفتند: «اینجا را ترک کن و به جایی دیگر برو، زیرا هیرودیس می‌خواهد تو را بکشد.» Luke 13:32: در جواب گفت: «بروید و به آن روباه بگویید که ‹امروز و فردا دیوها را بیرون می‌رانم و مردم را شفا می‌بخشم، و در روز سوم کار خویش به‌کمال خواهم رسانید. Luke 13:33: اما امروز و فردا و پس‌فردا باید به راه خود ادامه دهم، زیرا ممکن نیست نبی بیرون از اورشلیم کشته شود.› Luke 13:34: ای اورشلیم، ای اورشلیم، ای قاتل پیامبران و سنگسارکنندة رسولانی که نزدت فرستاده می‌شوند! چند بار خواستم همچون مرغی که جوجه‌هایش را زیر بالهای خویش جمع می‌کند، فرزندان تو را گرد‌آورم، اما نخواستی. Luke 13:35: اکنون خانة شما برایتان وا‌گذاشته می‌شود. و به شما می‌گویم که دیگر مرا نخواهید دید تا روزی که بگویید: ‹مبارک است او که به‌نام خداوند می‌آید.› »

Luke 14:1: در یکی از روزهای شبات که عیسی برای صرف غذا به خانة فریسی سرشناسی رفته بود، حاضران بدقت او را زیر نظر داشتند. Luke 14:2: مقابل او مردی بود که بدنش ورم کرده بود. Luke 14:3: عیسی از فقیهان و فریسیان پرسید: «آیا شفا دادن در روز شبات جایز است یا نه؟» Luke 14:4: آنان خاموش ماندند. پس عیسی آن مرد را گرفته، شفا داد و مرخص فرمود. Luke 14:5: سپس رو به آنان کرد و پرسید: «کیست از شما که الاغ یا گاوش در روز شبات در چاه بیفتد و بیدرنگ آن را بیرون نیاوَرَد؟» Luke 14:6: آنان پاسخی نداشتند.

Luke 14:7: چون عیسی دید میهمانان چگونه صدر مجلس را برای خود اختیار می‌کنند، این مَثَل را برایشان آورد: Luke 14:8: «چون کسی تو را به مجلس عروسی دعوت کند، صدر مجلس منشین، زیرا شاید کسی سرشناس‌تر از تو دعوت شده باشد. Luke 14:9: در آن صورت میزبانی که هر دو شما را دعوت کرده است، خواهد آمد و به تو خواهد گفت: ‹جایت را به این شخص بده.› ناگزیر با سرافکندگی پایین مجلس خواهی نشست. Luke 14:10: بلکه هرگاه کسی میهمانت کند، برو و پایین‌ترین جای مجلس بنشین، تا چون میزبان آید، تو را گوید: ‹دوست من، بفرما جای بالاتری بنشین.› آنگاه نزد دیگر میهمانان سربلند خواهی شد. Luke 14:11: زیرا هرکه خود را بزرگ سازد، خوار خواهد شد، و هرکه خود را خوار سازد، سرافراز خواهد گردید.»

Luke 14:12: سپس عیسی به میزبانش گفت: «چون ضیافتِ ناهار یا شام می‌دهی، دوستان و برادران و خویشان و همسایگان ثروتمند خویش را دعوت مکن؛ زیرا آنان نیز تو را دعوت خواهند کرد و بدین سان عوض خواهی یافت. Luke 14:13: پس چون میهمانی می‌دهی، فقیران و معلولان و لنگان و کوران را دعوت کن Luke 14:14: تا سعادتمند شوی؛ زیرا آنان را چیزی نیست که در عوض به تو بدهند، و پاداش خود را در قیامت پارسایان خواهی یافت.»

Luke 14:15: چون یکی از میهمانان که با عیسی هم‌سفره بود این را شنید، گفت: «خوشا‌به‌حال آن که در ضیافت پادشاهی خدا نان خورَد.» Luke 14:16: عیسی در پاسخ گفت: «شخصی ضیافتی بزرگ ترتیب داد و بسیاری را دعوت کرد. Luke 14:17: چون وقت شام فرا‌رسید، خادمش را فرستاد تا دعوت‌شدگان را گوید: ‹بیایید که همه چیز آماده است.› Luke 14:18: اما آنها هر‌یک عذری آوردند. یکی گفت: ‹مزرعه‌ای خریده‌ام که باید بروم آن را ببینم. تمنا اینکه معذورم بداری.› Luke 14:19: دیگری گفت: ‹پنچ جفت گاو خریده‌ام، و هم‌اکنون در راهم تا آنها را بیازمایم. مرا معذور دار.› Luke 14:20: سومی نیز گفت: ‹تازه زن گرفته‌ام، و از این رو نمی‌توانم بیایم.› Luke 14:21: پس خادم بازگشت و سرور خود را آگاه ساخت. میزبان خشمگین شد و به خادم دستور داد که به کوچه و بازار شهر بشتابد و فقیران و معلولان و کوران و لنگان را بیاورد. Luke 14:22: خادم گفت: ‹سرور من، دستورت را انجام دادم، اما هنوز جا هست.› Luke 14:23: پس آقایش گفت: ‹به جاده‌ها و کوره‌راههای بیرون از شهر برو و به‌اصرار مردم را به ضیافت من بیاور تا خانه‌ام پر شود. Luke 14:24: به شما می‌گویم که هیچ‌یک از دعوت شدگان، شام مرا نخواهند چشید.› »

Luke 14:25: جمعیتی انبوه عیسی را همراهی می‌کرد. رو بدیشان کرد و گفت: Luke 14:26: «هر که نزد من آید و از پدر و مادر، زن و فرزند، برادر و خواهر، و حتی از جان خود متنفر نباشد، شاگرد من نتواند بود. Luke 14:27: و هرکه صلیب خود بر‌نگیرد و از پی من نیاید، شاگرد من نتواند بود.

Luke 14:28: کیست از شما که قصد بنای برجی داشته باشد و نخست ننشیند تا هزینة آن برآوُرد کند و ببیند آیا توان تکمیل آن دارد یا نه؟ Luke 14:29: زیرا اگر پی آن بگذارد اما از تکمیل بنا درماند، هرکه بیند، استهزا کرده، Luke 14:30: گوید: ‹این شخص ساختن بنایی را آغاز کرد، اما از تکمیل آن درمانده است!›

Luke 14:31: و یا کدام پادشاه است که راهیِ جنگ با پادشاهی دیگر شود، بی‌آنکه نخست بنشیند و بیندیشد که آیا با ده هزار سرباز می‌تواند به رویارویی با کسی رود که با بیست هزار سرباز به جنگ او می‌آید؟ Luke 14:32: و اگر بیند که او را توان رویارویی نیست، آنگاه تا سپاه دشمن دور است، هیأتی خواهد فرستاد تا شرایط صلح را جویا شود. Luke 14:33: به همین‌سان، هیچ‌یک از شما نیز تا از تمام دارایی خود دست نشویید، شاگرد من نتوانید بود.

Luke 14:34: «نمک نیکوست، اما اگر خاصیتش را از دست بدهد، چگونه می‌توان آن را باز نمکین ساخت؟ Luke 14:35: نه به کار زمین می‌آید و نه در‌خور کُپة کود است؛ بلکه آن را دور می‌ریزند. هر که گوش شنوا دارد، بشنود!»

Luke 15:1: و اما خراجگیران و گناهکاران جملگی نزد عیسی گرد می‌آمدند تا سخنانش را بشنوند. Luke 15:2: اما فریسیان و علمای دین همهمه‌کنان می‌گفتند: «این مرد گناهکاران را می‌پذیرد و با آنان نان می‌خورد.»

Luke 15:3: پس عیسی این مثل را برایشان آورد: Luke 15:4: «کیست از شما که صد گوسفند داشته باشد و چون یکی از آنها گم شود، آن نود و نه را در صحرا نگذارد و در پی آن گمشده نرود تا آن را بیابد؟ Luke 15:5: و چون گوسفند گمشده را یافت، آن را با شادی بر دوش نهد Luke 15:6: و به خانه آمده، دوستان و همسایگان را فرا‌خواند و‌گوید: ‹با من شادی کنید، زیرا گوسفند گمشدة خویش بازیافتم.› Luke 15:7: به شما می‌گویم، به همین‌سان در آسمان برای یک گناهکار که توبه می‌کند، جشن و سرور عظیم‌تری برپا می‌شود تا برای نود و نه پارسا که نیاز به توبه ندارند.

Luke 15:8: «و یا کدام زن است که ده سکة نقره داشته باشد و چون یکی از آنها گم شود، چراغی بر‌نیفروزد و خانه را نروبد و تا آن را نیافته از جستن باز نایستد؟ Luke 15:9: و چون آن را یافت، دوستان و همسایگان را فرا‌خواند و گوید: ‹با من شادی کنید، زیرا سکة گمشدة خویش بازیافتم.› Luke 15:10: به شما می‌گویم، به همین‌سان، برای توبة یک گناهکار، در حضور فرشتگان خدا جشن و سرور برپا می‌شود.»

Luke 15:11: سپس ادامه داد: «مردی را دو پسر بود. Luke 15:12: روزی پسر کوچک به پدر خود گفت: ‹ای پدر، سهمی را که از دارایی تو به من خواهد رسید، اکنون به من بده.› پس پدر دارایی خود را بین آن دو تقسیم کرد. Luke 15:13: پس از چندی، پسر کوچکتر آنچه داشت گرد آورد و راهی دیاری دوردست شد و ثروت خویش در آنجا به عیاشی بر‌باد داد. Luke 15:14: چون هر چه داشت خرج کرد، قحطی شدید در آن دیار آمد و او سخت به تنگدستی افتاد. Luke 15:15: از این رو، خدمتگزاری یکی از مردمان آن سامان پیشه کرد. و او وی را به خوکبانی در مزرعة خویش برگماشت. Luke 15:16: پسر آرزو داشت شکم خود با خوراک خوکها سیر کند، اما هیچ‌کس به او چیزی نمی‌داد. Luke 15:17: سرانجام به خود آمد و گفت: ‹ای بسا کارگران پدرم خوراک اضافی نیز دارند و من اینجا از فرط گرسنگی تلف می‌شوم. Luke 15:18: پس برمی‌خیزم و نزد پدر می‌روم و می‌گویم: «پدر، به آسمان و به تو گناه کرده‌ام. Luke 15:19: دیگر شایسته نیستم پسرت خوانده شوم. با من همچون یکی از کارگرانت رفتار کن.»›

Luke 15:20: پس برخاست و راهی خانة پدر شد. اما هنوز دور بود که پدرش او را دیده، دل بر وی بسوزاند و شتابان به‌سویش دویده، در آغوشش کشید و غرق بوسه‌اش ساخت. Luke 15:21: پسر گفت: ‹پدر، به آسمان و به تو گناه کرده‌ام. دیگر شایسته نیستم پسرت خوانده شوم.› Luke 15:22: اما پدر به خدمتکارانش گفت: ‹بشتابید! بهترین جامه را بیاورید و به او بپوشانید. انگشتری بر انگشتش و کفش به پاهایش کنید. Luke 15:23: گوسالة پرواری آورده، سر ببرید تا بخوریم و جشن بگیریم. Luke 15:24: زیرا این پسر من مرده بود، زنده شد؛ گم شده بود، یافت شد!› پس به جشن و سرور پرداختند.

Luke 15:25: «و اما پسر بزرگتر در مزرعه بود. چون به خانه نزدیک شد و صدای ساز و آواز شنید، Luke 15:26: یکی از خدمتکاران را فرا‌خواند و پرسید چه خبر است. Luke 15:27: خدمتکار پاسخ داد: ‹برادرت آمده و پدرت گوسالة پرواری سر بریده، زیرا پسرش را بسلامت باز‌یافته است.› Luke 15:28: چون این را شنید، برآشفت و نخواست به خانه درآید. پس پدر بیرون آمد و به او التماس کرد. Luke 15:29: اما او در جواب پدر گفت: ‹اینک سالهاست تو را چون غلامان خدمت کرده‌ام و هرگز از فرمانت سر نپیچیده‌ام. اما تو هرگز حتی بزغاله‌ای به من ندادی تا با دوستانم ضیافتی به‌پا کنم. Luke 15:30: و حال که این پسرت بازگشته است، پسری که دارایی تو را با روسپی‌ها بر‌باد داده، برایش گوسالة پرواری سر بریده‌ای!› Luke 15:31: پدر گفت: ‹پسرم، تو همواره با منی، و هرآنچه دارم، مال توست. Luke 15:32: اما اکنون باید جشن بگیریم و شادی کنیم، زیرا این برادر تو مرده بود، زنده شد؛ گم شده بود، یافت شد!› »

Luke 16:1: آنگاه عیسی به شاگردان خود گفت: «توانگری را مباشری بود. چون شکایت به او رسید که مباشر اموال او را بر باد می‌دهد، Luke 16:2: او را فراخواند و پرسید: ‹این چیست که دربارة تو می‌شنوم؟ حساب خود بازپس ده که دیگر مباشر من نتوانی بود.›

Luke 16:3: مباشر با خود اندیشید: ‹چه کنم؟ ارباب می‌خواهد از کار برکنارم کند. یارای زمین کندن ندارم و از گدایی نیز عار دارم. Luke 16:4: دانستم چه باید کرد تا چون شغلم از کف دادم، کسانی باشند که مرا در خانه‌هایشان بپذیرند.› Luke 16:5: پس، بدهکاران ارباب خویش یک به یک به حضور فراخواند. از اولی پرسید: ‹چقدر به سرورم بدهکاری؟› Luke 16:6: پاسخ داد: ‹صد خمره روغن زیتون.› گفت: ‹بگیر، این حساب توست. بنشین و رقم آن را عوض کن و بنویس پنجاه خمره!› Luke 16:7: سپس از دومی پرسید: ‹تو چقدر بدهکاری؟› پاسخ داد: ‹صد خروار گندم.› گفت: ‹بگیر، این حساب توست. رقم آن را عوض کن و بنویس هشتاد خروار!›

Luke 16:8: ارباب، مباشر متقلب را تحسین کرد، زیرا عاقلانه عمل کرده بود؛ چرا که فرزندان این عصر در مناسبات خود با هم‌عصران خویش از فرزندان نور عاقلترند. Luke 16:9: به شما می‌گویم که مال این دنیای فاسد را برای یافتن دوستان صرف کنید تا چون از آن مال اثری نماند، شما را در خانه‌های جاودانی بپذیرند.

Luke 16:10: «آن که در امور کوچک امین باشد، در امور بزرگ نیز امین خواهد بود، و آن که در امور کوچک امین نباشد، در امور بزرگ نیز امین نخواهد بود. Luke 16:11: پس اگر در به‌کار‌بردن مال این دنیای فاسد امین نباشید، کیست که مال حقیقی را به شما بسپارد؟ Luke 16:12: و اگر در به‌کار‌بردن مال دیگری امین نباشید، کیست که مال خود شما را به شما بدهد؟ Luke 16:13: هیچ غلامی دو ارباب را خدمت نتواندکرد، زیرا یا از یکی نفرت خواهد داشت و به دیگری مهر خواهد ورزید، و یا سرسپردة یکی خواهد بود و دیگری را خوار خواهد شمرد. نمی‌توانید هم بندة خدا باشید، هم بندة پول.»

Luke 16:14: فریسیانِ پول‌دوست با شنیدن این سخنان، عیسی را به ریشخند گرفتند. Luke 16:15: به آنها گفت: «شما آن کسانید که خویشتن در نظر مردم پارسا می‌نمایید، اما خدا از دلتان آگاه است. آنچه مردم ارج بسیارش نهند، در نظر خدا ناپسند است!

Luke 16:16: «تورات و انبیا تا زمان یحیی بود. از آن پس، پادشاهی خدا بشارت داده می‌شود و همگان به قهر و زور راه خود بدان می‌گشایند. Luke 16:17: با این حال، آسانتر است آسمان و زمین از میان برود تا اینکه نقطه‌ای از تورات فرو‌افتد!

Luke 16:18: «هر که زن خویش را طلاق دهد و زنی دیگر اختیار کند، زنا کرده است، و نیز هر که با زنی مطلقه نکاح کند، مرتکب زنا شده است.»

Luke 16:19: «مردی ثروتمند بود که جامه از کتان لطیف ارغوانی بر تن می‌کرد و همه‌روزه به خوشگذرانی مشغول بود. Luke 16:20: بر در خانة او فقیری می‌نهادند، ایلعازر نام، که بدنش پوشیده از جراحت بود. Luke 16:21: ایلعازر آرزو داشت با خرده‌های غذا که از سفرة آن مرد ثروتمند فرو‌می‌افتاد، خود را سیر کند. حتی سگان نیز می‌آمدند و زخمهایش را می‌لیسیدند. Luke 16:22: باری، آن فقیر مُرد و فرشتگان او را به جوار ابراهیم بردند. ثروتمند نیز مُرد و او را دفن کردند. Luke 16:23: اما چون چشمان خود در عالم مردگان بگشود، خود را در عذاب یافت. از دور، ابراهیم را دید و ایلعازر را نیز در جوار او. Luke 16:24: پس با صدای بلند گفت: ‹ای پدر من ابراهیم، بر من ترحم کن و ایلعازر را بفرست تا نوک انگشت خود در آب تَر کند و زبانم خنک سازد، زیرا در این آتش عذاب می‌کشم.› Luke 16:25: اما ابراهیم پاسخ داد: ‹ای فرزند، به‌یاد آر که تو در زندگی، از همة چیزهای خوب بهره‌مند شدی، حال‌آنکه چیزهای بد نصیب ایلعازر شد. اکنون او اینجا در آسایش است و تو در عذاب. Luke 16:26: از این گذشته، بین ما و شما پرتگاهی هست؛ آنان که بخواهند از اینجا نزد تو آیند نتوانند، و آنان نیز که آنجایند نتوانند نزد ما آیند.› Luke 16:27: گفت: ‹پس، ای پدر، تمنا اینکه ایلعازر را به خانة پدرم بفرستی، Luke 16:28: زیرا مرا پنج برادر است. او را بفرست تا برادرانم را هشدار دهد، مبادا آنان نیز به این مکان عذاب درافتند.› Luke 16:29: ابراهیم پاسخ داد: ‹آنها موسی و انبیا را دارند، پس به سخنان ایشان گوش فرادهند.› Luke 16:30: گفت: ‹نه، ای پدر ما ابراهیم، بلکه اگر کسی از مردگان نزد آنها برود، توبه خواهند کرد.› Luke 16:31: ابراهیم به او گفت: ‹اگر به موسی و انبیا گوش نسپارند، حتی اگر کسی از مردگان زنده شود، مجاب نخواهند شد.› »

Luke 17:1: آنگاه به شاگردان خود گفت: «از لغزشها گریزی نیست، اما وای بر کسی که آنها را سبب گردد. Luke 17:2: او را بهتر آن می‌بود که سنگ آسیایی به گردنش بیاویزند و به دریا افکنند تا اینکه سبب لغزش یکی از این کوچکان شود. Luke 17:3: پس مراقب خود باشید.

اگر برادرت گناه کند، او را توبیخ کن، و اگر توبه کرد، ببخشایش. Luke 17:4: اگر هفت بار در روز به تو گناه ورزد، و هفت بار نزد تو بازآید و گوید: ‹توبه می‌کنم،› او را ببخشا.»

Luke 17:5: رسولان به خداوندگفتند: «ایمان ما را بیفزا!» Luke 17:6: خداوند پاسخ داد: «اگر ایمانی به کوچکی دانة خردل داشته باشید، می‌توانید به این درخت توت بگویید از ریشه برآمده در دریا کاشته شود، و از شما فرمان خواهد برد.

Luke 17:7: «کیست از شما که چون خدمتکارش از شخم زدن یا چرانیدن گوسفندان در صحرا بازگردد، او را گوید: ‹بیا، بنشین و بخور›؟ Luke 17:8: آیا نخواهد گفت: ‹شام مرا آماده کن و کمر به پذیرایی‌ام بربند تا بخورم و بیاشامم، و بعد تو بخور و بیاشام›؟ Luke 17:9: آیا مِنّت از خدمتکار خود خواهد برد که فرمانش را به‌جای آورده است؟ Luke 17:10: پس، شما نیز چون آنچه به شما فرمان داده شده است، به‌جای آوردید، بگویید: ‹ما خدمتکارانی نالایقیم و تنها انجام وظیفه کرده‌ایم.› »

Luke 17:11: عیسی بر سر راه خود به اورشلیم، از حدّ سامره و جلیل می‌گذشت. Luke 17:12: پس چون به دهی وارد می‌شد، ده جذامی به او برخوردند. آنها دور ایستاده Luke 17:13: با صدای بلند فریاد برآوردند: «ای عیسی، ای استاد، بر ما ترحم کن.» Luke 17:14: چون عیسی آنها را دید، گفت: «بروید و خود را به کاهن بنمایید.» آنها به‌راه افتادند و در میانة راه از جذام پاک شدند. Luke 17:15: یکی از آنها چون دید که شفا یافته است، در‌حالی‌که با صدای بلند خدا را ستایش می‌کرد، بازگشت؛ Luke 17:16: و خود را به پای عیسی افکند و او را سپاس گفت. آن جذامی سامری بود. Luke 17:17: عیسی فرمود: «مگر همة آن ده تن پاک نشدند؟ پس نُه تن دیگر کجایند؟ Luke 17:18: آیا بجز این غریبه، کسی دیگر بازنگشت تا خدا را سپاس گوید؟» Luke 17:19: سپس به او گفت: «برخیز و برو، ایمانت تو را شفا داده است.»

Luke 17:20: عیسی در پاسخ فریسیان که پرسیده بودند پادشاهی خدا کی خواهد آمد، گفت: «آمدن پادشاهی خدا را نمی‌توان به مشاهده دریافت، Luke 17:21: و کسی نخواهد گفت اینجا یا آنجاست، زیرا پادشاهی خدا در میان شماست.»

Luke 17:22: سپس به شاگردان گفت: «زمانی می‌آید که آرزو خواهیدکرد یکی از روزهای پسر انسان را ببینید، اما نخواهید دید. Luke 17:23: مردم به شما خواهند گفت: ‹او اینجاست،› یا ‹او آنجاست.› اما در پی آنها مروید. Luke 17:24: زیرا پسر انسان در روز خود همچون صاعقه خواهد بود که در یک آن می‌درخشد و آسمان را از کران تا کران روشن می‌کند. Luke 17:25: اما نخست می‌باید رنج بسیار کشد و از سوی این نسل طرد شود. Luke 17:26: روزهای پسر انسان همچون روزهای نوح خواهد بود. Luke 17:27: مردم می‌خوردند و می‌نوشیدند و زن می‌گرفتند و شوهر می‌کردند تا آن روز که نوح به کشتی درآمد. آنگاه سیل برخاست و همه را هلاک کرد. Luke 17:28: در زمان لوط نیز چنین بود. مردم سرگرم خوردن و نوشیدن و خرید و فروش و زراعت و عمارت بودند. Luke 17:29: اما روزی که لوط سدوم را ترک گفت، آتش و گوگرد از آسمان بارید و همه را هلاک کرد. Luke 17:30: روز ظهور پسر انسان به همین‌گونه خواهد بود. Luke 17:31: در آن روز، کسی که بر بام خانه‌اش باشد و اثاثه‌اش در درون خانه، برای برداشتن آنها فرود نیاید. و آن که در مزرعه باشد نیز به خانه بازنگردد. Luke 17:32: زن لوط را به‌یاد آرید! Luke 17:33: هر که بخواهد جان خویش حفظ کند، آن را از دست خواهد داد، و هر که جان خویش از دست دهد، آن را محفوظ خواهد داشت. Luke 17:34: به شما می‌گویم، در آن شب از دو تن که بر یک بسترند، یکی برگرفته و دیگری واگذاشته خواهد شد. Luke 17:35: و از دو زن که در یک جا گندم آسیا می‌کنند، یکی برگرفته و دیگری واگذاشته خواهد شد. Luke 17:36: نیز از دو مرد که در مزرعه‌اند، یکی برگرفته و دیگری واگذاشته خواهد شد.» Luke 17:37: پرسیدند: «کجا، ای خداوند؟» پاسخ گفت: «هر جا لاشه‌ای باشد، لاشخوران در آنجا گرد‌می‌آیند!»

Luke 18:1: عیسی برای شاگردان مثلی آورد تا نشان دهد که باید همیشه دعا کنند و هرگز دلسرد نشوند. Luke 18:2: فرمود: «در شهری قاضی‌ای بود که نه از خدا ترسی داشت، نه به خلق خدا توجهی. Luke 18:3: در آن شهر بیوه‌زنی بود که پیوسته نزد او می‌آمد و از او می‌خواست دادش از دشمن بستاند. Luke 18:4: قاضی چندگاهی به او اعتنا نکرد. اما سرانجام با خود گفت: ‹هرچند از خدا نمی‌ترسم و به خلق خدا نیز بی‌توجهم، Luke 18:5: اما چون این بیوه‌زن مدام زحمتم می‌دهد، دادش می‌ستانم، مبادا پیوسته بیاید و مرا به‌ستوه آورد!› » Luke 18:6: آنگاه خداوند فرمود: «شنیدید این قاضی بی‌انصاف چه گفت؟ Luke 18:7: حال، آیا خدا به داد برگزیدگان خود که روز و شب به درگاه او فریاد برمی‌آورند، نخواهد رسید؟ آیا این کار را همچنان به عقب خواهد انداخت؟ Luke 18:8: به شما می‌گویم که بزودی به داد ایشان خواهد رسید. امّا هنگامی که پسر انسان آید، آیا ایمان بر زمین خواهد یافت؟»

Luke 18:9: آنگاه برای برخی که از پارسایی خویش مطمئن بودند و در دیگران به‌دیدة تحقیر می‌نگریستند، این مثل را آورد: Luke 18:10: «دو نفر برای عبادت به معبد رفتند، یکی فریسی، دیگری خراجگیر. Luke 18:11: فریسی بایستاد و با خود چنین دعاکرد: ‹خدایا، تو را شکر می‌گویم که همچون دیگر مردمان دزد و بدکاره و زناکار نیستم، و نه مانند این خراجگیرم. Luke 18:12: دو بار در هفته روزه می‌گیرم و از هر چه به‌دست می‌آورم، ده یک می‌دهم.› Luke 18:13: اما آن خراجگیر دور ایستاد و نخواست حتی چشمان خود را به‌سوی آسمان بلند کند، بلکه بر سینة خود می‌کوفت و می‌گفت: ‹خدایا، بر منِ گناهکار رحم کن.› Luke 18:14: به شما می‌گویم که این مرد، و نه آن دیگر، در پیشگاه خدا پارسا شمرده شده به خانه رفت. زیرا هر که خود را برافرازد، خوار خواهد شد، و هر که خود را خوار سازد، سرافراز خواهد گردید.»

Luke 18:15: مردم حتی نوزادان را نزد عیسی می‌آوردند تا ایشان را لمس کند. شاگردان چون این را دیدند، مردم را سرزنش کردند. Luke 18:16: اما عیسی آنان را نزد خود فرا‌خواند و گفت: «بگذارید کودکان نزد من آیند و ایشان را بازمدارید، زیرا پادشاهی خدا از آن چنین کسان است. Luke 18:17: براستی به شما می‌گویم، هر که پادشاهی خدا را همچون کودکی نپذیرد، بدان راه نخواهد یافت.»

Luke 18:18: حاکمی از او پرسید: «استاد نیکو، چه کنم تا وارث حیات جاویدان شوم؟» Luke 18:19: عیسی پاسخ داد: «چرا مرا نیکو می‌خوانی؟ هیچ‌کس نیکو نیست، جز خدا. Luke 18:20: احکام را می‌دانی: زنا مکن، قتل مکن، دزدی مکن، شهادت دروغ مده، پدر ومادر خود را گرامی دار.» Luke 18:21: گفت: «همة اینها را از کودکی به‌جا آورده‌ام.» Luke 18:22: عیسی چون این را شنید، گفت: «هنوز یک چیز کم داری؛ آنچه داری بفروش و بهایش را میان تنگدستان تقسیم کن، که در آسمان گنج خواهی داشت. آنگاه بیا و از من پیروی کن.» Luke 18:23: چون این را شنید، اندوهگین شد، زیرا ثروت بسیار داشت. Luke 18:24: عیسی به او نگاه کرد و گفت: «چه دشوار است راه یافتن ثروتمندان به پادشاهی خدا! Luke 18:25: گذشتن شتر از سوراخ سوزن آسانتر است از راهیابی شخص ثروتمند به پادشاهی خدا.»

Luke 18:26: کسانی که این را شنیدند، پرسیدند: «پس چه کسی می‌تواند نجات یابد؟» Luke 18:27: فرمود: «آنچه برای انسان ناممکن است برای خدا ممکن است.»

Luke 18:28: پطرس گفت: «ما که خانه و کاشانه خود را ترک گفتیم تا از تو پیروی کنیم!» Luke 18:29: عیسی به ایشان گفت: «براستی به شما می‌گویم، کسی نیست که خانه یا زن یا برادر یا والدین یا فرزندان را به‌خاطر پادشاهی خدا ترک کند، Luke 18:30: و در همین عصر چند برابر به‌دست نیاورد، و در عصر آینده نیز حیات جاویدان را.»

Luke 18:31: آنگاه آن دوازده را به کناری کشید و به ایشان گفت: «ما به اورشلیم می‌رویم، و اینک آنچه انبیا دربارة پسر انسان نوشته‌اند، به انجام خواهد رسید. Luke 18:32: زیرا او را به غیریهودیان خواهند سپرد. آنها او را استهزا و توهین خواهند کرد و‌آب دهان بر او انداخته، تازیانه‌اش خواهند زد و خواهند کشت. Luke 18:33: اما در روز سوم برخواهدخاست.» Luke 18:34: شاگردان هیچ یک از اینها را درک نکردند. معنی سخن او از آنان پنهان بود و درنیافتند دربارة چه سخن می‌گوید.

Luke 18:35: چون نزدیک اریحا رسید، مردی نابینا بر کنار راه نشسته بود و گدایی می‌کرد. Luke 18:36: چون صدای جمعیتی را که از آنجا می‌گذشت شنید، پرسید، «چه خبر است؟» Luke 18:37: گفتند: «عیسای ناصری از اینجا می‌گذرد.» Luke 18:38: او فریاد برکشید: «ای عیسی، پسر داود، بر من ترحم کن!» Luke 18:39: کسانی که پیشاپیش جمعیت می‌رفتند، عتابش کردند و خواستند خاموش باشد. اما او بیشتر فریاد برآورد که: «ای پسر داود، بر من ترحم کن!» Luke 18:40: آنگاه عیسی بازایستاد و امر فرمود آن مرد را نزد او بیاورند. چون نزدیک آمد، عیسی از او پرسید: Luke 18:41: «چه می‌خواهی برایت بکنم؟» گفت: «ای سَروَر من، می‌خواهم بینا شوم.» Luke 18:42: عیسی به او گفت: «بینا شو! ایمانت تو را شفا داده است.» Luke 18:43: کور همان دم بینایی خود بازیافت و خدا را سپاس‌گویان، در پی عیسی شتافت. مردم چون این را دیدند، همگی خدا را سپاس گفتند.

Luke 19:1: عیسی به اریحا درآمد و از میان شهر می‌گذشت. Luke 19:2: در آنجا مردی ثروتمند بود، زکای نام، رئیس خراجگیران. Luke 19:3: او می‌خواست ببیند عیسی کیست، اما از کوتاهی قامت و ازدحام جمعیت نمی‌توانست. Luke 19:4: از‌این‌رو، پیش دوید و از درخت انجیری بالا رفت تا او را ببیند، زیرا عیسی از آن راه می‌گذشت. Luke 19:5: چون عیسی به آن مکان رسید، بالا نگریست و به او گفت: «زکای، بشتاب و پایین بیا که امروز باید در خانة تو بمانم.» Luke 19:6: زکای بیدرنگ پایین آمد و با شادی او را پذیرفت. Luke 19:7: مردم چون این را دیدند، همگی لب به شکایت گشودند که: «به خانة گناهکاری به میهمانی رفته است.» Luke 19:8: و اما زکای از جا برخاست و به خداوند گفت: «ای سَروَر من، اینک نصف اموال خود را به فقرا می‌بخشم، و اگر چیزی به ناحق از کسی گرفته باشم، چهار برابر به او بازمی‌گردانم.» Luke 19:9: عیسی فرمود: «امروز نجات به این خانه آمده است، چرا که این مرد نیز فرزند ابراهیم است. Luke 19:10: زیرا پسر انسان آمده تا گمشده را بجوید و نجات بخشد.»

Luke 19:11: در همان حال که آنان به این سخنان گوش فرامی‌دادند، عیسی در ادامة سخن، مثلی آورد، زیرا در نزدیکی اورشلیم بود و مردم گمان می‌کردند پادشاهی خدا در همان موقع ظهور خواهد کرد. Luke 19:12: پس گفت: «نجیب‌زاده‌ای به سرزمینی دوردست رفت تا به مقام شاهی منصوب شود و سپس بازگردد. Luke 19:13: پس، ده تن از خادمان خود را فراخواند و به هر یک سکه‌ای طلا داد و گفت: ‹تا بازگشت من با این پول تجارت کنید.› Luke 19:14: اما مردمانی که قرار بود بر ایشان حکومت کند، از وی نفرت داشتند؛ آنان از پس او قاصدانی فرستادند با این پیغام که: ‹ما نمی‌خواهیم این شخص بر ما حکومت کند.› Luke 19:15: با این همه، او به مقام شاهی منصوب شد و به ولایت خویش بازگشت. پس فرمود خادمانی را که به ایشان سرمایه داده بود، فراخوانند تا دریابد هر‌یک چقدر سود کرده است. Luke 19:16: اولی آمد و گفت: ‹سرورا، سکة تو ده سکة دیگر سود آورده است.› Luke 19:17: به او گفت: ‹آفرین، ای خادم نیکو! چون در اندک امین بودی، حکومت ده شهر را به تو می‌سپارم.› Luke 19:18: دومی آمد و گفت: ‹سرورا، سکة تو پنج سکة دیگر سود آورده است.› Luke 19:19: به او نیز گفت: ‹بر پنج شهر حکمرانی کن.› Luke 19:20: سپس دیگری آمد و گفت: ‹سرورا، اینک سکة تو! آن را در پارچه‌ای پیچیده، نگاه داشتم. Luke 19:21: زیرا از تو می‌ترسیدم، چون مردی سختگیری. آنچه نگذاشته‌ای، برمی‌گیری، و آنچه نکاشته‌ای، می‌دروی.› Luke 19:22: به او گفت: ‹ای خادم بدکاره، مطابق گفتة خودت بر تو حکم می‌کنم. تو که می‌دانستی من مردی سختگیرم، آنچه نگذاشته‌ام برمی‌گیرم و آنچه نکاشته‌ام می‌دروم، Luke 19:23: چرا پول مرا به صرافان ندادی تا چون بازگردم آن را با سود پس گیرم؟› Luke 19:24: پس به حاضران گفت: ‹سکه را از او بگیرید و به آن که ده سکه دارد، بدهید.› Luke 19:25: به او گفتند: ‹سرورا، او که خود ده سکه دارد!› Luke 19:26: پاسخ داد: ‹به شما می‌گویم که به هرکه دارد، بیشتر داده خواهد شد، اما آن که ندارد، حتی آنچه دارد نیز از او گرفته خواهد شد. Luke 19:27: و اینک آن دشمنان مرا که نمی‌خواستند بر آنان حکومت کنم بدین جا بیاورید و در برابر من بکشید.› »

Luke 19:28: پس از این گفتار، عیسی پیشاپیش دیگران راه اورشلیم را در پیش گرفت.

Luke 19:29: چون به نزدیکی بیت‌فاجی و بیت‌عنیا که بر فراز کوهی بود رسید، دو تن از شاگردان خود را فرستاده گفت: Luke 19:30: «به دهکده‌ای که پیش روی شماست، بروید. چون وارد شدید، کُرّه الاغی را بسته خواهید یافت که تا به حال کسی بر آن سوار نشده است. آن را باز کنید و به اینجا بیاورید. Luke 19:31: اگر کسی از شما پرسید: ‹چرا آن را باز می‌کنید؟› بگویید: ‹سَروَر ما بدان نیاز دارد.› » Luke 19:32: فرستادگان رفتند و همه چیز را چنان یافتند که عیسی گفته بود. Luke 19:33: و چون کُرّه را باز‌می‌کردند، صاحبانش به ایشان گفتند: «چرا کره را باز می‌کنید؟» Luke 19:34: پاسخ دادند: «سرور ما بدان نیاز دارد.» Luke 19:35: آنان کُرّه را نزد عیسی آوردند. سپس رداهای خود را بر آن افکندند و عیسی را بر آن نشاندند. Luke 19:36: همچنان که عیسی پیش می‌راند، مردم رداهای خود را بر سر راه می‌گستردند. Luke 19:37: چون نزدیک سرازیری کوه زیتون رسید، همة جماعت شاگردان شادمانه خدا را با صدای بلند به خاطر همة معجزاتی که از او دیده بودند سپاس گفته، Luke 19:38: ندا در دادند که: «مبارک باد پادشاهی که به نام خداوند می‌آید!‌

صلح و سلامت در آسمان و جلال در عرش برین باد!»

Luke 19:39: برخی از فریسیان از میان جمعیت به عیسی گفتند: «ای استاد، شاگردانت را عتاب کن!» Luke 19:40: او در پاسخ گفت: «به شما می‌گویم اگر اینان خاموش شوند، سنگها به فریاد خواهند آمد!»

Luke 19:41: پس چون به اورشلیم نزدیک شد و شهر را دید، بر آن بگریست Luke 19:42: وگفت: «کاش در این روز می‌دانستی چه چیز برایت صلح و سلامت به ارمغان می‌آورد. اما افسوس که از چشمانت پنهان گشته است. Luke 19:43: زمانی فراخواهدرسید که دشمنانت گرداگرد تو سنگر خواهند ساخت و از هر سو محاصره‌ات کرده، عرصه را بر تو تنگ خواهند نمود؛ Luke 19:44: و تو و فرزندانت را در درونت به خاک و خون خواهند کشید. و سنگ بر سنگ بر‌جا نخواهند گذاشت؛ زیرا از موعد دیدار خداوند با خودت غافل ماندی.»

Luke 19:45: سپس به صحن معبد درآمد و به بیرون راندن فروشندگان آغاز نمود Luke 19:46: و به آنان گفت: «چنین آمده است که ‹خانة من خانة دعا خواهد بود›؛ اما شما آن را ‹کُنام راهزنان› ساخته‌اید.»

Luke 19:47: او هر روز در معبد تعلیم می‌داد. اما سران کاهنان و علمای دین و مشایخ قوم در پی کشتن او بودند، Luke 19:48: ولی راهی برای انجام مقصود خود نمی‌یافتند، زیرا مردم همه شیفتة سخنان او بودند.

Luke 20:1: یکی از روزها که عیسی در صحن معبد به مردم تعلیم و بشارت می‌داد، سران کاهنان و علمای دین به همراه مشایخ نزدش آمدند Luke 20:2: و گفتند: «به ما بگو، به چه اجازه‌ای این کارها را می‌کنی؟ چه کسی این حق را به تو داده است؟» Luke 20:3: پاسخ داد: «من نیز از شما پرسشی دارم؛ به من بگویید، Luke 20:4: آیا تعمید یحیی از آسمان بود یا از انسان؟» Luke 20:5: آنها با هم شور کرده، گفتند: «اگر بگوییم از آسمان بود، خواهد گفت پس چرا به او ایمان نیاوردید؟ Luke 20:6: و اگر بگوییم از انسان بود، همة مردم سنگسارمان خواهند کرد، زیرا بر این اعتقادند که یحیی پیامبر بود.» Luke 20:7: پس پاسخ دادند: «نمی‌دانیم از کجاست.» Luke 20:8: عیسی گفت: «من نیز به شما نمی‌گویم به چه اجازه‌ای این کارها را می‌کنم.»

Luke 20:9: آنگاه این مثل را برای مردم آورد: «مردی تاکستانی غَرس کرد و آن را به چند باغبان اجاره داده، مدتی طولانی به سفر رفت. Luke 20:10: در موسم برداشت محصول، غلامی نزد باغبانان فرستاد تا مقداری از میوة تاکستان را به او بدهند. اما باغبانان او را زدند و دست خالی بازگرداندند. Luke 20:11: پس غلامی دیگر فرستاد، اما او را نیز زدند و با وی بی‌حرمتی کرده، دست خالی روانه‌اش نمودند. Luke 20:12: پس سومین بار غلامی فرستاد، اما او را نیز مجروح کرده، بیرون افکندند.

Luke 20:13: پس صاحب باغ گفت: ‹چه کنم؟ پسر محبوب خود را می‌فرستم؛ شاید او را حرمت دارند.› Luke 20:14: اما باغبانان چون پسر را دیدند، با هم به مشورت نشسته، گفتند: ‹این وارث است. بیایید او را بکشیم تا میراث از آنِ ما شود.› Luke 20:15: پس او را از تاکستان بیرون افکنده، کشتند.

حالْ به گمان شما صاحب تاکستان با آنها چه خواهد کرد؟ Luke 20:16: خواهد آمد و باغبانان را هلاک خواهد کرد و تاکستان را به دیگران خواهد سپرد.» مردم چون این را شنیدند، گفتند: «چنین مباد!» Luke 20:17: اما او به آنها نگریست و گفت: «پس معنای آن نوشته چیست که می‌گوید: ‹همان سنگی که معماران رد کردند، سنگ اصلی بنا شده است›

؟ Luke 20:18: هر که بر آن سنگ افتد، خُرد خواهد شد، و هرگاه آن سنگ بر کسی افتد، او را در‌هم‌خواهدشکست.» Luke 20:19: علمای دین و سران کاهنان چون دریافتند این مثل را دربارة آنها می‌گوید، بر آن شدند همان دم او را گرفتار کنند، اما از مردم بیم داشتند.

Luke 20:20: پس عیسی را زیر نظر گرفتند و جاسوسانی نزد او فرستادند که خود را صدیق جلوه می‌دادند. آنها در پی این بودند که از سخنان عیسی دستاویزی برای تسلیم او به قدرت و اقتدار والی بیابند. Luke 20:21: پس جاسوسان از او پرسیدند: «ای استاد، می‌دانیم که تو حقیقیت را بیان می‌کنی و تعلیم می‌دهی، و از کسی جانبداری نمی‌کنی، بلکه راه خدا را بدرستی می‌آموزی. Luke 20:22: آیا پرداخت خراج به قیصر بر ما رواست یا نه؟» Luke 20:23: اما او به نیرنگ آنان پی برد و گفت: Luke 20:24: «دیناری به من نشان دهید. نقش و نام روی این سکه از آنِ کیست؟» Luke 20:25: پاسخ دادند: «از آنِ قیصر.» به آنها گفت: «مال قیصر را به قیصر دهید و مال خدا را به خدا!» Luke 20:26: بدین‌سان، نتوانستند در حضور مردم، او را با گفته‌هایش به‌دام اندازند، و در شگفت از پاسخ او خاموش ماندند.

Luke 20:27: سپس تنی چند از صَدّوقیان که منکر قیامتند آمدند، Luke 20:28: و سوالی از او کرده، گفتند: «استاد، موسی برای ما نوشت که اگر برادر مردی بمیرد و از خود زنی بی‌فرزند بر جای نهد، آن مرد باید او را به زنی بگیرد تا نسلی برای برادرش باقی گذارد. Luke 20:29: باری، هفت برادر بودند. برادر نخستین زنی گرفت و بی‌فرزند مُرد. Luke 20:30: سپس دومین Luke 20:31: و بعد سومین او را به زنی گرفتند و به همین‌سان هر هفت برادر مردند، بی‌آنکه از خود فرزندی بر جای نهند. Luke 20:32: سرانجام آن زن نیز بمرد. Luke 20:33: حال، در قیامت، او زن کدام یک خواهد بود؟ زیرا هر هفت برادر او را به زنی گرفتند.»

Luke 20:34: عیسی پاسخ داد: «مردم این عصر زن می‌گیرند و شوهر می‌کنند. Luke 20:35: اما آنان که شایستة رسیدن به عصر آینده و قیامت مردگان محسوب شوند، نه زن خواهندگرفت و نه شوهر خواهند کرد، Luke 20:36: و نه دیگر خواهند مرد؛ زیرا مانند فرشتگان خواهند بود. آنان فرزندان خدایند، چرا که فرزندان قیامتند. Luke 20:37: حقیقتِ برخاستن مردگان را حتی موسی نیز در شرح ماجرای بوتة سوزان آشکار می‌کند، آنجا که خداوند، خدای ابراهیم و خدای اسحاق و خدای یعقوب خوانده شده است. Luke 20:38: اما او نه خدای مردگان، بلکه خدای زندگان است؛ زیرا برای او همه زنده‌اند.» Luke 20:39: بعضی از علمای دین در پاسخ گفتند: «ای استاد، نیکو گفتی!» Luke 20:40: و دیگر هیچ‌کس جرأت نکرد پرسشی از او کند.

Luke 20:41: سپس عیسی به آنان گفت: «چگونه است که می‌گویند مسیح پسر داود است؟ Luke 20:42: داود خود در کتاب مزامیر می‌گوید: ‹خداوند به خداوند من گفت: به‌دست راست من بنشین

Luke 20:43: تا زمانی که دشمنانت را کرسی زیر پایت سازم.›

Luke 20:44: اگر داود او را ‹خداوند› می‌خواند، چگونه او می‌تواند پسر داود باشد؟»

Luke 20:45: در همان حال که مردم همه گوش فرامی‌دادند، عیسی به شاگردان خودگفت: Luke 20:46: «از علمای دین برحذر باشید که دوست می‌دارند در قبای بلند راه بروند و در کوچه و بازار مردم به آنها سلام گویند، و در کنیسه‌ها بهترین جای را داشته باشند و در ضیافت‌ها در صدر مجلس بنشینند. Luke 20:47: از سویی خانه‌های بیوه‌زنان را غارت می‌کنند و از دیگر سو، دعای خود را ریاکارانه طول می‌دهند. مکافات اینان بسی سخت‌تر خواهد بود.»

Luke 21:1: عیسی به اطراف نگریست و ثروتمندانی را دید که هدایای خویش در صندوق بیت‌المال معبد می‌انداختند. Luke 21:2: در آن میان بیوه‌زنی فقیر را نیز دید که دو سکة ناچیز مسی در صندوق انداخت. Luke 21:3: عیسی گفت: «براستی به شما می‌گویم که این بیوه‌زن فقیر از همة آنان بیشتر داد. Luke 21:4: زیرا آنان جملگی از فزونی دارایی خویش دادند، اما این زن در تنگدستی خود، تمامی معاش خود را داد.»

Luke 21:5: چون برخی در وصف معبد سخن می‌گفتند که چگونه با سنگهای زیبا و هدایای وقف شده مزین است، عیسی گفت: Luke 21:6: «زمانی خواهد آمدکه از آنچه اینجا می‌بینید، سنگی بر سنگ دیگر نخواهد ماند بلکه همه فرو‌خواهد‌ریخت.»

Luke 21:7: پرسیدند: «ای استاد، این کی روی خواهد داد و نشانة نزدیک شدن وقوع آن چیست؟» Luke 21:8: پاسخ داد: «به‌هوش بویین که گمراه نوویین؛ اینسّه که خله‌ها به نوم من اِنّه گانّه: ‹من همونمه› و ‹زمان موعود بَرسیه› اونا جه پیروی نکنید.

Luke 21:9: و چون خبر جنگها و آشوبها را می‌شنوید، نهراسید. زیرا می‌باید نخست چنین وقایعی رخ دهد، ولی پایان کار بلافاصله فرا نخواهد رسید.» Luke 21:10: سپس به آنها گفت: «قومی بر قومی دیگر و حکومتی بر حکومتی دیگر بر‌خواهند‌خاست. Luke 21:11: زلزله‌های بزرگ و قحطی و طاعون در جایهای گوناگون خواهد آمد، و وقایع هولناک روی داده، نشانه‌های مهیب از آسمان ظاهر خواهد شد.

Luke 21:12: «اما پیش از این همه، شما را گرفتار کرده، آزار خواهند رسانید و به کنیسه‌ها و زندانها خواهند سپرد، و به‌خاطر نام من، شما را نزد پادشاهان و والیان خواهند برد Luke 21:13: و این‌گونه فرصت خواهید یافت تا شهادت دهید. Luke 21:14: عزم خود را جزم کنید تا پیشاپیش نگران نباشید که در دفاع از خود چه بگویید. Luke 21:15: زیرا به شما کلام و حکمتی خواهم داد که هیچ‌یک از دشمنانتان را یارای مقاومت یا مخالفت با آن نباشد. Luke 21:16: حتی والدین و برادرانتان، و خویشان و دوستانتان شما را تسلیم دشمن خواهند کرد و برخی از شما را خواهند کشت. Luke 21:17: مردم همه به‌خاطر نام من از شما نفرت خواهند داشت. Luke 21:18: اما مویی از سرتان گُم نخواهد شد. Luke 21:19: با پایداری، جان خود را نجات خواهید داد.

Luke 21:20: «چون ببینید اورشلیم به محاصرة سپاهیان درآمده، بدانید ویرانی آن نزدیک است. Luke 21:21: آنگاه هر که در یهودیه.باشد به کوهها بگریزند، کسانی که در شهرند از شهر بیرون شوند، و آنان که در دشت و صحرایند به شهر درنیایند. Luke 21:22: زیرا آن روزها، روزهای مکافات است که در آن هر‌آنچه نوشته شده تحقق خواهد یافت. Luke 21:23: وای بر زنان آبستن و مادران شیرده در آن روزها! زیرا مصیبتی عظیم دامنگیر این سرزمین خواهد شد و این قوم به غضب الهی دچار خواهند گشت. Luke 21:24: به دم شمشیر خواهند افتاد و در میان همة قومهای دیگر به اسارت برده خواهند شد و اورشلیم لگدمال غیریهودیانِ خواهد گشت تا آنگاه که ‹دوران غیریهودیان› تحقق یابد.

Luke 21:25: «نشانه‌هایی در خورشید و ماه و ستارگان پدید خواهد آمد. بر زمین، قومها از جوش و خروش دریا پریشان و مشوش خواهند شد. Luke 21:26: مردم از تصور آنچه باید بر دنیا حادث شود، از فرط وحشت بیهوش خواهند شد، زیرا نیروهای آسمان به لرزه در‌خواهد‌آمد. Luke 21:27: آنگاه پسر انسان را خواهند دید که با قدرت و شکوه عظیم بر ابری می‌آید. Luke 21:28: چون این امور آغاز شود، راست بایستید و سرهای خود را بالا بگیرید، زیرا رهایی شما نزدیک است!»

Luke 21:29: و این مَثَل را برای آنها آورد: «درخت انجیر و درختان دیگر را در نظر آورید. Luke 21:30: چون برگ می‌دهند، می‌توانید ببینید و دریابید که تابستان نزدیک است. Luke 21:31: به‌همین‌سان، هرگاه ببینید این چیزها رخ می‌دهد، درمی‌یابید پادشاهی خدا نزدیک شده است. Luke 21:32: براستی به شما می‌گویم که تا همة این امور واقع نشود، این نسل از بین نخواهد رفت. Luke 21:33: آسمان و زمین زایل خواهد شد، اما سخنان من هرگز زوال نخواهد پذیرفت.

Luke 21:34: «بهوش باشید، مبادا عیش و نوش، و مستی و نگرانیهای زندگی دلتان را سنگین سازد و آن روز چون دامی به‌ناگاه غافلگیرتان کند. Luke 21:35: زیرا بر همة مردم در سرتاسر جهان خواهد آمد. Luke 21:36: پس همیشه مراقب باشید و دعا کنید تا بتوانید از همة این چیزها که بزودی رخ خواهد داد، در امان بمانید و در حضور پسر انسان بایستید.»

Luke 21:37: عیسی هر روز در معبد تعلیم می‌داد و همه شب از شهر بیرون می‌رفت و بر فراز کوه معروف به زیتون شب را به صبح می‌آورد. Luke 21:38: صبحگاهان مردم برای شنیدن سخنانش در معبد گرد می‌آمدند.

Luke 22:1: عید فَطیر که به پِسَح معروف است نزدیک می‌شد، Luke 22:2: و سران کاهنان و علمای دین در جستجوی راهی مناسب برای کشتن عیسی بودند، زیرا از شورش مردم بیم داشتند. Luke 22:3: آنگاه شیطان در یهودای معروف به اسخریوطی که یکی از دوازده شاگرد بود، رخنه کرد. Luke 22:4: او نزد سران کاهنان و فرماندهان قراولان معبد رفت و با آنان گفتگو کرد که چگونه عیسی را به دست ایشان تسلیم کند. Luke 22:5: آنان شاد شدند و توافق کردند مبلغی به او بدهند. Luke 22:6: او نیز پذیرفت و در پی فرصت بود تا در غیاب مردم، عیسی را به آنان تسلیم کند.

Luke 22:7: روز عید فطیر که می‌بایست برة پِسَح قربانی شود، فرا‌رسید. Luke 22:8: عیسی، پطرس و یوحنا را فرستاده، گفت: «بروید و شام پسح را برایمان تدارک ببینید تا بخوریم.» Luke 22:9: پرسیدند: «در کجا می‌خواهی تدارک ببینیم؟» Luke 22:10: پاسخ داد: «هنگامی که داخل شهر می‌شوید، مردی با کوزه‌ای‌آب به شما بر‌می‌خورد. از پی او به خانه‌ای بروید که او بدان وارد می‌شود Luke 22:11: و به صاحبخانه بگویید: ‹استاد می‌گوید: «میهمانخانه کجاست تا شام پِسَح را با شاگردانم بخورم؟»› Luke 22:12: او بالاخانة بزرگ و مفروشی به شما نشان خواهد داد. در آنجا تدارک ببینید.» Luke 22:13: آنها رفتند و همه چیز را همان‌گونه یافتند که به ایشان گفته بود، و پِسَح را تدارک دیدند.

Luke 22:14: ساعت مقرر فرا‌رسید و عیسی با رسولان خود بر سفره بنشست. Luke 22:15: آنگاه به ایشان گفت: «اشتیاق بسیار داشتم پیش از رنج کشیدنم، این پِسَح را با شما بخورم. Luke 22:16: زیرا به شما می‌گویم که دیگر از آن نخواهم خورد تا آن هنگام که در پادشاهی خدا تحقق یابد.» Luke 22:17: پس جامی برگرفت و شکر کرد و گفت: «این را بگیرید و میان خود تقسیم کنید. Luke 22:18: زیرا به شما می‌گویم که تا آمدن پادشاهی خدا دیگر از محصول مو نخواهم نوشید.» Luke 22:19: همچنین نان را برگرفت، شکر کرد و پاره نمود و به آنها داد و گفت: «این بدن من است که برای شما داده می‌شود؛ این را به‌یاد من به‌جا آرید.» Luke 22:20: به‌همین‌سان، پس از شام جام را برگرفت و گفت: «این جام، پیمان نوین است در خون من، که برای شما ریخته می‌شود. Luke 22:21: اما دست آن کس که قصد تسلیم من دارد، با دست من در سفره است. Luke 22:22: پسر انسان آن گونه که مقدر است، خواهد رفت، اما وای بر آن کس که او را تسلیم دشمن می‌کند.» Luke 22:23: آنگاه به پرسش از یکدیگر آغاز کردندکه کدام یک چنین خواهد کرد.

Luke 22:24: نیز جدالی میانشان درگرفت، در این‌باره که کدام یک از ایشان بزرگتر است. Luke 22:25: عیسی به آنها گفت: «پادشاهان این دنیا بر مردم سروری می‌کنند؛ و حاکمان آنان ‹ولی‌نعمت› خوانده می‌شوند. Luke 22:26: اما شما چنین مباشید. بزرگترین در میان شما باید همچون کوچکترین باشد و حاکم باید همچون خادم بُوَد. Luke 22:27: زیرا کدام یک بزرگتر است، آن که بر سفره می‌نشیند یا آن که خدمت می‌کند؟ آیا نه آن که بر سفره می‌نشیند؟ اما من در میان شما همچون خادم هستم.

Luke 22:28: «شما کسانی هستید که در آزمایشهای من در کنارم ایستادید. Luke 22:29: پس همان‌گونه که پدرم سلطنتی به من عطا کرد، من نیز به شما عطا می‌کنم، Luke 22:30: تا بر سفرة من در پادشاهی من بخورید و بیاشامید و بر تخت‌ها بنشینید و بر دوازده قبیلة اسرائیل داوری کنید.

Luke 22:31: «ای شمعون، ای شمعون، شیطان اجازه خواست شما را همچون گندم غربال کند. Luke 22:32: اما من برای تو دعا کردم تا ایمانت تلف نشود. پس چون بازگشتی، برادرانت را استوار بدار.» Luke 22:33: اما او در پاسخ گفت: «ای سرورم، من آماده‌ام با تو به زندان بروم و بمیرم.» Luke 22:34: عیسی جواب داد: «پطرس، بدان که امروز پیش از بانگ خروس، سه بار انکار خواهی کرد که مرا می‌شناسی.»

Luke 22:35: سپس از آنها پرسید: «آیا زمانی که شما را بدون کیسة پول و توشه‌دان و کفش گسیل داشتم، به چیزی محتاج شدید؟» پاسخ دادند: «نه، به هیچ‌چیز.» Luke 22:36: پس به آنها گفت: «اما اکنون هر که کیسه یا توشه‌دان دارد، آن را برگیرد و اگر شمشیر ندارد، جامة خود را فروخته، شمشیری بخرد. Luke 22:37: زیرا این نوشته باید دربارة من تحقق یابد که: ‹او در شمار خطاکاران محسوب گشت.› آری، آنچه دربارة من نوشته شده، در شرف تحقق است.» Luke 22:38: شاگردان گفتند: «ای خداوند، بنگر، دو شمشیر داریم.» به ایشان گفت: «کافی است.»

Luke 22:39: سپس عیسی بیرون رفت و بنا به عادت راهی کوه زیتون شد و شاگردانش نیز از پی او رفتند. Luke 22:40: چون به آن مکان رسیدند، به آنها گفت: «دعاکنید تا در آزمایش نیفتید.» Luke 22:41: سپس به مسافت پرتاب سنگی از آنها کناره گرفت و زانو زده، چنین دعا کرد: Luke 22:42: «ای پدر، اگر ارادة توست، این جام را از من دور کن؛ اما نه خواست من بلکه ارادة تو انجام شود.» Luke 22:43: آنگاه فرشته‌ای از آسمان بر او ظاهر شد و او را تقویت کرد. Luke 22:44: پس چون در عذاب بود، با جدیتی بیشتر دعا کرد، و عرقش همچون قطرات خون بر زمین می‌چکید. Luke 22:45: چون از دعا برخاست و نزد شاگردان بازگشت، دید از فرط اندوه خفته‌اند. Luke 22:46: به ایشان گفت: «چرا در خوابید؟ برخیزید و دعا کنید تا در آزمایش نیفتید.»

Luke 22:47: هنوز سخن می‌گفت که گروهی از راه رسیدند. یهودا، یکی از آن دوازده تن، آنها را هدایت می‌کرد. او به عیسی نزدیک شد تا وی را ببوسد، Luke 22:48: اما عیسی به او گفت: «ای یهودا، آیا پسر انسان را با بوسه تسلیم می‌کنی؟» Luke 22:49: چون پیروان عیسی دریافتند چه روی می‌دهد، گفتند: «ای سرور ما، شمشیرهایمان را برکشیم؟» Luke 22:50: و یکی از آنان غلام کاهن اعظم را به شمشیر زد و گوش راستش را برید. Luke 22:51: اما عیسی گفت: «دست نگاه دارید!» و گوش آن مرد را لمس کرد و شفا داد. Luke 22:52: سپس خطاب به سران کاهنان و فرماندهان قراولان معبد و مشایخی که برای گرفتار کردن او آمده بودند، گفت: «مگر من راهزنم که با چماق و شمشیر به سراغم آمده‌اید؟ Luke 22:53: هر روز در معبد با شما بودم، و دست بر من دراز نکردید، اما اکنون ساعت شماست، ساعت حکومت تاریکی.»

Luke 22:54: سپس او را گرفتند و به خانة کاهن اعظم بردند. پطرس دورادور از پی ایشان می‌رفت. Luke 22:55: در میانة صحنِ خانه، آتشی روشن بود و جمعی گرد آن نشسته بودند. پطرس نیز در میان آنان بنشست. Luke 22:56: در این هنگام، کنیزی او را در روشنایی آتش دید و به اوخیره شده گفت: «این مرد نیز با او بود.» Luke 22:57: اما او انکار کرد و گفت: «ای زن، من او را نمی‌شناسم.» Luke 22:58: کمی بعد، کسی دیگر او را دید و گفت: «تو نیز یکی از آنهایی.» پطرس در پاسخ گفت: «ای مرد، من از آنها نیستم.» Luke 22:59: ساعتی گذشت و کسی دیگر به تأکید گفت: «بی‌گمان این مرد نیز با او بود، زیرا جلیلی هم هست.» Luke 22:60: پطرس در پاسخ گفت: «ای مرد، نمی‌دانم چه می‌گویی.» هنوز سخن می‌گفت که خروس بانگ زد. Luke 22:61: آنگاه خداوند برگشت و به پطرس نگاه کرد، و پطرس سخن او را به یاد آورد که گفته بود: «امروز پیش از بانگ خروس، سه بار مرا انکار خواهی کرد.» Luke 22:62: پس بیرون رفت و به تلخی بگریست.

Luke 22:63: آنان که عیسی را در میان داشتند، به استهزا و زدن او آغاز کردند. Luke 22:64: چشم او را بسته، می‌گفتند: «نبوت کن و بگو چه کسی تو را می‌زند؟» Luke 22:65: و ناسزاهای بسیار دیگر به او می‌گفتند.

Luke 22:66: چون صبح شد، شورای مشایخ قوم، یعنی سران کاهنان و علمای دین، تشکیل جلسه دادند و عیسی را به حضور فراخواندند. Luke 22:67: گفتند: «اگر تو مسیحی، به ما بگو.» پاسخ داد: «اگر بگویم، سخنم را باور نخواهید کرد، Luke 22:68: و اگر از شما بپرسم، پاسخم نخواهید داد. Luke 22:69: اما زین پس، پسر انسان به دست راست خدای قادر خواهد نشست.» Luke 22:70: همگی گفتند: «پس آیا تو پسر خدایی؟» در پاسخ گفت: «شما خود گفتید که هستم.» Luke 22:71: پس گفتند: «دیگر چه نیازی به شهادت داریم؟ خود از زبانش شنیدیم. »

Luke 23:1: آنگاه همة شورا برخاستند و او را نزد پیلاطس بردند Luke 23:2: از او شکایت کرده، گفتند: «این مرد را یافته‌ایم که قوم ما را گمراه می‌کند و ما را از پرداخت خراج به قیصر باز‌می‌دارد و ادعا می‌کند مسیح و پادشاه است.» Luke 23:3: پس پیلاطس از او پرسید: «آیا تو پادشاه یهودی؟» در پاسخ گفت: «چنین است که می‌گویی!» Luke 23:4: آنگاه پیلاطس به سران کاهنان و جماعت اعلام کرد: «سببی برای محکوم کردن این مرد نمی‌یابم.» Luke 23:5: اما آنها به اصرار گفتند: «او در سرتاسر یهودیه مردم را با تعالیم خود تحریک می‌کند. از جلیل آغاز کرده و حال بدینجا نیز رسیده است.»

Luke 23:6: چون پیلاطس این را شنید، خواست بداند آیا او جلیلی است. Luke 23:7: و چون دریافت از قلمرو هیرودیس است، او را نزد وی فرستاد که در آن هنگام در اورشلیم بود. Luke 23:8: هیرودیس چون عیسی را دید، بسیار شاد شد، زیرا دیر‌زمانی خواهان دیدار وی بود. بنابر آنچه دربارة عیسی شنیده بود، امید داشت معجزاتی از او ببیند. Luke 23:9: پس پرسشهای بسیار از عیسی کرد، اما عیسی پاسخی به او نداد. Luke 23:10: سران کاهنان و علمای دین که در آنجا بودند، سخت بر او اتهام می‌زدند. Luke 23:11: هیرودیس و سربازانش نیز به او بی‌حرمتی کردند و به استهزایش گرفتند. سپس ردایی فاخر بر او پوشاندند و نزد پیلاطس باز‌فرستادند. Luke 23:12: در آن روز، هیرودیس و پیلاطس با هم آشتی کردند، زیرا پیش از آن دشمن یکدیگر بودند.

Luke 23:13: پیلاطس سران کاهنان و بزرگان قوم و مردم را فرا‌خواند Luke 23:14: و به آنها گفت: «این مرد را به تهمت شوراندن مردم، نزد من آوردید. من در حضور شما او را آزمودم و هیچ دلیلی بر صحت تهمتهای شما نیافتم. Luke 23:15: نظر هیرودیس نیز همین است، چه او را نزد ما باز فرستاده است. چنانکه می‌بینید، کاری نکرده که مستحق مرگ باشد. Luke 23:16: پس او را تازیانه می‌زنم و آزاد می‌کنم.» Luke 23:17: در هر عید، پیلاطس می‌بایست یک زندانی را آزاد می‌کرد.

Luke 23:18: آنها یکصدا فریاد برآوردند: «او را از میان بردار و باراباس را برای ما آزاد کن!» Luke 23:19: باراباس به‌سبب شورشی که در شهر واقع شده بود، و نیزبه‌سبب قتل، در زندان بود. Luke 23:20: پیلاطس که می‌خواست عیسی را آزاد کند، دیگر بار با آنان سخن گفت. Luke 23:21: اما همچنان فریاد برآوردند: «بر صلیبش کن! برصلیبش کن!» Luke 23:22: سومین بار به آنها گفت: «چرا؟ چه بدی کرده است؟ من که هیچ سببی برای کشتن او نیافتم. پس او را تازیانه می‌زنم و آزاد می‌کنم.» Luke 23:23: اما آنان به فریاد بلند مصرانه خواستند بر صلیب کشیده شود. سرانجام فریادشان غالب آمد Luke 23:24: و پیلاطس حکمی را که می‌خواستند، صادر کرد. Luke 23:25: او مردی را که به‌سبب شورش و قتل در زندان بود و جمعیت خواهان آزادی‌اش بودند، رها کرد و عیسی را به ایشان سپرد تا به دلخواه خود با او رفتار کنند.

Luke 23:26: چون او را می‌بردند، مردی شمعون نام از اهالی قیروان را که از مزارع به شهر می‌آمد، گرفتند و صلیب را بر دوش او نهاده، وادارش کردند آن را پشت سر عیسی حمل کند. Luke 23:27: گروهی بسیار از مردم، از جمله زنانی که بر سینه خود می‌کوفتند و شیون می‌کردند، از پی او روانه شدند. Luke 23:28: عیسی روی برگرداند و به آنها گفت: «ای دختران اورشلیم، برای من گریه مکنید؛ برای خود و فرزندانتان گریه کنید. Luke 23:29: زیرا زمانی خواهد آمد که خواهید گفت: ‹خوشا‌به‌حال زنان نازا، خوشا‌به‌حال رَحِمهایی که هرگز نزادند و سینه‌هایی که هرگز شیر ندادند!› Luke 23:30: در آن هنگام، به کوهها خواهند گفت: ‹بر ما فرو‌افتید!› و به تپه‌ها که: ‹ما را بپوشانید!› Luke 23:31: زیرا اگر با چوب تَر چنین کنند، با چوب خشک چه خواهند کرد؟»

Luke 23:32: دو مرد دیگر را نیز که هر دو جنایتکار بودند، می‌بردند تا با او بکشند. Luke 23:33: چون به مکانی که جمجمه نام داشت رسیدند، او را با آن دو جنایتکار بر صلیب کردند، یکی را در سمت راست او و دیگری را در سمت چپ. Luke 23:34: عیسی گفت: «ای پدر، اینان را ببخش، زیرا نمی‌دانند چه می‌کنند.» آنگاه قرعه انداختند تا جامه‌های او را میان خود تقسیم کنند. Luke 23:35: مردم به تماشا ایستاده بودند و بزرگان قوم نیز ریشخندکنان می‌گفتند: «دیگران را نجات داد! اگر مسیح است و برگزیدة خدا، خود را نجات دهد.» Luke 23:36: سربازان نیز او را به استهزا گرفتند. شراب ترشیده به او می‌دادند Luke 23:37: و می‌گفتند: «اگر پادشاه یهودی، خود را برهان.» Luke 23:38: بالای سر او نوشته‌ای نصب کرده بودند که می‌گفت: «این است پادشاه یهود.»

Luke 23:39: یکی از دو جنایتکاری که بر صلیب آویخته شده بودند، اهانت‌کنان به او می‌گفت: «مگر تو مسیح نیستی؟ پس ما و خودت را نجات بده!» Luke 23:40: اما آن دیگر او را سرزنش کرد وگفت: «از خدا نمی‌ترسی؟ تو نیز زیر همان حکمی! Luke 23:41: مکافات ما بحق است، زیرا سزای اعمال ماست. اما این مرد هیچ تقصیری نکرده است.» Luke 23:42: سپس گفت: «ای عیسی، چون به پادشاهی خود رسیدی، مرا نیز به‌یاد‌آور.» Luke 23:43: عیسی پاسخ داد: «براستی به تو می‌گویم که امروز با من در فردوس خواهی بود.»

Luke 23:44: حدود ساعت ششم بود که تاریکی تمامی آن سرزمین را فراگرفت و تا ساعت نهم ادامه یافت، Luke 23:45: زیرا خورشید از درخشیدن باز‌ایستاده بود. در این هنگام، پردة معبد از میان دو پاره شد. Luke 23:46: آنگاه عیسی به بانگ بلند فریاد برآورد: «ای پدر، روح خود را به دستان تو می‌سپارم.» این را گفت و جان سپرد. Luke 23:47: فرماندة سربازان با دیدن این واقعه، خدا را تمجید کرد و گفت: «به‌یقین که این مرد بیگناه بود.» Luke 23:48: مردمی نیز که به تماشا گرد‌آمده‌بودند، چون آنچه رخ داد دیدند، در‌حالی‌که بر سینة خود می‌کوفتند، آنجا را ترک کردند. Luke 23:49: اما همة آشنایان او، از جمله زنانی که از جلیل از پی او روانه شده بودند، دور ایستاده، این وقایع را نظاره می‌کردند.

Luke 23:50: در آنجا شخصی یوسف نام نیز حضور داشت که مردی بود نیک و درستکار. او هرچند عضو شورا نیز بود، Luke 23:51: با رأی و تصمیم آنان موافق نبود. یوسف از مردمان رامه، یکی از شهرهای یهودیان بود و مشتاقانه انتظار پادشاهی خدا را می‌کشید. Luke 23:52: او نزد پیلاطس رفت و پیکر عیسی را طلب کرد. Luke 23:53: پس آن را پایین آورده، در کتانی پیچید و در مقبره‌ای تراشیده از سنگ نهاد که تا‌به‌حال کسی در آن گذاشته نشده بود. Luke 23:54: آن روز، «روز تهیه» بود و چیزی به شروع شبات نمانده بود. Luke 23:55: زنانی که از جلیل در پی عیسی آمده بودند، به دنبال یوسف رفتند و مکان مقبره و چگونگی قرار گرفتن پیکر او را دیدند. Luke 23:56: سپس به خانه بازگشته، حنوط و عطریات آماده کردند و در روز شبات طبق حکم شریعت، آرام گرفتند.

Luke 24:1: در سپیده‌دم روز اول هفته، زنان حنوطی را که تهیه کرده بودند، با خود برداشتند و به سر قبر رفتند. Luke 24:2: دیدند سنگ جلو مقبره به کناری غلتانیده شده است. Luke 24:3: اما چون به مقبره داخل شدند، بدن خداوندْ عیسی را نیافتند. Luke 24:4: از این امر در حیرت بودند که ناگاه دو مرد با جامه‌هایی درخشان در کنار ایشان ایستادند. Luke 24:5: زنان از ترس سرهای خود به‌زیر افکندند؛ اما آن دو مرد به ایشان گفتند: «چرا زنده را در میان مردگان می‌جویید؟ Luke 24:6: او اینجا نیست، بلکه برخاسته است! به‌یاد آورید هنگامی که در جلیل بود، به شما چه گفت. Luke 24:7: گفت که پسر انسان باید به‌دست مردم گناهکار تسلیم شده، بر صلیب رود و در روز سوم برخیزد.» Luke 24:8: آنگاه زنان سخنان او را به‌یاد آوردند. Luke 24:9: چون از مقبره بازگشتند، همة اینها را به آن یازده رسول و نیز به دیگران بازگفتند. Luke 24:10: زنانی که این خبر را به رسولان دادند: مریم مجدلیه، یونا، مریم مادر یعقوب و زنان همراه ایشان بودند. Luke 24:11: اما رسولان گفتة زنان را هذیان پنداشتند؛ پس سخنانشان را باور نکردند. Luke 24:12: با این همه، پطرس برخاست و به‌سوی قبر دوید و خم شده نگریست، اما جز کفن چیزی دیگر ندید. پس حیران از آنچه روی داده بود به خانه بازگشت.

Luke 24:13: در همان روز، دو تن از آنان به دهکده‌ای می‌رفتند، عِموآس نام، واقع در دو فرسنگی اورشلیم. Luke 24:14: ایشان دربارة همة وقایعی که رخ داده بود، با یکدیگر گفتگو می‌کردند. Luke 24:15: همچنان که سرگرم بحث وگفتگو بودند، عیسی، خود، نزد آنها آمد و با ایشان همراه شد. Luke 24:16: اما او را نشناختند زیرا قدرت تشخیص از ایشان بازگرفته شده بود. Luke 24:17: او از آنها پرسید: «در راه، دربارة چه گفتگو می‌کنید؟» آنها با چهره‌هایی اندوهگین، خاموش ایستادند. Luke 24:18: آنگاه یکی از ایشان که کلئوپاس نام داشت، در پاسخ گفت: «آیا تو تنها شخص غریب در اورشلیمی که از آنچه در این روزها رخ داده بی‌خبری؟» Luke 24:19: پرسید: «کدام رخداد؟» گفتند: «آنچه بر عیسای ناصری گذشت. او پیامبری بود که در پیشگاه خدا و نزد همة مردم، کلام و اعمال پرقدرتی داشت. Luke 24:20: سران کاهنان و حکمرانان ما او را سپردند تا به مرگ محکوم شود و به صلیبش کشیدند. Luke 24:21: اما ما امید داشتیم او همان باشد که می‌بایست اسرائیل را رهایی بخشد. افزون بر این، بواقع اکنون سه روز از این وقایع گذشته است. Luke 24:22: برخی از زنان نیز که در میان ما هستند، ما را به‌حیرت افکنده‌اند. آنان امروز صبح زود به سر قبر رفتند، Luke 24:23: اما پیکر او را نیافتند. آنگاه آمده، به ما گفتند فرشتگانی را در رؤیا دیده‌اند که به ایشان گفته‌اند او زنده است. Luke 24:24: برخی از دوستان ما به سر قبر رفتند و اوضاع را همان‌گونه که زنان نقل کرده بودند، یافتند، اما او را ندیدند.» Luke 24:25: آنگاه به ایشان گفت: «ای بیخردان که دلی دیرفهم برای باور کردن گفته‌های انبیا دارید! Luke 24:26: آیا نمی‌بایست مسیح این رنجها را ببیند و سپس به جلال خود درآید؟» Luke 24:27: سپس از موسی و همة انبیا آغاز کرد و آنچه را که در تمامی کتب مقدس دربارة او گفته شده بود، برایشان توضیح داد.

Luke 24:28: چون به دهکده‌ای که مقصدشان بود نزدیک شدند، عیسی وانمود کرد می‌خواهد دورتر برود. Luke 24:29: آنها اصرار کردند و گفتند: «با ما بمان، زیرا چیزی به پایان روز نمانده و شب نزدیک است.» پس داخل شد تا با ایشان بماند. Luke 24:30: چون با آنان بر سفره نشسته بود، نان را برگرفت و شکر نموده، پاره کرد و به ایشان داد. Luke 24:31: در همان هنگام، چشمان ایشان گشوده شد و او را شناختند، اما در دم از نظرشان ناپدید گشت. Luke 24:32: آنها از یکدیگر پرسیدند: «آیا هنگامی که در راه با ما سخن می‌گفت و کتب مقدس را برایمان تفسیر می‌کرد، دل در درون ما نمی‌تپید؟» Luke 24:33: پس بیدرنگ برخاستند و به اورشلیم بازگشتند. آنجا آن یازده رسول را یافتند که با دوستان خود گرد‌آمده، Luke 24:34: می‌گفتند: «این حقیقت دارد که خداوند قیام کرده است، زیرا بر شمعون ظاهر شده است.» Luke 24:35: سپس، آن دو نیز بازگفتند که در راه چه روی داده و چگونه عیسی را هنگام پاره کردن نان شناخته‌اند.

Luke 24:36: هنوز در این‌باره گفتگو می‌کردند که عیسی خود در میانشان ایستاد و گفت: «سلام بر شما باد!» Luke 24:37: حیران و ترسان پنداشتند شبحی می‌بینند. Luke 24:38: به آنان گفت: «چرا اینچنین مضطربید؟ چرا شک و تردید به خود راه می‌دهید؟ Luke 24:39: دست و پایم را بنگرید. خودم هستم! به من دست بزنید و ببینید؛ شبحْ گوشت و استخوان ندارد، اما چنانکه می‌بینید من دارم!» Luke 24:40: این را گفت و دستها و پاهای خود را به ایشان نشان داد. Luke 24:41: آنها از فرط شادی و حیرت نمی‌توانستند باور کنند. پس به ایشان گفت: «چیزی برای خوردن دارید؟» Luke 24:42: تکه‌ای ماهی بریان به او دادند، Luke 24:43: آن را گرفت و در برابر چشمان ایشان خورد.

Luke 24:44: آنگاه به ایشان گفت: «این همان است که وقتی با شما بودم، می‌گفتم؛ اینکه تمام آنچه در تورات موسی و کتب انبیا و زبور دربارة من نوشته شده است، باید تحقق یابد.» Luke 24:45: سپس، ذهنهای ایشان را روشن ساخت تا بتوانند کتب مقدس را دریابند. Luke 24:46: و به ایشان گفت: «نوشته شده است که مسیح رنج خواهد دید و در روز سوم از مردگان برخواهدخاست، Luke 24:47: و به نام او توبه و آمرزش گناهان به همة قومها موعظه خواهد شد و شروع آن از اورشلیم خواهد بود. Luke 24:48: شما شاهدان این امور هستید. Luke 24:49: من موعود پدر خود را بر شما خواهم فرستاد؛ پس در این شهر بمانید تا آن‌گاه که از اعلی با قدرت آراسته شوید.»

Luke 24:50: سپس ایشان را به بیرون از شهر تا نزدیکی بیت‌عنیا برد و دستهای خود را بلند کرده، برکتشان داد؛ Luke 24:51: و در همان حال از آنان جدا گشته، به آسمان برده شد. Luke 24:52: ایشان او را پرستش کردند و با شادی عظیم به اورشلیم بازگشتند. Luke 24:53: در آنجا پیوسته در معبد می‌ماندند و خدا را حمد وسپاس می‌گفتند.

John 1:1: در آغاز کلام بود و کلام با خدا بود و کلام، خدا بود؛ John 1:2: همان در آغاز با خدا بود. John 1:3: همه چیز به‌‌واسطة او پدید آمد، و از هر‌‌آنچه پدید آمد، هیچ‌چیز بدون او پدیدار نگشت.

John 1:4: در او حیات بود و آن حیات، نور آدمیان بود. John 1:5: این نور در تاریکی می‌درخشد و تاریکی آن را درنیافته است.

John 1:6: مردی آمد که از جانب خدا فرستاده شده بود؛ نامش یحیی بود. John 1:7: او برای شهادت دادن آمد، شهادت بر آن نور، تا همه به‌‌واسطة او ایمان آورند. John 1:8: او خودْ آن نور نبود، بلکه آمد تا بر آن نور شهادت دهد. John 1:9: آن نور حقیقی که بر هر انسانی روشنایی می‌افکَنَد براستی به جهان می‌آمد.

John 1:10: او در جهان بود، و جهان به‌‌واسطة او پدید آمد؛ امّا جهان او را نشناخت. John 1:11: به مُلک خویش آمد، ولی قومِ خودش او را نپذیرفتند. John 1:12: امّا به همة کسانی که او را پذیرفتند، این اقتدار را بخشید که فرزندان خدا شوند، یعنی به هر کس که به نام او ایمان آورد؛ John 1:13: آنان که نه با زادنی بشری، نه از خواهشِ تن و نه از خواستة یک مرد، بلکه از خدا زاده شدند.

John 1:14: و کلام، انسان خاکی شد و در میان ما مسکن گزید. و ما بر جلال او نگریستیم، جلالی در خور آن پسر یگانه که از جانب پدر آمد، پر از فیض و راستی. John 1:15: یحیی بر او شهادت می‌داد و ندا می‌کرد که «این است کسی که درباره‌اش گفتم: ‹آن که پس از من می‌آید بر من برتری یافته، زیرا که پیش از من وجود داشته است›.» John 1:16: از پُری او ما همه بهره‌مند شدیم، فیض از پی فیض. John 1:17: زیرا شریعت به‌‌واسطة موسی داده شد، و فیض و راستی به‌‌واسطة عیسی مسیح آمد. John 1:18: هیچ‌کس هرگز خدا را ندیده است. امّا آن خدای یگانه که در بَرِ پدر است، همان او را شناساند.

John 1:19: این است شهادت یحیی آنگاه که یهودیان، کاهنان و لاویان را از اورشلیم نزدش فرستادند تا از او بپرسند که «تو کیستی؟» John 1:20: او معترف شده، انکار نکرد، بلکه اذعان داشت که «من مسیح نیستم.» John 1:21: پرسیدند: «پس چه؟ آیا الیاسی؟» پاسخ داد: «نیستم.» پرسیدند: «آیا آن پیامبری؟» پاسخ داد: «نه!» John 1:22: آنگاه او را گفتند: «پس کیستی؟ بگو چه پاسخی برای فرستندگان خود ببریم؟ دربارة خود چه می‌گویی؟» John 1:23: یحیی طبق آنچه اِشَعْیای پیامبر بیان کرده بود، گفت: «من صدای آن ندا‌‌کننده در بیابانم که می‌گوید، ‹راه خداوند را هموار سازید.› »

John 1:24: شماری از آن فرستادگان که از فَریسیان بودند، John 1:25: از او پرسیدند: «اگر تو نه مسیحی، نه الیاس، و نه آن پیامبر، پس چرا تعمید می‌دهی؟» John 1:26: یحیی در پاسخ گفت: «من با آب تعمید می‌د‌هم، امّا در میان شما کسی ایستاده که شما او را نمی‌شناسید، John 1:27: همان که پس از من می‌آید و من لایق گشودن بند کفشش نیستم.»

John 1:28: اینها همه در بیت‌عَنْیا واقع در آن سوی رود اردن رخ داد، آنجا که یحیی تعمید می‌داد.

John 1:29: فردای آن روز، یحیی چون عیسی را دید که به‌‌سویش می‌آید، گفت: «این است برة خدا که گناه از جهان بر‌‌می‌گیرد! John 1:30: این است آن که درباره‌اش گفتم ‹پس از من مردی می‌آید که بر من برتری یافته، زیرا که پیش از من وجود داشته است.› John 1:31: من خود نیز او را نمی‌شناختم، امّا برای همین آمده‌ام و با آب تعمید داده‌ام که او بر اسرائیل ظاهر شود.» John 1:32: پس یحیی شهادت داده، گفت: «روح را دیدم که چون کبوتری از آسمان فرود آمد و بر او قرار گرفت. John 1:33: من خود نیز او را نمی‌شناختم، امّا همان که مرا فرستاد تا با آب تعمید دهم، مرا گفت: ‹هر‌‌گاه دیدی روح بر کسی فرود آمد و بر او قرار گرفت، بدان او همان است که با روح‌القدس تعمید خواهد داد.› John 1:34: و من دیده‌ام و شهادت می‌دهم که این است پسر خدا.»

John 1:35: فردای آن روز، دیگر‌‌بار یحیی با دو تن از شاگردانش ایستاده بود. John 1:36: او بر عیسی که راه می‌رفت، چشم دوخت و گفت: «این است برة خدا!» John 1:37: چون آن دو شاگرد این سخن را شنیدند، از پی عیسی به‌‌راه افتادند. John 1:38: عیسی روی گرداند و دید که از پی او می‌آیند. ایشان را گفت: «چه می‌خواهید؟» گفتند: «رَبّی (یعنی ای استاد)، کجا منزل داری؟» John 1:39: پاسخ داد: «بیایید و ببینید.» پس رفتند و دیدند کجا منزل دارد و آن روز را با او به‌‌سر بردند. آن‌‌وقت، ساعت دهم از روز بود.

John 1:40: یکی از آن دو که با شنیدن سخن یحیی از پی عیسی رفت، آندریاس، برادر شَمعون پِطرُس بود. John 1:41: او نخست، برادر خود شَمعون را یافت و به او گفت: «ما مسیح را (که معنی آن ‹مسح شده› است) یافته‌ایم،» John 1:42: و او را نزد عیسی برد. عیسی بر او نگریست و گفت: «تو شَمعونْ پسر یوحنایی، امّا ‹کیفا› خوانده خواهی شد (که معنی آن صخره است).»

John 1:43: روز بعد، عیسی بر آن شد که به جلیل برود. او فیلیپُس را یافت و به او گفت: «از پی من بیا!» John 1:44: فیلیپُس اهل بیت‌صِیْدا، شهر آندریاس و پِطرُس بود. John 1:45: او نَتَنائیل را یافت و به او گفت: «آن‌‌کس را که موسی در تورات بدو اشاره کرده، و پیامبران نیز درباره‌اش نوشته‌اند، یافته‌ایم! او عیسی، پسر یوسف، از شهر ناصره است!» John 1:46: نَتَنائیل به او گفت: «مگر می‌شود از ناصره هم چیزی خوب بیرون بیاید؟» فیلیپُس پاسخ داد: «بیا و ببین.»

John 1:47: چون عیسی دید نَتَنائیل به‌‌سویش می‌آید، درباره‌اش گفت: «براستی که این مردی اسرائیلی است که در او هیچ فریب نیست!» John 1:48: نَتَنائیل به او گفت: «مرا از کجا می‌شناسی؟» عیسی پاسخ داد: «پیش از آن که فیلیپُس تو را بخواند، هنگامی که هنوز زیر آن درخت انجیر بودی، تو را دیدم.» John 1:49: نَتَنائیل پاسخ داد: «استاد، تو پسر خدایی! تو پادشاه اسرائیلی!» John 1:50: عیسی در جواب گفت: «آیا به‌‌خاطر همین که گفتم زیر آن درخت انجیر تو را دیدم، ایمان می‌آوری؟ از این پس، چیزهای بزرگتر خواهی دید.» John 1:51: سپس گفت: «آمین، آمین، به شما می‌گویم که آسمان را گشوده و فرشتگان خدا را در حال صعود و نزول بر پسر انسان خواهید دید.»

John 2:1: روز سوّم، در قانای جلیل عروسی بود و مادر عیسی نیز در آنجا حضور داشت. John 2:2: عیسی و شاگردانش نیز به عروسی دعوت شده بودند. John 2:3: چون شرابْ کم آمد، مادر عیسی به او گفت: «دیگر شراب ندارند!» John 2:4: عیسی به او گفت: «بانو، مرا با این امر چه‌کار است؟ ساعت من هنوز فرا‌نرسیده.»

John 2:5: مادرش خدمتکاران را گفت: «هر‌‌چه به شما گوید، بکنید.» John 2:6: در آنجا شش خمرة سنگی بود که برای آداب تطهیر یهودیان به‌‌کار می‌رفت، و هر کدام گنجایش دو یا سه پیمانه داشت. John 2:7: عیسی خدمتکاران را گفت: «این خمره‌ها را از آب پر کنید.» پس آنها را لبالب پر کردند. John 2:8: سپس به ایشان گفت: «حال اندکی از آن بر‌‌گیرید و نزد میهماندار ببرید.» آنها چنین کردند. John 2:9: میهماندار نمی‌دانست آن را از کجا آورده‌اند، ولی خدمتکارانی که آب را بر‌‌گرفته بودند، می‌دانستند. او چون آب را که شراب شده بود، چشید، داماد را فرا‌خواند John 2:10: و به او گفت: «همه نخست با شراب ناب پذیرایی می‌کنند و چون میهمانان مست شدند، شراب ارزانتر را می‌آورند؛ امّا تو شراب ناب را تا این دم نگاه داشته‌ای!»

John 2:11: بدین‌‌سان عیسی نخستین آیت خود را در قانای جلیل به‌‌ظهور آورد و جلال خویش را آشکار ساخت و شاگردانش به او ایمان آوردند.

John 2:12: سپس با مادر و برادران و شاگردان خود به کَفَرناحوم رفت، و روزهایی چند در آنجا ماندند.

John 2:13: چون عید پِسَح یهود نزدیک بود، عیسی به اورشلیم رفت. John 2:14: در صحن معبد، دید که عده‌ای به فروش گاو و گوسفند و کبوتر مشغولند، و صرّافان نیز به‌‌کسب نشسته‌اند. John 2:15: پس تازیانه‌ای از طناب ساخت و همة آنها را همراه با گوسفندان و گاوان، از معبد بیرون راند. و سکه‌های صرّافان را بر زمین ریخت و تختهایشان را واژگون کرد، John 2:16: و کبوترفروشان را گفت: «اینها را از اینجا بیرون برید، و خانة پدر مرا محل کسب مسازید!» John 2:17: آنگاه شاگردان او به یاد آوردند که نوشته شده است: «غیرت برای خانة تو مرا خواهد سوزانید.» John 2:18: پس یهودیان در برابر این عمل او گفتند: «چه آیتی به ما می‌نمایانی تا بدانیم اجازة چنین کارها را داری؟» John 2:19: عیسی در پاسخ ایشان گفت: «این معبد را ویران کنید که من سه روزه آن را باز بر‌‌پا خواهم داشت.» John 2:20: یهودیان گفتند: «بنای این معبد چهل و شش سال به‌‌طول انجامیده است، و حال تو می‌خواهی سه روزه آن را بر‌‌پا کنی؟» John 2:21: لیکن معبدی که او از آن سخن می‌گفت پیکر خودش بود. John 2:22: پس هنگامی که از مردگان برخاست، شاگردانش این گفتة او را به یاد آورده، به کتب مقدّس و سخنان او ایمان آوردند.

John 2:23: در مدتی که او برای عید پِسَح در اورشلیم بود، بسیاری با دیدن آیاتی که از او صادر می‌شد، به نام او ایمان آوردند. John 2:24: امّا عیسی را بر ایمانشان اعتماد نبود، زیرا همه را می‌شناخت John 2:25: و نیازی نداشت کسی دربارة انسان چیزی به او بگوید، زیرا خود می‌دانست در درون انسان چیست.

John 3:1: مردی بود از فَریسیان، نیقودیموس نام، از بزرگان یهود. John 3:2: او شبی نزد عیسی آمد و به وی گفت: «استاد! می‌دانیم تو معلّمی هستی که از سوی خدا آمده است، زیرا هیچ‌کس نمی‌تواند آیاتی را که تو به انجام می‌رسانی، به عمل آورد، مگر آنکه خدا با او باشد.» John 3:3: عیسی در پاسخ گفت: «آمین، آمین، به تو می‌گویم، تا کسی از نو زاده نشود، نمی‌تواند پادشاهی خدا را ببیند.» John 3:4: نیقودیموس به او گفت: «کسی که سالخورده است، چگونه می‌تواند زاده شود؟ آیا می‌تواند دیگر بار به رحم مادرش بازگردد و به دنیا آید؟» John 3:5: عیسی جواب داد: «آمین، آمین، به تو می‌گویم تا کسی از آب و روح زاده نشود، نمی‌تواند به پادشاهی خدا راه یابد. John 3:6: آنچه از بشرِ خاکی زاده شود، بشری است؛ امّا آنچه از روح زاده شود، روحانی است. John 3:7: عجب مدار که گفتم باید از نو زاده شوید! John 3:8: باد هر کجا که بخواهد می‌وزد؛ صدای آن را می‌شنوی، امّا نمی‌دانی از کجا می‌آید و به کجا می‌رود. چنین است هر کس نیز که از روح زاده شود.» John 3:9: نیقودیموس از او پرسید: «چنین چیزی چگونه ممکن است؟» John 3:10: عیسی پاسخ داد: «تو معلّم اسرائیلی و این چیزها را درنمی‌یابی؟ John 3:11: آمین، آمین، به تو می‌گویم که ما از آنچه می‌دانیم سخن می‌گوییم و بر آنچه دیده‌ایم شهادت می‌دهیم، امّا شما شهادتمان را نمی‌پذیرید. John 3:12: اگر هنگامی که دربارة امور زمینی با شما سخن گفتم باور نکردید، چگونه باور خواهید کرد اگر از امور آسمانی به شما بگویم؟ John 3:13: هیچ‌کس به آسمان بالا نرفته است، مگر آن که از آسمان فرود آمد، یعنی پسر انسان. John 3:14: همان‌‌گونه که موسی ‹مار› را در بیابان بر‌‌افراشت، پسر انسان نیز باید بر‌‌افراشته شود، John 3:15: تا هر که به او ایمان آوَرَد، حیات جاویدان داشته باشد.

John 3:16: «زیرا خدا جهان را آنقدر محبت کرد که پسر یگانة خود را داد تا هر که به او ایمان آوَرَد هلاک نگردد، بلکه حیات جاویدان یابد. John 3:17: زیرا خدا پسر را به جهان نفرستاد تا جهانیان را محکوم کند، بلکه فرستاد تا به‌‌واسطة او نجات یابند. John 3:18: هر که به او ایمان دارد محکوم نمی‌شود، امّا هر که به او ایمان ندارد، هم‌اینک محکوم شده است، زیرا به نام پسر یگانة خدا ایمان نیاورده است. John 3:19: و محکومیت در این است که نور به جهان آمد، امّا مردمان تاریکی را بیش از نور دوست داشتند، چرا که اعمالشان بد است. John 3:20: زیرا هر آن که بدی را به‌جا می‌آورد از نور نفرت دارد و نزد نور نمی‌آید، مبادا کارهایش آشکار شده، رسوا گردد. John 3:21: امّا آن که راستی را به‌‌عمل می‌آورد نزد نور می‌آید تا آشکار شود که کارهایش به‌‌یاری خدا انجام شده است.»

John 3:22: پس از آن، عیسی و شاگردانش به نواحی روستایی سرزمین یهودیه رفتند. او ایامی چند در آنجا با آنان به‌‌سر برده، مردم را تعمید می‌داد. John 3:23: یحیی نیز در عِیْنون، نزدیک سالیم، تعمید می‌داد، زیرا در آنجا آب فراوان بود و مردم آمده، تعمید می‌گرفتند. John 3:24: این پیش از آن بود که یحیی به زندان بیفتد. John 3:25: باری، بین شاگردان یحیی و یک یهودی بحثی بر سر آداب تطهیر درگرفت. John 3:26: پس نزد یحیی آمده، به او گفتند: «استاد، آن که با تو در آن سوی رود اردن بود، و تو بر او شهادت دادی، اکنون خودْ تعمید می‌دهد و همگان نزد او می‌روند.» John 3:27: یحیی در پاسخ گفت: «هیچ‌کس نمی‌تواند چیزی به‌‌دست آورد، جز آنچه از آسمان به او عطا شود. John 3:28: شما خود شاهدید که من گفتم مسیح نیستم، بلکه پیشاپیش او فرستاده شده‌ام. John 3:29: عروس از آنِ داماد است، امّا دوست داماد که در کناری ایستاده به او گوش می‌دهد، از شنیدن صدای داماد شادی بسیار می‌کند. شادی من نیز به همین‌‌گونه به‌‌کمال رسیده است. John 3:30: او باید ارتقا یابد و من باید کوچک شوم.

John 3:31: «او که از بالا می‌آید، برتر از همه است، امّا آن که از زمین است، زمینی است و از چیزهای زمینی سخن می‌گوید. او که از آسمان می‌آید، برتر از همه است. John 3:32: او بر آنچه دیده و شنیده است شهادت می‌دهد، امّا هیچ‌کس شهادتش را نمی‌پذیرد. John 3:33: آن که شهادت او را می‌پذیرد، بر راستی خدا مُهر تأیید زده است. John 3:34: زیرا آن‌‌کس که خدا فرستاد، کلام خدا را بیان می‌کند، چرا که خدا روح را به‌‌میزان معین [به او] عطا نمی‌کند. John 3:35: پدر، به پسر مِهر می‌ورزد و همه چیز را به‌‌دست او سپرده است. John 3:36: آن که به پسر ایمان دارد، حیات جاویدان دارد؛ امّا آن که از پسر اطاعت نمی‌کند، حیات را نخواهد دید، بلکه خشم خدا بر او برقرار می‌ماند.»

John 4:1: چون عیسی دریافت که فَریسیان شنیده‌اند او بیش از یحیی پیرو یافته، تعمیدشان می‌دهد John 4:2: – گرچه شاگردان عیسی تعمید می‌دادند نه خودش – John 4:3: یهودیه را ترک گفت و دیگر بار رهسپار جلیل شد. John 4:4: و می‌بایست از سامره بگذرد. John 4:5: پس به شهری از سامره به نام سوخار رسید، نزدیک قطعه زمینی که یعقوب به پسر خود یوسف داده بود. John 4:6: چاه یعقوب در آنجا بود و عیسی خسته از سفر در کنار چاه نشست. حدود ساعتِ ششم از روز بود.

John 4:7: در این هنگام، زنی از مردمان سامره برای آب کشیدن آمد. عیسی به او گفت: «جرعه‌ای آب به من بده،» John 4:8: زیرا شاگردانش برای تهیه خوراک به شهر رفته بودند. John 4:9: زن به او گفت: «چگونه تو که یهودی هستی، از من که زنی سامری‌ام آب می‌خواهی؟» زیرا یهودیان با سامریان مراوده نمی‌کنند. John 4:10: عیسی در پاسخ گفت: «اگر موهبت خدا را درمی‌یافتی و می‌دانستی چه کسی از تو آب می‌خواهد، تو خود از او می‌خواستی، و به تو آبی زنده عطا می‌کرد.» John 4:11: زن به او گفت: «سرورم، سطل نداری و چاه عمیق است، پس آب زنده از کجا می‌آوری؟ John 4:12: آیا تو از پدر ما یعقوب بزرگتری که این چاه را به ما داد، و خود و پسران و گله‌هایش از آن می‌آشامیدند؟» John 4:13: عیسی گفت: «هر که از این آب می‌نوشد، باز تشنه می‌شود. John 4:14: امّا هر که از آن آب که من به او دهم بنوشد، هرگز تشنه نخواهد شد، زیرا آبی که من می‌دهم در او چشمه‌ای می‌شود که تا به حیات جاویدان جوشان است.» John 4:15: زن گفت: «سرورم، از این آب به من بده، تا دیگر تشنه نشوم و برای آب کشیدن به اینجا نیایم.» John 4:16: عیسی گفت: «برو، شوهرت را بخوان و بازگرد.» John 4:17: زن پاسخ داد: «شوهر ندارم.» عیسی گفت: «راست می‌گویی که شوهر نداری، John 4:18: زیرا پنج شوهر داشته‌ای و آن که هم‌اکنون داری، شوهرت نیست. آنچه گفتی راست است!» John 4:19: زن گفت: «سرورم، می‌بینم که نبی هستی. John 4:20: پدران ما در این کوه پرستش می‌کردند، امّا شما می‌گویید جایی که در آن باید پرستش کرد اورشلیم است.» John 4:21: عیسی گفت: «ای زن، باور کن، زمانی فرا خواهد رسید که پدر را نه در این کوه پرستش خواهید کرد، نه در اورشلیم. John 4:22: شما آنچه را نمی‌شناسید می‌پرستید، امّا ما آنچه را می‌شناسیم می‌پرستیم، زیرا نجات به‌‌واسطة قوم یهود فراهم می‌آید. John 4:23: امّا زمانی می‌رسد، و هم‌اکنون فرا‌رسیده است، که پرستندگانِ راستین، پدر را در روح و راستی پرستش خواهند کرد، زیرا پدر جویای چنین پرستندگانی است. John 4:24: خدا روح است و پرستندگانش باید او را در روح و راستی بپرستند.» John 4:25: زن گفت: «می‌دانم که مسیح (که معنی آن ‹مسح شده› است) خواهد آمد؛ چون او آید، همه چیز را برای ما بیان خواهد کرد.» John 4:26: عیسی به او گفت: «من که با تو سخن می‌گویم، همانم.»

John 4:27: همان دم، شاگردان عیسی از راه رسیدند و تعجب کردند که با زنی سخن می‌گوید. امّا هیچ‌یک نپرسید «چه می‌خواهی؟» یا «چرا با او سخن می‌گویی؟» John 4:28: آنگاه زن، کوزة خویش بر جای گذاشت و به شهر رفت و به مردم گفت: John 4:29: «بیایید مردی را ببینید که هر‌آنچه تا کنون کرده بودم، به من بازگفت. آیا ممکن نیست او مسیح باشد؟» John 4:30: پس آنها از شهر بیرون آمده، نزد عیسی روانه شدند.

John 4:31: در این میان، شاگردان از او خواهش کرده، گفتند: «استاد، چیزی بخور.» John 4:32: امّا عیسی به آنان گفت: «من خوراکی برای خوردن دارم که شما از آن چیزی نمی‌دانید.» John 4:33: شاگردان به یکدیگر گفتند: «مگر کسی برای او خوراک آورده است؟» John 4:34: عیسی به ایشان گفت: «خوراک من این است که ارادة فرستندة خود را به‌جا آورم و کار او را به‌‌کمال رسانم. John 4:35: آیا این سخن را نشنیده‌اید که ‹چهار ماهْ بیشتر به موسم درو نمانده است›؟ امّا من به شما می‌گویم، چشمان خود را بگشایید و ببینید که هم‌اکنون کشتزارها آمادة درو است. John 4:36: هم‌اکنون، دروگر مزد خود را می‌ستاند و محصولی برای حیات جاویدان گرد می‌آورد، تا کارنده و دروکننده با هم شادمان گردند. John 4:37: در اینجا این گفته صادق است که ‹یکی می‌کارد و دیگری می‌دِروَد›. John 4:38: من شما را فرستادم تا محصولی را درو کنید که دسترنج خودتان نیست. دیگران سخت کار کردند و شما دسترنج آنان را برداشت می‌کنید.»

John 4:39: پس در پی شهادت آن زن که گفته بود «هر‌‌آنچه تا کنون کرده بودم، به من بازگفت،» بسیاری از سامریانِ ساکنِ آن شهر به عیسی ایمان آوردند. John 4:40: چون آن سامریان نزد عیسی آمدند، از او خواستند نزدشان بماند. پس دو روز در آنجا ماند. John 4:41: و بسیاری دیگر به‌‌سبب شنیدن سخنانش ایمان آوردند. John 4:42: ایشان به آن زن می‌گفتند: «دیگر تنها به‌‌خاطر سخن تو ایمان نمی‌آوریم، زیرا خودْ سخنان او را شنیده‌ایم و می‌دانیم که این مرد براستی نجات‌دهندة عالم است.»

John 4:43: پس از آن دو روز، عیسی از آنجا به جلیل رفت، John 4:44: زیرا خودْ گفته بود که «نبی را در دیار خود حرمتی نیست.» John 4:45: چون به جلیل رسید، جلیلیان او را بگرمی پذیرفتند، زیرا آنها نیز برای عید به اورشلیم رفته و آنچه را عیسی در آنجا کرده بود، دیده بودند.

John 4:46: سپس دیگر بار به قانای جلیل رفت، همان جا که آب را شراب کرده بود. در آنجا یکی از درباریان بود که پسری بیمار در کَفَرناحوم داشت. John 4:47: چون شنید عیسی از یهودیه به جلیل آمده است، به دیدار او شتافت و تمنا کرد که فرود آید و پسر او را شفا دهد، زیرا در آستانة مرگ بود. John 4:48: عیسی به او گفت: «تا آیات و عجایب نبینید، ایمان نمی‌آورید.» John 4:49: آن مرد گفت: «سرورم، پیش از آنکه فرزندم بمیرد، بیا.» John 4:50: عیسی به او گفت: «برو؛ پسرت زنده می‌ماند.» آن مرد کلام عیسی را پذیرفت و به‌‌راه افتاد. John 4:51: هنوز در راه بود که خدمتکارانش به استقبال او آمده، گفتند: «پسرت زنده و تندرست است.» John 4:52: از آنها پرسید: «از چه ساعت بهبود یافت؟» گفتند: «دیروز، در هفتمین ساعت روز تبْ او را رها کرد.» John 4:53: آنگاه پدر دریافت که این همان ساعت بود که عیسی به او گفته بود: «پسرت زنده می‌ماند.» پس خود و همة اهل خانه‌اش ایمان آوردند. John 4:54: این دوّمین آیتی بود که عیسی هنگامی که از یهودیه به جلیل آمد، به‌‌ظهور رسانید.

John 5:1: چندی بعد، عیسی برای یکی از اعیاد یهود، به اورشلیم رفت. John 5:2: در اورشلیم، در کنار «دروازة گوسفند» حوضی است که در زبان عبرانیان آن را «بیت‌حِسْدا» گویند و پنج رواق دارد. John 5:3: در آنها گروهی بسیار از علیلان، همچون کوران، شلان و مفلوجان می‌خوابیدند [و منتظر حرکت آب بودند. John 5:4: زیرا هر از چندی یکی از فرشتگان خداوند نازل می‌شد و آب را حرکت می‌داد؛ اوّلین کسی که پس از جنبش آب وارد حوض می‌شد، از هر مرضی که داشت شفا می‌یافت.]

John 5:5: در آن میان، مردی بود که سی و هشت سال زمینگیر بود. John 5:6: چون عیسی او را در آنجا خوابیده دید و دریافت که دیری است بدین‌‌حال دچار است، از او پرسید: «آیا می‌خواهی سلامت خود را بازیابی؟» John 5:7: مرد علیل گفت: «سرورم، کسی را ندارم که چون آب به حرکت می‌آید، مرا به‌‌درون حوض بَرَد، و تا خود را به آنجا می‌رسانم، دیگری پیش از من داخل شده است.» John 5:8: عیسی به او گفت: «برخیز، بستر خود را بر‌‌گیر و راه برو.» John 5:9: آن مرد در همان دم سلامت خود را بازیافت و بستر خود را بر‌‌گرفته، راه رفتن آغاز کرد.

آن روز، شَبّات بود. John 5:10: پس یهودیان به مرد شفا یافته گفتند: «امروز شَبّات است و بر تو جایز نیست که بستر خود را حمل کنی.» John 5:11: او پاسخ داد: «آن که مرا شفا داد به من گفت، ‹بسترت را بر‌‌گیر و راه برو›.» John 5:12: از او پرسیدند: «آن که به تو گفت بسترت را بر‌‌گیری و راه بروی، که بود؟» John 5:13: امّا مرد شفا یافته نمی‌دانست او کیست، زیرا عیسی در میان جمعیتِ آنجا ناپدید شده بود.

John 5:14: اندکی بعد، عیسی او را در معبد یافت و به او گفت: «حال که سلامت خود را بازیافته‌ای، دیگر گناه مکن تا به حال بدتر دچار نشوی.» John 5:15: آن مرد رفت و به یهودیان گفت: «آن که مرا شفا داد، عیسی است.»

John 5:16: به همین سبب بود که یهودیان عیسی را آزار می‌کردند، زیرا در شَبّات دست به چنین کارها می‌زد. John 5:17: پاسخ عیسی این بود که «پدر من هنوز کار می‌کند، من نیز کار می‌کنم.» John 5:18: از همین‌‌رو، یهودیان بیش از پیش در صدد قتل او بر‌‌آمدند، زیرا نه‌‌تنها شَبّات را می‌شکست، بلکه خدا را نیز پدر خود می‌خواند و خود را با خدا برابر می‌ساخت.

John 5:19: پاسخ عیسی چنین بود: «آمین، آمین، به شما می‌گویم که پسر از خود کاری نمی‌تواند کرد مگر کارهایی که می‌بیند پدرش انجام می‌دهد؛ زیرا هر‌چه پدر می‌کند، پسر نیز می‌کند. John 5:20: زیرا پدر، پسر را دوست می‌دارد و هر‌آنچه می‌کند به او می‌نمایاند و کارهای بزرگتر از این نیز به او خواهد نمایاند تا به شگفت آیید. John 5:21: زیرا همان‌‌گونه که پدر مردگان را برمی‌خیزاند و به آنها حیات می‌بخشد، پسر نیز به هر که بخواهد، حیات می‌بخشد. John 5:22: و پدر بر کسی داوری نمی‌کند، بلکه تمام کار داوری را به پسر سپرده است. John 5:23: تا همه پسر را حرمت گذارند، همان‌‌گونه که پدر را حرمت می‌نهند. زیرا کسی که پسر را حرمت نمی‌گذارد، به پدری که او را فرستاده است نیز حرمت ننهاده است. John 5:24: آمین، آمین، به شما می‌گویم، هر که کلام مرا به گوش گیرد و به فرستندة من ایمان آورد، حیات جاویدان دارد و به داوری نمی‌آید، بلکه از مرگ به حیات منتقل شده است. John 5:25: آمین، آمین، به شما می‌گویم، زمانی فرا‌می‌رسد، بلکه هم‌اکنون است، که مردگان صدای پسر خدا را می‌شنوند و کسانی که به گوش گیرند، زنده خواهند شد. John 5:26: زیرا همان‌‌گونه که پدر در خود حیات دارد، به پسر نیز عطا کرده است که در خود حیات داشته باشد، John 5:27: و به او این اقتدار را بخشیده که داوری نیز بکند، زیرا پسرِ انسان است. John 5:28: از این سخنان در شگفت مباشید، زیرا زمانی فرا‌می‌رسد که همة آنان که در قبرند، صدای او را خواهند شنید و بیرون خواهند آمد. John 5:29: آنان که نیکی کرده باشند، برای قیامتی که به حیات می‌انجامد، و آنان که بدی کرده باشند، برای قیامتی که مکافات در پی دارد. John 5:30: من از خود کاری نمی‌توانم کرد، بلکه بنا بر آنچه می‌شنوم داوری می‌کنم و داوری من عادلانه است، زیرا در پی انجام خواست خود نیستم، بلکه انجام خواست فرستندة خود را خواهانم.

John 5:31: «اگر خود بر خویشتن شهادت دهم، شهادتم معتبر نیست. John 5:32: امّا دیگری هست که بر من شهادت می‌دهد و می‌دانم شهادتش دربارة من معتبر است. John 5:33: البته شما کسانی نزد یحیی فرستادید و او بر حقیقت شهادت داد. John 5:34: نه اینکه من شهادت انسان را بپذیرم، بلکه این سخنان را می‌گویم تا نجات یابید. John 5:35: او چراغی بود سوزان و فروزان، و شما خواستید دمی در نورش خوش باشید. John 5:36: امّا من شهادتی استوارتر از شهادت یحیی دارم، زیرا کارهایی که پدر به من سپرده تا به‌‌کمال رسانم، یعنی همین کارها که می‌کنم، خودْ بر من شهادت می‌دهند که مرا پدر فرستاده است. John 5:37: و همان پدری که مرا فرستاد، خودْ بر من شهادت می‌دهد. شما هرگز صدای او را نشنیده و روی او را ندیده‌اید John 5:38: و کلام او در شما ساکن نیست، زیرا به فرستادة او ایمان ندارید. John 5:39: شما کتب مقدّس را می‌کاوید، زیرا می‌پندارید به‌‌واسطة آن حیات جاویدان دارید، حال آنکه همین کتابها بر من شهادت می‌دهند. John 5:40: امّا نمی‌خواهید نزد من آیید تا حیات یابید.

John 5:41: «جلال از انسانها نمی‌پذیرم، John 5:42: امّا شما را خوب می‌شناسم که محبت خدا را در دل ندارید. John 5:43: من به نام پدر خود آمدم، ولی شما مرا نمی‌پذیرید. امّا اگر دیگری به نام خود آید، او را خواهید پذیرفت. John 5:44: چگونه می‌توانید ایمان آورید در حالی که جلال از یکدیگر می‌پذیرید، امّا در پی جلالی که از خدای یکتا باشد، نیستید؟ John 5:45: مپندارید منم که در حضور پدرْ شما را متهم خواهم کرد؛ متهم‌کنندة شما موسی است، همان که به او امید بسته‌اید. John 5:46: زیرا اگر موسی را تصدیق می‌کردید، مرا نیز تصدیق می‌کردید، چرا که او دربارة من نوشته است. John 5:47: امّا اگر نوشته‌های او را باور ندارید، چگونه سخنان مرا خواهید پذیرفت؟»

John 6:1: چندی بعد، عیسی به آن سوی دریاچة جلیل که همان دریاچة تیبِریه است، رفت. John 6:2: گروهی بسیار از پی او روانه شدند، زیرا آیاتی را که با شفای بیماران به‌‌ظهور می‌رسانید، دیده بودند. John 6:3: پس عیسی به تپه‌ای بر‌‌آمد و با شاگردان خود در آنجا بنشست. John 6:4: عید پِسَح یهود نزدیک بود. John 6:5: چون عیسی نگریست و دید که گروهی بسیار به‌‌سویش می‌آیند، فیلیپُس را گفت: «از کجا نان بخریم تا اینها بخورند؟» John 6:6: این را برای آزمایش به او گفت، زیرا خود نیک می‌دانست چه خواهد کرد. John 6:7: فیلیپُس پاسخ داد: «دویست دینار نان نیز کفافشان نمی‌کند، حتی اگر هر یک فقط اندکی بخورند.» John 6:8: یکی دیگر از شاگردان به نام آندریاس، که برادر شَمعون پِطرُس بود، گفت: John 6:9: «پسرکی اینجاست که پنج نان جو و دو ماهی دارد، امّا این کجا این گروه را کفایت می‌کند؟» John 6:10: عیسی گفت: «مردم را بنشانید.» در آنجا سبزة بسیار بود. پس ایشان که نزدیک پنج هزار مرد بودند، نشستند. John 6:11: آنگاه عیسی نانها را بر‌‌گرفت، و پس از شکرگزاری، میان نشستگان تقسیم کرد؛ و ماهیها را نیز به‌‌قدری که می‌خواستند به ایشان داد. John 6:12: چون سیر شدند، به شاگردان گفت: «پاره‌نانهای باقی‌مانده را جمع کنید تا چیزی هدر نرود.» John 6:13: پس آنها را گرد آوردند و از پاره‌های باقی‌ماندة آن پنج نان جو که جماعت خورده بودند، دوازده سبد پر شد.

John 6:14: مردم با دیدن این آیت که از عیسی به‌‌ظهور رسید، گفتند: «براستی که او همان پیامبر است که می‌باید به جهان بیاید.» John 6:15: عیسی چون دریافت که قصد دارند او را بر‌‌گرفته، بزور پادشاه کنند، آنجا را ترک گفت و بار دیگر تنها به کوه رفت.

John 6:16: هنگام غروب، شاگردانش به‌‌سوی دریا فرود آمدند John 6:17: و سوار قایق شده، به آن سوی دریا، به‌‌جانب کَفَرناحوم روانه شدند. هوا تاریک شده بود، امّا عیسی هنوز به آنان نپیوسته بود. John 6:18: در این حین، دریا به‌‌سبب وزش بادی سخت به‌‌تلاطم آمد. John 6:19: چون به اندازة بیست و پنج یا سی پرتاب‌تیر پارو زده بودند، عیسی را دیدند که بر روی دریا راه می‌رود و به قایق نزدیک می‌شود. پس به هراس افتادند. John 6:20: امّا او به آنها گفت: «من هستم؛ مترسید.» John 6:21: آنگاه خواستند او را سوار قایق کنند، که قایق همان دم به‌‌جایی که عازمش بودند، رسید.

John 6:22: روز بعد، جماعتی که آن سوی دریا مانده بودند، دریافتند که به‌‌جز یک قایق، قایقی دیگر در آنجا نبوده است، و نیز می‌دانستند که عیسی با شاگردانش سوار آن نشده بود، بلکه شاگردان به‌تنهایی رفته بودند. John 6:23: آنگاه قایقهای دیگری از تیبِریه آمدند و نزدیک جایی رسیدند که آنها پس از شکرگزاریِ خداوند، نان خورده بودند. John 6:24: چون مردم دریافتند که نه عیسی آنجاست و نه شاگردانش، بر آن قایقها سوار شدند و در جستجوی عیسی به کَفَرناحوم رفتند.

John 6:25: چون او را آن سوی دریا یافتند، به وی گفتند: «استاد، کِی به اینجا آمدی؟» John 6:26: عیسی پاسخ داد: «آمین، آمین، به شما می‌گویم، مرا می‌جویید نه به‌‌سبب آیاتی که دیدید، بلکه به‌‌خاطر آن نان که خوردید و سیر شدید. John 6:27: کار کنید، امّا نه برای خوراک فانی، بلکه برای خوراکی که تا حیات جاویدان باقی است، خوراکی که پسر انسان به شما خواهد داد. زیرا بر اوست که خدای پدر مُهر تأیید زده است.» John 6:28: آنگاه از او پرسیدند: «چه کنیم تا کارهای پسندیدة خدا را انجام داده باشیم؟» John 6:29: عیسی در پاسخ گفت: «کار پسندیدة خدا آن است که به فرستادة او ایمان آورید.» John 6:30: گفتند: «چه آیتی به ما می‌نمایانی تا با دیدن آن به تو ایمان آوریم؟ چه می‌کنی؟ John 6:31: پدران ما در بیابان مَنّا خوردند، چنانکه نوشته شده است: ‹او از آسمان به آنها نان داد تا بخورند.› John 6:32: عیسی پاسخ داد: «آمین، آمین، به شما می‌گویم، موسی نبود که آن نان را از آسمان به شما داد، بلکه پدر من است که نان حقیقی را از آسمان به شما می‌دهد. John 6:33: زیرا نان خدا آن است که از آسمان نازل شده، به جهان حیات می‌بخشد.» John 6:34: پس گفتند: «این نان را همواره به ما بده.» John 6:35: عیسی به آنها گفت: «نان حیات من هستم. هر که نزد من آید، هرگز گرسنه نشود، و هر که به من ایمان آوَرَد هرگز تشنه نگردد. John 6:36: ولی چنانکه به شما گفتم، هر چند مرا دیده‌اید، امّا ایمان نمی‌آورید. John 6:37: هر‌‌آنچه پدر به من بخشد، نزد من آید؛ و آن که نزد من آید، او را هرگز از خود نخواهم راند. John 6:38: زیرا از آسمان فرود نیامده‌ام تا به‌‌خواست خود عمل کنم، بلکه آمده‌ام تا خواست فرستندة خویش را به‌‌انجام رسانم. John 6:39: و خواست فرستندة من این است که از آن‌‌کسان که او به من بخشیده، هیچ‌یک را از دست ندهم، بلکه آنان را در روز بازپسین برخیزانم. John 6:40: زیرا خواست پدر من این است که هر که به پسر بنگرد و به او ایمان آوَرَد، از حیات جاویدان برخوردار شود، و من در روز بازپسین او را بر خواهم خیزانید.»

John 6:41: آنگاه یهودیان دربارة او همهمه آغاز کردند، چرا که گفته بود «منم آن نان که از آسمان نازل شده است.» John 6:42: می‌گفتند: «مگر این مرد عیسی پسر یوسف نیست که ما پدر و مادرش را می‌شناسیم؟ پس چگونه می‌گوید، ‹از آسمان نازل شده‌ام›؟» John 6:43: عیسی در پاسخ گفت: «با یکدیگر همهمه مکنید. John 6:44: هیچ‌کس نمی‌تواند نزد من آید مگر آنکه پدری که مرا فرستاد او را جذب کند، و من در روز بازپسین او را بر خواهم خیزانید. John 6:45: در کتب پیامبران آمده است که ‹همه از خدا تعلیم خواهند یافت.› پس هر که از خدا بشنود و از او تعلیم یابد، نزد من می‌آید. John 6:46: نه اینکه کسی پدر را دیده باشد، مگر آن‌‌کس که از خداست؛ او پدر را دیده است. John 6:47: آمین، آمین، به شما می‌گویم، هر که ایمان دارد، از حیات جاویدان برخوردار است. John 6:48: من نان حیاتم. John 6:49: پدران شما، مَنّا را در بیابان خوردند، و با این‌‌همه مردند. John 6:50: امّا نانی که از آسمان نازل می‌شود چنان است که هر که از آن خورَد، نخواهد مرد. John 6:51: منم آن نان زنده که از آسمان نازل شد. هر کس از این نان بخورَد، تا ابد زنده خواهد ماند. نانی که من برای حیات جهان می‌بخشم، بدن من است.»

John 6:52: پس جدالی سخت در میان یهودیان در‌‌گرفت که «این مرد چگونه بدن خود را به ما تواند داد تا بخوریم؟» John 6:53: عیسی به ایشان گفت: «آمین، آمین، به شما می‌گویم، که تا بدن پسر انسان را نخورید و خون او را ننوشید، در خود حیات ندارید. John 6:54: هر که بدن مرا بخورَد و خون مرا بنوشد، حیات جاویدان دارد، و من در روز بازپسین او را بر خواهم خیزانید. John 6:55: زیرا بدن من خوردنی حقیقی و خونم آشامیدنی حقیقی است. John 6:56: کسی که بدن مرا می‌خورَد و خون مرا می‌نوشد، در من ساکن می‌شود و من در او. John 6:57: همان‌‌گونه که پدرِ زنده مرا فرستاد و من به‌‌سبب پدر زنده‌ام، آن که مرا می‌خورد نیز به‌‌سبب من زنده خواهد بود. John 6:58: این است نانی که از آسمان نازل شد؛ نه مانند آنچه پدران شما خوردند، و با این‌‌حال مردند؛ بلکه هر کس از این نان بخورد، تا ابد زنده خواهد ماند.» John 6:59: عیسی این سخنان را زمانی گفت که در کنیسه‌ای در کَفَرناحوم تعلیم می‌داد.

John 6:60: بسیاری از شاگردان او با شنیدن این سخنان گفتند: «این تعلیم سخت است، چه کسی می‌تواند آن را بپذیرد؟» John 6:61: عیسی، آگاه از اینکه شاگردانش در این‌‌باره همهمه می‌کنند، بدیشان گفت: «آیا این سبب لغزش شما می‌شود؟ John 6:62: پس اگر پسر انسان را ببینید که به‌‌جای نخست خود صعود می‌کند، چه خواهید کرد؟ John 6:63: روح است که زنده می‌کند؛ جسم را فایده‌ای نیست. سخنانی که من به شما گفتم، روح و حیات است. John 6:64: امّا برخی از شما هستند که ایمان نمی‌آورند.» زیرا عیسی از آغاز می‌دانست چه کسانی ایمان نمی‌آورند و کیست آن که او را تسلیم دشمن خواهد کرد. John 6:65: سپس افزود: «از همین‌‌رو به شما گفتم که هیچ‌کس نمی‌تواند نزد من آید، مگر آنکه از جانب پدر به او عطا شده باشد.»

John 6:66: از این زمان، بسیاری از شاگردانش برگشته، دیگر او را همراهی نکردند. John 6:67: پس عیسی به آن دوازده تن گفت: «آیا شما نیز می‌خواهید بروید؟» John 6:68: شَمعون پِطرُس پاسخ داد: «سرور ما، نزد که برویم؟ سخنان حیات جاویدان نزد توست. John 6:69: و ما ایمان آورده و دانسته‌ایم که تویی آن قدّوسِ خدا.» John 6:70: عیسی به آنان پاسخ داد: «مگر شما دوازده تن را من برنگزیده‌ام؟ با این‌‌حال، یکی از شما ابلیسی است.» John 6:71: او به یهودا، پسر شَمعون اِسْخَریوطی، اشاره می‌کرد، زیرا او که یکی از آن دوازده تن بود، پس از چندی عیسی را تسلیم دشمن می‌کرد.

John 7:1: پس از این، عیسی چندی در جلیل می‌گشت، زیرا نمی‌خواست در یهودیه باشد، چرا که یهودیان در پی کشتنش بودند. John 7:2: چون عید «خیمه‌ها» که از اعیاد یهود بود، نزدیک شد، John 7:3: برادران عیسی به او گفتند: «اینجا را ترک کن و به یهودیه برو تا پیروانت کارهایی را که می‌کنی ببینند، John 7:4: زیرا هر که بخواهد شناخته شود، در نهان کار نمی‌کند. تو که این کارها را می‌کنی، خود را به جهان بنما.» John 7:5: زیرا حتی برادرانش نیز به او ایمان نیاورده بودند. John 7:6: پس عیسی به ایشان گفت: «هنوز وقت من فرا‌نرسیده، امّا برای شما هر وقتی مناسب است. John 7:7: جهان نمی‌تواند از شما متنفر باشد امّا از من نفرت دارد، زیرا من شهادت می‌دهم که کارهایش بد است. John 7:8: شما خود برای عید بروید، من [فعلاً] به این عید نمی‌آیم، زیرا وقت من هنوز فرا‌نرسیده است.» John 7:9: این را گفت و در جلیل ماند.

John 7:10: امّا پس از آن که برادرانش برای آن عید رفتند، خود نیز رفت، امّا نه آشکارا بلکه در نهان. John 7:11: پس یهودیان، هنگام عید او را جُسته، می‌پرسیدند: «آن مرد کجاست؟» John 7:12: و دربارة او بین مردم همهمة بسیار بود. بعضی می‌گفتند: «مردی است نیک.» امّا بعضی دیگر می‌گفتند: «نه! بلکه مردم را گمراه می‌کند.» John 7:13: لیکن چون از یهودیان می‌ترسیدند، هیچ‌کس دربارة او آشکارا سخن نمی‌گفت.

John 7:14: امّا چون نیمی از عید گذشته بود، عیسی به صحن معبد آمد و به تعلیم دادن آغاز کرد. John 7:15: یهودیان در شگفت شده، می‌پرسیدند: «این مرد که علمِ دین نیاموخته، چگونه می‌تواند از چنین دانشی برخوردار باشد؟» John 7:16: عیسی در جواب ایشان گفت: «تعالیم من از خودم نیست، بلکه از اوست که مرا فرستاده است. John 7:17: اگر کسی براستی بخواهد ارادة او را به‌‌عمل آورد، در خواهد یافت که آیا این تعالیم از خداست یا من از خود می‌گویم. John 7:18: آن که از خود می‌گوید، در پی جلال خویشتن است، امّا آن که خواهان جلال فرستنده خویش است، راستگوست و در او هیچ ناراستی نیست. John 7:19: آیا موسی شریعت را به شما نداد؟ امّا هیچ‌یک از شما بدان عمل نمی‌کند. از چه رو کمر به قتل من بسته‌اید؟» John 7:20: مردم پاسخ دادند: «تو دیوزده‌ای! کیست که در پی کشتن تو باشد؟» John 7:21: عیسی در پاسخ ایشان گفت: «من یک معجزه کردم و شما همگی از آن در شگفت شده‌اید. John 7:22: موسی حکم ختنه را به شما داد – البته این نه از موسی بلکه از پدران قوم بود – و بر این پایه، در روز شَبّات نیز پسران را ختنه می‌کنید. John 7:23: پس اگر انسان در روز شَبّات نیز ختنه می‌شود تا شریعت موسی شکسته نشود، چرا خشمگینید از اینکه تمام بدن انسانی را در روز شَبّات سلامتی بخشیدم؟ John 7:24: به ظاهر داوری مکنید، بلکه بحق داوری کنید.»

John 7:25: پس، برخی از اورشلیمیان گفتند: «آیا این همان نیست که قصد کشتنش دارند؟ John 7:26: ببینید چگونه آشکارا سخن می‌گوید و بدو هیچ نمی‌گویند! آیا ممکن است بزرگان قوم براستی دریافته باشند که او همان مسیح است؟ John 7:27: ما می‌دانیم این مرد از کجا آمده است، حال آن که چون مسیح ظهور کند، کسی نخواهد دانست از کجا آمده است.» John 7:28: آنگاه عیسی به‌‌هنگام تعلیم در معبد، ندا در‌‌داد که: «مرا می‌شناسید و می‌دانید از کجایم. امّا من از جانب خود نیامده‌ام. او که مرا فرستاده، حق است؛ و شما او را نمی‌شناسید. John 7:29: امّا من او را می‌شناسم، زیرا من از اویم و او مرا فرستاده است.» John 7:30: پس خواستند گرفتارش کنند، امّا هیچ‌کس بر او دست دراز نکرد، چرا که ساعت او هنوز فرا‌نرسیده بود. John 7:31: با این‌‌حال، بسیاری از آن جماعت بدو ایمان آوردند. آنان می‌گفتند: «آیا چون مسیح بیاید، بیش از این مرد معجزه خواهد کرد؟»

John 7:32: امّا به گوش فَریسیان رسید که مردم دربارة او چنین همهمه می‌کنند. پس سران کاهنان و فَریسیان، نگهبانان معبد را فرستادند تا او را گرفتار سازند. John 7:33: آنگاه عیسی گفت: «اندک زمانی دیگر با شما هستم، و سپس نزد فرستندة خود می‌روم. John 7:34: مرا خواهید جُست، امّا نخواهید یافت؛ و آنجا که من هستم، شما نمی‌توانید آمد.» John 7:35: پس یهودیان به یکدیگر می‌گفتند: «این مرد کجا می‌خواهد برود که ما نمی‌توانیم او را بیابیم؟ آیا می‌خواهد نزد یهودیانِ پراکنده در میان یونانیان برود و یونانیان را تعلیم دهد؟ John 7:36: مقصودش چه بود که گفت، ‹مرا خواهید جُست، امّا نخواهید یافت؛ و آنجا که من هستم، شما نمی‌توانید آمد›؟»

John 7:37: در روز آخر که روز بزرگ عید بود، عیسی ایستاد و به بانگ بلند ندا در‌‌داد: «هر که تشنه است، نزد من آید و بنوشد. John 7:38: هر که به من ایمان آوَرَد، همان‌‌گونه که کتاب می‌گوید، از بطن او نهرهای آب زنده روان خواهد شد.» John 7:39: این سخن را دربارة «روح» گفت، که آنان که به او ایمان بیاورند، آن را خواهند یافت؛ زیرا «روح» هنوز عطا نشده بود، از آن‌‌رو که عیسی هنوز جلال نیافته بود.

John 7:40: برخی از جماعت، با شنیدن این سخنان گفتند: «براستی که این مرد همان پیامبر موعود است.» John 7:41: دیگران می‌گفتند: «او مسیح است.» امّا گروهی دیگر می‌پرسیدند: «مگر مسیح از جلیل ظهور می‌کند؟ John 7:42: آیا کتاب نگفته است که مسیح از نسل داوود خواهد بود و از بیت‌لِحِم، دهکده‌ای که داوود در آن می‌زیست، ظهور خواهد کرد؟» John 7:43: پس دربارة عیسی بین مردم اختلاف افتاد. John 7:44: عده‌ای می‌خواستند او را گرفتار کنند، امّا هیچ‌کس بر او دست دراز نکرد.

John 7:45: پس نگهبانان معبد نزد سران کاهنان و فَریسیان بازگشتند. ایشان از آنها پرسیدند: «چرا او را نیاوردید؟» John 7:46: نگهبانان پاسخ دادند: «تا کنون، کسی چون این مرد سخن نگفته است!» John 7:47: پس فَریسیان گفتند: «مگر شما نیز فریب خورده‌اید؟ John 7:48: آیا از بزرگان قوم یا فَریسیان کسی هست که به او ایمان آورده باشد؟ John 7:49: البته که نه! امّا این مردمِ عامی که چیزی از شریعت نمی‌دانند، ملعونند.»

John 7:50: نیقودیموس، که پیشتر نزد عیسی رفته و یکی از آنها بود، گفت: John 7:51: «آیا شریعت ما کسی را محکوم می‌کند بدون اینکه نخست سخن او را بشنود و دریابد چه کرده است؟» John 7:52: در پاسخ گفتند: «مگر تو نیز جلیلی هستی؟ تحقیق کن و ببین که هیچ پیامبری از جلیل برنخاسته است.» John 7:53: سپس هر یک به خانة خویش رفتند.

John 8:1: امّا عیسی به کوه زیتون رفت.

John 8:2: سحرگاهان، عیسی باز به صحن معبد آمد. در آنجا مردم همه بر وی گرد آمدند؛ و او نشسته، به تعلیم ایشان پرداخت. John 8:3: در این هنگام، علمای دین و فَریسیان، زنی را که در حین زنا گرفتار شده بود آوردند، و او را در میان مردم به‌‌پا داشته، John 8:4: به عیسی گفتند: «استاد، این زن در حین زنا گرفتار شده است. John 8:5: موسی در شریعت به ما حکم کرده که این‌‌گونه زنان سنگسار شوند. حال، تو چه می‌گویی؟» John 8:6: این را گفتند تا او را بیازمایند و موردی برای متهم کردن او بیابند. امّا عیسی سر به زیر افکنده، با انگشت خود بر زمین می‌نوشت. John 8:7: ولی چون آنها همچنان از او سؤال می‌کردند، عیسی سر بلند کرد و بدیشان گفت: «از میان شما، هر آن‌‌کس که بی‌گناه است، نخستین سنگ را به او بزند.» John 8:8: و باز سر به زیر افکنده، بر زمین می‌نوشت. John 8:9: با شنیدن این سخن، آنها یکایک، از بزرگترین شروع کرده، آنجا را ترک گفتند و عیسی تنها به‌‌جا ماند، با آن زن که در میان ایستاده بود. John 8:10: آنگاه سر بلند کرد و به او گفت: «ای زن، ایشان کجایند؟ هیچ‌کس تو را محکوم نکرد؟» John 8:11: پاسخ داد: «هیچ‌کس، ای سرورم.» عیسی به او گفت: «من هم تو را محکوم نمی‌کنم. برو و دیگر گناه مکن.»

John 8:12: سپس عیسی دیگر بار با مردم سخن گفته، فرمود: «من نور جهانم. هر که از من پیروی کند، هرگز در تاریکی راه نخواهد پیمود، بلکه از نورِ زندگی برخوردار خواهد بود.» John 8:13: پس فَریسیان به او گفتند: «تو خود بر خویشتن شهادت می‌دهی، پس شهادتت معتبر نیست.» John 8:14: عیسی در پاسخ ایشان گفت: «هر‌‌چند من خود بر خویشتن شهادت می‌دهم، ولی شهادتم معتبر است، زیرا می‌دانم از کجا آمده‌ام و به کجا می‌روم. امّا شما نمی‌دانید من از کجا آمده‌ام و به کجا می‌روم. John 8:15: شما با معیارهای انسانی داوری می‌کنید، امّا من بر کسی داوری نمی‌کنم. John 8:16: ولی حتی اگر هم بکنم، داوری من درست است، زیرا تنها نیستم، بلکه پدری که مرا فرستاده است نیز با من است. John 8:17: در شریعت شما نوشته شده که شهادت دو شاهد معتبر است. John 8:18: من خود بر خویشتن شهادت می‌دهم، و پدری نیز که مرا فرستاده است، بر من شهادت می‌دهد.» John 8:19: آنگاه بدو گفتند: «پدر تو کجاست؟» عیسی پاسخ داد: «نه مرا می‌شناسید و نه پدر مرا. اگر مرا می‌شناختید پدرم را نیز می‌شناختید.» John 8:20: عیسی این سخنان را آنگاه که در خزانة معبد تعلیم می‌داد، بیان کرد. امّا هیچ‌کس او را گرفتار نکرد، زیرا ساعت او هنوز فرا‌نرسیده بود.

John 8:21: سپس دیگر بار به آنان گفت: «من می‌روم و شما مرا جستجو خواهید کرد، امّا در گناه خویش خواهید مرد. آنجا که من می‌روم، شما نمی‌توانید آمد.» John 8:22: پس یهودیان گفتند: «آیا قصد کشتن خویش دارد که می‌گوید ‹آنجا که من می‌روم، شما نمی‌توانید آمد›؟» John 8:23: عیسی به ایشان گفت: «شما از پایینید، من از بالا. شما از این جهانید، امّا من از این جهان نیستم. John 8:24: به شما گفتم که در گناهان خویش خواهید مرد، زیرا اگر ایمان نیاورید که من هستم، در گناهانتان خواهید مرد.» John 8:25: به او گفتند: «تو کیستی؟» عیسی پاسخ داد: «همان که از آغاز به شما گفتم. John 8:26: بسیار چیزها دارم که دربارة شما بگویم و محکومتان کنم. امّا آن که مرا فرستاد، بر‌‌حق است و من آنچه را از او شنیده‌ام، به جهان بازمی‌گویم.» John 8:27: آنان درنیافتند که از پدر با ایشان سخن می‌گوید. John 8:28: پس عیسی بدیشان گفت: «آنگاه که پسر انسان را بر‌‌افراشتید، در خواهید یافت که من هستم و از خود کاری نمی‌کنم، بلکه فقط آن را می‌گویم که پدر به من آموخته است. John 8:29: و او که مرا فرستاد، با من است. او مرا تنها نگذاشته، زیرا من همواره آنچه را که مایة خشنودی اوست، انجام می‌دهم.» John 8:30: با این سخنان، بسیاری به او ایمان آوردند.

John 8:31: سپس عیسی به یهودیانی که به او ایمان آورده بودند، گفت: «اگر در کلام من بمانید، براستی شاگرد من خواهید بود. John 8:32: و حقیقت را خواهید شناخت، و حقیقت شما را آزاد خواهد کرد.» John 8:33: به او پاسخ دادند: «ما فرزندان ابراهیم هستیم و هرگز غلام کسی نبوده‌ایم. پس چگونه است که می‌گویی آزاد خواهیم شد؟» John 8:34: عیسی پاسخ داد: «آمین، آمین، به شما می‌گویم، کسی که گناه می‌کند، غلام گناه است. John 8:35: غلام جایگاهی همیشگی در خانه ندارد، امّا پسر را جایگاهی همیشگی است. John 8:36: پس اگر پسر شما را آزاد کند، براستی آزاد خواهید بود.

John 8:37: «می‌دانم که فرزندان ابراهیم‌اید، امّا در پی کشتن من هستید، زیرا کلام من در شما جایی ندارد. John 8:38: من از آنچه در حضور پدر دیده‌ام سخن می‌گویم و شما آنچه را از پدر خود شنیده‌اید، انجام می‌دهید.» John 8:39: گفتند: «پدر ما ابراهیم است.» عیسی گفت: «اگر فرزندان ابراهیم بودید، همچون ابراهیم رفتار می‌کردید. John 8:40: امّا شما در پی کشتن من هستید؛ و من آنم که حقیقتی را که از خدا شنیدم به شما بازگفتم. ابراهیم چنین رفتار نکرد. John 8:41: لیکن شما اعمال پدر خود را انجام می‌دهید.»

گفتند: «ما حرامزاده نیستیم! یک پدر داریم که همانا خداست.» John 8:42: عیسی به ایشان گفت: «اگر خدا پدر شما بود، مرا دوست می‌داشتید، زیرا من از جانب خدا آمده‌ام و اکنون در اینجا هستم. من از جانب خود نیامده‌ام، بلکه او مرا فرستاده است. John 8:43: از چه رو سخنان مرا درنمی‌یابید؟ از آن‌‌رو که نمی‌توانید کلام مرا بپذیرید. John 8:44: شما به پدرتان ابلیس تعلق دارید و در پندی انجام خواسته‌های اویید. او از آغاز قاتل بود و با حقیقت نسبتی نداشت، زیرا هیچ حقیقتی در او نیست. هر گاه دروغ می‌گوید، از ذات خود می‌گوید؛ چرا که دروغگو و پدر همة دروغهاست. John 8:45: امّا شما سخنم را باور نمی‌کنید، از آن‌‌رو که حقیقت را به شما می‌گویم. John 8:46: کدام‌‌یک از شما می‌تواند مرا به گناهی محکوم کند؟ پس اگر حقیقت را به شما می‌گویم، چرا سخنم را باور نمی‌کنید؟ John 8:47: کسی که از خداست، کلام خدا را می‌پذیرد؛ امّا شما نمی‌پذیرید، از آن‌‌رو که از خدا نیستید.» 

John 8:48: یهودیان در پاسخ او گفتند: «آیا درست نگفتیم که سامری هستی و دیو داری؟» John 8:49: عیسی جواب داد: «من دیوزده نیستم، بلکه پدر خود را حرمت می‌دارم، امّا شما به من بی‌حرمتی می‌کنید. John 8:50: من در پی جلال خود نیستم. ولی کسی هست که در پی آن است، و داوری با اوست. John 8:51: آمین، آمین، به شما می‌گویم، اگر کسی کلام مرا نگاه دارد، مرگ را تا به ابد نخواهد دید.» John 8:52: یهودیان به او گفتند: «اکنون دیگر یقین دانستیم که دیوزده‌ای! ابراهیم و پیامبران مردند، و حال تو می‌گویی، ‹اگر کسی کلام مرا نگاه دارد، طعم مرگ را تا به ابد نخواهد چشید!› John 8:53: آیا تو از پدر ما ابراهیم هم بزرگتری؟ او مُرد، و پیامبران نیز مردند. خود را که می‌پنداری؟» John 8:54: عیسی گفت: «اگر من خود را جلال دهم، جلال من ارزشی ندارد. آن که مرا جلال می‌دهد، پدر من است، همان که شما می‌گویید، خدای ماست. John 8:55: هر چند شما او را نمی‌شناسید، امّا من او را می‌شناسم. اگر بگویم او را نمی‌شناسم، همچون شما دروغگو خواهم بود. امّا من او را می‌شناسم و کلام او را نگاه می‌دارم. John 8:56: پدر شما ابراهیم شادی می‌کرد که روز مرا ببیند؛ و آن را دید و شادمان شد.» John 8:57: یهودیان به او گفتند: «هنوز پنجاه سال نداری و ابراهیم را دیده‌ای؟» John 8:58: عیسی به ایشان گفت: «آمین، آمین، به شما می‌گویم، پیش از آنکه ابراهیم باشد، من هستم!» John 8:59: پس سنگ برداشتند تا سنگسارش کنند، امّا عیسی خود را پنهان کرد و از محوطة معبد بیرون رفت.

John 9:1: در راه که می‌رفت، کوری مادرزاد دید. John 9:2: شاگردانش از او پرسیدند: «استاد، گناه از کیست که این مرد کور به دنیا آمده است؟ از خودش یا از والدینش؟» John 9:3: عیسی پاسخ داد: «نه از خودش، و نه از والدینش؛ بلکه چنین شد تا کارهای خدا در او نمایان شود. John 9:4: تا روز است باید کارهای فرستندة خود را به‌‌انجام رسانم؛ شب نزدیک می‌شود، که در آن کسی نمی‌تواند کار کند. John 9:5: تا زمانی که در جهان هستم، نور جهانم.» John 9:6: این بگفت و آبِ‌‌دهان بر زمین افکنده، گِل ساخت و آن را بر چشمان آن مرد مالید John 9:7: و او را گفت: «برو و در حوض سْیلوحا (که به معنی ‹فرستاده› است) شستشوی کن.» پس رفت و شستشوی کرده، از آنجا بینا بازگشت.

John 9:8: همسایگان و کسانی که پیشتر او را در حال گدایی دیده بودند، پرسیدند: «مگر این همان نیست که می‌نشست و گدایی می‌کرد؟» John 9:9: بعضی گفتند: «همان است.» دیگران گفتند: «شبیه اوست.» امّا او خود به تأکید می‌گفت: «من همانم.» John 9:10: پس، از او پرسیدند: «چگونه چشمانت باز شد؟» John 9:11: پاسخ داد: «مردی عیسی نام، گِلی ساخت و بر چشمانم مالید و گفت ‹به حوض سْیلوحا برو و شستشوی کن.› پس رفته، شستشو کردم و بینا گشتم.» John 9:12: از او پرسیدند: «او کجاست؟» پاسخ داد: «نمی‌دانم.»

John 9:13: پس آن مرد را که پیشتر کور بود، نزد فَریسیان آوردند. John 9:14: آن روز که عیسی گِل ساخته و چشمان او را باز کرده بود، شَبّات بود. John 9:15: آنگاه فَریسیان نیز از او پرس و جو کردند که چگونه بینایی یافته است. پاسخ داد: «بر چشمانم گِل مالید و شستم و اکنون بینا شده‌ام.» John 9:16: پس بعضی فَریسیان گفتند: «آن مرد از جانب خدا نیست، زیرا شَبّات را نگاه نمی‌دارد.» امّا دیگران گفتند: «چگونه شخصی گناهکار می‌تواند چنین آیاتی پدیدار سازد؟» و بین آنها اختلاف افتاد. John 9:17: پس دیگر بار از آن کور پرسیدند: «تو خود دربارة او چه می‌گویی؟ زیرا او چشمان تو را گشود.» پاسخ داد: «پیامبری است.»

John 9:18: امّا یهودیان هنوز باور نداشتند که او کور بوده و بینا شده است، تا اینکه والدینش را فراخواندند John 9:19: و از آنان پرسیدند: «آیا این پسر شماست، همان که می‌گویید نابینا زاده شده است؟ پس چگونه اکنون می‌تواند ببیند؟» John 9:20: پاسخ دادند: «می‌دانیم که پسر ماست، و نیز می‌دانیم که نابینا به دنیا آمده است. John 9:21: امّا این که چگونه بینا شده، و یا چه کسی چشمان او را گشوده است، ما نمی‌دانیم. از خودش بپرسید. او بالغ است و خود دربارة خویشتن سخن خواهد گفت.» John 9:22: ایشان از آن سبب چنین گفتند که از یهودیان می‌ترسیدند. زیرا یهودیان پیشتر همداستان شده بودند که هر کس اعتراف کند عیسی همان «مسیح» است، او را از کنیسه اخراج کنند. John 9:23: از همین‌‌رو بود که والدینش گفتند، «او بالغ است؛ از خودش بپرسید.»

John 9:24: پس بار دیگر آن مرد را که پیشتر کور بود، فراخوانده، به او گفتند: «خدا را تجلیل کن! ما می‌دانیم که او مردی گناهکار است.» John 9:25: پاسخ داد: «گناهکار بودنش را نمی‌دانم. تنها یک چیز می‌دانم، و آن اینکه کور بودم، و اکنون بینا گشته‌ام.» John 9:26: پرسیدند: «با تو چه کرد؟ چگونه چشمانت را گشود؟» John 9:27: پاسخ داد: «من که به شما گفتم، امّا شما گوش نمی‌دهید؛ چرا می‌خواهید دوباره بشنوید؟ مگر شما نیز می‌خواهید شاگرد او شوید؟» John 9:28: ایشان دشنامش داده، گفتند: «تو خود شاگرد اویی! ما شاگرد موساییم. John 9:29: ما می‌دانیم که خدا با موسی سخن گفته است. امّا این شخص، نمی‌دانیم از کجاست.» John 9:30: آن مرد در پاسخ ایشان گفت: «شگفتا! با اینکه چشمان مرا گشوده، نمی‌دانید از کجاست. John 9:31: ولی ما می‌دانیم که خدا دعای گناهکاران را نمی‌شنود، امّا اگر کسی خداترس باشد و خواست او را به‌جا آورد، خدا دعای او را می‌شنود. John 9:32: از آغاز جهان تا کنون شنیده نشده که کسی چشمان کوری مادرزاد را گشوده باشد. John 9:33: اگر این مرد از جانب خدا نبود، کاری از وی بر‌‌نمی‌آمد.» John 9:34: ایشان در پاسخ او گفتند: «تو سراپا در گناه زاده شده‌ای. حال، ما را درس می‌دهی؟» پس او را اخراج کردند.

John 9:35: چون عیسی شنید که آن مرد را اخراج کرده‌اند، او را یافت و از وی پرسید: «آیا به پسر انسان ایمان داری؟» John 9:36: پاسخ داد: «سرورم، بگو کیست تا به او ایمان آورم.» John 9:37: عیسی به وی گفت: «تو او را دیده‌ای! او همان است که اکنون با تو سخن می‌گوید.» John 9:38: گفت: «سرورم، ایمان دارم.» و در برابرش روی بر زمین نهاد.

John 9:39: عیسی گفت: «من برای داوری به این جهان آمده‌ام، تا کوران بینا و بینایان کور شوند.» John 9:40: بعضی از فَریسیان که با او بودند، چون این را شنیدند، پرسیدند: «آیا ما نیز کوریم؟» John 9:41: عیسی به ایشان گفت: «اگر کور بودید گناهی نمی‌داشتید؛ امّا حال که ادعا می‌کنید بینایید، گناهکار باقی می‌مانید.

John 10:1: «آمین، آمین، به شما می‌گویم، آن که از در به آغل گوسفندان داخل نشود، بلکه از راهی دیگر فرا رود، دزد و راهزن است. John 10:2: امّا آن که از در به درون آید، شبان گوسفندان است. John 10:3: دربان، در بر او می‌گشاید و گوسفندان به صدای او گوش می‌دهند؛ او گوسفندان خویش را به نام می‌خواند، و آنها را بیرون می‌برد. John 10:4: چون همة گوسفندان خود را بیرون بَرَد، پیشاپیش آنها گام برمی‌دارد و گوسفندان از پی او می‌روند، زیرا صدای او را می‌شناسند. John 10:5: امّا هرگز از پی بیگانه نمی‌روند، بلکه از او می‌گریزند، زیرا صدای بیگانگان را نمی‌شناسند.»

John 10:6: عیسی این تمثیل را برای ایشان بیان کرد، امّا آنان درنیافتند بدیشان چه می‌گوید.

John 10:7: پس بار دیگر بدیشان گفت: «آمین، آمین، به شما می‌گویم، من برای گوسفندان، ‹در› هستم؛ John 10:8: آنان که پیش از من آمدند، همگی دزد و راهزنند، امّا گوسفندان به آنان گوش ندادند. John 10:9: من ‹در› هستم؛ هر که از راه من داخل شود نجات خواهد یافت، و آزادانه به درون خواهد آمد و بیرون خواهد رفت و چراگاه خواهد یافت. John 10:10: دزد نمی‌آید جز از بهر دزدیدن و کشتن و نابود کردن؛ من آمده‌ام تا ایشان حیات داشته باشند و از آن بفراوانی بهره‌مند شوند.

John 10:11: «من شبان نیکویم. شبان نیکو جان خود را در راه گوسفندان می‌نهد. John 10:12: مزدور، چون شبان نیست و گوسفندان از آنِ او نیستند، هر گاه بیند گرگ می‌آید، گوسفندان را واگذاشته می‌گریزد و گرگ بر آنها حمله می‌برد و آنها را می‌پراکَنَد. John 10:13: مزدور می‌گریزد، چرا که مزدوری بیش نیست و به گوسفندان نمی‌اندیشد. John 10:14: من شبان نیکویم. من گوسفندان خویش را می‌شناسم و گوسفندان من مرا می‌شناسند، John 10:15: همان‌‌گونه که پدر مرا می‌شناسد و من پدر را می‌شناسم. من جان خود را در راه گوسفندان می‌نهم. John 10:16: گوسفندانی دیگر نیز دارم که از این آغل نیستند. آنها را نیز باید بیاورم و آنها نیز به صدای من گوش خواهند داد. آنگاه یک گله خواهند شد با یک شبان. John 10:17: پدر، مرا از این‌‌رو دوست می‌دارد که من جان خود را می‌نهم تا آن را بازستانم. John 10:18: هیچ‌کس آن را از من نمی‌گیرد، بلکه من به میل خود آن را می‌دهم. اختیار دارم آن را بدهم و اختیار دارم آن را بازستانم. این حکم را از پدر خود یافته‌ام.»

John 10:19: به‌‌سبب این سخنان، دیگر بار میان یهودیان اختلاف افتاد. John 10:20: بسیاری از ایشان گفتند: «او دیوزده و دیوانه است؛ چرا به او گوش می‌دهید؟» John 10:21: امّا دیگران گفتند: «اینها سخنان یک دیوزده نیست. آیا دیو می‌تواند چشمان کوران را بگشاید؟»

John 10:22: زمان برگزاری عید وقف در اورشلیم فرا‌رسیده بود. زمستان بود John 10:23: و عیسی در محوطة معبد، در ایوان سلیمان راه می‌رفت. John 10:24: یهودیان بر او گرد آمدند و گفتند: «تا به کِی می‌خواهی ما را در تردید نگاه داری؟ اگر ‹مسیح› هستی، آشکارا به ما بگو.» John 10:25: عیسی پاسخ داد: «به شما گفتم، امّا باور نمی‌کنید. کارهایی که من به نام پدر خود می‌کنم، بر من شهادت می‌دهند. John 10:26: امّا شما ایمان نمی‌آورید، زیرا از گوسفندان من نیستید. John 10:27: گوسفندان من به صدای من گوش می‌دهند؛ من آنها را می‌شناسم و آنها از پی من می‌آیند. John 10:28: من به آنها حیات جاویدان می‌بخشم، و به‌‌یقین هرگز هلاک نخواهند شد. کسی آنها را از دست من نخواهد ربود. John 10:29: پدر من که آنها را به من بخشیده از همه بزرگتر است، و هیچ‌کس نمی‌تواند آنها را از دست پدر من برُباید. John 10:30: من و پدر یکی هستیم.»

John 10:31: آنگاه بار دیگر یهودیان سنگ برداشتند تا او را سنگسار کنند. John 10:32: عیسی به ایشان گفت: «کارهای نیکِ بسیار از جانب پدر خود به شما نمایانده‌ام. به‌‌سبب کدامین یک از آنها می‌خواهید سنگسارم کنید؟» John 10:33: پاسخ دادند: «به‌سبب کار نیک سنگسارت نمی‌کنیم، بلکه از آن‌‌رو که کفر می‌گویی، زیرا انسانی و خود را خدا می‌خوانی.» John 10:34: عیسی به آنها پاسخ داد: «مگر در تورات شما نیامده است که ‹من گفتم، شما خدایانید› ؟ John 10:35: اگر آنان که کلام خدا به ایشان رسید، ‹خدایان› خوانده شده‌اند – و هیچ بخش از کتب مقدّس از اعتبار ساقط نمی‌شود – John 10:36: چگونه می‌توانید به کسی که پدر وقف کرده و به جهان فرستاده است، بگویید ‹کفر می‌گویی،› تنها از آن‌‌رو که گفتم پسر خدا هستم؟ John 10:37: اگر کارهای پدرم را به‌جا نمی‌آورم، کلامم را باور نکنید. John 10:38: امّا اگر به‌جا می‌آورم، حتی اگر کلامم را باور نمی‌کنید، دستِ کم به آن کارها ایمان آورید تا بدانید و باور داشته باشید که پدر در من است و من در پدر.» John 10:39: آنگاه دیگر بار خواستند گرفتارش سازند، امّا از دست ایشان به‌‌در شد.

John 10:40: سپس باز به آن سوی رود اردن رفت، آنجا که یحیی پیشتر تعمید می‌داد، و در آنجا ماند. John 10:41: بسیاری نزدش آمدند. ایشان می‌گفتند: «هر‌‌چند یحیی هیچ معجزه نکرد، امّا هر‌‌آنچه دربارة این شخص گفت، راست بود.» John 10:42: پس بسیاری در آنجا به او ایمان آوردند.

John 11:1: مردی ایلعازَر نام بیمار بود. او از مردمان بیت‌عَنْیا، دهکدة مریم و خواهرش مارتا بود. John 11:2: مریم همان زنی بود که خداوند را با عطر تدهین کرد و با گیسوانش پاهای او را خشک نمود. اینک برادرش ایلعازَر بیمار شده بود. John 11:3: پس خواهرانِ ایلعازَر برای عیسی پیغام فرستاده، گفتند: «سرور ما، دوست عزیزت بیمار است.» John 11:4: عیسی چون این خبر را شنید، گفت: «این بیماری با مرگ پایان نمی‌پذیرد، بلکه برای تجلیل خداست، تا پسر خدا به‌‌واسطة آن جلال یابد.» John 11:5: عیسی، مارتا و خواهرش و ایلعازَر را دوست می‌داشت. John 11:6: پس چون شنید که ایلعازَر بیمار است، دو روز دیگر در جایی که بود، ماند.

John 11:7: سپس به شاگردان خود گفت: «بیایید باز به یهودیه برویم.» John 11:8: شاگردانش گفتند: «استاد، دیری نمی‌گذرد که یهودیان می‌خواستند سنگسارت کنند، و تو باز می‌خواهی بدانجا بروی؟» John 11:9: عیسی پاسخ داد: «مگر روز، دوازده ساعت نیست؟ آن که در روز راه رود، نمی‌لغزد، زیرا نور این جهان را می‌بیند. John 11:10: امّا آن که در شب راه رود، خواهد لغزید، زیرا نوری ندارد.» John 11:11: پس از این سخنان بدانها گفت: «دوست ما ایلعازَر خفته است، امّا می‌روم تا او را بیدار کنم.» John 11:12: پس شاگردان به او گفتند: «سرور ما، اگر خفته است، بهبود خواهد یافت.» John 11:13: امّا عیسی از مرگ او سخن می‌گفت، حال آنکه شاگردان گمان می‌کردند به خواب او اشاره می‌کند. John 11:14: آنگاه عیسی آشکارا به آنان گفت: «ایلعازَر مرده است. John 11:15: و به‌‌خاطر شما شادمانم که آنجا نبودم، تا ایمان آورید. امّا اکنون نزد او برویم.» John 11:16: پس توما، که به دوقلو ملقّب بود، به شاگردان دیگر گفت: «بیایید ما نیز برویم تا با او بمیریم.»

John 11:17: چون عیسی بدانجا رسید، دریافت چهار روز است که ایلعازَر را در قبر نهاده‌اند. John 11:18: بیت‌عَنْیا پانزده پرتاب تیر با اورشلیم فاصله داشت. John 11:19: یهودیانِ بسیار نزد مریم و مارتا آمده بودند تا آنان را در مرگ برادرشان تسلی دهند. John 11:20: پس چون مارتا شنید که عیسی بدانجا می‌آید به استقبالش رفت، امّا مریم در خانه ماند. John 11:21: مارتا به عیسی گفت: «سرورم، اگر اینجا بودی برادرم نمی‌مرد. John 11:22: امّا می‌دانم که هم‌اکنون نیز هر‌‌چه از خدا بخواهی، به تو خواهد داد.» John 11:23: عیسی به او گفت: «برادرت بر خواهد خاست.» John 11:24: مارتا به او گفت: «می‌دانم که در روز قیامت بر خواهد خاست.» John 11:25: عیسی گفت: «قیامت و حیات منم. آن که به من ایمان آوَرَد، حتی اگر بمیرد، باز زنده خواهد شد. John 11:26: و هر که زنده است و به من ایمان دارد، به‌‌یقین تا به ابد نخواهد مرد؛ آیا این را باور می‌کنی؟» John 11:27: مارتا گفت: «آری، سرورم، من ایمان آورده‌ام که تویی ‹مسیح› پسر خدا، همان که باید به جهان می‌آمد.»

John 11:28: این را گفت و رفت و خواهر خود مریم را فرا‌خوانده، در خلوت به او گفت: «استاد اینجاست و تو را می‌خواند.» John 11:29: مریم چون این را شنید، بی‌درنگ برخاست و نزد او شتافت. John 11:30: عیسی هنوز وارد دهکده نشده بود، بلکه همان جا بود که مارتا به دیدارش رفته بود. John 11:31: یهودیانی که با مریم در خانه بودند و او را تسلی می‌دادند، چون دیدند مریم با شتاب برخاست و بیرون رفت، از پی او روانه شدند. گمان می‌کردند که بر سر قبر می‌رود تا در آنجا زاری کند. John 11:32: چون مریم به آنجا که عیسی بود رسید و او را دید، به پاهای او در‌‌افتاد و گفت: «سرورم، اگر اینجا بودی برادرم نمی‌مرد.» John 11:33: چون عیسی زاری مریم و یهودیانِ همراه او را دید، در روح برآشفت و سخت منقلب گشت. John 11:34: پرسید: «او را کجا گذاشته‌اید؟» گفتند: «سرور ما، بیا و ببین.» John 11:35: اشک از چشمان عیسی سرازیر شد. John 11:36: پس یهودیان گفتند: «بنگرید چقدر او را دوست می‌داشت!» John 11:37: امّا بعضی گفتند: «آیا کسی که چشمان آن مرد کور را گشود، نمی‌توانست مانع از مرگ ایلعازَر شود؟»

John 11:38: سپس عیسی، باز در حالی که برآشفته بود، بر سر قبر آمد. قبر، غاری بود که بر دهانه‌اش سنگی نهاده بودند. John 11:39: فرمود: «سنگ را بردارید.» مارتا خواهرِ متوفا گفت: «سرورم، اکنون دیگر بوی ناخوش می‌دهد، زیرا چهار روز گذشته است.» John 11:40: عیسی به او گفت: «مگر تو را نگفتم که اگر ایمان آوری، جلال خدا را خواهی دید؟» John 11:41: پس سنگ را برداشتند. آنگاه عیسی به بالا نگریست و گفت: «پدر، تو را شکر می‌گویم که مرا شنیدی، John 11:42: و می‌دانستم که همیشه مرا می‌شنوی. امّا این را به‌‌خاطر کسانی گفتم که در اینجا حاضرند، تا ایمان آورند که تو مرا فرستاده‌ای.» John 11:43: این را گفت و سپس به بانگ بلند ندا در‌‌داد: «ایلعازَر، بیرون بیا!» John 11:44: پس آن مرده، دست و پا در کفن بسته و دستمالی گِرد صورت پیچیده، بیرون آمد. عیسی به ایشان گفت: «او را باز کنید و بگذارید برود.»

John 11:45: پس بسیاری از یهودیان که به دیدار مریم آمده و کار عیسی را دیده بودند، به او ایمان آوردند. John 11:46: امّا برخی نزد فَریسیان رفتند و آنها را از آنچه عیسی کرده بود، آگاه ساختند. John 11:47: پس سرانِ کاهنان و فَریسیان به مشورت نشسته، گفتند: «چه کنیم؟ آیات بسیار از این مرد به‌‌ظهور می‌رسد. John 11:48: اگر بگذاریم همچنان پیش رود، همه به او ایمان خواهند آورد، و رومیان آمده، این مکان و این قوم را از دست ما خواهند ستاند.» John 11:49: امّا یکی از آنها، قیافا نام، که در آن سال کاهن اعظم بود، به دیگران گفت: «شما هیچ نمی‌دانید John 11:50: و نمی‌اندیشید که صلاحتان در این است که یک تن برای قوم بمیرد، تا آنکه همة قوم نابود شوند.» John 11:51: امّا این سخن از خودش نبود، بلکه چون در آن سال کاهن اعظم بود، چنین نبوّت کرد که عیسی برای قوم خواهد مرد، John 11:52: و نه‌‌تنها برای قوم، بلکه برای گرد آوردن و یگانه ساختن فرزندان خدا که پراکنده‌اند. John 11:53: پس، از همان روز توطئه قتل او را چیدند.

John 11:54: از این‌‌رو عیسی دیگر آشکارا در میان یهودیان رفت و آمد نمی‌کرد، بلکه به شهری به نام اِفْرایم در ناحیه‌ای نزدیک به بیابان رفت و با شاگردان خود در آنجا ماند.

John 11:55: چون عید پِسَح یهود نزدیک شد، گروهی بسیار از نواحی مختلف به اورشلیم رفتند تا آیین تطهیرِ قبل از پِسَح را به‌‌جا آورند. John 11:56: آنها در جستجوی عیسی بودند و در همان حال که در صحن معبد ایستاده بودند، به یکدیگر می‌گفتند: «چه گمان می‌برید؟ آیا هیچ به عید نخواهد آمد؟» John 11:57: امّا سران کاهنان و فَریسیان دستور داده بودند که هر گاه کسی بداند عیسی کجاست، خبر دهد تا گرفتارش سازند.

John 12:1: شش روز پیش از عید پِسَح، عیسی به بیت‌عَنْیا، محل زندگی ایلعازَر آمد، همان که عیسی او را از مردگان برخیزانیده بود. John 12:2: در آنجا برای تجلیل او شام دادند. مارتا پذیرایی می‌کرد و ایلعازَر از‌‌جمله کسانی بود که با عیسی بر سفره نشسته بود. John 12:3: در آن هنگام، مریم عطری گرانبها از سنبل خالص را که حدود یک لیترا بود بر‌‌گرفت و پاهای عیسی را با آن عطرآگین کرد و با گیسوانش خشک نمود، چنانکه خانه از رایحة عطر آکنده شد. John 12:4: امّا یهودای اِسْخَریوطی، یکی از شاگردان عیسی، که بعدها او را تسلیم دشمن کرد، گفت: John 12:5: «چرا این عطر به سیصد دینار فروخته نشد، تا بهایش به فقرا داده شود؟» John 12:6: او این را نه از سر دلسوزی برای فقرا، بلکه از آن‌‌رو می‌گفت که دزد بود؛ او مسئول دخل و خرج بود و از پولی که نزد او گذاشته می‌شد، می‌دزدید. John 12:7: پس عیسی گفت: «او را به حال خود بگذارید! زیرا این عطر را برای روز دفن من نگاه داشته بود. John 12:8: فقیران را همیشه با خود دارید، امّا مرا همیشه ندارید.»

John 12:9: جمع کثیری از یهودیان، چون شنیدند عیسی آنجاست، آمدند تا نه‌‌تنها عیسی، بلکه ایلعازَر را نیز که زنده کرده بود، ببینند. John 12:10: پس، سران کاهنان بر آن شدند ایلعازَر را نیز بکشند، John 12:11: زیرا سبب شده بود بسیاری از یهودیان از ایشان رویگردان شوند و به عیسی ایمان آورند.

John 12:12: بامدادان، جمعیتی بسیار که برای عید آمده بودند، چون شنیدند عیسی به اورشلیم می‌آید، John 12:13: شاخه‌های نخل در دست به پیشباز او رفتند. آنان فریادکنان می‌گفتند: «هوشیعانا!

خجسته باد او که به نام خداوند می‌آید، خجسته باد پادشاه اسرائیل!»

John 12:14: آنگاه عیسی کره الاغی یافت و بر آن سوار شد؛ چنانکه نوشته شده است:
John 12:15: «مترس! ای دختر صهیون،

هان پادشاه تو می‌آید، سوار بر کره الاغی!»

John 12:16: شاگردان او نخست این چیزها را درنیافتند، امّا چون عیسی جلال یافت، به یاد آوردند که اینها همه دربارة او نوشته شده بود و همان‌‌گونه نیز با او به‌‌عمل آورده بودند.

John 12:17: آن جماعت که به‌‌هنگام فرا‌خواندن ایلعازَر از قبر و برخیزانیدنش از مردگان با عیسی بودند، همچنان بر این واقعه شهادت می‌دادند. John 12:18: بسیاری از مردم نیز به همین سبب به پیشباز او رفتند، زیرا شنیده بودند چنین آیتی از او به‌‌ظهور رسیده است. John 12:19: پس فَریسیان به یکدیگر گفتند: «ببینید که راه به جایی نمی‌برید؛ بنگرید که همة دنیا از پی او رفته‌اند.»

John 12:20: در میان کسانی که برای عبادت در عید آمده بودند، شماری یونانی بودند. John 12:21: آنها نزد فیلیپُس، که اهل بیت‌صِیْدای جلیل بود، آمدند و به او گفتند: «سرور ما، می‌خواهیم عیسی را ببینیم.» John 12:22: فیلیپُس آمد و به آندریاس گفت، و آنها هر دو رفتند و به عیسی گفتند. John 12:23: عیسی به آنان گفت: «ساعتِ جلال یافتن پسر انسان فرا‌رسیده است. John 12:24: آمین، آمین، به شما می‌گویم، اگر دانة گندم در خاک نیفتد و نمیرد، تنها می‌ماند؛ امّا اگر بمیرد بارِ بسیار می‌آورد. John 12:25: کسی که جان خود را دوست بدارد، آن را از دست خواهد داد. امّا کسی که در این جهان از جان خود نفرت داشته باشد، آن را تا حیات جاویدان حفظ خواهد کرد. John 12:26: آن که بخواهد مرا خدمت کند، باید از من پیروی کند؛ و جایی که من باشم، خادمم نیز خواهد بود. کسی که مرا خدمت کند، پدرم او را سرافراز خواهد کرد.

John 12:27: «اکنون جان من مضطرب است. چه بگویم؟ آیا بگویم، ‹پدر! مرا از این ساعت رهایی ده›؟ امّا برای همین منظور به این ساعت رسیده‌ام. John 12:28: پدر، نام خود را جلال ده!» آنگاه ندایی از آسمان در‌‌رسید که: «جلال داده‌ام و باز خواهم داد.» John 12:29: پس مردمی که آنجا بودند و این را شنیدند، گفتند: «رعد بود.» دیگران گفتند: «فرشته‌ای با او سخن گفت.» John 12:30: عیسی گفت: «این ندا برای شما بود، نه برای من. John 12:31: اکنون زمان داوری بر این دنیاست؛ اکنون رئیس این جهان بیرون افکنده می‌شود. John 12:32: و من چون از زمین بر‌‌افراشته شوم، همه را به‌‌سوی خود خواهم کشید.» John 12:33: او با این سخن، به چگونگی مرگی اشاره می‌کرد که انتظارش را می‌کشید. John 12:34: مردم گفتند: «بنا بر آنچه از تورات شنیده‌ایم، ‹مسیح› تا ابد باقی خواهد ماند، پس چگونه است که می‌گویی پسر انسان باید بر‌‌افراشته شود؟ این پسر انسان کیست؟» John 12:35: عیسی به ایشان گفت: «تا اندک زمانی دیگر، نور با شماست. پس تا زمانی که هنوز نور را دارید، راه بروید، مبادا تاریکی شما را فرو‌گیرد. آن که در تاریکی راه می‌رود، نمی‌داند کجا می‌رود. John 12:36: تا زمانی که نور را دارید، به نور ایمان آورید تا فرزندان نور گردید.»

چون این سخنان را گفت، از آنجا رفت و خود را از ایشان پنهان کرد.

John 12:37: با اینکه عیسی آیاتی چنین بسیار در برابر چشمان آنان به‌‌ظهور رسانیده بود، به او ایمان نیاوردند. John 12:38: بدین‌‌سان سخنان اِشَعْیای نبی به حقیقت پیوست که گفته بود: «کیست، ای خداوند، که پیام ما را باور کرده، و کیست که بازوی خداوند بر او آشکار شده باشد؟»

John 12:39: همان‌‌گونه که اِشَعْیای نبی خود در جایی دیگر بیان کرده است، آنان نتوانستند ایمان آورند زیرا:
John 12:40: «او چشمان ایشان را کور، و دلهایشان را سخت کرده است، تا با چشمان خود ننگرند، و با دلهای خود درنیابند، و بازنگردند تا شفایشان بخشم.»

John 12:41: اِشَعْیا از آن‌‌رو این را بیان کرد که جلال او را دید و دربارة او سخن گفت.

John 12:42: با این‌‌همه، حتی بسیاری از بزرگان قوم نیز به عیسی ایمان آوردند، امّا از ترس فَریسیان، ایمان خود را اقرار نمی‌کردند، مبادا از کنیسه اخراجشان کنند. John 12:43: زیرا تحسین مردم را بیش از تحسین خدا دوست می‌داشتند.

John 12:44: آنگاه عیسی ندا در‌‌داد و گفت: «هر که به من ایمان آوَرَد، نه به من، بلکه به فرستندة من ایمان آورده است. John 12:45: هر که بر من بنگرد، بر فرستندة من نگریسته است. John 12:46: من چون نوری به جهان آمده‌ام تا هر که به من ایمان آوَرَد، در تاریکی نماند. John 12:47: اگر کسی سخنان مرا بشنود، امّا از آن اطاعت نکند، من بر او داوری نمی‌کنم؛ زیرا نیامده‌ام تا بر جهانیان داوری کنم، بلکه آمده‌ام تا آنها را نجات بخشم. John 12:48: برای کسی که مرا رد کند و سخنانم را نپذیرد، داوریْ دیگر هست؛ همان سخنانی که گفتم در روز بازپسین او را محکوم خواهد کرد. John 12:49: زیرا من از جانب خود سخن نگفته‌ام، بلکه پدری که مرا فرستاد به من فرمان داد که چه بگویم و از چه سخن برانم. John 12:50: و من می‌دانم که فرمان او حیات جاویدان است. پس آنچه من می‌گویم درست همان چیزی است که پدر گفته است تا بگویم.»

John 13:1: پیش از عید پِسَح، عیسی با آگاهی از اینکه ساعت گذار او از این جهان به نزد پدر فرا‌رسیده است، کسان خود را که در این جهان دوست می‌داشت، تا به‌‌حد کمال محبت کرد.

John 13:2: هنگام شام بود. ابلیس پیشتر در دل یهودای اِسْخَریوطی، پسر شَمعون، نهاده بود که عیسی را تسلیم دشمن کند. John 13:3: عیسی که می‌دانست پدر همه چیز را به‌‌دست او سپرده است و از نزد خدا آمده و به نزد او می‌رود، John 13:4: از شام برخاست و خرقه از تن به‌‌در آورد و حوله‌ای بر‌‌گرفته، به کمر بست. John 13:5: سپس آب در لگنی ریخت و شروع به شستن پاهای شاگردان و خشک کردن آنها با حوله‌ای کرد که به کمر داشت. John 13:6: چون به شَمعون پِطرُس رسید، او وی را گفت: «سرور من، آیا تو می‌خواهی پای مرا بشویی؟» John 13:7: عیسی پاسخ داد: «اکنون از درک آنچه می‌کنم ناتوانی، امّا بعد خواهی فهمید.» John 13:8: پِطرُس به او گفت: «پاهای مرا هرگز نخواهی شست!» عیسی پاسخ داد: «تا تو را نشویم سهمی با من نخواهی داشت.» John 13:9: پس شَمعون پِطرُس گفت: «سرور من، نه‌‌تنها پاهایم، که دستها و سرم را نیز بشوی!» John 13:10: عیسی پاسخ داد: «آن که استحمام کرده، سراپا پاکیزه است و به شستن نیاز ندارد، مگر پاهایش. باری، شما پاکید، امّا نه همه.» John 13:11: زیرا می‌دانست چه کسی او را تسلیم دشمن خواهد کرد، و از همین‌‌رو گفت: «همة شما پاک نیستید.»

John 13:12: پس از آنکه عیسی پاهای ایشان را شست، خرقه بر تن کرد و باز بر سفرة شام نشست. آنگاه از ایشان پرسید: «آیا دریافتید آنچه برایتان کردم؟ John 13:13: شما مرا استاد و سرورتان می‌خوانید و درست هم می‌گویید، زیرا چنین هستم. John 13:14: پس اگر من که سرور و استاد شمایم پاهای شما را شستم، شما نیز باید پاهای یکدیگر را بشویید. John 13:15: من با این کار، سرمشقی به شما دادم تا شما نیز همان‌‌گونه رفتار کنید که من با شما کردم. John 13:16: آمین، آمین، به شما می‌گویم، نه غلام از ارباب خود بزرگتر است، نه فرستاده از فرستندة خود. John 13:17: اکنون که اینها را می‌دانید، خوشا‌‌به‌‌حالتان اگر بدانها عمل کنید.

John 13:18: «آنچه می‌گویم دربارة همة شما نیست. من آنان را که برگزیده‌ام، می‌شناسم. امّا این گفتة کتب مقدّس باید به حقیقت پیوندد که ‹همسفره‌ام با من به دشمنی برخاسته است.›
John 13:19: پس اکنون پیش از وقوع، به شما می‌گویم تا هنگامی که واقع شد، ایمان آورید که من هستم. John 13:20: آمین، آمین، به شما می‌گویم، هر که فرستادة مرا بپذیرد، مرا پذیرفته، و هر که مرا پذیرفت، فرستندة مرا پذیرفته است.»

John 13:21: عیسی پس از آنکه این را گفت، در روح مضطرب شد و آشکارا اعلام داشت: «آمین، آمین، به شما می‌گویم، یکی از شما مرا تسلیم دشمن خواهد کرد.» John 13:22: شاگردان به یکدیگر نگریسته، در شگفت بودند که این را دربارة که می‌گوید. John 13:23: یکی از شاگردان، که عیسی دوستش می‌داشت، نزدیک به سینة او تکیه زده بود. John 13:24: شَمعون پِطرُس با اشاره از او خواست تا از عیسی بپرسد منظورش کیست. John 13:25: پس او کمی به عقب متمایل شد و بر سینة عیسی تکیه زد و پرسید: «سرور من، او کیست؟» John 13:26: عیسی پاسخ داد: «همان که این تکه نان را پس از فرو‌‌بردن در کاسه به او می‌دهم.» آنگاه تکه‌ای نان در کاسه فرو‌‌برد و آن را به یهودا پسر شَمعون اِسْخَریوطی داد. John 13:27: یهودا چون لقمه را گرفت، در دم شیطان به‌‌درون او رفت. آنگاه عیسی به او گفت: «آنچه در پی انجام آنی، زودتر به انجام رسان.» John 13:28: امّا هیچیک از کسانی که بر سفره نشسته بودند، منظور عیسی را درنیافتند. John 13:29: بعضی گمان بردند که چون یهودا مسئول دخل و خرج است، عیسی به او می‌گوید که آنچه برای عید لازم است بخرد، یا آنکه چیزی به فقرا بدهد. John 13:30: پس از گرفتن لقمه، یهودا بی‌درنگ بیرون رفت. و شب بود.

John 13:31: پس از بیرون رفتن یهودا، عیسی گفت: «اکنون پسر انسان جلال یافت و خدا در او جلال یافت. John 13:32: اگر خدا در او جلال یافت، پس خدا نیز او را در خود جلال خواهد داد و او را بی‌درنگ جلال خواهد داد. John 13:33: فرزندان عزیز، اندک زمانی دیگر با شما هستم. مرا خواهید جُست و همان‌‌گونه که به یهودیان گفتم، اکنون به شما نیز می‌گویم که آنجا که من می‌روم، شما نمی‌توانید آمد. John 13:34: حکمی تازه به شما می‌دهم، و آن این که یکدیگر را دوست بدارید. همان‌‌گونه که من شما را دوست داشتم، شما نیز باید یکدیگر را دوست بدارید. John 13:35: از همین محبت شما به یکدیگر، همه پی‌‌خواهند برد که شاگرد من هستید.»

John 13:36: شَمعون پِطرُس گفت: «سرور من، کجا می‌روی؟» عیسی پاسخ داد: «تو اکنون نمی‌توانی به جایی که می‌روم از پی من بیایی؛ امّا بعدها از پی‌ام خواهی آمد.» John 13:37: پِطرُس گفت: «سرورم، چرا اکنون نتوانم از پی‌ات بیایم؟ من جانم را در راه تو خواهم نهاد.» John 13:38: عیسی گفت: «آیا جانت را در راه من خواهی نهاد؟ آمین، آمین، به تو می‌گویم، پیش از آنکه خروس بانگ زند، سه بار مرا انکار خواهی کرد.»

John 14:1: «دل شما مضطرب نباشد. به خدا ایمان داشته باشید؛ به من نیز ایمان داشته باشید. John 14:2: در خانة پدر من منزل بسیار است، وگرنه به شما می‌گفتم. می‌روم تا مکانی برای شما آماده کنم. John 14:3: و آنگاه که رفتم و مکانی برای شما آماده کردم، باز می‌آیم و شما را نزد خود می‌برم، تا هر جا که من هستم شما نیز باشید. John 14:4: جایی که من می‌روم راهش را می‌دانید.» John 14:5: توما به او گفت: «ما حتی نمی‌دانیم به کجا می‌روی، پس چگونه می‌توانیم راه را بدانیم؟» John 14:6: عیسی به او گفت: «من راه و راستی و حیات هستم؛ هیچ‌کس جز به‌‌واسطة من، نزد پدر نمی‌آید. John 14:7: اگر مرا می‌شناختید، پدر مرا نیز می‌شناختید؛ امّا پس از این او را می‌شناسید و او را دیده‌اید.» John 14:8: فیلیپُس به او گفت: «سرور ما، پدر را به ما بنما، که همین ما را کافی است.» John 14:9: عیسی به او گفت: «فیلیپُس، دیری است با شما هستم و هنوز مرا نشناخته‌ای؟ کسی که مرا دیده، پدر را دیده است؛ پس چگونه است که می‌گویی ‹پدر را به ما بنما›؟ John 14:10: آیا باور نداری که من در پدرم و پدر در من است؟ سخنانی که من به شما می‌گویم از خودم نیست، بلکه پدری که در من ساکن است، اوست که کارهای خود را به‌‌انجام می‌رساند. John 14:11: این سخن مرا باور کنید که من در پدرم و پدر در من است؛ وگرنه به سبب آن کارها این را باور کنید.

John 14:12: «آمین، آمین، به شما می‌گویم، آن که به من ایمان داشته باشد، او نیز کارهایی را که من می‌کنم، خواهد کرد، و حتی کارهایی بزرگتر از آن خواهد کرد، زیرا که من نزد پدر می‌روم. John 14:13: و هر‌‌آنچه به نام من درخواست کنید، من آن را انجام خواهم داد، تا پدر در پسر جلال یابد. John 14:14: اگر چیزی به نام من از من بخواهید، آن را انجام خواهم داد.

John 14:15: «اگر مرا دوست بدارید، احکام مرا نگاه خواهید داشت. John 14:16: و من از پدر خواهم خواست و او مدافعی دیگر به شما خواهد داد که همیشه با شما باشد، John 14:17: یعنی روحِ راستی که جهان نمی‌تواند او را بپذیرد، زیرا نه او را می‌بیند و نه می‌شناسد؛ امّا شما او را می‌شناسید، چرا که نزد شما مسکن می‌گزیند و در شما خواهد بود.

John 14:18: «شما را بی‌کس نمی‌گذارم؛ نزد شما می‌آیم. John 14:19: پس از اندک زمانی جهان دیگر مرا نخواهد دید، امّا شما خواهید دید، و چون من زنده‌ام، شما نیز خواهید زیست. John 14:20: در آن روز، خواهید دانست که من در پدر هستم و شما در من و من در شما. John 14:21: آن که احکام مرا دارد و از آنها پیروی می‌کند، اوست که مرا دوست می‌دارد؛ و آن که مرا دوست می‌دارد، پدرم او را دوست خواهد داشت و من نیز او را دوست داشته، خود را بر او ظاهر خواهم ساخت.»

John 14:22: یهودا (نه اِسْخَریوطی) از او پرسید: «سرور من، چگونه است که می‌خواهی خود را بر ما ظاهر کنی، امّا نه بر این جهان؟» John 14:23: عیسی پاسخ داد: «آن که مرا دوست می‌دارد، کلام مرا نگاه خواهد داشت، و پدرم او را دوست خواهد داشت، و ما نزد او خواهیم آمد و با او مسکن خواهیم گزید. John 14:24: آن که مرا دوست نمی‌دارد، کلام مرا نگاه نخواهد داشت؛ و این کلام که می‌شنوید از من نیست، بلکه از پدری است که مرا فرستاده است.

John 14:25: «این چیزها را زمانی به شما گفتم که هنوز با شما هستم. John 14:26: امّا آن مدافع، یعنی روح‌القدس، که پدر او را به نام من می‌فرستد، او همه چیز را به شما خواهد آموخت و هر‌‌آنچه من به شما گفتم، به یادتان خواهد آورد. John 14:27: برای شما آرامش به‌‌جا می‌گذارم؛ آرامش خود را به شما می‌دهم. آنچه من به شما می‌دهم، نه‌‌چنان است که جهان به شما می‌دهد. دل شما مضطرب و هراسان نباشد. John 14:28: شنیدید که به شما گفتم، ‹من می‌روم، امّا باز نزد شما می‌آیم.› اگر مرا دوست می‌داشتید، شادمان می‌شدید که نزد پدر می‌روم، زیرا پدر از من بزرگتر است. John 14:29: اکنون این را پیش از وقوع به شما گفتم، تا چون واقع شود ایمان آورید. John 14:30: فرصت چندانی باقی نمانده که با شما سخن بگویم، زیرا رئیس این جهان می‌آید. او هیچ قدرتی بر من ندارد؛ John 14:31: امّا من کاری را می‌کنم که پدر به من فرمان داده است، تا جهان بداند که پدر را دوست می‌دارم. برخیزید، برویم.

John 15:1: «من تاک حقیقی هستم و پدرم باغبان است. John 15:2: هر شاخه‌ای در من که میوه نیاورد، آن را قطع می‌کند، و هر شاخه‌ای که میوه آورد، آن را هَرَس می‌کند تا بیشتر میوه آورد. John 15:3: شما هم‌اکنون به‌‌سبب کلامی که به شما گفته‌ام، پاک هستید. John 15:4: در من بمانید، و من نیز در شما می‌مانم. چنانکه شاخه نمی‌تواند از خود میوه آورد اگر در تاک نماند، شما نیز نمی‌توانید میوه آورید اگر در من نمانید.

John 15:5: «من تاکم و شما شاخه‌های آن. کسی که در من می‌ماند و من در او، میوة بسیار می‌آورد؛ زیرا جدا از من، هیچ نمی‌توانید کرد. John 15:6: اگر کسی در من نماند، همچون شاخه‌ای است که دورش می‌اندازند و خشک می‌شود. شاخه‌های خشکیده را گرد می‌آورند و در آتش افکنده، می‌سوزانند. John 15:7: اگر در من بمانید و کلام من در شما بماند، هر‌‌آنچه می‌خواهید، درخواست کنید که برآورده خواهد شد. John 15:8: جلال پدر من در این است که شما میوه بسیار آورید؛ و این‌‌گونه شاگرد من خواهید شد.

John 15:9: «همان‌‌گونه که پدر مرا دوست داشته است، من نیز شما را دوست داشته‌ام؛ در محبت من بمانید. John 15:10: اگر احکام مرا نگاه دارید، در محبت من خواهید ماند؛ چنانکه من احکام پدر خود را نگاه داشته‌ام و در محبت او می‌مانم. John 15:11: این سخنان را به شما گفتم تا شادی من در شما نیز باشد و شادی شما کامل شود.

John 15:12: «حکم من این است که یکدیگر را دوست بدارید، چنانکه من شما را دوست داشته‌ام. John 15:13: محبتی بیش از این وجود ندارد که کسی جان خود را در راه دوستانش فدا کند. John 15:14: دوستان من شمایید اگر آنچه به شما حکم می‌کنم، انجام دهید. John 15:15: دیگر شما را بنده نمی‌خوانم، زیرا بنده از کارهای اربابش آگاهی ندارد. بلکه شما را دوست خود می‌خوانم، زیرا هر‌‌آنچه از پدر شنیده‌ام، شما را از آن آگاه ساخته‌ام. John 15:16: شما نبودید که مرا برگزیدید، بلکه من شما را برگزیدم و مقرر داشتم تا بروید و میوه آورید و میوة شما بماند، تا هر‌‌چه از پدر به نام من درخواست کنید به شما عطا کند. John 15:17: حکم من به شما این است که یکدیگر را دوست بدارید.

John 15:18: «اگر دنیا از شما نفرت دارد، به یاد داشته باشید که پیش از شما از من نفرت داشته است. John 15:19: اگر به دنیا تعلق داشتید، دنیا شما را چون کسان خود دوست می‌داشت. امّا چون به دنیا تعلق ندارید، بلکه من شما را از دنیا برگزیده‌ام، دنیا از شما نفرت دارد. John 15:20: کلامی را که به شما گفتم، به یاد داشته باشید: ‹بنده از ارباب خود بزرگتر نیست.› اگر مرا آزار رسانیدند، با شما نیز چنین خواهند کرد؛ و اگر کلام مرا نگاه داشتند، کلام شما را نیز نگاه خواهند داشت. John 15:21: امّا این‌‌همه را به‌‌سبب نام من با شما خواهند کرد، زیرا فرستندة مرا نمی‌شناسند. John 15:22: اگر نیامده و با ایشان سخن نگفته بودم، گناه نمی‌داشتند؛ امّا اکنون دیگر عذری برای گناهشان ندارند. John 15:23: کسی که از من نفرت داشته باشد، از پدر من نیز نفرت دارد. John 15:24: اگر در میان آنان کارهایی نکرده بودم که جز من هیچ‌کس نکرده است، گناه نمی‌داشتند؛ امّا اکنون، با اینکه آن کارها را دیده‌اند، هم از من و هم از پدرم نفرت دارند. John 15:25: این‌‌گونه، کلامی که در تورات خودشان آمده است به حقیقت می‌پیوندد که: ‹از من بی‌سبب نفرت داشتند.›

John 15:26: «امّا چون آن مدافع که از نزد پدر برای شما می‌فرستم بیاید، یعنی روحِ راستی که از نزد پدر می‌آید، او خودْ دربارة من شهادت خواهد داد. John 15:27: و شما نیز باید شهادت دهید، زیرا از آغاز با من بوده‌اید.

John 16:1: «این چیزها را به شما گفتم تا نلغزید. John 16:2: شما را از کنیسه‌ها اخراج خواهند کرد و حتی زمانی می‌رسد که هر که شما را بکشد، می‌پندارد که خدا را خدمت کرده است. John 16:3: این کارها را خواهند کرد، زیرا نه پدر را می‌شناسند، نه مرا. John 16:4: اینها را به شما گفتم تا چون زمان وقوعشان فرا‌رسد، به یاد آورید که شما را آگاه کرده بودم. آنها را در آغاز به شما نگفتم، زیرا خود با شما بودم.

John 16:5: «اکنون نزد فرستندة خود می‌روم، و هیچ‌یک نمی‌پرسید، ‹کجا می‌روی؟› John 16:6: امّا به‌‌سبب شنیدن سخنانم، دل شما آکنده از غم شده است. John 16:7: با این‌‌حال، من به شما راست می‌گویم که رفتنم به سود شماست. زیرا اگر نروم، آن مدافع نزد شما نخواهد آمد؛ امّا اگر بروم او را نزد شما می‌فرستم. John 16:8: چون او آید، جهان را مجاب خواهد کرد که به‌‌لحاظ گناه و عدالت و داوری، تقصیرکار است. John 16:9: به‌‌لحاظ گناه، زیرا به من ایمان نمی‌آورند. John 16:10: به‌‌لحاظ عدالت، زیرا نزد پدر می‌روم و دیگر مرا نخواهید دید. John 16:11: و به‌‌لحاظ داوری، زیرا رئیس این جهان محکوم شده است.

John 16:12: «بسیار چیزهای دیگر دارم که به شما بگویم، امّا اکنون یارای شنیدنش را ندارید. John 16:13: امّا چون روحِ راستی آید، شما را به‌‌تمامی حقیقت راهبری خواهد کرد؛ زیرا او از جانب خود سخن نخواهد گفت، بلکه آنچه را می‌شنود بیان خواهد کرد و از آنچه در پیش است با شما سخن خواهد گفت. John 16:14: او مرا جلال خواهد داد، زیرا آنچه را از آنِ من است گرفته، به شما اعلام خواهد کرد. John 16:15: هر‌‌آنچه از آنِ پدر است، از آنِ من است. از همین‌‌رو گفتم آنچه را از آنِ من است گرفته، به شما اعلام خواهد کرد.

John 16:16: «پس از اندک زمانی، دیگر مرا نخواهید دید و پس از اندک زمانی دیگر، باز مرا خواهید دید.» John 16:17: آنگاه بعضی از شاگردان او به یکدیگر گفتند: «مقصود او از این سخن چیست که، ‹پس از اندک زمانی، دیگر مرا نخواهید دید، و پس از اندک زمانی دیگر، باز مرا خواهید دید›؟ یا از اینکه می‌گوید ‹زیرا نزد پدر می‌روم›؟» John 16:18: پس به یکدیگر می‌گفتند: «این ‹اندک زمان› که می‌گوید، چیست؟ مقصود او را درنمی‌یابیم؟» John 16:19: امّا عیسی از پیش می‌د‌انست که می‌خواهند از او سؤال کنند؛ پس به ایشان گفت: «آیا در این‌‌باره با هم بحث می‌کنید که گفتم، ‹پس از اندک زمانی، دیگر مرا نخواهید دید، و پس از اندک زمانی دیگر، باز مرا خواهید دید›؟ John 16:20: آمین، آمین، به شما می‌گویم، شما زاری و ماتم خواهید کرد، امّا جهان شادمان خواهد شد؛ شما غمگین خواهید بود، امّا غم شما به شادی بدل خواهد شد. John 16:21: زن به‌‌هنگام زایمان درد می‌کشد، از آن‌‌رو که ساعت او فرا‌رسیده است؛ امّا چون فرزندش به دنیا آمد، درد خود را دیگر به یاد نمی‌آورد، چرا که شاد است از این که انسانی به دنیا آمده است. John 16:22: به همین‌‌سان، شما نیز اکنون اندوهگینید؛ امّا باز شما را خواهم دید و دل شما شادمان خواهد شد و هیچ‌کس آن شادی را از شما نخواهد گرفت. John 16:23: در آن روز، دیگر چیزی از خودِ من نخواهید خواست. آمین، آمین، به شما می‌گویم، هر‌‌چه از پدر به نام من بخواهید، آن را به شما خواهد داد. John 16:24: تا کنون به نام من چیزی نخواسته‌اید؛ بخواهید تا بیابید و شادیتان کامل شود.

John 16:25: «اینها را به تمثیل به شما گفتم؛ امّا زمانی فرا خواهد رسید که دیگر این‌‌گونه با شما سخن نخواهم گفت، بلکه آشکارا دربارة پدر به شما خواهم گفت. John 16:26: در آن روز، به نام من درخواست خواهید کرد. و به شما نمی‌گویم که من از جانب شما از پدر خواهم خواست، John 16:27: چرا که پدر خودْ شما را دوست می‌دارد، زیرا شما مرا دوست داشته و ایمان آورده‌اید که از نزد خدا آمده‌ام. John 16:28: من از نزد پدر آمدم و به این جهان وارد شدم؛ و حال این جهان را ترک می‌گویم و نزد پدر می‌روم.»

John 16:29: آنگاه شاگردانش گفتند: «اکنون آشکارا سخن می‌گویی، نه به تمثیل. John 16:30: حال دیگر می‌دانیم که از همه چیز آگاهی و حتی نیاز نداری کسی سؤالش را با تو در میان نهد. از همین‌‌رو، ایمان داریم که از نزد خدا آمده‌ای.» John 16:31: عیسی به آنها گفت: «آیا اکنون واقعاً ایمان دارید؟ John 16:32: اینک زمانی فرا‌می‌رسد، و براستی که هم‌اکنون فرارسیده است، که پراکنده خواهید شد و هر یک به خانه و کاشانة خود خواهید رفت و مرا تنها خواهید گذاشت؛ امّا من تنها نیستم، زیرا پدر با من است. John 16:33: اینها را به شما گفتم تا در من آرامش داشته باشید. در دنیا برای شما زحمت خواهد بود؛ امّا دل قوی دارید، زیرا من بر دنیا غالب آمده‌ام.»

John 17:1: پس از این سخنان، عیسی به آسمان نگریست و گفت: «پدر، ساعت رسیده است. پسرت را جلال ده تا پسرت نیز تو را جلال دهد. John 17:2: زیرا او را بر هر بشری قدرت داده‌ای تا به همة آنان که به او عطا کرده‌ای، حیات جاویدان بخشد. John 17:3: و این است حیات جاویدان، که تو را، تنها خدای حقیقی، و عیسی مسیح را که فرستاده‌ای، بشناسند. John 17:4: من کاری را که به من سپردی تا بکنم، به‌‌کمال رساندم، و این‌‌گونه تو را بر روی زمین جلال دادم. John 17:5: پس اکنون ای پدر، تو نیز مرا در حضور خویش جلال ده، به همان جلالی که پیش از آغاز جهان نزد تو داشتم.

John 17:6: «من نام تو را بر آنان که از جهانیان به من بخشیدی، آشکار ساختم. از آنِ تو بودند و تو ایشان را به من بخشیدی، و کلامت را نگاه داشتند. John 17:7: اکنون دریافته‌اند که هر‌‌آنچه به من بخشیده‌ای، براستی از جانب توست. John 17:8: زیرا آن کلام را که به من سپردی، بدیشان سپردم، و ایشان آن را پذیرفتند و به‌‌یقین دانستند که از نزد تو آمده‌ام، و ایمان آوردند که تو مرا فرستاده‌ای. John 17:9: درخواست من برای آنهاست؛ من نه برای دنیا بلکه برای آنهایی درخواست می‌کنم که تو به من بخشیده‌ای، زیرا از آنِ تو هستند. John 17:10: هر‌‌آنچه از آنِ من است، از آنِ توست و هر‌‌آنچه از آنِ توست، از آنِ من است؛ و در ایشان جلال یافته‌ام. John 17:11: بیش از این در جهان نمی‌مانم، امّا آنها هنوز در جهانند؛ من نزد تو می‌آیم. ای پدرِ قدّوس، آنان را به قدرت نام خود که به من بخشیده‌ای حفظ کن، تا یک باشند، چنان که ما هستیم. John 17:12: من آنها را تا زمانی که با ایشان بودم، حفظ کردم، و از آنها به قدرت نام تو که به من بخشیده‌ای، محافظت نمودم. هیچ‌یک از ایشان هلاک نشد، جز فرزند هلاکت، تا گفتة کتب مقدّس به حقیقت پیوندد. John 17:13: امّا حال نزد تو می‌آیم، و این سخنان را زمانی می‌گویم که هنوز در جهانم، تا شادی مرا در خود به کمال داشته باشند. John 17:14: من کلام تو را به ایشان دادم، امّا دنیا از ایشان نفرت داشت، زیرا به دنیا تعلق ندارند، چنان که من تعلق ندارم. John 17:15: درخواستم این نیست که آنها را از این دنیا ببری، بلکه می‌خواهم از آن شرور حفظشان کنی. John 17:16: آنها به این دنیا تعلق ندارند، چنانکه من نیز تعلق ندارم. John 17:17: آنان را در حقیقت تقدیس کن؛ کلام تو حقیقت است. John 17:18: همان‌‌گونه که تو مرا به جهان فرستادی، من نیز آنان را به جهان فرستاده‌ام. John 17:19: من خویشتن را به‌‌خاطر ایشان تقدیس می‌کنم، تا ایشان نیز به حقیقت تقدیس شوند.

John 17:20: «درخواست من تنها برای آنها نیست، بلکه همچنین برای کسانی است که به‌‌واسطة پیام آنها به من ایمان خواهند آورد، John 17:21: تا همه یک باشند، همان‌‌گونه که تو ای پدر در من هستی و من در تو. چنان کن که آنها نیز در ما باشند، تا جهان ایمان آورد که تو مرا فرستاده‌ای. John 17:22: و من جلالی را که به من بخشیدی، بدیشان بخشیدم تا یک گردند، چنانکه ما یک هستیم، John 17:23: من در آنان و تو در من. چنان کن که آنان نیز کاملاً یک گردند تا جهان بداند که تو مرا فرستاده‌ای، و ایشان را همان‌‌گونه دوست داشتی که مرا دوست داشتی. John 17:24: ای پدر، می‌خواهم آنها که به من بخشیده‌ای با من باشند، همان جا که من هستم، تا جلال مرا بنگرند، جلالی که تو به من بخشیده‌ای؛ زیرا پیش از آغاز جهان مرا دوست می‌داشتی.

John 17:25: «ای پدرِ عادل، دنیا تو را نمی‌شناسد، امّا من تو را می‌شناسم، و اینها دانسته‌اند که تو مرا فرستاده‌ای. John 17:26: من نام تو را به آنها شناساندم و خواهم شناساند، تا آن محبتی که تو به من داشته‌ای، در آنها نیز باشد و من نیز در آنها باشم.»

John 18:1: عیسی پس از ادای این سخنان، با شاگردانش به آن سوی درة قِدْرون رفت. در آنجا باغی بود، و عیسی و شاگردانش به آن در‌‌آمدند. John 18:2: امّا یهودا، تسلیم‌کنندة او، از آن محل آگاه بود، زیرا عیسی و شاگردانش بارها در آنجا گرد آمده بودند. John 18:3: پس یهودا گروهی از سربازان و نیز مأمورانِ سران کاهنان و فَریسیان را بر‌‌گرفته، به آنجا آمد. ایشان با چراغ و مشعل و سلاح به آنجا رسیدند. John 18:4: عیسی، با آنکه می‌دانست چه بر وی خواهد گذشت، پیش رفت و به ایشان گفت: «که را می‌جویید؟» John 18:5: پاسخ دادند: «عیسای ناصری را.» گفت: «من هستم.» یهودا، تسلیم‌کنندة او نیز با آنها ایستاده بود. John 18:6: چون عیسی گفت، «من هستم،» آنان پس رفته بر زمین افتادند. John 18:7: پس دیگر بار از ایشان پرسید: «که را می‌جویید؟» گفتند: «عیسای ناصری را.» John 18:8: پاسخ داد: «به شما گفتم که خودم هستم. پس اگر مرا می‌خواهید، بگذارید اینها بروند.» John 18:9: این را گفت تا آنچه پیشتر گفته بود به حقیقت پیوندد که: «هیچ‌یک از آنان را که به من بخشیدی، از دست ندادم.»

John 18:10: آنگاه شَمعون پِطرُس خنجری را که داشت، بر‌‌کشید و ضربتی بر خادمِ کاهن اعظم زد و گوش راستش را برید. نام آن خادم مالخوس بود. John 18:11: عیسی به پِطرُس گفت: «خنجر خویش در نیام کن! آیا نباید جامی را که پدر به من داده است، بنوشم؟»

John 18:12: آنگاه سربازان، همراه با فرمانده خویش و مأموران یهودی عیسی را گرفتار کردند. آنها دستهای او را بستند John 18:13: و نخست نزد حَنّا بردند. او پدرزن قیافا، کاهن اعظمِ آن زمان بود. John 18:14: قیافا همان بود که به یهودیان توصیه کرد که بهتر است یک تن در راه قوم بمیرد.

John 18:15: شَمعون پِطرُس و شاگردی دیگر نیز از پی عیسی روانه شدند. آن شاگرد از آشنایان کاهن اعظم بود. پس با عیسی به حیاط خانة کاهن اعظم درآمد. John 18:16: امّا پِطرُس پشت در ایستاد. پس آن شاگرد دیگر که از آشنایان کاهن اعظم بود، بیرون رفت و با زنی که دربان بود، گفتگو کرد و پِطرُس را به داخل برد. John 18:17: آنگاه آن خادمة دربان از پِطرُس پرسید: «تو که از شاگردان آن مرد نیستی؟» پِطرُس پاسخ داد: «نیستم.»

John 18:18: هوا سرد بود. خادمان و مأموران آتشی با زغال افروخته و بر گِرد آن ایستاده بودند و خود را گرم می‌کردند. پِطرُس نیز با آنان ایستاده بود و خود را گرم می‌کرد.

John 18:19: پس کاهن اعظم از عیسی دربارة شاگردان و تعالیمش پرسید. John 18:20: او پاسخ داد: «من به جهان آشکارا سخن گفته‌ام و همواره در کنیسه و در معبد که محل گرد آمدن همة یهودیان است، تعلیم داده‌ام و چیزی در نهان نگفته‌ام. John 18:21: چرا از من می‌پرسی؟ از آنان بپرس که سخنان مرا شنیده‌اند! آنان نیک می‌دانند به ایشان چه گفته‌ام.» John 18:22: چون این را گفت، یکی از نگهبانان که آنجا ایستاده بود، بر گونه‌اش سیلی زد و گفت: «این‌‌گونه به کاهن اعظم پاسخ می‌دهی؟» John 18:23: عیسی جواب داد: «اگر خطا گفتم، بر خطایم شهادت ده؛ امّا اگر راست گفتم، چرا مرا می‌زنی؟» John 18:24: آنگاه حَنّا او را دست‌بسته نزد قیافا کاهن اعظم فرستاد.

John 18:25: در همان حال که شَمعون پِطرُس ایستاده بود و خود را گرم می‌کرد، برخی از او پرسیدند: «تو که از شاگردان او نیستی؟» او انکار کرد و گفت: «نه! نیستم.» John 18:26: یکی از خادمان کاهن اعظم که از خویشان آن‌‌کس بود که پِطرُس گوشش را بریده بود، گفت: «آیا من خودْ تو را با او در آن باغ ندیدم؟» John 18:27: پِطرُس باز انکار کرد. همان دم خروسی بانگ بر‌‌آورد.

John 18:28: عیسی را از نزد قیافا به کاخ فرماندار بردند. سحرگاه بود. آنان خود وارد کاخ نشدند تا نجس نشوند و بتوانند پِسَح را بخورند. John 18:29: پس پیلاتُس نزد ایشان بیرون آمد و پرسید: «این مرد را به چه جرمی متهم می‌کنید؟» John 18:30: جواب داده، گفتند: «اگر مجرم نبود، به تو تسلیمش نمی‌کردیم.» John 18:31: پیلاتُس به ایشان گفت: «شما خود او را ببرید و بنا بر شریعت خویش محاکمه کنید.» یهودیان گفتند: «ما اجازة اعدام کسی را نداریم.» John 18:32: بدین‌‌سان گفتة عیسی در مورد چگونگی مرگی که در انتظارش بود، به حقیقت می‌پیوست.

John 18:33: پس پیلاتُس به کاخ بازگشت و عیسی را فرا‌خوانده، به او گفت: «آیا تو پادشاه یهودی؟» John 18:34: عیسی پاسخ داد: «آیا این را تو خودْ می‌گویی، یا دیگران دربارة من به تو گفته‌اند؟» John 18:35: پیلاتُس پاسخ داد: «مگر من یهودی‌ام؟ قوم خودت و سران کاهنان، تو را به من تسلیم کرده‌اند؛ چه کرده‌ای؟» John 18:36: عیسی پاسخ داد: «پادشاهی من از این جهان نیست. اگر پادشاهی‌ام از این جهان بود، خادمانم می‌جنگیدند تا به‌‌دست یهودیان گرفتار نیایم. امّا پادشاهی من از این جهان نیست.» John 18:37: پیلاتُس از او پرسید: «پس تو پادشاهی؟» عیسی پاسخ داد: «تو خود می‌گویی که من پادشاهم. من از این‌‌رو زاده شدم و از این‌‌رو به جهان آمدم تا بر حقیقت شهادت دهم. پس هر کس که به حقیقت تعلق دارد، به ندای من گوش فرا‌می‌دهد.» John 18:38: پیلاتُس پرسید: «حقیقت چیست؟»

چون این را گفت، باز نزد یهودیان بیرون رفت و به آنها گفت: «من هیچ سببی برای محکوم کردن او نیافتم. John 18:39: امّا شما را رسمی هست که در عید پِسَح یک زندانی را برایتان آزاد کنم؛ آیا می‌خواهید پادشاه یهود را آزاد کنم؟» John 18:40: آنها در پاسخ فریاد سر دادند: «او را نه، بلکه بارْاَبّا را آزاد کن!» امّا بارْاَبّا شورشی بود.

John 19:1: آنگاه پیلاتُس عیسی را گرفته، دستور داد تازیانه‌اش زنند. John 19:2: و سربازان تاجی از خار بافته، بر سرش نهادند و ردایی ارغوانی بر او پوشاندند، John 19:3: و نزدش آمده، می‌گفتند: «درود بر تو، ای پادشاه یهود!» و او را سیلی می‌زدند.

John 19:4: سپس پیلاتُس دیگر بار بیرون آمد و یهودیان را گفت: «اینک او را نزد شما بیرون می‌آورم تا بدانید که من هیچ سببی برای محکوم کردن او نیافتم.» John 19:5: پس عیسی تاج خار بر سر و ردای ارغوانی بر تن بیرون آمد. پیلاتُس به آنها گفت: «اینک آن انسان!» John 19:6: چون سران کاهنان و نگهبانان معبد او را دیدند، فریاد بر‌‌آورده، گفتند: «بر صلیبش کن! بر صلیبش کن!» پیلاتُس به ایشان گفت: «شما خودْ او را ببرید و مصلوب کنید، چون من سببی برای محکوم کردن او نیافته‌ام.» John 19:7: یهودیان در پاسخ او گفتند: «ما را شریعتی است که بنا بر آن او باید بمیرد، زیرا ادعا می‌کند پسر خداست.»

John 19:8: چون پیلاتُس این را شنید، هراسانتر شد، John 19:9: و باز به درون کاخ بازگشت و از عیسی پرسید: «تو از کجا آمده‌ای؟» امّا عیسی پاسخی به او نداد. John 19:10: پس پیلاتُس او را گفت: «به من هیچ نمی‌گویی؟ آیا نمی‌دانی که قدرت دارم آزادت کنم و قدرت دارم بر صلیبت کشم؟» John 19:11: عیسی گفت: «هیچ قدرت بر من نمی‌داشتی، اگر از بالا به تو داده نشده بود؛ از این‌رو، گناه آن که مرا به تو تسلیم کرد، بسی بزرگتر است.» John 19:12: از آن پس پیلاتُس کوشید آزادش کند، امّا یهودیان فریادزنان گفتند: «اگر این مرد را آزاد کنی، دوست قیصر نیستی. هر که ادعای پادشاهی کند، بر‌‌ضد قیصر سخن می‌گوید.»

John 19:13: چون پیلاتُس این سخنان را شنید، عیسی را بیرون آورد و خود بر مسند داوری نشست، در مکانی که به «سنگفرش» معروف بود و به زبان عبرانیان «جَبّاتا» خوانده می‌شد. John 19:14: آن روز، روز «تهیةِ» عید پِسَح بود و ظهر نزدیک می‌شد. پیلاتُس به یهودیان گفت: «اینک پادشاه شما!» John 19:15: آنها فریاد بر‌‌آوردند: «او را از میان بردار! او را از میان بردار و بر صلیبش کن!» پیلاتُس گفت: «آیا پادشاهتان را مصلوب کنم؟» سران کاهنان پاسخ دادند: «ما را پادشاهی نیست جز قیصر.» John 19:16: سرانجام پیلاتُس عیسی را به آنها سپرد تا بر صلیبش کشند.

آنگاه عیسی را گرفته، بردند. John 19:17: عیسی صلیب بر دوش بیرون رفت، به‌‌سوی محلی به نام جمجمه که به زبان عبرانیان جُلجُتا خوانده می‌شود. John 19:18: آنجا او را بر صلیب کشیدند. با او دو تن دیگر نیز در دو جانبش مصلوب شدند و عیسی در میان قرار داشت. John 19:19: به فرمان پیلاتُس کتیبه‌ای نوشتند و آن را بر بالای صلیب نصب کردند. بر آن نوشته شده بود: عیسای ناصری، پادشاه یهود. John 19:20: بسیاری از یهودیان آن کتیبه را خواندند، زیرا جایی که عیسی بر صلیب کشیده شد نزدیک شهر بود و آن کتیبه به زبان عبرانیان و لاتینی و یونانی نوشته شده بود. John 19:21: پس سرانِ کاهنانِ یهود به پیلاتُس گفتند: «ننویس ‹پادشاه یهود›، بلکه بنویس این مرد گفته است که من پادشاه یهودم.» John 19:22: پیلاتُس پاسخ داد: «آنچه نوشتم، نوشتم.» 

John 19:23: چون سربازان عیسی را به صلیب کشیدند، جامه‌های او را گرفته، به چهار سهم تقسیم کردند و هر یک سهمی بر‌‌گرفتند. و جامة زیرین او را نیز ستاندند. امّا آن جامه درز نداشت، بلکه یکپارچه از بالا به پایین بافته شده بود. John 19:24: پس به یکدیگر گفتند: «این را تکه نکنیم، بلکه قرعه بیفکنیم تا ببینیم از آنِ که شود.» بدین‌‌سان گفتة کتاب آسمانی به حقیقت پیوست که: «جامه‌هایم را بین خود تقسیم کردند و بر لباسم قرعه افکندند.»

پس سربازان چنین کردند.

John 19:25: نزدیک صلیب عیسی، مادر او و خواهرِ مادرش، و نیز مریم زن کْلوپاس و مریم مَجْدَلیّه ایستاده بودند. John 19:26: چون عیسی مادرش و آن شاگردی را که دوست می‌داشت در کنار او ایستاده دید، به مادر خود گفت: «بانو، اینک پسرت». John 19:27: سپس به آن شاگرد گفت: «اینک مادرت.» از آن ساعت، آن شاگرد، او را به خانة خود برد.

John 19:28: آنگاه عیسی آگاه از اینکه همه چیز به‌‌انجام رسیده است، برای آنکه کتاب آسمانی تحقق یابد، گفت: «تشنه‌ام.» John 19:29: در آنجا ظرفی بود پر از شراب ترشیده. پس اسفنجی آغشته به شراب را بر شاخه‌ای از زوفا گذاشته، پیش دهان او بردند. John 19:30: چون عیسی شراب را چشید، گفت: «به‌‌انجام رسید.» سپس سر خم کرد و روح خود را تسلیم نمود.

John 19:31: آن روز، روز «تهیه» بود، و روز بعد، شَبّات بزرگ. از آنجا که سران یهود نمی‌خواستند اجساد تا روز بعد بر صلیب بماند، از پیلاتُس خواستند که ساق پاهای آن سه تن را شکسته، اجسادشان را از صلیب پایین بیاورند. John 19:32: پس سربازان آمدند و ساقهای نخستین شخص و آن دیگر را که با عیسی بر صلیب شده بود، شکستند. John 19:33: امّا چون به عیسی رسیدند و دیدند مرده است، ساقهای او را نشکستند. John 19:34: امّا یکی از سربازان نیزه‌ای به پهلوی او فرو برد که در دم خون و آب از آن روان شد. John 19:35: آن که این را دید، شهادت می‌دهد تا شما نیز ایمان آورید. شهادت او راست است و او می‌داند که حقیقت را می‌گوید. John 19:36: اینها واقع شد تا کتاب آسمانی به حقیقت پیوندد که: «هیچیک از استخوانهایش شکسته نخواهد شد،» John 19:37: و نیز بخشی دیگر از کتاب که می‌گوید: «آن را که بر او نیزه زدند، خواهند نگریست.»

John 19:38: آنگاه یوسف، اهل رامه، از پیلاتُس اجازه خواست که پیکر عیسی را بر‌‌گیرد. یوسف از پیروان عیسی بود، امّا در نهان، زیرا از یهودیان بیم داشت. پیلاتُس به او اجازه داد. پس آمده، پیکر عیسی را بر‌‌گرفت. John 19:39: نیقودیموس نیز که پیشتر شبانه نزد عیسی رفته بود، آمد و با خود آمیخته‌ای از مُر و عود به وزن یکصد لیترا آورد. John 19:40: پس آنها پیکر عیسی را بر‌‌گرفته، آن را به‌‌رسم تدفین یهود با عطریات در کفن پیچیدند. John 19:41: آنجا که عیسی بر صلیب شد، باغی بود و در آن باغ مقبره‌ای تازه وجود داشت که هنوز مرده‌ای در آن گذاشته نشده بود. John 19:42: پس چون روز «تهیةِ» یهود بود و آن مقبره نیز نزدیک بود، پیکر عیسی را در آن گذاشتند.

John 20:1: در نخستین روز هفته، سحرگاهان، هنگامی که هوا هنوز تاریک بود، مریم مَجْدَلیّه به مقبره آمد و دید که سنگ از برابر آن برداشته شده است. John 20:2: پس دوان دوان نزد شَمعون پِطرُس و آن شاگرد دیگر که عیسی دوستش می‌داشت، رفت و به آنان گفت: «سرورمان را از مقبره برده‌اند و نمی‌دانیم کجا گذاشته‌اند.» John 20:3: پس پِطرُس همراه با آن شاگرد دیگر بیرون آمده، به‌‌سوی مقبره روان شدند. John 20:4: و هر دو با هم می‌دویدند؛ امّا آن شاگرد دیگر تندتر رفته، از پِطرُس پیش افتاد و نخست به مقبره رسید. John 20:5: پس خم شده، نگریست و دید که پارچه‌های کفن در آنجا هست، امّا درون مقبره نرفت. John 20:6: پس شَمعون پِطرُس نیز از پی او آمد و درون مقبره رفته، دید که پارچه‌های کفن در آنجا هست، John 20:7: امّا دستمالی که گرد سر عیسی بسته بودند در کنار پارچه‌های کفن نبود، بلکه جداگانه تا شده و در جایی دیگر گذاشته شده بود. John 20:8: پس آن شاگرد دیگر نیز که نخست به مقبره رسیده بود، به درون آمد و دید و ایمان آورد. John 20:9: زیرا هنوز کتب مقدّس را درک نکرده بودند که او باید از مردگان برخیزد. John 20:10: آنگاه آن دو شاگرد به خانة خود بازگشتند.

John 20:11: و امّا مریم، بیرون، نزدیک مقبره ایستاده بود و می‌گریست. او گریان خم شد تا به‌‌درون مقبره بنگرد. John 20:12: آنگاه دو فرشته را دید که جامه‌های سفید بر تن داشتند و آنجا که پیکر عیسی نهاده شده بود، یکی در جای سر و دیگری در جای پاهای او نشسته بودند. John 20:13: آنها به او گفتند: «ای زن، چرا گریانی؟» او پاسخ داد: «سرورم را برده‌اند و نمی‌دانم کجا گذاشته‌اند.» John 20:14: چون این را گفت برگشت و عیسی را آنجا ایستاده دید، امّا نشناخت. John 20:15: عیسی به او گفت: «ای زن، چرا گریانی؟ که را می‌جویی؟» مریم به گمان اینکه باغبان است، گفت: «سرورم، اگر تو او را برداشته‌ای، به من بگو کجا گذاشته‌ای تا بروم و او را بر‌‌گیرم.» John 20:16: عیسی صدا زد: «مریم!» مریم روی به جانب او گرداند و به زبان عبرانیان گفت: «رَبّونی!» (یعنی استاد). John 20:17: عیسی به او گفت: «بر من میاویز، زیرا هنوز نزد پدر صعود نکرده‌ام. بلکه نزد برادرانم برو و به آنها بگو که نزد پدر خود و پدر شما و خدای خود و خدای شما صعود می‌کنم.» John 20:18: مریم مَجْدَلیّه رفت و شاگردان را خبر داد که «خداوند را دیده‌ام!» و آنچه به او گفته بود، بدیشان بازگفت.

John 20:19: شامگاه همان روز، که نخستین روز هفته بود، آنگاه که شاگردان گرد هم بودند و درها از ترس یهودیان قفل بود، عیسی آمد و در میان ایشان ایستاد و گفت: «سلام بر شما!» John 20:20: چون این را گفت، دستها و پهلوی خود را به آنان نشان داد. شاگردان با دیدن خداوند شادمان شدند. John 20:21: عیسی باز به آنان گفت: «سلام بر شما! همان‌‌گونه که پدر مرا فرستاد، من نیز شما را می‌فرستم.» John 20:22: با گفتن این سخن، دمید و فرمود: «روح‌القدس را بیابید. John 20:23: اگر گناهان کسی را ببخشایید، بر آنها بخشیده خواهد شد؛ و اگر گناهان کسی را نابخشوده بگذارید، نابخشوده خواهد ماند.»

John 20:24: هنگامی که عیسی آمد، توما، یکی از آن دوازده، که دوقلو نیز خوانده می‌شد، با ایشان نبود. John 20:25: پس دیگر شاگردان به او گفتند: «خداوند را دیده‌ایم!» امّا او به ایشان گفت: «تا خودْ نشان میخها را در دستهایش نبینم و انگشت خود را بر جای میخها نگذارم و دست خویش را در سوراخ پهلویش ننهم، ایمان نخواهم آورد.» John 20:26: پس از هشت روز، شاگردان عیسی باز در خانه بودند و توما با آنها بود. در حالی که درها قفل بود، عیسی آمد و در میان ایشان ایستاد و گفت: «سلام بر شما!» John 20:27: آنگاه به توما گفت: «انگشت خود را اینجا بگذار و دستهایم را ببین، و دست خود را پیش آور و در سوراخ پهلویم بگذار و بی‌ایمان مباش، بلکه ایمان داشته باش.» John 20:28: توما به او گفت: «خداوند من و خدای من!» John 20:29: عیسی گفت: «آیا چون مرا دیدی ایمان آوردی؟ خوشا‌‌به‌‌حال آنان که نادیده، ایمان آورند.»

John 20:30: عیسی آیات بسیارِ دیگر در حضور شاگردان به‌‌ظهور رسانید که در این کتاب نوشته نشده است. John 20:31: امّا اینها نوشته شد تا ایمان آورید که عیسی همان «مسیح»، پسر خداست، و تا با این ایمان، در نام او حیات داشته باشید.

John 21:1: پس از این وقایع، عیسی بار دیگر خود را در کنار دریاچة تیبِریه بر شاگردان نمایان ساخت. او اینچنین نمایان گشت: John 21:2: روزی شَمعون پِطرُس، تومای معروف به دوقلو، نَتَنائیل از مردمان قانای جلیل، پسران زِبِدی و دو شاگرد دیگر با هم بودند. John 21:3: شَمعون پِطرُس به آنها گفت: «من به صید ماهی می‌روم.» آنها گفتند: «ما نیز با تو می‌آییم.» پس بیرون رفته، سوار قایق شدند. امّا در آن شب چیزی صید نکردند. John 21:4: سحرگاهان، عیسی در کنار ساحل ایستاد؛ امّا شاگردان درنیافتند که عیسی است. John 21:5: او به آنها گفت: «ای فرزندان، چیزی برای خوردن ندارید؟» پاسخ دادند: «نه!» John 21:6: گفت: «تور را به جانب راست قایق بیندازید که خواهید یافت.» ایشان چنین کردند و از فراوانی ماهی قادر نبودند تور را به درون قایق بکشند. John 21:7: شاگردی که عیسی دوستش می‌داشت، به پِطرُس گفت: «خداوند است!» شَمعون پِطرُس چون شنید او خداوند است، در دم جامة خود را گرد خویش پیچید – زیرا آن را از تن به‌‌در آورده بود – و خود را به دریا افکند. John 21:8: امّا دیگر شاگردان با قایق آمدند، در حالی که تورِ پر از ماهی را با خود می‌کشیدند، زیرا فاصلة آنها با ساحل فقط دویست ذراع بود.

John 21:9: چون به ساحل رسیدند، دیدند آتشی با زغال افروخته است و ماهی بر آن نهاده شده، و نان نیز هست. John 21:10: عیسی به ایشان گفت: «از آن ماهیها که هم‌اکنون گرفتید، بیاورید.» John 21:11: شَمعون پِطرُس به درون قایق رفت و تور را به ساحل کشید. تورْ پر از ماهیهای بزرگ بود، به تعداد صد و پنجاه و سه ماهی. و با اینکه شمار ماهیها بدین حد زیاد بود، تور پاره نشد. John 21:12: عیسی به ایشان گفت: «بیایید صبحانه بخورید.» هیچیک از شاگردان جرئت نکرد از او بپرسد، «تو کیستی؟» زیرا می‌دانستند که او خداوند است. John 21:13: عیسی پیش آمده، نان را بر‌‌گرفت و به آنها داد، و نیز ماهی را. John 21:14: این سوّمین بار بود که عیسی پس از برخاستن از مردگان بر شاگردان خویش نمایان می‌شد.

John 21:15: پس از صبحانه، عیسی از شَمعون پِطرُس پرسید: «ای شَمعون، پسر یونا، آیا مرا بیش از اینها دوست می‌داری؟» او پاسخ داد: «بله سرورم؛ تو می‌دانی که دوستت دارم.» عیسی به او گفت: «از بره‌های من مراقبت کن.» John 21:16: بار دوّم عیسی از او پرسید: «ای شَمعون، پسر یونا، آیا مرا دوست می‌داری؟» او پاسخ داد: «بله سرورم؛ می‌دانی که دوستت دارم.» عیسی گفت: «گوسفندان مرا شبانی کن.» John 21:17: بار سوّم عیسی به او گفت: «ای شَمعون پسر یونا، آیا مرا دوست می‌داری؟» پِطرُس از اینکه عیسی سه بار از او پرسید، «آیا مرا دوست می‌داری؟» آزرده شد و پاسخ داد: «سرورم، تو از همه چیز آگاهی؛ تو می‌دانی که دوستت دارم.» عیسی گفت: «از گوسفندان من مراقبت کن. John 21:18: آمین، آمین، به تو می‌گویم، زمانی که جوانتر بودی کمر خویش بر‌‌می‌بستی و هر جا که می‌خواستی می‌رفتی؛ امّا چون پیر شوی دستهایت را خواهی گشود و دیگری کمر تو را بر‌‌بسته، به جایی که نمی‌خواهی خواهد برد.» John 21:19: عیسی با این سخن به چگونگی مرگی اشاره می‌کرد که پِطرُس با آن خدا را جلال می‌داد. سپس عیسی به او گفت: «از پی من بیا.»

John 21:20: آنگاه پِطرُس برگشت و دید آن شاگردی که عیسی دوستش می‌داشت از پی آنها می‌آید. او همان بود که در وقت شام بر سینة عیسی تکیه زده و از او پرسیده بود، «سرورم، کیست که تو را تسلیم دشمن خواهد کرد؟» John 21:21: چون پِطرُس او را دید، از عیسی پرسید: «سرور من، پس او چه می‌شود؟» John 21:22: عیسی به او گفت: «اگر بخواهم او تا بازگشت من باقی بماند، تو را چه؟ تو از پی من بیا!» John 21:23: پس این گمان در میان برادران شایع شد که آن شاگرد نخواهد مرد، حال آنکه عیسی به پِطرُس نگفت که او نخواهد مرد، بلکه گفت «اگر بخواهم او تا بازگشت من باقی بماند، تو را چه؟»

John 21:24: همان شاگرد است که بر این چیزها شهادت می‌دهد و اینها را نوشته است. ما می‌دانیم که شهادت او راست است.

John 21:25: عیسی کارهای بسیار دیگر نیز کرد که اگر یک به یک نوشته می‌شد، گمان نمی‌کنم حتی تمامی جهان نیز گنجایش آن نوشته‌ها را می‌داشت.

Acts 1:1: ای تِئوفیلوس، من اثر نخست خود را در باب همة اموری تألیف کردم که عیسی به عمل نمودن و تعلیم دادنشان آغاز کرد Acts 1:2: تا روزی که به‌‌واسطة روح‌القدس دستورهایی به رسولان برگزیدة خود داد و سپس به بالا برده شد. Acts 1:3: او پس از رنج کشیدن، خویشتن را بر آنان ظاهر ساخت و با دلایل بسیار ثابت کرد که زنده شده است. پس به‌‌مدت چهل روز بر آنان ظاهر می‌شد و دربارة پادشاهی خدا با ایشان سخن می‌گفت. Acts 1:4: یک بار در حین صرف غذا بدیشان امر فرمود که: «اورشلیم را ترک مکنید، بلکه منتظر آن وعدة پدر باشید که از من شنیده‌اید. Acts 1:5: زیرا یحیی با آب تعمید می‌داد، امّا چند روزی بیش نخواهد گذشت که شما با روح‌القدس تعمید خواهید یافت.»

Acts 1:6: پس چون گرد هم آمده بودند، از او پرسیدند: «خداوندا، آیا در این زمان است که پادشاهی را به اسرائیل باز‌‌خواهی گردانید؟»

Acts 1:7: عیسی پاسخ داد: «بر شما نیست که ایام و زمانهایی را که پدر در اختیار خود نگاه داشته است بدانید؛ Acts 1:8: امّا چون روح‌القدس بر شما آید، قدرت خواهید یافت و در اورشلیم و تمامی یهودیه و سامره و تا دورترین نقاط جهان، شاهدان من خواهید بود.»

Acts 1:9: پس از گفتن این سخنان، در حالی که ایشان می‌نگریستند، به بالا برده شد و ابری او را از مقابل چشمان ایشان بر‌‌گرفت. Acts 1:10: هنگامی که می‌رفت و شاگردان به آسمان چشم دوخته بودند، ناگاه دو مردِ سفیدپوش در کنارشان ایستادند Acts 1:11: و گفتند: «ای مردان جلیلی، چرا ایستاده به آسمان چشم دوخته‌اید؟ همین عیسی که از میان شما به آسمان برده شد، باز خواهد آمد، به همین‌‌گونه که دیدید به آسمان رفت.»

Acts 1:12: آنگاه شاگردان از کوه موسوم به زیتون به اورشلیم بازگشتند. آن کوه بیش از مسافت یک روز شَبّات با اورشلیم فاصله نداشت. Acts 1:13: چون به شهر رسیدند، به بالاخانه‌ای رفتند که اقامتگاهشان بود. آنان پِطرُس و یوحنا، یعقوب و آندریاس، فیلیپُس و توما، بَرتولْما و مَتّی، یعقوب فرزند حَلْفای و شَمعون غیور و یهودا فرزند یعقوب بودند. Acts 1:14: ایشان همگی به همراه زنان و نیز مریم مادر عیسی و برادران او، یکدل تمامی وقت خود را وقف دعا کردند.

Acts 1:15: یکی از آن روزها، پِطرُس در میان برادران که جملگی حدود یکصد و بیست تن بودند، ایستاد Acts 1:16: و گفت: «ای برادران، آن نوشتة کتب مقدّس باید به حقیقت می‌پیوست که در آن روح‌القدس مدتها پیش به زبان داوود دربارة یهودا، راهنمای گرفتارکنندگان عیسی، پیشگویی کرده بود. Acts 1:17: زیرا او یکی از ما محسوب می‌شد و سهمی در این خدمت داشت.»

Acts 1:18: (یهودا با پاداش شرارت خود قطعه زمینی خرید و در آن به‌‌روی در‌‌افتاد و از میان پاره شد و امعا و احشایش همه بیرون ریخت. Acts 1:19: ساکنان اورشلیم همه از این واقعه آگاه شدند و به زبان خود آن محل را «حَقَلْ دِما»، یعنی زمین خون نامیدند.)

Acts 1:20: «در کتاب مزامیر نوشته شده است: « ‹باشد که خانه‌اش متروک گردد و کس در آن مأوا نگیرد،›

و نیز آمده است: « ‹باشد که منصب نظارتش نیز به دیگری سپرده شود.›

Acts 1:21: از این‌‌رو لازم است از میان کسانی که در تمام مدت آمد و رفت عیسای خداوند در میان ما، با ما بوده‌اند، Acts 1:22: از زمان تعمید یحیی تا روزی که عیسی از نزد ما بالا برده شد، یکی از آنان با ما از شاهدان رستاخیز عیسی گردد.»

Acts 1:23: پس دو تن را پیشنهاد کردند: یوسف را که بَرسابا خوانده می‌شد و او را به نام یوستوس هم می‌شناختند، و مَتیاس را. Acts 1:24: آنگاه چنین دعا کردند: «خداوندا، تو از قلوب همگان آگاهی. تو خود بر ما عیان فرما که کدامین‌‌یک از این دو را برگزیده‌ای Acts 1:25: تا این خدمت رسالت را بر عهده گیرد، خدمتی که یهودا از آن روی بر‌‌تافت و به جایی رفت که بدان تعلق داشت.» Acts 1:26: سپس قرعه انداختند و به نام مَتیاس افتاد. بدین‌‌گونه او به جرگة یازده رسول پیوست.

Acts 2:1: چون روز پِنتیکاست فرا‌‌رسید، همه یکدل در یک جا جمع بودند Acts 2:2: که ناگاه صدایی همچون صدای وزش تندبادی از آسمان آمد و خانه‌ای را که در آن نشسته بودند، به‌‌تمامی پر کرد. Acts 2:3: آنگاه، زبانه‌هایی دیدند همچون زبانه‌های آتش که تقسیم شد و بر هر یک از ایشان قرار گرفت. Acts 2:4: سپس همه از روح‌القدس پُر گشتند و آن‌‌گونه که «روح» بدیشان قدرت تکلّم می‌بخشید، به زبانهای دیگر سخن گفتن آغاز کردند.

Acts 2:5: در آن روزها، یهودیان خداترس، از همة ممالک زیر آسمان، در اورشلیم به‌‌سر می‌بردند. Acts 2:6: چون این صدا برخاست، جماعتی گرد آمده، غرق شگفتی شدند، زیرا هر یک از ایشان می‌شنید که آنان به زبان خودش سخن می‌گویند. Acts 2:7: پس حیران و بهت‌زده، گفتند: «مگر اینها که سخن می‌گویند جملگی اهل جلیل نیستند؟ Acts 2:8: پس چگونه هر یک می‌شنویم که به زبان زادگاه ما سخن می‌گویند؟ Acts 2:9: پارتها و مادها و ایلامیان، مردمان بین‌النهرین و یهودیه و کاپادوکیه و پونتوس و آسیا Acts 2:10: و فْریجیه و پامفیلیه و مصر و نواحی لیبی متصل به قیرَوان و نیز زائران رومی Acts 2:11: (چه یهودی و چه یهودی شده)؛ و همچنین مردمان کْرِت و عربستان – همه می‌شنویم که اینان به زبان ما مدح اعمال عظیم خدا را می‌گویند.» Acts 2:12: پس همگی متحیر و سرگشته از یکدیگر می‌پرسیدند: «معنی این رویداد چیست؟»

Acts 2:13: امّا برخی نیز ریشخندکنان می‌گفتند: «اینان مست شرابند!»

Acts 2:14: آنگاه پِطرُس با آن یازده تن برخاست و صدای خود را بلند کرده، خطاب بدیشان گفت: «ای یهودیان و ای ساکنان اورشلیم، این را دریابید و به آنچه می‌گویم بدقّت گوش فرا‌‌دهید! Acts 2:15: این مردان، بر‌‌خلاف آنچه شما پنداشته‌اید مست نیستند، زیرا هنوز ساعت سوّم از روز است! Acts 2:16: بلکه این همان است که یوئیل نبی درباره‌اش چنین پیشگویی کرده بود:
Acts 2:17: «‹خدا می‌فرماید: در روزهای آخر از روح خود بر تمامی بشر فرو خواهم ریخت. پسران و دخترانتان نبوّت خواهند کرد، جوانانتان رؤیاها خواهند دید و پیرانتان خوابها.

Acts 2:18: و نیز در آن روزها، حتی بر غلامان و کنیزانم، از روح خود فرو خواهم ریخت و آنان نبوّت خواهند کرد.

Acts 2:19: بالا، در آسمان، عجایب، و پایین، بر زمین، آیاتی از خون و آتش و بخار به‌‌ظهور خواهم آورد.

Acts 2:20: پیش از فرا‌‌رسیدن روز عظیم و پرشکوه خداوند خورشید به تاریکی و ماه به خون بدل خواهد شد.

Acts 2:21: آنگاه هر که نام خداوند را بخواند، نجات خواهد یافت.›

Acts 2:22: «ای قوم اسرائیل، این را بشنوید: چنان که خود آگاهید، عیسای ناصری مردی بود که خدا با معجزات و عجایب و آیاتی که به‌‌دست او در میان شما ظاهر ساخت، بر حقانیتش گواهی داد. Acts 2:23: آن مرد بنا بر مشیّت و پیشدانی خدا به شما تسلیم کرده شد و شما به‌‌دست بی‌دینان بر صلیبش کشیده، کشتید. Acts 2:24: ولی خدا او را از دردهای مرگ رهانیده، برخیزانید، زیرا محال بود مرگ بتواند او را در چنگال خود نگاه دارد. Acts 2:25: چنان که داوود دربارة او می‌فرماید: « ‹خداوند را همواره پیش روی خود دیده‌ام، چه او بر دست راست من است تا متزلزل نشوم.

Acts 2:26: از این‌‌رو دلم شاد است و زبانم در وجد، و بدنم نیز در امید ساکن خواهد بود.

Acts 2:27: چرا که جانم را در جهان مردگان رها نخواهی کرد و نخواهی گذاشت قدّوست فساد ببیند.

Acts 2:28: تو راههای حیات را به من نموده‌ای، و با حضور خود مرا از شادی لبریز خواهی کرد.›

Acts 2:29: «ای برادران، می‌توانم با اطمینان به شما بگویم که داوودِ پاتْریارْک وفات یافت و دفن شد و مقبره‌اش نیز تا به امروز نزد ما باقی است. Acts 2:30: امّا او نبی بود و می‌دانست خدا برایش سوگند خورده است که کسی را از نسل او بر تخت سلطنت وی خواهد نشانید. Acts 2:31: پس آینده را پیشاپیش دیده، دربارة رستاخیز مسیح گفت که جان او در جهان مردگان رها نگردد و بدنش نیز فساد نبیند. Acts 2:32: خدا همین عیسی را برخیزانید و ما همگی شاهد بر آنیم. Acts 2:33: او به‌‌دست راست خدا بالا برده شد و از پدر، روح‌القدسِ موعود را دریافت کرده، این را که اکنون می‌بینید و می‌شنوید، فرو ریخته است. Acts 2:34: زیرا داوود خود به آسمان صعود نکرد، و با این‌‌همه گفت: « ‹خداوند به خداوند من گفت: «به‌‌دست راست من بنشین

Acts 2:35: تا آن هنگام که دشمنانت را کرسی زیر پایت سازم.»›

Acts 2:36: «پس قوم اسرائیل، جملگی به‌‌یقین بدانند که خدا این عیسی را که شما بر صلیب کشیدید، خداوند و مسیح ساخته است.»

Acts 2:37: چون این را شنیدند، دلریش گشته، به پِطرُس و سایر رسولان گفتند: «ای برادران، چه کنیم؟»

Acts 2:38: پِطرُس بدیشان گفت: «توبه کنید و هر یک از شما به نام عیسی مسیح برای آمرزش گناهان خود تعمید گیرید که عطای روح‌القدس را خواهید یافت. Acts 2:39: زیرا این وعده برای شما و فرزندانتان و همة کسانی است که دورند، یعنی هر که خداوندْ خدای ما او را فرا‌‌خوانَد.»

Acts 2:40: پِطرُس با سخنان بسیار دیگر شهادت داد و ترغیبشان کرده، گفت: «خود را از این نسل منحرف برهانید!» Acts 2:41: پس پیام او را پذیرفتند و تعمید گرفتند. در همان روز حدود سه هزار تن بدیشان پیوستند.

Acts 2:42: آنان خود را وقف تعلیم یافتن از رسولان و مصاحبت و پاره کردن نان و دعا کردند. Acts 2:43: امّا بهت و حیرت بر همه مستولی شده بود، و عجایب و آیات بسیار به‌‌دست رسولان به‌‌ظهور می‌رسید. Acts 2:44: مؤمنان همه با هم به‌‌سر می‌بردند و در همه چیز شریک بودند. Acts 2:45: املاک و اموال خود را می‌فروختند و بهای آن را بر‌‌حسب نیاز هر کس بین همه تقسیم می‌کردند. Acts 2:46: ایشان هر روز، یکدل در معبد گرد می‌آمدند و در خانه‌های خود نیز نان را پاره می‌کردند و با خوشی و صفای دل با هم خوراک می‌خوردند Acts 2:47: و خدا را حمد می‌گفتند. تمامی خلقْ ایشان را عزیز می‌داشتند؛ و خداوند هر روزه نجات‌یافتگان را به جمعشان می‌افزود.

Acts 3:1: روزی پِطرُس و یوحنا در نهمین ساعت روز که وقت دعا بود، به معبد می‌رفتند. Acts 3:2: در آن هنگام، تنی چند، مردی را که لنگ مادرزاد بود، می‌آوردند. آنها او را هر روز کنار آن دروازه معبد که «دروازة زیبا» نام داشت می‌گذاشتند تا از مردمی که وارد معبد می‌شدند، صدقه بخواهد. Acts 3:3: چون او پِطرُس و یوحنا را دید که می‌خواهند به معبد در‌‌آیند، از آنان صدقه خواست. Acts 3:4: پِطرُس و یوحنا بر وی چشم دوختند؛ پِطرُس گفت: «به ما بنگر!» Acts 3:5: پس آن مرد بر ایشان نظر انداخت و منتظر بود چیزی به او بدهند.

Acts 3:6: امّا پِطرُس به وی گفت: «مرا زر و سیم نیست، امّا آنچه دارم به تو می‌دهم! به نام عیسی مسیحِ ناصری برخیز و راه برو!» Acts 3:7: سپس دست راست مرد را گرفت و او را برخیزانید. همان دم پاها و ساقهای او قوّت گرفت Acts 3:8: و از جا جست و بر پاهای خود ایستاده، به‌‌راه افتاد. سپس جست و خیز کنان و خدا را حمد گویان، با ایشان وارد معبد شد. Acts 3:9: همة مردم او را در حال راه رفتن و حمد گفتن خدا دیدند، Acts 3:10: و دریافتند همان است که پیش از آن برای گرفتن صدقه کنار «دروازة زیبای» معبد می‌نشست؛ پس، از آنچه بر او گذشته بود، غرق در تعجب و حیرت شدند.

Acts 3:11: در همان حال که آن مرد همراه پِطرُس و یوحنا می‌رفت و از آنان جدا نمی‌شد، تمام جماعت حیرتزده در «رواق سلیمان» به‌‌سوی ایشان دویدند. Acts 3:12: چون پِطرُس این را دید، خطاب به جماعت گفت: «ای مردان اسرائیلی، چرا از این امر در شگفتید؟ چرا به ما خیره شده‌اید، چنان که گویی به نیرو و تقوای خود، این مرد را شفا داده‌ایم؟ Acts 3:13: خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب، خدای پدران ما، خادم خود عیسی را جلال داد، همان که شما تسلیمش کردید و در حضور پیلاتُس انکارش نمودید، هر‌‌چند رأی او بر این بود که آزادش سازد. Acts 3:14: شما بودید که دستِ رد بر سینة آن قدّوس و پارسا زدید و خواستید قاتلی به‌‌جای او به شما بخشیده شود. Acts 3:15: شما سرچشمة حیات را کشتید، امّا خدا او را از میان مردگان برخیزانید و ما شاهد بر این هستیم. Acts 3:16: آنچه این مرد را، که می‌بینید و می‌شناسید، نیرو بخشیده است، نام عیسی و ایمان به آن نام است. آری، ایمانی که به‌‌واسطة اوست، این مرد را در حضور شما تندرست ساخته است.

Acts 3:17: «و حال ای برادران، می‌دانم که عمل شما و بزرگانتان از جهل بود. Acts 3:18: ولی خدا از همین راه آنچه را که به زبان همة پیامبران پیشگویی کرده بود، به انجام رسانید: این را که مسیحِ او رنج خواهد کشید. Acts 3:19: پس توبه کنید و به‌‌سوی خدا بازگردید تا گناهانتان پاک شود و ایام استراحت از حضور خداوند برایتان فرا‌‌رسد، Acts 3:20: و تا خدا، عیسی، یعنی همان مسیح را که از پیش برای شما مقرر شده بود، بفرستد، Acts 3:21: که باید آسمان پذیرای او می‌شد تا ایامی که همه چیز بنا بر آنچه خدا از دیرباز به زبان همة پیامبرانِ مقدّس خود گفته است، احیا گردد. Acts 3:22: موسی فرموده است: ‹خداوندْ خدای شما، از میان برادرانتان پیامبری همانند من مبعوث خواهد کرد و بر شماست تا هر‌‌آنچه به شما گوید، به گوش جان بشنوید. Acts 3:23: هر که به آن پیامبر گوش نسپارد، از قوم اسرائیل بریده خواهد شد.›

Acts 3:24: «نیز همة پیامبران، از سموئیل به بعد، جملگی یکصدا دربارة این روزها پیشگویی کرده‌اند. Acts 3:25: و شما فرزندان پیامبران و وارثان عهدی هستید که خدا با پدرانتان بست. او به ابراهیم گفت: ‹قبایل زمین، همه از نسل تو برکت خواهند یافت.› Acts 3:26: هنگامی که خدا خادم خود را مبعوث کرد، نخست او را نزد شما فرستاد تا شما را برکت دهد، بدین که هر یک از شما را از راههای گناه‌آلودتان بازگرداند.»

Acts 4:1: پِطرُس و یوحنا هنوز با مردم سخن می‌گفتند که کاهنان و فرماندة نگهبانان معبد و صَدّوقیان سر‌‌رسیدند. Acts 4:2: آنان سخت خشمگین بودند که رسولان مردم را تعلیم می‌دادند و اعلام می‌کردند که در عیسی، رستاخیز مردگان وجود دارد. Acts 4:3: پس ایشان را گرفتند و چون عصر بود تا روز بعد در حبس نگاه داشتند. Acts 4:4: امّا بسیاری از آنها که پیام را شنیده بودند، ایمان آوردند و شمار مردان به حدود پنج هزار رسید.

Acts 4:5: روز بعد، بزرگان و مشایخ و علمای دین در اورشلیم گرد هم آمدند. Acts 4:6: در این مجلس، حَنّا کاهن اعظم و قیافا و یوحنا و اسکندر و همة افراد خانوادة کهانت اعظم حضور داشتند. Acts 4:7: آنان محبوسین را در میان به‌‌پا داشته، از ایشان پرسیدند: «به چه قدرت و نامی این کار را کرده‌اید؟»

Acts 4:8: آنگاه پِطرُس از روح‌القدس پر شده، پاسخ داد: «ای بزرگان قوم و مشایخ، Acts 4:9: اگر امروز به‌‌خاطر نیکی در حق مردی علیل از ما بازخواست می‌شود، و می‌پرسید او چگونه شفا یافته است، Acts 4:10: پس همة شما و تمامی قوم اسرائیل بدانید که به نام عیسی مسیح ناصری است که این مرد در برابرتان تندرست ایستاده است، به نام همان که شما بر صلیب کشیدید امّا خدا او را از مردگان برخیزانید. Acts 4:11: اوست « ‹آن سنگ که شما معماران رد کردید ولی سنگ اصلی بنا شده است.›

Acts 4:12: در هیچ‌کس جز او نجات نیست، زیرا زیر آسمان نامی جز نام عیسی به آدمیان داده نشده تا بدان نجات یابیم.»

Acts 4:13: چون شهامت پِطرُس و یوحنا را دیدند و دانستند که افرادی آموزش ندیده و عامی هستند، در شگفت شدند و دریافتند که از یاران عیسی بوده‌اند. Acts 4:14: ولی چون مردِ شفا یافته در کنار آن دو ایستاده بود، نتوانستند چیزی بگویند. Acts 4:15: پس دستور دادند که از مجلس بیرون بروند و خود به مشورت نشستند. Acts 4:16: با یکدیگر گفتند: «با این دو چه کنیم؟ زیرا همة ساکنان اورشلیم می‌دانند که معجزه‌ای آشکار به‌‌دست ایشان انجام شده است و نمی‌توانیم منکر آن شویم. Acts 4:17: ولی تا بیش از این در میان قوم شیوع نیابد، باید به این مردان اخطار کنیم که دیگر با احدی بدین نام سخن نگویند.»

Acts 4:18: آنگاه ایشان را باز فرا‌‌خواندند و حکم کردند که هرگز به نام عیسی چیزی نگویند و تعلیمی ندهند. Acts 4:19: امّا پِطرُس و یوحنا پاسخ دادند: «شما خود داوری کنید، کدام در نظر خدا درست است، اطاعت از شما یا اطاعت از خدا؟ Acts 4:20: زیرا ما نمی‌توانیم آنچه دیده و شنیده‌ایم، بازنگوییم.»

Acts 4:21: پس آن دو را پس از تهدیدهای بیشتر رها کردند زیرا راهی برای مجازاتشان نیافتند، چرا که همة مردم خدا را به‌‌خاطر آنچه رخ داده بود، حمد می‌گفتند. Acts 4:22: زیرا مردی که معجزه‌آسا شفا یافته بود، بیش از چهل سال داشت.

Acts 4:23: پِطرُس و یوحنا پس از رهایی نزد یاران خود بازگشتند و آنچه را که سران کاهنان و مشایخ به آنها گفته بودند، بازگفتند. Acts 4:24: چون این را شنیدند، یکصدا به درگاه خدا دعا کرده، گفتند: «ای خداوندِ حاکم بر همة امور، ای آفرینندة آسمان و زمین و دریا و آنچه در آنهاست، Acts 4:25: تو خود به‌‌واسطة روح‌القدس از زبان پدر ما، خادمت داوود، فرمودی: « ‹از چه سبب قومها بشورند و ملتها به عبث دسیسه کنند؟

Acts 4:26: پادشاهان جهان صف آرایند و حاکمان گرد هم آیند، بر‌‌ضد خداوند و بر‌‌ضد مسیح او.›

Acts 4:27: براستی که در همین شهر، هیرودیس و پُنتیوس پیلاتُس با غیریهودیان و قوم اسرائیل بر‌‌ضد خادم مقدّست عیسی که او را مسح کردی، همدست شدند، Acts 4:28: تا آنچه را که دست و ارادة تو از پیش مقدّر کرده بود، تحقق بخشند. Acts 4:29: اکنون، ای خداوند، به تهدیدهای ایشان نظر کن و خادمان خود را عنایت فرما تا کلامت را با شهامت کامل بیان کنند، Acts 4:30: و نیز دست خود را به شفا دراز کن و به نام خادم مقدّست عیسی، آیات و معجزات به‌‌ظهور آور.»

Acts 4:31: پس از دعای ایشان، مکانی که در آن جمع بودند به‌‌لرزه در‌‌آمد و همه از روح‌القدس پر شده، کلام خدا را با شهامت بیان می‌کردند.

Acts 4:32: همة ایمانداران را یک دل و یک جان بود و هیچ‌کس چیزی از اموالش را از آن خود نمی‌دانست، بلکه در همه چیز با هم شریک بودند. Acts 4:33: رسولان با نیرویی عظیم به رستاخیز خداوندْ عیسی شهادت می‌دادند و فیضی عظیم بر همگی ایشان بود. Acts 4:34: هیچ‌کس در میان آنها محتاج نبود، زیرا هر که زمین یا خانه‌ای داشت، می‌فروخت و وجه آن را Acts 4:35: پیش پای رسولان می‌گذاشت تا بر حسب نیاز هر کس بین همه تقسیم شود. Acts 4:36: یوسف نیز که از قبیلة لاوی و اهل قپرس بود و رسولان او را برنابا یعنی «مشوّق» لقب داده بودند، Acts 4:37: مزرعه‌ای را که داشت، فروخت و وجه آن را آورده، پیش پای رسولان گذاشت.

Acts 5:1: و امّا شخصی حَنانیا نام با همسرش سَفیره مِلکی را فروخته، Acts 5:2: بخشی از بهای آن را با آگاهی کامل زنش نگاه داشت و مابقی را آورده، پیش پای رسولان نهاد. Acts 5:3: پِطرُس به او گفت: «ای حَنانیا، چرا گذاشتی شیطان دلت را چنین پر سازد که به روح‌القدس دروغ بگویی و بخشی از بهای زمین را برای خود نگاه داری؟ Acts 5:4: مگر پیش از فروش از آن خودت نبود؟ و آیا پس از فروش نیز بهایش در اختیار خودت نبود؟ چه چیز تو را بر آن داشت که چنین کنی؟ تو نه به انسان، بلکه به خدا دروغ گفتی!»

Acts 5:5: چون حَنانیا این سخنان را شنید، بر زمین افتاد و جان سپرد! ترسی شدید بر همة آنان که این را شنیدند مستولی شد. Acts 5:6: آنگاه جوانان پیش آمدند و او را در کفن پیچیدند و بیرون برده، دفن کردند.

Acts 5:7: نزدیک سه ساعت بعد، زن او بی‌خبر از ماجرا وارد شد. Acts 5:8: پِطرُس از او پرسید: «مرا بگو که آیا زمین را به همین بها فروختید؟»

سَفیره پاسخ داد: «بله، به همین بها.»

Acts 5:9: پِطرُس به او گفت: «چرا با یکدیگر همدست شدید تا روح خداوند را بیازمایید؟ پاهای آنان که شوهرت را دفن کردند هم‌اکنون بر آستانة در است و تو را نیز بیرون خواهند برد.»

Acts 5:10: در دم، سَفیره نیز پیش پاهای پِطرُس افتاد و جان سپرد. چون جوانان وارد شدند، او را نیز مرده یافتند. پس بیرونش برده، کنار شوهرش دفن کردند. Acts 5:11: آنگاه ترسی عظیم بر تمامی کلیسا و همة آنان که این را شنیدند، مستولی شد.

Acts 5:12: آیات و معجزات بسیار به‌‌دست رسولان در میان قوم به‌‌ظهور می‌رسید و ایمانداران همگی یکدل در رواق سلیمان گرد می‌آمدند. Acts 5:13: امّا از دیگران کسی جرئت نمی‌کرد به آنها نزدیک شود، هر‌چند مردمان همگی ایشان را بسیار محترم می‌داشتند. Acts 5:14: شمار بس فزونتری از مردان و زنان ایمان آورده، به خداوند می‌پیوستند، Acts 5:15: تا جایی که حتی بیماران را به میدانهای شهر می‌آوردند و آنان را بر بسترها و تختها می‌خواباندند تا چون پِطرُس از آنجا می‌گذرد، دست‌کم سایه‌اش بر برخی از آنان افتد. Acts 5:16: نیز مردم دسته دسته از شهرهای اطراف اورشلیم می‌آمدند و بیماران و رنجدیدگانِ ارواح پلید را می‌آوردند، و همه شفا می‌یافتند.

Acts 5:17: امّا کاهن اعظم و همة همکارانش که از فرقه صَدّوقی بودند، از فرط حسد دست به‌‌کار شدند Acts 5:18: و رسولان را گرفته، به زندان عمومی افکندند. Acts 5:19: ولی شب‌‌هنگام، فرشتة خداوند درهای زندان را گشود و ایشان را بیرون آورد Acts 5:20: و گفت: «بروید و در معبد بایستید و پیام کامل این حیات را به مردم بگویید.»

Acts 5:21: پس سحرگاهان بنا بر آنچه بدیشان گفته شده بود به معبد در‌‌آمدند و به تعلیم مردم پرداختند.

چون کاهن اعظم و همکارانش آمدند، اهل شورا و تمامی مشایخ اسرائیل را فرا‌‌خواندند و کسانی فرستادند تا رسولان را از زندان بیاورند. Acts 5:22: امّا چون مأموران وارد زندان شدند، رسولان را نیافتند. پس بازگشته، خبر دادند که Acts 5:23: «درهای زندان محکم بسته بود و قراولان نیز مقابل درها ایستاده بودند. ولی چون درها را گشودیم هیچ‌کس را در زندان نیافتیم.» Acts 5:24: با شنیدن این خبر، فرماندة قراولان معبد و سران کاهنان حیران مانده، به فکر فرو‌ رفتند که «عاقبت این کار چه خواهد شد؟»

Acts 5:25: در این هنگام، شخصی آمد و به آنها خبر داده، گفت: «آنها که به زندانشان افکنده بودید، اکنون در معبد ایستاده‌اند و مردم را تعلیم می‌دهند.» Acts 5:26: پس فرماندة قراولان معبد با مأموران رفتند و رسولان را آوردند، لیکن نه به اجبار، زیرا بیم داشتند مردم سنگسارشان کنند.

Acts 5:27: چون رسولان را آوردند، ایشان را در برابر شورا به‌‌پا داشتند. آنگاه کاهن اعظم از ایشان پرسید: Acts 5:28: «مگر شما را منع اکید نکردیم که دیگر به این نام تعلیم ندهید؟ ولی شما اورشلیم را با تعلیم خود پر ساخته‌اید و می‌خواهید خون این مرد را به گردن ما بیندازید.»

Acts 5:29: پِطرُس و رسولان دیگر پاسخ دادند: «خدا را باید بیش از انسان اطاعت کرد. Acts 5:30: خدای پدران ما، همان عیسی را که شما بر صلیب کشیده، کشتید، از مردگان برخیزانید Acts 5:31: و او را به‌‌دست راست خود بالا برده، سرور و نجات‌دهنده ساخت تا قوم اسرائیل را توبه و آمرزش گناهان بخشد. Acts 5:32: و ما شاهدان این امور هستیم، چنانکه روح‌القدس نیز هست که خدا او را به مطیعان خود عطا کرده است.»

Acts 5:33: چون این سخنان را شنیدند چنان بر‌‌آشفتند که خواستند ایشان را بکشند. Acts 5:34: امّا شخصی از فرقة فَریسی، غَمالائیل نام، که معلّم شریعت و مورد احترام همة مردم بود در مجلس به‌‌پا خاست و دستور داد رسولان را لحظاتی چند بیرون برند. Acts 5:35: سپس به حاضران گفت: «ای اسرائیلیان، مواظب باشید چه می‌خواهید با این اشخاص بکنید. Acts 5:36: چندی پیش، مردی تِئوداس نام برخاست که ادعا می‌کرد کسی است، و حدود چهارصد تن نیز به وی پیوستند. ولی او کشته شد و پیروانش نیز همه تار و مار شدند. Acts 5:37: پس از او، یهودای جلیلی در زمان سرشماری قیام کرد و جمعی را به دنبال خود کشید. امّا او نیز از میان برداشته شد و پیروانش پراکنده شدند. Acts 5:38: پس در خصوص این مسئله نیز به شما توصیه می‌کنم که دست از این افراد بردارید و آنان را به حال خود واگذارید. زیرا اگر قصد و عملشان از انسان باشد، بی‌گمان راه به جایی نخواهند برد. Acts 5:39: امّا اگر از خدا باشد، نمی‌توانید آنان را از میان بردارید، زیرا در آن صورت با خدا می‌جنگید!»

Acts 5:40: پس متقاعد شدند و رسولان را فرا‌‌خوانده، تازیانه زدند و منع کردند که دیگر به نام عیسی سخنی نگویند، آنگاه اجازه دادند بروند.

Acts 5:41: رسولان شادی‌کنان از حضور اهل شورا بیرون رفتند، زیرا شایسته شمرده شده بودند که به‌‌خاطر آن نام اهانت ببینند. Acts 5:42: و هیچ روزی، چه در معبد و چه در خانه‌ها، از تعلیم و بشارت دربارة اینکه عیسی همان مسیح است، دست نکشیدند.

Acts 6:1: در آن ایام که شمار شاگردان فزونی می‌یافت، یهودیان یونانی زبان از یهودیان عبرانی‌زبان گِلِه کردند که بیوه‌زنان ایشان از جیرة روزانة غذا بی‌بهره می‌مانند. Acts 6:2: پس آن دوازده رسول، جماعتِ شاگردان را فرا‌‌خواندند و گفتند: «شایسته نیست که ما برای غذا دادن به مردم، از خدمتِ کلام خدا غافل مانیم. Acts 6:3: پس ای برادران، از میان خود هفت تن نیکنام را که پر از روح و حکمت باشند برگزینید تا آنان را بر این کار بگماریم Acts 6:4: و ما خود را وقف دعا و خدمت کلام خواهیم کرد.»

Acts 6:5: این سخن همگان را پسند آمد. پس استیفان را که مردی پر از ایمان و روح‌القدس بود، به اتفاق فیلیپُس، پْروخُروس، نیکانور، تیمون، پَرمیناس و نیقولائوس، که از یهودی شدگان اَنطاکیه بود، برگزیدند. Acts 6:6: این مردان را نزد رسولان حاضر کردند و رسولان دعا کرده، بر ایشان دست گذاشتند.

Acts 6:7: پس نشر کلام خدا ادامه یافت و شمار شاگردان در اورشلیم به‌‌سرعت فزونی گرفت و جمعی کثیر از کاهنان نیز مطیع ایمان شدند.

Acts 6:8: استیفان پر از فیض و قدرت بود و معجزات و آیات عظیم در میان قوم به‌‌ظهور می‌آورد. Acts 6:9: امّا تنی چند از اعضای کنیسه‌ای موسوم به «کنیسة آزاد شدگان»، که از یهودیان قیرَوان و اسکندریه و نیز شماری از اهالی کیلیکیه و آسیا بودند، با او به مجادله برخاستند. Acts 6:10: ولی در برابر حکمت و روحی که استیفان با آن سخن می‌گفت، یارای مقاومت نداشتند. Acts 6:11: پس تنی چند را مخفیانه برانگیختند تا بگویند: «ما شنیدیم که استیفان به موسی و خدا سخنان کفرآمیز می‌گفت.»

Acts 6:12: آنها مردم و مشایخ و علمای دین را تحریک کردند و بر سر استیفان ریخته، او را گرفتند و به شورا بردند. Acts 6:13: چند شاهد دروغین نیز آوردند که می‌گفتند: «این شخص دمی از سخن گفتن بر‌ضد این مکان مقدّس و شریعت بازنمی‌ایستد. Acts 6:14: زیرا خود شنیدیم که می‌گفت عیسای ناصری این مکان را ویران خواهد کرد و رسومی را که موسی به ما سپرده است، تغییر خواهد داد.» Acts 6:15: در این هنگام، همة حاضرانِ در شورا به استیفان چشم دوختند و چهرة او را همچون چهرة فرشتگان دیدند.

Acts 7:1: آنگاه کاهن اعظم از او پرسید: «آیا اینها صحت دارد؟»

Acts 7:2: استیفان گفت: «ای برادران و ای پدران، به من گوش فرادهید! خدای پرجلال، زمانی که پدر ما ابراهیم در بین‌النهرین سکونت داشت و هنوز به حَران مهاجرت نکرده بود، بر او ظاهر شد Acts 7:3: و به او فرمود: ‹وطن و کسان خود را ترک کن و به سرزمینی که به تو می‌نمایم، برو.›

Acts 7:4: «پس، از سرزمین کلدانیان عزیمت کرد و در حَران ساکن شد. پس از مرگ پدرش، خدا او را به این سرزمین که امروز در آن ساکنید، هدایت کرد. Acts 7:5: خدا در اینجا حتی به اندازة وجبی زمین به او میراث نبخشید؛ ولی وعده داد که او و پس از او فرزندانش مالک این سرزمین خواهند شد، هر‌چند ابراهیم در آن هنگام هنوز فرزندی نداشت. Acts 7:6: خدا به او فرمود: ‹نسل تو در سرزمین بیگانه غریب خواهند بود و به‌‌مدت چهارصد سال ایشان را به‌‌بردگی خواهند کشید و بر ایشان ستم خواهند کرد.› Acts 7:7: نیز فرمود: ‹من بر آن قوم که ایشان را به‌‌بردگی می‌کشند، مکافات خواهم رسانید، و پس از آن، قوم من آن سرزمین را ترک خواهند گفت و مرا در این مکان عبادت خواهند کرد.› Acts 7:8: و خدا به ابراهیم عهد ختنه را داد. پس ابراهیم اسحاق را آورد و او را در روز هشتم ختنه کرد. و اسحاق نیز یعقوب را، و یعقوب دوازده پاتْریارْک را.

Acts 7:9: «امّا پاتْریارْکها از حسد، یوسف را به مصر فروختند. ولی خدا با او بود Acts 7:10: و او را از همه مصائبش رهانید، و او را حکمت بخشیده، در نظر فرعون عزیز گردانید، چندان که او را فرمانروای مصر و رئیس دربار خود ساخت.

Acts 7:11: «آنگاه قحطی و مصیبتی عظیم بر سرتاسر مصر و کنعان عارض شد و پدران ما خوراک نیافتند. Acts 7:12: یعقوب چون شنید که در مصر گندم یافت می‌شود، پدران ما را در نخستین سفرشان به آنجا فرستاد. Acts 7:13: در دوّمین سفر، یوسف خود را به برادرانش شناسانید و فرعون از خانوادة یوسف آگاهی یافت. Acts 7:14: پس یوسف فرستاد و پدر خود یعقوب و همة خانواده‌اش را که جملگی هفتاد و پنج تن بودند، به آنجا دعوت کرد. Acts 7:15: بدین‌سان، یعقوب به مصر فرود آمد و در همان جا نیز او و پدران ما درگذشتند؛ Acts 7:16: امّا بدنهای آنان را به شِکیم بازآوردند و در مقبره‌ای که ابراهیم به بهای نقره از پسران حَمور خریده بود، به خاک سپردند.

Acts 7:17: «همچنان که زمان تحقق وعدة خدا به ابراهیم نزدیک می‌شد، شمار قوم ما نیز در مصر بسیار افزون می‌گردید، Acts 7:18: تا اینکه شاهی دیگر بر تخت نشست که یوسف را نمی‌شناخت. Acts 7:19: او با قوم ما به نیرنگ رفتار کرد و بر پدران ما ظلم بسیار روا داشت و مجبورشان کرد که نوزادان خویش را بیرون رها کنند تا زنده نمانند.

Acts 7:20: «در چنین روزگاری بود که موسی زاده شد. او طفلی بسیار زیبا بود. موسی سه ماه در خانة پدرش پرورش یافت. Acts 7:21: چون بیرون رهایش کردند، دختر فرعون او را بر‌‌گرفت و همچون فرزند خود بزرگ کرد. Acts 7:22: بدین‌سان موسی به جمیع حکمت مصریان فرهیخته گشت و در گفتار و کردار توانا شد.

Acts 7:23: «چون چهل ساله شد، چنین اندیشید که به وضع برادران اسرائیلی خود رسیدگی کند. Acts 7:24: وقتی دید مردی مصری به یکی از آنان ظلم می‌کند، به حمایتش برخاست و با کشتن آن مصری، داد آن مظلوم را ستانْد. Acts 7:25: موسی گمان می‌کرد برادرانش در خواهند یافت که خدا می‌خواهد به‌‌دست او ایشان را نجات بخشد، امّا درنیافتند. Acts 7:26: روز بعد، به دو تن برخورد که نزاع می‌کردند، و به‌‌قصد آشتی دادنشان گفت: ‹ای مردان، شما برادرید، چرا بر یکدیگر ستم می‌کنید؟›

Acts 7:27: «ولی آن که بر همسایة خویش ستم می‌کرد، موسی را کنار زد و گفت: ‹چه کسی تو را بر ما حاکم و داور ساخته است؟ Acts 7:28: آیا می‌خواهی مرا نیز بکشی، همان‌‌گونه که آن مصری را دیروز کشتی؟› Acts 7:29: چون موسی این را شنید، بگریخت و در سرزمین مِدیان غربت گزید و در آنجا صاحب دو پسر شد.

Acts 7:30: «چهل سال گذشت. روزی در بیابان، نزدیک کوه سینا، فرشته‌ای در شعلة بوته‌ای مشتعل بر موسی ظاهر شد. Acts 7:31: موسی از دیدن آن منظره حیرت کرد. چون پیش رفت تا از نزدیک بنگرد، خطابی از خداوند به وی رسید که: Acts 7:32: ‹من هستم خدای پدرانت، خدای ابراهیم، خدای اسحاق و خدای یعقوب.› لرزه بر اندام موسی افتاد و جرئت نکرد بنگرد.

Acts 7:33: «خداوند به او گفت: ‹نعلین از پا به‌‌در آور، زیرا مکانی که بر آن ایستاده‌ای زمینی مقدّس است. Acts 7:34: من بیدادی را که در مصر بر قوم من می‌رود، دیده‌ام و نالة آنها را شنیده‌ام، و برای رهانیدنشان نزول کرده‌ام. اکنون بیا تا تو را به مصر بفرستم.›

Acts 7:35: «همین موسی است که قوم ما او را نپذیرفتند و گفتند: ‹چه کسی تو را بر ما حاکم و داور ساخته است؟› حال آنکه خدا به‌‌دست فرشته‌ای که در بوته بر وی ظاهر شد، او را فرستاده بود تا حاکم و رهانندة آنان باشد. Acts 7:36: هم‌‌او بود که در مصر و کنار دریای سرخ و نیز در بیابان چهل سال معجزات و آیات انجام داد و قوم ما را از مصر بیرون آورد.

Acts 7:37: «همین موسی به بنی اسرائیل گفت: ‹خدا از میان برادرانتان، پیامبری همانند من برای شما مبعوث خواهد کرد.› Acts 7:38: هم‌‌او در بیابان با جماعت بود، همراه با فرشته‌ای که در کوه سینا با وی سخن گفت، و همراه با پدران ما؛ و کلام زنده را دریافت کرد تا به ما برساند.

Acts 7:39: «ولی پدران ما از اطاعت او سر باز زده، طردش کردند و در دل خود به‌‌سوی مصر روی گرداندند. Acts 7:40: آنها به هارون گفتند: ‹برای ما خدایان بساز تا راه را به ما بنمایند، زیرا نمی‌دانیم بر سر این موسی که ما را از مصر به‌‌در آورد، چه آمده است!› Acts 7:41: در آن روزها بود که بُتی به شکل گوساله ساختند و بدان بت، قربانی تقدیم کردند و در تجلیل از مصنوع دست خویش جشنی به‌‌پا داشتند. Acts 7:42: پس خدا نیز از آنان روی گرداند و ایشان را به‌‌حال خود واگذاشت تا اجرام آسمان را بپرستند؛ چنانکه در کتاب پیامبران آمده است: « ‹ای خاندان اسرائیل، آیا در آن چهل سال در بیابان، برای من قربانی و هدیه آوردید؟

Acts 7:43: شما خیمة مُلوک و ستارة خدای خود رِفان را بر‌‌پا داشتید. و این تمثالها را برای پرستش ساختید. پس شما را به‌‌فراسوی بابِل تبعید خواهم کرد.›

Acts 7:44: «پدران ما خیمة شهادت را نیز در بیابان با خود داشتند، خیمه‌ای که موسی به‌‌دستور خدا مطابقِ نمونه‌ای که دیده بود، ساخت. Acts 7:45: پدران ما چون به‌‌رهبری یوشع، سرزمین کنعان را از قومهایی که خدا پیش روی ایشان بیرون رانده بود، ستاندند، خیمة شهادت را با خود آوردند، و آن خیمه تا زمان داوود در آنجا ماند. Acts 7:46: داوود مورد لطف خدا قرار گرفت و استدعا کرد که مسکنی برای خدای یعقوب فراهم آورد. Acts 7:47: ولی سلیمان بود که برای خدا خانه‌ای ساخت.

Acts 7:48: «امّا خدای متعال در خانه‌های ساخته شده به‌‌دست ساکن نمی‌شود، چنانکه نبی گفته است:
Acts 7:49: «‹خداوند می‌فرماید: «آسمان تخت پادشاهی من است و زمین کرسی زیر پایم! چه خانه‌ای برای من بنا می‌کنید، و مکان آرمیدنم کجاست؟

Acts 7:50: مگر دست من اینها همه را نساخته است؟»›

Acts 7:51: «ای قوم گردنکش، ای کسانی که دلها و گوشهایتان ختنه‌ناشده است! شما نیز همچون پدران خود همواره در برابر روح‌القدس مقاومت می‌کنید. Acts 7:52: کدام پیامبر است که از دست پدران شما آزار ندیده باشد؟ آنان حتی پیامبرانی را که ظهور آن پارسا را پیشگویی کرده بودند، کشتند؛ و اکنون شما تسلیم‌کننده و قاتل خود او شده‌اید، Acts 7:53: شمایی که شریعت را که به‌‌واسطة فرشتگان مقرر گردید، دریافت کردید امّا از اطاعت آن سر باز زده‌اید.»

Acts 7:54: چون این سخنان را شنیدند، برافروختند و به‌‌سبب او دندانهای خود را به هم فشردند. Acts 7:55: امّا استیفان پر از روح‌القدس به آسمان چشم دوخته، جلال خدا را دید و عیسی را که بر دست راست خدا ایستاده بود. Acts 7:56: پس گفت: «هم‌اکنون آسمان را گشوده و پسر انسان را بر دست راست خدا ایستاده می‌بینم.»

Acts 7:57: در آن دم گوشهای خود را گرفته، نعره‌ای بلند بر‌‌کشیدند و همگی با هم به‌‌سوی او حمله بردند Acts 7:58: و او را کشان کشان از شهر بیرون برده، سنگسار کردند. شاهدان جامه‌های خود را نزد پاهای جوانی سولُس نام گذاشتند.

Acts 7:59: چون استیفان را سنگسار می‌کردند، او دعا کرده، گفت: «ای عیسای خداوند، روح مرا بپذیر!» Acts 7:60: سپس زانو زد و به آواز بلند ندا در داد که «خداوندا، این گناه را به‌‌پای ایشان مگذار.» این را گفت و بخفت.

Acts 8:1: و سولُس با کشتن استیفان موافق بود.
در آن روز، آزاری سخت بر کلیسای اورشلیم آغاز شد، چندان‌‌که جز رسولان، همه به نواحی یهودیه و سامره پراکنده شدند. Acts 8:2: مردانی پارسا استیفان را به خاک سپردند و برای او سوگواری عظیمی بر‌‌پا داشتند. Acts 8:3: امّا سولُس بی‌رحمانه بر کلیسا می‌تاخت و خانه به خانه گشته، زنان و مردان را بیرون می‌کشید و به زندان می‌افکند.

Acts 8:4: و امّا آنان که پراکنده شده بودند، هر جا که پا می‌نهادند، به کلام بشارت می‌دادند. Acts 8:5: فیلیپُس نیز به یکی از شهرهای سامره رفت و مسیح را به مردم آنجا اعلام کرد. Acts 8:6: جماعتهای مردم چون سخنان فیلیپُس را شنیدند و آیاتی را که از او صادر می‌شد دیدند، همگی بدقّت به آنچه می‌گفت گوش فرا‌‌دادند؛ Acts 8:7: زیرا ارواح پلید نعره‌زنان از بسیاری که بدانها گرفتار بودند، بیرون می‌آمدند و شمار بسیار از مفلوجان و لنگان شفا می‌یافتند. Acts 8:8: از این‌‌رو شادی عظیمی آن شهر را فرا‌‌گرفت.

Acts 8:9: و امّا در آن شهر مردی می‌زیست شَمعون نام که مردم سامره را مدتی با جادوگری خود در شگفت کرده بود و ادعا می‌کرد کسی است. Acts 8:10: همه از خُرد و بزرگ، بدقّت به او گوش فرا‌‌می‌دادند و می‌گفتند: «این مرد آن نیروی الهی است که ‹عظیم› می‌خوانندش.» Acts 8:11: آنها بدقّت به او گوش فرا‌‌می‌دادند، زیرا دیرزمانی بود با جادوگری خود، آنان را شگفتزده می‌ساخت. Acts 8:12: امّا چون به بشارت فیلیپُس دربارة پادشاهی خدا و نام عیسی مسیح ایمان آوردند، همگی، مرد و زن، تعمید یافتند. Acts 8:13: حتی شَمعون نیز ایمان آورد و پس از تعمید یافتن پیوسته فیلیپُس را همراهی می‌کرد و از دیدن آیات و معجزات عظیم که به‌‌ظهور می‌رسید، غرق در حیرت بود.

Acts 8:14: چون رسولان در اورشلیم آگاه شدند که سامریان کلام خدا را پذیرفته‌اند، پِطرُس و یوحنا را نزد آنان فرستادند. Acts 8:15: آن دو به سامره آمده، برای ایشان دعا کردند تا روح‌القدس را بیابند، Acts 8:16: زیرا هنوز بر هیچ یک از ایشان نازل نشده بود، بلکه تنها به نام عیسای خداوند تعمید یافته بودند و بس. Acts 8:17: پس پِطرُس و یوحنا دستهای خود را بر آنان نهادند و ایشان روح‌القدس را یافتند.

Acts 8:18: چون شَمعون دید که با دست نهادن رسولان روح‌القدس عطا می‌شود، مبلغی پیش آورد و Acts 8:19: به رسولان گفت: «به من نیز این اقتدار را ببخشید تا بر هر که دست بگذارم، روح‌القدس را بیابد.»

Acts 8:20: پِطرُس گفت: «زَرَت با خودت نابود باد! زیرا پنداشتی عطای خدا را می‌توان با پول خرید! Acts 8:21: تو در این خدمت هیچ سهم و قسمتی نداری، زیرا دلت در حضور خدا راست نیست. Acts 8:22: از این شرارتِ خود توبه کن و از خداوند بخواه تا شاید این اندیشة دلت آمرزیده شود؛ Acts 8:23: زیرا می‌بینم که پر از زهر تلخ و گرفتار زنجیرهای شرارتی.»

Acts 8:24: شَمعون گفت: «شما برای من نزد خداوند دعا کنید تا آنچه گفتید بر سرم نیاید.»

Acts 8:25: پِطرُس و یوحنا پس از شهادت دادن و اعلام کلام خداوند، به اورشلیم بازگشتند و طی راه در بسیاری از روستاهای سامره بشارت دادند.

Acts 8:26: آنگاه فرشتة خداوند به فیلیپُس گفت: «برخیز و به سمت جنوب برو، به آن راه بیابانی که از اورشلیم به غزه می‌رود.» Acts 8:27: پس برخاست و روانه شد، که در راه به خواجه‌سرایی حبشی برخورد که از بزرگان دربار «کَنداکِه» ملکة حبشه و خزانه‌دار او بود، و برای عبادت به اورشلیم آمده بود. Acts 8:28: او در بازگشت به وطن بر ارابة خویش نشسته بود و کتاب اِشَعْیای نبی را می‌خواند. Acts 8:29: آنگاه «روح» به فیلیپُس گفت: «نزدیک برو و با آن ارابه همراه شو.»

Acts 8:30: فیلیپُس به‌‌سوی ارابه پیش دوید و شنید که خواجه‌سرای حبشی کتاب اِشَعْیای نبی را می‌خواند. پس به او گفت: «آیا آنچه می‌خوانی، می‌فهمی؟»

Acts 8:31: گفت: «چگونه می‌توانم بفهمم، اگر کسی رهنمایی‌ام نکند؟» پس از فیلیپُس خواهش کرد سوار شود و کنار او بنشیند. Acts 8:32: بخشی از کتب مقدّس که می‌خواند، این بود: «همچون گوسفندی که برای کشتار می‌برند، و چون بره‌ای که نزد پشم‌چینان خود خاموش است، او نیز زبان نگشود.

Acts 8:33: در حقارتش، عدالت از او دریغ شد؛ چه کس از نسل او سخن تواند گفت؟ زانرو که حیات او از روی زمین منقطع گردید.»

Acts 8:34: خواجه‌سرا به فیلیپُس گفت: «تمنا دارم به من بگویی که نبی در اینجا از که سخن می‌گوید، از خود یا از شخصی دیگر؟» Acts 8:35: پس فیلیپُس سخن آغاز کرد و از همان بخش از کتب مقدّس شروع کرده، دربارة عیسی به او بشارت داد.

Acts 8:36: همچنان که در راه پیش می‌راندند، به آبی رسیدند. خواجه‌سرا گفت: «بنگر، اینک آب مهیاست! آیا تعمید گرفتن مرا مانعی است؟» [ فیلیپُس گفت: «اگر با تمام دل ایمان آورده‌ای، مانعی نیست.» خواجه‌سرا گفت: «ایمان دارم که عیسی مسیح پسر خداست.»]

Acts 8:37: Acts 8:38: پس خواجه‌سرا دستور داد ارابه را نگاه دارند، و فیلیپُس و خواجه‌سرا، هر دو به آب در‌‌آمدند و فیلیپُس او را تعمید داد. Acts 8:39: چون از آب بیرون آمدند، ناگاه روح خداوند فیلیپُس را بر‌‌گرفت و برد و خواجه‌سرا دیگر او را ندید، ولی با شادی راه خود را در پیش گرفت. Acts 8:40: امّا فیلیپُس در اَشدود دیده شد. او در همة شهرهای آن ناحیه می‌گشت و بشارت می‌داد، تا به قیصریه رسید.

Acts 9:1: و امّا سولُس که همچنان به دمیدنِ تهدید و قتل بر شاگردان خداوند ادامه می‌داد، نزد کاهن اعظم رفت Acts 9:2: و از او نامه‌هایی خطاب به کنیسه‌های دمشق خواست تا چنانچه کسی را از اهل طریقت یافت، از زن و مرد، در بند نهاده، به اورشلیم بیاورد.

Acts 9:3: طی سفر، چون به دمشق نزدیک می‌شد، ناگاه نوری از آسمان بر گرد او درخشید Acts 9:4: و بر زمین افتاده، صدایی شنید که خطاب به وی می‌گفت: «شائول، شائول، چرا مرا آزار می‌رسانی؟»

Acts 9:5: وی پاسخ داد: «خداوندا، تو کیستی؟»

پاسخ آمد: «من آن عیسی هستم که تو بدو آزار می‌رسانی. Acts 9:6: حال، برخیز و به شهر برو. در آنجا به تو گفته خواهد شد که چه باید بکنی.»

Acts 9:7: همسفران سولُس خاموش ایستاده بودند؛ آنها صدا را می‌شنیدند، ولی کسی را نمی‌دیدند. Acts 9:8: سولُس از زمین برخاست، امّا چون چشمانش را گشود نتوانست چیزی ببیند؛ پس دستش را گرفتند و او را به دمشق بردند. Acts 9:9: او سه روز نابینا بود و چیزی نمی‌خورد و نمی‌آشامید.

Acts 9:10: در دمشق شاگردی حَنانیا نام می‌زیست. خداوند در رؤیا بر او ظاهر شد و گفت: «ای حَنانیا!»

پاسخ داد: «بله خداوندا.»

Acts 9:11: خداوند به او گفت: «برخیز و به کوچه‌ای که ‹راست› نام دارد، برو و در خانة یهودا سراغ سولُس تارسوسی را بگیر. او به دعا مشغول است Acts 9:12: و در رؤیا مردی را دیده، حَنانیا نام، که می‌آید و بر او دست می‌گذارد تا بینا شود.»

Acts 9:13: حَنانیا پاسخ داد: «خداوندا، از بسیاری دربارة این مرد شنیده‌ام که بر مقدّسان تو در اورشلیم آزارها روا داشته است. Acts 9:14: و در اینجا نیز از جانب سران کاهنان اختیار دارد تا هر که را که نام تو را می‌خواند، در بند نهد.»

Acts 9:15: ولی خداوند به حَنانیا گفت: «برو، زیرا که این مرد ظرف برگزیدة من است تا نام مرا نزد غیریهودیان و پادشاهانشان و قوم اسرائیل ببرد. Acts 9:16: من به او نشان خواهم داد که به‌‌خاطر نام من چه مشقتها باید بر خود هموار کند.»

Acts 9:17: پس حَنانیا رفت و به آن خانه در‌‌آمد و دستهای خود را بر سولُس گذاشته، گفت: «ای برادر، سولُس، خداوند یعنی همان عیسی که چون بدینجا می‌آمدی در راه بر تو ظاهر شد، مرا فرستاده است تا بینایی خود را بازیابی و از روح‌القدس پر شوی.» Acts 9:18: همان دم چیزی مانند فَلس از چشمان سولُس افتاد و او بینایی خود را بازیافت و برخاسته تعمید گرفت. Acts 9:19: سپس غذا خورد و قوّت خود را بازیافت.

سولُس روزهایی چند با شاگردان در دمشق به‌‌سر برد. Acts 9:20: او بی‌درنگ در کنیسه‌ها به اعلام این پیام آغاز کرد که عیسی پسر خداست. Acts 9:21: هر که پیام او را می‌شنید در شگفت می‌شد و می‌گفت: «مگر این همان نیست که در اورشلیم در میان آنان که این نام را می‌خوانند آشوب به‌‌پا می‌کرد و به اینجا نیز آمده تا در بندشان نهد و نزد سران کاهنان برد؟» Acts 9:22: ولی سولُس هر روز قویتر می‌شد و با دلایل انکارناپذیر یهودیان دمشق را به‌‌زانو درآورده، ثابت می‌کرد که عیسی، همان مسیح است. 

Acts 9:23: پس از گذشت روزهای بسیار، یهودیان توطئة قتل او را چیدند. Acts 9:24: امّا سولُس از قصدشان آگاه شد. آنها شب و روز بر دروازه‌های شهر مراقبت می‌کردند تا او را بکشند. Acts 9:25: ولی شاگردانش شبانه او را در زنبیلی نهاده، از شکافی در دیوار شهر پایین فرستادند.

Acts 9:26: چون سولُس به اورشلیم رسید، خواست به شاگردان ملحق شود، امّا همه از او می‌ترسیدند، زیرا باور نمی‌کردند براستی شاگرد شده باشد. Acts 9:27: امّا برنابا او را بر‌‌گرفت و نزد رسولان آورده، گفت که چگونه در راه دمشق خداوند را دیده و خداوند چه‌سان با وی سخن گفته و او چگونه در دمشق دلیرانه به نام عیسی موعظه کرده است. Acts 9:28: پس سولُس نزد ایشان ماند و آزادانه در اورشلیم آمد و رفت می‌کرد و با شهامت به نام خداوند موعظه می‌نمود. Acts 9:29: او با یهودیان یونانی زبان گفتگو و مباحثه می‌کرد، ولی آنها در صدد کشتنش بر‌‌آمدند. Acts 9:30: چون برادران از این امر آگاه شدند، او را به قیصریه بردند و از آنجا روانة تارسوس کردند.

Acts 9:31: بدین‌‌گونه کلیسا در سرتاسر یهودیه و جلیل و سامره آرامش یافته، استوار می‌شد و در ترس خداوند به‌‌سر می‌برد و به تشویق روح‌القدس بر شمار آن افزوده می‌گشت.

Acts 9:32: و امّا پِطرُس که در همة نواحی می‌گشت، به دیدار مقدّسان ساکن لُدَّه نیز رفت. Acts 9:33: در آنجا شخصی را دید، اینیاس نام، که هشت سال مفلوج و زمینگیر بود. Acts 9:34: به او گفت: «ای اینیاس، عیسی مسیح تو را شفا می‌بخشد. برخیز و بستر خود را جمع کن!» او بی‌درنگ برخاست، Acts 9:35: و با دیدن او همة اهل لُدَّه و شارون به خداوند روی آوردند.

Acts 9:36: در یافا شاگردی می‌زیست، طابیتا نام، که معنی آن غزال است. این زن خود را وقف کارهای نیک و دستگیری از مستمندان کرده بود. Acts 9:37: طابیتا در همان روزها بیمار شد و درگذشت. پس جسدش را شستند و در بالاخانه‌ای نهادند. Acts 9:38: چون لُدَّه نزدیک یافا بود، وقتی شاگردان آگاه شدند که پِطرُس در لُدَّه است، دو نفر را نزد او فرستادند و خواهش کردند که «لطفاً بی‌درنگ نزد ما بیا.»

Acts 9:39: پِطرُس همراه آنان رفت و چون بدانجا رسید، او را به بالاخانه بردند. بیوه‌زنان همگی گرد او را گرفته، گریان جامه‌هایی را که دورکاس در زمان حیاتش دوخته بود، به وی نشان می‌دادند.

Acts 9:40: پِطرُس همه را از اتاق بیرون کرد و زانو زده، دعا نمود. سپس رو به جسد کرد و گفت: «ای طابیتا، برخیز!» طابیتا چشمان خود را گشود و با دیدن پِطرُس نشست. Acts 9:41: پِطرُس دست وی را گرفت و او را به‌‌پا داشت. آنگاه مقدّسان و بیوه‌زنان را فرا‌‌خواند و او را زنده به ایشان سپرد. Acts 9:42: این خبر در سرتاسر یافا پیچید و بسیاری به خداوند ایمان آوردند. Acts 9:43: پِطرُس مدتی در یافا نزد دباغی شَمعون نام توقف کرد.

Acts 10:1: در شهر قیصریه مردی بود کُرنِلیوس نام که از فرماندهان هنگ رومی موسوم به «هنگ ایتالیایی» بود. Acts 10:2: او و اهل خانه‌اش همگی پرهیزگار و خداترس بودند. کُرنِلیوس سخاوتمندانه به مستمندان صدقه می‌داد و پیوسته به درگاه خدا دعا می‌کرد. Acts 10:3: روزی حوالی ساعت نهم از روز فرشتة خدا را آشکارا در رؤیا دید که نزدش آمد و گفت: «ای کُرنِلیوس!»

Acts 10:4: کُرنِلیوس با وحشت به او چشم دوخت و پاسخ داد: «بله، سرورم!»

فرشته گفت: «دعاها و صدقه‌های تو چون هدیة یادگاری به پیشگاه خدا بر‌‌آمده است. Acts 10:5: اکنون کسانی به یافا بفرست تا شَمعون معروف به پِطرُس را بدینجا بیاورند. Acts 10:6: او نزد دباغی شَمعون نام که کنار دریا منزل دارد، میهمان است.»

Acts 10:7: چون فرشته‌ای که با او سخن می‌گفت ترکش گفت، کُرنِلیوس دو تن از خادمان و یکی از سپاهیان خاص خود را که مردی دیندار بود، فرا‌‌خواند Acts 10:8: و تمام ماجرا را بدیشان بازگفت و آنها را به یافا فرستاد.

Acts 10:9: روز بعد، نزدیک ظهر، چون در راه بودند و به شهر نزدیک می‌شدند، پِطرُس به بام خانه رفت تا دعا کند. Acts 10:10: در آنجا گرسنه شد و خواست چیزی بخورد. چون خوراک را آماده می‌کردند، به حالت خلسه فرو رفت. Acts 10:11: در آن حال دید که آسمان گشوده شده و چیزی همچون سفره‌ای بزرگ که از چهارگوشه آویخته است، به‌‌سوی زمین فرود می‌آید Acts 10:12: و از انواع چهارپایان و خزندگان و پرندگان بر آن است. Acts 10:13: آنگاه ندایی به او رسید که: «ای پِطرُس، برخیز، ذبح کن و بخور!»

Acts 10:14: پِطرُس گفت: «حاشا از من، خداوندا، زیرا هرگز چیزی حرام یا نجس نخورده‌ام.»

Acts 10:15: بار دوّم ندا آمد که «آنچه خدا پاک ساخته است، تو نجس مخوان!»

Acts 10:16: این امر سه بار تکرار شد و سپس سفره بی‌درنگ به آسمان بالا برده شد.

Acts 10:17: در همان حال که پِطرُس با حیرت به معنی رؤیای خود می‌اندیشید، فرستادگان کُرنِلیوس خانة شَمعون را جُسته، به دَرِ خانة او رسیدند. Acts 10:18: آنان با صدای بلند می‌پرسیدند: «آیا شَمعون معروف به پِطرُس در اینجا میهمان است؟»

Acts 10:19: پِطرُس هنوز به رؤیای خود می‌اندیشید که روح به او گفت: «بنگر، سه تن تو را می‌جویند. Acts 10:20: برخیز و پایین برو و در رفتن با ایشان تردید مکن، زیرا آنها را من فرستاده‌ام.»

Acts 10:21: پِطرُس پایین رفت و به آنان گفت: «من همانم که می‌جویید. سبب آمدنتان چیست؟»

Acts 10:22: گفتند: «کُرنِلیوسِ فرمانده ما را فرستاده. او مردی پارسا و خداترس است و یهودیان همه به نیکی از او یاد می‌کنند. او از فرشته‌ای مقدّس دستور یافته که در پی تو بفرستد و تو را به خانة خود دعوت کند و سخنانت را بشنود.» Acts 10:23: پس پِطرُس آنها را به خانه برد تا میهمان او باشند.

روز بعد برخاست و همراه آنان روانه شد. برخی از برادرانِ اهل یافا نیز با وی رفتند. Acts 10:24: فردای آن روز به قیصریه رسیدند. کُرنِلیوس خویشان و دوستان نزدیک خود را نیز گرد آورده بود و منتظر ورود آنان بود. Acts 10:25: چون پِطرُس به خانه در‌‌آمد، کُرنِلیوس به استقبال او شتافت و به پایش در‌‌افتاده، او را پرستش کرد. Acts 10:26: امّا پِطرُس او را بلند کرد و گفت: «برخیز؛ من نیز انسانی بیش نیستم.»

Acts 10:27: سپس گفتگوکنان با وی به خانه در‌‌آمد و در آنجا با جمعی بزرگ روبه‌رو شد. Acts 10:28: پِطرُس به آنان گفت: «شما خود آگاهید که برای یهودیان حرام است که با اجنبیان معاشرت کنند یا به خانة آنها بروند. امّا خدا به من نشان داد که هیچ‌کس را نجس یا ناپاک نخوانم. Acts 10:29: پس چون در پی من فرستادید، بدون هیچ اعتراضی آمدم. اکنون بگویید، از چه سبب مرا طلب کرده‌اید؟»

Acts 10:30: کُرنِلیوس پاسخ داد: «چهار روز پیش در همین وقت، حوالی ساعت نهم، در خانة خویش به دعا مشغول بودم که ناگاه مردی در جامه‌ای نورانی در برابرم ایستاد Acts 10:31: و گفت: ‹کُرنِلیوس، دعایت مستجاب گردیده و صدقاتت در حضور خدا به یاد آورده شده است. Acts 10:32: کسانی به یافا بفرست تا شَمعون معروف به پِطرُس را به اینجا بیاورند. او نزد شَمعون دباغ که خانه‌اش کنار دریاست، میهمان است.› Acts 10:33: پس بی‌درنگ در پی تو فرستادم و تو نیز لطف کردی و آمدی. اینک همة ما در حضور خدا حاضریم تا هر‌‌آنچه خداوند به تو فرموده است، بشنویم.»

Acts 10:34: پِطرُس چنین سخن آغاز کرد: «اکنون دریافتم که براستی خدا تبعیضی میان مردمان قائل نیست؛ Acts 10:35: بلکه از هر قوم، هر که از او بترسد و پارسایی را به‌‌عمل آورد، مقبول او می‌گردد. Acts 10:36: شما آگاهید از پیامی که خدا برای قوم اسرائیل فرستاد و به‌‌واسطة عیسی مسیح که خداوند همه است، به صلح و سلامت بشارت داد. Acts 10:37: شما می‌دانید که این امر چگونه پس از تعمیدی که یحیی بدان موعظه می‌کرد، در جلیل آغاز شد و در سرتاسر یهودیه رواج گرفت، Acts 10:38: و چگونه خدا عیسای ناصری را با روح‌القدس و قدرت مسح کرد، به‌‌گونه‌ای که همه جا می‌گشت و کارهای نیکو می‌کرد و همة آنان را که زیر ستم ابلیس بودند، شفا می‌داد، از آن‌‌رو که خدا با او بود.

Acts 10:39: «ما شاهدان همة اعمالی هستیم که او در سرزمین یهود و در اورشلیم انجام داد. آنها او را بر صلیب کشیده، کشتند. Acts 10:40: امّا خدا او را در روز سوّم برخیزانید و ظاهر ساخت، Acts 10:41: امّا نه بر همگان، بلکه تنها بر شاهدانی که خدا خود از پیش برگزیده بود، یعنی بر ما که پس از رستاخیز او از مردگان، با او خوردیم و نوشیدیم. Acts 10:42: او به ما فرمان داد تا این حقیقت را به قوم اعلام کنیم و شهادت دهیم که خدا او را مقرر فرموده تا داور زندگان و مردگان باشد. Acts 10:43: پیامبران جملگی دربارة او شهادت می‌دهند که هر که به او ایمان آورد، به نام او آمرزش گناهان خواهد یافت.»

Acts 10:44: پِطرُس هنوز سخن می‌گفت که روح‌القدس بر همة آنان که پیام را می‌شنیدند، نازل شد. Acts 10:45: شماری از ایمانداران یهودی‌نژاد که همراه پِطرُس آمده بودند، چون دیدند روح‌القدس حتی بر غیریهودیان نیز فرو ریخته است، در حیرت افتادند. Acts 10:46: زیرا شنیدند که ایشان به‌‌زبانهای دیگر سخن می‌گویند و خدا را می‌ستایند. آنگاه پِطرُس گفت: Acts 10:47: «حال که اینان روح‌القدس را درست همانند ما یافته‌اند، آیا کسی می‌تواند مانع از تعمیدشان در آب گردد؟» Acts 10:48: پس دستور داد تا ایشان را در نام عیسی مسیح تعمید دهند. آنگاه از پِطرُس خواستند چند روزی با ایشان بماند.

Acts 11:1: رسولان و برادران در سرتاسر یهودیه شنیدند که غیریهودیان نیز کلام خدا را پذیرفته‌اند. Acts 11:2: پس چون پِطرُس به اورشلیم بازگشت، طرفداران ختنه بر او خُرده گرفته، گفتند: Acts 11:3: «چگونه توانستی به خانة ختنه‌ناشدگان بروی و با آنها نان بخوری؟»

Acts 11:4: پِطرُس همة ماجرا را از آغاز به‌تفصیل برایشان بازگو کرده، گفت: Acts 11:5: «من در یافا به دعا مشغول بودم که در عالم رؤیا دیدم چیزی همچون سفره‌ای بزرگ که از چهار گوشه آویخته بود، از آسمان فرود آمد و به من رسید. Acts 11:6: چون نیک نگریستم، چهارپایان و وحوش و خزندگان و پرندگان بر آن دیدم. Acts 11:7: سپس ندایی به گوشم رسید که می‌گفت: ‹ای پِطرُس، برخیز، ذبح کن و بخور.›

Acts 11:8: «جواب دادم: ‹حاشا از من، خداوندا، زیرا هرگز به چیزی حرام یا نجس لب نزده‌ام.›

Acts 11:9: «بار دوّم از آسمان ندا آمد که ‹آنچه خدا پاک ساخته، تو نجس مخوان.› Acts 11:10: و این امر سه بار تکرار شد و سپس همة آن چیزها به آسمان بالا برده شد.

Acts 11:11: «در همان موقع، سه تن که از قیصریه نزد من فرستاده شده بودند، به خانه‌ای که در آن بودم رسیدند. Acts 11:12: روح خدا مرا گفت که در رفتن با آنان تردید مکنم. این شش برادر نیز با من آمدند، و ما به خانة آن مرد در‌‌آمدیم. Acts 11:13: او برای ما بازگفت که چگونه در خانة خود فرشته‌ای دیده که به او گفته است: ‹کسانی به یافا بفرست تا شَمعون معروف به پِطرُس را به اینجا بیاورند. Acts 11:14: او برای تو پیامی خواهد آورد که به‌‌واسطة آن تو و تمامی اهل خانه‌ات نجات خواهید یافت.›

Acts 11:15: «چون آغاز به سخن کردم، روح‌القدس بر آنها نازل شد، درست همان‌‌گونه که نخست بر ما نازل شده بود. Acts 11:16: آنگاه گفتة خداوند را به‌‌خاطر آوردم که فرموده بود: ‹یحیی با آب تعمید می‌داد ولی شما با روح‌القدس تعمید خواهید یافت.› Acts 11:17: اگر خدا همان عطا را به آنها بخشید که پس از ایمان آوردن به عیسی مسیحِ خداوند به ما عطا فرموده بود، پس من که باشم که بخواهم مانع کار خدا شوم؟»

Acts 11:18: چون این سخنان را شنیدند، خاموش شدند و خدا را ستایش کرده، گفتند: «براستی که خدا توبة حیات‌بخش را به غیریهودیان نیز عطا فرموده است!»

Acts 11:19: امّا ایماندارانی که در اثر اذیت و آزارِ آغاز شده با ماجرای استیفان پراکنده شده بودند، تا نواحی فینیقیه و قپرس و اَنطاکیه سفر کردند. آنان کلام را فقط به یهودیان اعلام می‌کردند و بس. Acts 11:20: امّا در میان ایشان تنی چند از اهالی قپرس و قیرَوان بودند که چون به اَنطاکیه رسیدند، با یونانیان نیز سخن گفتند و عیسای خداوند را به آنان بشارت دادند. Acts 11:21: دست خداوند نیز با ایشان بود و گروهی بسیار ایمان آورده، به خداوند گرویدند.

Acts 11:22: چون این خبر به کلیسای اورشلیم رسید، برنابا را به اَنطاکیه فرستادند. Acts 11:23: وقتی او به آنجا رسید و فیض خدا را دید، شادمان شد و همه را ترغیب کرد تا با تمام دل به خداوند وفادار باشند، Acts 11:24: زیرا مردی بود نیک و پر از روح‌القدس و ایمان. بدین‌سان گروهی بسیار به خداوند پیوستند.

Acts 11:25: پس از آن، برنابا به تارسوس رفت تا سولُس را بیابد. Acts 11:26: و چون یافت، وی را به اَنطاکیه آورد. ایشان در آنجا سالی تمام با کلیسا گرد می‌آمدند و گروهی بسیار را تعلیم می‌دادند. در اَنطاکیه بود که شاگردان را نخستین بار «مسیحی» خواندند.

Acts 11:27: در آن روزها چند نبی از اورشلیم به اَنطاکیه آمدند. Acts 11:28: یکی از آنها که آگابوس نام داشت، برخاست و با الهام روح پیشگویی کرد که قحطی سختی در سرتاسر دنیای روم خواهد آمد. این قحطی در زمان حکومت کْلودیوس رخ داد. Acts 11:29: پس شاگردان بر آن شدند که هر یک در حد توان، کمکی برای برادران ساکن یهودیه بفرستد. Acts 11:30: پس چنین کردند و هدیه‌ای به‌‌دست برنابا و سولُس نزد مشایخ فرستادند.

Acts 12:1: در این زمان، هیرودیسِ پادشاه دست ستم بر برخی از افراد کلیسا دراز کرد. Acts 12:2: به‌‌دستور او یعقوب برادر یوحنا را به شمشیر کشتند. Acts 12:3: او چون دید که این امر یهودیان را خشنود ساخت، گامی فراتر برداشت و پِطرُس را نیز گرفتار کرد. این در ایام عید فَطیر رخ داد. Acts 12:4: هیرودیس پس از گرفتار کردن پِطرُس، او را به زندان انداخت و چهار دستة چهار نفری را به نگهبانی او بر‌‌گماشت. و بر آن بود که پس از عید پِسَح، او را در برابر همگان محاکمه کند.

Acts 12:5: پس پِطرُس را در زندان نگاه داشتند، امّا کلیسا با جدیّت تمام نزد خدا برای او دعا می‌کرد.

Acts 12:6: شبِ قبل از روزی که هیرودیس قصد داشت پِطرُس را به محاکمه بکشد، او به دو زنجیر بسته و میان دو سرباز، خفته بود و قراولان نیز مقابل درِ زندان پاس می‌دادند. Acts 12:7: ناگاه فرشتة خداوند ظاهر شد و نوری در درون زندان درخشید. فرشته به پهلوی پِطرُس زد و او را بیدار کرده، گفت: «زود برخیز!» در دم زنجیرها از دستهایش فرو افتاد.

Acts 12:8: فرشته به او گفت: «کمرت را ببند و نعلین به‌‌پا کن.» پِطرُس چنین کرد. سپس فرشته به او گفت: «ردایت را بر خود بپیچ و از پی من بیا.» Acts 12:9: پس پِطرُس از پی او از زندان بیرون رفت. امّا باور نمی‌کرد که آنچه فرشته انجام می‌دهد، واقعی است، بلکه گمان می‌کرد رؤیا می‌بیند. Acts 12:10: آنها از قراولان اوّل و دوّم گذشتند و به دروازة آهنینی رسیدند که رو به شهر باز می‌شد. دروازه خود به خود در مقابل ایشان گشوده شد. پس بیرون رفتند و چون به انتهای کوچه رسیدند، ناگاه فرشته ناپدید شد.

Acts 12:11: آنگاه پِطرُس به خود آمد و گفت: «اکنون دیگر یقین دارم که خداوند فرشتة خود را فرستاده و مرا از چنگ هیرودیس و آنچه قوم یهود در انتظارش بودند، رهانیده است.»

Acts 12:12: چون این را دریافت، به خانة مریم مادر یوحنای معروف به مَرقُس رفت. در آنجا بسیاری گرد آمده بودند و دعا می‌کردند. Acts 12:13: چون پِطرُس درِ خانه را کوبید، خادمه‌ای به نام رودا آمد تا در را بگشاید. Acts 12:14: امّا چون صدای پِطرُس را شناخت، از فرط شادی، بدون گشودن در، به‌‌درون شتافت و اعلام داشت: «پِطرُس بر در ایستاده است!»

Acts 12:15: به او گفتند: «مگر دیوانه شده‌ای؟» امّا چون اصرار او را دیدند، گفتند: «لابد فرشتة اوست.»

Acts 12:16: در این حین، پِطرُس همچنان در می‌زد. سرانجام، چون در را گشودند، با دیدن او غرق در شگفتی شدند. Acts 12:17: پِطرُس با اشارة دست، آنان را خاموش ساخت و شرح داد که چگونه خداوند او را از زندان رهانیده است. سپس گفت: «یعقوب و دیگر برادران را از این امر آگاه سازید.» آنگاه به جایی دیگر رفت.

Acts 12:18: صبح روز بعد، در میان سپاهیان غوغایی بر‌‌پا شد، زیرا نمی‌دانستند چه بر سر پِطرُس آمده است. Acts 12:19: هیرودیس دستور داد همه جا پِطرُس را جستجو کنند؛ و چون او را نیافتند از قراولان بازخواست کرد و حکم به قتل آنها داد. سپس از یهودیه به قیصریه رفت و چندی در آنجا ماند.

Acts 12:20: هیرودیس بر مردم صور و صیدون خشم گرفته بود. از این‌‌رو به‌‌یکدل نزد او رفتند و اجازة شرفیابی خواستند. آنان بْلاستوس، پیشکار خاص شاه را با خود متحد کرده، در طلب آشتی بر‌‌آمدند، زیرا خوراک و معاش آنها از سرزمین هیرودیس فراهم می‌شد.

Acts 12:21: در روز مقرر، هیرودیس ردای شاهی به تن کرده، بر تخت نشست و نطقی برای جماعت ایراد کرد. Acts 12:22: مردم فریاد بر‌‌آوردند: «این صدای یکی از خدایان است، نه صدای آدمی!» Acts 12:23: در دم فرشتة خداوند او را زد، از آن‌‌رو که خدا را تجلیل نکرده بود. آنگاه کرمها بدنش را خوردند و مرد.

Acts 12:24: امّا کلام خدا هر‌‌چه بیشتر پیش می‌رفت و منتشر می‌شد.

Acts 12:25: چون برنابا و سولُس مأموریت خود را به انجام رسانیدند، از اورشلیم بازگشتند و یوحنای معروف به مَرقُس را نیز همراه خود آوردند.

Acts 13:1: در کلیسایی که در اَنطاکیه بود، انبیا و معلّمانی چند بودند: برنابا، شَمعون معروف به نیجِر، لوکیوس قیرَوانی، مَناحِم که برادرخواندة هیرودیسِ حاکم بود و سولُس. Acts 13:2: هنگامی که ایشان در عبادت خداوند و روزه به‌‌سر می‌بردند، روح‌القدس گفت: «برنابا و سولُس را برای من جدا سازید، به‌‌جهت کاری که ایشان را بدان فرا‌‌خوانده‌ام.» Acts 13:3: آنگاه، پس از روزه و دعا، دست بر آن دو نهاده، ایشان را روانة سفر کردند.

Acts 13:4: بدین قرار آن دو که از جانب روح‌القدس فرستاده شده بودند، به سِلوکیه رفتند و از آنجا از راه دریا به قپرس رسیدند. Acts 13:5: چون وارد سالامیس شدند، در کنیسه‌های یهود به کلام خدا موعظه کردند. یوحنا نیز در خدمت ایشان بود.

Acts 13:6: آنان سرتاسر جزیره را در‌‌نَوَردیدند تا به پافوس رسیدند. در آنجا به فردی یهودی به نام بارْ‌یَشوع برخوردند که جادوگر و نبی دروغین بود. Acts 13:7: او از دوستان «سِرگیوس پولُسِ» والی بود. والی که مردی خردمند بود، برنابا و سولُس را به حضور فرا‌‌خواند، زیرا می‌خواست کلام خدا را بشنود. Acts 13:8: امّا عَلیمای جادوگر – که ترجمة نامش چنین است – به‌‌مخالفت با ایشان برخاست و کوشید والی را از ایمان آوردن، بازدارد. Acts 13:9: در این هنگام سولُس، که پولُس نیز نامیده می‌شد، پر از روح‌القدس شده، بدو چشم دوخت و گفت: Acts 13:10: «ای فرزند ابلیس، ای دشمن هر پارسایی، که پر از مکر و فریبی! چرا از کج کردن راههای راست خداوند بازنمی‌ایستی؟ Acts 13:11: بدان که دست خداوند بر‌‌ضد توست. اکنون کور خواهی شد و تا مدتی قادر به‌‌دیدن آفتاب نخواهی بود.»

در دم، مه و تاریکی او را فرو گرفت، و دور زده کسی را می‌جست که دستش را بگیرد و راه را به او بنماید. Acts 13:12: چون والی این واقعه را دید، ایمان آورد، زیرا از تعلیمی که دربارة خداوند می‌دادند، در شگفت شده بود.

Acts 13:13: آنگاه پولُس و همراهانش از راه دریا از پافوس به پِرگة پامفیلیه رفتند. امّا در آنجا یوحنا از ایشان جدا شد و به اورشلیم بازگشت. Acts 13:14: آنها از پِرگه گذشتند و به اَنطاکیة پیسیدیه رسیدند. در روز شَبّات، به کنیسه در‌‌آمدند و نشستند. Acts 13:15: پس از تلاوت تورات و کتب پیامبران، رهبرانِ کنیسه نزد ایشان فرستادند و گفتند: «برادران، اگر پند و اندرزی برای مردم دارید، بگویید.»

Acts 13:16: پولُس ایستاد و با دست اشاره کرده، گفت: «ای مردان اسرائیلی و ای غیریهودیان خداترس، گوش فرا‌‌دهید! Acts 13:17: خدای قوم اسرائیل، پدران ما را برگزید و قوم ما را در زمان غربتشان در مصر سرافراز ساخت و با قدرتی عظیم آنها را از آن سرزمین به‌‌در آورد، Acts 13:18: و قریب به چهل سال رفتارشان را در بیابان تحمل کرد. Acts 13:19: او هفت قوم را که در کنعان بودند، نابود ساخت و سرزمینشان را به قوم خود به میراث داد. Acts 13:20: اینها همه حدود چهارصد و پنجاه سال به‌‌طول انجامید.

«پس از آن، تا زمان سموئیل نبی، خدا داوران را بدیشان داد. Acts 13:21: آنگاه پادشاهی خواستند و خدا شائول، پسر قیس، از قبیلة بنیامین را به ایشان داد، که چهل سال حکومت کرد. Acts 13:22: پس از برداشتن شائول، داوود را برانگیخت تا شاه ایشان گردد، و بر او چنین گواهی داد: ‹داوود پسر یِسای را دلخواه خویش یافتم؛ او خواست مرا به‌‌طور کامل به‌جا خواهد آورد.›

Acts 13:23: «از نسل همین مرد، خدا طبق وعدة خود، نجات‌دهنده یعنی عیسی را برای اسرائیل فرستاد. Acts 13:24: پیش از آمدن عیسی، یحیی تعمید توبه را به همة مردم اسرائیل موعظه می‌کرد. Acts 13:25: چون یحیی دور خود را به‌‌پایان می‌رسانید، گفت: ‹مرا که می‌پندارید؟ من او نیستم؛ بلکه او پس از من می‌آید و من حتی شایسته نیستم بند کفشش را بگشایم.›

Acts 13:26: «ای برادران، ای فرزندان ابراهیم، و ای غیریهودیان خداترس که در اینجا حضور دارید! این پیام نجات برای ما فرستاده شده است. Acts 13:27: مردم اورشلیم و بزرگان ایشان عیسی را نشناختند و با این‌‌حال با محکوم کردنش، گفته‌های پیامبران را که هر شَبّات تلاوت می‌شود، تحقق بخشیدند. Acts 13:28: آنها با اینکه هیچ علتی برای مجازات مرگ نیافتند، از پیلاتُس خواستند او را بکشد. Acts 13:29: و چون تمام آنچه را که درباره‌اش نوشته شده بود، به‌‌انجام رساندند، او را از صلیب پایین آورده، به قبر سپردند. Acts 13:30: امّا خدا وی را از مردگان برخیزانید. Acts 13:31: و آنان که با او از جلیل به اورشلیم آمده بودند، روزهای بسیار او را دیدند و اکنون نیز نزد قوم ما شاهدان اویند.

Acts 13:32: «اکنون ما به شما بشارت می‌دهیم که خدا آنچه را که به پدران ما وعده داده بود، Acts 13:33: آن را با برخیزانیدن عیسی، به ما که فرزندان ایشانیم وفا کرد. همان‌‌گونه که در مزمور دوّم نوشته شده: ‹تو پسر من هستی؛ امروز، من تو را پدر شده‌ام.›

Acts 13:34: «و خدا او را از مردگان برخیزانید تا هرگز فساد نبیند، چنانکه آمده است: » ‹برکات مقدّس و مطمئنی را که به داوود وعده داده شده،

به شما خواهم بخشید.›

Acts 13:35: و بر همین مبنا در جای دیگر گفته شده که: « ‹نخواهی گذاشت قدّوست فساد ببیند.›

Acts 13:36: «و امّا داوود پس از آنکه به ارادة خدا مردم عصر خویش را خدمت کرد، بخفت و به پدران خود پیوسته، فساد را دید. Acts 13:37: ولی آن‌‌کس که خدا برخیزانید، فساد را ندید.

Acts 13:38: «پس، ای برادران، بدانید آن آمرزش گناهان که به‌‌واسطة همین شخص فراهم آمده است، به شما اعلام می‌شود. Acts 13:39: اکنون هر که ایمان بیاورد، به‌‌واسطة او پارسا شمرده می‌شود در هر‌‌آنچه نتوانستید به‌‌واسطة شریعت موسی پارسا شمرده شوید. Acts 13:40: مراقب باشید این نوشتة کتب پیامبران بر سر شما نیاید که می‌گوید:
Acts 13:41: «‹بنگرید، ای استهزاگران، حیرت کنید و هلاک شوید، زیرا در زمان شما کاری خواهم کرد، که هر‌‌چند آن را به شما بازگویند هرگز باور نخواهید کرد.›

Acts 13:42: چون پولُس و برنابا از کنیسه بیرون می‌رفتند، مردم از آنها استدعا کردند که شَبّات آینده نیز در این‌باره با ایشان سخن بگویند. Acts 13:43: پس از اینکه جماعت کنیسه را ترک کردند، بسیاری از یهودیان و اشخاص خداپرست که به یهودیت گرویده بودند، از پی پولُس و برنابا به‌‌راه افتادند. آن دو با این گروه سخن گفتند و آنها را به پایداری در فیض خدا ترغیب کردند.

Acts 13:44: شَبّات بعد، به‌تقریب، تمامی مردم شهر گرد آمدند تا کلام خداوند را بشنوند. Acts 13:45: امّا یهودیان چون ازدحام مردم را دیدند، از حسد پر شدند و با بی‌حرمتی به مخالفت با سخنان پولُس برخاستند.

Acts 13:46: آنگاه پولُس و برنابا دلیرانه گفتند: «لازم بود کلام خدا پیش از همه برای شما بیان شود. امّا چون آن را رد کردید و خود را شایستة حیات جاوید ندانستید، پس اکنون رو به‌‌سوی غیریهودیان می‌نهیم. Acts 13:47: زیرا خداوند به ما چنین امر فرموده که: ‹تو را نوری برای غیر یهودیان قرار دادم، تا نجات را به کرانهای زمین برسانی.›

Acts 13:48: چون غیریهودیان این را شنیدند، شادمان شدند و کلام خداوند را حرمت داشتند؛ و آنان که برای حیات جاوید تعیین شده بودند، ایمان آوردند.

Acts 13:49: بدین‌سان کلام خداوند در سرتاسر آن ناحیه منتشر شد. Acts 13:50: امّا یهودیان، زنان خداپرست و متشخص و نیز مردان سرشناسِ شهر را شوراندند و آنها را به آزار پولُس و برنابا برانگیختند. پس پولُس و برنابا را از آن ناحیه راندند. Acts 13:51: ایشان نیز به اعتراض، غبار پاهای خود را بر ایشان تکاندند و به شهر قونیه رفتند. Acts 13:52: و امّا شاگردان پر از شادی و روح‌القدس بودند.

Acts 14:1: در قونیه نیز پولُس و برنابا به کنیسة یهود رفتند و چنان سخن راندند که شماری بسیار از یهودیان و یونانیان ایمان آوردند. Acts 14:2: امّا یهودیانی که ایمان نیاورده بودند، غیریهودیان را شوراندند و ذهنشان را نسبت به برادران، مسموم ساختند. Acts 14:3: پس پولُس و برنابا مدتی طولانی در آنجا ماندند و دلیرانه برای خداوند سخن گفتند، خداوندی که بدیشان قدرت انجام آیات و معجزات می‌بخشید و بدین‌گونه پیام فیض خود را تأیید می‌کرد. Acts 14:4: مردم شهر دو گروه شدند؛ گروهی به جانبداری از یهودیان برخاستند و گروهی دیگر جانب رسولان را گرفتند. Acts 14:5: و چون غیریهودیان و یهودیان به اتفاق بزرگان خود خواستند پولُس و برنابا را در برابر چشم همگان بزنند و سنگسار کنند، Acts 14:6: آنان آگاه شده، به لِستْره و دِربِه، از شهرهای لیکائونیه، و نواحی اطراف گریختند Acts 14:7: و در آنجا به رساندن بشارت ادامه دادند.

Acts 14:8: و امّا در لِستْره مردی نشسته بود که نمی‌توانست پاهایش را حرکت دهد و هرگز راه نرفته بود، زیرا لنگ مادرزاد بود. Acts 14:9: هنگامی که پولُس سخن می‌گفت، او گوش فرا‌‌می‌داد. پولُس بدو چشم دوخت و دید که ایمان شفا یافتن دارد. Acts 14:10: پس با صدای بلند به او گفت: «بر پاهای خود راست بایست!» آن مرد از جا جَست و به‌‌راه افتاد.

Acts 14:11: چون مردم آنچه را که پولُس انجام داد دیدند، به زبان لیکائونی فریاد بر‌‌آوردند: «خدایان به‌‌صورت انسان بر ما فرود آمده‌اند!» Acts 14:12: آنان برنابا را «زئوس» و پولُس را که سخنگوی اصلی بود «هِرمِس» نامیدند. Acts 14:13: کاهنِ زئوس که معبدش درست بیرون دروازة شهر بود، گاوهایی چند و تاجهایی از گُل به دروازة شهر آورد؛ او و جماعت بر آن بودند قربانی تقدیمشان کنند.

Acts 14:14: امّا چون آن دو رسول، یعنی برنابا و پولُس، این را شنیدند، جامه‌های خود را چاک زدند و به میان جماعت شتافته، فریاد بر‌‌آوردند که: Acts 14:15: «ای مردان، چرا چنین می‌کنید؟ ما نیز چون شما، انسانی بیش نیستیم. ما به شما بشارت می‌دهیم که از این چیزهای پوچ دست بردارید و به خدای زنده روی آورید که آسمان و زمین و دریا و هر‌‌آنچه را که در آنهاست، آفرید. Acts 14:16: هر‌‌چند او در گذشته همة قومهای غیریهود را واگذاشت که هر یک به‌‌راه خود روند، Acts 14:17: امّا خود را بدون شهادت نگذاشت؛ او با فرستادن باران از آسمان و بخشیدن فصلهای پُر بار، بر شما احسان نموده، خوراک فراوان به شما ارزانی می‌دارد و دلهایتان را از خرّمی لبریز می‌کند.» Acts 14:18: سرانجام با این سخنان، بدشواری توانستند مردم را از تقدیم قربانی بازدارند.

Acts 14:19: امّا یهودیانی از اَنطاکیه و قونیه آمدند و مردم را با خود متحد ساخته، پولُس را سنگسار کردند و بدین گمان که مرده است، از شهر بیرونش کشیدند. Acts 14:20: امّا چون شاگردان گرد او جمع شدند، برخاست و به شهر بازگشت. فردای آن روز، او و برنابا رهسپار دِربِه شدند.

Acts 14:21: آنان در آن شهر نیز بشارت دادند و بسیاری را شاگرد ساختند. سپس به لِستْره و قونیه و اَنطاکیه بازگشتند. Acts 14:22: در آن شهرها شاگردان را تقویت کرده، آنان را به پایداری در ایمان تشویق کردند و پند دادند که «باید با تحمل سختیهای بسیار به پادشاهی خدا راه یابیم.» Acts 14:23: ایشان در هر کلیسا مشایخ بر ایمانداران گماشتند و با دعا و روزه آنها را به خداوندی که به وی ایمان آورده بودند، سپردند.

Acts 14:24: سپس از ایالت پیسیدیه گذشتند و به ایالت پامفیلیه رفتند، Acts 14:25: و در پِرگه کلام را موعظه کرده، به آتالیه فرود آمدند.

Acts 14:26: از آتالیه با کشتی به اَنطاکیه بازگشتند، همان جا که ایشان را به فیض خدا سپرده بودند تا عهده‌دار کاری شوند که اکنون به انجامش رسانیده بودند. Acts 14:27: چون بدانجا رسیدند، کلیسا را گرد آورده، بازگفتند که خدا به‌‌واسطة آنها چه‌ها کرده و چگونه درِ ایمان را بر غیریهودیان گشوده است. Acts 14:28: آنگاه مدت زمانی در آنجا با شاگردان ماندند.

Acts 15:1: و امّا جمعی از یهودیه به اَنطاکیه آمده به برادران تعلیم می‌دادند که: «اگر مطابق آیین موسی ختنه نشوید، نمی‌توانید نجات بیابید.» Acts 15:2: پس چون پولُس و برنابا به مخالفت و مباحثة شدید با ایشان برخاستند، قرار بر این شد که آن دو به همراه تنی چند از ایمانداران به اورشلیم بروند و این مسئله را با رسولان و مشایخ در میان نهند. Acts 15:3: پس کلیسا ایشان را بدرقه کرد؛ و آنها در گذار از فینیقیه و سامره، خبر ایمان آوردن غیریهودیان را رساندند و همة برادران را بسیار شاد ساختند. Acts 15:4: چون به اورشلیم رسیدند، کلیسا و رسولان و مشایخ از ایشان استقبال کردند. پولُس و برنابا هر‌‌آنچه خدا به‌‌واسطة آنها انجام داده بود، بدیشان بازگفتند. Acts 15:5: آنگاه برخی از فرقة فَریسیان که ایمان آورده بودند، برخاسته، گفتند: «این غیریهودیان را باید ختنه کرد و حکم داد که شریعت موسی را نگاه دارند.»

Acts 15:6: پس رسولان و رهبران گرد آمدند تا به این مسئله رسیدگی کنند. Acts 15:7: پس از مباحثة بسیار، سرانجام پِطرُس برخاست و بدیشان گفت: «ای برادران، شما آگاهید که در روزهای نخست، خدا مرا از میان شما برگزید تا غیریهودیان از زبان من پیام انجیل را بشنوند و ایمان آورند. Acts 15:8: و خدایی که عارف‌القلوب است، با بخشیدن روح‌القدس به غیریهودیان، درست به‌‌سان ما، گواهی داد بر اینکه ایشان را پذیرفته است. Acts 15:9: او در میان ما و ایشان هیچ فرق نگذاشت، بلکه محض ایمان، دلهایشان را طاهر ساخت. Acts 15:10: پس حال چرا خدا را می‌آزمایید و یوغی بر گردن شاگردان می‌نهید که نه ما قادر به حملش بودیم، نه پدران ما؟ Acts 15:11: زیرا ما ایمان داریم که به فیض خداوند عیسی است که نجات یافته‌ایم، چنانکه ایشان نیز.»

Acts 15:12: سپس جماعت، همه ساکت شدند و به برنابا و پولُس گوش فرا‌‌دادند. آنان آیات و معجزاتی را که خدا به‌‌دست ایشان در میان غیریهودیان ظاهر کرده بود، بازمی‌گفتند. Acts 15:13: چون سخنان ایشان به‌‌پایان رسید، یعقوب گفت: «ای برادران، به من گوش فرادهید! Acts 15:14: شَمعون بیان کرد که چگونه خدا برای نخستین بار غیریهودیان را مورد لطف خود قرار داده، از میان آنان قومی برای خود برگزیده است. Acts 15:15: این با گفتار پیامبران مطابق است، چنانکه نوشته شده:
Acts 15:16: «‹پس از این، باز‌‌خواهم گشت و خیمة فرو افتادة داوود را از نو بر‌‌پا خواهم داشت؛ ویرانه‌هایش را دیگر بار بنا خواهم کرد، و آن را مرمّت خواهم نمود،

Acts 15:17: تا باقی افراد بشر جملگی خداوند را بطلبند، همة غیریهودیانی که نام من بر آنهاست. چنین می‌گوید خداوندی که اینها را به‌‌انجام می‌رساند،

Acts 15:18: اموری را که از دیرباز معلوم بوده است.›

Acts 15:19: «پس رأی من بر این است که آنان را که از غیریهودیان به‌‌سوی خدا بازمی‌گردند، زحمت نرسانیم. Acts 15:20: امّا باید در نامه‌ای از ایشان بخواهیم که از خوراک آلوده به بت‌پرستی، بی‌عفتی، گوشت حیوانات خفه شده و خون بپرهیزند. Acts 15:21: زیرا از دیرباز موسی در هر شهر کسانی را داشته است که بدو موعظه کنند، چنانکه هر شَبّات نوشته‌های او را در کنیسه‌ها تلاوت می‌کنند.»

Acts 15:22: پس رسولان و مشایخ به اتفاق تمامی کلیسا تصمیم گرفتند از میان خود مردانی برگزینند و آنان را همراه پولُس و برنابا به اَنطاکیه بفرستند. پس یهودای معروف به بَرسابا و سیلاس را، که در میان برادران مقام رهبری داشتند، برگزیدند. Acts 15:23: آنگاه نامه‌ای به‌‌دست ایشان فرستادند، بدین عبارات که:

از ما رسولان و مشایخ، برادران شما،

به برادرانِ غیریهودی در اَنطاکیه، سوریه و کیلیکیه،

سلام!

Acts 15:24: شنیده‌ایم که کسانی از میان ما، بی‌آنکه دستوری از ما داشته باشند، آمده‌اند و شما را با سخنانشان مشوش ساخته، باعث پریشانی خاطرتان شده‌اند. Acts 15:25: پس ما یکدل چنین مصلحت دیدیم که مردانی برگزینیم و آنها را همراه عزیزان خود، برنابا و پولُس، نزد شما بفرستیم، Acts 15:26: همراه کسانی که به‌‌خاطر نام خداوند ما عیسی مسیح، جان بر کف نهاده‌اند. Acts 15:27: پس یهودا و سیلاس را فرستاده‌ایم تا شما را زبانی از این امور آگاه سازند. Acts 15:28: روح‌القدس و ما مصلحت چنین دیدیم که باری بر دوش شما ننهیم، جز این ضروریات که Acts 15:29: از خوراک تقدیمی به بتها و خون و گوشت حیوانات خفه شده و بی‌عفتی بپرهیزید. هر‌‌گاه از اینها دوری کنید، کاری پسندیده انجام داده‌اید. والسّلام.

Acts 15:30: پس ایشان روانه شده، به اَنطاکیه رفتند و در آنجا کلیسا را گرد آورده، نامه را رسانیدند. Acts 15:31: چون آنها نامه را خواندند، از پیام دلگرم‌کنندة آن شادمان شدند. Acts 15:32: یهودا و سیلاس نیز که نبی بودند، با سخنان بسیار، برادران را تشویق و تقویت کردند. Acts 15:33: پس چندی در آنجا ماندند، و سپس برادران ایشان را بسلامت روانه کردند تا نزد فرستندگان خود بازگردند. Acts 15:34: امّا پولُس و برنابا در اَنطاکیه ماندند Acts 15:35: و همراه بسیاری دیگر به تعلیم و بشارت کلام خداوند مشغول شدند.

Acts 15:36: پس از چندی، پولُس به برنابا گفت: «به شهرهایی که کلام خداوند را در آنها موعظه کردیم، بازگردیم و از برادران دیدار کنیم تا ببینیم در چه حالند.» Acts 15:37: برنابا خواست یوحنای معروف به مَرقُس نیز ایشان را همراهی کند، Acts 15:38: امّا پولُس مصلحت ندید، کسی را که در پامفیلیه ایشان را تنها گذاشته و ادامة همکاری نداده بود، با خود ببرد. Acts 15:39: اختلاف چندان بالا گرفت که از یکدیگر جدا شدند. برنابا، مَرقُس را بر‌‌گرفت و از راه دریا راهی قپرس شد؛ Acts 15:40: امّا پولُس، سیلاس را اختیار کرد و به‌‌دست برادران به فیض خداوند سپرده شده، عازم سفر گشت. Acts 15:41: او در عبور از سوریه و کیلیکیه، کلیساها را استوار می‌کرد.

Acts 16:1: پولُس به دِربِه و سپس به لِستْره آمد. در آنجا شاگردی تیموتائوس نام می‌زیست که مادرش یهودی و ایماندار، امّا پدرش یونانی بود. Acts 16:2: برادران در لِستْره و قونیه از او به‌‌نیکی یاد می‌کردند. Acts 16:3: پولُس چون می‌خواست او در سفر همراهی‌اش کند، به‌‌خاطر یهودیانی که در آن ناحیه می‌زیستند، او را ختنه کرد، چرا که همه می‌دانستند پدر وی یونانی است. Acts 16:4: آنها چون از شهری به شهر دیگر می‌رفتند، اصولی را که رسولان و مشایخ در اورشلیم وضع کرده بودند، به مردم می‌سپردند تا آنها را رعایت کنند. Acts 16:5: پس، کلیساها در ایمان استوار می‌شدند و هر روز بر شمارشان افزوده می‌شد.

Acts 16:6: سپس، سرتاسر دیار فْریجیه و غَلاطیه را در‌‌نَوَردیدند، زیرا روح‌القدس ایشان را از رسانیدن کلام به ایالت آسیا منع کرده بود. Acts 16:7: چون به سرحد میسیه رسیدند، بر آن شدند که به بیطینیه بروند، امّا روح عیسی به ایشان اجازه نداد. Acts 16:8: از این‌‌رو، از میسیه گذشتند و به تْروآس رفتند. Acts 16:9: شب هنگام، پولُس در رؤیا دید که مردی مقدونی در برابرش ایستاده، به او التماس می‌کند که «به مقدونیه بیا و ما را مدد کن.» Acts 16:10: چون این رؤیا را دید، بی‌درنگ عازم مقدونیه شدیم، زیرا اطمینان یافتیم که خدا ما را فرا‌‌خوانده است تا بدیشان بشارت دهیم.

Acts 16:11: پس، از تْروآس با کشتی یکراست به ساموتْراکی رفتیم، و روز بعد به نیاپولیس رسیدیم. Acts 16:12: از آنجا راهی فیلیپی شدیم که از مهاجرنشینهای روم و یکی از شهرهای عمدة آن بخش از مقدونیه بود، و چند روز در آن شهر ماندیم.

Acts 16:13: روز شَبّات از شهر خارج شدیم و به کنار رودخانه رفتیم، با این انتظار که در آنجا مکانی برای دعا وجود دارد. پس نشستیم و با زنانی که گرد آمده بودند، به گفتگو پرداختیم. Acts 16:14: در میان آنان زنی خداپرست از شهر تیاتیرا بود که به سخنان ما گوش فرا می‌داد. او لیدیه نام داشت و فروشندة پارچه‌های ارغوان بود. خداوند قلب او را گشود تا پیام پولُس را بپذیرد. Acts 16:15: چون او با اهل خانه‌اش تعمید گرفت، با اصرار بسیار به ما گفت: «اگر یقین دارید که به خداوند ایمان آورده‌ام، بیایید و در خانة من بمانید.» سرانجام تسلیم درخواست او شدیم.

Acts 16:16: یک بار که به مکان دعا می‌رفتیم، به کنیزی برخوردیم که روح غیبگویی داشت و از راه طالع‌بینی سود بسیار عاید اربابان خود می‌کرد. Acts 16:17: او در پی پولُس و ما می‌افتاد و فریادکنان می‌گفت: «این مردان خدمتگزاران خدای متعال‌اند و راه نجات را به شما اعلام می‌کنند.» Acts 16:18: او روزهای بسیار چنین می‌کرد. سرانجام صبر پولُس به‌‌سر آمد و برگشته به آن روح گفت: «به نام عیسی مسیح تو را امر می‌کنم که از این دختر به در آیی!» همان دم، روح از او بیرون آمد.

Acts 16:19: اربابانِ آن کنیز چون دیدند امید کسب درآمدشان بر باد رفت، پولُس و سیلاس را گرفتند و آنها را کشان کشان به بازار نزد مراجع بردند. Acts 16:20: پس ایشان را به حضور قاضیان آوردند و گفتند: «این مردان یهودی‌اند و شهر ما را به آشوب کشیده‌اند. Acts 16:21: رسومی را تبلیغ می‌کنند که پذیرفتن و به‌جا آوردنشان بر ما رومیان جایز نیست.»

Acts 16:22: مردم در حمله به پولُس و سیلاس به آنان پیوستند. قاضیان نیز دستور دادند جامه‌هایشان را به‌‌در آورند و چوبشان زنند. Acts 16:23: چون ایشان را چوب بسیار زدند، به زندانشان افکندند، و به زندانبان دستور دادند که سخت مراقب ایشان باشد. Acts 16:24: زندانبان چون چنین دستور یافت، آنان را به زندان درونی افکند و پاهایشان را در کُنده نهاد.

Acts 16:25: نزدیک نیمه شب، پولُس و سیلاس مشغول دعا بودند و سرودخوانان خدا را ستایش می‌کردند و دیگر زندانیان نیز بدیشان گوش فرا می‌دادند Acts 16:26: که ناگاه زمین‌لرزه‌ای عظیم رخ داد، آن‌‌گونه که اساس زندان به‌‌لرزه در‌‌آمد و درهای زندان در دم گشوده شد و زنجیرها از همه فرو ریخت. Acts 16:27: زندانبان بیدار شد، و چون درهای گشودة زندان را دید، شمشیر بر‌‌کشید تا خود را بکشد، زیرا می‌پنداشت زندانیان گریخته‌اند. Acts 16:28: امّا پولُس با صدای بلند ندا در داده، گفت: «به خود آسیب مرسان که ما همه اینجاییم!» Acts 16:29: زندانبان چراغ خواست و سراسیمه به‌‌درون زندان رفت و در حالی که می‌لرزید به‌‌پای پولُس و سیلاس افتاد. Acts 16:30: سپس، ایشان را بیرون آورد و پرسید: «ای سروران، چه کنم تا نجات یابم؟»

Acts 16:31: پاسخ دادند: «به خداوند عیسی مسیح ایمان آور که تو و اهل خانه‌ات نجات خواهید یافت.» Acts 16:32: آنگاه کلام خداوند را برای او و همة کسانی که در خانه‌اش بودند، بیان کردند. Acts 16:33: در همان ساعت از شب، زندانبان آنها را برداشته، زخمهایشان را شست، و بی‌درنگ او و همة اهل خانه‌اش تعمید گرفتند. Acts 16:34: او ایشان را به خانة خود برد و سفره‌ای برایشان گسترد. او و همة اهل خانه‌اش از ایمان آوردن به خدا بسیار شاد بودند.

Acts 16:35: چون روز شد، قاضیان مأمورانی نزد زندانبان فرستاده، گفتند: «آن مردان را آزاد کن!» Acts 16:36: زندانبان پولُس را از این پیغام آگاه کرد و گفت: «قاضیان دستور داده‌اند که شما را آزاد کنم. پس اینک بیرون آیید و بسلامت بروید.»

Acts 16:37: امّا پولُس در پاسخ گفت: «ما را که رومی هستیم بدون محاکمه و در برابر همگان چوب زده و به زندان افکنده‌اند، و حال می‌خواهند در خفا آزادمان کنند؟ هرگز! بلکه خود بیایند و ما را از اینجا بیرون آورند.»

Acts 16:38: مأموران این را به قاضیان بازگفتند، و آنها چون شنیدند که پولُس و سیلاس رومی‌اند، سخت به هراس افتادند Acts 16:39: و آمده، از ایشان پوزش خواستند و تا بیرون زندان مشایعتشان نموده، خواهش کردند که شهر را ترک گویند. Acts 16:40: ایشان پس از ترک زندان، به خانة لیدیه رفتند. در آنجا با برادران دیدار کرده، ایشان را تشویق نمودند. سپس آنجا را ترک گفتند.

Acts 17:1: پولُس و سیلاس از آمْفیپولیس و آپولونیا گذشتند و به تِسالونیکی آمدند، که در آنجا یهودیان کنیسه داشتند. Acts 17:2: پولُس طبق عادت به کنیسه رفته، در سه شَبّات از کتب مقدّس با ایشان مباحثه می‌کرد Acts 17:3: و توضیح داده، برهان می‌آورد که ضروری بود مسیح رنج کشد و از مردگان برخیزد. او می‌گفت: «این عیسی که او را به شما اعلام می‌کنم، همان مسیح است.» Acts 17:4: برخی از ایشان و نیز شماری بسیار از یونانیانِ خداپرست و گروهی بزرگ از زنان سرشناس، مجاب شده، به پولُس و سیلاس پیوستند.

Acts 17:5: امّا یهودیان حسد ورزیدند و تنی چند از اوباش را از بازار گرد آورده، دسته‌ای به‌‌راه انداختند و در شهر بلوا به‌‌پا کردند. ایشان در جستجوی پولُس و سیلاس به خانة یاسون هجوم بردند تا آنان را به میان جماعت بیرون آورند. Acts 17:6: امّا چون ایشان را نیافتند، یاسون و برخی دیگر از برادران را نزد مقامات شهر کشاندند و فریاد بر‌‌آوردند که «این مردان که همة دنیا را به آشوب کشیده‌اند، حال به اینجا آمده‌اند، Acts 17:7: و یاسون ایشان را به خانة خود برده است. اینان همگی از فرمانهای قیصر سرپیچی می‌کنند و مدّعی آنند که شاه دیگری هست به نام عیسی.» Acts 17:8: چون مردم و مقامات شهر این را شنیدند، برآشفتند. Acts 17:9: سپس از یاسون و دیگران ضمانت گرفته، آزادشان کردند.

Acts 17:10: برادران در همان شب، پولُس و سیلاس را به بیریه روانه کردند. آنها چون بدانجا رسیدند، به کنیسة یهود رفتند. Acts 17:11: اهل بیریه از مردمان تِسالونیکی نجیب‌تر بودند، زیرا پیغام را با اشتیاق پذیرفتند و هر روز کتب مقدّس را بررسی می‌کردند تا صحت گفته‌های پولُس را دریابند. Acts 17:12: بدین‌‌گونه، بسیاری از یهودیان و نیز شماری کثیر از زنان و مردان سرشناسِ یونانی ایمان آوردند.

Acts 17:13: چون یهودیانِ تِسالونیکی دریافتند که پولُس در بیریه نیز کلام خدا را موعظه می‌کند، بدانجا رفتند و مردم را تحریک کرده، شوراندند. Acts 17:14: برادران بی‌درنگ پولُس را به‌‌سوی ساحل روانه کردند، امّا سیلاس و تیموتائوس در بیریه ماندند. Acts 17:15: مشایعت‌کنندگان پولُس، او را تا آتن همراهی کردند و پس از اینکه برای سیلاس و تیموتائوس دستور گرفتند که هر‌چه زودتر به پولُس بپیوندند، آنجا را ترک گفتند.

Acts 17:16: در آن حال که پولُس در آتن منتظر آن دو بود، از دیدن اینکه شهر پر از بتهاست، منقلب شد. Acts 17:17: از این‌‌رو، در کنیسه با یهودیان و یونانیان خداپرست و نیز هر روز در میدان شهر با رهگذران مباحثه می‌کرد. Acts 17:18: جمعی از فیلسوفان اپیکوری و رواقی نیز با او بنای مباحثه گذاشتند. برخی از آنان می‌گفتند: «این یاوه‌گو چه می‌خواهد بگوید؟» دیگران می‌گفتند: «گویا خدایان غریب را تبلیغ می‌کند.» از آن‌‌رو چنین می‌گفتند که پولُس، عیسی و قیامت را به ایشان بشارت می‌داد. Acts 17:19: آنگاه او را بر‌‌گرفتند و به مجمع «آریوپاگوس» بردند و در آنجا به او گفتند: «آیا می‌توان دانست که این تعلیم جدید که تو می‌دهی، چیست؟ Acts 17:20: سخنانت به گوش ما عجیب می‌آید. پس خواهان دانستن معنای آنیم.» Acts 17:21: همة آتنیان و بیگانگانی که در آنجا می‌زیستند، مشغولیتی جز این نداشتند که وقت خود را به گفت و شنود دربارة عقاید جدید بگذرانند.

Acts 17:22: پس پولُس در میان مجمع «آریوپاگوس» برخاست و گفت: «ای مردان آتنی، من شما را از هر لحاظ بسیار دیندار یافته‌ام. Acts 17:23: زیرا هنگامی که در شهر سیر می‌کردم و آنچه را که شما می‌پرستید نظاره می‌نمودم، مذبحی یافتم که بر آن نوشته شده بود: ‹تقدیم به خدای ناشناخته›. حال، آنچه را شما ناشناخته می‌پرستید، من به شما اعلام می‌کنم.

Acts 17:24: «خدایی که جهان و هر‌‌آنچه در آن است آفرید، مالکِ آسمان و زمین است و در معابد ساختة دست بشر ساکن نمی‌شود. Acts 17:25: دستان بشری نمی‌تواند خدمتی به او بکند، چنانکه گویی به چیزی محتاج باشد، زیرا خودْ بخشندة حیات و نَفَس و هر چیز دیگر به جمیع آدمیان است. Acts 17:26: او همة اقوام بشری را از یک انسان پدید آورد تا در سرتاسر زمین ساکن شوند؛ و زمانهای تعیین شده برای ایشان و حدود محل سکونتشان را مقرر فرمود. Acts 17:27: چنین کرد تا مردمان او را بجویند و چه بسا که در پی‌اش گشته، او را بیابند، هر‌چند از هیچ یک از ما دور نیست. Acts 17:28: زیرا در اوست که زندگی و حرکت و هستی داریم؛ چنانکه برخی از شاعران خود شما نیز گفته‌اند که ما نسل اوییم.

Acts 17:29: «پس چون نسل خداییم، شایسته نیست چنین بیندیشیم که الوهیت همانند زر یا سیم یا سنگی است که با هنر و خلاقیت آدمی به‌‌صورت تمثالی تراشیده شده باشد. Acts 17:30: در گذشته، خدا از چنین جهالتی چشم می‌پوشید. امّا اکنون همة مردمان را در هر جا حکم می‌کند که توبه کنند. Acts 17:31: زیرا روزی را مقرر کرده که در آن به‌‌واسطة مردی که تعیین کرده است، جهان را عادلانه داوری خواهد کرد، و با برخیزانیدنش از مردگان، همه را از این امر مطمئن ساخته است.»

Acts 17:32: چون دربارة رستاخیز مردگان شنیدند، برخی پوزخند زدند، امّا دیگران گفتند: «می‌خواهیم در این‌‌باره باز از تو بشنویم.» Acts 17:33: بدین‌‌گونه پولُس مجمع را ترک گفت. Acts 17:34: امّا تنی چند بدو پیوسته، ایمان آوردند. دیونیسیوس، عضو مجمع «آریوپاگوس» و زنی داماریس نام، و چند تن دیگر، از آن جمله بودند.

Acts 18:1: پس از این، پولُس آتن را ترک گفت و به قُرِنتُس رفت. Acts 18:2: در آنجا با مردی یهودی، آکیلا نام، از مردمان پونتوس آشنا شد که با همسرش پْریسکیلا بتازگی از ایتالیا آمده بود، زیرا کْلودیوسِ قیصر دستور داده بود که یهودیان همگی روم را ترک کنند. پولُس به‌‌دیدار آنها رفت، Acts 18:3: و از آنجا که او نیز مانند ایشان پیشة خیمه‌دوزی داشت، نزدشان ماند و به‌‌کار مشغول شد. Acts 18:4: او هر شَبّات در کنیسه با یهودیان و یونانیان مباحثه می‌کرد و می‌کوشید آنان را مجاب سازد.

Acts 18:5: چون سیلاس و تیموتائوس از مقدونیه آمدند، پولُس خود را بتمامی، وقف موعظة کلام کرده، به یهودیان شهادت می‌داد که عیسی همان مسیح است. Acts 18:6: امّا چون با او بنای مخالفت گذاشتند و ناسزایش گفتند، به اعتراض، غبار جامه‌اش را تکاند و به آنها گفت: «خونتان بر گردن خودتان! من از آن مبرا هستم. از این پس، نزد غیریهودیان می‌روم.»

Acts 18:7: سپس از کنیسه تغییر مکان داد و به خانة تیتوس یوستوس رفت که شخصی خداپرست بود و در جوار کنیسه منزل داشت. Acts 18:8: امّا کْریسپوس، رئیس کنیسه، با تمام اهل خانه‌اش به خداوند ایمان آوردند. همچنین بسیاری از اهالی قُرِنتُس چون پیام را شنیدند، ایمان آورده، تعمید گرفتند.

Acts 18:9: شبی خداوند در رؤیا به پولُس گفت: «مترس! سخن بگو و خاموش مباش! Acts 18:10: زیرا من با تو هستم و هیچ‌کس دست خود را بر تو دراز نخواهد کرد تا گزندی به تو برساند، چرا که در این شهر مرا خلق بسیار است.» Acts 18:11: پس، پولُس یک سال و نیم در آنجا ماند و کلام خدا را به آنها تعلیم داد.

Acts 18:12: امّا هنگامی که غالیون، والی اَخائیه بود، یهودیان همداستان شده، بر سر پولُس تاختند و او را به محکمه کشانده، Acts 18:13: گفتند: «این شخص مردم را وامی‌دارد خدا را به‌‌شیوه‌ای خلاف شریعت عبادت کنند.»

Acts 18:14: چون پولُس خواست سخن بگوید، غالیون به یهودیان گفت: «اگر جرم یا جنایتی در میان بود، می‌بایست شکایت شما را بشنوم. Acts 18:15: امّا چون مسئله بر سر کلمات و نامها و شریعت خودتان است، پس خود به آن رسیدگی کنید. من نمی‌خواهم دربارة چنین اموری داوری کنم.» Acts 18:16: پس آنها را از مقابل مسند داوری راند. Acts 18:17: آنان نیز همگی به سوسْتِنیس، رئیس کنیسه حمله بردند و او را در مقابل مسند والی زدند. امّا غالیون هیچ اعتنا نکرد.

Acts 18:18: پولُس پس از اقامتی طولانی در قُرِنتُس، با برادران وداع کرد و از راه دریا عازم سوریه شد. در این سفر، پْریسکیلا و آکیلا نیز همراهش بودند. او در کِنخْریه سر خود را تراشید، زیرا چنین نذر کرده بود. Acts 18:19: چون به اِفِسُس رسیدند، همسفران خود را ترک گفت و خود به کنیسه رفت و با یهودیان به مباحثه پرداخت. Acts 18:20: از او خواستند مدتی بیشتر با ایشان بماند، امّا نپذیرفت Acts 18:21: و با ایشان وداع کرده، گفت: «اگر خدا بخواهد باز نزد شما خواهم آمد.» سپس سوار کشتی شد و اِفِسُس را ترک گفت. Acts 18:22: در قیصریه از کشتی فرود آمده، به اورشلیم رفت و پس از دیدار با کلیسا، راهی اَنطاکیه شد. Acts 18:23: چندی در آنجا ماند و باز عازم سفر شده، در سرتاسر دیار غَلاطیه و فْریجیه جا‌‌به‌‌جا می‌گشت و همة شاگردان را استوار می‌کرد.

Acts 18:24: در آن ایام، فردی یهودی، آپولُس نام، از مردمان اسکندریه، به اِفِسُس آمد. او سخنوری ماهر بود و دانشی وسیع از کتب مقدّس داشت؛ Acts 18:25: در طریق خداوند آموزش یافته بود و با حرارت روح سخن می‌گفت و بدقّت دربارة عیسی تعلیم می‌داد، هر‌‌چند فقط از تعمید یحیی آگاهی داشت. Acts 18:26: او دلیرانه در کنیسه به سخن گفتن آغاز کرد. چون پْریسکیلا و آکیلا سخنانش را شنیدند، او را به خانة خود بردند و طریق خدا را دقیقتر به وی آموختند.

Acts 18:27: چون آپولُس قصد سفر به اَخائیه کرد، برادران تشویقش کردند و به شاگردان نوشتند که او را بگرمی پذیرا شوند. چون آپولُس بدانجا رسید، کسانی را که به‌‌واسطة فیض ایمان آورده بودند، یاری فراوان داد. Acts 18:28: زیرا پیش روی همگان با یهودیان مباحثه کرده، عقاید آنان را با دلایل قوی رد می‌کرد، و از کتب مقدّس ثابت می‌نمود که عیسی همان مسیح است.

Acts 19:1: و امّا هنگامی که آپولُس در قُرِنتُس بود، پولُس پس از گذر از نواحی مرتفع مرکزی، به اِفِسُس رسید. در آنجا شاگردانی چند یافت Acts 19:2: و از ایشان پرسید: «آیا هنگامی که ایمان آوردید، روح‌القدس را یافتید؟»

گفتند: «ما حتی نشنیده‌ایم که روح‌القدس هست.»

Acts 19:3: به ایشان گفت: «پس چه تعمیدی یافتید؟»

گفتند: «تعمید یحیی.»

Acts 19:4: پولُس گفت: «تعمید یحیی، تعمیدِ توبه بود. او به قوم می‌گفت به آن که پس از او می‌آمد ایمان بیاورند، یعنی به عیسی.» Acts 19:5: چون این را شنیدند، به نام خداوند عیسی تعمید گرفتند. Acts 19:6: و هنگامی که پولُس دست بر آنان نهاد، روح‌القدس بر ایشان آمد، به‌‌گونه‌ای که به‌‌زبانهای دیگر سخن گفتند و نبوّت کردند. Acts 19:7: آن مردان، جملگی حدود دوازده تن بودند.

Acts 19:8: سپس پولُس به کنیسه رفته، در آنجا سه ماه دلیرانه سخن می‌گفت و در باب پادشاهی خدا مباحثه می‌کرد و دلایل قاطع می‌آورد. Acts 19:9: امّا بعضی سرسختی می‌کردند و ایمان نمی‌آوردند و پیش روی همگان، «طریقت» را بد می‌گفتند. پس پولُس از آنها کناره گرفت و شاگردان را با خود برداشته، همه روزه در تالار سخنرانی تیرانوس به بحث و گفتگو پرداخت. Acts 19:10: دو سال بدین منوال گذشت و در این مدت، همة یهودیان و یونانیانی که در ایالت آسیا بودند، کلام خداوند را شنیدند.

Acts 19:11: خدا به‌‌دست پولُس معجزات خارق‌العاده ظاهر می‌ساخت، Acts 19:12: به‌‌گونه‌ای که مردم دستمالها و پیشبندهایی را که با بدن او تماس یافته بود برای بیماران می‌بردند، و بیماری آنها بهبود می‌یافت و ارواح پلید از ایشان بیرون می‌رفت.

Acts 19:13: پس تنی چند از جن‌گیرانِ دوره‌گرد یهودی نیز کوشیدند نام خداوند عیسی را بر کسانی که ارواح پلید داشتند، بخوانند. آنان می‌گفتند: «به نام عیسایی که پولُس به او موعظه می‌کند شما را بیرون می‌رانیم!» Acts 19:14: کسانی که چنین می‌کردند، هفت پسر اِسکیوا، یکی از سران کاهنان یهود بودند. Acts 19:15: امّا روح پلید در پاسخ آنها گفت: «عیسی را می‌شناسم، پولُس را هم می‌شناسم، امّا شما کیستید؟» Acts 19:16: پس مردی که روح پلید داشت بر آنها جَسته، بر همگی ایشان غلبه یافت و چنان آنها را زد که برهنه و زخمی از آن خانه گریختند.

Acts 19:17: چون همة ساکنان اِفِسُس، چه یهودی و چه یونانی، از این امر آگاه شدند، ترس بر همة آنان مستولی گشت، به‌‌گونه‌ای که از آن پس نام خداوند عیسی را بسیار محترم می‌داشتند. Acts 19:18: و بسیار کسان که ایمان آورده بودند، پیش آمده، آشکارا به کارهای خود اعتراف کردند. Acts 19:19: بسیاری نیز که پیش از آن جادوگری می‌کردند، کتابهای خود را آوردند و در برابر همگان سوزاندند. چون بهای کتابها را حساب کردند، پنجاه هزار دِرْهَم بود. Acts 19:20: بدین‌‌گونه، کلام خداوند به‌‌طور گسترده منتشر می‌شد و قوّت می‌گرفت.

Acts 19:21: پس از این وقایع، پولُس در روح بر آن شد از راه مقدونیه و اَخائیه، به اورشلیم بازگردد. گفت: «پس از رفتنم به آنجا، باید از روم نیز دیدار کنم.» Acts 19:22: سپس دو تن از دستیاران خود، تیموتائوس و اِراستوس را به مقدونیه فرستاد و خود چندی در آسیا ماند.

Acts 19:23: در این زمان، بلوای بزرگی دربارة «طریقت» بر‌‌پا شد. Acts 19:24: نقره‌کاری دیمیتریوس نام که تمثالهای نقره‌ای از آرتِمیس می‌ساخت و از این راه درآمدی سرشار عاید صنعتگران کرده بود، Acts 19:25: ایشان و صاحبان این‌‌گونه حرفه‌ها را گرد آورد و به آنها گفت: «ای سروران، می‌دانید که این پیشه، مایة رونق روزی ماست. Acts 19:26: امّا چنان که می‌بینید و می‌شنوید، این پولُس نه تنها در اِفِسُس بلکه به‌تقریب در سرتاسر آسیا، بسیاری را متقاعد و گمراه کرده است. او می‌گوید خدایانِ ساختة دست، اصلاً خدا نیستند. Acts 19:27: پس این خطر هست که نه تنها کسب ما از رونق بیفتد، بلکه معبد الهة بزرگمان آرتِمیس نیز حقیر گردد و او که در آسیا و در سرتاسر جهان پرستیده می‌شود، عظمت خود را از دست بدهد.»

Acts 19:28: چون این را شنیدند، بغایت خشمگین شده، فریاد سر‌‌دادند که «بزرگ است آرتِمیسِ اِفِسُسیان!» Acts 19:29: در تمام شهر آشوبی به‌‌پا شد! مردم یکپارچه به‌‌سوی میدان مسابقات هجوم بردند و گایوس و آریستارخوس را که اهل مقدونیه و از همراهان پولُس بودند، کشان کشان با خود می‌بردند. Acts 19:30: پولُس خواست در برابر جمعیت ظاهر شود، امّا شاگردان نگذاشتند. Acts 19:31: حتی بعضی از مقامات ایالت آسیا که از دوستان وی بودند، برای او پیغام فرستاده، خواهش کردند پا به‌‌میدان مسابقات نگذارد.

Acts 19:32: جمعیت آشفته بود. همه فریاد می‌زدند و هر کس چیزی می‌گفت و بیشتر مردم نمی‌دانستند برای چه گرد آمده‌اند. Acts 19:33: یهودیان، اسکندر را پیش انداخته بودند، و بعضی از میان جمعیت به او دستورهایی می‌دادند. او دست تکان داده، از مردم خواست خاموش باشند و کوشید دفاعی عرضه دارد. Acts 19:34: امّا چون مردم دریافتند یهودی است، همه یکصدا، حدود دو ساعت فریاد می‌زدند: «بزرگ است آرتِمیسِ اِفِسُسیان!»

Acts 19:35: سرانجام، داروغة شهر جمعیت را آرام کرد و گفت: «ای مردان اِفِسُس، کیست که نداند شهر اِفِسُس نگهبان معبد آرتِمیسِ بزرگ و حافظِ تمثال اوست که از آسمان نازل شده است؟ Acts 19:36: پس چون این حقایق انکارناپذیر است، باید آرام باشید و کاری شتابزده نکنید. Acts 19:37: این مردان که به اینجا آورده‌اید، نه به معبد ما دستبرد زده‌اند و نه به الهة ما کفر گفته‌اند. Acts 19:38: پس اگر دیمیتریوس و همکاران صنعتگرش از کسی شکایت دارند، درِ محکمه‌ها باز است و والیان نیز حاضرند. می‌توانند شکایات خود را به آنجا ببرند. Acts 19:39: امّا اگر مسئلة دیگری دارید، باید آن را در محکمة قانونی حل و فصل کنید. Acts 19:40: زیرا بیم آن می‌رود که به‌‌خاطر وقایع امروز، به شورشگری متهم شویم. اگر چنین شود، نخواهیم توانست دلیلی برای توجیه این بلوا بیاوریم.» Acts 19:41: این را گفت و جماعت را متفرق ساخت.

Acts 20:1: چون آشوب فرو نشست، پولُس شاگردان را فرا‌‌خواند و پس از تشویق و ترغیب ایشان، آنان را وداع گفت و عازم مقدونیه شد. Acts 20:2: او از آن نواحی گذر کرده، مؤمنان را با سخنان خود دلگرمی بسیار داد، تا به یونان رسید Acts 20:3: و سه ماه در آنجا ماند. هنگامی که قصد داشت با کشتی به سوریه برود، یهودیان علیه او توطئه کردند. پس بر آن شد از راه مقدونیه بازگردد. Acts 20:4: همراهان او سوپاتِروس پسر پیرروس از مردمان بیریه، آریستارخوس و سِکونُدوس از مردمان تِسالونیکی، گایوس از مردمان دِربِه، تیخیکوس و تْروفیموس از مردمان آسیا، و تیموتائوس بودند. Acts 20:5: آنان پیش از ما رفتند و در تْروآس منتظر ما شدند. Acts 20:6: ولی ما پس از ایام عید فَطیر، با کشتی از فیلیپی روانه شدیم و پنج روز بعد، در تْروآس به آنان پیوستیم و هفت روز در آنجا ماندیم.

Acts 20:7: در نخستین روز هفته، برای پاره کردن نان گرد هم آمدیم. پولُس برای مردم موعظه می‌کرد، و چون تصمیم داشت روز بعد آنجا را ترک گوید، سخنانش تا نیمه‌های شب به‌درازا کشید. Acts 20:8: در بالاخانه‌ای که گرد آمده بودیم، چراغ بسیار بود. Acts 20:9: در آن حال که پولُس همچنان به سخن گفتن ادامه می‌داد، جوانی اِفتیخوس نام که کنار پنجره نشسته بود، اندک اندک به خوابی عمیق فرو رفت و ناگاه از طبقة سوّم به‌‌زیر افتاد و او را مرده برداشتند. Acts 20:10: پولُس پایین رفته، خود را بر مرد جوان انداخت و او را در بر گرفت و گفت: «مترسید، جان او در اوست!» Acts 20:11: سپس بالا رفت و نان را پاره کرد و خورد. او تا سحر به گفتگو با ایشان ادامه داد، و بعد آنجا را ترک گفت. Acts 20:12: مردمْ آن جوان را زنده به خانه بردند و تسلای عظیم یافتند.

Acts 20:13: در ادامة سفر، سوار کشتی شده، روانة آسوس شدیم تا در آنجا طبق قرار پولُس، او را به کشتی بیاوریم، زیرا خواسته بود تا آنجا را از راه خشکی برود. Acts 20:14: پس چون پولُس را در آسوس دیدیم، او را به کشتی آوردیم و به میتیلینی رفتیم. Acts 20:15: از آنجا با کشتی روانه شدیم و روز بعد به مقابل خیوس رسیدیم. فردای آن روز به ساموس رفتیم و روز بعد، به میلیتوس رسیدیم. Acts 20:16: پولُس تصمیم داشت از راه دریا از کنار اِفِسُس بگذرد تا وقتی را در ایالت آسیا صرف نکند، زیرا شتاب داشت که اگر ممکن شود، روز پِنتیکاست در اورشلیم باشد.

Acts 20:17: او از میلیتوس پیغامی به اِفِسُس فرستاد و مشایخ کلیسا را نزد خود فرا‌‌خواند. Acts 20:18: چون آمدند، بدیشان گفت: «آگاهید که از همان روز نخست که به آسیا پا نهادم، چگونه در همة اوقات با شما به‌‌سر برده‌ام. Acts 20:19: چگونه در کمال فروتنی و اشکریزان خداوند را خدمت کرده، سختیهایی را که در اثر توطئه‌های یهودیان بر من رفته است، تحمل کرده‌ام. Acts 20:20: می‌دانید که از هر‌‌آنچه ممکن بود به‌‌حال شما سودمند افتد، چیزی دریغ نداشته‌ام، بلکه پیام را به شما موعظه کرده، چه در جمع و چه در خانه‌ها تعلیمتان داده‌ام. Acts 20:21: نیز به یهودیان و یونانیان هر دو، اعلام داشته‌ام که باید با توبه به‌‌سوی خدا بازگردند و به خداوند ما عیسی مسیح ایمان آورند.

Acts 20:22: «و حال، با الزام روح به اورشلیم می‌روم و نمی‌دانم در آنجا چه برایم پیش خواهد آمد؛ Acts 20:23: جز آنکه در هر شهر روح‌القدس هشدار می‌دهد که زندان و سختی در انتظار من است. Acts 20:24: امّا جان برایم ارزشی ندارد؛ مهم آن است که بتوانم دور خود را به‌‌پایان رسانم و خدمتی را که از خداوند عیسی یافته‌ام، به‌‌کمال انجام دهم، خدمتی که همانا اعلام بشارت فیض خداست.

Acts 20:25: «حال می‌دانم هیچ یک از شما که من در میانتان گشته و به پادشاهی خدا موعظه کرده‌ام، روی مرا دیگر نخواهد دید. Acts 20:26: پس امروز با شما اتمام حجّت می‌کنم که من از خون همه بری هستم، Acts 20:27: زیرا در اعلام ارادة کامل خدا به شما کوتاهی نکرده‌ام. Acts 20:28: مراقب خود و تمامی گله‌ای که روح‌القدس شما را به نظارت آن بر‌‌گماشته است باشید و کلیسای خدا را که آن را به خون پسر خود خریده است، شبانی کنید. Acts 20:29: می‌دانم بعد از رفتنم، گرگهای درّنده به میان شما خواهند آمد که به گله رحم نخواهند کرد. Acts 20:30: حتی از میان خود شما کسانی بر خواهند خاست و حقیقت را دیگرگون خواهند کرد تا شاگردان را به پیروی خود از راه به‌‌در کنند. Acts 20:31: پس هوشیار باشید و به‌‌خاطر آورید که من سه سال تمام، شب و روز، دمی از هشدار دادن به هر یک از شما با اشکها، بازنایستادم.

Acts 20:32: «اکنون شما را به خدا و به کلام فیض او می‌سپارم که قادر است شما را بنا کند و در میان جمیع کسانی که تقدیس شده‌اند، میراث بخشد. Acts 20:33: چشمداشتی به سیم و زر و یا جامة کسی نداشته‌ام. Acts 20:34: خود می‌دانید که به‌‌دست خویش، نیازهای خود و همراهانم را فراهم کرده‌ام. Acts 20:35: از هر لحاظ به شما نشان داده‌ام که باید چنین سخت کار کنیم تا بتوانیم ضعیفان را دستگیری نماییم، و سخنان خود خداوند عیسی را به یاد داشته باشیم که فرمود: ‹دادن از گرفتن فرخنده‌تر است.› »

Acts 20:36: چون سخنانش را به‌‌پایان رسانید، با همة آنان زانو زد و دعا کرد. Acts 20:37: همه بسیار گریستند و بر گردنش آویخته، وی را می‌بوسیدند. Acts 20:38: آنچه بیش از همه اندوهگینشان می‌ساخت، این سخنش بود که گفت «دیگر روی مرا نخواهید دید.» سپس تا کشتی وی را بدرقه کردند.

Acts 21:1: پس از جدا شدن از آنها، راهی سفر دریایی شدیم و تا «کوس» مستقیم پیش رفتیم. روز بعد، به رودِس و از آنجا به پاتارا رسیدیم. Acts 21:2: در آنجا کشتی‌ای یافتیم که عازم فینیقیه بود. پس سوار شدیم و حرکت کردیم. Acts 21:3: قپرس را در سمت چپ خود دیدیم و از آن گذشته، به‌‌سوی سوریه پیش رفتیم. سپس در صور پیاده شدیم، زیرا در آنجا باید بار کشتی را تخلیه می‌کردند. Acts 21:4: پس شاگردان را در آنجا یافته، هفت روز نزدشان ماندیم. ایشان به هدایت روح به پولُس گفتند به اورشلیم نرود. Acts 21:5: چون فرصت ماندن ما به‌‌پایان رسید، عازم سفر شدیم. شاگردان جملگی با زنان و فرزندانشان ما را تا بیرون شهر بدرقه کردند. آنجا کنار دریا زانو زدیم و دعا کردیم. Acts 21:6: پس از وداع، سوار کشتی شدیم، و ایشان نیز به خانه‌های خود بازگشتند.

Acts 21:7: سفر دریایی خود را از صور پی گرفتیم و به پْتولامائیس رسیدیم. آنجا از برادران دیدار کردیم و یک روز نزدشان ماندیم. Acts 21:8: روز بعد، آنجا را ترک گفته به قیصریه آمدیم و به منزل فیلیپُس مبشر، یکی از آن هفت تن، رفتیم و نزدش ماندیم. Acts 21:9: او چهار دختر مجرد داشت که نبوّت می‌کردند.

Acts 21:10: پس از چند روز که آنجا بودیم، نبی‌ای آگابوس نام از یهودیه رسید. Acts 21:11: او نزد ما آمد و کمربند پولُس را گرفته، دستها و پاهای خویش را با آن بست و گفت: «روح‌القدس می‌گوید: ‹یهودیان اورشلیم صاحب این کمربند را بدین‌‌گونه خواهند بست و به‌‌دست غیریهودیان خواهند سپرد.› »

Acts 21:12: چون این را شنیدیم، ما و مردمانِ آنجا به پولُس التماس کردیم که از رفتن به اورشلیم چشم بپوشد. Acts 21:13: امّا پولُس پاسخ داد: «این چه کار است که می‌کنید؟ چرا با گریة خود دل مرا می‌شکنید؟ من آماده‌ام به‌‌خاطر نام خداوند عیسی نه تنها به زندان روم، بلکه در اورشلیم جان بسپارم.» Acts 21:14: چون دیدیم متقاعد نمی‌شود، دست کشیدیم و گفتیم: «آنچه خواست خداوند است، بشود.»

Acts 21:15: پس از آن روزها، تدارک سفر دیدیم و به‌‌سوی اورشلیم حرکت کردیم. Acts 21:16: بعضی از شاگردانِ مقیم قیصریه نیز همراهمان آمدند و ما را به خانة شخصی مِناسون نام بردند تا میهمان او باشیم. مِناسون، از مردمان قپرس و یکی از شاگردانِ آغازین بود.

Acts 21:17: چون به اورشلیم رسیدیم، برادران بگرمی پذیرایمان شدند. Acts 21:18: روز بعد با پولُس به‌‌دیدار یعقوب رفتیم. مشایخ همگی حضور داشتند. Acts 21:19: پولُس ایشان را سلام گفت و به‌تفصیل بیان کرد که خدا به‌‌واسطة خدمت او در میان غیریهودیان چه‌ها کرده است.

Acts 21:20: چون شنیدند، خدا را تمجید کردند. سپس به پولُس گفتند: «ای برادر، چنانکه می‌بینی هزاران یهودی ایمان آورده‌اند و همگی نسبت به شریعت غیورند. Acts 21:21: در میان آنها چنین شایع شده که تو همة یهودیانی را که میان غیریهودیان زندگی می‌کنند، تعلیم می‌دهی که از موسی روی بر‌‌تابند، و می‌گویی نباید فرزندان را ختنه کرد و بنا بر رسوم رفتار نمود. Acts 21:22: حال چه باید کرد؟ بدون شک، آنها از آمدنت آگاه خواهند شد. Acts 21:23: پس آنچه به تو می‌گوییم، انجام بده. اینجا نزد ما چهار مرد هستند که نذری دارند. Acts 21:24: آنها را همراه خود ببر و به اتفاق ایشان آیین تطهیر را به‌جا آور و خرج ایشان را بده تا بتوانند سرهای خود را بتراشند. بدین‌‌سان همه در خواهند یافت که این شایعات دربارة تو راست نیست، بلکه تو نیز شریعت را نگاه داشته، در آن سلوک می‌کنی. Acts 21:25: امّا دربارة ایمانداران غیریهودی، ما حکم خود را در نامه‌ای به آگاهی آنها رساندیم و گفتیم که باید از خوراک تقدیمی به بتها، از خون، از گوشت حیوانات خفه شده و از بی‌عفتی بپرهیزند.»

Acts 21:26: پس، روز بعد، پولُس آن اشخاص را همراه خود برد و با ایشان آیین تطهیر را به‌جا آورد. سپس، به معبد رفت تا تاریخ پایان روزهای تطهیر را که در آن برای هر یک از ایشان قربانی تقدیم می‌شد، اعلام کند.

Acts 21:27: چیزی به‌‌پایان هفت روز تطهیر نمانده بود که چند یهودی از ایالت آسیا، پولُس را در معبد دیدند. آنها جمعیت را شوراندند و او را گرفته، Acts 21:28: فریاد می‌زدند: «ای اسرائیلیان، مدد کنید؛ این همان است که همگان را در همه جا بر‌‌ضد قوم ما و شریعت ما و بر‌‌ضد این مکان تعلیم می‌دهد. از آن گذشته، یونانیان را نیز به‌‌درون معبد آورده و این مکان مقدّس را نجس کرده است.» Acts 21:29: آنها پیشتر تْروفیموس اِفِسُسی را در شهر با پولُس دیده بودند و می‌پنداشتند پولُس او را به‌‌درون معبد برده است.

Acts 21:30: شهر، سراپا آشوب شد! مردم از هر سو هجوم آوردند و پولُس را گرفته، از معبد بیرون کشیدند و بی‌درنگ درهای معبد را پشت سرشان بستند. Acts 21:31: چون سعی داشتند او را بکشند، به فرماندة سپاهیان رومی خبر رسید که در تمام اورشلیم آشوبی به‌‌پا شده است. Acts 21:32: او بی‌درنگ با سربازان و افسران خود به‌‌سوی جمعیت تاخت. چون چشم جماعت به فرمانده و سربازانش افتاد، از زدن پولُس دست برداشتند.

Acts 21:33: فرمانده نزدیک آمد و پولُس را گرفتار کرد و دستور داد او را با دو زنجیر ببندند. آنگاه پرسید که او کیست و چه کرده است. Acts 21:34: از میان جمعیت هر کس چیزی فریاد می‌زد. فرمانده که از زیادی هیاهو نتوانست حقیقت امر را دریابد، دستور داد پولُس را به قلعه ببرند. Acts 21:35: چون پولُس نزدیک پله‌های قلعه رسید، سربازان از فرط خشونتِ جمعیت مجبور شدند او را بر دستهایشان حمل کنند. Acts 21:36: جمعیتی که از پی آنها می‌آمد، فریاد می‌کرد: «بکشیدش!»

Acts 21:37: هنوز پولُس را به‌‌درون قلعه نبرده بودند که به فرمانده گفت: «اجازه می‌دهید چیزی به شما بگویم؟»

فرمانده گفت: «تو یونانی می‌دانی؟ Acts 21:38: مگر تو همان مصری نیستی که چندی پیش شورشی بر‌‌پا کرد و چهار هزار آدمکش را با خود به بیابان برد؟»

Acts 21:39: پولُس پاسخ داد: «من مردی یهودی از تارسوس کیلیکیه‌ام، شهری که بی‌نام و نشان نیست. تمنا دارم اجازه دهید با مردم سخن بگویم.»

Acts 21:40: چون اجازه داد، پولُس بر پله‌ها ایستاد و دست خود را به‌‌سوی مردم دراز کرد. وقتی سکوت کامل برقرار شد، به زبان عبرانیان به آنها چنین گفت:

Acts 22:1: «ای برادران و ای پدران، به دفاع من که اکنون به عرضتان می‌رسانم، گوش فرادهید.»

Acts 22:2: چون شنیدند که ایشان را به زبان عبرانیان خطاب می‌کند، خاموشتر شدند.

آنگاه پولُس گفت: Acts 22:3: «من مردی یهودی‌ام، متولد تارسوس کیلیکیه. امّا در این شهر پرورش یافته‌ام. شریعت اجدادی خود را به‌‌کمال، در محضر غَمالائیل فرا‌‌گرفتم و برای خدا غیور بودم، چنانکه همگی شما امروز هستید. Acts 22:4: من پیروان این ‹طریقت› را تا سرحد مرگ آزار می‌رسانیدم و آنان را از مرد و زن گرفتار کرده، به زندان می‌افکندم. Acts 22:5: کاهن اعظم و همة اعضای شورای یهود بر این امر گواهند، زیرا از ایشان نامه‌هایی خطاب به برادرانشان در دمشق گرفتم تا به آنجا بروم و این مردمان را در بند نهاده، برای مجازات به اورشلیم بیاورم.

Acts 22:6: «امّا چون در راه به دمشق نزدیک می‌شدم، حوالی ظهر، ناگاه نوری خیره کننده از آسمان گرد من تابید. Acts 22:7: بر زمین افتادم و صدایی شنیدم که به من می‌گفت: ‹شائول! شائول! چرا مرا آزار می‌رسانی؟› Acts 22:8: «پرسیدم: ‹خداوندا، تو کیستی؟›

«پاسخ داد: ‹من آن عیسای ناصری هستم که تو بر او آزار روا می‌داری.› Acts 22:9: همراهانم نور را دیدند، امّا صدای آن‌‌کس را که با من سخن می‌گفت، نشنیدند. Acts 22:10: «گفتم: ‹خداوندا، چه کنم؟›

«خداوند گفت: ‹برخیز و به دمشق برو. در آنجا هر‌‌آنچه بر عهدة توست که انجام دهی، به تو گفته خواهد شد.› Acts 22:11: امّا من بر اثر درخشش آن نور، بینایی خود را از دست داده بودم. پس همراهان دستم را گرفتند و به دمشق بردند.

Acts 22:12: «در دمشق، مردی دیندار و پایبند به شریعت می‌زیست، حَنانیا نام، که در میان همة یهودیان، خوشنام بود. Acts 22:13: حَنانیا به دیدارم آمد و گفت: ‹برادر شائول! بینا شو!› همان دم، بینایی خود را بازیافتم و او را دیدم.

Acts 22:14: «او گفت: ‹خدای پدران ما تو را برگزیده تا ارادة او را بدانی و آن پارسا را ببینی و سخنانی از دهانش بشنوی. Acts 22:15: زیرا تو در برابر همة مردم، شاهد او خواهی بود و بر آنچه دیده و شنیده‌ای، شهادت خواهی داد. Acts 22:16: حال منتظر چه هستی؟ برخیز و تعمید بگیر و نام او را خوانده، از گناهانت پاک شو!›

Acts 22:17: «چون به اورشلیم بازگشتم، در معبد مشغول دعا بودم که به حال خلسه فرو رفتم Acts 22:18: و خداوند را دیدم که می‌گفت: ‹بشتاب و هر چه زودتر اورشلیم را ترک کن، زیرا آنان شهادت تو را دربارة من نخواهند پذیرفت.›

Acts 22:19: «گفتم: ‹خداوندا، ایشان می‌دانند که من به کنیسه‌ها می‌رفتم و آنان را که به تو ایمان داشتند، به زندان می‌افکندم و می‌زدم. Acts 22:20: و چون خون شهید تو استیفان را می‌ریختند، من آنجا ایستاده، بر آن عمل صحه گذاشتم و جامه‌های قاتلان او را نگاه داشتم.›

Acts 22:21: او به من گفت: ‹برو؛ زیرا من تو را به جاهای دوردست، نزد غیریهودیان می‌فرستم.› »

Acts 22:22: مردم تا اینجا به پولُس گوش می‌دادند، امّا چون این را گفت، صدای خود را بلند کرده، فریاد زدند: «زمین را از وجود چنین کسی پاک کنید که زنده ماندنش روا نیست!»

Acts 22:23: در آن حال که آنان فریادکشان رداهای خود را بالای سر تکان می‌دادند و خاک بر‌‌می‌افشاندند، Acts 22:24: فرمانده دستور داد پولُس را به قلعه برده، تازیانه زنند و از او بازخواست کنند تا معلوم شود به چه سبب اینچنین علیه او فریاد می‌کشند. Acts 22:25: هنگامی که او را برای تازیانه زدن می‌بستند، پولُس به افسری که آنجا ایستاده بود، گفت: «آیا قانون به شما اجازه می‌دهد یک نفر تبعة روم را تازیانه بزنید، در حالی که حتی محاکمه نشده است؟»

Acts 22:26: افسر چون این را شنید، نزد فرمانده رفت و به او گفت: «هیچ می‌دانی چه می‌کنی؟ این مرد تبعة روم است!»

Acts 22:27: فرمانده نزد پولُس آمد و از او پرسید: «بگو ببینم، آیا تو تبعة روم هستی؟»

پاسخ داد: «بله، هستم.»

Acts 22:28: آنگاه فرمانده گفت: «من برای به‌‌دست آوردن این تابعیت، بهایی گران پرداخته‌ام.»

پولُس در پاسخ گفت: «امّا من با این تابعیت زاده شده‌ام!»

Acts 22:29: آنان که قرار بود از او بازخواست کنند، در دم خود را کنار کشیدند. فرمانده نیز که دریافته بود یک رومی را در بند نهاده است، سخت هراسان بود.

Acts 22:30: فردای آن روز، چون فرمانده می‌خواست بدقّت دریابد که چرا یهودیان پولُس را متهم کرده‌اند، او را از بند آزاد کرد و دستور داد سران کاهنان و همة اعضای شورای یهود گرد آیند. سپس، پولُس را پایین آورد تا در برابر آنها حاضر شود.

Acts 23:1: پولُس بر اعضای شورا چشم دوخت و گفت: «برادران، من تا به امروز با وجدانی پاک در حضور خدا زندگی کرده‌ام.» Acts 23:2: چون این را گفت، کاهن اعظم، حَنانیا، به کسانی که کنار پولُس ایستاده بودند، دستور داد تا بر دهانش بزنند. Acts 23:3: پولُس بدو گفت: «خدا تو را خواهد زد، ای دیوار سفید شده! تو بر آن مسند نشسته‌ای تا مطابق شریعت مرا محاکمه کنی، امّا بر‌‌خلاف شریعت، دستور به زدنم می‌دهی؟»

Acts 23:4: کسانی که نزدیک پولُس ایستاده بودند، گفتند: «کاهن اعظمِ خدا را اهانت می‌کنی؟»

Acts 23:5: پولُس گفت: «ای برادران، نمی‌دانستم کاهن اعظم است؛ زیرا نوشته شده: ‹پیشوای قوم خود را بد مگو.› »

Acts 23:6: آنگاه پولُس که می‌دانست برخی از آنها صَدّوقی و برخی فَریسی‌اند، با صدای بلند در شورا گفت: «ای برادران، من فَریسی و فَریسی‌زاده‌ام، و به‌‌خاطر امیدم به رستاخیز مردگان است که محاکمه می‌شوم.» Acts 23:7: چون این را گفت، میان فَریسیان و صَدّوقیان جرّ و بحث درگرفت و جماعت دو دسته شدند، Acts 23:8: چرا که صَدّوقیان منکر قیامت و وجود فرشته و روحند، امّا فَریسیان به اینها همه اعتقاد دارند.

Acts 23:9: همهمه‌ای بزرگ بر‌‌پا شد! برخی از علمای دین که فَریسی بودند، برخاستند و اعتراض‌کنان گفتند: «خطایی در این مرد نمی‌بینیم. از کجا معلوم که روح یا فرشته‌ای با او سخن نگفته باشد.» Acts 23:10: جدال چنان بالا گرفت که فرمانده ترسید مبادا پولُس را تکه و پاره کنند. پس به سربازان دستور داد پایین بروند و او را از چنگ آنها به‌‌در آورده، به‌‌درون قلعه ببرند.

Acts 23:11: در همان شب، خداوند کنار پولُس ایستاد و گفت: «دل قوی دار! همان‌‌گونه که در اورشلیم بر من شهادت دادی، در روم نیز باید شهادت دهی.»

Acts 23:12: صبح روز بعد، یهودیان با هم توطئه چیده، سوگند خوردند تا پولُس را نکشند، چیزی نخورند و ننوشند. Acts 23:13: بیش از چهل تن در این توطئه دست داشتند. Acts 23:14: آنها نزد سران کاهنان و مشایخ رفتند و گفتند: «ما سوگند اکید یاد کرده‌ایم که تا پولُس را نکشیم، چیزی نخوریم. Acts 23:15: پس اکنون شما و اعضای شورا از فرماندة رومی بخواهید او را به حضور شما بیاورد، به این بهانه که می‌خواهید دقیقتر دربارة او تحقیق کنید. ما آماده‌ایم پیش از رسیدنش به اینجا او را بکشیم.»

Acts 23:16: امّا خواهرزادة پولُس از این توطئه باخبر شد و به قلعه رفته، پولُس را آگاه ساخت.

Acts 23:17: پولُس یکی از افسران را خواند و گفت: «این جوان را نزد فرمانده ببر، زیرا خبری برای او دارد.» Acts 23:18: پس افسر او را نزد فرمانده برد و به او گفت: «پولُس زندانی، مرا فرا‌‌خواند و از من خواست این جوان را نزد شما بیاورم؛ می‌خواهد چیزی به شما بگوید.»

Acts 23:19: فرمانده دست مرد جوان را گرفته، او را به کناری کشید و پرسید: «چه می‌خواهی به من بگویی؟»

Acts 23:20: او گفت: «یهودیان توافق کرده‌اند تا از شما بخواهند که فردا پولُس را به حضور شورا بیاورید، بدین بهانه که می‌خواهند دقیقتر دربارة او تحقیق کنند. Acts 23:21: درخواستشان را نپذیرید، زیرا بیش از چهل تن از ایشان در کمین او نشسته‌اند. آنها سوگند یاد کرده‌اند که تا او را نکشند، چیزی نخورند و ننوشند. اکنون آماده‌اند، و فقط منتظرند شما درخواستشان را اجابت کنید.»

Acts 23:22: فرمانده جوان را مرخص کرد و او را قدغن کرده، گفت: «به احدی مگو که این خبر را به من رسانده‌ای.»

Acts 23:23: پس او دو تن از افسرانش را فرا‌‌خواند و به آنها فرمود: «دویست سرباز پیاده، هفتاد سواره نظام و دویست نیزه‌دار آماده کنید تا در ساعت سوّم از شب به قیصریه بروند. Acts 23:24: برای پولُس نیز مرْکبی فراهم کنید و او را امن و امان به فِلیکْسِ والی تحویل دهید.»

Acts 23:25: نامه‌ای نیز بدین عبارات نوشت:

Acts 23:26: «از کْلودیوس لیسیاس

به عالیجناب فِلیکْسِ والی:

سلام،

Acts 23:27: یهودیان این مرد را گرفته، قصد کشتنش داشتند، امّا من و سربازانم رفتیم و نجاتش دادیم، زیرا شنیده بودم رومی است. Acts 23:28: چون خواستم دریابم از چه سبب بر وی اتهام می‌زنند، او را به شورای ایشان بردم. Acts 23:29: دریافتم که اتهامش مربوط به شریعت خودشان است و چنان جرمی مرتکب نشده که سزاوار اعدام یا حبس باشد. Acts 23:30: سپس چون آگاه شدم علیه او توطئه کرده‌اند، بی‌درنگ وی را نزد شما فرستادم. به مدّعیانش نیز دستور دادم تا شکایتی را که از او دارند، نزد شما بیاورند.»

Acts 23:31: بدین‌‌ترتیب، سربازان طبق دستور، شبانه پولُس را با خود تا آنتیپاتْریس بردند. Acts 23:32: از آنجا به بعد، تنها سواره‌نظام او را ملازمت می‌کرد و بقیة سربازان به قلعه بازگشتند. Acts 23:33: سواره‌نظام چون به قیصریه رسیدند، نامه را به والی تحویل دادند و پولُس را به حضور او آوردند. Acts 23:34: والی نامه را خواند و از پولُس پرسید اهل کدام ایالت است. چون دانست اهل کیلیکیه است، Acts 23:35: به او گفت: «وقتی مدّعیانت اینجا رسیدند، به سخنت گوش فرا‌‌خواهم داد.» سپس دستور داد تا پولُس را در کاخ هیرودیس تحت مراقبت نگاه دارند.

Acts 24:1: پنج روز بعد، کاهن اعظم، حَنانیا، با چند تن از مشایخ و وکیلی تِرتولُس نام، شکایات خود را علیه پولُس به حضور والی عرضه داشتند. Acts 24:2: چون پولُس را احضار کردند، تِرتولُس شکایت خود را در حضور فِلیکْس چنین آغاز کرد: «عالیجناب، چون دیرزمانی است که در سایة شما از کمال آسایش برخورداریم و دور‌اندیشی شما موجب بهبود وضع این قوم شده است، Acts 24:3: وظیفة خود می‌دانیم در هر جا و هر زمان، مراتب قدردانی خود را معروض بداریم. Acts 24:4: امّا برای آنکه بیش از حد مصدع اوقات شما نشویم، استدعا داریم مورد لطف خود قرارمان داده، عرایض مختصرمان را بشنوید.

Acts 24:5: «بر ما ثابت شده که این مرد، شخصی است فتنه‌انگیز که یهودیان را در سرتاسر جهان به شورش تحریک می‌کند. همچنین از سرکردگان فرقة ناصری است. Acts 24:6: و حتی سعی بر آن داشته که معبد را بی‌حرمت سازد؛ از این‌‌رو گرفتارش کردیم [و خواستیم مطابق شریعت خود محاکمه‌اش کنیم Acts 24:7: امّا لیسیاسِ فرمانده آمد و او را بزور از دست ما بیرون آورد، Acts 24:8: و به مدّعیان او دستور داد تا به حضور شما بیایند.] حال، اگر شما خود از او بازخواست کنید، حقیقتِ هر‌آنچه او را بدان متهم می‌کنیم، بر شما آشکار خواهد شد.»

Acts 24:9: یهودیان نیز یکصدا گفته‌های او را تأیید کردند.

Acts 24:10: چون والی به پولُس اشاره کرد که سخن بگوید، او چنین پاسخ داد: «می‌دانم سالیان درازی است که کار داوری بر این قوم را بر عهده دارید؛ پس، با خشنودی خاطر، دفاع خود را عرضه می‌دارم. Acts 24:11: شما خود می‌توانید تحقیق کنید و دریابید که از زمانی که من برای عبادت به اورشلیم رفتم، دوازده روز بیشتر نمی‌گذرد، Acts 24:12: و در این مدت، مرا ندیده‌اند که در معبد با کسی جرّ و بحث کنم یا اینکه در کنیسه‌ها یا در شهر، مردم را بشورانم. Acts 24:13: آنها نمی‌توانند اتهاماتی را که بر من می‌زنند، ثابت کنند. Acts 24:14: امّا نزد شما اعتراف می‌کنم که با پیروی از طریقتی که آنان بدعتش می‌خوانند، خدای پدرانمان را عبادت می‌کنم و به هر‌‌آنچه نیز که در تورات و کتب پیامبران نوشته شده، اعتقاد دارم. Acts 24:15: من هم مانند ایشان امید بر خدا دارم و معتقدم برای نیکان و بدان قیامتی در پیش است. Acts 24:16: از این‌‌رو، سخت می‌کوشم تا نسبت به خدا و مردم با وجدانی پاک زندگی کنم.

Acts 24:17: «من پس از سالیانی دراز، به اورشلیم رفتم تا برای نیازمندانِ قوم خود هدایایی ببرم و قربانی تقدیم کنم. Acts 24:18: این را به‌جای می‌آوردم که مرا در حالی که تطهیر کرده بودم، در معبد یافتند. نه جمعیتی در میان بود و نه آشوبی. Acts 24:19: در آنجا چند یهودی از ایالت آسیا بودند که باید اینجا در مقابل شما حضور می‌یافتند تا اگر اتهامی علیه من دارند، بازگویند. Acts 24:20: و یا اینکه کسانی که اینجا هستند، بگویند وقتی در حضور شورا ایستاده بودم، چه جرمی در من یافتند، Acts 24:21: جز اینکه در میان آنان با صدای بلند گفتم: ‹به‌‌خاطر رستاخیز مردگان است که امروز در حضور شما محاکمه می‌شوم.› »

Acts 24:22: آنگاه فِلیکْس که بخوبی با طریقت آشنایی داشت، محاکمه را به‌‌وقت دیگری موکول کرد و گفت: «وقتی لیسیاسِ فرمانده بیاید، به مسئلة شما رسیدگی خواهم کرد.» Acts 24:23: سپس به افسر مسئول دستور داد تا پولُس را تحت نظر بگیرد، ولی در ضمن آزادیهایی به او بدهد و مانع از این نشود که آشنایانش نیازهای او را برطرف کنند.

Acts 24:24: چند روز بعد، فِلیکْس با همسرش دْروسیّلا که یهودی بود، آمد و از پی پولُس فرستاده، به سخنان او دربارة ایمان به مسیح گوش فرا‌‌داد. Acts 24:25: چون پولُس سخن از پارسایی، پرهیزگاری و داوری آینده به‌‌میان آورد، فِلیکْس هراسان شد و گفت: «فعلاً کافی است! می‌توانی بروی. در فرصتی دیگر باز تو را فرا‌‌خواهم خواند.» Acts 24:26: در ضمن، امیدوار بود پولُس رشوه‌ای به او بدهد. از این‌‌رو، بارها احضارش می‌کرد و با او سخن می‌گفت.

Acts 24:27: پس از دو سال، پورکیوس فِستوس جانشین فِلیکْس شد. و امّا فِلیکْس، برای اینکه بر یهودیان منّت نهد، پولُس را همچنان در حبس نگاه داشت.

Acts 25:1: فِستوس سه روز پس از ورود به ولایت خود، از قیصریه به اورشلیم رفت. Acts 25:2: آنجا سران کاهنان و بزرگان قوم یهود در برابر او حاضر شدند و اتهامات خود را علیه پولُس عرضه داشتند. Acts 25:3: آنها به اصرار از فِستوس خواستند منتی بر ایشان نهاده، پولُس را به اورشلیم بفرستد، زیرا در کمین بودند تا او را در راه به قتل رسانند. Acts 25:4: امّا فِستوس در پاسخ گفت: «پولُس در قیصریه در بازداشت است و من خود قصد دارم بزودی به آنجا بروم. Acts 25:5: کسانی از شما که در مقام رهبری هستند، می‌توانند همراه من بیایند تا چنانچه از این مرد خطایی سر زده باشد، شکایت خود را علیه او مطرح کنند.»

Acts 25:6: فِستوس پس از حدود هشت تا ده روز که با آنها بود، به قیصریه بازگشت، و روز بعد، محکمه را تشکیل داد و امر کرد پولُس را بیاورند. Acts 25:7: چون پولُس وارد شد، یهودیانی که از اورشلیم آمده بودند، گرد او ایستادند و اتهامات سنگین بسیار بر او وارد کردند، امّا نتوانستند آنها را ثابت کنند.

Acts 25:8: سپس، پولُس در دفاع از خود گفت: «من به شریعت یهود یا معبد یا قیصر هیچ خطایی نکرده‌ام.»

Acts 25:9: فِستوس که می‌خواست منتی بر یهودیان بنهد، به پولُس گفت: «آیا می‌خواهی به اورشلیم بروی تا در آنجا برای این اتهامات در حضور من محاکمه شوی؟»

Acts 25:10: پولُس پاسخ داد: «هم‌اکنون در محکمة قیصر ایستاده‌ام که در آن می‌باید محاکمه شوم. شما خود بخوبی آگاهید که من هیچ جرمی نسبت به یهود مرتکب نشده‌ام. Acts 25:11: حال اگر خطایی کرده‌ام یا عملی مستوجب مرگ از من سر زده است، از مردن ابایی ندارم. امّا اگر اتهاماتی که اینان بر من می‌زنند، پایه و اساسی ندارد، هیچ‌کس نمی‌تواند مرا به‌‌دستشان تسلیم کند. از قیصر دادخواهی می‌کنم.»

Acts 25:12: فِستوس پس از مشورت با اعضای شورای خود اعلام کرد: «از قیصر دادخواهی می‌کنی؟ پس به حضور قیصر خواهی رفت!»

Acts 25:13: پس از گذشت چند روز، آگْریپاسِ پادشاه و بِرنیکی برای خوشامد گویی به فِستوس، به قیصریه آمدند. Acts 25:14: چون روزهایی چند در آنجا می‌ماندند، فِستوس قضیة پولُس را با پادشاه در میان گذاشت و گفت: «در اینجا مردی هست که فِلیکْس او را در زندان نگاه داشته است. Acts 25:15: وقتی به اورشلیم رفتم، سرانِ کاهنان و مشایخ یهود اتهاماتی بر او وارد کردند و خواستار محکومیتش شدند.

Acts 25:16: «به آنها گفتم رومیان را رسم نیست که متهمی را تسلیم کنند، پیش از آنکه با مدّعیانش روبه‌رو شود و بتواند در مقابل اتهامات، از خود دفاع کند. Acts 25:17: چون در اینجا گرد آمدند، درنگ نکردم بلکه روز بعد، محکمه را بر‌‌پا داشتم و دستور دادم او را به حضور بیاورند. Acts 25:18: چون مدّعیانش برخاستند تا سخن بگویند، او را به هیچ یک از اتهاماتی که من انتظار داشتم، متهم نکردند. Acts 25:19: بلکه دربارة دین خودشان و عیسی نامی که مرده و پولُس ادعا می‌کرد زنده است، جرّ و بحث کردند. Acts 25:20: من که نمی‌دانستم چگونه باید به چنین مسائلی رسیدگی کرد، از او پرسیدم آیا مایل است به اورشلیم برود تا در آنجا برای این اتهامات محاکمه شود. Acts 25:21: چون پولُس از قیصر دادخواهی کرده، خواست تا صدور رأی او در حبس بماند، دستور دادم نگاهش بدارند، تا روزی که وی را نزد قیصر بفرستم.» Acts 25:22: آگْریپاس به فِستوس گفت: «مایلم خودْ سخنانش را بشنوم.»

گفت: «فردا خواهید شنید.»

Acts 25:23: روز بعد، آگْریپاس و بِرنیکی با شوکتی عظیم آمدند و همراه با فرماندهان نظامی و مردان سرشناس شهر وارد تالار عام شدند. به‌‌دستور فِستوس، پولُس را به‌‌حضور آوردند. Acts 25:24: فِستوس گفت: «ای آگْریپاسِ پادشاه، و ای همة حضار! تمامی جامعة یهود، چه در اورشلیم و چه در اینجا، از این مرد که می‌بینید نزد من شکایت کرده و فریاد سر داده‌اند که نباید زنده بماند. Acts 25:25: امّا من دریافتم که او کاری نکرده که سزایش مرگ باشد. ولی چون از قیصر دادخواهی کرد، تصمیم گرفتم او را به روم بفرستم. Acts 25:26: امّا موردی مشخص ندارم که دربارة او به خداوندگار مرقوم دارم. پس او را به حضور همة شما، بخصوص به حضور شما، ای آگْریپاسِ پادشاه آورده‌ام تا شاید پس از بازخواست، چیزی برای نوشتن بیابم. Acts 25:27: زیرا مرا خلاف عقل می‌نماید که زندانی را بدون ذکر اتهاماتی که بر او وارد است، بفرستم.»

Acts 26:1: آگْریپاس خطاب به پولُس گفت: «اجازه داری در دفاع از خود سخن بگویی.»

آنگاه پولُس دست پیش برد و دفاع خویش را چنین عرضه داشت: Acts 26:2: «ای آگْریپاسِ پادشاه، خود را بس نیکبخت می‌شمارم که امروز در حضور شما ایستاده، در مقابل همة شکایات یهودیان از خود دفاع کنم. Acts 26:3: بخصوص اینکه می‌دانم شما با آداب و رسوم یهود و اختلافاتِ میان ایشان کاملاً آشنایید. حال، استدعا دارم صبورانه به عرایضم گوش فرا دهید.

Acts 26:4: «یهودیان جملگی زندگی مرا از آغاز جوانی‌ام می‌دانند، از همان ابتدا که در میان قوم خود و در اورشلیم زندگی می‌کردم. Acts 26:5: آنها از دیرباز آگاهند و اگر بخواهند، می‌توانند شهادت دهند که من به‌‌عنوان یک فَریسی، از سختگیرترین فرقة دینمان پیروی می‌کردم. Acts 26:6: و امروز به‌‌خاطر امید به آنچه خدا به پدران ما وعده داده است، محاکمه می‌شوم. Acts 26:7: این همان وعده‌ای است که دوازده قبیلة ما از صمیم دل، شب و روز به امید دستیابی به آن عبادت می‌کنند. آری، ای پادشاه، در خصوص همین امید است که یهودیان مرا متهم می‌کنند. Acts 26:8: چرا باید برایتان باور نکردنی باشد که خدا مردگان را برخیزاند؟

Acts 26:9: «مرا نیز یقین بود که می‌بایست از انجام هیچ کاری در مخالفت با نام عیسای ناصری کوتاهی نورزم. Acts 26:10: و این درست همان کاری بود که در اورشلیم می‌کردم. با دریافت مجوز از سران کاهنان، مقدّسان بسیار را به زندان می‌افکندم، و چون به مرگ محکوم می‌شدند، علیه آنها رأی می‌دادم. Acts 26:11: بارها در پی مجازات ایشان، از کنیسه‌ای به کنیسة دیگر می‌رفتم و می‌کوشیدم به کفرگویی وادارشان کنم. شدت خشم من نسبت به آنها چنان بود که حتی تا شهرهای اجنبیان تعقیبشان می‌کردم.

Acts 26:12: «در یکی از این سفرها، با حکم و اختیارات کامل از جانب سران کاهنان، عازم دمشق بودم. Acts 26:13: حوالی ظهر، ای پادشاه، در بین راه ناگهان نوری درخشانتر از نور خورشید از آسمان گرد من و همراهانم تابید. Acts 26:14: همگی به زمین افتادیم، و من صدایی شنیدم که به زبان عبرانیان به من می‌گفت: ‹شائول، شائول، چرا مرا آزار می‌رسانی؟ تو را لگد زدن به سُک کاری دشوار است!›

Acts 26:15: «پرسیدم: ‹خداوندا، تو کیستی؟›

«خداوند گفت: ‹من همان عیسی هستم که تو بدو آزار می‌رسانی. Acts 26:16: برخیز و بر پای خود بایست.من به تو ظاهر شده‌ام تا تو را خادم و شاهد خود گردانم، تا بر آنچه از من دیده‌ای و آنچه به تو نشان خواهم داد، شهادت دهی. Acts 26:17: من تو را از دست قوم خودت و از دست غیریهودیان خواهم رهانید، غیریهودیانی که تو را نزدشان می‌فرستم Acts 26:18: تا چشمانشان را بگشایی، تا از تاریکی به نور، و از قدرت شیطان به‌‌سوی خدا بازگردند، تا آمرزش گناهان یافته، در میان کسانی که با ایمان به من مقدّس شده‌اند، نصیبی بیابند.›

Acts 26:19: «پس در آن وقت، ای آگْریپاسِ پادشاه، از رؤیای آسمانی سرپیچی نکردم. Acts 26:20: بلکه نخست در میان دمشقیان، سپس در اورشلیم و تمامی سرزمین یهودیه، و نیز در میان غیریهودیان به اعلام این پیام پرداختم که باید توبه کنند و به‌‌سوی خدا بازگردند و کرداری شایستة توبه داشته باشند. Acts 26:21: از همین سبب بود که یهودیان مرا در معبد گرفتار کردند و در صدد کشتنم بر‌‌آمدند. Acts 26:22: امّا تا به امروز، خدا مرا یاری کرده و اکنون اینجا ایستاده‌ام و به همه، از خرد و بزرگ، شهادت می‌دهم. آنچه می‌گویم چیزی نیست جز آنچه پیامبران و موسی گفتند که می‌بایست واقع شود؛ Acts 26:23: اینکه مسیح باید رنج ببیند و نخستین کسی باشد که پس از مرگ زنده می‌شود، تا روشنایی را به این قوم و دیگر قومها اعلام کند.»

Acts 26:24: چون پولُس با این سخنان از خود دفاع می‌کرد، فِستوس فریاد زد: «پولُس، عقل خود را از دست داده‌ای! دانش بسیار، تو را دیوانه کرده است.»

Acts 26:25: پولُس پاسخ داد: «دیوانه نیستم، عالیجناب فِستوس، بلکه در کمال هوشیاری عین حقیقت را بیان می‌کنم. Acts 26:26: پادشاه خود از این امور آگاهند و من نیز بی‌پرده با ایشان سخن می‌گویم، زیرا یقین دارم هیچ یک از اینها از نظرشان دور نمانده است، چون چیزی نبوده که در خلوت روی داده باشد. Acts 26:27: ای آگْریپاسِ پادشاه، آیا به پیامبران اعتقاد دارید؟ می‌دانم که دارید.»

Acts 26:28: آگْریپاس به پولُس گفت: «به همین زودی می‌خواهی مرا مسیحی کنی؟»

Acts 26:29: پولُس در پاسخ گفت: «از خدا می‌خواهم که دیر یا زود، نه تنها شما، بلکه همة کسانی که امروز به من گوش فرا‌‌می‌دهند، همانند من گردند، البته نه در زنجیر!»

Acts 26:30: آنگاه پادشاه برخاست و همراه او والی و بِرنیکی و بقیه مجلسیان نیز برخاستند، Acts 26:31: و گفتگوکنان بیرون رفته، به یکدیگر می‌گفتند: «این مرد کاری سزاوار مرگ یا زندان نکرده است.»

Acts 26:32: آگْریپاس به فِستوس گفت: «اگر این مرد از قیصر دادخواهی نکرده بود، می‌شد او را هم‌اکنون آزاد کرد.»

Acts 27:1: چون حکم دادند که از راه دریا به ایتالیا برویم، پولُس و برخی دیگر از زندانیان را به افسری یولیوس نام، از هنگ قیصر، تحویل دادند. Acts 27:2: پس به کشتی‌ای که از اَدرامیتینوس بود و به بندرهای ایالت آسیا می‌رفت، سوار شدیم و حرکت کردیم. آریستارخوسِ مقدونی، از مردمان تِسالونیکی، نیز با ما بود.

Acts 27:3: فردای آن روز به صیدون رسیدیم و یولیوس به پولُس لطف کرده، اجازه داد نزد دوستان خود برود تا نیازهایش را تأمین کنند. Acts 27:4: از آنجا دوباره روانه شدیم و در امتداد کنارة بادْپناهِ قپرس پیش رفتیم، زیرا جهت باد مخالف ما بود. Acts 27:5: پس از عبور از بندرهای کیلیکیه و پامفیلیه، در میرا، واقع در لیکیه پیاده شدیم. Acts 27:6: در آنجا افسر رومی کشتی‌ای یافت که از اسکندریه به ایتالیا می‌رفت، و ما را سوار آن کرد. Acts 27:7: روزهای بسیار آهسته پیش رفتیم و با سختی به کْنیدوس رسیدیم. چون بادْ مخالف ما بود، در امتداد کنارة بادْپناه کْرِت، تا به مقابل شهر سالمونی راندیم. Acts 27:8: به سختی از کنار ساحل گذشتیم و به جایی به نام «بندرهای نیک» رسیدیم که در نزدیکی شهر لاسائیه بود.

Acts 27:9: زمان زیادی از دست رفته بود و حتی ایام روزه نیز سپری شده بود، و سفر دریایی اکنون خطرناک بود. از این‌‌رو، پولُس به آنها هشدار داد و گفت: Acts 27:10: «سروران، می‌توانم ببینم که سفری پرخطر خواهیم داشت و ضرر بسیار نه تنها به کشتی و بار آن، بلکه به جان ما نیز وارد خواهد آمد.» Acts 27:11: امّا افسر رومی به سخنان ناخدا و صاحب کشتی بیشتر توجه می‌کرد تا به سخنان پولُس. Acts 27:12: چون آن بندر برای سپری کردن زمستان مناسب نبود، رأی غالب بر این شد که به سفر ادامه دهیم، به این امید که به بندر فینیکس برسیم و زمستان را در آنجا بگذرانیم. این بندر در کْرِت بود و رو به جنوب غربی و نیز شمال غربی داشت.

Acts 27:13: چون باد ملایم جنوبی وزیدن گرفت، گمان کردند به آنچه می‌خواستند رسیده‌اند؛ پس لنگر کشیدند و در امتداد ساحل کْرِت پیش راندند. Acts 27:14: امّا طولی نکشید که بادی بسیار شدید که به باد شمال شرقی معروف است، از جانب جزیره به‌‌سوی ما وزیدن گرفت. Acts 27:15: کشتی گرفتار توفان شد و نتوانست در خلاف مسیر باد پیش برود؛ از این‌‌رو، خود را به باد سپردیم و همسو با آن رانده شدیم. Acts 27:16: در پناه جزیره‌ای کوچک به نام کُودا پیش رفتیم و به‌‌سختی توانستیم زورق کشتی را به‌اختیار خود در‌‌آوریم. Acts 27:17: وقتی ملّاحان آن را به‌‌روی عرشة کشتی آوردند، به‌‌کمک طنابها، اطراف خود کشتی را محکم بستند تا متلاشی نشود، و از بیم اینکه مبادا کشتی در شن‌زار «سیرتیس» به‌‌گل بنشیند، لنگر را پایین فرستادند و کشتی را در مسیر باد رها کردند. Acts 27:18: روز بعد، چون توفان ضرباتی سنگین بر ما وارد می‌ساخت، مجبور شدند بار کشتی را به دریا بریزند. Acts 27:19: روز سوّم، با دست خود لوازم کشتی را به دریا ریختند. Acts 27:20: روزها همچنان می‌گذشت و ما رنگ خورشید و ستارگان را نمی‌دیدیم و توفان نیز فروکش نمی‌کرد، آن‌‌گونه که همگی، امید نجات را از دست دادیم.

Acts 27:21: پس از مدتها بی‌غذایی، پولُس در میان ایشان ایستاد و گفت: «سروران، شما می‌بایست سخن مرا می‌پذیرفتید و کْرِت را ترک نمی‌کردید تا اینهمه آسیب و زیان نبینید. Acts 27:22: اکنون نیز از شما خواهش می‌کنم که شهامتتان را از دست ندهید، زیرا آسیبی به جان هیچ‌یک از شما نخواهد رسید؛ فقط کشتی از دست خواهد رفت. Acts 27:23: زیرا دیشب فرشتة خدایی که از آنِ اویم و خدمتش می‌کنم، در کنارم ایستاد Acts 27:24: و گفت: ‹پولُس، مترس. تو باید برای محاکمه، در برابر قیصر حاضر شوی، و به‌‌یقین، خدا جان همة همسفرانت را نیز به تو بخشیده است.› Acts 27:25: پس ای مردان، دل قوی دارید، زیرا به خدا ایمان دارم که همان‌‌گونه که به من گفته است، خواهد شد. Acts 27:26: امّا کشتی ما باید در جزیره‌ای به گِل بنشیند.»

Acts 27:27: شب چهاردهم، باد هنوز ما را در دریای آدریاتیک از این سو به آن سو می‌راند که نزدیک نیمه شب، ملوانان گمان بردند به خشکی نزدیک می‌شوند. Acts 27:28: پس عمق آب را اندازه زدند و دریافتند که بیست قامت است. کمی بعد، دیگر بار عمق آب را سنجیدند و دیدند پانزده قامت است. Acts 27:29: و چون می‌ترسیدند به صخره‌ها برخورد کنیم، چهار لنگر از عقب کشتی انداختند، و دعا می‌کردند که هر‌‌چه زودتر روز شود. Acts 27:30: ملوانان به‌‌قصد فرار از کشتی، زورقِ نجات را به دریا انداختند، به این بهانه که می‌خواهند چند لنگر از سینة کشتی به دریا بیندازند. Acts 27:31: پولُس به افسر و سربازان گفت: «اگر این مردان در کشتی نمانند، نمی‌توانید نجات یابید.» Acts 27:32: پس سربازان طنابهای نگهدارندة زورقِ نجات را بریدند و زورق را رها کردند.

Acts 27:33: کمی پیش از طلوع آفتاب، پولُس همه را ترغیب کرد که چیزی بخورند. گفت: «امروز چهارده روز است که در انتظار به‌‌سر برده‌اید و چیزی نخورده، بی‌غذا مانده‌اید. Acts 27:34: پس استدعا می‌کنم غذایی بخورید، چرا که برای زنده ماندن بدان نیازمندید. مویی از سر هیچ‌یک از شما کم نخواهد شد.» Acts 27:35: چون این را گفت، قدری نان بر‌‌گرفت و در مقابل همه خدا را شکر کرد و نان را پاره نموده، مشغول خوردن شد. Acts 27:36: پس همه دلگرم شدند و غذا خوردند. Acts 27:37: جملگی در کشتی، دویست و هفتاد و شش تن بودیم. Acts 27:38: وقتی سیر شدند، بقیة غله را به دریا ریختند و کشتی را سبک کردند.

Acts 27:39: چون روز شد، خشکی را نشناختند، امّا خلیجی کوچک با ساحل شنی دیدند. پس بر آن شدند که اگر بتوانند کشتی را در آنجا به گِل بنشانند. Acts 27:40: بند لنگرها را بریدند و آنها را در دریا رها کردند و طنابهای نگهدارندة سکان را نیز باز کردند. سپس، بادبانِ سینة کشتی را در مسیر باد بالا کشیدند و به‌‌سوی ساحل پیش رفتند. Acts 27:41: امّا کشتی به یکی از برآمدگیهای زیر آب برخورد و به گل نشست. سینة کشتی ثابت و بی‌حرکت ماند، امّا قسمت عقب آن در اثر ضربات امواج در هم کست.

Acts 27:42: سربازان در صدد کشتن زندانیان بر‌‌آمدند تا نگذارند کسی شنا‌‌کنان بگریزد. Acts 27:43: امّا افسر رومی که می‌خواست جان پولُس را نجات دهد، آنها را از این قصد بازداشت، و دستور داد نخست کسانی که می‌توانند شنا کنند، خود را به دریا افکنده، به خشکی برسانند. Acts 27:44: بقیه نیز می‌بایست روی الوارها یا قطعات کشتی، خود را به خشکی برسانند. بدین‌‌گونه همه بسلامت به خشکی رسیدند.

Acts 28:1: چون به‌‌سلامت به ساحل رسیدیم، دریافتیم آن جزیره مالت نام دارد. Acts 28:2: ساکنان جزیره لطف بسیار به ما نشان دادند. آنان برای ما آتش افروختند، زیرا باران می‌بارید و هوا سرد بود، و ما را بگرمی پذیرا شدند. Acts 28:3: پولُس مقداری هیزم گرد آورد و وقتی آن را روی آتش می‌گذاشت، به‌‌علت حرارتِ آتش، ماری از میان آن بیرون آمد و به‌‌دستش چسبید. Acts 28:4: ساکنان جزیره چون دیدند که مار از دست او آویزان است، به یکدیگر گفتند: «بی‌شک این مرد قاتل است که هر‌‌چند از دریا نجات یافت، عدالت نمی‌گذارد زنده بماند.» Acts 28:5: امّا پولُس مار را در آتش انداخت و هیچ آسیبی ندید. Acts 28:6: مردم انتظار داشتند بدن او وَرَم کند یا اینکه ناگهان بیفتد و بمیرد. امّا پس از انتظار بسیار، چون دیدند هیچ آسیبی به او نرسید، فکرشان عوض شد و گفتند از خدایان است.

Acts 28:7: در آن نزدیکی زمینهایی بود که به رئیس جزیره که نامش پوبلیوس بود، تعلق داشت. او ما را به منزل خود دعوت کرد و سه روز بگرمی پذیرایی نمود. Acts 28:8: از قضا، پدر پوبلیوس در بستر بیماری افتاده بود و تب و اسهال داشت. پولُس نزد او رفت و دعا کرده، دست بر او گذاشت و شفایش بخشید. Acts 28:9: پس از این واقعه، سایر بیمارانی که در جزیره بودند، می‌آمدند و شفا می‌گرفتند. Acts 28:10: آنها ما را تکریمِ بسیار کردند، و چون آمادة رفتن می‌شدیم، هرآنچه نیازمان بود برایمان فراهم آوردند.

Acts 28:11: پس از سه ماه، با کشتی‌ای که زمستان را در جزیره مانده بود، راهی دریا شدیم. آن کشتی از اسکندریه بود و علامت جوزا داشت. Acts 28:12: به سیراکوز رسیده، لنگر انداختیم و سه روز توقف کردیم. Acts 28:13: سپس سفر دریایی را ادامه دادیم و به شهر ریگیون رسیدیم. روز بعد، باد جنوبی برخاست، و فردای آن روز به شهر پوتیولی رسیدیم. Acts 28:14: آنجا برادرانی چند یافتیم که از ما دعوت کردند هفته‌ای با ایشان به‌‌سر بریم. سرانجام به روم رسیدیم. Acts 28:15: برادرانِ آنجا شنیده بودند که در راه هستیم، پس تا «بازار آپیوس» و «سه میخانه» آمدند تا از ما استقبال کنند. پولُس با دیدن ایشان خدا را شکر کرد و قوّت قلب یافت. Acts 28:16: چون به روم رسیدیم، به پولُس اجازه داده شد تنها با یک سرباز محافظ در منزل خود بماند.

Acts 28:17: سه روز بعد، پولُس بزرگان یهود را فرا‌‌خواند. چون گرد آمدند، بدیشان گفت: «ای برادران، با آنکه من کاری بر‌‌ضد قوم خود یا رسوم پدرانمان نکرده بودم، مرا در اورشلیم گرفتار کردند و تحویل رومیان دادند. Acts 28:18: آنها از من بازخواست کردند و بر آن شدند آزادم کنند، زیرا در من جرمی ندیدند که سزاوار مرگ باشد. Acts 28:19: امّا چون یهودیان اعتراض کردند، ناچار شدم از قیصر دادخواهی کنم، البته نه تا از قوم خود شکایت کرده باشم. Acts 28:20: از همین‌‌رو خواستم شما را ببینم و با شما سخن بگویم، زیرا به‌‌خاطر امید اسرائیل است که مرا بدین زنجیر بسته‌اند.»

Acts 28:21: آنها در پاسخ گفتند: «ما هیچ نامه‌ای از یهودیه دربارة تو دریافت نکرده‌ایم، و هیچ‌یک از برادرانی که از آنجا آمده‌اند، خبر یا گزارشی بد دربارة تو نیاورده‌اند. Acts 28:22: ولی مایلیم نظرات تو را بشنویم، زیرا می‌دانیم که مردم در هر جا بر‌‌ضد این فرقه سخن می‌گویند.»

Acts 28:23: پس روزی را تعیین کردند و شماری بسیار به محل اقامت او آمدند تا با وی ملاقات کنند. او از صبح تا شب، به‌تفصیل دربارة پادشاهی خدا با آنان سخن گفت و کوشید از تورات موسی و کتب پیامبران، دربارة عیسی مجابشان کند. Acts 28:24: برخی سخنان او را پذیرفتند، امّا دیگران از ایمان آوردن سر باز‌‌زدند. Acts 28:25: پس در حالی که با یکدیگر جرّ و بحث می‌کردند، آن مکان را ترک گفتند. امّا پیش از آنکه آنجا را ترک گویند، پولُس کلام آخرین خود را بیان داشت و گفت: «روح‌القدس چه درست با پدران شما سخن گفت، آنگاه که به‌‌واسطة اِشَعْیای نبی فرمود:
Acts 28:26: «‹نزد این قوم برو و بگو، «به گوش خود خواهید شنید، امّا هرگز نخواهید فهمید؛ به چشم خود خواهید دید، امّا هرگز درک نخواهید کرد.»

Acts 28:27: زیرا دل این قوم سخت شده؛ گوشهایشان سنگین گشته، چشمان خود را بسته‌اند، مبادا با چشمانشان ببینند، و با گوشهایشان بشنوند، و در دلهای خود بفهمند و بازگشت کنند و من شفایشان بخشم.›

بعد از آنکه او این را گفت، یهودیان از آنجا رفتند، در حالی که سخت با یکدیگر جرّ و بحث می‌کردند.]

Acts 28:28: Acts 28:29: Acts 28:30: بدین‌سان پولُس دو سال تمام در خانة اجاره‌ای خود اقامت داشت و هر که نزدش می‌آمد، می‌پذیرفت. Acts 28:31: او پادشاهی خدا را اعلام می‌کرد و دلیرانه و بی‌پروا دربارة عیسی مسیح خداوند تعلیم می‌داد.

Romans 1:1: از پولُس، غلام عیسی مسیح، که به رسالت فرا‌‌خوانده شده و وقف انجیل خدا شده است؛ Romans 1:2: همان انجیل که خدا از پیش، به‌‌واسطة پیامبران خود، وعده‌اش را در کتب مقدّس داده بود، Romans 1:3: و دربارة پسر اوست، که در عرصة جسم از صُلب داوود به دنیا آمد، Romans 1:4: امّا با رستاخیز از میان مردگان، در عرصة روحِ قدّوسیت، به مقام پسر قدرتمند خدا منصوب شد، یعنی خداوند ما عیسی مسیح. Romans 1:5: ما به‌‌واسطة وی و به‌‌خاطر نام او فیض یافتیم که رسول باشیم تا از میان همة غیریهودیان، مردمان را به اطاعتی که در ایمان است، فرا‌‌خوانیم. Romans 1:6: و این شما را نیز در بر می‌گیرد، که فرا‌‌خوانده شده‌اید تا از آنِ عیسی مسیح باشید؛

Romans 1:7: به همة آنان که در روم، محبوب خدایند و فرا‌‌خوانده شده‌اند تا از مقدّسان باشند:

فیض و آرامش از جانب خدا، پدر ما، و خداوندْ عیسی مسیح، بر شما باد.

Romans 1:8: نخست، خدای خود را به‌‌توسط عیسی مسیح، به‌‌خاطر همة شما شکر می‌گزارم زیرا آوازة ایمان شما در همة عالم پیچیده است. Romans 1:9: خدایی که او را با همة وجودم در کار انجیل پسرش خدمت می‌کنم، بر من شاهد است که چگونه پیوسته در دعاهایم شما را در همة اوقات یاد می‌کنم Romans 1:10: و استدعا می‌نمایم که اگر خدا بخواهد سرانجام به دیدار شما نایل شوم. Romans 1:11: زیرا مشتاق دیدارتان هستم تا عطایی روحانی به شما برسانم که موجب استواریتان گردد؛ Romans 1:12: یعنی تا من و شما هر دو از ایمان یکدیگر دلگرم شویم. Romans 1:13: ای برادران، نمی‌خواهم بی‌خبر باشید که بارها قصد آن داشته‌ام که نزدتان بیایم، امّا هر بار مانعی پیش آمده است. بر آنم که در میان شما نیز محصولی برداشت کنم، همان‌‌گونه که در میان دیگر غیریهودیان کرده‌ام.

Romans 1:14: من خود را چه به یونانیان و چه به غیریونانیان، چه به حکیمان و چه به جاهلان مدیون می‌دانم. Romans 1:15: از این‌‌رو، اشتیاق بسیار دارم که شما را نیز که در روم به‌‌سر می‌برید، بشارت دهم.

Romans 1:16: زیرا از انجیل سرافکنده نیستم، چرا که قدرت خداست برای نجات هر کس که ایمان آوَرَد؛ نخست یهودیان و سپس اقوام غیریهود. Romans 1:17: زیرا در انجیل، آن پارسایی که از خداست به‌‌ظهور می‌رسد، آن پارسایی که از آغاز تا به انجام بر پایة ایمان است. چنانکه نوشته شده است: «پارسا به ایمان زیست خواهد کرد.»

Romans 1:18: زیرا غضب خدا از آسمان بر‌‌ضد هر‌‌گونه بی‌دینی و شرارت انسانها به‌‌ظهور می‌رسد، انسانهایی که با شرارت خود حقیقت را سرکوب می‌کنند. Romans 1:19: زیرا آنچه دربارة خدا می‌توان دانست بر آنان آشکار است، چون خدا آن را بر ایشان آشکار ساخته است. Romans 1:20: زیرا از آغاز آفرینش جهان، صفات نادیدنی خدا، یعنی قدرت سرمدی و الوهیت او را می‌توان با ادراک از امور جهانِ مخلوق، بروشنی دید. پس آنان را هیچ عذری نیست.

Romans 1:21: زیرا هر‌‌چند خدا را شناختند، امّا او را چون خدا حرمت نداشتند و سپاس نگفتند، بلکه در اندیشة خود به بطالت گرفتار آمدند و دلهای بی‌فهمِ ایشان را تاریکی فرا‌‌گرفت. Romans 1:22: اگرچه ادعای حکمت می‌کردند، امّا احمق گردیدند Romans 1:23: و جلال خدای غیرفانی را با تمثالهایی شبیه انسان فانی و پرندگان و حیوانات و خزندگان معاوضه کردند.

Romans 1:24: پس خدا نیز ایشان را در شهوات دلشان به ناپاکی واگذاشت، تا در میان خود بدنهای خویش را بی‌حرمت سازند. Romans 1:25: آنان حقیقتِ خدا را با دروغ معاوضه کردند و مخلوق را به جای خالق پرستش و خدمت نمودند، خالقی که تا ابد او را سپاس باد. آمین.

Romans 1:26: پس خدا نیز ایشان را در شهواتی شرم‌آور به حال خود واگذاشت. حتی زنانشان، روابط غیرطبیعی را جایگزین روابط طبیعی کردند. Romans 1:27: به همین‌‌سان، مردان نیز از روابط طبیعی با زنان دست کشیده، در آتش شهوت نسبت به یکدیگر سوختند. مرد با مرد مرتکب اعمال شرم‌آور شده، مکافات درخور انحرافشان را در خود یافتند.

Romans 1:28: و همان‌‌گونه که برای آنان شناخت خدا ارزشی نداشت، خدا نیز آنان را به ذهنی فرومایه واگذاشت تا مرتکب اعمال ناشایست شوند. Romans 1:29: ایشان از هر‌‌گونه نادرستی، شرارت، طمع و خباثت آکنده‌اند. مملو از حسد، قتل، جدال، فریب و بدخواهی‌اند. شایعه‌ساز، Romans 1:30: تهمت‌زن، متنفر از خدا، گستاخ، متکبر و خودستایند. برای انجام اعمال شریرانه، راههایی نو ابداع می‌کنند. نافرمان نسبت به والدین، Romans 1:31: بی‌فهم، بی‌وفا، بی‌عاطفه و بی‌رحمند. Romans 1:32: هر‌‌چند از حکم عادلانة خدا آگاهند که مکافات مرتکبانِ چنین اعمالی مرگ است، نه‌‌تنها خودْ آنها را انجام می‌دهند، بلکه کسانی را نیز که مرتکب آنها می‌شوند، تأیید می‌کنند.

Romans 2:1: پس تو ای آدمی که دیگری را محکوم می‌کنی، هر که باشی هیچ عذری نداری. زیرا در هر موردی که دیگری را محکوم می‌کنی، خویشتن را محکوم کرده‌ای؛ چون تو که داوری می‌کنی، خودْ همان را انجام می‌دهی. Romans 2:2: ما می‌دانیم که داوری خدا بر کسانی که این‌گونه اعمال را انجام می‌دهند، بر‌‌حق است. Romans 2:3: پس تو ای آدمی که بر دیگران داوری می‌کنی و خودْ همان را انجام می‌دهی، آیا گمان می‌کنی که از داوری خدا خواهی رست؟ Romans 2:4: یا اینکه مهربانی، شکیبایی و تحمل عظیم او را خوار می‌شماری و غافلی که مهربانی خدا از آن‌‌روست که تو را به توبه رهنمون شود؟

Romans 2:5: امّا تو به‌‌سبب سرسختی و دلِ ناتوبه‌‌کارت، غضب را نسبت به خود، برای روز غضب می‌اندوزی، روزی که در آن داوری عادلانة خدا آشکار خواهد شد. Romans 2:6: خدا «به هر کس مطابق اعمالش سزا خواهد داد.» Romans 2:7: او به کسانی که با پایداری در انجام اعمال نیکو، در پی جلال و حرمت و بقایند، حیات جاویدان خواهد بخشید؛ Romans 2:8: امّا بر خودخواهان و منکرانِ حقیقت و شرارت‌پیشگان، خشم و غضب خود را فرو خواهد ریخت. Romans 2:9: هر کس که مرتکب اعمال بد شود دچار رنج و عذاب خواهد شد، نخست یهود و سپس یونانی. Romans 2:10: امّا هر که نیکویی کند، از جلال و حرمت و آرامش برخوردار خواهد شد، نخست یهود و سپس یونانی. Romans 2:11: زیرا خدا تبعیض قائل نمی‌شود.

Romans 2:12: همة کسانی که بدون شریعت گناه می‌کنند، بدون شریعت نیز هلاک خواهند شد؛ و همة کسانی که زیر شریعت مرتکب گناه می‌شوند، بنا بر موازین شریعت داوری خواهند شد. Romans 2:13: زیرا شنوندگانِ شریعت نیستند که در نظر خدا پارسایند، بلکه کسانی پارسا شمرده خواهند شد که به شریعت عمل می‌کنند. Romans 2:14: براستی، وقتی غیریهودیان که شریعت ندارند، اصول شریعت را به‌‌صرافت طبع به‌‌جا می‌آورند، آنان هر‌‌چند فاقد شریعتند، لیکن خود برای خویشتن شریعتی هستند. Romans 2:15: زیرا نشان می‌دهند که عمل شریعت بر دلهایشان نگاشته شده است، چنان که وجدانشان گواهی می‌دهد و افکارشان در برابر هم، یا آنان را متهم می‌کند یا تبرئه می‌نماید. Romans 2:16: این در روزی به‌‌وقوع خواهد پیوست که خدا بنا بر انجیلی که من اعلام می‌کنم، رازهای نهان انسانها را به‌‌توسط عیسی مسیح به محاکمه کشد.

Romans 2:17: حال، تو که خود را یهودی می‌خوانی و به شریعت تکیه داری و به رابطه‌ات با خدا فخر می‌کنی، Romans 2:18: تو که ارادة او را می‌دانی و چون از شریعت تعلیم یافته‌ای، بهترینها را برمی‌گزینی، Romans 2:19: و اطمینان داری که راهنمای کوران و نور ظلمت‌نشینانی، Romans 2:20: تو که به سبب برخورداری از شریعت که تبلور معرفت و حقیقت است، مربی جاهلان و آموزگار کودکانی، Romans 2:21: تو که دیگران را تعلیم می‌دهی، آیا خود را نمی‌آموزانی؟ تو که بر‌‌ضد دزدی موعظه می‌کنی، آیا خودْ دزدی می‌کنی؟ Romans 2:22: تو که می‌گویی نباید زنا کرد، آیا خودْ زنا می‌کنی؟ تو که از بتها نفرت داری، آیا خودْ معبدها را غارت می‌کنی؟ Romans 2:23: تو که به داشتن شریعت فخر می‌فروشی، آیا با زیر پا گذاشتنِ آن به خدا بی‌حرمتی می‌کنی؟ Romans 2:24: چنانکه نوشته شده است: «به‌‌سبب شما، غیریهودیان به نام خدا کفر می‌گویند.»

Romans 2:25: ختنه آنگاه ارزش دارد که شریعت را به‌‌جا آورید، امّا اگر آن را زیر پا بگذارید، مانند این است که ختنه نشده باشید. Romans 2:26: و اگر آنان که ختنه نشده‌اند، مطالبات شریعت را به‌‌جا آورند، آیا ختنه‌شده به‌‌شمار نمی‌آیند؟ Romans 2:27: آن که در جسم ختنه نشده، امّا شریعت را نگاه می‌دارد، تو را محکوم خواهد کرد، تو را که با وجود برخورداری از احکام نوشته شده و ختنه، شریعت را زیر پا می‌گذاری.

Romans 2:28: زیرا یهودی راستین آن نیست که به ظاهر یهودی باشد، و ختنة واقعی نیز امری جسمانی و ظاهری نیست. Romans 2:29: بلکه یهودی آن است که در باطن یهودی باشد و ختنه نیز امری است قلبی که به‌‌دست روح انجام می‌شود، نه به‌‌واسطة آنچه نوشته‌ای بیش نیست. چنین کسی را خدا تحسین می‌کند، نه انسان.

Romans 3:1: پس مزیّت یهودی بودن چیست و ختنه را چه ارزشی است؟ Romans 3:2: بسیار از هر لحاظ. نخست آنکه کلام خدا بدیشان به امانت سپرده شده است.

Romans 3:3: امّا اگر برخی از آنان امین نبودند، چه باید گفت؟ آیا امین نبودن آنها، امانت خدا را باطل می‌سازد؟ Romans 3:4: به هیچ روی! حتی اگر همة انسانها دروغگو باشند، خدا راستگو است! چنانکه نوشته شده است: «تا حقانیت تو در آنچه گفته‌ای ثابت گردد و در محاکمه خود غالب آیی.»

Romans 3:5: امّا اگر نادرستی ما درستی خدا را بیشتر آشکار می‌سازد، چه باید گفت؟ آیا خدا ظالم است آنگاه که بر ما غضب می‌کند؟ به شیوة انسان سخن می‌گویم. Romans 3:6: به‌‌یقین چنین نیست. وگرنه خدا چگونه می‌توانست دنیا را داوری کند؟ Romans 3:7: ممکن است کسی استدلال کند که «اگر با ناراستی من راستی خدا آشکارتر می‌گردد و او بیشتر جلال می‌یابد، دیگر چرا من به‌‌عنوان گناهکار محکوم می‌شوم؟» Romans 3:8: و چرا نگوییم: «بیایید بدی کنیم تا نیکویی حاصل آید»، چنانکه بعضی بر ما افترا زده، ادعا می‌کنند که چنین می‌گوییم؟ محکومیت اینان بس منصفانه است.

Romans 3:9: پس چه باید گفت؟ آیا وضع ما بهتر از دیگران است؟ به هیچ روی! زیرا پیشتر ادعا وارد آوردیم که یهود و یونانی هر دو زیر سلطة گناهند. Romans 3:10: چنانکه نوشته شده است: «هیچ‌کس پارسا نیست، حتی یک نفر.

Romans 3:11: هیچ‌کس فهیم نیست، هیچ‌کس در جستجوی خدا نیست.

Romans 3:12: همه گمراه گشته‌اند، همه باطل گردیده‌اند. نیکوکاری نیست، حتی یک نفر.»

Romans 3:13: «گلوی آنان گوری گشاده است و زبانشان به فریب سخن می‌گوید.»

«زهر افعی زیر لبهای ایشان است؛»

Romans 3:14: «دهانشان پر از نفرین و تلخی است.»

Romans 3:15: «پا‌هایشان به ریختن خون شتابان است؛

Romans 3:16: هر کجا که می‌روند، ویرانی و تیره‌بختی بر جای می‌گذارند،

Romans 3:17: و طریق صلح و سلامت را نمی‌شناسند.»

Romans 3:18: «ترس خدا در چشمانشان نیست.»

Romans 3:19: اکنون آگاهیم که آنچه شریعت می‌گوید خطاب به کسانی است که زیر شریعتند تا هر دهانی بسته شود و دنیا به‌تمامی در پیشگاه خدا محکوم شناخته شود. Romans 3:20: زیرا هیچ بشری با به‌‌جا آوردن اعمال شریعت، در نظر خدا پارسا شمرده نمی‌شود، بلکه شریعت تنها گناه را به ما می‌شناساند.

Romans 3:21: امّا اکنون جدا از شریعت، آن پارسایی که از خداست به‌‌ظهور رسیده است، چنانکه شریعت و پیامبران بر آن گواهی می‌دهند. Romans 3:22: این پارسایی از خدا و بر پایة ایمان به عیسی مسیح است و نصیب همة کسانی می‌شود که ایمان می‌آورند. در این‌‌باره هیچ تفاوتی نیست. Romans 3:23: زیرا همه گناه کرده‌اند و از جلال خدا محرومند. Romans 3:24: امّا به فیض او و به‌‌واسطة آن بهای رهایی که در مسیحْ عیسی است، برایگان پارسا شمرده می‌شوند. Romans 3:25: خدا او را چون کفّارة گناهان عرضه داشت، کفّاره‌ای که توسط خون او و از راه ایمان حاصل می‌شود. او این را برای نشان دادن عدالت خود انجام داد، زیرا در تحمل الهی خویش، از گناهانی که پیشتر صورت گرفته بود، چشم پوشیده بود. Romans 3:26: او چنین کرد تا عدالت خود را در زمان حاضر ثابت کند، و تا خودْ عادل باشد و کسی را نیز که به عیسی ایمان دارد، پارسا بشمارد.

Romans 3:27: پس دیگر جای فخر کجاست؟ وجود ندارد! بر چه پایه‌ای؟ بر پایة شریعتِ اعمال؟ نه، بلکه بر پایة قانون ایمان. Romans 3:28: زیرا ما بر این اعتقادیم که انسان از راه ایمان و بدون انجام اعمال شریعت، پارسا شمرده می‌شود. Romans 3:29: آیا خدا فقط خدای یهودیان است؟ آیا خدای غیریهودیان نیست؟ البته که او خدای غیریهودیان نیز هست. Romans 3:30: زیرا تنها یک خدا وجود دارد، و این خدا ختنه‌شدگان را بر پایة ایمان و ختنه‌ناشدگان را نیز بر پایة همان ایمان، پارسا خواهد شمرد. Romans 3:31: پس آیا شریعت را با این ایمان باطل می‌سازیم؟ هرگز! بلکه آن را استوار می‌گردانیم.

Romans 4:1: پس در باب آنچه ابراهیم یافت، چه می‌توان گفت، او که به‌‌حسب جسم، جَد ما شمرده می‌شود؟ Romans 4:2: اگر ابراهیم بر پایة اعمال پارسا شمرده شده بود، می‌توانست فخر کند؛ امّا در نظر خدا چنین نیست. Romans 4:3: زیرا کتاب چه می‌گوید؟ «ابراهیم به خدا ایمان آورد و این برای او پارسایی شمرده شد.»

Romans 4:4: امّا کسی که کار می‌کند، مزدش حق او شمرده می‌شود، نه هدیه. Romans 4:5: امّا آن که کاری نمی‌کند، بلکه به خدایی توکل می‌دارد که بی‌دینان را پارسا می‌شمارد، ایمان او برایش پارسایی به‌‌شمار می‌آید. Romans 4:6: همان‌‌گونه که داوود نیز خجسته می‌خواند کسی را که خدا او را بدون اعمالْ پارسا می‌شمارد، و می‌گوید:
Romans 4:7: «خوشا‌‌به‌‌حال آنان که خطایایشان آمرزیده شد و گناهانشان پوشانیده گردید.

Romans 4:8: خوشا‌‌به‌‌حال آن که خداوند گناه وی را به حسابش نگذارد.»

Romans 4:9: آیا این خوشا‌‌به‌‌حال، تنها برای ختنه‌شدگان است یا برای ختنه‌ناشدگان نیز؟ زیرا گفتیم که ایمان ابراهیم برایش پارسایی شمرده شد. Romans 4:10: امّا در چه وضعی چنین شد؟ آیا به‌‌هنگامی که او ختنه شده بود یا پیش از آن؟ البته پیش از ختنه شدن بود، نه پس از آن. Romans 4:11: امّا نشانة ختنه را یافت تا مُهری باشد بر آن پارسایی که پیش از ختنه‌شدن و از راه ایمان نصیبش شده بود. بدین‌‌سان، او پدر همة کسانی است که بدون ختنه ایمان می‌آورند تا ایشان نیز پارسا شمرده شوند. Romans 4:12: و پدر ختنه‌شدگان نیز هست، یعنی پدر آنان که نه‌‌تنها ختنه شده‌اند، بلکه در طریق ایمان گام برمی‌دارند، در همان طریقی که پدر ما ابراهیم نیز پیش از آنکه ختنه شود، گام برمی‌داشت.

Romans 4:13: از راه شریعت نبود که به ابراهیم و نسل او وعده داده شد که وارث جهان خواهند شد، بلکه از راه آن پارسایی که بر پایة ایمان است. Romans 4:14: زیرا اگر آنان که به نظام شریعت تعلق دارند وارث باشند، ایمان بی‌ارزش می‌شود و وعده باطل. Romans 4:15: زیرا شریعت به غضب می‌انجامد؛ امّا جایی که شریعت نیست، تجاوز از شریعت هم نیست.

Romans 4:16: از همین‌‌رو، وعده بر ایمان مبتنی است تا بر پایة فیض باشد و تحقق آن برای تمامی نسل ابراهیم تضمین شود، یعنی نه‌‌تنها برای آنان که به نظام شریعت تعلق دارند، بلکه برای کسانی نیز که پیروِ ایمانِ ابراهیم‌اند، که پدر همة ماست. Romans 4:17: چنانکه نوشته شده است: «تو را پدر قومهای بسیار گردانیده‌ام.» و در نظر خدا چنین نیز هست، خدایی که ابراهیم به او ایمان آورد، او که مردگان را زنده می‌کند و نیستیها را به هستی فرا‌‌می‌خواند.

Romans 4:18: با اینکه هیچ جایی برای امید نبود، ابراهیم امیدوارانه ایمان آورد تا پدر قومهای بسیار گردد، چنانکه به او گفته شده بود که «نسل تو چنین خواهد بود.» Romans 4:19: او بی‌آنکه در ایمان خود سست شود، با واقعیتِ بدن مردة خویش روبه‌رو شد، زیرا حدود صد سال داشت و رحم سارا نیز مرده بود. Romans 4:20: امّا او به وعدة خدا از بی‌ایمانی شک نکرد، بلکه در ایمانْ استوار شده، خدا را تجلیل نمود. Romans 4:21: او یقین داشت که خدا قادر است به وعدة خود وفا کند. Romans 4:22: به همین سبب، «برای او پارسایی شمرده شد.» Romans 4:23: و این عبارتِ «برای او شمرده شد»، تنها در حق او نوشته نشد Romans 4:24: بلکه در حق ما نیز، تا برای ما نیز شمرده شود، ما که ایمان داریم به او که خداوندمان عیسی را از مردگان برخیزانید. Romans 4:25: او به‌‌خاطر گناهان ما تسلیم مرگ گردید و به‌‌جهت پارسا شمرده شدنِ ما، از مردگان برخیزانیده شد.

Romans 5:1: پس چون از راه ایمانْ پارسا شمرده شده‌ایم، میان ما و خدا به‌‌واسطة خداوندمان عیسی مسیح، صلح برقرار شده است. Romans 5:2: ما توسط او، و از راه ایمان، به فیضی دسترسی یافته‌ایم که اکنون در آن استواریم، و به امید سهیم شدن در جلال خدا شادی می‌کنیم. Romans 5:3: نه‌‌تنها این، بلکه در سختیها نیز شادمانیم، زیرا می‌دانیم که سختیها بردباری به‌‌بار می‌آورد Romans 5:4: و بردباری، شخصیت را می‌سازد، و شخصیت سبب امید می‌گردد؛ Romans 5:5: و این امید به سرافکندگی ما نمی‌انجامد زیرا محبت خدا توسط روح‌القدس که به ما بخشیده شد، در دلهای ما ریخته شده است.

Romans 5:6: هنگامی که هنوز ناتوان بودیم، مسیح در زمان مقتضی به‌‌خاطر بی‌دینان جان داد. Romans 5:7: حال آنکه بندرت ممکن است کسی به‌‌خاطر انسانی پارسا از جان خود بگذرد، هر‌‌چند ممکن است کسی را این شهامت باشد که جان خود را برای انسانی نیک بدهد. Romans 5:8: امّا خدا محبت خود را نسبت به ما این‌‌گونه ثابت کرد که وقتی ما هنوز گناهکار بودیم، مسیح در راه ما مرد. Romans 5:9: پس چقدر بیشتر، اکنون که توسط خون او پارسا شمرده شده‌ایم، به‌‌واسطة او از غضب نجات خواهیم یافت. Romans 5:10: زیرا اگر هنگامی که دشمن بودیم، به‌‌واسطة مرگ پسرش با خدا آشتی داده شدیم، چقدر بیشتر، اکنون که در آشتی هستیم، به‌‌وسیلة حیات او نجات خواهیم یافت. Romans 5:11: نه‌‌تنها این، بلکه ما به‌‌واسطة خداوندمان عیسی مسیح که توسط او از آشتی برخورداریم، در خدا شادی نیز می‌کنیم.

Romans 5:12: پس، همان‌‌گونه که گناه به‌‌واسطة یک انسان وارد جهان شد، و به‌‌واسطة گناه، مرگ آمد، و بدین‌‌سان مرگ دامنگیر همة انسانها گردید، از آنجا که همه گناه کردند – Romans 5:13: زیرا پیش از آنکه شریعت داده شود، گناه در جهان وجود داشت، امّا هر‌‌گاه شریعتی نباشد، گناه به‌‌حساب نمی‌آید. Romans 5:14: با این‌‌حال، از آدم تا موسی، مرگ بر همگان حاکم بود، حتی بر کسانی که گناهشان به‌‌گونة سرپیچی آدم نبود. آدم، نمونة کسی بود که می‌بایست بیاید.

Romans 5:15: امّا عطا همانند نافرمانی نیست. زیرا اگر به‌‌واسطة نافرمانی یک انسان بسیاری مردند، چقدر بیشتر، فیض خدا و عطایی که به‌‌واسطة فیض یک انسان، یعنی عیسی مسیح فراهم آمد، بفراوانی شامل حال بسیاری گردید. Romans 5:16: براستی که این عطا همانند پیامد گناهِ آن یک تن نیست. زیرا مکافات از پی یک نافرمانی نازل شد و به محکومیت انجامید؛ امّا عطا از پی نافرمانیهای بسیار آمد و پارساشمردگی را به ارمغان آورد. Romans 5:17: زیرا اگر به‌‌واسطة نافرمانی یک انسان، مرگ از طریق او حکمرانی کرد، چقدر بیشتر، آنان که فیض بیکران خدا و عطای پارسایی را دریافت کرده‌اند، توسط آن انسان دیگر، یعنی عیسی مسیح، در حیاتْ حکم خواهند راند.

Romans 5:18: پس همان‌‌گونه که یک نافرمانی به محکومیت همة انسانها انجامید، یک عمل پارسایانه نیز به پارسا شمرده شدن و حیات همة انسانها منتهی می‌گردد. Romans 5:19: زیرا همان‌‌گونه که به‌‌واسطة نافرمانی یک انسان، بسیاری گناهکار شدند، به‌‌واسطة اطاعت یک انسان نیز بسیاری پارسا خواهند گردید.

Romans 5:20: حال، شریعت آمد تا نافرمانی افزون شود؛ امّا جایی که گناه افزون شد، فیض بی‌نهایت افزونتر گردید. Romans 5:21: تا همان‌‌گونه که گناه در مرگ حکمرانی کرد، فیض نیز در پارسایی حکم براند و به‌‌واسطة خداوند ما عیسی مسیح، به حیات جاویدان رهنمون شود.

Romans 6:1: پس چه گوییم؟ آیا به گناه کردن ادامه دهیم تا فیض افزون شود؟ Romans 6:2: هرگز! ما که نسبت به گناه مردیم، چگونه می‌توانیم به زندگی در آن ادامه دهیم؟ Romans 6:3: آیا نمی‌دانید که همة ما که در مسیحْ عیسی تعمید یافتیم، در مرگ او تعمید یافتیم؟ Romans 6:4: پس با تعمید یافتن در مرگ، با او دفن شدیم تا همان‌‌گونه که مسیح به‌‌وسیلة جلال پدر، از مردگان برخیزانیده شد، ما نیز در زندگی نوینی گام برداریم.

Romans 6:5: پس اگر در مرگی همچون مرگ او، با وی یگانه شده‌ایم، به‌‌یقین در رستاخیزی همچون رستاخیز او نیز با او یگانه خواهیم بود. Romans 6:6: زیرا می‌دانیم آن انسانِ قدیم ما، با او بر صلیب شد تا پیکر گناه در‌‌گذرد و دیگر گناه را بندگی نکنیم. Romans 6:7: چون آن که مرده است، از گناه آزاد شده است.

Romans 6:8: حال اگر با مسیح مرده‌ایم، ایمان داریم که با او زندگی نیز خواهیم کرد. Romans 6:9: زیرا می‌دانیم چون مسیح از مردگان برخیزانیده شده است، دیگر هرگز نخواهد مرد و مرگ دیگر بر او تسلطی ندارد. Romans 6:10: او با مرگ خود، یک بار برای همیشه نسبت به گناه مُرد و در حیات کنونی خود برای خدا زندگی می‌کند.

Romans 6:11: به همین‌‌سان، شما نیز خود را نسبت به گناه مرده انگارید، امّا در مسیحْ عیسی نسبت به خدا، زنده. Romans 6:12: پس مگذارید گناه در بدنهای فانی شما فرمان براند تا امیال آن را اطاعت کنید. Romans 6:13: اعضای بدن خود را تسلیم گناه نکنید تا ابزار شرارت باشند، بلکه همچون کسانی که از مرگ به زندگی بازگشته‌اند، خود را تسلیم خدا کنید. و اعضای بدن خود را به او بسپارید تا ابزار پارسایی باشند. Romans 6:14: زیرا گناه بر شما فرمان نخواهد راند، چون زیر شریعت نیستید بلکه زیر فیضید.

Romans 6:15: پس چه گوییم؟ آیا گناه کنیم چون زیر شریعت نیستیم، بلکه زیر فیضیم؟ هرگز! Romans 6:16: آیا نمی‌دانید که وقتی خود را همچون بندگانی فرمانبردار تسلیم کسی می‌کنید، بندگان آن‌‌کس خواهید بود که او را فرمان می‌برید، خواه بندة گناه، که منجر به مرگ می‌شود، خواه بندة اطاعت، که به پارسایی می‌انجامد؟ Romans 6:17: امّا خدا را شکر که هر‌‌چند پیشتر بندگان گناه بودید، لیکن بتمامی دل مطیع آن تعلیم گشتید که بدان سپرده شدید. Romans 6:18: شما با آزاد شدن از گناه، بندگان پارسایی شده‌اید.

Romans 6:19: من به‌‌علت محدودیتهای بشریِ شما، این مطالب را در قالب تشبیهاتی انسانی بیان می‌کنم: همان‌‌گونه که پیشتر اعضای بدن خود را به بندگی ناپاکی و شرارتِ روزافزون می‌سپردید، اکنون آنها را به بندگی پارسایی بسپارید که به قدّوسیت می‌انجامد. Romans 6:20: هنگامی که بندگان گناه بودید، از پارسایی آزاد بودید. Romans 6:21: در آن زمان، از انجام اعمالی که اکنون از آنها شرمنده‌اید، چه ثمری بردید؟ نتیجة انجام آن اعمال، مرگ است! Romans 6:22: امّا حال که از گناه آزاد گشته و بندگان خدا شده‌اید، ثمری که می‌برید نیل به تقدس است که به حیات جاویدان می‌انجامد. Romans 6:23: زیرا مزد گناه مرگ است، امّا عطای خدا حیات جاویدان در خداوند ما مسیحْ عیساست.

Romans 7:1: ای برادران، آیا نمی‌دانید – زیرا با کسانی سخن می‌گویم که از شریعت آگاهند – که شریعت تنها تا زمانی بر انسان حکم می‌راند که او زنده است؟ Romans 7:2: برای مثال، بنا بر شریعت، زنی که شوهر دارد، تا زمان حیات شوهرش، به او بسته است. امّا اگر شوهر بمیرد، زن از قید تعهد شرعی نسبت به وی آزاد می‌شود. Romans 7:3: پس اگر آن زمان که شوهرش زنده است، با مردی دیگر وصلت کند، زناکار خوانده می‌شود. امّا اگر شوهرش بمیرد، از این شریعت آزاد است، و چنان که با مردی دیگر وصلت کند، زناکار شمرده نمی‌شود.

Romans 7:4: به همین‌‌سان، ای برادران من، شما نیز به‌‌واسطة جسد مسیح در قبال شریعت به مرگ سپرده شدید تا با شخصی دیگر وصلت کنید، یعنی با او که از مردگان برخیزانیده شد، تا برای خدا ثمر آوریم. Romans 7:5: زیرا زمانی که در سیطرة نفس به‌‌سر می‌بردیم، امیالی گناه‌آلود که شریعت آنها را برمی‌انگیخت، در اعضای ما عمل می‌کرد تا برای مرگ ثمر آوریم. Romans 7:6: امّا اکنون با مردن نسبت به آنچه در قید آن بودیم، از شریعت آزاد شده‌ایم تا از راه نوینِ روح خدمت کنیم، نه از راه کهنة آنچه نوشته‌ای بیش نیست.

Romans 7:7: پس چه گوییم؟ آیا شریعت گناه است؟ به هیچ روی! براستی اگر شریعت نبود، هرگز درنمی‌یافتم که گناه چیست. زیرا اگر شریعت نگفته بود «طمع مورز»، نمی‌توانستم دریابم که طمع ورزیدن چیست؟ Romans 7:8: امّا گناه با سوءاستفاده از این حکمِ شریعت، فرصت یافت تا هر نوع طمع را در من پدید آورد. زیرا جدا از شریعت، گناه مرده است. Romans 7:9: زمانی من جدا از شریعت زنده بودم؛ امّا چون حکم آمد، گناه زنده گشت و من مُردم. Romans 7:10: همان حکم که می‌بایست به حیات راهبر شود، در عمل به مرگ من انجامید. Romans 7:11: زیرا گناه با سود جستن از فرصتی که حکم پدید آورده بود، مرا فریفت و به‌‌واسطة آن مرا کشت. Romans 7:12: بنابراین، شریعتْ مقدّس است و حکمِ شریعت نیز مقدّس، عادلانه و نیکوست.

Romans 7:13: پس آیا آنچه نیکو بود، برای من باعث مرگ شد؟ هرگز! بلکه گناه به‌‌واسطة آنچه نیکو بود، مرگ را در من پدید آورد تا بدین‌‌گونه گناه بودنش جلوه‌گر شود و پلیدی گناه از طریق حکم شریعت به اوج برسد.

Romans 7:14: ما می‌دانیم که شریعت روحانی است، امّا من انسانی نفسانی‌ام و همچون برده به گناه فروخته شده‌ام. Romans 7:15: من نمی‌دانم چه می‌کنم، زیرا نه آنچه را که می‌خواهم، بلکه آنچه را که از آن بیزارم، انجام می‌دهم. Romans 7:16: امّا اگر آنچه را که نمی‌خواهم، انجام می‌دهم، پس می‌پذیرم که شریعت نیکوست. Romans 7:17: در این صورت، دیگر من نیستم که آن عمل را انجام می‌دهم، بلکه گناهی است که در من ساکن است. Romans 7:18: می‌دانم که در من، یعنی در نَفْس من، هیچ چیز نیکویی ساکن نیست. زیرا هر‌‌چند میل به انجام آنچه نیکوست در من هست، امّا نمی‌توانم آن را به انجام رسانم. Romans 7:19: زیرا آن عمل نیکو را که می‌خواهم، انجام نمی‌دهم، بلکه عمل بدی را که نمی‌خواهم، به‌‌جا می‌آورم. Romans 7:20: حال اگر دست به عملی می‌زنم که نمی‌خواهم انجام دهم، پس دیگر من انجام دهندة آن نیستم، بلکه گناهی است که در من ساکن است.

Romans 7:21: پس این قانون را می‌یابم که وقتی می‌خواهم نیکویی کنم، بدی نزد من است. Romans 7:22: من در باطن از شریعت خدا مسرورم، Romans 7:23: امّا قانونی دیگر در اعضای خود می‌بینم که با شریعتی که ذهن من آن را می‌پذیرد، در ستیز است و مرا اسیر قانونِ گناه می‌سازد که در اعضای من است. Romans 7:24: آه که چه شخص نگونبختی هستم! کیست که مرا از این پیکرِ اسیرِ مرگ رهایی بخشد؟ Romans 7:25: خدا را سپاس باد – به‌‌واسطة خداوند ما عیسی مسیح!

باری، من با ذهن خود شریعت خدا را بندگی می‌کنم، امّا با نفْس خود قانون گناه را.

Romans 8:1: پس اکنون برای آنان که در مسیحْ عیسی هستند، دیگر هیچ محکومیتی نیست، Romans 8:2: زیرا در مسیحْ عیسی، قانون روحِ حیاتْ مرا از قانون گناه و مرگ آزاد کرد؛ Romans 8:3: چون آنچه شریعت قادر به انجامش نبود، از آن‌‌رو که به‌‌سبب انسان نفسانیْ ناتوان بود، خدا به انجام رسانید. او پسر خود را به شباهت انسان گناهکار فرستاد تا «قربانی گناه» باشد، و بدین‌‌سان در پیکری بشری، حکم محکومیت گناه را اجرا کرد Romans 8:4: تا آنچه شریعت مطالبه می‌کند، در ما تحقق یابد، در ما که نه بر طبق نفس بلکه بر طبق روح رفتار می‌کنیم.

Romans 8:5: آنان که نفسانی هستند، به آنچه از نفس است می‌اندیشند، امّا آنان که روحانی‌اند، به آنچه از روح است. Romans 8:6: طرز فکر انسانِ نفسانی، مرگ است، امّا طرز فکری که در سیطرة روح قرار دارد، حیات و آرامش است. Romans 8:7: زیرا طرز فکر انسانِ نفسانی با خدا دشمنی می‌ورزد، چرا که از شریعت خدا فرمان نمی‌برد و نمی‌تواند هم ببرد Romans 8:8: و کسانی که در سیطرة نفس هستند، نمی‌توانند خدا را خشنود سازند.

Romans 8:9: امّا شما نه در سیطرة نفْس، بلکه در سیطرة روح قرار دارید، البته اگر روح خدا در شما ساکن باشد. و اگر کسی روحِ مسیح را نداشته باشد، او از آنِ مسیح نیست. Romans 8:10: امّا اگر مسیح در شماست، هر‌‌چند بدن شما به‌‌علت گناه مرده است، امّا چون پارسا شمرده شده‌اید، روح برای شما حیات است. Romans 8:11: و اگر روح او که عیسی را از مردگان برخیزانید در شما ساکن باشد، او که مسیح را از مردگان برخیزانید، حتی به بدنهای فانی شما نیز حیات خواهد بخشید. او این را به‌‌واسطة روح خود انجام خواهد داد که در شما ساکن است.

Romans 8:12: پس ای برادران، ما مدیونیم، امّا نه به نفس، تا بر طبق آن زندگی کنیم. Romans 8:13: زیرا اگر بر طبق نَفْس زندگی کنید، خواهید مرد؛ امّا اگر به‌‌واسطة روح، اعمال گناه‌آلود بدن را بکُشید، خواهید زیست. Romans 8:14: زیرا آنان که به‌‌وسیلة روح خدا هدایت می‌شوند، پسران خدایند. Romans 8:15: چرا که شما روح بندگی را نیافته‌اید تا باز ترسان باشید، بلکه روح پسرخواندگی را یافته‌اید که به‌‌واسطة آن ندا در‌‌می‌دهیم: «اَبّا، پدر.» Romans 8:16: و روحْ خود با روح ما شهادت می‌دهد که ما فرزندان خداییم. Romans 8:17: و اگر فرزندانیم، پس وارثان نیز هستیم، یعنی وارثان خدا و هم‌ارث با مسیح. زیرا اگر در رنجهای مسیح شریک باشیم، در جلال او نیز شریک خواهیم بود.

Romans 8:18: در نظر من، رنجهای زمان حاضر در قیاس با جلالی که در ما آشکار خواهد شد، هیچ است. Romans 8:19: آفرینش با اشتیاق تمام در انتظار ظهور پسران خداست. Romans 8:20: زیرا خلقت تسلیم بطالت شد، نه به‌‌خواست خود، بلکه به ارادة او که آن را تسلیم کرد، با این امید که Romans 8:21: خودِ خلقت نیز از بندگی فساد رهایی خواهد یافت و در آزادی پرجلال فرزندان خدا سهیم خواهد شد.

Romans 8:22: ما می‌دانیم که تمام خلقت تا هم‌اکنون از دردی همچون درد زایمان می‌نالد. Romans 8:23: و نه‌‌تنها خلقت، بلکه خود ما نیز که از نوبر روح برخورداریم، در درون خویش ناله بر‌‌می‌آوریم، در همان حال که مشتاقانه در انتظار پسرخواندگی، یعنی رهایی بدنهای خویش هستیم. Romans 8:24: زیرا با همین امید نجات یافتیم. امّا امیدی که به‌‌دست آمد، دیگر امید نیست. چگونه کسی می‌تواند به امید چیزی باشد که آن را یافته است؟ Romans 8:25: امّا اگر به چیزی امیدواریم که هنوز ندیده‌ایم، بردبارانه انتظارش را می‌کشیم.

Romans 8:26: و روح نیز در ضعف ما به یاریمان می‌آید، زیرا نمی‌دانیم چگونه باید دعا کنیم. امّا روح با ناله‌هایی بیان‌ناشدنی، برای ما شفاعت می‌کند. Romans 8:27: و او که کاوشگر دلهاست، فکر روح را می‌داند، زیرا روح مطابق با ارادة خدا برای مقدّسان شفاعت می‌کند.

Romans 8:28: می‌دانیم در حق آنان که خدا را دوست می‌دارند و بر طبق ارادة او فرا‌‌خوانده شده‌اند، همة چیزها با هم برای خیریت در کار است. Romans 8:29: زیرا آنان را که از پیش شناخت، ایشان را همچنین از پیش معین فرمود تا به شکل پسرش در‌‌آیند، تا او فرزند ارشد از برادران بسیار باشد. Romans 8:30: و آنان را که از پیش معین فرمود، همچنین فرا‌‌خواند؛ و آنان را که فرا‌‌خواند، همچنین پارسا شمرد؛ و آنان را که پارسا شمرد، همچنین جلال بخشید.

Romans 8:31: در برابر همة اینها چه می‌توانیم گفت؟ اگر خدا با ماست، کیست که بتواند بر‌‌ضد ما باشد؟ Romans 8:32: او که از پسر خود دریغ نکرد، بلکه او را در راه همة ما فدا ساخت، آیا همراه با او همه چیز را به ما نخواهد بخشید؟ Romans 8:33: کیست که برگزیدگان خدا را متهم کند؟ خدا که آنها را پارسا می‌شمارد؟ Romans 8:34: کیست که محکومشان کند؟ مسیحْ عیسی؟ که مرد، بلکه برخیزانیده نیز شد و به‌‌دست راست خداست و برای ما شفاعت می‌کند؟ Romans 8:35: کیست که ما را از محبت مسیح جدا سازد؟ سختی یا فشار یا آزار یا قحطی یا عریانی یا خطر یا شمشیر؟ Romans 8:36: چنانکه نوشته شده است: «تمام طول روز، در راه تو به کام مرگ می‌رویم و همچون گوسفندان کشتاری شمرده می‌شویم.»

Romans 8:37: بِعَکس، در همة این امور، ما به چیزی فراتر از پیروزی دست یافته‌ایم، به‌‌واسطة او که ما را محبت کرد. Romans 8:38: زیرا یقین دارم که نه مرگ و نه زندگی، نه فرشتگان و نه ریاستها، نه چیزهای حال و نه چیزهای آینده، نه هیچ قدرتی، Romans 8:39: و نه بلندی و نه پستی، و نه هیچ چیز دیگر در تمامی خلقت، قادر نخواهد بود که ما را از محبت خدا که در خداوند ما مسیحْ عیسی است، جدا سازد.

Romans 9:1: در مسیح راست می‌گویم، نه دروغ، و وجدانم به‌‌واسطة روح‌القدس مرا گواه است که Romans 9:2: در قلب خود دردی جانکاه و اندوهی همیشگی دارم. Romans 9:3: زیرا آرزو می‌داشتم در راه برادرانم، یعنی آنان که همنژاد منند، ملعون شوم و از مسیح محروم گردم. Romans 9:4: آنها اسرائیلی‌اند و فرزندخواندگی، جلال الهی، عهدها، ودیعة شریعت، عبادت در معبد، و وعده‌ها، همه از آنِ ایشان است؛ Romans 9:5: و نیز پدران به ایشان تعلق دارند، و مسیح به لحاظ انسانی از نسل آنان است، آن خدای مافوقِ همه که او را تا به ابد سپاس باد. آمین.

Romans 9:6: حال، مقصود این نیست که کلام خدا به انجام نرسیده است، زیرا همة کسانی که از قوم اسرائیل‌اند، براستی اسرائیلی نیستند؛ Romans 9:7: و نیز همة کسانی که از نسل ابراهیم‌اند، فرزندان او شمرده نمی‌شوند. بلکه گفته شده است: «نسل تو از اسحاق محسوب خواهد شد.»
Romans 9:8: به دیگر سخن، فرزندان جسمانی نیستند که فرزند خدایند، بلکه فرزندان وعده، نسل ابراهیم شمرده می‌شوند. Romans 9:9: زیرا وعده این بود که «در زمان مقرر باز خواهم گشت و سارا صاحب پسری خواهد شد.»

Romans 9:10: نه‌‌تنها این، بلکه فرزندان ربکا نیز از یک پدر، یعنی از جَد ما اسحاق بودند. Romans 9:11: امّا پیش از آنکه پسرانِ توأمان به دنیا بیایند، و یا عملی خوب یا بد انجام دهند – برای اینکه مقصود خدا در گزینش استوار بماند، Romans 9:12: نه از راه اعمال، بلکه به‌‌واسطة او که انسان را فرا‌‌می‌خواند – به ربکا گفته شد که «بزرگتر کوچکتر را بندگی خواهد کرد.» Romans 9:13: چنانکه نوشته شده است: «یعقوب را دوست داشتم امّا از عیسو بیزار بودم.»

Romans 9:14: پس چه گوییم؟ آیا خدا بی‌انصاف است؟ هرگز! Romans 9:15: زیرا به موسی می‌گوید: «رحم خواهم کرد بر هر که نسبت به او رحیم هستم؛ و شفقت خواهم کرد بر هر که نسبت به او شفقت دارم.»

Romans 9:16: بنابراین، به خواست یا تلاش انسان بستگی ندارد، بلکه به خدایی بستگی دارد که رحم می‌کند. Romans 9:17: زیرا کتاب به فرعون می‌گوید: «تو را به همین منظور برانگیختم تا قدرت خود را در تو ظاهر سازم، و نامم در تمامی جهان اعلام گردد.» Romans 9:18: پس خدا بر هر که بخواهد رحم می‌کند و هر که را بخواهد سختدل می‌سازد.

Romans 9:19: به من خواهی گفت: «پس دیگر چرا ما را سرزنش می‌کند؟ زیرا کیست که بتواند در برابر ارادة او ایستادگی کند؟» Romans 9:20: امّا ای انسان، تو کیستی که با خدا مجادله کنی؟ «آیا مصنوع می‌تواند به صانع خود بگوید چرا مرا چنین ساختی؟» Romans 9:21: آیا کوزه‌گر اختیار ندارد که از توده گِلی واحد، ظرفی برای مصارف مهم و ظرفی دیگر برای مصارف معمولی بسازد؟

Romans 9:22: چه می‌توان گفت اگر خدا با اینکه می‌خواهد غضب خود را نشان دهد و قدرت خویش را نمایان سازد، امّا ظروفِ مورد غضب را که برای هلاکت آماده شده‌اند با بردباری بسیار تحمل کند، Romans 9:23: تا بتواند عظمت جلال خود را بر ظروفِ مورد رحمت معلوم گرداند، ظروفی که آنان را پیشاپیش برای جلال آماده کرده است؟ Romans 9:24: این ظروفِ مورد رحمت، ما را نیز که از سوی او فرا‌‌خوانده شده‌ایم، شامل می‌شود، نه‌‌تنها از یهودیان، بلکه از غیریهودیان نیز. Romans 9:25: چنانکه در هوشَع می‌گوید: «آنان را که قوم من نبودند، ‹قوم خویش› خواهم خواند، و او را که محبوب من نبود، ‹محبوب خویش› خواهم نامید.»

Romans 9:26: و نیز: «چنین خواهد شد که در همان جایی که به ایشان گفته شد: ‹شما قوم من نیستید›، ایشان ‹پسران خدای زنده› خوانده خواهند شد.»

Romans 9:27: و اِشَعْیا دربارة قوم اسرائیل ندا در‌‌می‌دهد که: «حتی اگر شمار بنی اسرائیل به اندازة شنهای ساحل دریا باشد، تنها باقی‌مانده‌ای از آنان نجات خواهند یافت. Romans 9:28: زیرا خداوند حکم خود را به‌‌طور کامل و قطعی بر زمین اجرا خواهد کرد.» Romans 9:29: و چنانکه اِشَعْیا پیشگویی کرده است: «اگر خداوندِ لشکرها نسلی برای ما باقی نمی‌گذاشت، مانند سُدوم و همچون غَمورَه می‌شدیم.»

Romans 9:30: پس چه گوییم؟ غیریهودیانی که در پی پارسایی نبودند، آن را به‌‌دست آوردند، یعنی آن پارسایی را که از ایمان حاصل می‌شود؛ Romans 9:31: امّا قوم اسرائیل که در پی شریعت پارسایی بودند، آن را به‌‌دست نیاوردند. Romans 9:32: چرا؟ زیرا نه از راه ایمان، بلکه از طریق اعمال در پی آن بودند. آن «سنگ لغزش» موجب لغزیدن آنها شد. Romans 9:33: چنانکه نوشته شده است: «هان در صهیون سنگی قرار می‌نهم که سبب لغزش شود، و صخره‌ای می‌نهم که موجب سقوط گردد؛ و آن که بر او توکل کند، سرافکنده نشود.»

Romans 10:1: ای برادران، آرزوی قلبی و دعای من به درگاه خدا برای قوم اسرائیل این است که نجات یابند. Romans 10:2: زیرا دربارة ایشان می‌توانم شهادت دهم که برای خدا غیرت دارند، امّا نه از روی معرفت. Romans 10:3: زیرا به‌‌سبب ناآگاهی از آن پارسایی که از خداست، و از آن‌‌رو که در پی اثبات پارسایی خویش بودند، در برابر آن پارسایی که از خداست، سر فرود نیاوردند. Romans 10:4: زیرا مسیح غایتِ شریعت است تا هر که ایمان می‌آورد، پارسا شمرده شود.

Romans 10:5: موسی آن پارسایی را که از شریعت است چنین توصیف می‌کند: «کسی که اینها را به‌‌عمل آوَرَد، به‌‌واسطة آنها حیات خواهد داشت.» Romans 10:6: امّا پارساییِ مبتنی بر ایمان می‌گوید: «در دل خود مگو ‹کیست که به آسمان صعود کند؟› » – یعنی تا مسیح را فرود آورد– Romans 10:7: «یا ‹کیست که به جهان زیرین نزول کند؟› » – یعنی تا مسیح را از مردگان بازآورد. Romans 10:8: و در مقابل، چه می‌گوید؟ اینکه «این کلامْ نزدیکِ تو، در دهان تو، و در دل توست.» این همان کلام ایمان است که ما وعظ می‌کنیم، Romans 10:9: که اگر به زبان خود اعتراف کنی «عیسی خداوند است» و در دل خود ایمان داشته باشی که خدا او را از مردگان برخیزانید، نجات خواهی یافت. Romans 10:10: زیرا در دل است که شخص ایمان می‌آورد و پارسا شمرده می‌شود، و با زبان است که اعتراف می‌کند و نجات می‌یابد. Romans 10:11: چنانکه کتاب می‌گوید: «هر که بر او توکل کند، سرافکنده نشود.» Romans 10:12: زیرا میان یهود و یونانی تفاوتی نیست، چرا که همان خداوند، خداوندِ همه است و همة کسانی را که او را می‌خوانند، بفراوانی برکت می‌دهد. Romans 10:13: زیرا «هر که نام خداوند را بخواند، نجات خواهد یافت.»

Romans 10:14: امّا چگونه کسی را بخوانند که به او ایمان نیاورده‌اند؟ و چگونه به کسی ایمان آورند که از او نشنیده‌اند؟ و چگونه بشنوند، اگر کسی به آنان موعظه نکند؟ Romans 10:15: و چگونه موعظه کنند، اگر فرستاده نشوند؟ چنانکه نوشته شده است: «چه زیباست پاهای کسانی که بشارت می‌آورند.»

Romans 10:16: امّا همگان بشارت را نپذیرفتند، زیرا اِشَعْیا می‌گوید: «کیست، ای خداوند، که پیام ما را باور کرده باشد؟» Romans 10:17: پس ایمان از شنیدنِ پیام سرچشمه می‌گیرد و شنیدنِ پیام، از طریق کلام مسیح میسّر می‌شود. Romans 10:18: امّا می‌پرسم: آیا نشنیدند؟ البته که شنیدند: «صدای ایشان در تمامی زمین پیچیده، و کلامشان به کرانهای جهان رسیده است.»

Romans 10:19: باز می‌پرسم: آیا اسرائیل آنچه را که شنید، درک نکرد؟ نخست، موسی می‌گوید: «به‌‌واسطة آنها که قومی به‌‌حساب نمی‌آیند، شما را به غیرت خواهم آورد؛ و به‌‌واسطة قومی که درک و فهم ندارد، خشم شما را بر خواهم انگیخت.»

Romans 10:20: سپس، اِشَعْیا جسورانه می‌گوید: «آنان که مرا جستجو نکردند، یافتند و خویشتن را بر کسانی که مرا نطلبیدند، آشکار ساختم.»

Romans 10:21: امّا دربارة اسرائیل می‌گوید: «همة روز دستهای خود را دراز کردم به‌‌سوی قومی نافرمان و گردنکش.»

Romans 11:1: پس می‌پرسم: آیا خدا قوم خود را رد کرده است؟ هرگز؛ زیرا من خود یک اسرائیلی‌ام، از نسل ابراهیم و از قبیلة بنیامین. Romans 11:2: خدا قوم خود را که از پیش شناخت، رد نکرده است. آیا نمی‌دانید کتاب دربارة الیاس چه می‌گوید؟ دربارة اینکه او چگونه از دست قوم اسرائیل نزد خدا استغاثه کرد و گفت: Romans 11:3: «خداوندا، ایشان پیامبران تو را کشته و مذبح‌های تو را ویران کرده‌اند. تنها من باقی مانده‌ام و اکنون قصد جان مرا نیز دارند.» Romans 11:4: امّا پاسخ خدا به او چه بود؟ اینکه «من برای خود هفت هزار تن را نگاه داشته‌ام که در برابر بَعْل زانو نزده‌اند.» Romans 11:5: به همین‌‌سان، در زمان حاضر نیز باقی‌ماندگانی هستند که از راه فیض انتخاب شده‌اند. Romans 11:6: امّا اگر از راه فیض باشد، دیگر بر پایة اعمال نیست؛ وگرنه فیض دیگر فیض نیست.

Romans 11:7: پس چه نتیجه می‌گیریم؟ اینکه اسرائیل آنچه را مشتاقانه در پی کسبش بود، به‌‌دست نیاورد. امّا برگزیدگان به‌‌دست آوردند و دیگران به سختدلی دچار شدند. Romans 11:8: چنانکه نوشته شده است: «تا به امروز خدا روح رخوت به آنان داد و چشمانی که نتوانند ببینند و گوشهایی که نتوانند بشنوند.»

Romans 11:9: و داوود می‌گوید: «سفرة ایشان برایشان دام و تله باشد و به سنگ لغزش و مکافات بدل گردد.

Romans 11:10: چشمانشان تار شود تا نتوانند ببینند و کمرهایشان همواره خمیده گردد.»

Romans 11:11: باز می‌پرسم: آیا لغزیدند تا برای همیشه بیفتند؟ هرگز! بلکه با نافرمانی آنان، غیریهودیان از نجات بهره‌مند شدند، تا در قوم اسرائیل غیرت پدید آید. Romans 11:12: امّا اگر نافرمانی آنها باعث غنای جهان گشت و شکستشان باعث غنای غیریهودیان، کامل شدن تعدادشان چه نتایج بس عظیمتری در پی خواهد داشت؟

Romans 11:13: روی سخنم با شما غیریهودیان است. از آنجا که رسول غیریهودیانم، به خدمت خود بسیار می‌بالم، Romans 11:14: با این امید که همنژادان خود را به غیرت آورم و برخی از آنان را نجات بخشم. Romans 11:15: زیرا اگر رد شدنِ ایشان به معنی آشتی جهان است، پذیرفته شدنشان چه خواهد بود، جز حیات از مردگان؟ Romans 11:16: اگر تکه‌ای از تودة خمیر که به‌‌عنوان نوبر تقدیم می‌شود، مقدّس باشد، در این‌‌صورت، تمامی آن خمیر مقدّس است؛ و اگر ریشه مقدّس باشد، پس شاخه‌ها نیز مقدّسند.

Romans 11:17: و اگر برخی از شاخه‌ها بریده شدند و تو که شاخة زیتون وحشی بودی در میان شاخه‌های دیگر به درخت زیتون پیوند شدی و اکنون از شیرة مقوّی ریشة آن تغذیه می‌کنی، Romans 11:18: بر آن شاخه‌ها فخر مفروش. اگر چنین می‌کنی، به یاد داشته باش که تو حامل ریشه نیستی، بلکه ریشه حامل توست. Romans 11:19: شاید بگویی: «شاخه‌ها بریده شدند تا من پیوند شوم.» Romans 11:20: راست می‌گویی. امّا آنها به‌‌علت بی‌ایمانی بریده شدند و تو تنها به ایمان استواری. پس مغرور مباش بلکه بترس. Romans 11:21: زیرا اگر خدا بر شاخه‌های طبیعی شفقت نکرد، بر تو نیز شفقت نخواهد کرد.

Romans 11:22: پس مهربانی و سختگیری خدا را در نظر داشته باش؛ سختگیری به کسانی که سقوط کرده‌اند، امّا مهربانی به تو، البته به این شرط که در مهربانی او ثابت بمانی. وگرنه تو نیز بریده خواهی شد. Romans 11:23: و اگر آنها نیز در بی‌ایمانی لجاجت نورزند، باز پیوند خواهند شد، زیرا خدا قادر است آنها را بار دیگر پیوند بزند. Romans 11:24: زیرا اگر تو از درخت زیتونِ وحشی بریده شدی و بر‌‌خلاف طبیعتت به درخت زیتونِ آزاد پیوند گشتی، پس چقدر بیشتر، شاخه‌های اصلی می‌توانند به درخت زیتونی که از آن بریده شدند، پیوند شوند.

Romans 11:25: ای برادران، نمی‌خواهم از این راز غافل باشید – مبادا خود را دانا بپندارید – که سختدلی بر بخشی از اسرائیل حکمفرما شده است، تا وقتی که شمار کامل غیریهودیان داخل گردند. Romans 11:26: و اینچنین تمامی اسرائیل نجات خواهد یافت. چنانکه نوشته شده است: «رهاننده‌ای از صهیون خواهد آمد و بی‌دینی را از یعقوب بر خواهد انداخت.

Romans 11:27: و این عهد من با ایشان خواهد بود هنگامی که گناهانشان را از میان بردارم.»

Romans 11:28: به لحاظ انجیل، به‌‌خاطر شما، دشمن‌اند؛ امّا به لحاظ گزینشِ الهی، به‌‌خاطر پدران، محبوب خدایند. Romans 11:29: زیرا خدا هرگز عطایا و دعوت خود را باز پس نمی‌گیرد. Romans 11:30: درست همان‌‌گونه که شما زمانی نسبت به خدا نافرمان بودید، امّا اکنون در نتیجة نافرمانی ایشان رحمت یافته‌اید، Romans 11:31: ایشان نیز اکنون نافرمان شده‌اند تا در نتیجة رحمت خدا بر شما، ایشان نیز اکنون مورد رحم قرار گیرند. Romans 11:32: زیرا خدا همه را در بند نافرمانی نهاده، تا بر همگان رحمت کند.

Romans 11:33: وه که چه ژرف است دولت و حکمت و علم خدا؛ تقدیرهای او کاوش‌ناپذیر است و راههایش درک‌ناشدنی.

Romans 11:34: «زیرا کیست که از فکر خداوند آگاه بوده و یا مشاور او بوده باشد؟»

Romans 11:35: «چه کسی تا کنون چیزی به خدا بخشیده که بخواهد از او عوض بگیرد؟»

Romans 11:36: زیرا همه چیز از او، و به واسطة او، و برای اوست. او را تا ابد جلال باد. آمین.

Romans 12:1: پس ای برادران، در پرتو رحمتهای خدا، از شما استدعا می‌کنم که بدنهای خود را همچون قربانی زنده و مقدّس و پسندیدة خدا، به او تقدیم کنید که عبادت معقول شما همین است. Romans 12:2: و دیگر همشکل این عصر مشوید، بلکه با نو شدن ذهن خود دگرگون شوید. آنگاه قادر به تشخیص خواست خدا خواهید بود؛ خواست نیکو، پسندیده و کامل او.

Romans 12:3: زیرا به‌‌واسطة فیضی که به من عطا شده است، به هر یک از شما می‌گویم که خود را بیش از آنچه می‌باید، مپندارید، بلکه هر یک به‌‌فراخور میزان ایمانی که خدا به شما بخشیده است، واقع‌بینانه دربارة خود قضاوت کنید. Romans 12:4: زیرا همان‌‌گونه که هر یک از ما را بدنی واحد است که از اعضای بسیار تشکیل شده و کار همة این اعضا یکسان نیست، Romans 12:5: ما نیز که بسیاریم، در مسیح یک بدن را تشکیل می‌دهیم و هر یک، اعضای یکدیگریم. Romans 12:6: ما بر‌‌حسب فیضی که به ما بخشیده شده است، دارای عطایای گوناگونیم. اگر کسی عطای نبوّت دارد، آن را متناسب با ایمانش به‌‌کار گیرد. Romans 12:7: اگر کسی عطای خدمت دارد، خدمت کند. اگر کسی عطای تعلیم دارد، تعلیم دهد. Romans 12:8: اگر کسی دارای عطای تشویق است، تشویق کند. اگر عطای کسی کمک به نیازمندان است، با سخاوت چنین کند. اگر کسی عطای رهبری دارد، این کار را با جدیّت انجام دهد. و اگر کسی دارای عطای رحم و شفقت به دیگران است، شادمانه به این کار مشغول باشد.

Romans 12:9: محبت باید بی‌ریا باشد. از بدی بیزار باشید و به آنچه نیکوست، سخت بچسبید. Romans 12:10: با محبت برادرانه سرسپردة هم باشید. در احترام گذاشتن به یکدیگر از هم پیشی بگیرید. Romans 12:11: هیچگاه غیرت شما فروکش نکند؛ در روح شعله‌ور باشید و خداوند را خدمت کنید. Romans 12:12: در امیدْ شادمان، در سختیها شکیبا و در دعا ثابت‌قدم باشید. Romans 12:13: در رفع احتیاجات مقدّسان سهیم شوید و مهمان‌نواز باشید.

Romans 12:14: برای کسانی که به شما آزار می‌رسانند، برکت بطلبید؛ برکت بطلبید و لعن نکنید! Romans 12:15: با کسانی که شادمانند، شادی نمایید، و با کسانی که گریانند، بگریید. Romans 12:16: برای یکدیگر ارزش برابر قائل باشید! مغرور نباشید، بلکه با کسانی که از طبقات محرومند، معاشرت کنید. خود را برتر از دیگران مپندارید.

Romans 12:17: به هیچ‌کس به سزای بدی، بدی نکنید. دقّت کنید که آنچه را در نظر همگان پسندیده است، به‌‌جای آورید. Romans 12:18: اگر امکان دارد، تا آنجا که به شما مربوط می‌شود، با همه در صلح و صفا زندگی کنید. Romans 12:19: ای عزیزان، خودْ انتقام مگیرید، بلکه آن را به غضب خدا واگذارید. زیرا نوشته شده که «خداوند می‌گوید: ‹انتقام از آن من است؛ من هستم که سزا خواهم داد.› » Romans 12:20: برعکس، «اگر دشمنت گرسنه باشد، به او خوراک بده، و اگر تشنه باشد، به او آب بنوشان. اگر چنین کنی، اخگرهای سوزان بر سر او خواهی انباشت.» Romans 12:21: مغلوب بدی مشو، بلکه بدی را با نیکویی مغلوب ساز.

Romans 13:1: هر کس باید فرمانبردارِ قدرتهای حاکم باشد، زیرا هیچ قدرتی جز از سوی خدا نیست. قدرتهایی که وجود دارند، از جانب خدا مقرر شده‌اند. Romans 13:2: پس آن که بر علیه قدرتی عصیان کند، در حقیقت، علیه آنچه خدا مقرر کرده، عصیان ورزیده است؛ و آنان که چنین می‌کنند، مجازات را برای خود می‌خرند. Romans 13:3: زیرا راستکِرداران را از حکمرانان هراسی نیست، امّا خلافکاران از آنها می‌ترسند. آیا می‌خواهی تو را از صاحبِ قدرت هراسی نباشد؟ آنچه را که درست است، انجام بده که او تو را تحسین خواهد کرد. Romans 13:4: زیرا خدمتگزار خداست تا به تو نیکویی کند. امّا اگر مرتکب کار خلاف شوی، بترس، زیرا شمشیر را بی‌جهت حمل نمی‌کند. او خدمتگزار خدا و مجری غضب است تا کسی را که مرتکب کار خلاف شده است، کیفر دهد. Romans 13:5: پس آدمی باید نه‌‌تنها برای پرهیز از غضب، بلکه به‌‌سبب وجدان خود نیز فرمانبردار قدرتها باشد.

Romans 13:6: به همین سبب نیز مالیات می‌پردازید، زیرا صاحبان قدرت که تمامِ وقت خود را وقف کار حکومت می‌کنند، خدمتگزاران خدایند. Romans 13:7: به هر کس آنچه را حق اوست، بدهید: اگر مالیات است، مالیات بدهید؛ اگر خَراج است، خَراج بپردازید؛ اگر احترام است، احترام بگذارید؛ و اگر اکرام است، تکریم کنید.

Romans 13:8: هیچ دِینی به کسی نداشته باشید جز اینکه یکدیگر را پیوسته محبت کنید. زیرا هر که به دیگری محبت کند، در واقع شریعت را به‌جا می‌آورد. Romans 13:9: زیرا احکام «زنا مکن»، «قتل مکن»، «دزدی مکن»، «طمع مورز»، و هر حکم دیگری که باشد، همه در این کلام خلاصه می‌شود که «همسایه‌ات را همچون خویشتن دوست بدار.» Romans 13:10: محبت، به همسایة خود بدی نمی‌کند؛ پس محبت تحقق شریعت است.

Romans 13:11: و شما با آگاهی از این که در چه زمانی به‌‌سر می‌برید، چنین کنید. زیرا هم‌اکنون ساعتِ آن رسیده است که از خواب بیدار شوید، چرا که اکنون در مقایسه با زمانی که ایمان آوردیم، نجات ما نزدیکتر شده است. Romans 13:12: شب رو به پایان است و روز نزدیک شده است. پس بیایید اعمال تاریکی را به سویی نهیم و زره نور را در بر کنیم. Romans 13:13: بیایید آن‌‌گونه رفتار کنیم که شایستة کسانی است که در روشنایی روز به‌‌سر می‌برند. پس اوقات خود را در بز‌مها و میگساری و هرزگی و عیاشی و جدال و حسد سپری نکنیم، Romans 13:14: بلکه عیسی مسیح خداوند را در بر کنید و در پی ارضای امیال نفس خود مباشید.

Romans 14:1: کسی را که ایمانش ضعیف است، بپذیرید، بی‌آنکه دربارة مسائل مورد تردید، حکم صادر کنید. Romans 14:2: ایمانِ یکی به او اجازه می‌دهد هر غذایی را بخورد، امّا دیگری که ایمانش ضعیف است، فقط سبزیجات می‌خورد. Romans 14:3: آن که همه چیز می‌خورد، نباید به آن که نمی‌خورد به دیدة تحقیر بنگرد؛ و آن که همه چیز نمی‌خورد، نباید آن‌‌کس را که هر غذایی را می‌خورد، محکوم کند. زیرا خدا او را پذیرفته است. Romans 14:4: تو کیستی که بر خدمتکار شخصی دیگر حکم می‌کنی؟ استوار ماندن یا فرو افتادن او به آقایش مربوط است. و او استوار هم خواهد ماند زیرا خداوند قادر است او را استوار گرداند.

Romans 14:5: کسی یک روز را از دیگر روزها مقدّستر می‌شمارد؛ فردی دیگر، همة روزها را یکسان می‌پندارد. هر کس در ذهن خویش کاملاً متقاعد باشد. Romans 14:6: آن‌‌کس که روزی خاص را مهم می‌شمارد، برای خداوند چنین می‌کند. آن‌‌کس که گوشت می‌خورد، برای خداوند می‌خورد، زیرا خدا را شکر می‌گوید. و آن‌‌کس که از خوردن گوشت می‌پرهیزد، او نیز برای خداوند چنین می‌کند و خدا را شکر می‌گزارد. Romans 14:7: زیرا هیچ یک از ما برای خود زندگی نمی‌کنیم و هیچ یک از ما برای خود نمی‌میریم. Romans 14:8: اگر زندگی می‌کنیم، برای خداوند است، و اگر می‌میریم، آن نیز برای خداوند است. پس خواه زندگی کنیم، خواه بمیریم، از آن خداوندیم. Romans 14:9: مسیح نیز به همین سبب مرد و زنده شد تا خداوند زندگان و مردگان باشد.

Romans 14:10: پس شما چرا برادر خود را محکوم می‌کنید؟ و شما چرا به برادر خود به دیدة تحقیر می‌نگرید؟ زیرا همة ما در برابر مسند داوری خدا حاضر خواهیم شد. Romans 14:11: چرا که نوشته شده است: «خداوند می‌گوید: به حیات خودم سوگند که هر زانویی در برابر من خم خواهد شد و هر زبانی به خدا اقرار خواهد کرد.»

Romans 14:12: پس هر یک از ما حساب خود را به خدا باز‌‌خواهد داد.

Romans 14:13: بنابراین، بیایید از این پس یکدیگر را محکوم نکنیم. به‌‌جای آن، تصمیم بگیرید که هیچ سنگ لغزش یا مانعی در راه برادر خود مگذارید. Romans 14:14: من در مقام کسی که در عیسای خداوند است، اطمینان دارم که هیچ چیز به خودی خود نجس نیست. امّا اگر کسی چیزی را نجس می‌شمارد، برای او نجس خواهد بود. Romans 14:15: اگر با خوراکی که می‌خوری برادرت را دردمند می‌سازی، دیگر بر پایة محبت رفتار نمی‌کنی. با خوراک خود، برادر خویش را که مسیح به‌‌خاطر او مرد، هلاک مساز. Romans 14:16: مگذارید در مورد آنچه شما نیکو می‌شمارید، بد گفته شود. Romans 14:17: زیرا پادشاهی خدا خوردن و نوشیدن نیست، بلکه پارسایی، آرامش و شادی در روح‌القدس است. Romans 14:18: هر که بدین طریق مسیح را خدمت کند، خدا را خشنود می‌سازد و پذیرفتة مردم نیز هست.

Romans 14:19: پس بیایید آنچه را که موجب برقراری صلح و صفا و بنای یکدیگر می‌شود، دنبال کنیم. Romans 14:20: کار خدا را برای خوراک خراب مکن! همة خوراکها پاکند، امّا خوردن هر خوراکی که باعث لغزش شخص دیگری شود، عملی است نادرست. Romans 14:21: بهتر آن است که از خوردن گوشت یا نوشیدن شراب یا انجام هر کار دیگری که باعث لغزش برادرت می‌شود، بپرهیزی.

Romans 14:22: پس عقیده‌ات را دربارة این امور، بین خود و خدا نگاه دار. خوشا‌‌به‌‌حال کسی که به‌‌خاطر آنچه مورد قبول اوست، خود را محکوم نمی‌کند. Romans 14:23: امّا کسی که دربارة خوردنِ خوراکی دچار تردید است، اگر آن را بخورد محکوم می‌شود، زیرا با ایمان نخورده است و آنچه از ایمان نباشد، گناه است.

Romans 15:1: ما که قوی هستیم، باید ناتوانیهای ضعیفان را متحمل شویم و در پی خشنودی خویش نباشیم. Romans 15:2: هر یک از ما باید همسایة خود را خشنود سازد، در جهت خیریت و برای بنای او. Romans 15:3: زیرا مسیح نیز در پی خشنودی خود نبود، چنانکه نوشته شده است: «توهینهای توهین‌کنندگانِ به تو، بر من فرو افتاد.» Romans 15:4: زیرا آنچه در گذشته نوشته شده، برای تعلیم ما بوده تا با پایداری و با آن دلگرمی که کتب مقدّس می‌بخشد، امید داشته باشیم.

Romans 15:5: اینک خدای بخشندة پایداری و دلگرمی به شما عطا کند که در انطباق با مسیحْ عیسی با یکدیگر همفکر باشید، Romans 15:6: تا یکدل و یکزبان، خدا یعنی پدر خداوند ما عیسی مسیح را تمجید کنید.

Romans 15:7: پس همان‌‌گونه که مسیح شما را پذیرفت، شما نیز یکدیگر را بپذیرید تا خدا جلال یابد. Romans 15:8: زیرا به شما می‌گویم که مسیح برای نشان دادن امانت خدا، خدمتگزار یهودیان شد تا بر وعده‌هایی که به پدران داده شده بود، مهر تأیید زند، Romans 15:9: و تا قومهای غیریهود، خدا را به‌‌سبب رحمتش تمجید کنند. چنانکه نوشته شده است: «از این‌‌رو، تو را در میان قومها اقرار خواهم کرد، و در وصف نام تو سرودها خواهم سرایید.»

Romans 15:10: باز می‌گوید: «ای قومها با قوم او شادی کنید.»

Romans 15:11: و نیز می‌گوید: «ای همة قومها، خداوند را حمد گویید، و ای همة امّتها او را تسبیح بخوانید.»

Romans 15:12: و اِشَعْیا نیز می‌گوید: «ریشة یِسای پدیدار خواهد شد، هم‌‌او که برای حکمرانی بر قومها بر خواهد خاست؛ به اوست که قومها امید خواهند بست.»

Romans 15:13: اینک خدای امید، شما را از کمال شادی و آرامش در ایمان داشتن آکنده سازد تا با قدرت روح‌القدس، سرشار از امید باشید.

Romans 15:14: ای برادران، من خودْ این اطمینان را دارم که شما خودتان از نیکویی مملو، و از دانش کامل برخوردارید و به پند گفتن به یکدیگر نیز توانایید. Romans 15:15: با وجود این، جسارت کرده، در باب چند موضوع به شما نوشتم، تا آنها را به شما یادآوری کنم، زیرا خدا این فیض را به من بخشیده است Romans 15:16: که خدمتگزار مسیحْ عیسی برای غیریهودیان باشم و خدمتِ کهانتِ اعلامِ انجیلِ خدا را به انجام رسانم، تا غیریهودیان هدیه‌ای مقبول به درگاه خدا باشند که توسط روح‌القدس تقدیس شده است.

Romans 15:17: پس در مسیحْ عیسی به خدمت خود به خدا افتخار می‌کنم. Romans 15:18: زیرا به خود اجازه نمی‌دهم از چیزی سخن بگویم، جز آنچه مسیح برای اطاعت غیریهودیان از طریق من به انجام رسانیده است، چه به‌‌وسیلة سخنان و چه از طریق کارهایم. Romans 15:19: او این را به نیروی آیات و معجزات، یعنی به نیروی روح خدا انجام داده است، آن‌‌گونه که از اورشلیم تا «ایلیریکوم» دور زده، به انجیل مسیح به‌‌کمال، بشارت دادم. Romans 15:20: آرزویم همواره این بوده است که در جایی بشارت دهم که مسیح شناخته نشده، تا بر بنیادی که دیگری نهاده است، بنا نگذاشته باشم، Romans 15:21: بلکه چنانکه نوشته شده است: «آنان که از او بی‌خبر بودند، خواهند دید و کسانی که نشنیده بودند، درک خواهند کرد.»

Romans 15:22: به همین سبب، بارها از آمدن نزد شما بازداشته شده‌ام.

Romans 15:23: امّا اکنون که در این مناطق، دیگر جایی برای کار من باقی نمانده، و از آنجا که سا‌لهاست مشتاق آمدن نزد شما هستم، Romans 15:24: امید دارم سر راهم به اسپانیا، به دیدار شما بیایم تا پس از آنکه چندی از مصاحبت شما بهره‌مند شدم، مرا در سفر به آنجا یاری دهید. Romans 15:25: در حال حاضر آهنگ اورشلیم دارم تا مقدّسان را در آنجا خدمت کنم، Romans 15:26: زیرا کلیساهای مقدونیه و اَخائیه را پسند آمد که برای تنگدستانِ مقدّسانِ اورشلیم کمک مالی بفرستند. Romans 15:27: آنها خود به انجام این کار رغبت داشتند؛ و در واقع مدیون آنها نیز بودند، زیرا اگر غیریهودیان در برکات روحانی یهودیان شریک شدند، آنها نیز به نوبة خود این دِین را نسبت به یهودیان دارند که با دارایی مادی خود، ایشان را خدمت کنند. Romans 15:28: بنابراین، پس از آنکه این کار را به انجام رساندم و مطمئن شدم که آنان این ثمره را دریافت کرده‌اند، با گذر از نزد شما، رهسپار اسپانیا خواهم شد. Romans 15:29: می‌دانم که وقتی نزد شما بیایم، با برکت کامل مسیح خواهم آمد.

Romans 15:30: ای برادران، به‌‌خاطر خداوند ما عیسی مسیح و محبت روح، از شما استدعا دارم که برای من به درگاه خدا دعا کنید، و با این کار در مجاهدة من شریک باشید. Romans 15:31: دعا کنید که از گزند بی‌ایمانان یهودیه جان سالم به‌‌در برم و خدمتم در اورشلیم نزد مقدّسانِ آنجا پذیرفته آید. Romans 15:32: آنگاه به‌‌خواست خدا می‌توانم با شادی نزد شما بیایم تا در کنار شما تجدید قوا کنم. Romans 15:33: خدای صلح و سلامت همراه همگی شما باشد. آمین.

Romans 16:1: خواهرمان فیبی را به شما معرفی می‌کنم. او از خادمان کلیسای شهر کِنخْریه است. Romans 16:2: او را در خداوند، آن‌‌گونه که شایستة مقدّسان باشد، بپذیرید و از هیچ کمکی که از شما بخواهد دریغ نورزید، زیرا او به بسیاری، از جمله خود من، فراوان کمک کرده است.

Romans 16:3: به پْریسکیلا و آکیلا، همکاران من در مسیحْ عیسی، سلام برسانید. Romans 16:4: آنان جان خود را به‌‌خاطر من به خطر انداختند، و نه‌‌تنها من، که همة کلیساهای غیریهودیان از آنان سپاسگزارند. Romans 16:5: همچنین به کلیسایی که در خانة آنها بر‌‌پا می‌شود، درود برسانید. به دوست عزیزم اِپاینِتوس سلام برسانید. او نخستین کسی بود که در آسیا به مسیح ایمان آورد. Romans 16:6: مریم را که برای شما زحمت بسیار کشید، سلام گویید. Romans 16:7: به خویشاوندان من، آندْرونیکوس و یونیاس که با من در زندان بودند، سلام برسانید. آنان در میان رسولان، از چهره‌های برجسته‌اند که پیش از من در مسیح بوده‌اند. Romans 16:8: به آمپْلیاتوس که او را در خداوند دوست می‌دارم، سلام برسانید. Romans 16:9: به همکارمان در مسیح، اوربانوس، و دوست عزیزم، اِستاخیس، سلام دهید. Romans 16:10: به آپِلیس که امتحان خود را در مسیح پس داده، سلام برسانید. به افراد خاندان آریستوبولُس سلام گویید. Romans 16:11: به خویش من هیرودیون و نیز به آن اعضای خاندان نارکیسوس که در خداوند هستند، سلام برسانید. Romans 16:12: به تْریفینا و تْریفوسا، بانوانی که سختکوشانه در خداوند کار می‌کنند، و نیز به دوست عزیزم پِرسیس، بانوی دیگری که در خداوند بسیار تلاش می‌کند، سلام دهید. Romans 16:13: به روفُس که در خداوند برگزیده است، و به مادر او که در حق من نیز مادری کرده، سلام برسانید. Romans 16:14: به آسینکْریتوس، فْلیگون، هِرماس، پاتْروباس و هِرمِس و برادران دیگری که با ایشان هستند، سلام گویید. Romans 16:15: به فیلولوگوس، یولیا، نیریاس و خواهرش، و به اولیمپاس و همة مقدّسانی که همراه ایشانند، سلام برسانید. Romans 16:16: یکدیگر را با بوسه‌ای مقدّس سلام گویید. همة کلیساهای مسیح به شما درود می‌فرستند.

Romans 16:17: ای برادران، می‌خواهم از شما استدعا کنم که مراقب آن‌‌کسان باشید که عامل جدایی‌اند و در راه شما مانع ایجاد می‌کنند و با تعلیمی که شما یافته‌اید، مخالفت می‌ورزند؛ از آنان دوری کنید، Romans 16:18: زیرا این‌گونه اشخاص خداوند ما مسیح را خدمت نمی‌کنند، بلکه در پی ارضای شکم خویشند و با سخنانی زیبا و تملّق‌آمیز بر افکار ساده‌لوحان تأثیر گذاشته، آنان را می‌فریبند. Romans 16:19: آوازة اطاعت شما در میان همگان پیچیده است؛ بنابراین، از بابت شما بسیار شادمانم. امّا از شما می‌خواهم که در برابر آنچه نیکوست حکیم، و در برابر آنچه بد است، معصوم باشید.

Romans 16:20: خدای صلح و سلامت بزودی شیطان را زیر پاهای شما لِه خواهد کرد.

فیض خداوند ما عیسی همراه شما باد.

Romans 16:21: همکارم تیموتائوس به شما سلام می‌گوید. خویشاوندان من لوکیوس، یاسون و سوسیپاتِروس نیز برای شما سلام می‌فرستند.

Romans 16:22: من، تِرتیوس، کاتب این نامه، در خداوند به شما سلام می‌گویم.

Romans 16:23: گایوس که مهمان‌نوازی او شامل حال من و تمامی اعضای کلیسای اینجا شده است، برای شما سلام می‌فرستد.

اِراستوس که خزانه‌دار شهر است، و برادر ما کوآرتوس برای شما سلام دارند.

Romans 16:24: و اکنون او را که قادر است شما را مطابق با انجیل من و موعظة پیام عیسی مسیح استوار گرداند – یعنی مطابق با مکاشفة رازی که از ایام ازل مخفی داشته شده بود، Romans 16:25: امّا اکنون بر مبنای نوشته‌های انبیا مکشوف گردیده و به حکم خدای سرمدی، به‌‌جهت اطاعت ایمان، به همة قومها شناسانیده شده است – Romans 16:26: هم‌‌او را که یگانه خدای حکیم است، به‌‌واسطة عیسی مسیح تا به ابد جلال باد! آمین.

Romans 16:27: I Corinthians 1:1: از پولُس، که به‌‌خواست خدا فرا‌‌خوانده شده است تا رسول عیسی مسیح باشد، و از برادرمان سوسْتِنیس،

I Corinthians 1:2: به کلیسای خدا در قُرِنتُس، که در مسیحْ عیسی تقدیس شده و فرا‌‌خوانده شده‌اند تا قوم مقدّس خدا باشند، همراه با همة آنان که در هر جای دیگر نام خداوند ما عیسی مسیح را می‌خوانند، که خداوند ما و نیز خداوند ایشان است:

I Corinthians 1:3: فیض و آرامش از سوی خدا، پدر ما، و خداوندْ عیسی مسیح بر شما باد.

I Corinthians 1:4: من همواره خدای خود را به‌‌خاطر شما و آن فیض خدا که در مسیحْ عیسی به شما بخشیده شده است، سپاس می‌گویم. I Corinthians 1:5: زیرا در او شما از هر حیث غنی شده‌اید، از بابت هر نوع بیان و هر‌‌گونه معرفت، I Corinthians 1:6: چنانکه شهادت ما بر مسیح در میان شما به‌‌ثبوت رسید. I Corinthians 1:7: از این‌‌رو، در همان حال که مشتاقانه ظهور خداوند ما عیسی مسیح را انتظار می‌کشید، از هیچ عطایی بی‌نصیب نیستید. I Corinthians 1:8: او شما را تا به آخر استوار نگاه خواهد داشت، تا در روز ظهور خداوندمان عیسی مسیح بری از هر ملامت باشید. I Corinthians 1:9: امین است خدایی که شما را به رفاقت با پسرش، خداوند ما عیسی مسیح، فرا‌‌خوانده است.

I Corinthians 1:10: ای برادران، به نام خداوند ما عیسی مسیح از شما تمنا دارم که با هم توافق داشته باشید، تا در میان شما تفرقه نباشد و همگی در اندیشه و رأی با هم متحد باشید. I Corinthians 1:11: ای برادرانِ من، اهل خانة خْلوئه به من خبر داده‌اند که در میان شما جدالهاست. I Corinthians 1:12: مقصود اینکه یکی از شما می‌گوید: «من به پولُس تعلق دارم»؛ دیگری می‌گوید «من متعلق به آپولُس هستم»؛ یکی می‌گوید «من به کیفا تعلق دارم»؛ و دیگری که، «من از آنِ مسیح هستم.»

I Corinthians 1:13: آیا مسیح تقسیم شده است؟ آیا پولُس بود که برای شما بر صلیب شد؟ و آیا به نام پولُس تعمید یافتید؟ I Corinthians 1:14: خدا را شکر می‌کنم که به‌‌جز کْریسپوس و گایوس، هیچ‌کس دیگر از شما را تعمید ندادم، I Corinthians 1:15: تا کسی نتواند بگوید که به نام من تعمید یافتید. I Corinthians 1:16: (البته خانواده استفاناس را نیز تعمید دادم؛ ولی به یاد ندارم کسی دیگر را تعمید داده باشم.) I Corinthians 1:17: زیرا مسیح مرا نفرستاد تا تعمید دهم بلکه تا بشارت رسانم، ولی نه با حکمت سخنوری، مبادا قدرت صلیب مسیح بی‌اثر گردد.

I Corinthians 1:18: زیرا پیام صلیب برای آنان که در طریق هلاکت گام برمی‌دارند، جهالت است، امّا برای ما که رهروان طریق نجاتیم، قدرت خداست. I Corinthians 1:19: زیرا نوشته شده است: «حکمتِ حکیمان را نابود خواهم ساخت و خردِ خردمندان را باطل خواهم گردانید.»

I Corinthians 1:20: براستی، حکیم کجاست؟ عالِم دین کجاست؟ فیلسوف این عصر کجاست؟ مگر خدا حکمت دنیا را جهالت نگردانیده است؟ I Corinthians 1:21: زیرا از آنجا که بنا بر حکمت خدا، دنیا نتوانست با حکمت خویش خدا را بشناسد، خدا چنان مصلحت دید که از راه موعظة جاهلانة انجیل، کسانی را که ایمان می‌آورند، نجات بخشد. I Corinthians 1:22: یهودیان خواستار آیت‌اند و یونانیان در پی حکمت، I Corinthians 1:23: ولی ما مسیح مصلوب را وعظ می‌کنیم که یهودیان را سنگ لغزش است و غیریهودیان را جهالت، I Corinthians 1:24: امّا فراخواندگان را، چه یهودی و چه یونانی، مسیح قدرت خدا و حکمت خداست. I Corinthians 1:25: زیرا جهالت خدا از حکمت انسان حکیمانه‌تر و ناتوانی خدا از قدرت انسان تواناتر است.

I Corinthians 1:26: ای برادران، وضع خود را، آن هنگام که خدا شما را فرا‌‌خواند، در نظر آورید. بیشتر شما با معیارهای بشری، حکیم محسوب نمی‌شدید؛ و بیشتر شما از قدرتمندان یا نجیب‌زادگان نبودید. I Corinthians 1:27: امّا خدا آنچه را که دنیا جهالت می‌پندارد، برگزید تا حکیمان را خجل سازد؛ و آنچه را که دنیا ضعیف می‌شمارد، انتخاب کرد تا قدرتمندان را شرمنده سازد؛ I Corinthians 1:28: خدا آنچه را که این دنیا پَست و حقیر می‌انگارد، بلکه نیستیها را برگزید، تا هستیها را باطل سازد، I Corinthians 1:29: تا هیچ بشری در حضور او فخر نکند. I Corinthians 1:30: و از اوست که شما در مسیحْ عیسی هستید، در او که از جانب خدا برای ما حکمت شده است، یعنی پارسایی، قدّوسیت و بهای رهایی ما. I Corinthians 1:31: تا چنانکه آمده است: «هر که فخر می‌کند، به خداوند فخر کند.»

I Corinthians 2:1: من نیز ای برادران، هنگامی که نزد شما آمدم، راز خدا را با فصاحت و حکمت بشری به شما اعلام نکردم. I Corinthians 2:2: زیرا بر آن بودم در مدتی که بین شما هستم، چیزی جز عیسی مسیح ندانم، آن هم عیسای مصلوب. I Corinthians 2:3: و من با ضعف، و با ترس و لرز بسیار نزد شما به‌‌سر بردم. I Corinthians 2:4: و پیام و وعظ من نه با کلمات گیرای حکیمانه، بلکه با برهانِ قدرتِ روح بیان شد، I Corinthians 2:5: تا ایمان شما نه بر حکمت بشری، بلکه بر قدرت خدا متکی باشد.

I Corinthians 2:6: امّا در عین حال، ما در میان بالغان از حکمت سخن می‌گوییم، امّا نه از حکمتی که متعلق به عصر حاضر یا حکمرانان این عصر باشد که محکوم به زوالند، I Corinthians 2:7: بلکه از حکمت پنهان خدا سخن می‌گوییم که از دیده‌ها نهان است و خدا آن را پیش از آغاز زمان، برای جلال ما مقرر فرموده است. I Corinthians 2:8: امّا هیچ‌یک از حکمرانان عصر حاضر این حکمت را درک نکردند، زیرا اگر آن را درک کرده بودند، خداوندِ جلال را بر صلیب نمی‌کردند. I Corinthians 2:9: چنانکه آمده است: «آنچه را هیچ چشمی ندیده، هیچ گوشی نشنیده، و به هیچ اندیشه‌ای نرسیده، خدا برای دوستداران خود مهیا کرده است.»

I Corinthians 2:10: زیرا خدا آن را توسط روح خود بر ما آشکار ساخته، چرا که روحْ همه چیز، حتی اعماق خدا را نیز می‌کاود. I Corinthians 2:11: زیرا کیست که از افکار آدمی آگاه باشد، جز روح خود او که در درون اوست؟ بر همین قیاس، فقط روح خداست که از افکار خدا آگاه است. I Corinthians 2:12: ولی ما نه روح این دنیا، بلکه روحی را یافته‌ایم که از خداست تا آنچه را خدا به ما عطا کرده است، بدانیم. I Corinthians 2:13: و از همین سخن می‌گوییم، آن هم نه با کلماتی که آموختة حکمت بشری باشد، بلکه با کلماتی که روح می‌آموزد؛ و بدین‌‌سان حقایق روحانی را با کلماتی روحانی بیان می‌کنیم. I Corinthians 2:14: امّا انسان نفسانی امور مربوط به روح خدا را نمی‌پذیرد زیرا در نظرش جهالت است، و قادر به درکشان نیست، چرا که قضاوت درست دربارة آنها تنها از دیدگاهی روحانی میسّر است. I Corinthians 2:15: امّا شخص روحانی دربارة همه چیز قضاوت می‌کند، ولی هیچ‌کس نمی‌تواند دربارة او قضاوت کند.
I Corinthians 2:16: «زیرا کیست که از فکر خداوند آگاه باشد تا بتواند او را تعلیم دهد؟»

ولی ما فکر مسیح را داریم.

I Corinthians 3:1: امّا ای برادران، من نتوانستم با شما همچون اشخاصی روحانی سخن بگویم بلکه همچون اشخاصی نفسانی سخن گفتم، یعنی مانند کسانی که در مسیح، کودکِ نوزادند. I Corinthians 3:2: من به شما شیر دادم نه گوشت، زیرا آمادگی آن را نداشتید و هنوز هم ندارید، I Corinthians 3:3: چرا که هنوز نفسانی هستید. وقتی در میان شما حسد و جدال هست، آیا نشان آن نیست که نفسانی هستید؟ آیا مانند انسانهای معمولی رفتار نمی‌کنید؟ I Corinthians 3:4: زیرا وقتی کسی می‌گوید: «من به پولُس تعلق دارم،» و دیگری می‌گوید: «من متعلق به آپولُس هستم،» آیا انسانهایی معمولی نیستید؟

I Corinthians 3:5: مگر آپولُس کیست؟ پولُس کیست؟ آنان فقط خادمانی هستند که خدا به هر کدام وظیفه‌ای سپرده تا شما به‌‌واسطة ایشان ایمان آورید. I Corinthians 3:6: من بذر را کاشتم و آپولُس آن را آبیاری کرد، امّا خدا بود که موجب رویش آن شد. I Corinthians 3:7: پس نه کارنده کسی است و نه آبیاری کننده، بلکه فقط خدا که رویاننده است. I Corinthians 3:8: آن که می‌کارد و آن که آبیاری می‌کند، هر دو یک هدف دارند و هر یک به‌‌فراخور محنتی که می‌کشند، پاداش خواهند یافت. I Corinthians 3:9: ما فقط همکارانی هستیم متعلق به خدا، و شما مزرعه و ساختمانی متعلق به خدایید.

I Corinthians 3:10: با فیضی که خدا به من بخشیده است، همچون معماری ماهر پی افکندم و دیگری بر آن پی، ساختمان می‌سازد. امّا هر کس باید آگاه باشد که چگونه می‌سازد. I Corinthians 3:11: زیرا هیچ‌کس نمی‌تواند جز آن پی که نهاده شده است، پی دیگری بگذارد، و آن پیْ همانا خود عیسی مسیح است. I Corinthians 3:12: اگر کسی بر این پی ساختمانی از طلا یا نقره یا سنگهای گرانبها یا چوب یا علف یا کاه بسازد، I Corinthians 3:13: آشکار خواهد شد که چه کرده است، چرا که آن «روز» همه چیز را ظاهر خواهد ساخت. زیرا آتش نتیجة کار را آشکار کرده، کیفیت کار هر کس را خواهد آزمود. I Corinthians 3:14: اگر آنچه بنا کرده است باقی بماند، پاداش خود را خواهد یافت. I Corinthians 3:15: امّا اگر بسوزد، زیان خواهد دید؛ و هر‌‌چند خودْ نجات خواهد یافت، امّا همچون کسی خواهد بود که از میان شعله‌های آتش جان به‌‌در برده باشد.

I Corinthians 3:16: آیا تشخیص نمی‌دهید که معبد خدایید و روح خدا در شما ساکن است؟ I Corinthians 3:17: اگر کسی معبد خدا را خراب کند، خدا نیز او را هلاک خواهد کرد؛ زیرا معبد خدا مقدّس است و شما آن معبد هستید.

I Corinthians 3:18: خود را فریب مدهید. اگر کسی از شما خود را با معیارهای این عصر حکیم می‌پندارد، برای اینکه براستی حکیم باشد، باید جاهل گردد. I Corinthians 3:19: زیرا حکمت این جهان در نظر خدا جهالت است. چنانکه نوشته شده: «حکیمان را به تَرفند خودشان گرفتار می‌سازد.» I Corinthians 3:20: و باز نوشته شده است: «خداوند می‌داند که افکار حکیمان باطل است.» I Corinthians 3:21: پس دیگر کسی به انسانها فخر نکند. زیرا همه چیز متعلق به شماست، I Corinthians 3:22: خواه پولُس، خواه آپولُس، خواه کیفا، خواه دنیا، خواه زندگی، خواه مرگ، خواه زمان حال و خواه زمان آینده، همه و همه از آنِ شماست I Corinthians 3:23: و شما از آنِ مسیح‌اید و مسیح از آنِ خداست.

I Corinthians 4:1: پس همگان باید به ما به دیدة خادمان مسیح و کارگزارانی بنگرند که رازهای خدا به آنان به امانت سپرده شده است. I Corinthians 4:2: و حال انتظاری که از کارگزار می‌رود، این است که امین باشد. I Corinthians 4:3: امّا برای من قضاوت شما یا قضاوت هر دادگاه انسانی دیگر چندان مهم نیست. من حتی خود نیز دربارة خویشتن قضاوت نمی‌کنم. I Corinthians 4:4: زیرا در خود عیبی نمی‌بینم، امّا این مرا بی‌گناه نمی‌سازد. بلکه خداوند است که دربارة من قضاوت می‌کند. I Corinthians 4:5: پس دربارة هیچ چیز پیش از وقت، قضاوت نکنید بلکه صبر کنید تا خداوند بیاید. او آنچه را که اکنون در تاریکی نهان است، در روشنایی عیان خواهد کرد و نیّتهای دلها را آشکار خواهد ساخت. آنگاه تشویق و تمجید هر کس از خود خدا خواهد بود.

I Corinthians 4:6: ای برادران، من این تشبیهات را به‌‌خاطر شما در خصوص خود و آپولُس به‌‌کار بردم تا شما از ما معنی این عبارت را بیاموزید که، «از آنچه نوشته شده است، فراتر نروید.» تا هیچ یک از شما به یکی در مقابل دیگری نبالد. I Corinthians 4:7: زیرا چه کسی تو را متفاوت انگاشته است؟ چه داری که به تو بخشیده نشده باشد؟ و اگر به تو بخشیده شده است، پس چرا چنان فخر می‌کنی که گویی چنین نیست؟

I Corinthians 4:8: گویی شما هم‌اکنون به هر‌‌آنچه می‌خواستید، رسیده‌اید! گویی هم‌اکنون دولتمند شده‌اید! و سلطنت می‌کنید، آن هم بدون ما! و کاش که براستی سلطنت می‌کردید تا ما هم با شما به تاج و تخت می‌رسیدیم! I Corinthians 4:9: زیرا من بر این اندیشه‌ام که خدا ما رسولان را همچون اسیرانِ محکوم به مرگ، در آخرِ صف لشکریان پیروزمند، به نمایش گذاشته است. ما تماشاگه تمامی جهان، چه آدمیان و چه فرشتگانیم. I Corinthians 4:10: ما به‌‌خاطر مسیح جاهلیم، امّا شما در مسیح حکیمید! ما ضعیفیم، امّا شما قوی هستید! ما خوار و حقیریم، امّا شما محترمید! I Corinthians 4:11: تا همین دم گرسنه و تشنه‌ایم، و جامه‌هایمان مندرس است. آزار می‌بینیم و آواره‌ایم. I Corinthians 4:12: با دسترنج خود معاشمان را تأمین می‌کنیم. چون لعنمان می‌کنند، برکت می‌طلبیم؛ و چون آزار می‌بینیم، تحمل می‌کنیم؛ I Corinthians 4:13: وقتی ناسزا می‌شنویم، با مهربانی پاسخ می‌دهیم. تا همین دم، ما به تفالة دنیا و زبالة همه چیز بدل گشته‌ایم.

I Corinthians 4:14: این را نمی‌نویسم تا شما را شرمنده سازم، بلکه تا به شما چونان فرزندان دلبندم هشدار دهم. I Corinthians 4:15: زیرا حتی اگر در مسیح هزاران معلّم داشته باشید، امّا پدرانِ بسیار ندارید، چرا که من به‌‌واسطة انجیل در مسیحْ عیسی پدر شما شدم. I Corinthians 4:16: پس از شما تمنا دارم از من سرمشق بگیرید. I Corinthians 4:17: از همین‌‌رو تیموتائوس را نزدتان می‌فرستم، او که فرزند محبوب من است و امین در خداوند. او شیوة زندگی مرا در مسیحْ عیسی به شما یادآور خواهد شد، چنانکه آن را در همة کلیساها در هر جا تعلیم می‌دهم.

I Corinthians 4:18: بعضی از شما با این گمان که من دیگر نزد شما نخواهم آمد، گستاخ شده‌اند. I Corinthians 4:19: امّا به خواست خدا بزودی نزدتان می‌آیم و نه‌‌فقط سخنان این گستاخان را، بلکه قدرتشان را نیز در خواهم یافت. I Corinthians 4:20: زیرا پادشاهی خدا به حرف نیست، بلکه در قدرت است. I Corinthians 4:21: کدام‌‌یک را ترجیح می‌دهید؟ با چوب نزدتان بیایم یا با محبت و روحی ملایم؟

I Corinthians 5:1: خبر رسیده که در میان شما بی‌عفتی هست، آن هم به‌‌گونه‌ای که حتی در میان بت‌پرستان نیز پذیرفته نیست. شنیده‌ام مردی با نامادری خود رابطه دارد. I Corinthians 5:2: و شما افتخار می‌کنید! آیا نمی‌بایست ماتم گیرید و کسی را که چنین کرده از میان خود برانید؟ I Corinthians 5:3: من هر‌‌چند در جسم، میان شما نیستم، امّا در روح، با شمایم و هم‌اکنون، چون کسی که در میان شما حاضر است، حکم خود را در خصوص کسی که دست به چنین کاری زده است، به نام خداوند ما عیسی مسیح صادر کرده‌ام. I Corinthians 5:4: وقتی گرد هم می‌آیید و من در روح بین شما هستم، و با حضورِ قدرتِ خداوند ما عیسی، I Corinthians 5:5: این مرد را به شیطان بسپارید تا با نابودیِ نفس گناهکارش، روح او در روز خداوندْ عیسی نجات یابد.

I Corinthians 5:6: افتخار شما به هیچ روی صحیح نیست. آیا نمی‌دانید که اندکی خمیرمایه می‌تواند تمامی خمیر را وَر آورد؟ I Corinthians 5:7: پس خود را از خمیرمایة کهنه پاک سازید تا خمیر تازه باشید، چنانکه براستی نیز بی‌خمیرمایه‌اید، زیرا مسیح، برة پِسَح ما، قربانی شده است. I Corinthians 5:8: پس بیایید عید را نه با خمیرمایة کهنه، یعنی خمیرمایة بدخواهی و شرارت، بلکه با نان بی‌خمیرمایة صداقت و راستی برگزار کنیم.

I Corinthians 5:9: در نامة پیشین خود، به شما نوشتم که با بی‌عفتان معاشرت نکنید. I Corinthians 5:10: امّا مقصودم به هیچ روی این نبود که با بی‌عفتان دنیا یا با طمع‌ورزان یا شیّادان یا بت‌پرستان معاشرت نکنید، زیرا در آن صورت می‌بایست این جهان را ترک گویید. I Corinthians 5:11: امّا اکنون به شما می‌نویسم که با کسی که خود را برادر می‌خواند، امّا بی‌عفت، یا طماع یا بت‌پرست یا ناسزاگو یا میگسار و یا شیّاد است، معاشرت نکنید و با چنین کس حتی همسفره مشوید.

I Corinthians 5:12: زیرا مرا چه‌کار است که دربارة مردمان بیرون از کلیسا داوری کنم. ولی آیا داوری دربارة آنان که در کلیسایند، بر عهدة شما نیست؟ I Corinthians 5:13: خدا خود دربارة مردمان بیرون از کلیسا داوری خواهد کرد. پس «آن بدکار را از میان خود برانید.»

I Corinthians 6:1: اگر کسی از شما ادعایی علیه دیگری دارد، چگونه جرئت می‌کند شکایت خود را نه نزد مقدّسان، بلکه به محکمة بی‌ایمانان بَرَد؟ I Corinthians 6:2: آیا نمی‌دانید که مقدّسانْ دنیا را داوری خواهند کرد؟ پس شما که قرار است دنیا را داوری کنید، چگونه قادر به قضاوت دربارة مسائل بس کوچکتر نیستید؟ I Corinthians 6:3: آیا نمی‌دانید که ما فرشتگان را داوری خواهیم کرد؟ چه رسد به قضاوت دربارة مسائل این زندگی. I Corinthians 6:4: پس آیا به هنگام بروز این‌‌گونه اختلافها میان خود، کسانی را به دادرسی می‌گمارید که در کلیسا کسی به حساب نمی‌آیند؟ I Corinthians 6:5: این را می‌گویم تا شما را شرمنده سازم. آیا بین شما شخص دانایی نیست که بتواند به اختلافهای برادران رسیدگی کند؟ I Corinthians 6:6: در عوض، برادر علیه برادر به محکمه می‌رود، آن هم نزد بی‌ایمانان! I Corinthians 6:7: اصلاً وجود چنین مرافعه‌هایی بین شما، خودْ شکستی بزرگ برای شماست. چرا ترجیح نمی‌دهید مظلوم واقع شوید؟ چرا حاضر نیستید زیان ببینید؟ I Corinthians 6:8: برعکس، خودْ ظلم می‌کنید و به دیگری زیان می‌رسانید، آن هم به برادران خود.

I Corinthians 6:9: آیا نمی‌دانید که ظالمان وارث پادشاهی خدا نخواهند شد؟ فریب نخورید! بی‌عفتان، بت‌پرستان، زناکاران، همجنس‌بازان – چه فاعل و چه مفعول، I Corinthians 6:10: دزدان، طمع‌ورزان، میگساران، ناسزاگویان و شیّادان وارث پادشاهی خدا نخواهند شد. I Corinthians 6:11: بعضی از شما در گذشته چنین بودید، امّا در نام عیسی مسیحِ خداوند و توسط روح خدای ما شسته شده، تقدیس گشته و پارسا شمرده شده‌اید.

I Corinthians 6:12: «همه چیز بر من جایز است،» امّا همه چیز مفید نیست. «همه چیز بر من رواست،» امّا نمی‌گذارم چیزی بر من تسلط یابد. I Corinthians 6:13: «خوراک برای شکم است و شکم برای خوراک،» و خدا، هم این و هم آن را از میان بر خواهد داشت. امّا بدن برای بی‌عفتی نیست بلکه برای خداوند است و خداوند نیز برای بدن، I Corinthians 6:14: و خدا به نیروی خود، هم خداوند را برخیزانید، و هم ما را بر خواهد خیزانید. I Corinthians 6:15: آیا نمی‌دانید که بدنهای شما اعضای مسیح است؟ آیا اعضای مسیح را بر‌‌گیرم و آنها را اعضای فاحشه‌ای گردانم؟ هرگز! I Corinthians 6:16: آیا نمی‌دانید کسی که با فاحشه‌ای می‌پیوندد، با او یک تن می‌شود؟ زیرا نوشته شده است: «آن دو یک تن خواهند شد.» I Corinthians 6:17: امّا آن که با خداوند می‌پیوندد، با او یک روح است.

I Corinthians 6:18: از بی‌عفتی بگریزید! هر گناه دیگر که انسان مرتکب شود بیرون از بدن اوست، امّا کسی که مرتکب بی‌عفتی می‌شود، بخصوص نسبت به بدن خود گناه می‌کند. I Corinthians 6:19: آیا نمی‌دانید که بدن شما معبد روح‌القدس است که در شماست و آن را از خدا یافته‌اید، و دیگر از آن خود نیستید؟ I Corinthians 6:20: به بهایی گران خریده شده‌اید، پس خدا را در بدن خود تجلیل کنید.

I Corinthians 7:1: و امّا در خصوص مسائلی که به من نوشته بودید:

«مرد را نیکوست که زن را لمس نکند.» I Corinthians 7:2: امّا به‌‌سبب بی‌عفتیهای موجود، هر مردی باید با زن خود، و هر زنی باید با شوهر خود رابطة زناشویی داشته باشد. I Corinthians 7:3: مرد باید وظیفة زناشویی خود را نسبت به زنش به‌‌جا آورد و زن نیز باید وظیفة زناشویی خود را نسبت به شوهرش ادا کند. I Corinthians 7:4: زن بر بدن خود اختیار ندارد بلکه شوهرش، و مرد نیز بر بدن خود اختیار ندارد بلکه زنش. I Corinthians 7:5: پس یکدیگر را محروم نکنید، مگر با رضای یکدیگر و برای مدتی، تا وقت خود را وقف دعا کنید. سپس باز به یکدیگر بپیوندید، مبادا شیطان شما را به‌‌سبب ناخویشتنداری در وسوسه اندازد. I Corinthians 7:6: من این را حکم نمی‌کنم، بلکه تنها جایز می‌شمارم. I Corinthians 7:7: آرزو می‌کردم همه چون من بودند، امّا هر کس عطایی خاص از خدا یافته است؛ یکی دارای یک عطاست و دیگری دارای عطایی دیگر.

I Corinthians 7:8: به بیوه‌مردان و بیوه‌زنان می‌گویم که نیکوست همچون من مجرد بمانند. I Corinthians 7:9: امّا اگر خویشتنداری نمی‌کنند، همسر اختیار کنند، زیرا ازدواج از سوختن در آتش هوس بهتر است.

I Corinthians 7:10: حکم من برای متأهلان این است – نه حکم من، بلکه حکم خداوند – که زن نباید از شوهر خود جدا شود. I Corinthians 7:11: امّا اگر چنین کرد، دیگر نباید شوهر اختیار کند و یا اینکه باید با شوهر خود آشتی نماید. مرد نیز نباید زن خود را طلاق گوید.

I Corinthians 7:12: به بقیه می‌گویم – من می‌گویم نه خداوند – که اگر برادری همسری بی‌ایمان دارد و آن زن حاضر است با او زندگی کند، آن برادر نباید زن خود را طلاق گوید. I Corinthians 7:13: همچنین اگر زنی شوهری بی‌ایمان دارد و آن مرد حاضر است با او زندگی کند، آن زن نباید از شوهرش جدا شود. I Corinthians 7:14: زیرا شوهر بی‌ایمان به‌‌واسطة همسرش تقدیس می‌شود و زن بی‌ایمان به‌‌واسطة شوهرش تقدیس می‌گردد. در غیر این صورت، فرزندانتان ناپاک می‌بودند؛ امّا چنین نیست، بلکه آنان مقدّسند. I Corinthians 7:15: امّا اگر آن که بی‌ایمان است بخواهد جدا شود، مانع مشوید. در چنین وضعی شوهر یا زن مؤمن اجباری ندارد با او زندگی کند. ولی خدا ما را به صلح و آشتی خوانده است. I Corinthians 7:16: زیرا ای زن، از کجا می‌دانی که باعث نجات شوهرت نخواهی شد؟ و ای مرد، از کجا می‌دانی که همسرت را نجات نخواهی داد؟

I Corinthians 7:17: باری، هر کس آن‌‌گونه زندگی کند که خداوند برای او در نظر گرفته و خدا او را بدان فرا‌‌خوانده است. این اصلی است که من در همة کلیساها بدان حکم می‌کنم. I Corinthians 7:18: اگر کسی به هنگام فرا‌‌خوانده شدن ختنه شده بوده، در همان حال باقی بماند؛ و اگر کسی به هنگام فرا‌‌خوانده شدن ختنه نشده بوده، ختنه نشود. I Corinthians 7:19: زیرا مهم ختنه‌شدگی یا ختنه‌ناشدگی نیست، بلکه مهم نگاه داشتن احکام خداست. I Corinthians 7:20: هر کس در هر وضعی که فرا‌‌خوانده شده باقی بماند. I Corinthians 7:21: آیا زمانی که فرا‌‌خوانده شدی، غلام بودی؟ تو را باکی نباشد. امّا اگر می‌توانی آزادی خود را به‌‌دست آوری، فرصت را از دست مده. I Corinthians 7:22: زیرا آن که در غلامی از سوی خداوند فرا‌‌خوانده شده است، آزادِ خداوند است؛ و نیز آن که در آزادی فرا‌‌خوانده شده است، غلام مسیح است. I Corinthians 7:23: به بهایی گران خریده شده‌اید، پس غلام انسانها مشوید. I Corinthians 7:24: بنابراین، ای برادران، هر کس در هر وضعی که فرا‌‌خوانده شده است، در همان وضع در حضور خدا باقی بماند.

I Corinthians 7:25: و امّا در خصوص دوشیزگان، حکمی از خداوند نیافته‌ام؛ ولی در مقام کسی که به‌‌واسطة رحمت خداوند درخور اعتماد است، نظر خود را بیان می‌کنم. I Corinthians 7:26: به‌‌سبب بحران زمان حاضر، برای شما بهتر است در همان وضعی که هستید، باقی بمانید. I Corinthians 7:27: اگر به زنی بسته‌ای، رهایش مکن، و اگر از زن آزادی، در پی همسر مباش. I Corinthians 7:28: امّا اگر همسر اختیار کنی، گناه نکرده‌ای؛ و اگر دوشیزه‌ای شوهر کند، گناه نکرده است. امّا آنان که ازدواج می‌کنند، در این زندگی سختی خواهند کشید و من نمی‌خواهم شما رنج ببرید.

I Corinthians 7:29: برادران، مقصود اینکه وقت زیادی باقی نیست. از این پس، حتی آنان که زن دارند چنان رفتار کنند که گویی زن ندارند؛ I Corinthians 7:30: و آنان که سوگوارند، چنان که گویی سوگوار نیستند؛ و آنان که شادمانند، چنان که گویی شاد نیستند؛ و آنان که متاعی می‌خرند، چنان که گویی مالک آن نیستند؛ I Corinthians 7:31: و آنان که از این دنیا بهره بر‌‌می‌گیرند، چنان که گویی با آن سر و کاری ندارند. زیرا صورت کنونی این جهان در شرف تبدیل است.

I Corinthians 7:32: خواست من این است که از هر نگرانی به‌‌دور باشید. مرد مجرد نگران امور خداوند است، نگران اینکه چگونه خداوند را خشنود سازد؛ I Corinthians 7:33: از دیگر سو، مرد متأهل نگران امور این دنیاست، نگران اینکه چگونه همسرش را خشنود سازد، I Corinthians 7:34: و توجه او به امری واحد معطوف نیست. به همین‌‌سان، زن مجرد و یا دوشیزه، نگران امور خداوند است، نگران اینکه چگونه در جسم و در روح، مقدّس باشد؛ از دیگر سو، زن متأهل نگران امور این دنیاست، نگران اینکه چگونه شوهرش را خشنود سازد. I Corinthians 7:35: من اینها را برای منفعت شما می‌گویم، نه تا در قید و بندتان بگذارم. مقصودم این است که بشایستگی زندگی کنید و هیچ دغدغه‌ای شما را از سرسپردگی به خداوند بازندارد.

I Corinthians 7:36: اگر مردی بر این اندیشه است که نسبت به نامزد دوشیزه‌اش بناشایستگی عمل می‌کند، و اگر سن ازدواج دختر رسیده و آن مرد چنین می‌اندیشد که باید ازدواج کند، آنچه در نظر دارد انجام دهد؛ با این کار گناه نمی‌کند. پس بگذارید ازدواج کنند. I Corinthians 7:37: امّا اگر مردی در تصمیم خود راسخ است و در فشار نیست، بلکه بر ارادة خود مختار است و عزم جزم کرده که با نامزد دوشیزة خود ازدواج نکند، آن مرد نیز عملی درست انجام می‌دهد. I Corinthians 7:38: پس آن که با نامزد خود ازدواج می‌کند، عملی درست انجام می‌دهد؛ امّا آن که ازدواج نمی‌کند، عملی حتی بهتر انجام می‌دهد.

I Corinthians 7:39: زن تا زمانی که شوهرش زنده است، به او بسته است. امّا اگر شوهرش درگذشت، آزاد است تا با هر که می‌خواهد ازدواج کند، البته به این شرط که آن مرد در خداوند باشد. I Corinthians 7:40: ولی به‌‌نظر من اگر ازدواج نکند، سعادتمندتر خواهد بود؛ و فکر می‌کنم که من نیز روح خدا را دارم!

I Corinthians 8:1: و امّا در خصوص خوراک تقدیمی به بتها: می‌دانیم که «همه ما اشخاص دانایی هستیم.» امّا دانش مایة تکبّر است، حال آنکه محبت، بنا می‌کند. I Corinthians 8:2: آن که گمان می‌کند چیزی می‌داند، هنوز چنان که باید نمی‌داند. I Corinthians 8:3: امّا آن که خدا را دوست می‌دارد، نزد خدا شناخته شده است.

I Corinthians 8:4: پس در خصوص خوردن خوراک تقدیمی به بتها، می‌دانیم که در این جهان «بت چیزی نیست،» و «به‌‌جز یک خدا، خدایی دیگر نیست.» I Corinthians 8:5: زیرا حتی اگر برای مردم خدایانی، چه در زمین و چه در آسمان، باشد – چنانکه بواقع نیز مردم را «خدایان» بسیار و «خداوندان» بسیار است – I Corinthians 8:6: امّا ما را تنها یک خداست، یعنی خدای پدر، که همه چیز از اوست و ما برای او زندگی می‌کنیم؛ و تنها یک خداوند است، یعنی عیسی مسیح، که همه چیز به‌‌واسطة او پدید آمده و ما به‌‌واسطة او زندگی می‌کنیم.

I Corinthians 8:7: امّا همه را این معرفت نیست. زیرا بعضی تا‌‌کنون چنان به بتها خو کرده‌اند که هنوز هم اگر چنین خوراکهایی بخورند، می‌پندارند خوراک تقدیم شده به بتها را خورده‌اند؛ و از آنجا که وجدانشان ضعیف است، مُلَوّث می‌شود. I Corinthians 8:8: خوراک، ما را به خدا نزدیک نمی‌سازد؛ نه با نخوردن بدتر می‌شویم، نه با خوردن بهتر. I Corinthians 8:9: امّا مواظب باشید اختیار شما باعث لغزش ضعیفان نشود. I Corinthians 8:10: زیرا اگر کسی که وجدانی ضعیف دارد، تو را که در این‌‌باره از معرفت برخورداری، در حال غذا خوردن در بتخانه‌ای ببیند، آیا او نیز ترغیب نمی‌شود خوراک تقدیمی به بتها را بخورد؟ I Corinthians 8:11: بدین‌‌گونه، معرفت تو باعث هلاکت آن برادر ضعیف می‌شود که مسیح به‌‌خاطرش مرد. I Corinthians 8:12: وقتی اینچنین به برادران خود گناه می‌کنید و وجدان ضعیفشان را مُلَوّث می‌سازید، همانا به مسیح گناه می‌کنید. I Corinthians 8:13: از این‌‌رو، اگر آنچه می‌خورم سبب لغزش برادرم می‌شود، تا ابد گوشت نخواهم خورد تا باعث لغزش او نشوم.

I Corinthians 9:1: آیا آزاد نیستم؟ آیا رسول نیستم؟ آیا خداوندمان عیسی را ندیدم؟ آیا شما ثمرة کار من در خداوند نیستید؟ I Corinthians 9:2: حتی اگر برای دیگران رسول نباشم، دست‌کم برای شما هستم؛ زیرا شما مُهر تأیید رسالت من در خداوند هستید.

I Corinthians 9:3: من در برابر آنان که دربارة من به قضاوت می‌نشینند، اینچنین از خود دفاع می‌کنم. I Corinthians 9:4: آیا حق نداریم بخوریم و بنوشیم؟ I Corinthians 9:5: آیا حق نداریم همچون سایر رسولان و برادرانِ خداوند و کیفا، خواهر دینی را به‌‌عنوان همسر همراه خود داشته باشیم؟ I Corinthians 9:6: و آیا تنها من و برنابا هستیم که باید برای تأمین معاش خود کار کنیم؟ I Corinthians 9:7: کیست که با خرج خود سربازی کند؟ کیست که تاکستانی غَرْس کند و از میوه‌اش نخورد؟ کیست که گله‌ای را شبانی کند و از شیر آن بهره‌مند نشود؟ I Corinthians 9:8: آیا این سخنم سخنی صرفاً انسانی است؟ آیا شریعت نیز چنین نمی‌گوید؟ I Corinthians 9:9: زیرا در شریعت موسی آمده که «گاوی را که خرمن می‌کوبد، دهان مَبَند.» آیا خدا در فکر گاوهاست؟ I Corinthians 9:10: آیا این را دربارة ما نمی‌گوید؟ بله، به‌‌یقین، این کلام برای ما نوشته شده است، زیرا هنگامی که کسی زمین را شخم می‌زند، و یا خرمن می‌کوبد، باید به امید آن باشد که از محصول بهره‌ای بَرَد. I Corinthians 9:11: اگر ما بذر روحانی در میان شما کاشتیم، آیا امر بزرگی است که محصولی مادی از میان شما برداشت کنیم؟ I Corinthians 9:12: اگر دیگران حق دارند که به لحاظ مادی حمایتشان کنید، آیا ما بیشتر حق نداریم؟

امّا ما از این حق بهره نجستیم، بلکه به هر چیز تن در‌‌دادیم تا مانعی بر سر راه انجیل مسیح ننهاده باشیم. I Corinthians 9:13: آیا نمی‌دانید آنان که خدمتِ معبد را می‌کنند، خوراکشان از معبد تأمین می‌شود، و نیز خادمان مذبح از آنچه بر مذبح تقدیم می‌شود، نصیبی می‌یابند؟ I Corinthians 9:14: به همین‌‌سان، خداوند حکم کرده است که معاش واعظان انجیل، از انجیل تأمین شود.

I Corinthians 9:15: امّا من از هیچ یک از این حقوق بهره نگرفتم و این را نیز نمی‌نویسم تا در حقّم چنین کنید. مرگ را بر آن ترجیح می‌دهم که کسی این مایة فخر را از من بگیرد. I Corinthians 9:16: زیرا نمی‌توانم از بابت بشارت انجیل فخر کنم، چرا که ناگزیر از آنم؛ بلکه وای بر من اگر بشارت ندهم! I Corinthians 9:17: زیرا اگر به‌اختیار این کار را انجام می‌دادم، از پاداش برخوردار بودم؛ ولی اگر به‌اختیار نباشد، فقط انجام وظیفه می‌کنم. I Corinthians 9:18: در این حالت، چه پاداشی می‌توانم داشته باشم؟ تنها اینکه انجیل را برایگان بشارت دهم و از حق خود در آن بهره بر‌‌نگیرم.

I Corinthians 9:19: زیرا با اینکه از همه آزادم، خود را غلام همه ساختم تا عده‌ای بیشتر را دریابم. I Corinthians 9:20: نزد یهودیان چون یهودی رفتار کردم، تا یهودیان را دریابم. با آنان که زیر شریعتند همچون کسی که زیر شریعت است رفتار کردم تا آنان را که زیر شریعتند دریابم – هر‌‌چند خودْ زیر شریعت نیستم. I Corinthians 9:21: نزد بی‌شریعتان همچون بی‌شریعت رفتار کردم تا بی‌شریعتان را دریابم – هر‌‌چند خود از شریعت خدا آزاد نیستم بلکه به شریعت مسیح پایبندم. I Corinthians 9:22: با ضعیفان، ضعیف شدم تا ضعیفان را دریابم. همه کس را همه چیز گشتم تا به هر نحو بعضی را نجات بخشم. I Corinthians 9:23: این‌‌همه را به‌‌خاطر انجیل می‌کنم، تا در برکات آن سهیم شوم.

I Corinthians 9:24: آیا نمی‌دانید که در میدان مسابقه، همه می‌دوند، امّا تنها یکی جایزه را می‌برد؟ پس شما چنان بدوید که ببرید. I Corinthians 9:25: هر که در مسابقات شرکت می‌جوید، در هر چیز، تن به انضباطی سخت می‌دهد. آنان چنین می‌کنند تا تاجی فانی به‌‌دست آورند؛ ولی ما چنین می‌کنیم تا تاجی غیرفانی به‌‌دست آوریم. I Corinthians 9:26: پس من این‌‌گونه می‌دوم، نه چون کسی که بی‌هدف است؛ و مشت می‌زنم، نه چون کسی که هوا را بزند؛ I Corinthians 9:27: بلکه تن خود را سختی می‌دهم و در بندگی خویش نگاهش می‌دارم، مبادا پس از موعظه به دیگران، خودْ مردود گردم.

I Corinthians 10:1: زیرا ای برادران، نمی‌خواهم از این موضوع غافل باشید که پدران ما همه زیر ابر بودند و همه نیز از میان دریا گذشتند. I Corinthians 10:2: آنان همه در ابر و در دریا در اتحاد با موسی تعمید یافتند، I Corinthians 10:3: و همه از یک خوراک روحانی خوردند I Corinthians 10:4: و از یک آشامیدنی روحانی نوشیدند؛ زیرا از آن صخرة روحانی می‌نوشیدند که از پی ایشان می‌آمد، و آن صخره مسیح بود. I Corinthians 10:5: با این‌‌همه، خدا از بیشتر آنان خرسند نبود، پس اجسادشان در سرتاسر بیابان پراکنده شد.

I Corinthians 10:6: حال، این رویدادها به‌‌وقوع پیوستند تا نمونه‌هایی باشند برای ما، تا ما همچون آنان در پی بدی نباشیم. I Corinthians 10:7: پس بت‌پرست مشوید، چنانکه بعضی از ایشان شدند؛ به‌‌گونه‌ای که نوشته شده است: «قوم برای خورد و نوش نشستند و برای عیاشی به‌‌پا خاستند.» I Corinthians 10:8: و نه به بی‌عفتی دست یازیم، چنانکه بعضی از ایشان کردند، و در یک روز بیست و سه هزار تن به هلاکت رسیدند. I Corinthians 10:9: و نه مسیح را بیازماییم، چنانکه بعضی از آنان کردند و به‌‌وسیلة مارها کشته شدند. I Corinthians 10:10: و نه شکوه و شکایت کنید، چنانکه بعضی از ایشان کردند و هلاک‌کننده هلاکشان ساخت.

I Corinthians 10:11: این امور چون نمونه بر آنان واقع گردید و نوشته شد تا عبرتی باشد برای ما که در زمان تحقق غایتِ همة اعصار به‌‌سر می‌بریم. I Corinthians 10:12: پس اگر گمان می‌کنید استوارید، بهوش باشید که نیفتید! I Corinthians 10:13: هیچ آزمایشی بر شما نمی‌آید که مناسب بشر نباشد. و خدا امین است؛ او اجازه نمی‌دهد بیش از توان خود آزموده شوید، بلکه به وقت آزمایش، راه گریزی نیز فراهم می‌سازد تا تاب تحملش را داشته باشید.

I Corinthians 10:14: پس ای عزیزان، از بت‌پرستی بگریزید. I Corinthians 10:15: با خردمندان سخن می‌گویم؛ خود دربارة آنچه می‌گویم قضاوت کنید. I Corinthians 10:16: آیا جام برکت که آن را مبارک می‌خوانیم، شریک شدن در خون مسیح نیست؟ و آیا نانی که پاره می‌کنیم، شریک شدن در بدن مسیح نیست؟ I Corinthians 10:17: از آنجا که نان یکی است، ما نیز که بسیاریم، یک بدن هستیم، زیرا همه از یک نان بهره می‌یابیم. I Corinthians 10:18: قوم اسرائیل را بنگرید: آیا آنان که از قربانیها می‌خوردند در مذبح شریک نمی‌شدند؟ I Corinthians 10:19: آیا مقصودم این است که خوراک تقدیمی به بت چیزی است، یا اینکه بت چیزی است؟ I Corinthians 10:20: نه، مقصود این است که قربانیهای بت‌پرستان تقدیم دیوها می‌شود نه تقدیم خدا، و من نمی‌خواهم شما شریک دیوها باشید. I Corinthians 10:21: نمی‌توانید هم از جام خداوند بنوشید هم از جام دیوها؛ نمی‌توانید هم از سفرة خداوند بهره یابید، هم از سفرة دیوها. I Corinthians 10:22: آیا می‌خواهیم غیرت خداوند را برانگیزیم؟ آیا از او تواناتریم؟

I Corinthians 10:23: «همه چیز جایز است» – امّا همه چیز مفید نیست. «همه چیز رواست» – امّا همه چیز سازنده نیست. I Corinthians 10:24: هیچ‌کس در پی نفع خود نباشد، بلکه نفع دیگران را بجوید. I Corinthians 10:25: هر گوشتی را که در قصابخانه می‌فروشند، بدون نظر به وجدان بخورید، I Corinthians 10:26: زیرا «جهان و هر‌‌آنچه در آن است از آن خداوند است.»

I Corinthians 10:27: اگر شخصی بی‌ایمان شما را به صرف غذا دعوت می‌کند و شما نیز مایل به رفتن هستید، هر‌‌آنچه در برابرتان می‌گذارد بدون نظر به وجدان بخورید، I Corinthians 10:28: مگر اینکه کسی به شما بگوید: «این گوشت به بتها تقدیم شده است.» تنها در این صورت، به‌‌خاطر کسی که این را به شما گفت و به‌‌خاطر وجدان، از آن مخورید – I Corinthians 10:29: البته مقصودم وجدان آن شخص است نه وجدان شما. زیرا چرا باید وجدان شخصی دیگر بر آزادی من حکم کند؟ I Corinthians 10:30: اگر خوراکی را با شکرگزاری می‌خورم، چرا باید به‌‌خاطر آنچه خدا را برای آن شکر می‌گویم، محکومم کنند؟

I Corinthians 10:31: پس هر‌‌چه می‌کنید، خواه خوردن، خواه نوشیدن و خواه هر کار دیگر، همه را برای جلال خدا بکنید. I Corinthians 10:32: باعث لغزش هیچ‌کس مشوید، چه یهودیان، چه یونانیان و چه کلیسای خدا، I Corinthians 10:33: همان‌‌گونه که من نیز می‌کوشم تا همه را به هر نحو که می‌توانم خشنود سازم. زیرا در پی نفع خود نیستم، بلکه نفع بسیاری را می‌جویم، تا نجات یابند.

I Corinthians 11:1: پس، از من سرمشق بگیرید، چنانکه من از مسیح سرمشق می‌گیرم.

I Corinthians 11:2: شما را تحسین می‌کنم که در همه چیز مرا به‌‌یاد می‌آورید و سنّتها را به همان شکل که به شما سپردم، حفظ می‌کنید.

I Corinthians 11:3: امّا می‌خواهم آگاه باشید که سر هر مرد، مسیح است، سر زن، مرد است، و سر مسیح خداست. I Corinthians 11:4: هر مردی که سر‌‌پوشیده دعا یا نبوّت کند، سر خود را بی‌حرمت کرده است. I Corinthians 11:5: و هر زنی که سر‌‌نپوشیده دعا یا نبوّت کند، سر خود را بی‌حرمت کرده است؛ این کار او درست همانند این است که سر خود را تراشیده باشد. I Corinthians 11:6: اگر زنی سر خود را نمی‌پوشاند، پس اصلاً موهای خود را بچیند؛ و اگر برای زن شرم‌آور است که موهایش را بچیند یا بتراشد، پس باید سر خود را بپوشاند. I Corinthians 11:7: مرد نباید سر خود را بپوشاند، زیرا او صورت و جلال خداست؛ امّا زن، جلالِ مرد است. I Corinthians 11:8: زیرا مرد از زن پدید نیامده، بلکه زن از مرد پدید آمده است؛ I Corinthians 11:9: و مرد برای زن آفریده نشده، بلکه زن برای مرد آفریده شده است. I Corinthians 11:10: از همین‌‌رو و به‌‌خاطر فرشتگان، زن باید نشانی از اختیار بر سر داشته باشد. I Corinthians 11:11: با وجود این، در خداوند، نه زن از مرد بی‌نیاز است، نه مرد از زن. I Corinthians 11:12: همان‌‌گونه که زن از مرد پدید آمد، مرد نیز به‌‌واسطة زن پدید می‌آید، امّا پدیدآورندة همه چیز خداست. I Corinthians 11:13: خود قضاوت کنید: آیا برای زن شایسته است که سر‌‌نپوشیده به درگاه خدا دعا کند؟ I Corinthians 11:14: آیا طبیعت، خود به شما نمی‌آموزد که اگر مردی موی بلند داشته باشد، برای او شرم‌آور است، I Corinthians 11:15: امّا اگر زنی موی بلند داشته باشد، مایة افتخار اوست؟ زیرا موی بلند به‌‌عنوان پوشش به زن داده شده است. I Corinthians 11:16: امّا اگر کسی بخواهد در این‌‌باره آهنگی دیگر ساز کند، باید بگویم که ما را و نیز کلیساهای خدا را چنین رسمی نیست.

I Corinthians 11:17: امّا در آنچه اینک به شما حکم می‌کنم، به هیچ روی تحسینتان نمی‌کنم، زیرا وقتی شما گرد هم می‌آیید، به جای فایده باعث ضرر است. I Corinthians 11:18: نخست اینکه می‌شنوم آنگاه که به‌‌عنوان کلیسا جمع می‌شوید، در میان شما جداییها روی می‌دهد، و این را تا اندازه‌ای باور می‌کنم. I Corinthians 11:19: شکی نیست که تفرقه‌ها نیز باید در میان شما باشد تا بدین‌‌گونه آنانی که اصالتشان در بوتة آزمایش به ثبوت می‌رسد، در میان شما شناخته شوند. I Corinthians 11:20: زمانی که شما گرد هم می‌آیید، واقعاً برای خوردن شام خداوند نیست. I Corinthians 11:21: زیرا هنگام صرف غذا، هر یک از شما بی‌آنکه در فکر دیگری باشد شام خود را می‌خورد، به‌‌گونه‌ای که یکی گرسنه می‌ماند، در حالی‌‌که دیگری سرمست می‌شود. I Corinthians 11:22: آیا خانه‌ها برای خوردن و نوشیدن ندارید؟ یا اینکه کلیسای خدا را خوار می‌شمارید و اشخاص بی‌چیز را شرمنده می‌سازید؟ به شما چه بگویم؟ آیا برای این کار تحسینتان کنم؟ به هیچ روی تحسینتان نخواهم کرد.

I Corinthians 11:23: زیرا من از خداوند یافتم آنچه را به شما نیز سپردم، که عیسای خداوند در شبی که او را تسلیم دشمن کردند، نان را گرفت I Corinthians 11:24: و شکر نموده، پاره کرد و فرمود: «این است بدن من برای شما. این را به یاد من به‌‌جای آورید.» I Corinthians 11:25: به همین‌‌سان، پس از شام، جام را گرفت و فرمود: «این جام، عهد جدید است که با خون من بسته می‌شود. هر بار که از آن می‌نوشید، به یاد من چنین کنید.» I Corinthians 11:26: زیرا هر‌‌گاه این نان را بخورید و از این جام بنوشید، مرگ خداوند را اعلام می‌کنید تا زمانی که بازآید.

I Corinthians 11:27: پس هر که به‌شیوه‌ای ناشایسته نان را بخورد و از جام خداوند بنوشد، مجرم نسبت به بدن و خون خداوند خواهد بود. I Corinthians 11:28: امّا هر کس پیش از آنکه از نان بخورد و از جام بنوشد، خود را بیازماید. I Corinthians 11:29: زیرا هر که بدون تشخیص بدن خداوند، بخورد و بنوشد، در واقع محکومیت خود را خورده و نوشیده است. I Corinthians 11:30: از همین‌‌روست که بسیاری از شما ضعیف و بیمارند و شماری هم خفته‌اند. I Corinthians 11:31: امّا اگر بر خود حکم می‌کردیم، بر ما حکم نمی‌شد. I Corinthians 11:32: پس آنگاه که خداوند بر ما حکم می‌کند، تأدیب می‌شویم تا با دنیا محکوم نگردیم.

I Corinthians 11:33: پس ای برادران من، چون برای خوردن گرد هم می‌آیید، منتظر یکدیگر باشید. I Corinthians 11:34: اگر کسی گرسنه است، در خانة خود غذا بخورد تا گرد هم آمدن شما به محکومیت نینجامد. در خصوص سایر چیزها نیز چون نزدتان آمدم، دستورات لازم را خواهم داد.

I Corinthians 12:1: و امّا در خصوص تجلیات روح، ای برادران، نمی‌خواهم شما غافل باشید. I Corinthians 12:2: می‌دانید که وقتی بت‌پرست بودید، به هر نحوی اغوا شده، به‌‌سوی بتهای گنگ کشیده می‌شدید. I Corinthians 12:3: پس به شما می‌گویم که هر که به الهام روح خدا سخن گوید، عیسی را لعن نمی‌کند، و هیچ‌کس جز به‌‌واسطه روح‌القدس نمی‌تواند بگوید «عیسی خداوند است.»

I Corinthians 12:4: باری، عطایا گونا‌گونند، امّا روحْ همان است؛ I Corinthians 12:5: خدمتها گونا‌گونند، امّا خداوند همان است؛ I Corinthians 12:6: عملها گونا‌گونند، امّا همان خداست که همه را در همه به عمل می‌آورد.

I Corinthians 12:7: ظهور روح، به هر کس برای منفعتِ همگان داده می‌شود. I Corinthians 12:8: به یکی به‌‌وسیلة روح، کلام حکمت داده می‌شود، به دیگری به‌‌واسطة همان روح، کلام علم، I Corinthians 12:9: و به شخصی دیگر به‌‌وسیلة همان روح، ایمان و به دیگری باز توسط همان روح، عطایای شفا دادن. I Corinthians 12:10: به شخصی دیگر قدرت انجام معجزات داده می‌شود، به دیگری عطای نبوّت، و به دیگری تمیز ارواح. و باز به شخصی دیگر تکلّم به انواع زبانها بخشیده می‌شود و به دیگری ترجمة زبانها. I Corinthians 12:11: امّا همة اینها را همان یک روح به عمل می‌آورد و آنها را به ارادة خود تقسیم کرده، به هر کس می‌بخشد.

I Corinthians 12:12: زیرا بدن هر‌‌چند یکی است، از اعضای بسیار تشکیل شده؛ و همة اعضای بدن، اگرچه بسیارند، امّا یک بدن را تشکیل می‌دهند. در مورد مسیح نیز چنین است. I Corinthians 12:13: زیرا همة ما، چه یهود و چه یونانی، چه غلام و چه آزاد، در یک روح تعمید یافتیم تا یک بدن را تشکیل دهیم؛ و همة ما از یک روح نوشانیده شدیم. I Corinthians 12:14: زیرا بدن نه از یک عضو، بلکه از اعضای بسیار تشکیل شده است. I Corinthians 12:15: اگر پا گوید، «چون دست نیستم، به بدن تعلق ندارم،» این سبب نمی‌شود که عضوی از بدن نباشد. I Corinthians 12:16: و اگر گوش گوید، «چون چشم نیستم، به بدن تعلق ندارم،» این سبب نمی‌شود که عضوی از بدن نباشد. I Corinthians 12:17: اگر تمام بدن چشم بود، شنیدن چگونه میسّر می‌شد؟ و اگر تمام بدن گوش بود، بوییدن چگونه امکان داشت؟ I Corinthians 12:18: امّا حقیقت این است که خدا اعضا را آن‌‌گونه که خود می‌خواست، یک به یک در بدن قرار داد. I Corinthians 12:19: اگر همه یک عضو بودند، بدن کجا وجود می‌داشت؟ I Corinthians 12:20: امّا اعضا بسیارند، در حالی‌‌که بدن یکی است. I Corinthians 12:21: چشم نمی‌تواند به دست بگوید، «نیازی به تو ندارم!» و سر نیز نمی‌تواند به پاها گوید، «نیازمند شما نیستم!» I Corinthians 12:22: برعکس، آن اعضای بدن که ضعیفتر می‌نمایند، بسیار ضروریترند. I Corinthians 12:23: و آن اعضای بدن را که پست‌تر می‌انگاریم، با حرمت خاص می‌پوشانیم، و با اعضایی که زیبا نیستند با احترام خاص رفتار می‌کنیم؛ I Corinthians 12:24: حال آنکه اعضای زیبای ما به چنین احترامی نیاز ندارند. امّا خدا بدن را چنان مرتب ساخته که حرمت بیشتر نصیب اعضایی شود که فاقد آنند، I Corinthians 12:25: تا جدایی در بدن نباشد، بلکه اعضای آن به یک اندازه در فکر یکدیگر باشند. I Corinthians 12:26: و اگر یک عضو دردمند گردد، همة اعضا با او همدرد باشند؛ و اگر یک عضو سرافراز شود، همه در خوشی او شریک گردند.

I Corinthians 12:27: بدین قرار، شما بدن مسیح هستید و هر یک عضوی از آنید. I Corinthians 12:28: خدا قرار داد در کلیسا اوّل رسولان، دوّم انبیا، سوّم معلّمان؛ بعد قدرت معجزات، سپس عطایای شفا دادن و امداد و مدیریت و سخن گفتن به انواع زبانها. I Corinthians 12:29: آیا همه رسولند؟ آیا همه نبی‌اند؟ آیا همه معلّمند؟ آیا همه از قدرت معجزه برخوردارند؟ I Corinthians 12:30: آیا همه از عطایای شفا دادن برخوردارند؟ آیا همه به زبانهای غیر سخن می‌گویند؟ آیا همه ترجمه می‌کنند؟

I Corinthians 12:31: امّا شما با اشتیاق تمام در پی عطایای بزرگتر باشید. و اینک من عالیترین طریق را به شما نشان می‌دهم.

I Corinthians 13:1: اگر به زبانهای آدمیان و فرشتگان سخن گویم، ولی محبت نداشته باشم، زنگی پرصدا و سنجی پرهیاهو بیش نیستم. I Corinthians 13:2: اگر قدرت نبوّت داشته باشم و بتوانم جملة اسرار و معارف را درک کنم، و اگر چنان ایمانی داشته باشم که بتوانم کوهها را جا‌‌به‌‌جا کنم، امّا محبت نداشته باشم، هیچم. I Corinthians 13:3: اگر همة دارایی خود را بین فقیران تقسیم کنم و تن خویش به شعله‌های آتش بسپارم، امّا محبت نداشته باشم، هیچ سود نمی‌برم.

I Corinthians 13:4: محبت بردبار و مهربان است؛ محبت حسد نمی‌برد؛ محبت فخر نمی‌فروشد و کبر و غرور ندارد. I Corinthians 13:5: رفتار ناشایسته ندارد و نفع خود را نمی‌جوید؛ به آسانی خشمگین نمی‌شود و کینه به دل نمی‌گیرد؛ I Corinthians 13:6: محبت از بدی مسرور نمی‌شود، امّا با حقیقت شادی می‌کند. I Corinthians 13:7: محبت با همه چیز مدارا می‌کند، همواره ایمان دارد، همیشه امیدوار است و در همه حال پایداری می‌کند.

I Corinthians 13:8: محبت هرگز پایان نمی‌پذیرد. امّا نبوّتها از میان خواهد رفت و زبانها پایان خواهد پذیرفت و معرفت زایل خواهد شد. I Corinthians 13:9: زیرا معرفت ما جزئی است و نبوّتمان نیز جزئی؛ I Corinthians 13:10: امّا چون کامل آید، جزئی از میان خواهد رفت. I Corinthians 13:11: آنگاه که کودکی بیش نبودم، چون کودکان سخن می‌گفتم و چون کودکان می‌اندیشیدم و نیز چون کودکان استدلال می‌کردم. امّا چون مرد شدم، رفتارهای کودکانه را ترک گفتم. I Corinthians 13:12: آنچه اکنون می‌بینیم، چون تصویری محو است در آینه؛ امّا زمانی خواهد رسید که روبه‌رو خواهیم دید. اکنون شناخت من جزئی است؛ امّا زمانی فرا‌‌خواهد رسید که به‌‌کمال خواهم شناخت، چنانکه به‌‌کمال نیز شناخته شده‌ام.

I Corinthians 13:13: و حال، این سه چیز باقی می‌ماند: ایمان، امید و محبت. امّا بزرگترینشان محبت است.

I Corinthians 14:1: طریق محبت را پیروی کنید و با اشتیاق تمام در پی تجلیات روح باشید، بخصوص اینکه نبوّت کنید. I Corinthians 14:2: زیرا آن که به زبان غیر سخن می‌گوید، نه با انسانها بلکه با خدا سخن می‌گوید. زیرا هیچ‌کس سخنش را درک نمی‌کند؛ او به الهام روح، اسرار را بیان می‌کند. I Corinthians 14:3: امّا آن که نبوّت می‌کند، با انسانهای دیگر برای بنا، تشویق و تسلی‌شان سخن می‌گوید. I Corinthians 14:4: آن که به زبان غیر سخن می‌گوید تنها خود را بنا می‌کند، امّا آن که نبوّت می‌کند باعث بنای کلیسا می‌شود. I Corinthians 14:5: آرزوی من این است که همة شما به زبانهای غیر سخن بگویید، امّا بیشتر می‌خواهم که نبوّت کنید. آن که نبوّت می‌کند، بزرگتر است از آن که به زبانهای غیر سخن می‌گوید، مگر اینکه ترجمه کند تا باعث بنای کلیسا شود.

I Corinthians 14:6: حال ای برادران، اگر نزد شما بیایم و به زبانهای غیر سخن بگویم، چه نفعی به شما خواهم رسانید، مگر اینکه مکاشفه یا معرفت یا نبوّت یا تعلیمی برایتان داشته باشم؟ I Corinthians 14:7: حتی در مورد سازهای بی‌جانی چون نی و چنگ نیز که نواهایی ایجاد می‌کنند، اگر بوضوح نواخته نشوند، چگونه می‌توان تشخیص داد که چه آهنگی نواخته می‌شود؟ I Corinthians 14:8: اگر شیپور آوای مشخص ندهد، چه کسی مهیای جنگ می‌شود؟ I Corinthians 14:9: در مورد شما نیز چنین است. اگر به زبان خود کلماتی مفهوم نگویید، چگونه می‌توان فهمید که چه می‌گویید؟ در آن صورت، بدین می‌ماند که با هوا سخن بگویید. I Corinthians 14:10: بی‌شک در جهان انواع زبانها وجود دارد، امّا هیچ یک بی‌معنی نیست. I Corinthians 14:11: پس من اگر نتوانم معنی گفتار دیگری را بفهمم، نسبت به او بیگانه‌ام و او نیز نسبت به من بیگانه است. I Corinthians 14:12: در مورد شما نیز چنین است. از آنجا که مشتاق تجلیات روح هستید، بکوشید که در بنای کلیسا ترقّی کنید.

I Corinthians 14:13: از این‌‌رو، آن که به زبان غیر سخن می‌گوید باید دعا کند تا گفتار خود را ترجمه نماید. I Corinthians 14:14: زیرا اگر من به زبانِ غیر دعا کنم، روحم دعا می‌کند، امّا عقلم بهره‌ای نمی‌برد. I Corinthians 14:15: پس چه باید بکنم؟ با روح دعا خواهم کرد و با عقل نیز دعا خواهم کرد؛ با روح سرود خواهم خواند و با عقل نیز خواهم خواند. I Corinthians 14:16: در غیر این صورت، اگر تو در روح به شکرگزاری مشغول باشی، چگونه کسی که زبانت را نمی‌فهمد به شکرگزاری تو آمین بگوید؟ چرا که نمی‌داند چه می‌گویی! I Corinthians 14:17: زیرا تو براستی نیکو شکر می‌کنی، امّا شکر تو باعث بنای دیگری نمی‌شود.

I Corinthians 14:18: خدا را شکر می‌کنم که بیش از همة شما به زبانهای غیر سخن می‌گویم؛ I Corinthians 14:19: امّا در کلیسا ترجیح می‌دهم پنج کلمه با عقل خود سخن بگویم که دیگران را تعلیم داده باشم، تا اینکه هزاران کلمه به زبانهای غیر بگویم.

I Corinthians 14:20: ای برادران، در درک و فهم کودک نباشید، بلکه در بدی کردن کودک باشید. برعکس، در درک و فهم بالغ باشید. I Corinthians 14:21: در شریعت چنین نوشته شده است: «خداوند چنین می‌گوید، ‹به زبانهای غریب و با لبهای بیگانگان با این قوم سخن خواهم گفت. با این همه به من گوش نخواهند گرفت.› »

I Corinthians 14:22: پس زبانهای غیر، نشانه‌ای است نه در مورد ایمانداران بلکه در مورد بی‌ایمانان؛ امّا نبوّت نشانه‌ای در مورد ایمانداران است و نه بی‌ایمانان. I Corinthians 14:23: بنابراین، اگر همة اعضای کلیسا گرد هم آیند و همه به زبانهای غیر سخن گویند، و در این‌‌حین اشخاص ناآگاه یا بی‌ایمان به مجلس در‌‌آیند، آیا نخواهند گفت که شما دیوانه‌اید؟ I Corinthians 14:24: امّا اگر شخصی بی‌ایمان یا ناآگاه در حینی که همه نبوّت می‌کنند به مجلس در‌‌آید، از سوی همگان مجاب خواهد شد که گناهکار است، و مورد قضاوت همه قرار گرفته، I Corinthians 14:25: اسرار دلش آشکار خواهد شد. آنگاه روی بر زمین نهاده، خدا را پرستش خواهد کرد و تصدیق خواهد نمود که، «براستی خدا در میان شماست.»

I Corinthians 14:26: پس چه گوییم، ای برادران؟ هنگامی که گرد هم می‌آیید، هر کس سرودی، تعلیمی، مکاشفه‌ای، زبانی و یا ترجمه‌ای دارد. اینها همه باید برای بنای کلیسا به‌‌کار رود. I Corinthians 14:27: اگر کسی به زبانهای غیر سخن بگوید، دو یا حداکثر سه تن، آن هم به نوبت سخن بگویند و کسی نیز ترجمه کند. I Corinthians 14:28: امّا اگر مترجمی نباشد، فردِ متکلّم به زبانهای غیر باید در کلیسا خاموش بماند و با خود و خدا سخن گوید.

I Corinthians 14:29: و از انبیا، دو یا سه تن نبوّت کنند و دیگران گفتار آنها را بسنجند. I Corinthians 14:30: و اگر فردی دیگر که نشسته است مکاشفه‌ای دریافت کند، فرد نخست سکوت اختیار نماید. I Corinthians 14:31: زیرا شما همه می‌توانید به نوبت نبوّت کنید تا همه تعلیم یابند و همه تشویق شوند. I Corinthians 14:32: روح انبیا مطیع انبیاست. I Corinthians 14:33: زیرا خدا، نه خدای بی‌نظمی، بلکه خدای آرامش است، همان‌‌گونه که در همة کلیساهای مقدّسان چنین است.

I Corinthians 14:34: زنان باید در کلیسا خاموش بمانند. آنان مجاز به سخن گفتن نیستند، بلکه باید چنانکه شریعت می‌گوید، مطیع باشند. I Corinthians 14:35: اگر دربارة مطلبی سؤالی دارند، از شوهر خود در خانه بپرسند؛ زیرا برای زن شایسته نیست در کلیسا سخن بگوید.

I Corinthians 14:36: آیا کلام خدا از شما سرچشمه گرفته یا تنها به شما رسیده است؟ I Corinthians 14:37: اگر کسی خود را نبی یا فردی روحانی می‌داند، تصدیق کند که آنچه به شما می‌نویسم فرمانی است از جانب خداوند. I Corinthians 14:38: اگر کسی این را نپذیرد، خودش نیز پذیرفته نخواهد شد.

I Corinthians 14:39: پس ای برادرانِ من، با اشتیاق تمام در پی نبوّت کردن باشید و سخن گفتن به زبانهای غیر را منع مکنید. I Corinthians 14:40: امّا همه چیز باید به شایستگی و با نظم و ترتیب انجام شود.

I Corinthians 15:1: ای برادران، اکنون می‌خواهم انجیلی را که به شما بشارت دادم به یادتان آورم، همان انجیل که پذیرفتید و بدان پایبندید I Corinthians 15:2: و به‌‌وسیلة آن نجات می‌یابید، به شرط آنکه کلامی را که به شما بشارت دادم، استوار نگاه دارید. در غیر این صورت، بیهوده ایمان آورده‌اید.

I Corinthians 15:3: زیرا من آنچه را که به من رسید، چون مهمترین مطلب به شما سپردم: اینکه مسیح مطابق با کتب مقدّس در راه گناهان ما مرد، I Corinthians 15:4: و اینکه دفن شد، و اینکه مطابق با همین کتب در روز سوّم از مردگان برخاست، I Corinthians 15:5: و اینکه خود را بر کیفا ظاهر کرد و سپس بر آن دوازده تن. I Corinthians 15:6: پس از آن، یک بار بر بیش از پانصد تن از برادران ظاهر شد که بسیاری از ایشان هنوز زنده‌اند، هر‌‌چند برخی خفته‌اند. I Corinthians 15:7: سپس بر یعقوب ظاهر شد و بعد بر همة رسولان، I Corinthians 15:8: و آخر از همه بر من نیز، چون طفلی که غیرطبیعی زاده شده باشد، ظاهر گردید.

I Corinthians 15:9: زیرا من در میان رسولانْ کمترینم، و حتی شایسته نیستم رسول خوانده شوم، چرا که کلیسای خدا را آزار می‌رسانیدم. I Corinthians 15:10: امّا به فیض خدا آنچه هستم، هستم و فیض او نسبت به من بی‌ثمر نبوده است. برعکس، من از همة آنها سخت‌تر کار کردم، امّا نه خودم، بلکه آن فیض خدا که با من است. I Corinthians 15:11: به هر حال، خواه من خواه آنان، همین پیام را وعظ می‌کنیم و همین است پیامی که به آن ایمان دارید.

I Corinthians 15:12: امّا اگر موعظه می‌شود که مسیح از مردگان برخاست، چگونه است که بعضی از شما می‌گویند مردگان را رستاخیزی نیست؟ I Corinthians 15:13: اگر مردگان را رستاخیزی نیست، پس مسیح نیز از مردگان برنخاسته است. I Corinthians 15:14: و اگر مسیح برنخاسته، هم وعظ ما باطل است، هم ایمان شما. I Corinthians 15:15: بعلاوه، برای خدا شاهدان دروغین محسوب می‌شویم، زیرا دربارة او شهادت داده‌ایم که مسیح را از مردگان برخیزانید، حال آنکه اگر مردگان برنمی‌خیزند، پس خدا او را برنخیزانیده است. I Corinthians 15:16: زیرا اگر مردگان برنمی‌خیزند، پس مسیح نیز برنخاسته است. I Corinthians 15:17: و اگر مسیح برنخاسته، ایمان شما باطل است و شما همچنان در گناهان خود هستید. I Corinthians 15:18: بلکه آنان نیز که در مسیح خفته‌اند، از دست رفته‌اند. I Corinthians 15:19: اگر تنها در این زندگی به مسیح امیدواریم، حال ما از همة دیگر آدمیان رقّت‌انگیزتر است.

I Corinthians 15:20: امّا مسیح براستی از مردگان برخاسته و نوبر خفتگان شده است. I Corinthians 15:21: زیرا همان‌‌گونه که مرگ از طریق یک انسان آمد، رستاخیز مردگان نیز از طریق یک انسان پدیدار گشت. I Corinthians 15:22: زیرا همان‌‌گونه که در آدم همه می‌میرند، در مسیح نیز همه زنده خواهند شد. I Corinthians 15:23: امّا هر کس به نوبة خود: نخست مسیح که نوبر بود؛ و بعد، به هنگام آمدن او، آنان که متعلق به اویند. I Corinthians 15:24: سپس پایان فرا‌‌خواهد رسید، یعنی آنگاه که پس از برانداختن هر ریاست و قدرت و نیرویی، پادشاهی را به خدای پدر سپارد. I Corinthians 15:25: زیرا او باید تا زمانی که پا بر همة دشمنانش بگذارد، حکم براند. I Corinthians 15:26: دشمن آخر که باید از میان برداشته شود، مرگ است.

I Corinthians 15:27: زیرا خدا «همه چیز را زیر پاهای او نهاد». امّا وقتی گفته می‌شود «همه چیز» زیر پاهای او نهاده شد، روشن است که این خود خدا را که همه چیز را زیر پاهای مسیح نهاد، در بر نمی‌گیرد. I Corinthians 15:28: هنگامی که همه چیز مطیع او گردید، خودِ پسر نیز مطیع آن‌‌کس خواهد شد که همه چیز را زیر پاهای او نهاد، تا خدا کل در کل باشد.

I Corinthians 15:29: اگر مردگان برنمی‌خیزند، آنان که به نیابت از ایشان تعمید می‌گیرند، چه کنند؟ اگر مردگان برنمی‌خیزند، چرا به نیابت از ایشان تعمید می‌گیرند؟ I Corinthians 15:30: و یا چرا ما هر ساعت جان خود را به خطر می‌اندازیم؟ I Corinthians 15:31: به فخری که در خداوندمان مسیحْ عیسی در مورد شما دارم قسم که من هر روز به کام مرگ می‌روم. I Corinthians 15:32: اگر جنگ من با وحوش در اِفِسُس تنها به دلایل انسانی بوده است، چه سودی از آن برده‌ام؟ اگر مردگان برنمی‌خیزند، «بیایید بخوریم و بنوشیم زیرا فردا می‌میریم.»

I Corinthians 15:33: فریب مخورید: «معاشر بد، اخلاق خوب را فاسد می‌سازد.» I Corinthians 15:34: سَرِ عقل بیایید و دیگر گناه مکنید؛ زیرا هستند بعضی که خدا را نمی‌شناسند. این را می‌گویم تا شرمنده شوید.

I Corinthians 15:35: امّا شاید کسی بپرسد: «مردگان چگونه برمی‌خیزند و با چه نوع بدنی می‌آیند؟» I Corinthians 15:36: چه سؤال ابلهانه‌ای! آنچه می‌کاری، تا نمیرد زنده نمی‌شود. I Corinthians 15:37: هنگامی که چیزی می‌کاری، کالبدی را که بعد ظاهر خواهد شد نمی‌کاری، بلکه تنها دانه را می‌کاری، خواه گندم خواه دانه‌های دیگر. I Corinthians 15:38: امّا خدا کالبدی را که خود تعیین کرده است، بدان می‌بخشد و هر نوع دانه را کالبدی مخصوص به خود عطا می‌کند. I Corinthians 15:39: همة جسمها یکی نیستند، آدمیان را یک نوع جسم است، حیوانات را نوعی دیگر، و پرندگان را نوعی دیگر؛ ماهیها نیز دارای نوعی دیگر از جسم‌اند. I Corinthians 15:40: به همین‌‌سان، کالبدهای آسمانی وجود دارد و کالبدهای زمینی. امّا جلال کالبدهای آسمانی از یک نوع است و جلال کالبدهای زمینی از نوعی دیگر. I Corinthians 15:41: خورشید جلال خاص خود را دارد، ماه جلالی دیگر، و ستارگان نیز جلالی دیگر؛ جلال هر ستاره نیز با جلال ستارة دیگر متفاوت است.

I Corinthians 15:42: در مورد رستاخیز مردگان نیز چنین است. آنچه کاشته می‌شود، فسادپذیر است؛ آنچه برمی‌خیزد، فسادناپذیر. I Corinthians 15:43: در ذلّت کاشته می‌شود، در جلال برمی‌خیزد. در ضعف کاشته می‌شود، در قوّت برمی‌خیزد. I Corinthians 15:44: بدن نفسانی کاشته می‌شود، بدن روحانی برمی‌خیزد. اگر بدن نفسانی وجود دارد، بدن روحانی نیز وجود دارد. I Corinthians 15:45: چنانکه نوشته شده است: «انسانِ اوّل، یعنی آدم، نفْسِ زنده گشت»؛ آدمِ آخر، روحِ حیات‌بخش شد. I Corinthians 15:46: ولی روحانی اوّل نیامد بلکه نفسانی آمد، و پس از آن روحانی. I Corinthians 15:47: انسان اوّل از زمین است و خاکی؛ انسان دوّم از آسمان است. I Corinthians 15:48: هر آنچه انسان خاکی واجد آن بود، در خاکیان نیز وجود دارد؛ و هر آنچه انسان آسمانی داراست، در آسمانیان نیز یافت می‌شود. I Corinthians 15:49: و همان‌‌گونه که شکل انسان خاکی را به خود گرفتیم، شکل انسان آسمانی را نیز به خود خواهیم گرفت.

I Corinthians 15:50: ای برادران، مقصودم این است که جسم و خون نمی‌تواند وارث پادشاهی خدا شود و آنچه فسادپذیر است، وارث فسادناپذیری نمی‌تواند شد. I Corinthians 15:51: گوش فرا‌‌دهید! رازی را به شما می‌گویم: ما همه نخواهیم خوابید، بلکه همه دگرگونه خواهیم شد. I Corinthians 15:52: در یک آن و در یک چشم به هم زدن، آنگاه که شیپور آخر نواخته شود، این به‌‌وقوع خواهد پیوست. زیرا شیپور به صدا در خواهد آمد و مردگان در فسادناپذیری بر خواهند خاست و ما دگرگونه خواهیم شد. I Corinthians 15:53: زیرا این بدن فسادپذیر باید فسادناپذیری را بپوشد و این بدن فانی باید به بقا آراسته شود. I Corinthians 15:54: چون این فسادپذیر، فسادناپذیری را پوشید و این فانی به بقا آراسته شد، آنگاه آن کلامِ مکتوب به حقیقت خواهد پیوست که می‌گوید: «مرگ در کام پیروزی بلعیده شده است.»
I Corinthians 15:55: «ای گور، پیروزی تو کجاست؟ و ای مرگ، نیش تو کجا؟»

I Corinthians 15:56: نیش مرگْ گناه است و نیروی گناه، شریعت. I Corinthians 15:57: امّا شکر خدا را که به‌‌واسطة خداوند ما عیسی مسیح به ما پیروزی می‌بخشد.

I Corinthians 15:58: پس، برادران عزیزم، ثابت و استوار بوده، همواره با سرسپردگی به کار خداوند مشغول باشید، زیرا می‌دانید که زحمت شما در خداوند بیهوده نیست.

I Corinthians 16:1: و امّا در خصوص جمع‌آوری هدایا برای مقدّسان: شما نیز آنچه را که به کلیساهای غَلاطیه گفته‌ام، انجام دهید. I Corinthians 16:2: روز اوّل هر هفته، هر یک از شما فراخور درآمد خود پولی کنار گذاشته، پس‌انداز کند، تا به هنگام آمدنم نزد شما، لزومی به جمع‌آوری هدایا نباشد. I Corinthians 16:3: وقتی آمدم، به افراد مورد تأیید شما معرفینامه‌هایی خواهم داد و آنان را با هدایای شما به اورشلیم خواهم فرستاد. I Corinthians 16:4: اگر صلاح بر این باشد که خود نیز بروم، در این صورت آنان مرا همراهی خواهند کرد.

I Corinthians 16:5: پس از عبور از مقدونیه نزد شما خواهم آمد، زیرا از مقدونیه خواهم گذشت. I Corinthians 16:6: شاید مدتی نزدتان بمانم، و یا حتی تمام زمستان را با شما بگذرانم، تا بتوانید مرا در سفرم به هر کجا که باشد، مدد رسانده، مشایعت کنید. I Corinthians 16:7: زیرا نمی‌خواهم اکنون به دیدارتان بیایم و توقفی کوتاه نزد شما داشته باشم؛ بلکه امید دارم، به اجازة خداوند، مدتی را با شما به‌‌سر برم. I Corinthians 16:8: امّا تا عید پِنتیکاست در اِفِسُس می‌مانم I Corinthians 16:9: زیرا دری بزرگ برای خدمت مؤثر به‌‌رویم گشوده شده، و مخالفان نیز بسیارند.

I Corinthians 16:10: اگر تیموتائوس آمد، با او به‌‌گونه‌ای رفتار کنید که نزد شما از چیزی واهمه نداشته باشد. زیرا او نیز چون من به انجام کار خداوند مشغول است؛ I Corinthians 16:11: پس کسی به‌‌دیدة تحقیر در او ننگرد. او را به‌‌سلامتی راهی سفر کنید تا نزد من بازگردد؛ زیرا من و برادران منتظر اوییم.

I Corinthians 16:12: و امّا در مورد برادر ما آپولُس، او را بسیار ترغیب کردم که با سایر برادران نزد شما بیاید، امّا به هیچ روی رضا نداد که اکنون بیاید. امّا هر وقت فرصت داشت، خواهد آمد.

I Corinthians 16:13: هشیار باشید؛ در ایمان استوار بمانید؛ شجاع و قوی باشید. I Corinthians 16:14: همة کارهای شما با محبت باشد.

I Corinthians 16:15: می‌دانید که خانوادة استفاناس نخستین کسانی بودند که در ایالت اَخائیه ایمان آوردند، و ایشان خود را وقف خدمت مقدّسان کرده‌اند. ای برادران، از شما استدعا دارم که I Corinthians 16:16: مطیع چنین کسان باشید و همچنین مطیع هر کس دیگر که در این خدمت همکاری می‌کند و زحمت می‌کشد. I Corinthians 16:17: از آمدن استفاناس، فورتوناتوس و اَخائیکوس شادمانم، زیرا جای خالی شما را پر کرده‌اند. I Corinthians 16:18: آنان روح مرا و نیز روح شما را تازه ساختند. به چنین کسان گوش بسپارید.

I Corinthians 16:19: کلیساهای آسیا برایتان سلام می‌فرستند. آکیلا و پْریسکیلا ا و نیز کلیسایی که در منزلشان تشکیل می‌شود، به شما در خداوند بگرمی سلام می‌گویند. I Corinthians 16:20: همة برادرانی که در اینجا هستند برای شما سلام می‌فرستند. با بوسة مقدّس یکدیگر را سلام گویید.

I Corinthians 16:21: من، پولُس، به خط خود این سلام را به شما می‌نویسم.

I Corinthians 16:22: کسی که خداوند را دوست ندارد، ملعون باد. خداوند ما، بیا!

I Corinthians 16:23: فیض خداوندْ عیسی با شما باد.

I Corinthians 16:24: محبت من در مسیحْ عیسی همراه همة شما. آمین.

II Corinthians 1:1: از پولُس که به‌‌خواست خدا رسول عیسی مسیح است، و برادر ما تیموتائوس،

به کلیسای خدا در قُرِنتُس، و همة مقدّسان در سراسر ایالت اَخائیه:

II Corinthians 1:2: فیض و آرامش از جانب خدا، پدر ما، و خداوندْ عیسی مسیح، بر شما باد!

II Corinthians 1:3: سپاس بر خدا، پدر خداوند ما عیسی مسیح، که پدر رحمتها و خدای بخشندة همة دلگرمیهاست؛ II Corinthians 1:4: که به ما در همة سختیهایمان دلگرمی می‌بخشد تا ما نیز بتوانیم با آن دلگرمی که از او یافته‌ایم، دیگران را که از سختیها می‌گذرند، دلگرم سازیم. II Corinthians 1:5: زیرا همان‌‌گونه که از رنجهای مسیح بفراوانی نصیب می‌یابیم، به همان میزان نیز به‌‌واسطة مسیح از دلگرمی فراوان لبریز می‌شویم. II Corinthians 1:6: اگر در سختی هستیم، به‌‌خاطر دلگرمی و نجات شماست؛ و اگر دلگرمیم، باز برای دلگرمی شماست، که چنین کارگر می‌افتد که شما همان رنجها را که ما می‌کشیم، با بردباری تحمل می‌کنید. II Corinthians 1:7: امید ما دربارة شما استوار است، زیرا می‌دانیم همان‌‌گونه که در رنجهای ما سهیم هستید، در دلگرمی ما نیز سهیم می‌باشید.

II Corinthians 1:8: ای برادران، نمی‌خواهیم از سختیهایی که در ایالت آسیا بر ما گذشت، بی‌خبر باشید. فشارهایی که بر ما آمد چنان سخت و توانفرسا بود که از زنده‌‌ماندن هم نومید گشتیم. II Corinthians 1:9: بواقع احساس می‌کردیم حکم مرگمان صادر شده است. امّا اینها همه روی داد تا نه بر خود، بلکه بر خدایی توکل کنیم که مردگان را زنده می‌کند. II Corinthians 1:10: او ما را از چنین خطر مهلکی رهانید و باز‌‌خواهد رهانید. بر اوست که ما امید بسته‌ایم که همچنان ما را خواهد رهانید، II Corinthians 1:11: بخصوص چون شما نیز با دعای خود یاریمان دهید. آنگاه بسیار کسان، برای فیضی که در جواب دعای بسیاری به ما بخشیده شده است، از جانب ما شکر خواهند گزارد.

II Corinthians 1:12: فخر ما، گواهی وجدان ماست بدین که رفتارمان در دنیا و بخصوص نسبت به شما، با قدّوسیت و صداقت خدایی همراه بوده است. ما نه با حکمت بشری، بلکه بنا بر فیض خدا عمل کرده‌ایم. II Corinthians 1:13: زیرا آنچه به شما می‌نویسیم درست همان است که می‌خوانید و می‌فهمید. و من امید دارم II Corinthians 1:14: همان‌‌گونه که ما را تا حدی شناخته‌اید، به‌‌کمال نیز بشناسید، و بدانید که می‌توانید به ما فخر کنید، چنانکه شما نیز در روز خداوندْ عیسی، مایة فخر ما خواهید بود.

II Corinthians 1:15: با این اطمینان، بر آن شدم نخست به دیدار شما بیایم تا بهره‌ای دو‌‌چندان ببرید. II Corinthians 1:16: عزم من آن بود که بر سر راهم به مقدونیه از شما دیدار کنم و از مقدونیه باز نزدتان بازگردم تا مرا راهی سفر به یهودیه کنید. II Corinthians 1:17: آیا هنگامی که چنین تصمیمی می‌گرفتم، دودل بودم؟ و یا اینکه چون انسانهای معمولی تصمیم می‌گیرم، به‌‌گونه‌ای که سخنم همزمان «آری» و «نه» است؟

II Corinthians 1:18: به امانت خدا قسم که سخن ما با شما «آری» و «نه» نبوده است. II Corinthians 1:19: زیرا پسر خدا، عیسی مسیح، که من و سیلاس و تیموتائوس به او در میان شما موعظه کردیم، «آری» و «نه» نبود، بلکه در او همه چیز «آری» است. II Corinthians 1:20: زیرا همة وعده‌های خدا در مسیح «آری» است و به همین جهت در اوست که ما «آمین» را بر زبان می‌آوریم، تا خدا جلال یابد. II Corinthians 1:21: امّا خداست که ما و شما را در پیوندمان با مسیح استوار می‌سازد. او ما را مسح کرده II Corinthians 1:22: و مُهر مالکیت خویش را بر ما زده و روح خود را همچون بیعانه در دلهای ما جای داده است.

II Corinthians 1:23: خدا را شاهد می‌گیرم که تنها به‌‌خاطر شفقت بر شما بود که به قُرِنتُس بازنگشتم. II Corinthians 1:24: نه اینکه بر ایمان شما سروری کرده باشیم، بلکه دست در دست شما، برای شادمانی شما می‌کوشیم، چرا که در ایمان استوارید.

II Corinthians 2:1: پس، عزم جزم کردم که دیگربار، دیداری اندوهبار با شما نداشته باشم. II Corinthians 2:2: زیرا اگر شما را اندوهگین سازم، دیگر چه کسی می‌تواند موجب شادی من شود، جز شما که اندوهگینتان ساخته‌ام؟ II Corinthians 2:3: من بدان‌‌گونه به شما نوشتم تا به هنگام آمدنم نزد شما، آنان که می‌باید مرا شادمان سازند، مایة اندوهم نشوند. چرا که به همة شما اطمینان داشتم که شادی من مایة شادی همة شماست. II Corinthians 2:4: زیرا با غم بسیار و دلی دردمند و چشمانی اشکبار به شما نوشتم، نه تا اندوهگینتان سازم، بلکه تا از عمق محبتم به خود آگاه شوید.

II Corinthians 2:5: امّا اگر کسی باعث اندوه شده، نه‌‌تنها مرا، بلکه تا حدی همة شما را اندوهگین ساخته است – نمی‌خواهم در این‌باره سخن به‌‌گزاف گفته باشم. II Corinthians 2:6: تنبیهی که از سوی بیشتر شما بر او اِعمال شده، کافی است. II Corinthians 2:7: اکنون دیگر باید او را ببخشید و دلداری دهید، مبادا اندوه بیش از حد، وی را از پا درآورد. II Corinthians 2:8: بنابراین، از شما استدعا دارم او را از محبت خود مطمئن سازید. II Corinthians 2:9: سببِ نوشتنم به شما نیز این بود که شما را بیازمایم و ببینم آیا در هر امری فرمانبردارید یا نه؟ II Corinthians 2:10: اگر شما کسی را ببخشید، من نیز او را می‌بخشم. و اگر کسی را بخشیده‌ام – البته اگر موردی برای بخشیدن وجود داشته است – در حضور مسیح و به‌‌خاطر شما چنین کرده‌ام، II Corinthians 2:11: تا شیطان بر ما برتری نیابد، زیرا از ترفندهای او بی‌خبر نیستیم.

II Corinthians 2:12: پس چون برای بشارت انجیل مسیح به تْروآس رفتم، دریافتم که خداوند در آنجا دری بزرگ به روی من گشوده است. II Corinthians 2:13: امّا باز آرام نداشتم زیرا برادر خود تیتوس را نیافتم. پس با اهالی آنجا وداع کرده، به مقدونیه رفتم.

II Corinthians 2:14: امّا خدا را سپاس که همواره ما را در مسیح، در موکب ظفر خود می‌بَرَد و رایحة خوش شناخت او را به‌‌وسیلة ما در همه جا می‌پراکند. II Corinthians 2:15: زیرا برای خدا رایحة خوش مسیح هستیم، چه در میان نجات‌یافتگان و چه در میان هلاک‌شوندگان. II Corinthians 2:16: امّا برای یکی بوی مرگ می‌دهیم که به مرگ رهنمون می‌شود؛ برای دیگری عطر حیاتیم که حیات به‌‌بار می‌آورد. و کیست که برای چنین کاری کفایت داشته باشد؟ II Corinthians 2:17: بر‌‌خلاف بسیاری که برای سودجویی به ارزانفروشی کلام خدا مشغولند، ما در مسیح با خلوص نیّت سخن می‌گوییم، همچون کسانی که سخنگوی خدایند و در حضور او می‌ایستند.

II Corinthians 3:1: آیا بار دیگر شروع به توصیه دربارة خود می‌کنیم؟ یا مانند بعضی، نیاز به ارائة توصیه‌نامه به شما یا گرفتن توصیه‌نامه از شما داریم؟ II Corinthians 3:2: شما خودْ توصیه‌نامة مایید، نامه‌ای نگاشته بر دلهای ما که همگان می‌توانند آن را بخوانند و بفهمند. II Corinthians 3:3: شما نشان داده‌اید که نامة مسیح هستید، ثمرة خدمت ما، و نگاشته نه با مرکّب، بلکه با روح خدای زنده، و نه بر لوح سنگی، بلکه بر لوح دلهای گوشتین.

II Corinthians 3:4: ما چنین اطمینانی به‌‌واسطة مسیح در حضور خدا داریم. II Corinthians 3:5: نه آنکه خود کفایت داشته باشیم تا چیزی را به حساب خود بگذاریم، بلکه کفایت ما از خداست. II Corinthians 3:6: او ما را کفایت بخشیده که خدمتگزاران عهد جدید باشیم – خادم روح، نه خادم آنچه نوشته‌ای بیش نیست. زیرا «نوشته» می‌کُشد، لیکن روحْ حیات می‌بخشد.

II Corinthians 3:7: حال، اگر خدمتی که به مرگ می‌انجامید و بر حروفِ حک شده بر سنگ استوار بود، با جلال به ظهور رسید، به‌‌گونه‌ای که بنی اسرائیل نمی‌توانستند به‌‌سبب جلالِ چهرة موسی بر آن چشم بدوزند، هر‌‌چند آن جلال رو به زوال بود، II Corinthians 3:8: چقدر بیشتر، خدمتی که به‌‌واسطة روح است با جلال خواهد بود. II Corinthians 3:9: زیرا اگر خدمتی که به محکومیت می‌انجامید با جلال بود، چقدر بیشتر خدمتی که به پارساشمردگی می‌انجامد آکنده از جلال است. II Corinthians 3:10: زیرا آنچه زمانی پرجلال بود، اکنون در قیاس با این جلالِ برتر، دیگر جلوه‌ای ندارد. II Corinthians 3:11: و اگر آنچه زوال می‌پذیرفت با جلال همراه بود، چقدر بیشتر آنچه باقی می‌مانَد با جلال همراه است.

II Corinthians 3:12: پس چون چنین امیدی داریم، با شهامتِ کامل سخن می‌گوییم؛ II Corinthians 3:13: نه مانند موسی که حجابی بر چهرة خود کشید تا بنی اسرائیل غایت آنچه را که رو به زوال بود، نظاره نکنند. II Corinthians 3:14: امّا ذهنهای ایشان تاریک شد زیرا تا به امروز همان حجاب به هنگام خواندن عهد عتیق باقی است و برداشته نشده، زیرا تنها در مسیح زایل می‌شود. II Corinthians 3:15: حتی تا به امروز، هر‌‌گاه موسی را می‌خوانند، حجابی بر دل آنها برقرار می‌ماند؛ II Corinthians 3:16: امّا هر‌‌گاه کسی نزد خداوند بازمی‌گردد، حجاب برداشته می‌شود. II Corinthians 3:17: خداوند، روح است و هر جا روحِ خداوند باشد، آنجا آزادی است. II Corinthians 3:18: و همة ما که با چهرة بی‌حجاب، جلال خداوند را، چنان که در آینه‌ای، می‌نگریم، به‌‌صورت همان تصویر، از جلال به جلالی فزونتر دگرگون می‌شویم؛ و این از خداوند سرچشمه می‌گیرد که روح است.

II Corinthians 4:1: پس چون در نتیجة رحمتی که بر ما شده است از چنین خدمتی برخورداریم، دلسرد نمی‌شویم. II Corinthians 4:2: بلکه از روشهای پنهانی و ننگین دوری جسته‌ایم و به فریبکاری دست نمی‌یازیم و کلام خدا را نیز تحریف نمی‌کنیم، بلکه به‌‌عکس با بیانِ آشکار حقیقت، می‌کوشیم در حضور خدا مورد تأیید وجدان همه باشیم. II Corinthians 4:3: حتی اگر انجیل ما پوشیده است، بر کسانی پوشیده است که در طریق هلاکتند. II Corinthians 4:4: خدای این عصر ذهنهای بی‌ایمانان را کور کرده تا نورِ انجیلِ جلالِ مسیح را که تصویر خداست، نبینند. II Corinthians 4:5: زیرا ما خود را موعظه نمی‌کنیم، بلکه عیسی مسیح را به‌‌عنوان خداوند موعظه می‌کنیم، و از خودْ تنها به‌‌خاطر عیسی، و آن هم فقط به‌‌عنوان خادم شما سخن می‌گوییم. II Corinthians 4:6: زیرا همان خدا که گفت: «نور از میان تاریکی بتابد،» نور خود را در دلهای ما تابانید تا شناخت جلال خدا در چهرة مسیح، ما را منوّر سازد.

II Corinthians 4:7: امّا این گنجینه را در ظروفی خاکی داریم، تا آشکار باشد که این قدرت خارق‌العاده از خداست نه از ما. II Corinthians 4:8: ما از هر سو در فشاریم، امّا خُرد نشده‌ایم؛ متحیریم، امّا نومید نیستیم؛ II Corinthians 4:9: آزار و اذیت می‌بینیم، امّا وانهاده نشده‌ایم؛ بر زمین افکنده شده‌ایم، امّا از پا در‌‌نیامده‌ایم. II Corinthians 4:10: همواره مرگ عیسی را در بدن خود حمل می‌کنیم تا حیات عیسی نیز در بدن ما ظاهر شود. II Corinthians 4:11: زیرا ما که زنده‌ایم، همواره به‌‌خاطر عیسی به مرگ سپرده می‌شویم تا حیات او در بدن فانی ما آشکار گردد. II Corinthians 4:12: پس مرگ در ما عمل می‌کند، امّا حیات در شما.

II Corinthians 4:13: در کتب مقدّس آمده که «ایمان آوردم، پس سخن گفتم.» با همین روحِ ایمان، ما نیز ایمان داریم و سخن می‌گوییم. II Corinthians 4:14: زیرا می‌دانیم او که عیسای خداوند را از مردگان برخیزانید، ما را نیز با عیسی برخیزانیده، با شما به حضور او خواهد آورد. II Corinthians 4:15: اینها همه به‌‌خاطر شماست، تا فیضی که شامل حال عدة بیشتر و بیشتری می‌شود، سبب شکرگزاری هر‌‌چه بیشتر برای جلال خدا گردد.

II Corinthians 4:16: پس دلسرد نمی‌شویم. هر‌‌چند انسان ظاهری ما فرسوده می‌شود، انسان باطنی روز به روز تازه‌تر می‌گردد. II Corinthians 4:17: زیرا رنجهای جزئی و گذرای ما جلالی ابدی برایمان به ارمغان می‌آورد که با آن رنجها قیاس‌پذیر نیست. II Corinthians 4:18: پس نه بر آنچه دیدنی است، بلکه بر آنچه نادیدنی است چشم می‌دوزیم، زیرا دیدنیها گذرا، امّا نادیدنیها جاودانی است.

II Corinthians 5:1: اینک می‌دانیم هر‌‌گاه این خیمة زمینی که در آن سکونت داریم فرو ریزد، عمارتی از خدا داریم، خانه‌ای ناساخته به دست و جاودانی در آسمان. II Corinthians 5:2: و براستی که در این خیمه آه می‌کشیم، زیرا مشتاق آنیم که مسکن آسمانی خود را در بر کنیم، II Corinthians 5:3: چرا که با در بر کردنش، عریان یافت نخواهیم شد. II Corinthians 5:4: زیرا تا زمانی که در این خیمه هستیم با گرانباری آه می‌کشیم، چون نمی‌خواهیم جامه از تن به‌‌در کنیم، بلکه جامه‌ای دیگر به تن کنیم، تا فانی غرقِ حیات شود. II Corinthians 5:5: و خداست که ما را برای این مقصود آماده کرده و روح را همچون بیعانه به ما داده است.

II Corinthians 5:6: پس همواره دلگرمیم، هر‌‌چند می‌دانیم تا زمانی که در این بدن منزل داریم، از خداوند غریبیم، II Corinthians 5:7: زیرا با ایمان زندگی می‌کنیم، نه با دیدار. II Corinthians 5:8: آری، ما چنین دلگرمیم و ترجیح می‌دهیم از بدن غربت جسته، نزد خداوند منزل گیریم. II Corinthians 5:9: پس خواه در بدن منزل داشته باشیم و خواه در غربت از آن به‌‌سر بریم، این را هدف قرار داده‌ایم که او را خشنود سازیم. II Corinthians 5:10: زیرا همة ما باید در برابر مسند داوری مسیح حاضر شویم، تا هر کس بنا بر اعمال خوب یا بدی که در ایام سکونت در بدن خود کرده است، سزا یابد.

II Corinthians 5:11: پس چون معنی ترس خداوند را می‌دانیم، می‌کوشیم مردمان را مجاب کنیم. آنچه هستیم بر خدا آشکار است و امیدوارم بر وجدان شما نیز آشکار باشد. II Corinthians 5:12: نمی‌خواهیم باز شروع به توصیه دربارة خود کنیم، بلکه می‌خواهیم حجّتی به شما بدهیم که به ما فخر کنید، تا بتوانید پاسخ کسانی را بدهید که به ظاهر فخر می‌کنند، نه به آنچه در قلب است. II Corinthians 5:13: اگر عقل از کف داده‌ایم، به‌‌خاطر خداست؛ و اگر عقل سلیم داریم، به‌‌خاطر شماست. II Corinthians 5:14: زیرا محبت مسیح بر ما حکمفرماست، چون یقین داریم که یک تن به‌‌خاطر همه مرد، پس همه مردند. II Corinthians 5:15: و او به‌‌خاطر همه مرد تا زندگان دیگر نه برای خود، بلکه برای آن‌‌کس زیست کنند که به‌‌خاطرشان مرد و برخاست.

II Corinthians 5:16: بنابراین، از این پس دربارة هیچ‌کس با معیارهای بشری قضاوت نمی‌کنیم، و هر‌‌چند پیشتر دربارة مسیح این‌‌گونه قضاوت می‌کردیم، اکنون دیگر چنین نیست. II Corinthians 5:17: پس اگر کسی در مسیح باشد، خلقتی تازه است. چیزهای کهنه درگذشت؛ هان، همه چیز تازه شده است! II Corinthians 5:18: اینها همه از خداست که به‌‌واسطة مسیح ما را با خود آشتی داده و خدمت آشتی را به ما سپرده است. II Corinthians 5:19: به دیگر سخن، خدا در مسیح جهان را با خود آشتی می‌داد و گناهان مردم را به حسابشان نمی‌گذاشت، و پیام آشتی را به ما سپرد. II Corinthians 5:20: پس سفیران مسیح هستیم، به‌‌گونه‌ای که خدا از زبان ما شما را به آشتی می‌خواند. ما از جانب مسیح از شما استدعا می‌کنیم که با خدا آشتی کنید. II Corinthians 5:21: او کسی را که گناه را نشناخت، در راه ما گناه ساخت، تا ما در وی پارسایی خدا شویم.

II Corinthians 6:1: در مقام همکاران خدا، از شما استدعا داریم که دریافت فیض خدا از سوی شما بیهوده نباشد. II Corinthians 6:2: زیرا خدا می‌گوید: «در زمان لطف خود، تو را اجابت کردم و در روز نجات، تو را مدد نمودم.»

هان، اکنون زمان لطف خداست؛ هان، امروز روز نجات است.

II Corinthians 6:3: ما در هیچ چیز سبب لغزش کسی نمی‌شویم، تا خدمتمان ملامت کرده نشود، II Corinthians 6:4: بلکه در هر چیز شایستگی خود را نشان می‌دهیم، آن‌‌گونه که از خادمان خدا انتظار می‌رود: با بردباری بسیار در زحمات، در سختیها، در تنگناها، II Corinthians 6:5: در تازیانه‌ها، در زندانها، در هجوم خشمگین مردم، در کار سخت، در بی‌خوابی، و در گرسنگی؛ II Corinthians 6:6: با پاکی، با معرفت، با صبر، با مهربانی، با روح‌القدس، با محبت بی‌ریا، II Corinthians 6:7: با راستگویی، با قدرت خدا، با اسلحة پارسایی به‌‌دست راست و چپ؛ II Corinthians 6:8: در عزّت و ذلّت، و بدنامی و نیکنامی. گویی گمراه‌کننده، امّا حقیقت را می‌گوییم؛ II Corinthians 6:9: گویی گمنام، امّا شناخته شده‌‌ایم؛ گویی در حال مرگ، امّا هنوز زنده‌ایم؛ گویی دستخوش مجازات، امّا از پا در‌‌نیامده‌ایم؛ II Corinthians 6:10: گویی غمگین، امّا همواره شادمانیم؛ گویی فقیر، امّا بسیاری را دولتمند می‌سازیم؛ گویی بی‌چیز، امّا صاحب همه چیزیم.

II Corinthians 6:11: ای قُرِنتیان، ما بی‌پرده با شما سخن گفتیم و دل خود را بر شما گشودیم. II Corinthians 6:12: ما محبت خود را از شما دریغ نمی‌داریم. شمایید که مهر خود را از ما دریغ می‌کنید. II Corinthians 6:13: با شما همچون فرزندانم سخن می‌گویم؛ شما نیز دل خود را بر ما بگشایید.

II Corinthians 6:14: زیر یوغ ناموافق با بی‌ایمانان مروید، زیرا پارسایی و شرارت را چه پیوندی است؟ و نور و ظلمت را چه رفاقتی؟ II Corinthians 6:15: و مسیح و بِلیعال را چه توافقی است؟ و مؤمن و بی‌ایمان را چه شباهتی؟ II Corinthians 6:16: و معبد خدا و بتها را چه سازگاری است؟ زیرا ما معبد خدای زنده‌ایم. چنانکه خدا می‌گوید: «بین آنها سکونت خواهم گزید و در میانشان راه خواهم رفت و من خدای ایشان خواهم بود و آنان قوم من خواهند بود.»

II Corinthians 6:17: پس، خداوند می‌گوید: «از میان ایشان بیرون آیید و جدا شوید. هیچ چیز ناپاک را لمس مکنید و من شما را خواهم پذیرفت.»

II Corinthians 6:18: « من شما را پدر خواهم بود و شما مرا پسران و دختران خواهید بود، خداوندِ قادر مطلق می‌گوید.»

II Corinthians 7:1: پس ای عزیزان، حال که این وعده‌ها از آن ما است، بیایید خود را از هر ناپاکی جسم و روح بزداییم و با ترس از خدا، تقدس را به‌‌کمال رسانیم.

II Corinthians 7:2: ما را در دل خود جای دهید. در حق کسی بدی روا نداشته‌ایم، کسی را فاسد نساخته‌ایم و از کسی بهره‌جویی نکرده‌ایم. II Corinthians 7:3: این را نمی‌گویم تا محکومتان کنم. پیشتر به شما گفتم که چنان در دل ما جای دارید که آماده‌ایم با شما بمیریم و با شما زیست کنیم. II Corinthians 7:4: من می‌توانم بی‌پرده با شما سخن بگویم، و به شما بسی فخر می‌کنم. بسیار دلگرم شده‌ام، و به‌‌رغم همة سختیها، شادی مرا حد و مرزی نیست.

II Corinthians 7:5: زیرا هنگامی که به مقدونیه رسیدیم، این تن ما آسایش نیافت، بلکه از هر سو در زحمت بودیم – در برون جدالها داشتیم، و در درون ترسها. II Corinthians 7:6: امّا خدایی که افسردگان را دلگرمی می‌بخشد، با آمدن تیتوس ما را دلگرم ساخت. II Corinthians 7:7: و نه‌‌تنها از آمدن او، بلکه به‌‌واسطة آن دلگرمی که از شما یافته بود، دلگرم شدیم. او از اشتیاق شما به دیدار من، و اندوه عمیقتان، و غیرتی که نسبت به من دارید، خبر آورد، که این بیش از پیش مرا شادمان ساخت.

II Corinthians 7:8: زیرا هر‌‌چند با نامة خود اندوهگینتان ساختم، از کردة خود پشیمان نیستم. زیرا با آنکه تا حدی پشیمان بودم – چون می‌بینم نامه‌ام هر‌‌چند کوتاه زمانی، شما را اندوهگین ساخت – II Corinthians 7:9: امّا اکنون شادمانم، نه از آن‌‌رو که اندوهگین شدید، بلکه چون اندوهتان به توبه انجامید. زیرا اندوه شما برای خدا بود، تا هیچ زیانی از ما به شما نرسد. II Corinthians 7:10: چون اندوهی که برای خدا باشد، موجب توبه می‌شود، که به نجات می‌انجامد و پشیمانی ندارد. امّا اندوهی که برای دنیاست، مرگ به‌‌بار می‌آورد. II Corinthians 7:11: ببینید اندوهی که برای خدا بود چه ثمراتی در شما پدید آورده است: چه شور و شوقی، چه اشتیاقی به اثبات بی‌گناهیتان، چه نارضایی و احساس خطری، چه دلتنگی، غیرت و مجازاتی. شما از هر حیث ثابت کردید که در آن قضیه بی‌تقصیر بوده‌اید. II Corinthians 7:12: پس نامة من به شما به‌‌خاطر آن‌‌کس که بدی کرده و یا آن که بدی نسبت به او انجام شده نبوده است، بلکه بدین منظور بوده که در حضور خدا ارادت شما به ما، بر خودتان آشکار شود. II Corinthians 7:13: اینها همه موجب دلگرمی ما شده است.

افزون بر دلگرمی خودِ ما، دیدن شادی تیتوس نیز موجب شادی هر‌‌چه بیشتر ما شد، زیرا همگی شما جان او را تازه ساخته بودید. II Corinthians 7:14: من نزد او به شما فخر کردم و شما مرا سرافکنده نساختید، بلکه همان‌‌گونه که هر‌‌آنچه به شما گفتیم درست بود، ثابت شد که فخر ما نزد تیتوس نیز بجا بوده است. II Corinthians 7:15: هر بار که او اطاعت همگی شما را به یاد می‌آوَرَد و این را که چگونه با ترس و لرز او را پذیرفتید، دلبستگی‌اش به شما بیشتر می‌شود. II Corinthians 7:16: شادمانم که در هر چیز به شما اطمینان دارم.

II Corinthians 8:1: اکنون ای برادران، می‌خواهیم شما را از فیضی که خدا به کلیساهای مقدونیه عطا کرده است، آگاه سازیم. II Corinthians 8:2: زیرا در همان حال که ایشان به سبب زحماتی توانفرسا، در بوتة آزمایش قرار داشتند، از شادی بی‌حد و فقر بسیارشان، سخاوتی بیکران جاری گشت. II Corinthians 8:3: چرا که در حد توان خویش – و من شاهدم که حتی بیش از آن – خود پیشقدم شده، II Corinthians 8:4: با اصرار زیاد از ما خواهش کردند که در این خدمتِ به مقدّسان سهیم باشند. II Corinthians 8:5: ایشان حتی خیلی بیش از انتظار ما عمل کردند، زیرا نخست خویشتن را به خداوند تقدیم داشتند، و سپس به ما نیز، بر طبق ارادة خدا. II Corinthians 8:6: به همین جهت، از تیتوس خواستیم همان‌‌گونه که خود پیشتر قدمهای آغازین را در تدارک این عمل سخاوتمندانة شما برداشته بود، اکنون نیز آن را به‌‌کمال رساند. II Corinthians 8:7: پس چنان‌که در همه چیز ممتازید – در ایمان، در بیان، در معرفت، در شور و حرارت بسیار، و در محبتتان به ما – پس در این فیضِ بخشندگی نیز گوی سبقت را بربایید.

II Corinthians 8:8: این را به شما حکم نمی‌کنم، بلکه می‌خواهم خلوص محبتتان را در قیاس با شور و حرارت دیگران بیازمایم. II Corinthians 8:9: زیرا از فیض خداوند ما عیسی مسیح آگاهید که هر‌‌چند دولتمند بود، به‌‌خاطر شما فقیر شد تا شما در نتیجة فقر او دولتمند شوید.

II Corinthians 8:10: پس نظر خود را در این‌‌باره بیان می‌کنم، زیرا به سود شماست: سال گذشته، شما نه‌‌تنها در انجام این کار خیر، بلکه در اشتیاق به انجام آن نیز پیشقدم بودید. II Corinthians 8:11: پس اکنون کار خود را به‌‌کمال رسانید، تا اشتیاقتان به این کار، انجام کامل آن را نیز، به فراخور توان مالی‌تان، در پی داشته باشد. II Corinthians 8:12: زیرا اگر اشتیاق باشد، هدیة شخص مقبول می‌افتد، البته بر‌‌حسب آنچه کسی دارد، نه آنچه ندارد.

II Corinthians 8:13: زیرا خواست ما این نیست که دیگران در رفاه باشند و شما در تنگنا، بلکه خواهان برقراری مساواتیم، II Corinthians 8:14: تا غنای شما در حال حاضر، کمبود آنان را برطرف کند، و روزی نیز غنای آنها کمبود شما را برطرف خواهد کرد. بدین‌‌سان مساوات برقرار خواهد شد، II Corinthians 8:15: چنانکه نوشته شده است: «آن که زیاد گرد آورد، زیاده نداشت، و آن که کم گرد آورد، کم نداشت.»

II Corinthians 8:16: خدا را شکر می‌کنم که در دل تیتوس نیز نهاده است که همچون من به فکر شما باشد. II Corinthians 8:17: زیرا او نه‌‌تنها تقاضای ما را پذیرفت، بلکه خود با اشتیاقِ بسیار، برای آمدن نزد شما پیشقدم شد. II Corinthians 8:18: و ما همراه او برادری را می‌فرستیم که همة کلیساها او را به‌‌خاطر خدمتش به انجیل می‌ستایند. II Corinthians 8:19: بعلاوه، او از سوی کلیساها انتخاب شده تا در انجام این کار خیر که برای جلال خدا و نشان دادن خیرخواهیمان خدمت آن را بر عهده گرفته‌ایم، همسفر ما باشد. II Corinthians 8:20: ما بسیار مراقبیم که خدمت ما در گردآوری این هدیة سخاوتمندانه مورد انتقاد کسی قرار نگیرد. II Corinthians 8:21: زیرا می‌کوشیم نه‌‌تنها در نظر خداوند، بلکه در نظر مردم نیز آنچه صحیح است انجام دهیم.

II Corinthians 8:22: همراه این افراد، برادر خود را نیز می‌فرستیم که بارها اشتیاقش از راههای گوناگون بر ما ثابت شده، و اکنون اشتیاق او به‌‌خاطر اطمینان بسیارش به شما حتی افزونتر نیز گردیده است. II Corinthians 8:23: دربارة تیتوس باید بگویم که در خدمت به شما شریک و همکار من است؛ و دربارة برادرانمان نیز باید بگویم که فرستادگان کلیساها و جلال مسیح‌اند. II Corinthians 8:24: پس محبت خود را در عمل به آنها ثابت کنید و نشان دهید که فخر ما به شما بی‌اساس نیست، تا همة کلیساها ببینند.

II Corinthians 9:1: نیازی نیست دربارة این خدمتِ به مقدّسان به شما بنویسم. II Corinthians 9:2: زیرا از اشتیاقتان به یاری رساندن آگاهم و در این خصوص نزد ایمانداران مقدونیه به شما بالیده‌ام. بدیشان گفته‌ام که شما در ایالت اَخائیه از سال گذشته برای دادنِ هدیه آماده بوده‌اید. این شور و حرارت شما بیشترِ آنان را نیز به عمل برانگیخته است. II Corinthians 9:3: امّا این برادران را می‌فرستم تا فخر ما به شما در این خصوص اشتباه از کار در‌‌نیاید، بلکه تا همان‌‌گونه که به ایشان گفته‌ام، آمادگی لازم را داشته باشید. II Corinthians 9:4: زیرا اگر کسی از ایماندارانِ مقدونیه همراهم بیاید و دریابد که آماده نیستید، ما – و چقدر بیشتر خودتان – از اطمینانی که به شما داشته‌ایم، سرافکنده خواهیم شد. II Corinthians 9:5: پس ضروری دانستم از برادران بخواهم که پیشاپیش به دیدارتان بیایند و تدارک هدیة سخاوتمندانه‌ای را که وعده داده بودید، به اتمام رسانند. آنگاه این هدیه، هدیه‌ای خواهد بود که نه با تنگ‌چشمی، بلکه با گشاده‌دستی داده شده است.

II Corinthians 9:6: به یاد داشته باشید که هر که اندک بکارد، اندک هم خواهد دروید، و هر که فراوان بکارد، فراوان هم بر خواهد داشت. II Corinthians 9:7: هر کس همان قدر بدهد که در دل قصد کرده است، نه با اکراه و اجبار، زیرا خدا بخشندة خوش را دوست می‌دارد. II Corinthians 9:8: و خدا قادر است هر نعمت را برای شما بس فزونی بخشد تا در همه چیز همواره همة نیازهایتان برآورده شود و برای انجام هر کارِ نیکو، بفراوانی داشته باشید. II Corinthians 9:9: چنانکه نوشته شده: «او سخاوتمندانه بخشیده و به فقرا داده است، پارسایی‌اش باقی می‌ماند، تا به ابد.»

II Corinthians 9:10: و او که بذر را برای کشاورز و نان را برای خوردن فراهم می‌سازد، بذرتان را مهیا ساخته، فزونی خواهد بخشید و محصول پارسایی شما را فراوان خواهد ساخت. II Corinthians 9:11: آنگاه از هر حیث دولتمند خواهید شد تا بتوانید در هر فرصتی سخاوتمند باشید، و این سخاوت شما به‌‌واسطة ما به سپاس خدا خواهد انجامید.

II Corinthians 9:12: انجام این خدمت، نه‌‌تنها نیازهای مقدّسان را برآورده می‌سازد، بلکه به‌‌صورت سپاسگزاریهای بسیار حتی به‌‌سوی خدا سَرریز می‌شود. II Corinthians 9:13: و به‌‌خاطر مُهر تأییدی که این خدمت بر زندگی شما می‌زند، مردم خدا را برای اطاعتی که با اعتراف شما به انجیل مسیح همراه است، و نیز برای سخاوتی که در کمک به آنها و به همه نشان می‌دهید، تمجید خواهند کرد. II Corinthians 9:14: آنان به‌‌خاطر فیض عظیمی که خدا نصیبتان کرده، با علاقه و اشتیاق بسیار برای شما دعا خواهند کرد. II Corinthians 9:15: سپاس بر خدا برای عطای وصف‌ناپذیرش!

II Corinthians 10:1: من، پولُس، که در حضور شما «زبونم» امّا به‌‌دور از شما «جسورم»، با حلم و نرمش مسیح از شما استدعا دارم II Corinthians 10:2: که به هنگام آمدنم نزد شما ناگزیر نباشم با کسانی که می‌پندارند ما با میزانهای این دنیا زندگی می‌کنیم، با جسارت بسیار عمل کنم. II Corinthians 10:3: زیرا هر‌‌چند در این دنیا به‌‌سر می‌بریم، امّا به روش دنیایی نمی‌جنگیم. II Corinthians 10:4: چرا که اسلحة جنگ ما دنیایی نیست، بلکه به نیروی الهی قادر به انهدام دژهاست. II Corinthians 10:5: ما استدلالها و هر ادعای تکبّرآمیز را که در برابر شناخت خدا قد علم کند ویران می‌کنیم و هر اندیشه‌ای را به اطاعت از مسیح اسیر می‌سازیم. II Corinthians 10:6: و در حال آماده‌باش هستیم، تا آنگاه که اطاعت خودِ شما کامل شود، هر نااطاعتی را به مجازات رسانیم.

II Corinthians 10:7: شما تنها به ظواهر می‌نگرید. اگر کسی اطمینان دارد که از آنِ مسیح است، باید در نظر داشته باشد که ما نیز به همان اندازه از آنِ مسیحیم. II Corinthians 10:8: زیرا سرافکنده نخواهم شد حتی اگر اندکی بیش از اندازه به اقتداری که خداوند نه برای ویرانی بلکه برای بنای شما به من داده است، فخر کنم. II Corinthians 10:9: نمی‌خواهم چنین به نظر آید که می‌کوشم با نامه‌های خود شما را بترسانم، II Corinthians 10:10: زیرا بعضی می‌گویند: «نامه‌های او وزین و قوی است، امّا حضورش ضعیف و بیانش رقّت‌انگیز.» II Corinthians 10:11: آنان که چنین می‌گویند باید بدانند که هر‌‌آنچه در غیاب خود در نامه‌هامان می‌گوییم، همان را به هنگام حضور، به عمل خواهیم آورد.

II Corinthians 10:12: ما جرأت نمی‌کنیم خود را از زمرة کسانی بشماریم یا با کسانی قیاس کنیم که خودستایند. چه نابخردانه است که آنان دربارة خویشتن با میزانهای خودشان قضاوت می‌کنند و خود را با خود می‌سنجند. II Corinthians 10:13: ولی ما نه بیش از حدِ مجاز، بلکه در حدودی فخر می‌کنیم که خدا برایمان معین کرده است، حدودی که شما را نیز در بر می‌گیرد. II Corinthians 10:14: ما از حدود خود پا فراتر نگذاشته‌ایم، چنانکه گویی هرگز نزد شما نیامده باشیم. زیرا نخستین کسانی بودیم که انجیل مسیح را به شما رساندیم. II Corinthians 10:15: ما با فخر کردن به آنچه دیگران کرده‌اند، از حدود خود تجاوز نمی‌کنیم. امید ما این است که هر‌‌چه ایمان شما بیشتر رشد می‌کند، دامنة فعالیت ما در میان شما نیز گسترده‌تر شود، II Corinthians 10:16: تا بتوانیم انجیل را در سرزمینهایی فراسوی شما بشارت دهیم. زیرا نمی‌خواهیم به کاری فخر کنیم که پیشتر، و آن هم در قلمرو شخصی دیگر انجام شده است. II Corinthians 10:17: پس «هر که فخر می‌کند، به خداوند فخر کند.» II Corinthians 10:18: زیرا نه آن که خودستایی کند، بلکه آن که خدا او را بستاید، پذیرفته می‌شود.

II Corinthians 11:1: امیدوارم اندک حماقتی را در من تحمل کنید، و چنین نیز کرده‌اید! II Corinthians 11:2: من غیرتی خدایی نسبت به شما دارم، زیرا شما را به یک شوهر، یعنی مسیح، نامزد ساختم، تا همچون باکره‌ای پاکدامن به او تقدیمتان کنم. II Corinthians 11:3: امّا بیم دارم همان‌‌گونه که حوا فریب حیلة مار را خورد، فکر شما نیز از سرسپردگی صادقانه و خالصی که به مسیح دارید، منحرف شود. II Corinthians 11:4: زیرا اگر کسی نزدتان بیاید و شما را به عیسای دیگری جز آن که ما به شما موعظه کردیم، موعظه کند، یا اگر روحی متفاوت با آن روح که دریافت کردید یا انجیلی غیر از آن انجیل که شنیدید به شما عرضه کند، به آسانی تحملش می‌کنید. II Corinthians 11:5: امّا گمان نمی‌کنم من از آن «بزرگْ رسولان» چیزی کم داشته باشم. II Corinthians 11:6: شاید سخنوری ماهر نباشم، امّا در معرفت چیزی کم ندارم؛ این را به‌‌کمال و از هر حیث به شما ثابت کرده‌ایم.

II Corinthians 11:7: آیا گناه کردم که با بشارتِ رایگانِ انجیلِ خدا به شما، خود را پست ساختم تا شما سرافراز شوید؟ II Corinthians 11:8: من با پذیرفتن کمک مالی، کلیساهای دیگر را غارت کردم تا بتوانم شما را خدمت کنم. II Corinthians 11:9: و در مدت اقامتم بین شما، هر‌‌گاه به چیزی نیاز داشتم باری بر دوش کسی ننهادم، زیرا برادرانی که از مقدونیه آمدند احتیاجات مرا برآوردند. و من به هیچ روی باری بر دوشتان نبوده‌ام و از این پس نیز نخواهم بود. II Corinthians 11:10: به آن راستی مسیح که در من است قسم، که هیچ‌کس در نواحی اَخائیه این فخر مرا از من نخواهد گرفت. II Corinthians 11:11: آیا از آن‌‌رو چنین می‌گویم که دوستتان ندارم؟ خدا می‌داند که دوستتان دارم! II Corinthians 11:12: و این رَویّه خود را ادامه خواهم داد تا فرصت را از فرصت‌طلبان بازستانم، از آنان که در صددند تا خود را در آنچه بدان فخر می‌کنند با ما برابر سازند.

II Corinthians 11:13: زیرا چنین کسان، رسولان دروغین و کارگزارانی فریبکارند که خود را در سیمای رسولان مسیح ظاهر می‌سازند. II Corinthians 11:14: و این عجیب نیست، زیرا شیطان نیز خود را به شکل فرشتة نور درمی‌آورد؛ II Corinthians 11:15: پس تعجبی ندارد که خادمانش نیز خود را به خادمان طریق پارسایی همانند سازند. سرانجامِ اینان فراخور کارهایشان خواهد بود.

II Corinthians 11:16: باز می‌گویم: کسی مرا بی‌فهم نپندارد. امّا اگر چنین می‌کنید، دست‌کم مرا چون شخصی بی‌فهم بپذیرید، تا بتوانم اندکی فخر کنم. II Corinthians 11:17: وقتی اینچنین با اطمینان از فخر خود می‌گویم، نه از جانب خداوند، بلکه از سر بی‌فهمی است. II Corinthians 11:18: از آنجا که بسیاری به‌‌طریق دنیایی فخر می‌کنند، من نیز فخر خواهم کرد. II Corinthians 11:19: زیرا شما بی‌فهمان را شادمانه تحمل می‌کنید، چرا که خود البته بس فهیم هستید! II Corinthians 11:20: حقیقت این است که شما حتی کسانی را که شما را بندة خود می‌سازند، یا از شما بهره می‌کشند، یا شما را مورد سوءاستفاده قرار می‌دهند، یا بر شما ریاست می‌کنند، یا به صورتتان سیلی می‌زنند، بخوبی تحمل می‌کنید. II Corinthians 11:21: با کمال شرمندگی باید اقرار کنم که ما ضعیفتر از آن بوده‌ایم که قادر به چنین کارهایی باشیم!

اگر کسی به خود اجازه می‌دهد به چیزی فخر کند – باز هم همچون بی‌فهمان سخن می‌گویم – من نیز به خود اجازه می‌دهم به آن فخر کنم. II Corinthians 11:22: آیا عبرانی‌اند؟ من نیز هستم! آیا اسرائیلی‌اند؟ من نیز هستم! آیا از نسل ابراهیم‌اند؟ من نیز هستم! II Corinthians 11:23: آیا خادم مسیح‌اند؟ چون دیوانگان سخن می‌گویم – من بیشتر هستم! از همه سخت‌تر کار کرده‌ام، به دفعات بیشتر به زندان افتاده‌ام، بیش از همه تازیانه خورده‌ام، بارها و بارها با خطر مرگ روبه‌رو شده‌ام. II Corinthians 11:24: پنج بار از یهودیان، سی و نه ضربه شلاق خوردم. II Corinthians 11:25: سه بار چوبم زدند، یک بار سنگسار شدم، سه بار کشتی سفرم غرق شد، یک شبانه‌روز را در دریا سپری کردم، II Corinthians 11:26: همواره در سفر بوده‌ام و خطر از هر سو تهدیدم کرده است: خطرِ گذر از رودخانه‌ها، خطرِ راهزنان؛ خطر از سوی قوم خود، خطر از سوی اجنبیان؛ خطر در شهر، خطر در بیابان، خطر در دریا؛ خطر از سوی برادران دروغین. II Corinthians 11:27: سخت کار کرده و محنت کشیده‌ام، بارها بی‌خوابی بر خود هموار کرده‌ام؛ گرسنگی و تشنگی را تحمل کرده‌ام، بارها بی‌غذا مانده‌ام و سرما و عریانی به خود دیده‌ام. II Corinthians 11:28: افزون بر همة اینها، بارِ نگرانی برای همة کلیساهاست که هر روزه بر دوشم سنگینی می‌کند. II Corinthians 11:29: کیست که ضعیف شود و من ضعیف نشوم؟ کیست که بلغزد و من نسوزم؟

II Corinthians 11:30: اگر می‌باید فخر کنم، به چیزهایی فخر خواهم کرد که ضعف مرا نشان می‌دهد. II Corinthians 11:31: خدا، پدر خداوندْ عیسی، که او را جاودانه سپاس باد، می‌داند که دروغ نمی‌گویم. II Corinthians 11:32: در دمشق، حاکمِ منصوبِ شاهْ حارِث، نگهبانانی بر شهر گماشت تا گرفتارم کنند. II Corinthians 11:33: امّا مرا در زنبیلی، از پنجره‌ای که بر حصار شهر بود، پایین فرستادند و این‌‌گونه از چنگش گریختم.

II Corinthians 12:1: می‌باید که فخر کنم؛ هر‌‌چند سودی از آن حاصل نمی‌شود، ادامه می‌دهم و به رؤیاها و مکاشفات خداوند می‌پردازم. II Corinthians 12:2: شخصی را که در مسیح است، می‌شناسم که چهارده سال پیش به آسمان سوّم ربوده شد. نمی‌دانم با بدن به آسمان رفت یا بیرون از بدن، خدا می‌داند. II Corinthians 12:3: و می‌دانم که به فردوسْ بالا برده شد – با بدن یا بیرون از بدن، خدا می‌داند – II Corinthians 12:4: و چیزهای وصف‌ناشدنی شنید، که سخن گفتن از آنها بر انسان جایز نیست. II Corinthians 12:5: من به چنین شخصی فخر می‌کنم. امّا دربارة خود، جز به ضعفهایم فخر نخواهم کرد. II Corinthians 12:6: حتی اگر بخواهم فخر کنم، بی‌فهم نخواهم بود، زیرا حقیقت را بیان می‌کنم. امّا از این کار می‌پرهیزم تا کسی مرا چیزی بیش از آنچه در من می‌بیند و از من می‌شنود، نپندارد.

II Corinthians 12:7: امّا برای اینکه عظمت بی‌اندازة این مکاشفات مغرورم نسازد، خاری در جسمم به من داده شد، یعنی عامل شیطان، تا آزارم دهد و مرا از غرور بازدارد. II Corinthians 12:8: سه بار از خداوند تمنا کردم آن را از من بر‌‌گیرد، II Corinthians 12:9: امّا مرا گفت: «فیض من تو را کافی است، زیرا قدرت من در ضعف به‌‌کمال می‌رسد.» پس با شادی هر‌‌چه بیشتر به ضعفهایم فخر خواهم کرد تا قدرت مسیح بر من قرار گیرد. II Corinthians 12:10: از همین‌‌رو، در ضعفها، دشنامها، سختیها، آزارها و مشکلات، به‌‌خاطر مسیح شادمانم، زیرا وقتی ناتوانم، آنگاه توانایم.

II Corinthians 12:11: همچون بی‌فهمان رفتار کرده‌ام! شما ناگزیرم کردید. می‌بایست مورد ستایشتان باشم، چرا که هر‌‌چند هیچم، امّا از آن «بزرگ‌رسولان» چیزی کم ندارم. II Corinthians 12:12: نشانه‌های رسالت، در نهایت بردباری در میان شما به ظهور رسید، با آیات و عجایب و معجزات. II Corinthians 12:13: در قیاس با سایر کلیساها، چه اجحافی در حق شما شد، جز اینکه هرگز باری بر دوشتان نبوده‌ام؟ برای این بدی که در حق شما کردم، مرا ببخشید!

II Corinthians 12:14: اکنون آماده‌ام برای بار سوّم به دیدارتان بیایم، و باری بر دوشتان نخواهم بود. زیرا نه اموال شما، بلکه خودتان را می‌خواهم. چرا که فرزندان نیستند که باید برای والدین خود بیندوزند، بلکه والدین برای فرزندان خود می‌اندوزند. II Corinthians 12:15: پس من با شادی بسیار هر‌‌چه دارم در راه جانهای شما خرج خواهم کرد و حتی جان خود را نیز دریغ نخواهم داشت. اگر من شما را بیشتر دوست می‌دارم، آیا شما باید مرا کمتر دوست بدارید؟

II Corinthians 12:16: امّا حتی اگر بپذیرید که خود بر دوش شما باری نبوده‌ام، لابد می‌گویید چون شخصی مکارم، باید به‌‌نحوی از شما بهره‌برداری کرده باشم. II Corinthians 12:17: آیا به‌‌واسطة آنان که نزدتان فرستادم از شما سوءاستفاده کردم؟ II Corinthians 12:18: من تیتوس را بر آن داشتم که نزد شما بیاید و برادرمان را نیز همراهش فرستادم. آیا تیتوس از شما سوءاستفاده کرد؟ آیا ما نیز به همین شیوه رفتار نکردیم و همین رَویّه را در پیش نگرفتیم؟

II Corinthians 12:19: آیا تا اینجا بر این تصور بوده‌اید که می‌کوشیم در برابر شما از خود دفاع کنیم؟ ما در حضور خدا و همچون کسانی سخن می‌گوییم که در مسیح‌اند، و هر‌‌آنچه می‌کنیم، ای عزیزان، برای بنای شماست. II Corinthians 12:20: زیرا بیم آن دارم که نزدتان بیایم و شما را آن‌‌گونه که انتظار دارم، نبینم، و شما نیز مرا چنان‌که انتظار دارید، نبینید. بیم آن دارم که در میان شما جدال، حسد، خشم، خودخواهی، افترا، غیبت، غرور و بی‌نظمی ببینم. II Corinthians 12:21: و نیز بیم آن دارم که چون نزد شما آیم، خدا بار دیگر مرا در حضور شما فروتن سازد و من به‌‌خاطر برخی که در گذشته گناه کرده و از ناپاکی، بی‌عفتی و عیاشی خود توبه نکرده‌اند، اندوهگین شوم.

II Corinthians 13:1: این سوّمین بار است که به دیدارتان می‌آیم. «هر سخنی با گواهی دو یا سه شاهد ثابت خواهد شد.» II Corinthians 13:2: من در دیدار دوّم خود، کسانی را که در گذشته مرتکب گناه شده بودند، و نیز هر کس دیگر را هشدار دادم و اکنون نیز در غیاب خود باز هشدار می‌دهم که وقتی نزدتان بیایم، بر کسی آسان نخواهم گرفت. II Corinthians 13:3: زیرا شما حجّت می‌خواهید بر اینکه مسیح در من سخن می‌گوید. او در قبال شما ضعیف نیست، بلکه در میان شما تواناست. II Corinthians 13:4: زیرا هر‌‌چند در ضعف مصلوب شد، امّا به قدرت خدا زیست می‌کند. به همین‌‌سان، ما نیز در او ضعیفیم، امّا با او در قبال شما به قدرت خدا زیست خواهیم کرد.

II Corinthians 13:5: خود را بیازمایید تا ببینید آیا در ایمان هستید یا نه. خود را محک بزنید. آیا درنمی‌یابید که عیسی مسیح در شماست؟ مگر آنکه در این آزمایش مردود بشوید! II Corinthians 13:6: و امیدوارم پی ببرید که ما مردود نشده‌ایم. II Corinthians 13:7: دعای ما به درگاه خدا این است که مرتکب خطایی نشوید؛ نه تا معلوم شود که ما از آزمایش سرافراز بیرون آمده‌ایم، بلکه تا شما آنچه را که درست است، انجام دهید، حتی اگر به‌‌نظر آید که ما مردود شده‌ایم. II Corinthians 13:8: زیرا نمی‌توانیم هیچ عملی بر‌‌خلاف حقیقت انجام دهیم، بلکه هر‌‌آنچه می‌کنیم برای حقیقت است. II Corinthians 13:9: زیرا هر‌‌گاه ما ضعیف باشیم و شما قوی، موجب شادیمان خواهد بود، و دعای ما این است که شما احیا شوید. II Corinthians 13:10: به همین خاطر، در غیابم این مطالب را به شما می‌نویسم تا وقتی نزدتان آمدم، مجبور نباشم از اقتدار خود با شدت عمل استفاده کنم، اقتداری که خداوند نه برای ویران کردن، بلکه برای بنا به من داده است.

II Corinthians 13:11: در خاتمه، ای برادران، شاد باشید؛ احیا شوید؛ پند گیرید؛ همرأی باشید؛ و در صلح و صفا زندگی کنید، که خدای محبت و صلح و صفا با شما خواهد بود.

II Corinthians 13:12: یکدیگر را به بوسه‌ای مقدّس سلام گویید. II Corinthians 13:13: همة مقدّسان، شما را سلام می‌فرستند.

II Corinthians 13:14: فیض خداوندْ عیسی مسیح، محبت خدا و رفاقت روح‌القدس با همة شما باد.

Galatians 1:1: از پولُس، رسولی که رسالتش نه از جانب انسانها و نه به‌‌واسطة انسان، بلکه به‌‌واسطة عیسی مسیح و خدای پدر است که او را از مردگان برخیزانید،

Galatians 1:2: و نیز از همة برادرانی که با من‌اند،

به کلیساهای غَلاطیه:

Galatians 1:3: فیض و آرامش بر شما باد، از جانب خدا، پدر ما، و خداوندْ عیسی مسیح Galatians 1:4: که جان خود را در راه گناهان ما داد تا ما را به ارادة خدا و پدر ما از عصرِ شریرِ حاضر رهایی بخشد. Galatians 1:5: او را تا ابد جلال باد. آمین.

Galatians 1:6: در شگفتم که شما بدین زودی از آن که شما را به‌‌واسطة فیض مسیح فرا‌‌خوانده است رویگردان شده، به‌‌سوی انجیلی دیگر می‌روید. Galatians 1:7: البته انجیلی دیگر وجود ندارد، امّا کسانی هستند که فکرتان را مغشوش می‌سازند و بر آنند که انجیل مسیح را تحریف کنند. Galatians 1:8: امّا حتی اگر ما یا فرشته‌ای از آسمان، انجیلی غیر از آنچه ما به شما بشارت دادیم موعظه کند، ملعون باد! Galatians 1:9: چنانکه پیشتر گفتیم، اکنون باز می‌گویم: اگر کسی انجیلی غیر از آنچه پذیرفتید به شما موعظه کند، ملعون باد!

Galatians 1:10: آیا تأیید مردم را می‌خواهم یا تأیید خدا را؟ آیا می‌کوشم مردم را خشنود سازم؟ اگر همچنان در پی خشنودی مردم بودم، خادم مسیح نمی‌بودم.

Galatians 1:11: ای برادران، می‌خواهم بدانید انجیلی که من بدان بشارت دادم، ساخته و پرداختة بشر نیست، Galatians 1:12: زیرا من آن را از انسان نیافتم، و کسی نیز آن را به من نیاموخت؛ بلکه آن را از طریق مکاشفة عیسی مسیح دریافت کردم.

Galatians 1:13: شما وصف زندگی گذشتة مرا در دین یهود شنیده‌اید، که چه بسیار کلیسای خدا را آزار می‌رسانیدم و آن را ویران می‌کردم. Galatians 1:14: و در یهودیگری از بسیاری از هَمسالانِ قوم خود پیشی گرفته و در اجرای سنّتهای پدران، بی‌نهایت غیور بودم. Galatians 1:15: امّا چون خشنودی او که مرا از بطن مادرم وقف کار خود کرد و به‌‌واسطة فیض خود مرا فرا‌‌خواند در این بود Galatians 1:16: که پسر خود را در من آشکار سازد تا بدو در میان غیریهودیان بشارت دهم، در آن زمان با هیچ انسانی مشورت نکردم، Galatians 1:17: و به اورشلیم نیز، نزد آنان که پیش از من رسول بودند، نرفتم؛ بلکه راهی عربستان شدم و سپس به دمشق بازگشتم.

Galatians 1:18: آنگاه پس از سه سال، به اورشلیم رفتم تا کیفا را دیدار کنم، و پانزده روز نزد او ماندم. Galatians 1:19: امّا از سایر رسولان، به‌‌جز یعقوب، برادر خداوند، کسی دیگر را ندیدم. Galatians 1:20: در حضور خدا به شما اطمینان می‌دهم که آنچه می‌نویسم دروغ نیست. Galatians 1:21: پس از آن، به نواحی سوریه و کیلیکیه رفتم. Galatians 1:22: در آن زمان هنوز کلیساهای یهودیه که در مسیح هستند، مرا به چهره نمی‌شناختند. Galatians 1:23: آنها فقط شنیده بودند، «آن مردی که پیشتر آزار بر ما روا می‌داشت، اکنون به همان ایمان بشارت می‌دهد که در گذشته به نابودی آن کمر بسته بود.» Galatians 1:24: و آنان به‌‌خاطر من خدا را تمجید می‌کردند.

Galatians 2:1: پس از چهارده سال، دیگر بار همراه برنابا به اورشلیم رفتم و تیتوس را نیز با خود بردم. Galatians 2:2: امّا این بار، رفتنم در پی دریافت مکاشفه‌ای بود. در آنجا انجیلی را که در میان غیریهودیان موعظه می‌کنم بدیشان عرضه داشتم؛ البته در خلوت، و نیز تنها به رهبران سرشناس، مبادا بیهوده بدوم یا دویده باشم. Galatians 2:3: امّا حتی همسفرم تیتوس، با اینکه یونانی بود، مجبور نشد ختنه شود. Galatians 2:4: این بدان سبب پیش آمد که بعضی از برادرانِ دروغین، مخفیانه در جمع ما رخنه کرده بودند تا آن آزادی را که در مسیحْ عیسی داریم جاسوسی کنند و ما را به بندگی بکشانند. Galatians 2:5: ولی ما دمی هم تسلیم آنها نشدیم تا حقیقت انجیل نزد شما ثابت بماند.

Galatians 2:6: امّا آن رهبران سرشناس چیزی بر پیام من نیفزودند – آنان هر که بودند مرا تفاوتی نمی‌کند، زیرا خدا بر صورت ظاهر قضاوت نمی‌کند – Galatians 2:7: بلکه بِعَکس، ایشان دریافتند که وظیفة رسانیدن انجیل به غیریهودیان به من سپرده شده است، همان‌‌گونه که وظیفة رسانیدن انجیل به یهودیان به پِطرُس سپرده شده بود. Galatians 2:8: زیرا همان خدایی که از طریق پِطرُس چونان رسولِ یهودیان عمل کرد، از طریق من نیز چون رسولِ غیریهودیان عمل نمود. Galatians 2:9: پس چون یعقوب و پِطرُس و یوحنا که مشهور به ارکان بودند فیضی را که نصیب من شده بود مشاهده کردند، به من و برنابا دست رفاقت دادند و توافق شد که ما نزد غیریهودیان برویم و آنان نزد یهودیان. Galatians 2:10: فقط خواستند که فقرا را به یاد داشته باشیم، که البته این بواقع کاری بود که من خود نیز مشتاق انجامش بودم.

Galatians 2:11: امّا چون پِطرُس به اَنطاکیه آمد، با او رویاروی مخالفت کردم، چه آشکارا تقصیرکار بود. Galatians 2:12: زیرا پیش از آنکه کسانی از جانب یعقوب درآیند، با غیریهودیان همسفره می‌شد، امّا همین که آنها آمدند، پا پس کشید و خود را جدا کرد، چرا که از اهل ختنه بیم داشت. Galatians 2:13: سایر یهودیان نیز در این ریاکاری به او پیوستند، به‌‌گونه‌ای که حتی برنابا نیز در ریاکاری آنان گرفتار آمد.

Galatians 2:14: امّا چون دیدم در راستای حقیقتِ انجیل استوار گام نمی‌زنند، در حضور همه پِطرُس را گفتم: «اگر تو، با اینکه یهودی هستی، همچون غیریهودیان زندگی می‌کنی، نه چون یهودیان، چگونه است که غیریهودیان را وامی‌داری که از رسوم یهودیان پیروی کنند؟»

Galatians 2:15: ما که یهودی‌زاده‌ایم و نه به‌اصطلاح «غیریهودی گناهکار»، Galatians 2:16: می‌دانیم که انسان نه با اعمال شریعت، بلکه با ایمان به عیسی مسیح پارسا شمرده می‌شود. پس ما خود نیز به مسیحْ عیسی ایمان آوردیم تا با ایمان به مسیح پارسا شمرده شویم و نه با اعمال شریعت، زیرا هیچ بشری از راه انجام اعمال شریعت پارسا شمرده نمی‌شود.

Galatians 2:17: امّا اگر در حالی که در پی پارسا شمرده شدن به‌‌واسطة مسیح هستیم، معلوم شود که گناهکاریم، آیا این بدان معنی است که مسیح مشوّق گناه است؟ به هیچ روی! Galatians 2:18: زیرا اگر آنچه را که خود ویران کردم از نو بنا کنم، در آن صورت نشان می‌دهم که به شریعت نافرمانم. Galatians 2:19: زیرا من به‌‌واسطة خودِ شریعت، نسبت به شریعت مُردم تا برای خدا زیست کنم. Galatians 2:20: با مسیح بر صلیب شده‌ام، و دیگر من نیستم که زندگی می‌کنم، بلکه مسیح است که در من زندگی می‌کند؛ و این زندگی که اکنون در جسم می‌کنم، با ایمان به پسر خداست که مرا محبت کرد و جان خود را به‌‌خاطر من داد. Galatians 2:21: فیض خدا را باطل نمی‌شمارم، زیرا اگر پارسایی از راه شریعت به‌‌دست می‌آمد، پس مسیح بیهوده مرد.

Galatians 3:1: ای غَلاطیان نادان، چه کسی شما را افسون کرده است؟ زیرا در برابر چشمان خود شما عیسی مسیحِ مصلوب بروشنی نقش گردید. Galatians 3:2: فقط می‌خواهم این را بدانم: آیا روح را با انجام اعمال شریعت یافتید یا با ایمان به آنچه شنیدید؟ Galatians 3:3: آیا تا این حد نادانید که با روح آغاز کردید و اکنون می‌خواهید با تلاش انسانی به مقصد برسید؟ Galatians 3:4: آیا همة آن چیزها بیهوده بر شما گذشته است؟ مگر اینکه براستی بیهوده بوده باشد! Galatians 3:5: آیا خدا از آن جهت روح را به شما عطا می‌کند و معجزات در میان شما ظاهر می‌سازد که اعمال شریعت را به‌جا می‌آورید، یا از آن‌‌رو که به آنچه شنیدید ایمان دارید؟ Galatians 3:6: چنانکه ابراهیم «به خدا ایمان آورد و این برای او پارسایی شمرده شد.» Galatians 3:7: پس می‌بینید که کسانی فرزند ابراهیم‌اند که به ایمان تکیه دارند. Galatians 3:8: و کتاب چون پیشتر دید که خدا غیریهودیان را بر پایة ایمان پارسا خواهد شمرد، از این‌‌رو، پیشاپیش به ابراهیم بشارت داد که «تمام قومها به‌‌واسطة تو برکت خواهند یافت.» Galatians 3:9: پس آنها که به ایمان اتکا دارند، با ابراهیمِ ایماندار برکت می‌یابند.

Galatians 3:10: زیرا آنان که بر انجام اعمال شریعت تکیه دارند، همگی دچار لعنت‌اند، چرا که آمده است: «ملعون باد هر که به تمام آنچه در کتاب شریعت نوشته شده عمل نکند.» Galatians 3:11: واضح است که هیچ‌کس به‌‌واسطة شریعت نزد خدا پارسا شمرده نمی‌شود، زیرا «پارسا به ایمان زیست خواهد کرد.» Galatians 3:12: امّا شریعت بر ایمان متکی نیست، بلکه «کسی که اینها را به‌‌عمل آوَرَد، به‌‌واسطة آنها حیات خواهد داشت.» Galatians 3:13: مسیح به‌جای ما لعن شد و این‌‌گونه ما را از لعنت شریعت بازخرید کرد، زیرا نوشته شده که «هر که به دار آویخته شود ملعون است.» Galatians 3:14: او چنین کرد تا برکت ابراهیم در مسیحْ عیسی نصیب غیریهودیان گردد، و تا ما آن روح را که وعده داده شده بود، از راه ایمان دریافت کنیم.

Galatians 3:15: ای برادران، بگذارید از زندگی روزمره مثالی بیاورم. هیچ‌کس نمی‌تواند حتی عهدی بشری را که رسمیت یافته باشد، لغو کند یا چیزی بدان بیفزاید. Galatians 3:16: حال، وعده‌ها به ابراهیم و به نسل او داده شد. نمی‌گوید «و به نسلها،» چنانکه گویی دربارة بسیاری باشد، بلکه می‌گوید به «نسل تو،» که مقصود یک تن یعنی مسیح است. Galatians 3:17: سخن من این است: شریعتی که چهارصد و سی سال بعد آمد، عهدی را که خدا پیشتر بسته بود لغو نمی‌کرد، به‌‌گونه‌ای که وعده باطل گردد. Galatians 3:18: زیرا اگر میراث بر شریعت استوار باشد، دیگر بر وعده استوار نیست؛ امّا خدا آن را از راه وعده به ابراهیم عطا فرمود.

Galatians 3:19: پس مقصود از شریعت چه بود؟ شریعت به‌‌سبب نافرمانیها افزوده شد، آن هم تنها تا زمانی که آن «نسل» که وعده به او اشاره داشت، بیاید. شریعت به‌‌وسیلة فرشتگان و به‌‌دست واسطه‌ای مقرر گردید. Galatians 3:20: امّا هر واسطه‌ای تنها نمایندة یک طرف نیست، حال آنکه خدا یکی است.

Galatians 3:21: پس آیا شریعت بر‌‌خلاف وعده‌های خداست؟ به هیچ روی! زیرا اگر شریعتی داده شده بود که می‌توانست حیات ببخشد، در آن صورت به‌‌یقین پارسایی نیز از راه شریعت فراهم می‌آمد. Galatians 3:22: امّا کتاب اعلام داشت که همه در بند گناه اسیرند، تا آنچه وعده داده شده بود بر پایة ایمان به عیسی مسیح به ایمانداران عطا شود.

Galatians 3:23: پیش از آمدن ایمان، تحت مراقبت شریعت به‌‌سر می‌بردیم و تا ظهور ایمان در بند نگاه داشته می‌شدیم. Galatians 3:24: پس شریعت به تربیت ما گماشته شد تا زمانی که مسیح بیاید و به‌‌وسیلة ایمان پارسا شمرده شویم. Galatians 3:25: امّا اکنون که ایمان آمده، دیگر زیر دستِ آن گماشته نیستیم.

Galatians 3:26: زیرا در مسیحْ عیسی، شما همه به‌‌واسطة ایمان، پسران خدایید. Galatians 3:27: چرا که همگی شما که در مسیح تعمید یافتید، مسیح را در بر کردید. Galatians 3:28: دیگر نه یهودی معنی دارد نه یونانی، نه غلام نه آزاد، نه مرد نه زن، زیرا شما همگی در مسیحْ عیسی یکی هستید. Galatians 3:29: و حال اگر شما از آنِ مسیح هستید، پس نسل ابراهیم‌اید و بنا بر وعده، وارثان نیز هستید.

Galatians 4:1: باری سخن من این است: تا زمانی که وارث صغیر است، با غلام فرقی ندارد، هر‌‌چند مالک همه چیز باشد. Galatians 4:2: و تا زمانی که پدرش تعیین کرده است زیر دست قیّمان و وکلاست. Galatians 4:3: در مورد ما نیز به همین‌‌گونه است: تا زمانی که ما صغیر بودیم، در بندگی اصول ابتدایی دنیا به‌‌سر می‌بردیم. Galatians 4:4: امّا چون زمان مقرر به‌کمال فرا‌‌رسید، خدا پسر خود را فرستاد که از زنی زاده شد و زیر شریعت به‌‌دنیا آمد، Galatians 4:5: تا آنان را که زیر شریعت بودند بازخرید کند، و تا مقام پسرخواندگی را به‌‌دست آوریم. Galatians 4:6: پس چون پسرانید، خدا روح پسر خود را در دلهای ما فرستاده است که ندا در‌‌می‌دهد «اَبّا، پدر.» Galatians 4:7: بدین‌‌سان، دیگر غلام نیستی، بلکه پسری؛ و چون پسری، پس به‌‌واسطة خدا وارث نیز هستی.

Galatians 4:8: پیش از این، زمانی که خدا را نمی‌شناختید، چیزهایی را بندگی می‌کردید که در حقیقت خدا نیستند. Galatians 4:9: امّا اکنون که خدا را می‌شناسید، یا بهتر بگویم، خدا شما را می‌شناسد، چگونه است که دیگر بار به‌‌سوی آن اصول سست و فرومایه بازمی‌گردید؟ آیا می‌خواهید آنها را از سر نو بندگی کنید؟ Galatians 4:10: روزها و ماهها و فصلها و سالها را نگاه می‌دارید! Galatians 4:11: می‌ترسم رنجهایی که برایتان کشیدم به هدر رفته باشد.

Galatians 4:12: ای برادران، از شما تمنا دارم که همچون من بشوید، زیرا من نیز همانند شما شده‌ام. در حقم هیچ بدی نکردید. Galatians 4:13: چنانکه می‌دانید، اوّل بار، بیماری جسمی‌ام سبب شد که بشارت انجیل را به شما برسانم. Galatians 4:14: امّا هر‌‌چند وضع جسمی من برای شما آزمایشی بود، لیکن به من به دیدة تحقیر یا با کراهت نگاه نکردید. برعکس، چنان مرا بگرمی پذیرا شدید که گویی فرشته‌ای از جانب خدا و یا خودِ مسیحْ عیسی بودم. Galatians 4:15: پس کجاست آن شور و شعف شما؟ می‌توانم شهادت بدهم که اگر می‌توانستید، حتی چشمان خود را بیرون آورده به من می‌دادید. Galatians 4:16: آیا اکنون چون حقیقت را به شما می‌گویم دشمنتان شده‌ام؟

Galatians 4:17: آن اشخاص برای شما غیرت دارند، امّا نه با قصد نیکو. آنان می‌خواهند شما را از ما جدا کنند تا برای خودشان غیرت داشته باشید. Galatians 4:18: غیرت داشتن نیکوست، به‌‌شرطی که با قصد نیکو باشد و همیشگی، نه فقط زمانی که من با شما هستم. Galatians 4:19: فرزندان عزیزم، که برایتان باز دردِ زا دارم تا مسیح در شما شکل بگیرد، Galatians 4:20: کاش هم‌اکنون نزدتان بودم تا لحن خود را تغییر می‌دادم، زیرا از شما در شگفتم.

Galatians 4:21: شما که می‌خواهید زیر شریعت باشید، به من بگویید، آیا از آنچه شریعت می‌گوید آگاه نیستید؟ Galatians 4:22: زیرا نوشته شده که ابراهیم دو پسر داشت، یکی از کنیزی و دیگری از زنی آزاد. Galatians 4:23: پسر کنیز به‌‌شیوة معمولِ انسانی تولد یافت؛ امّا تولد پسرِ زنِ آزاد، حاصل وعده بود.

Galatians 4:24: این را می‌توان تمثیل‌وار تلقی کرد. این دو زن، به دو عهد اشاره دارند. یکی از کوه سیناست، که فرزندانی برای بندگی می‌زاید: او هاجر است. Galatians 4:25: هاجر سیناست، که کوهی است در عربستان، و بر شهر اورشلیم کنونی انطباق دارد، زیرا با فرزندانش در بندگی به‌‌سر می‌بَرد. Galatians 4:26: امّا اورشلیمِ بالا آزاد است، که مادر همة ماست. Galatians 4:27: چرا که نوشته شده است: «شاد باش، ای نازا، ای که فرزندان نمی‌زایی؛ فریاد کن و بانگ شادی برآور، ای که درد زایمان نکشیده‌ای؛ زیرا فرزندان زن بی‌کس از فرزندان زن شویمند بیشترند.»

Galatians 4:28: امّا شما ای برادران، همچون اسحاق فرزندان وعده‌اید. Galatians 4:29: در آن زمان، پسری که به‌‌شیوة معمولِ انسانی زاده شد، او را که به‌‌مدد روح به دنیا آمد آزار می‌داد. امروز نیز چنین است. Galatians 4:30: امّا کتاب چه می‌گوید؟ «کنیز و پسرش را بیرون کن، زیرا پسر کنیز هرگز با پسر زن آزاد وارث نخواهد شد.» Galatians 4:31: پس ای برادران، ما فرزندان کنیز نیستیم، بلکه از زن آزادیم.

Galatians 5:1: مسیح ما را آزاد کرد تا آزاد باشیم. پس استوار بایستید و خود را بار دیگر گرفتار یوغ بندگی نکنید.

Galatians 5:2: آنچه می‌گویم آویزة گوش کنید! من، پولُس، به شما می‌گویم که اگر ختنه شوید، مسیح برایتان هیچ سودی نخواهد داشت. Galatians 5:3: یک بار دیگر به هر کسی که ختنه شود اعلام می‌کنم که موظّف به نگاه داشتن تمام شریعت خواهد بود. Galatians 5:4: شما که می‌کوشید با اجرای شریعت پارسا شمرده شوید، از مسیح بیگانه شده و از فیض به‌‌دور افتاده‌اید. Galatians 5:5: زیرا در روح و از راه ایمان است که ما مشتاقانه انتظار آن پارسایی را می‌کشیم که در امیدش به‌‌سر می‌بریم. Galatians 5:6: زیرا در مسیحْ عیسی نه ختنه اهمیّتی دارد نه ختنه‌ناشدگی، بلکه مهم ایمانی است که از راه محبت عمل می‌کند.

Galatians 5:7: خوب می‌دویدید. چه کسی سد راهتان شد تا حقیقت را پیروی نکنید؟ Galatians 5:8: این‌‌گونه انگیزش، از او که شما را فرا‌‌می‌خواند، نیست. Galatians 5:9: «اندکی خمیرمایه، موجب وَر آمدن تمام خمیر می‌شود.» Galatians 5:10: در خداوند یقین دارم که عقیدة دیگری نخواهید داشت. امّا آن که شما را مشوش می‌سازد، هر که باشد، به سزای عملش خواهد رسید. Galatians 5:11: ای برادران، اگر من هنوز ختنه را موعظه می‌کردم، چرا دیگر آزار می‌دیدم؟ زیرا در آن صورت، ناخوشایندی صلیب از میان می‌رفت. Galatians 5:12: و امّا در خصوص آنان که شما را مشوش می‌سازند، کاش که کار را تمام می‌کردند و خود را یکباره از مردی می‌انداختند!

Galatians 5:13: ای برادران، شما به آزادی فرا‌‌خوانده شده‌اید، امّا آزادی خود را فرصتی برای ارضای نفس مسازید، بلکه با محبت، یکدیگر را خدمت کنید. Galatians 5:14: زیرا تمام شریعت در یک حکم خلاصه می‌شود و آن اینکه «همسایه‌ات را همچون خویشتن دوست بدار.» Galatians 5:15: ولی اگر به گزیدن و دریدن یکدیگر ادامه دهید، مواظب باشید که به‌‌دست یکدیگر از میان نروید.

Galatians 5:16: امّا می‌گویم به روح رفتار کنید که تمایلات نفس را به‌جا نخواهید آورد. Galatians 5:17: زیرا تمایلات نفس بر‌‌خلاف روح است و تمایلات روح بر‌‌خلاف نفس؛ و این دو بر‌‌ضد هم‌اند، به‌‌گونه‌ای که دیگر نمی‌توانید هر‌‌آنچه را که می‌خواهید، به‌جا آورید. Galatians 5:18: امّا اگر عنان هدایتتان به‌‌دست روح باشد، دیگر زیر شریعت نخواهید بود.

Galatians 5:19: اعمال نفس روشن است: بی‌عفتی، ناپاکی، و هرزگی؛ Galatians 5:20: بت‌پرستی و جادوگری؛ دشمنی، ستیزه‌جویی، رشک، خشم؛ جاه‌طلبی، نفاق، دسته‌بندی، Galatians 5:21: حسد؛ مستی، عیاشی و مانند اینها. چنانکه پیشتر به شما هشدار دادم، باز می‌گویم که کنندگان چنین کارها پادشاهی خدا را به میراث نخواهند برد.

Galatians 5:22: امّا ثمرة روح، محبت، خوشی، آرامش، صبر، مهربانی، نیکویی، وفاداری، Galatians 5:23: فروتنی و خویشتنداری است. هیچ شریعتی مخالف اینها نیست. Galatians 5:24: آنان که به مسیحْ عیسی تعلق دارند، نفس را با همة هوسها و تمایلاتش بر صلیب کشیده‌اند. Galatians 5:25: اگر به روح زیست می‌کنیم، به روح نیز رفتار کنیم. Galatians 5:26: خودپسند نباشیم و از به‌‌خشم آوردن یکدیگر و حسادت نسبت به هم دست بداریم.

Galatians 6:1: ای برادران، اگر کسی به گناهی گرفتار شود، شما که روحانی هستید او را با ملایمت به راه راست بازگردانید. در عین حال، بهوش باش که خود نیز در وسوسه نیفتی. Galatians 6:2: بارهای سنگین یکدیگر را حمل کنید که این‌‌گونه شریعت مسیح را به‌جا خواهید آورد. Galatians 6:3: زیرا اگر کسی خویشتن را فرد برجسته‌ای پندارد، در حالی که بواقع کسی نباشد، خود را فریب می‌دهد. Galatians 6:4: هر کس باید اعمال خود را بیازماید. در آن‌‌صورت فخر او به خودش خواهد بود، بی‌آنکه خود را با دیگران مقایسه کند. Galatians 6:5: زیرا هر کس بار خود را خواهد بُرد.

Galatians 6:6: هر که از کلام آموزش می‌بیند، باید آموزگار خود را در هر چیز نیکو سهیم سازد.

Galatians 6:7: فریب نخورید: خدا را نمی‌توان استهزا کرد. انسان هر‌‌چه بکارد، همان را درو خواهد کرد. Galatians 6:8: کسی که برای نفْس خود می‌کارد، از نفسْ تباهی درو خواهد کرد؛ امّا کسی که برای روح می‌کارد، از روحْ حیات جاویدان درو خواهد نمود. Galatians 6:9: لذا از انجام کار نیک خسته نشویم، زیرا اگر دست از کار برنداریم، در زمان مناسب محصول را درو خواهیم کرد. Galatians 6:10: پس تا فرصت داریم به همه نیکی کنیم، به‌ویژه به اهل بیت ایمان.

Galatians 6:11: ببینید با چه حروف درشتی به‌‌دست خود برایتان می‌نگارم! Galatians 6:12: آنان که می‌خواهند خود را به‌‌ظاهر خوب نشان دهند، وادارتان می‌کنند که ختنه شوید، تنها به این نیّت که به‌‌خاطر صلیب مسیح آزار نبینند. Galatians 6:13: زیرا حتی آنان که ختنه می‌شوند شریعت را اجرا نمی‌کنند، بلکه می‌خواهند شما ختنه شوید تا به جسم شما افتخار کنند. Galatians 6:14: امّا مباد که من هرگز به چیزی افتخار کنم جز به صلیب خداوندمان عیسی مسیح، که به‌‌واسطة آن، دنیا برای من بر صلیب شد و من برای دنیا. Galatians 6:15: زیرا نه ختنه چیزی است نه ختنه‌ناشدگی؛ آنچه اهمیّت دارد خلقت جدید است. Galatians 6:16: همة آنان را که از این اصل پیروی می‌کنند، و اسرائیل خدا را، آرامش و رحمت باد.

Galatians 6:17: از این پس کسی رنج بر من روا ندارد، زیرا من در بدن خود داغهای عیسی را دارم.

Galatians 6:18: ای برادران، فیض خداوند ما عیسی مسیح با روح شما باد! آمین!

Ephesians 1:1: از پولُس که به‌‌خواست خدا رسول مسیحْ عیسی است، به مقدّسانِ ساکن در شهر اِفِسُس، به آنان که در مسیحْ عیسی وفادارند: Ephesians 1:2: فیض و آرامش از سوی خدا، پدر ما، و خداوندْ عیسی مسیح، بر شما باد.

Ephesians 1:3: متبارک باد خدا و پدر خداوند ما عیسی مسیح، که ما را در مسیح به هر برکت روحانی در جایهای آسمانی مبارک ساخته است. Ephesians 1:4: زیرا پیش از آفرینش جهان، ما را در وی برگزید تا در حضورش مقدّس و بی‌عیب باشیم. و از محبت، Ephesians 1:5: بنا بر خشنودی ارادة خود، ما را از پیش تعیین کرد تا به‌‌واسطة عیسی مسیح از مقام پسرخواندگی او برخوردار شویم. Ephesians 1:6: تا بدین وسیله فیض پرجلال او ستوده شود، فیضی که در آن محبوب برایگان به ما بخشیده شده است. Ephesians 1:7: در او، به‌‌واسطة خون وی بازخرید شده‌ایم، که این همان آمرزش گناهان است، که آن را به اندازة غنای فیض خود، Ephesians 1:8: همراه با حکمت و فهم کامل، بفراوانی به ما بخشیده است. Ephesians 1:9: او راز ارادة خود را به ما شناسانید. این بنا بر خشنودی و قصد نیکوی او در مسیح Ephesians 1:10: برای ادارة امورِ کمالِ دوران بود. و آن اراده این است که همه چیز را، خواه آنچه در آسمان و خواه آنچه بر زمین است، در یکی یعنی مسیح گرد ‌آورد.

Ephesians 1:11: ما نیز در وی میراث او گشتیم، زیرا بنا بر قصد او که همه چیز را مطابق رأی ارادة خود انجام می‌دهد، از پیش تعیین شده بودیم. Ephesians 1:12: تا ما که نخستین کسانی بودیم که به مسیح امید بستیم، مایة ستایشِ جلال او باشیم. Ephesians 1:13: و شما نیز در او جای گرفتید، آنگاه که پیامِ حقیقت، یعنی بشارتِ نجات خود را شنیدید؛ و در او نیز چون ایمان آوردید، با روح‌القدسِ موعود مُهر شدید، Ephesians 1:14: که بیعانة میراث ماست برای تضمین بازخرید آنان که از آنِ خدایند، تا جلال او ستوده شود.

Ephesians 1:15: از این‌‌رو من نیز چون وصف ایمان شما را به عیسای خداوند و محبتتان را به همة مقدّسان شنیدم، Ephesians 1:16: از شکرگزاری برای وجود شما باز‌‌نایستاده‌ام، بلکه پیوسته شما را در دعاهای خود یاد می‌کنم و Ephesians 1:17: از خدای خداوند ما عیسی مسیح، آن پدر پرجلال، می‌خواهم که روح حکمت و مکاشفه را در شناخت خود به شما عطا فرماید، Ephesians 1:18: تا چشمان دلتان روشن شده، امیدی را که خدا شما را بدان فرا‌‌خوانده است، بشناسید و به میراث غنی و پرجلال او در مقدّسان پی ببرید Ephesians 1:19: و از قدرت بی‌نهایت عظیم او نسبت به ما که ایمان داریم، آگاه شوید. این قدرت، برخاسته از عملِ نیروی مقتدر خداست Ephesians 1:20: که آن را در مسیح به‌‌کار گرفت، آن هنگام که او را از مردگان برخیزانید و در جایهای آسمانی، بر دست راست خود نشانید، Ephesians 1:21: بس فراتر از هر ریاست و قدرت و نیرو و حاکمیت، و هر نامی که چه در این عصر و چه در عصر آینده ممکن است از آنِ کسی شود. Ephesians 1:22: و همه چیز را زیر قدمهای او نهاد، و مقرر فرمود که او برای کلیسا سَرِ همه چیز باشد، Ephesians 1:23: کلیسایی که بدن اوست، یعنی پُری او که همه چیز را از هر لحاظ پُر می‌سازد.

Ephesians 2:1: و امّا شما به‌‌سبب نافرمانیها و گناهان خود مرده بودید، Ephesians 2:2: و زمانی در آنها گام می‌زدید، آنگاه که از روشهای این دنیا و از رئیس قدرت هوا پیروی می‌کردید، از همان روحی که هم‌اکنون در سرکشان عمل می‌کند. Ephesians 2:3: ما نیز جملگی زمانی در میان ایشان می‌زیستیم، و از هوای نفس خود پیروی می‌کردیم و خواسته‌ها و افکار آن را به‌جا می‌آوردیم؛ ما نیز همچون دیگران، به‌‌طبع محکوم به غضب خدا بودیم. Ephesians 2:4: امّا خدایی که در رحمانیت دولتمند است، به‌‌خاطر محبت عظیم خود به ما، Ephesians 2:5: حتی زمانی که در نافرمانیهای خود مرده بودیم، ما را با مسیح زنده کرد – پس، از راه فیض نجات یافته‌اید؛ Ephesians 2:6: و ما را با مسیح برخیزانید و در جایهای آسمانی با مسیحْ عیسی نشانید، Ephesians 2:7: تا در عصر آینده، فیض غنی و بی‌مانند خود را در مسیحْ عیسی، به‌‌واسطة مهربانی خود نسبت به ما نشان دهد. Ephesians 2:8: زیرا به فیض و از راه ایمان نجات یافته‌اید – و این از خودتان نیست، بلکه عطای خداست – Ephesians 2:9: و نه از اعمال، تا هیچ‌کس نتواند به خود ببالد. Ephesians 2:10: زیرا ساختة دست خداییم، و در مسیحْ عیسی آفریده شده‌ایم تا کارهای نیک انجام دهیم، کارهایی که خدا از پیش مهیا کرد تا در آنها گام برداریم.

Ephesians 2:11: پس شما که غیریهود به دنیا آمده‌اید، و آنان که خود را «ختنه‌شده» می‌خوانند شما را «ختنه‌ناشده» می‌نامند – در حالی که ختنة آنان عملی جسمانی است که به‌‌دست انسان انجام شده است – شما باید به یاد داشته باشید Ephesians 2:12: که زمانی از مسیح جدا، از اهلیت اسرائیل محروم و با عهدهای شامل وعده، بیگانه بودید، و بی‌امید و بی‌خدا در این جهان به‌‌سر می‌بردید. Ephesians 2:13: امّا اکنون در مسیحْ عیسی، شما که زمانی دور بودید، به‌‌واسطة خون مسیح نزدیک آورده شده‌اید.

Ephesians 2:14: زیرا او خودْ صلح ماست، که این دو گروه را یکی ساخته است. او دیوار جدایی را که در میان بود فرو‌‌ریخته Ephesians 2:15: و دشمنی، یعنی شریعت را که شامل قوانین و مقررات بود، در بدن خود باطل کرده است، بدین قصد که از آن دو یک انسان نوین آفریده، صلح پدید آورد Ephesians 2:16: و هر دو گروه را در یک بدن با خدا آشتی دهد، به‌‌واسطة صلیب خود که بر آن دشمنی را کشت. Ephesians 2:17: او آمد و بشارت صلح را به شما که دور بودید و به آنان که نزدیک بودند، رسانید، Ephesians 2:18: زیرا به‌‌واسطة او، هر دو، توسط یک روح به حضور پدر دسترسی داریم.

Ephesians 2:19: پس دیگر نه بیگانه و اجنبی، بلکه هموطن مقدّسان و عضو خانوادة خدایید؛ Ephesians 2:20: و بر شالودة رسولان و انبیا بنا شده‌اید، که عیسی مسیح خودْ سنگ اصلی آن بناست. Ephesians 2:21: در او تمامی این بنا به هم می‌پیوندد و به‌‌صورت معبدی مقدّس در خداوند بر‌‌پا می‌شود. Ephesians 2:22: و در او شما نیز با هم بنا می‌شوید تا به‌‌صورت مسکنی درآیید که خدا به‌‌واسطة روحش در آن ساکن است.

Ephesians 3:1: از این‌‌رو من، پولُس، که به‌‌خاطر شما غیریهودیان زندانی مسیحْ عیسی هستم –

Ephesians 3:2: و بی‌گمان شما دربارة کارگزاری فیض خدا که برای شما به من بخشیده شده است، شنیده‌اید. Ephesians 3:3: مقصودم رازی است که از راه مکاشفه بر من معلوم گردید، چنانکه تا به‌‌حال مختصری دربارة آن به شما نوشته‌ام، Ephesians 3:4: و با خواندن آن می‌توانید به چگونگی درک من از راز مسیح پی ببرید، Ephesians 3:5: رازی که در نسلهای گذشته بر آدمیان آشکار نشده بود، آن‌‌گونه که اکنون به‌‌واسطة روح بر رسولان مقدّس او و بر انبیا آشکار شده است. Ephesians 3:6: آن راز این است که غیریهودیان در مسیح و به‌‌واسطة انجیل، در میراث و در بدن و در برخورداری از وعدة او شریکند.

Ephesians 3:7: من به موهبت فیض خدا که از طریق عمل قدرت او به من عطا شده است، خادم این انجیل شده‌ام. Ephesians 3:8: هرچند از کمترینِ مقدّسان هم کمترم، این فیض به من عطا شد که بشارتِ غَنایِ بی‌قیاسِ مسیح را به غیریهودیان برسانم، Ephesians 3:9: و بر همگان طرح اجرای رازی را روشن سازم که طی اعصار گذشته نزد خدایی که همه چیز را آفرید، پوشیده نگاه داشته شده بود؛ Ephesians 3:10: تا اکنون از طریق کلیسا حکمت گوناگون خدا بر ریاستها و قدرتهای جایهای آسمانی آشکار شود. Ephesians 3:11: این مطابق است با آن قصد ازلی خدا که بدان در خداوند ما مسیحْ عیسی جامة عمل پوشانید. Ephesians 3:12: ما در او و به‌‌واسطة ایمان به او، می‌توانیم آزادانه و با اطمینان به خدا نزدیک شویم. Ephesians 3:13: پس تمنا دارم به‌‌سبب مصائبی که به‌‌خاطر شما بر خود هموار می‌کنم، دلسرد نشوید، چرا که آنها مایة افتخار شماست.

Ephesians 3:14: از این‌‌رو، زانو می‌زنم در برابر آن پدر که Ephesians 3:15: هر خانواده‌ای در آسمان و بر زمین، از او نام می‌گیرد، Ephesians 3:16: و دعا می‌کنم که بر‌‌حسب غنای جلال خود به شما عطا فرماید که در انسان باطنی خویش به‌‌مدد روح او قوی و نیرومند شوید، Ephesians 3:17: تا مسیح به‌‌واسطة ایمان در دلهای شما ساکن شود، و در محبت ریشه دوانیده، استوار گردید، Ephesians 3:18: تا توان آن بیابید که با همة مقدّسان، به درازا و پهنا و ژرفا و بلندای محبت مسیح پی ببرید Ephesians 3:19: و آن محبت را که فراتر از معرفت بشری است، بشناسید – تا از همة کمالات وجود خدا آکنده شوید.

Ephesians 3:20: جلال باد بر او که می‌تواند به‌‌وسیلة آن نیرو که در ما فعال است، بی‌نهایت فزونتر از هر‌‌آنچه بخواهیم یا تصور کنیم، عمل کند. Ephesians 3:21: بر او در کلیسا و در مسیحْ عیسی، در تمامی نسلها، تا ابد جلال باد! آمین.

Ephesians 4:1: پس من که به‌‌خاطر خداوند در بندم، از شما تمنا دارم بشایستگی دعوتی که از شما به‌‌عمل آمده است، رفتار کنید، Ephesians 4:2: در کمال فروتنی و ملایمت؛ و با بردباری و محبت یکدیگر را تحمل کنید. Ephesians 4:3: به سعی تمام بکوشید تا آن یگانگی را که از روح است، به‌‌مدد رشتة صلح حفظ کنید. Ephesians 4:4: زیرا یک بدن هست و یک روح، چنانکه به یک امید دعوت نیز فرا‌‌خوانده شده‌اید؛ Ephesians 4:5: یک خداوند، یک ایمان، یک تعمید؛ Ephesians 4:6: و یک خدا و پدر همه که فوق همه، از طریق همه، و در همه است.

Ephesians 4:7: امّا به هر یک از ما به‌‌فراخور اندازة بخشش مسیح، فیض بخشیده شده است. Ephesians 4:8: از این‌‌رو می‌گوید: «هنگامی که به عرش برین صعود کرد، اسارت را به اسیری برد و عطایا به مردم داد.»

Ephesians 4:9: عبارت «صعود کرد»، حاکی از چیست، جز آن که به جایهای پست‌تر زمینی نیز نزول کرد؟ Ephesians 4:10: او که نزول کرد، همان است که از همة آسمانها بسی فراتر رفت، تا همه چیز را پر سازد. Ephesians 4:11: و اوست که بخشید برخی را به‌‌عنوان رسول، برخی را به‌‌عنوان نبی، برخی را به‌‌عنوان مبشر، و برخی را به‌‌عنوان شبان و معلّم، Ephesians 4:12: تا مقدّسان را برای کار خدمت آماده سازند، برای بنای بدن مسیح، Ephesians 4:13: تا زمانی که همه به یگانگی ایمان و شناخت پسر خدا دست یابیم و بالغ شده، به بلندای کامل قامت مسیح برسیم.

Ephesians 4:14: آنگاه دیگر همچون کودکان نخواهیم بود تا در اثر امواج به هر سو پرتاب شویم و باد تعالیمِ گوناگون و مکر و حیلة آدمیان در نقشه‌هایی که برای گمراهی می‌کشند، ما را به این‌‌سو و آن‌‌سو براند. Ephesians 4:15: بلکه با بیان محبت‌آمیز حقیقت، از هر حیث تا به قامت او که سر است، یعنی مسیح، رشد خواهیم کرد. Ephesians 4:16: او منشأ رشد تمامی بدن است، بدنی که به‌‌وسیلة همة مفاصلِ نگاهدارنده خود، به هم پیوند و اتصال می‌یابد و در اثر عمل متناسب هر عضوش رشد می‌کند و خود را در محبت بنا می‌نماید.

Ephesians 4:17: پس این را می‌گویم و در خداوند تأکید می‌کنم که رفتار شما دیگر نباید همانند اقوام دور از خدا باشد که در بطالت ذهن خود رفتار می‌کنند. Ephesians 4:18: عقل آنها تاریک شده است، و به‌‌علت جهالتی که نتیجة سختدلی‌شان است، از حیات خدا به‌‌دور افتاده‌اند. Ephesians 4:19: آنان چون هر حساسیتی را از دست داده‌اند، خویشتن را یکسره در هرزگی رها کرده‌اند، چندان‌‌که حریصانه دست به هر ناپاکی می‌آلایند. Ephesians 4:20: امّا شما مسیح را بدین‌‌گونه نیاموختید، Ephesians 4:21: چه بی‌گمان دربارة او شنیدید و مطابق آن حقیقت که در عیسی است، تعلیم یافتید. Ephesians 4:22: شما آموختید که باید به لحاظ شیوة زندگی پیشین خود، آن انسان قدیم را که تحت تأثیر امیال فریبنده دستخوش فساد بود، از تن به‌‌در آورید. Ephesians 4:23: باید اندیشة شما نو شود، Ephesians 4:24: و انسان جدید را در بر کنید، که آفریده شده است تا در پارسایی و قدّوسیت حقیقی، شبیه خدا باشد.

Ephesians 4:25: پس، از دروغ روی بر‌‌تافته، هر یک با همسایة خود، سخن به راستی گویید، چرا که ما همه، اعضای یکدیگریم. Ephesians 4:26: «هنگامی که خشمگین می‌شوید، گناه نکنید» : مگذارید روزتان در خشم به‌‌سر رسد، Ephesians 4:27: و ابلیس را مجال ندهید. Ephesians 4:28: دزد دیگر دزدی نکند، بلکه به کار مشغول شود، و با دستهای خود کاری سودمند انجام دهد، تا بتواند نیازمندان را نیز چیزی دهد.

Ephesians 4:29: دهانتان به هیچ سخن بد گشوده نشود، بلکه گفتارتان بتمامی برای بنای دیگران به‌‌کار آید و نیازی را برآورده، شنوندگان را فیض رساند. Ephesians 4:30: روح قدّوس خدا را که بدان برای روز رهایی مهر شده‌اید، غمگین مسازید. Ephesians 4:31: هر‌‌گونه تلخی، خشم، عصبانیت، فریاد، ناسزاگویی و هر نوع بدخواهی را از خود دور کنید. Ephesians 4:32: با یکدیگر مهربان و دلسوز باشید و همان‌‌گونه که خدا شما را در مسیح بخشوده است، شما نیز یکدیگر را ببخشایید.

Ephesians 5:1: پس همچون فرزندانی عزیز، از خدا سرمشق بگیرید. Ephesians 5:2: و با محبت رفتار کنید، چنان که مسیح هم ما را محبت کرد و جان خود را همچون قربانی و هدیه‌ای عطرآگین در راه ما به خدا تقدیم نمود.

Ephesians 5:3: مباد که در میان شما از بی‌عفتی یا هر‌‌گونه ناپاکی یا شهوت‌پرستی حتی سخن به میان آید، زیرا اینها شایستة مقدّسان نیست. Ephesians 5:4: گفتار زشت و بیهوده‌گویی و سخنان مبتذل نیز به هیچ روی زیبنده نیست؛ به‌جای آن باید شکرگزاری کرد. Ephesians 5:5: زیرا یقین بدانید که هیچ بی‌عفت یا ناپاک یا شهوت‌پرست، که بت‌پرست باشد، در پادشاهی مسیح و خدا نصیبی ندارد. Ephesians 5:6: مگذارید کسی شما را با سخنان پوچ بفریبد، زیرا به‌‌خاطر همین چیزهاست که غضب خدا بر سرکشان نازل می‌شود. Ephesians 5:7: پس با آنها شریک مشوید.

Ephesians 5:8: شما زمانی تاریکی بودید، امّا اکنون در خداوندْ نور هستید. پس همچون فرزندان نور رفتار کنید. Ephesians 5:9: زیرا ثمرة نور، هر‌‌گونه نیکویی، پارسایی و راستی است. Ephesians 5:10: بسنجید که مایة خشنودی خداوند چیست. Ephesians 5:11: در کارهای بی‌ثمر تاریکی سهیم نشوید، بلکه آنها را افشا کنید. Ephesians 5:12: زیرا حتی بر زبان آوردن آنچه چنین کسان در خفا می‌کنند، شرم‌آور است. Ephesians 5:13: امّا هر‌‌آنچه به‌‌وسیلة نور افشا گردد، آشکارا دیده می‌شود. Ephesians 5:14: زیرا نور است که هر چیز را آشکار می‌کند. از این جهت گفته شده است: «ای که در خوابی، بیدار شو، از مردگان برخیز، که مسیح بر تو خواهد درخشید.»

Ephesians 5:15: پس، بسیار مراقب باشید که چگونه رفتار می‌کنید، رفتاری نه چون نادانان بلکه چون دانایان. Ephesians 5:16: فرصتها را غنیمت شمارید، زیرا روزهای بدی است. Ephesians 5:17: پس نادان نباشید، بلکه دریابید که خواست خداوند چیست. Ephesians 5:18: مست شراب مشوید، که شما را به هرزگی می‌کشاند؛ بلکه از روح پر شوید. Ephesians 5:19: با مزامیر، سرودها و نغمه‌هایی که از روح است با یکدیگر گفتگو کنید و از صمیم دل برای خداوند بسرایید و ترنم نمایید. Ephesians 5:20: همواره خدای پدر را به نام خداوند ما عیسی مسیح برای همه چیز شکر گویید.

Ephesians 5:21: به حرمت مسیح، تسلیم یکدیگر باشید.

Ephesians 5:22: ای زنان، تسلیم شوهران خود باشید، همان‌‌گونه که تسلیم خداوند هستید. Ephesians 5:23: زیرا شوهرْ سَرِ زن است، چنان که مسیح نیز سَرِ کلیسا، بدن خویش، و نجات‌دهندة آن است. Ephesians 5:24: پس همان‌‌گونه که کلیسا تسلیم مسیح است، زنان نیز باید در هر امری تسلیم شوهران خود باشند.

Ephesians 5:25: ای شوهران، زنان خود را محبت کنید، آن‌‌گونه که مسیح نیز کلیسا را محبت کرد و جان خویش را فدای آن نمود، Ephesians 5:26: تا آن را به آبِ کلام بشوید و این‌‌گونه کلیسا را طاهر ساخته، تقدیس نماید، Ephesians 5:27: و کلیسایی درخشان را نزد خود حاضر سازد که هیچ لک و چین و نقصی دیگر نداشته، بلکه مقدّس و بی‌عیب باشد. Ephesians 5:28: به همین‌‌سان، شوهران باید همسران خود را همچون بدن خویش محبت کنند. آن که زن خود را محبت می‌کند، خویشتن را محبت می‌نماید. Ephesians 5:29: زیرا هرگز کسی از بدن خود نفرت ندارد، بلکه به آن خوراک می‌دهد و از آن نگاهداری می‌کند، همچنانکه مسیح نیز از کلیسا مراقبت می‌نماید – Ephesians 5:30: زیرا ما اعضای بدن اوییم. Ephesians 5:31: «از این‌‌رو مرد، پدر و مادر خود را ترک گفته، به زن خویش خواهد پیوست، و آن دو یک تن خواهند شد.» Ephesians 5:32: این راز، بس عظیم است – امّا من دربارة مسیح و کلیسا سخن می‌گویم. Ephesians 5:33: باری، هر یک از شما نیز باید زن خود را همچون خویشتن محبت کند، و زن باید شوهر خویش را حرمت نهد.

Ephesians 6:1: ای فرزندان، از والدین خود در خداوند اطاعت کنید، زیرا کار درست این است. Ephesians 6:2: «پدر و مادر خود را گرامی دار»، که این نخستین حکمِ با وعده است: Ephesians 6:3: «تا کامیاب شوی و بر زمین عمرِ طولانی کنی.»

Ephesians 6:4: ای پدران، فرزندان خود را خشمگین مسازید، بلکه آنها را با تعلیم و تربیت خداوند بزرگ کنید.

Ephesians 6:5: ای غلامان، اربابان زمینی خود را با احترام و ترس، و با اخلاص قلبی، اطاعت کنید، چنانکه گویی از مسیح اطاعت می‌کنید. Ephesians 6:6: و این نیز، تنها نه هنگامی که مراقب شما هستند، و یا برای جلب توجه آنها، بلکه همچون غلامان مسیح، خواست خدا را با دل و جان به‌جای آورید. Ephesians 6:7: با شور و شوق خدمت کنید، چنانکه گویی خداوند را خدمت می‌کنید نه انسان را، Ephesians 6:8: زیرا می‌دانید که خداوند به هر کس پاداش همة کارهای نیکش را خواهد داد، خواه غلام باشد، خواه آزاد.

Ephesians 6:9: و شما ای اربابان، با غلامان خود همین‌‌گونه رفتار کنید، و از تهدیدشان دست بدارید، زیرا می‌دانید او که هم ارباب ایشان و هم ارباب شماست، در آسمان است، و نزد او کسی را بر دیگری برتری نیست.

Ephesians 6:10: باری، در خداوند، و به پشتوانة قدرت مقتدر او نیرومند باشید. Ephesians 6:11: اسلحة کامل خدا را بر تن کنید تا بتوانید در برابر حیله‌های ابلیس بایستید. Ephesians 6:12: زیرا ما را کشتی گرفتن با جسم و خون نیست، بلکه ما علیه قدرتها، علیه ریاستها، علیه خداوندگاران این دنیای تاریک، و علیه فوجهای ارواح شریر در جایهای آسمانی می‌جنگیم. Ephesians 6:13: پس اسلحة کامل خدا را بر تن کنید، تا در روز شر شما را یارای ایستادگی باشد، و بتوانید پس از انجام همه چیز، بایستید. Ephesians 6:14: پس استوار ایستاده، کمربند حقیقت را به میان ببندید و زره پارسایی را بر تن کنید، Ephesians 6:15: و کفش آمادگی برای اعلام انجیلِ صلح را به‌‌پا نمایید. Ephesians 6:16: افزون بر این‌‌همه، سپر ایمان را بر‌‌گیرید، تا بتوانید با آن، همة تیرهای آتشین آن شرور را خاموش کنید. Ephesians 6:17: کلاهخود نجات را بر سر نهید و شمشیر روح را که کلام خداست، به‌‌دست گیرید. Ephesians 6:18: و در همه وقت، با همه نوع دعا و تمنا، در روح دعا کنید و برای همین بیدار و هوشیار باشید و پیوسته با پایداری برای همة مقدّسان دعا کنید.

Ephesians 6:19: برای من نیز دعا کنید، تا هر‌‌گاه دهان به سخن می‌گشایم، کلام به من عطا شود تا راز انجیل را دلیرانه اعلام کنم، Ephesians 6:20: که سفیر آنم، هر‌‌چند در زنجیر! دعا کنید که آن را با شهامت اعلام کنم، چنانکه شایسته است.

Ephesians 6:21: برای آنکه از احوال من آگاه باشید و بدانید چه می‌کنم، تیخیکوس، برادر عزیز و خادم وفادار در خداوند، همه چیز را به شما خواهد گفت. Ephesians 6:22: من او را به همین منظور نزدتان می‌فرستم تا از احوال ما آگاه شوید، و تا او تشویقتان کند.

Ephesians 6:23: از خدای پدر و عیسی مسیح خداوند، برای برادرانْ آرامش و محبتِ همراه با ایمان می‌طلبم. Ephesians 6:24: فیض و نامیرایی بر همة کسانی که خداوند ما عیسی مسیح را دوست می‌دارند.

Philippians 1:1: از پولُس و تیموتائوس، خادمان مسیحْ عیسی،

به همة مقدّسان فیلیپی که در مسیحْ عیسایند، از جمله ناظران و خادمان:

Philippians 1:2: فیض و آرامش از جانب خدا، پدر ما، و خداوند، عیسی مسیح، بر شما باد.

Philippians 1:3: هر‌‌گاه شما را به یاد می‌آورم، خدای خود را شکر می‌گویم Philippians 1:4: و همواره در همة دعاهایم برای همگی شما شادمانه دعا می‌کنم، Philippians 1:5: زیرا از روز نخست تا به امروز، در کار انجیل شریک بوده‌اید. Philippians 1:6: یقین دارم آن که کاری نیکو در شما آغاز کرد، آن را تا روز عیسی مسیح به‌‌کمال خواهد رسانید. Philippians 1:7: بجاست که دربارة جمیع شما چنین بیندیشم، چرا که در دل من جای دارید؛ زیرا شما همه با من در فیض خدا شریکید، چه در زنجیر باشم و چه مشغول دفاع از انجیل و اثبات حقانیت آن. Philippians 1:8: خدا شاهد است که با عواطف خودِ مسیحْ عیسی، مشتاق همة شما هستم.

Philippians 1:9: دعایم این است که محبت شما هر‌‌چه بیشتر فزونی یابد و با شناخت و بصیرت کامل همراه باشد، Philippians 1:10: تا بتوانید چیزهای بهتر را تشخیص دهید و در روز مسیح، پاک و بی‌عیب Philippians 1:11: و آکنده از ثمرات پارسایی باشید که به‌‌واسطة عیسی مسیح به‌‌بار می‌آید و به تجلیل و سپاس خدا می‌انجامد.

Philippians 1:12: ای برادران، می‌خواهم بدانید که آنچه بر من گذشت، در عمل به پیشرفت انجیل انجامید، Philippians 1:13: به‌‌گونه‌ای که بر تمامی نگهبانان کاخ سلطنتی و بر همگان عیان شد که من به‌‌خاطر مسیح در زنجیرم؛ Philippians 1:14: و زنجیرهایم سبب شد که بیشترِ برادران، در خداوند قوی‌دل شوند تا با شهامت تمام، کلام خدا را بی‌واهمه بیان کنند.

Philippians 1:15: امّا بعضی از حسد و حس رقابت مسیح را وعظ می‌کنند، حال آنکه بعضی دیگر با حسن نیّت. Philippians 1:16: اینان از محبت چنین می‌کنند، زیرا می‌دانند که من برای دفاع از انجیل در اینجا گذاشته شده‌ام. Philippians 1:17: امّا آنان از سَرِ جاه‌طلبی به مسیح وعظ می‌کنند، نه با خلوص نیّت، با این گمان که بر رنجهای من در زندان می‌افزایند. Philippians 1:18: امّا چه باک؟ مهم این است که به هر صورت، مسیح موعظه شود، چه نیّت درست باشد، چه نادرست! و من از این بابت شادمانم.

آری، و باز هم شادی خواهم کرد، Philippians 1:19: زیرا می‌دانم که با دعاهای شما و یاری روح عیسی مسیح، اینها به نجات من خواهد انجامید، Philippians 1:20: چنانکه مشتاقانه انتظار می‌کشم و امید دارم که در هیچ چیز سرافکنده نخواهم شد، بلکه با کمال دلیری، اکنون نیز چون همیشه، چه در مرگ و چه در زندگی، مسیح در بدنم جلال خواهد یافت. Philippians 1:21: زیرا مرا زیستن مسیح است، و مردن، سود. Philippians 1:22: اگر می‌باید به حیات خود در این بدن ادامه دهم، این برایم به‌‌منزلة کار و کوششی پرثمر خواهد بود. و نمی‌دانم کدام را برگزینم! Philippians 1:23: زیرا بین این دو سخت در کشمکشم: چرا که آرزو دارم رخت از این جهان بر‌‌بندم و با مسیح باشم، که این به‌‌مراتب بهتر است؛ Philippians 1:24: امّا ماندنم در جسم برای شما ضروریتر است. Philippians 1:25: چون از این یقین دارم، می‌دانم که برای پیشرفت و شادی شما در ایمان، زنده خواهم ماند و با همة شما به‌‌سر خواهم برد، Philippians 1:26: تا با دوباره آمدنم نزد شما، فخرتان در مسیحْ عیسی به‌‌سبب من افزون گردد.

Philippians 1:27: فقط از شما می‌خواهم که به‌‌شیوة شایسته انجیل مسیح رفتار کنید، تا خواه بیایم و شما را ببینم و خواه در غیابم از احوالتان بشنوم، خاطرم آسوده باشد که در یک روح استوارید و چون یک تن، دوش‌‌به‌‌دوش برای ایمان انجیل مجاهده می‌کنید، Philippians 1:28: و در هیچ چیز از مخالفان هراسی ندارید، که همین در مورد آنان نشان هلاکت است، امّا نشان نجات شماست، و این از خداست. Philippians 1:29: زیرا این افتخار نصیب شما شده که نه تنها به مسیح ایمان آورید، بلکه در راه او رنج هم ببرید. Philippians 1:30: چرا که شما را همان مجاهده است که مرا مشغول به آن دیدید و اکنون می‌شنوید که هنوز هم بدان مشغولم.

Philippians 2:1: پس اگر در مسیح دلگرمید، اگر محبت او مایة تسلی شماست، اگر در روحْ رفاقت دارید، و اگر از رحم و شفقت برخوردارید، Philippians 2:2: بیایید شادی مرا به‌‌کمال رسانید و با یکدیگر وحدت نظر و محبت متقابل داشته، یکدل و یکرأی باشید. Philippians 2:3: هیچ کاری را از سَرِ جاه‌طلبی یا تکبّر نکنید، بلکه با فروتنی دیگران را از خود بهتر بدانید. Philippians 2:4: هیچ‌یک از شما تنها به فکر خود نباشد، بلکه به دیگران نیز بیندیشد. Philippians 2:5: همان طرز فکر را داشته باشید که مسیحْ عیسی داشت:
Philippians 2:6: او که همذات با خدا بود،

از برابری با خدا به نفع خود بهره نجُست،

Philippians 2:7: بلکه خود را خالی کرد و ذات غلام پذیرفته،

به شباهت آدمیان درآمد.

Philippians 2:8: و چون در سیمای بشری یافت شد خود را خوار ساخت و تا به مرگ، حتی مرگ بر صلیب

مطیع گردید.
Philippians 2:9: پس خدا نیز او را بغایت سرافراز کرد و نامی برتر از همة نامها بدو بخشید،

Philippians 2:10: تا به نام عیسی

هر زانویی خم شود، در آسمان، بر زمین و در زیر زمین،

Philippians 2:11: و هر زبانی اقرار کند که عیسی مسیحْ «خداوند» است، برای جلال خدای پدر.

Philippians 2:12: پس ای عزیزان، همان‌‌گونه که همیشه مطیع بوده‌اید، نه تنها در حضور من، بلکه اکنون بسی بیشتر حتی در غیابم، نجات خود را ترسان و لرزان به‌‌عمل آورید؛ Philippians 2:13: زیرا خداست که با عمل نیرومند خود، هم تصمیم و هم قدرت انجام آنچه را که خشنودش می‌سازد، در شما پدید می‌آورد.

Philippians 2:14: هر کاری را بدون غرغر و مجادله انجام دهید، Philippians 2:15: تا بی‌پیرایه و بی‌آلایش، و فرزندان بی‌عیب خدا باشید، در بین نسلی کژرو و منحرف که در میانشان همچون ستارگانْ در این جهان می‌درخشید، Philippians 2:16: همچنان که کلام حیات را استوار نگاه داشته‌اید. در این صورت، می‌توانم در روز مسیح مباهات کنم که بیهوده ندویده و عبث محنت نکشیده‌ام. Philippians 2:17: امّا حتی اگر چون هدیه‌ای ریختنی، بر قربانی و خدمت ایمانتان ریخته شوم، خوشحالم و با همة شما شادی می‌کنم. Philippians 2:18: و شما نیز باید همین‌‌گونه خوشحال باشید و با من شادی کنید.

Philippians 2:19: در خداوندْ عیسی امید دارم تیموتائوس را بزودی نزد شما بفرستم تا با آگاهی از احوالتان دل‌شاد گردم. Philippians 2:20: کسی دیگر ندارم که اینچنین خالصانه به فکرتان باشد. Philippians 2:21: چرا که همه در پی نفع خویشند، نه امور عیسی مسیح. Philippians 2:22: امّا شما می‌دانید که تیموتائوس آزمایش خود را پس داده، زیرا با من، همچون پسری با پدر خود، در کار انجیل خدمت کرده است. Philippians 2:23: پس امیدوارم به محض روشن شدن تکلیفم، او را نزد شما بفرستم؛ Philippians 2:24: و در خداوند اطمینان دارم که خود نیز بزودی خواهم آمد.

Philippians 2:25: بعلاوه، لازم می‌دانم اِپافْرودیتوس را نزد شما باز پس فرستم، او را که از یک سو برادر، همکار و همرزم من است، و از سوی دیگر، فرستادة شما برای رسیدگی به نیازهای من. Philippians 2:26: زیرا مشتاق دیدار همة شماست و از بابت اینکه شنیدید بیمار شده بود، غمگین است. Philippians 2:27: براستی که بیمار و حتی در آستانة مرگ بود. امّا خدا بر او رحم کرد، و نه تنها بر او، بلکه بر من نیز، تا غمی بر غمهایم افزوده نشود. Philippians 2:28: پس می‌خواهم او را هر‌‌چه زودتر بفرستم، تا دیگر بار با دیدنش شادمان شوید و از غم من نیز کاسته شود. Philippians 2:29: در خداوند، او را با شادی تمام بپذیرید و چنین کسان را گرامی بدارید، Philippians 2:30: زیرا در راه خدمت به مسیح تا سرحد مرگ پیش رفت و برای جبران کاستی خدمت شما به من، جان خود را به خطر انداخت.

Philippians 3:1: دیگر آنکه ای برادران من، در خداوند شاد باشید! تکرار این مطالب زحمتی برایم نیست بلکه ایمنی شماست. Philippians 3:2: از آن سگها بر‌‌حذر باشید؛ از آن شرارت‌پیشگان بپرهیزید؛ از آن مُثله‌کنندگان دوری کنید؛ Philippians 3:3: زیرا ختنه‌شدگانِ واقعی ماییم که در روحِ خدا عبادت می‌کنیم، و فخرمان به مسیحْ عیسی است و به افتخارات انسانی خود اتکا نداریم – Philippians 3:4: هر‌‌چند من خودْ دلایل خوبی برای اتکا به آنها دارم.

آری، اگر کسی می‌پندارد که دلایل خوبی برای اتکا به این‌گونه افتخارات انسانی دارد، من دلایلی محکمتر دارم: Philippians 3:5: ختنه شده در روز هشتم، از قوم اسرائیل، از قبیلة بنیامین، فرزند عبرانی از والدین عبرانی؛ به‌‌لحاظ اجرای شریعت، فَریسی؛ Philippians 3:6: به‌‌لحاظ غیرت، آزاردهنده کلیسا؛ به‌‌لحاظ پارساییِ شریعتی، بی‌عیب. Philippians 3:7: امّا آنچه مرا سود بود، آن را به‌‌خاطر مسیح زیان شمردم. Philippians 3:8: بلکه همه چیز را در قیاس با برتری شناخت خداوندم مسیحْ عیسی، زیان می‌دانم، که به‌‌خاطر او همه چیز را از کف داده‌ام. آری، اینها همه را فضله می‌شمارم تا مسیح را به‌‌دست آورم Philippians 3:9: و در او یافت شوم، نه با پارسایی خویشتن که از شریعت است، بلکه با آن پارسایی که از راه ایمان به مسیح به‌‌دست می‌آید، آن پارسایی که از خدا و بر پایة ایمان است. Philippians 3:10: می‌خواهم مسیح و نیروی رستاخیزش را بشناسم و در رنجهای او سهیم شده، با مرگش همشکل گردم، Philippians 3:11: تا به هر طریق که شده به رستاخیز از مردگان نایل شوم.

Philippians 3:12: نمی‌گویم هم‌اکنون به اینها دست یافته‌ام یا کامل شده‌ام، بلکه خود را به پیش می‌رانم تا چیزی را به‌‌دست آورم که مسیحْ عیسی برای آن مرا به‌‌دست آورد. Philippians 3:13: برادران، گمان نمی‌کنم که هنوز آن را به‌‌دست آورده باشم؛ امّا یک کار می‌کنم، و آن اینکه آنچه در عقب است به فراموشی می‌سپارم و به‌‌سوی آنچه در پیش است خود را به جلو کشانده، Philippians 3:14: برای رسیدن به خط پایان می‌کوشم، تا جایزه‌ای را به‌‌دست آورم که خدا برای آن مرا در مسیحْ عیسی به بالا فرا‌‌خوانده است.

Philippians 3:15: همة ما که بالغیم، باید چنین بیندیشیم؛ و اگر دربارة موضوعی به‌‌گونه‌ای دیگر می‌اندیشید، این را نیز خدا بر شما آشکار خواهد فرمود. Philippians 3:16: مهم این است که به هر مرحله‌ای که رسیده‌ایم، مطابق آن رفتار کنیم.

Philippians 3:17: ای برادران، با هم از من سرمشق بگیرید، و توجه خود را به کسانی معطوف کنید که مطابق الگویی که در ما سراغ دارید، رفتار می‌کنند. Philippians 3:18: زیرا همان‌گونه که بارها به شما گفته‌ام و اکنون نیز اشکریزان تکرار می‌کنم، بسیاری چون دشمنان صلیب مسیح رفتار می‌کنند. Philippians 3:19: عاقبت چنین کسان هلاکت است. خدای آنان شکمشان است و به چیزهای ننگ‌آور مباهات می‌کنند، و افکارشان معطوف به امور زمینی است. Philippians 3:20: حال آنکه ما اهل آسمانیم و با اشتیاق تمام انتظار می‌کشیم که نجات‌دهنده، یعنی خداوندمان عیسی مسیح، از آنجا ظهور کند. Philippians 3:21: او با نیرویی که وی را قادر می‌سازد تا همه چیز را به فرمان خود درآورد، بدنهای حقیر ما را تبدیل خواهد کرد تا به شکل بدن پرجلال او درآید.

Philippians 4:1: پس، ای برادرانِ محبوب من که مشتاق دیدارتانم، ای که شادی و تاجِ سرم هستید، ای عزیزان، بدین‌‌گونه در خداوند استوار باشید.

Philippians 4:2: از اِفُودیه و سینتیخی استدعا دارم که در خداوند یکرأی باشند. Philippians 4:3: و از تو نیز ای همکار وفادار، تقاضا دارم که این دو بانو را یاری کنی، زیرا همراه با اکْلیمِنتُس و دیگر همکارانم که نامشان در دفتر حیات نوشته شده است، دوشادوش من برای کار انجیل مجاهده کرده‌اند.

Philippians 4:4: همیشه در خداوند شاد باشید؛ باز هم می‌گویم: شاد باشید. Philippians 4:5: بگذارید حلم شما بر همگان آشکار باشد. خداوند نزدیک است. Philippians 4:6: برای هیچ چیز نگران نباشید، بلکه در هر چیز با دعا و استغاثه، همراه با شکرگزاری، درخواستهای خود را به خدا ابراز کنید. Philippians 4:7: بدین‌‌گونه، آرامش خدا که فراتر تمامی عقل است، دلها و ذهنهایتان را در مسیحْ عیسی محفوظ نگاه خواهد داشت.

Philippians 4:8: در پایان، ای برادران، هر‌‌آنچه راست است، هر‌‌آنچه والاست، هر‌‌آنچه درست است، هر‌‌آنچه پاک است، هر‌‌آنچه دوست‌داشتنی و هر‌‌آنچه ستودنی است، بدان بیندیشید. اگر چیزی عالی است و شایان ستایش، در آن تأمل کنید. Philippians 4:9: آنچه از من آموخته و پذیرفته‌اید و هر‌‌آنچه از من شنیده و یا در من دیده‌اید، همان را به‌‌عمل آورید، که خدای آرامش با شما خواهد بود.

Philippians 4:10: در خداوند بسیار شادمانم که اکنون دیگر بار عنایت شما به احتیاجات من شکوفا شده است. البته شما همیشه به فکر من بوده‌اید، امّا فرصت ابراز آن را نداشتید. Philippians 4:11: این را از سر نیاز نمی‌گویم، زیرا آموخته‌ام که در هر حال قانع باشم. Philippians 4:12: معنی نیازمند بودن را می‌دانم، معنی زندگی در وفور نعمت را نیز می‌دانم. در هر وضع و حالی، رمز زیستن در سیری و گرسنگی، و بی‌نیازی و نیازمندی را فرا‌‌گرفته‌ام. Philippians 4:13: قدرت هر چیز را دارم در او که مرا نیرو می‌بخشد. Philippians 4:14: با این‌‌حال، لطف کردید که در زحمات من شریک شدید.

Philippians 4:15: شما نیز، ای فیلیپیان، بخوبی می‌دانید که در اوایل ایمانتان به انجیل، پس از آنکه مقدونیه را ترک کردم، هیچ کلیسایی جز شما در امر دادن و گرفتن با من شریک نشد. Philippians 4:16: زیرا حتی زمانی که در تِسالونیکی بودم، چند بار برای رفع احتیاجاتم فرستادید. Philippians 4:17: نه اینکه در پی دریافت هدیه باشم، بلکه در پی بهره‌ای هستم که بر حساب شما افزوده شود. Philippians 4:18: وجه کامل به من پرداخت شد و بیش از احتیاج خود دارم. حال که کمک ارسالی شما را از اِپافْرودیتوس دریافت کرده‌ام، از همه چیز بفراوانی برخوردارم. هدیه شما عطر خوشبو و قربانی مقبولی است که خدا را خشنود می‌سازد. Philippians 4:19: و خدای من، همة نیازهای شما را بر‌‌حسب دولت پرجلال خود در مسیحْ عیسی رفع خواهد کرد. Philippians 4:20: خدا و پدر ما را تا ابد جلال باد. آمین.

Philippians 4:21: به همة مقدّسان در مسیحْ عیسی سلام برسانید. برادرانی که با من هستند، شما را سلام می‌گویند. Philippians 4:22: همة مقدّسانِ اینجا شما را سلام می‌فرستند، بخصوص آنان که از دربار قیصرند.

Philippians 4:23: فیض خداوندْ عیسی مسیح با روح شما باد. آمین.

Colossians 1:1: از پولُس که به‌‌خواست خدا، رسول مسیحْ عیسی است،

و از برادرمان، تیموتائوس،

Colossians 1:2: به مقدّسان و برادران وفادار در مسیح که در شهر کولُسی هستند:

فیض و آرامش از سوی خدا، پدر ما، بر شما باد.

Colossians 1:3: ما همواره به‌‌هنگام دعا برای شما، خدا، پدر خداوندمان عیسی مسیح را شکر می‌گزاریم، Colossians 1:4: زیرا وصف ایمان شما به مسیحْ عیسی و محبتی را که به همة مقدّسان دارید، شنیده‌ایم. Colossians 1:5: اینها از امیدی سرچشمه می‌گیرد که در آسمان برای شما محفوظ است و پیشتر درباره‌اش از پیام حقیقت یعنی انجیل شنیده‌اید، Colossians 1:6: انجیلی که به شما رسیده است و در سرتاسر جهان ثمر می‌دهد و رشد می‌کند، همان‌‌گونه که در میان شما نیز، از روزی که آن را شنیدید و فیض خدا را به معنای واقعی درک کردید، عمل کرده است. Colossians 1:7: شما آن را از همکار عزیز ما، اِپافْراس آموختید که خادم وفادار مسیح به نیابت از ماست. Colossians 1:8: او ما را از محبت شما که در روح است، آگاه ساخت.

Colossians 1:9: از همین‌‌رو، از روزی که این را شنیدیم، از دعا کردن برای شما باز‌‌نایستاده‌ایم، بلکه پیوسته از خدا می‌خواهیم که با عطای هر‌‌گونه حکمت و فهمی که از روح است، شما را از شناخت اراده خود آکنده سازد. Colossians 1:10: ما چنین دعا می‌کنیم تا رفتار شما شایستة خداوند باشد، و بتوانید او را از هر جهت خشنود سازید: یعنی در هرکار نیک ثمر آورید و در شناخت خدا رشد کنید Colossians 1:11: و با همة نیرویی که از قدرت پرجلال او سرچشمه می‌گیرد، از هرحیث نیرومند شوید تا صبر و تحمل بسیار داشته باشید؛ و نیز تا شادمانه Colossians 1:12: پدر را شکر گویید که شما را شایستة سهیم شدن در میراث مقدّسان در قلمرو نور گردانیده است. Colossians 1:13: زیرا ما را از قدرت تاریکی رهانیده و به پادشاهی پسر عزیزش منتقل ساخته است، Colossians 1:14: که در او بازخرید شده‌ایم، یعنی از آمرزش گناهان برخورداریم.

Colossians 1:15: او صورت خدای نادیده است و فرزند ارشد بر تمامی آفرینش، Colossians 1:16: زیرا همهچیز به‌‌واسطة او آفریده شد: آنچه در آسمان و آنچه بر زمین است، دیدنیها و نادیدنیها، تختها و فرمانرواییها، ریاستها و قدرتها؛ همة موجودات به‌‌واسطة او و برای او آفریده شدند. Colossians 1:17: او پیش از همهچیز وجود داشته، و همهچیز در او قوام دارد. Colossians 1:18: او بدن، یعنی کلیسا، را سَر است. او سرآغاز و نخستزاده از میان مردگان است، تا در همهچیزْ برتری از آن او باشد. Colossians 1:19: زیرا خشنودی خدا در این بود که با همة کمال خود در او ساکن شود، Colossians 1:20: و به‌‌واسطة او همهچیز را، چه در آسمان و چه بر زمین، با خود آشتی دهد، به‌‌وسیلة صلحی که با ریخته شدن خون وی بر صلیب پدید آورد.

Colossians 1:21: شما نیز زمانی بیگانه با خدا، و در افکار خویش دشمن او بودید، و این در اعمال شریرانه شما پدیدار می‌گشت. Colossians 1:22: امّا اکنون او شما را به‌‌واسطة بدن بشری مسیح و از طریق مرگ او آشتی داده است، تا شما را مقدّس و بی‌عیب و بَری از هر ملامت به‌‌حضور خود بیاورد، Colossians 1:23: به‌‌شرطی که در ایمان خود استوار بمانید و امید انجیل را از دست ندهید، همان انجیل که شنیدید و به تمامی خلقت زیر آسمان موعظه شده است، و من، پولُس، خادم آن گشته‌ام.

Colossians 1:24: اکنون از رنجهایی که به‌‌خاطر شما کشیدم شادمانم و هر کاستی رنجهای مسیح را در بدن خود جبران می‌کنم، به‌‌خاطر بدن او که کلیساست. Colossians 1:25: من بنابر مأموریتی که خدا به من سپرد، خادم کلیسا گشتم، تا کلام خدا را به‌کمال به شما بیان کنم، Colossians 1:26: یعنی آن راز را که طی اعصار و نسلهای متمادی پنهان نگاه داشته شده بود، امّا اکنون بر مقدّسان آشکار شده است. Colossians 1:27: خدا چنین اراده فرمود که بر ایشان آشکار سازد که این راز از چه جلال عظیمی در میان غیریهودیان برخوردار است، رازی که همانا مسیح در شماست، که امید جلال است.

Colossians 1:28: ما او را وعظ می‌کنیم، و هرکس را با کمال حکمت پند می‌دهیم و می‌آموزیم، تا همه را کامل در مسیح حاضر سازیم. Colossians 1:29: از این‌‌روست که زحمت می‌کشم و با نیروی او که در من نیرومندانه عمل می‌کند، به مجاهده مشغولم.

Colossians 2:1: پس می‌خواهم بدانید که به‌‌خاطر شما و کسانی که در لائودیکیه هستند، و برای همة آنان که روی مرا ندیده‌اند، چه مجاهده‌ای دارم، Colossians 2:2: تا دلگرم شده، در محبت متحد گردند، و از همة غنای فهم و درکی کامل برخوردار گشته، راز خدا یعنی مسیح را بشناسند، Colossians 2:3: که در او همة گنجهای حکمت و معرفت نهفته است. Colossians 2:4: این را می‌گویم تا هیچ‌کس شما را با استدلالهای فریبنده گمراه نسازد. Colossians 2:5: زیرا هر‌‌چند در جسم از شما دورم، لیکن در روح با شما هستم و از مشاهدة نظم و ایمان پایدارتان به مسیح شادمانم.

Colossians 2:6: پس همان‌‌گونه که مسیحْ عیسای خداوند را پذیرفتید، در او سلوک کنید: Colossians 2:7: در او ریشه گیرید و بنا شوید، و همان‌‌گونه که تعلیم یافتید، در ایمان استوار شده، لبریز از شکرگزاری باشید.

Colossians 2:8: بهوش باشید که کسی شما را با فلسفه‌ای پوچ و فریبنده اسیر نسازد، فلسفه‌ای که نهبر مسیح بلکه بر سنّت آدمیان و اصول ابتدایی این دنیا استوار است. Colossians 2:9: زیرا الوهیت با همة کمالش به‌‌صورت جسمانی در مسیح ساکن است، Colossians 2:10: و شما در او، که همة ریاستها و قدرتها را سَر است، از کمال برخوردار گشته‌اید. Colossians 2:11: و در او ختنه نیز شده‌اید، به ختنه‌ای که با دست انجام نشده است. این ختنه همانا از تن به‌‌در آوردن شخصیت نفسانی است در ختنة مسیح. Colossians 2:12: و در تعمید، با او مدفون گشتید و با ایمان به قدرت خدا که مسیح را از مردگان برخیزانید، با او زنده شدید.

Colossians 2:13: آن زمان که در گناهان و حالت ختنه‌ناشدة نفْس خود مرده بودید، خدا شما را با مسیح زنده کرد. او همة گناهان ما را آمرزید Colossians 2:14: و آن سند دیون را که به‌‌موجب قوانین بر‌‌ضد ما نوشته شده و علیه ما قد علم کرده بود، باطل کرد و بر صلیب میخکوبش کرده، از میان برداشت. Colossians 2:15: و ریاستها و قدرتها را خلع سلاح کرده، در نظر همگان رسوا ساخت و به‌‌وسیلة صلیب بر آنها پیروز شد.

Colossians 2:16: پس مگذارید کسی در خصوص آنچه می‌خورید و می‌آشامید، یا در خصوص نگاه داشتن اعیاد و ماه نو و روز شَبّات، محکومتان کند. Colossians 2:17: اینها تنها سایة امور آینده بود، امّا اصل آنها در مسیح یافت می‌شود. Colossians 2:18: مگذارید کسی که دل به خوار کردن خویشتن و عبادت فرشتگان مشغول داشته است، شما را مردود گرداند. چنین کسی شیفتة اموری است که در رؤیاهایش دیده است، و افکار نفسانی‌اش او را با خیالهای پوچ مغرور ساخته است. Colossians 2:19: او پیوندش را با سَر از دست داده است؛ حال آنکه تمام بدن، در حالی که به‌‌وسیلة مفاصل و بندها نگاه داشته می‌شود و به هم متصل می‌گردد، به مدد سر رشد می‌کند، با رشدی که از خدا سرچشمه می‌گیرد.

Colossians 2:20: پس حال که با مسیح نسبت به اصول ابتدایی این دنیا مرده‌اید، چرا همچون کسانی که گویی هنوز به دنیا تعلق دارند، تن به قواعد آن می‌دهید، قواعدی که می‌گوید: Colossians 2:21: «این را لمس مکن! به آن لب نزن و بر آن دست مگذار!»؟ Colossians 2:22: اینها همه مربوط به چیزهایی است که با مصرف از بین می‌رود، و بر احکام و تعالیم بشری بنا شده است. Colossians 2:23: و هر‌‌چند به‌‌سبب دربر داشتن عبادت داوطلبانه و خوار کردن خویشتن و ریاضت بدنی، ظاهری حکیمانه دارد، امّا فاقد هر‌‌گونه ارزشی برای مهار تمایلات نفسانی است.

Colossians 3:1: پس چون با مسیح برخیزانیده شده‌اید، به آنچه در بالاست، دل ببندید، آنجا که مسیح به‌‌دست راست خدا نشسته است. Colossians 3:2: به آنچه در بالاست، بیندیشید، نه به آنچه بر زمین است. Colossians 3:3: زیرا مُردید و زندگی شما اکنون با مسیح در خدا پنهان است. Colossians 3:4: چون مسیح که زندگی شماست، ظهور کند، آنگاه شما نیز همراه او با جلال ظاهر خواهید شد.

Colossians 3:5: پس، هر‌‌آنچه را در وجود شما زمینی است، بکُشید، یعنی بی‌عفتی، ناپاکی، هوی و هوس، امیال زشت و شهوت‌پرستی را که همان بت‌پرستی است. Colossians 3:6: به‌‌سبب همینهاست که غضب خدا بر سرکشان نازل می‌شود. Colossians 3:7: شما نیز در زندگی گذشته خود به این راهها می‌رفتید. Colossians 3:8: امّا اکنون باید همة اینها را از خود دور کنید، یعنی خشم، عصبانیت، بدخواهی، ناسزاگویی و سخنان زشت را از دهان خود. Colossians 3:9: به یکدیگر دروغ مگویید، زیرا آن انسان قدیم را با کارهایش از تن به‌‌در آورده‌اید Colossians 3:10: و انسان جدید را دربر کرده‌اید، که در معرفت حقیقی هر آن نو می‌شود تا به‌‌صورت آفرینندة خویش در‌آید. Colossians 3:11: در این انسان جدید، یونانی یا یهودی، ختنه‌شده یا ختنه‌ناشده، بَربَر یا سَکایی، غلام یا آزاد دیگر معنی ندارد، بلکه مسیح همهچیز و در همه است.

Colossians 3:12: پس همچون قوم برگزیدة خدا که مقدّس و بسیار محبوب است، خویشتن را به شفقت، مهربانی، فروتنی، ملایمت و صبر ملبس سازید. Colossians 3:13: نسبت به یکدیگر بردبار باشید و چنانچه کسی نسبت به دیگری کدورتی دارد، او را ببخشاید. چنانکه خداوند شما را بخشود، شما نیز یکدیگر را ببخشایید. Colossians 3:14: و بر روی همة اینها محبت را دربر کنید که همهچیز را به هم می‌پیوندد و شما را کامل می‌گرداند.

Colossians 3:15: صلح مسیح بر دلهایتان حکمفرما باشد، زیرا فرا‌‌خوانده شده‌اید تا چون اعضای یک بدن در صلح و صفا به‌‌سر برید، و شکرگزار باشید. Colossians 3:16: کلام مسیح بدولتمندی در شما ساکن شود؛ و با مزامیر، سرودها و نغمه‌هایی که از روح است، با کمال حکمت یکدیگر را پند و تعلیم دهید؛ و با شکرگزاری و از صمیم دل برای خدا بسرایید. Colossians 3:17: و هر‌‌آنچه کنید، چه در گفتار و چه در کردار، همه را به نام خداوند عیسی انجام دهید، و به‌‌واسطة او خدای پدر را شکرگزارید.

Colossians 3:18: ای زنان، تسلیم شوهران خود باشید، چنانکه در خداوند شایسته است. Colossians 3:19: ای شوهران، زنان خود را محبت کنید و به آنان تندی روا مدارید. Colossians 3:20: ای فرزندان، والدین خود را در هر امری اطاعت کنید، زیرا این خداوند را خشنود می‌سازد. Colossians 3:21: ای پدران، فرزندان خویش را تلخکام مسازید، مبادا دلسرد شوند. Colossians 3:22: ای غلامان، اربابان زمینی خویش را در هر امری اطاعت کنید، تنها نه هنگامی که مراقب شما هستند و یا برای جلب توجه‌شان، بلکه با اخلاص قلبی و به احترام خداوند مطیع باشید. Colossians 3:23: هر کاری را از جان و دل چنان انجام دهید که گویی برای خداوند کار می‌کنید، نه برای انسان، Colossians 3:24: زیرا می‌دانید که پاداشتان میراثی است که از خداوند خواهید یافت، چراکه در‌‌حقیقت خداوندْ مسیح را خدمت می‌کنید. Colossians 3:25: هرکس بدی کند، سزای عمل بد خویش را خواهد دید و تبعیضی در کار نیست.

Colossians 4:1: ای اربابان، با غلامان خود به عدل و انصاف رفتار کنید، زیرا می‌دانید که شما را نیز اربابی است در آسمان.

Colossians 4:2: با هشیاری و شکرگزاری، خود را وقف دعا کنید. Colossians 4:3: و برای ما نیز دعا کنید، تا خدا دری به‌‌روی پیام ما بگشاید تا بتوانیم راز مسیح را بیان کنیم، رازی که من به‌‌خاطر آن به زنجیر کشیده شده‌ام. Colossians 4:4: دعا کنید که بتوانم آن را بروشنی بیان کنم، چنانکه شایسته است. Colossians 4:5: با مردمان بیرون حکیمانه رفتار کنید و از هر فرصتی بیشترین بهره را بر‌‌گیرید. Colossians 4:6: سخنان شما همیشه پر از فیض و سنجیده باشد، تا بدانید هر‌‌کس را چگونه پاسخ دهید.

Colossians 4:7: تیخیکوس شما را به‌‌کمال از احوال من آگاه خواهد ساخت. او برادری عزیز، خادمی امین و همکار من در خداوند است. Colossians 4:8: او را نزدتان می‌فرستم تا از احوال ما آگاه شوید، و تا دل شما را تشویق کند. Colossians 4:9: او همراه اونیسیموس، برادر امین و عزیز ما که از خود شماست، نزدتان می‌آید. ایشان شما را از هر‌‌آنچه در اینجا می‌گذرد آگاه خواهند کرد.

Colossians 4:10: آریستارخوس که با من در زندان است، برای شما سلام می‌فرستد؛ همچنین مَرقُس، پسر عموی برنابا، برایتان سلام دارد. پیشتر به شما دربارة او سفارش کرده‌ام که هر‌‌گاه نزدتان بیاید، بگرمی پذیرایش شوید. Colossians 4:11: یَسوع نیز که یوستوس خوانده می‌شود، برای شما سلام می‌فرستد. در میان همکارانم در کار پادشاهی خدا، تنها این چند تن، یهودی‌نژادند، و ایشان مایة تسلی من بوده‌اند. Colossians 4:12: اِپافْراس که از خود شما و خادم مسیحْ عیسی است، برایتان سلام دارد. او همواره در دعا برای شما مجاهده می‌کند، تا با بلوغ کامل، استوار بایستید، و از هر‌‌آنچه مطابق با خواست خداست، آکنده باشید. Colossians 4:13: من شاهدم که او برای شما و آنان که در لائودیکیه و هیراپولیس هستند، چه بسیار محنت می‌کشد. Colossians 4:14: لوقا پزشک محبوب و همچنین دیماس شما را سلام می‌فرستند. Colossians 4:15: به برادران ما در لائودیکیه و همچنین به نیمفا و کلیسایی که در خانة این بانو بر‌‌پا می‌شود، سلام برسانید.

Colossians 4:16: پس از آنکه این نامه برای شما خوانده شد، ترتیبی دهید که در کلیسای لائودیکیه نیز خوانده شود؛ شما نیز نامه به لائودیکیه را بخوانید.

Colossians 4:17: به آرخیپوس بگویید: «خدمتی را که در خداوند یافته‌ای به‌‌کمال برسان.»

Colossians 4:18: من، پولُس، این درود را با خط خود می‌نویسم. زنجیرهای مرا به یاد داشته باشید. فیض با شما باد.

I Thessalonians 1:1: از پولُس و سیلاس و تیموتائوس،

به کلیسای تِسالونیکیان که در خدای پدر و خداوندْ عیسی مسیح‌اند:

فیض و آرامش بر شما باد.

I Thessalonians 1:2: ما همواره خدا را به‌‌خاطر وجود همة شما شکر می‌گوییم و از شما در دعاهای خود نام می‌بریم، I Thessalonians 1:3: و پیوسته در حضور خدا و پدر خود، عمل شما را که از ایمان ناشی می‌شود و محنت شما را که محرک آن محبت است و پایداری شما را که از امید به خداوندمان عیسی مسیح الهام می‌گیرد، به یاد می‌آوریم.

I Thessalonians 1:4: زیرا ای برادران که محبوب خدایید، از برگزیدگی شما آگاهیم. I Thessalonians 1:5: چرا که انجیل ما تنها نه با کلمات، بلکه با قدرت و روح‌القدس و یقین کامل به شما رسید، چنانکه نیک می‌دانید به‌‌خاطر شما چگونه در میانتان رفتار کردیم. I Thessalonians 1:6: شما از ما و از خداوند سرمشق گرفتید و در رنج بسیار، کلام را با آن شادی که روح‌القدس می‌بخشد، استقبال کردید. I Thessalonians 1:7: بدین‌‌گونه شما برای همة ایمانداران مقدونیه و اَخائیه سرمشقی بر جای گذاشتید، I Thessalonians 1:8: زیرا کلام خداوند به‌‌واسطة شما نه‌‌تنها در مقدونیه و اَخائیه طنین افکند، بلکه ایمان شما به خدا در همه جا بر سر زبانهاست، آن‌‌گونه که دیگر نیازی نیست ما چیزی بگوییم. I Thessalonians 1:9: زیرا آنان خود از استقبال گرم شما از ما سخن می‌گویند، و از اینکه چگونه از بتها دست کشیده، به‌‌سوی خدا بازگشتید تا خدای زنده و حقیقی را خدمت کنید I Thessalonians 1:10: و در انتظار آمدن پسر او از آسمان باشید، که از مردگان برخیزانیدش، یعنی عیسی، که ما را از غضب آینده رهایی می‌بخشد.

I Thessalonians 2:1: ای برادران، خود می‌دانید که آمدن ما نزد شما بیهوده نبوده است، I Thessalonians 2:2: بلکه هر‌‌چند پیشتر در شهر فیلیپی آزار و اهانت بر ما رفت، چنانکه می‌دانید، امّا به‌‌مدد خدای خود دلیری کردیم تا انجیل خدا را به‌‌رغم مخالفتهای بسیار به شما برسانیم. I Thessalonians 2:3: زیرا اگر ترغیبتان می‌کنیم، از گمراهی یا انگیزه‌های ناپاک نیست، و قصد فریبتان را نیز نداریم، I Thessalonians 2:4: بلکه چون کسانی سخن می‌گوییم که خدا بر آنها مهر تأیید زده و انجیل را بدیشان به امانت سپرده است. ما در پی خشنود ساختن مردم نیستیم، بلکه خشنودی خدایی را طالبیم که دلهای ما را می‌آزماید. I Thessalonians 2:5: شما نیک می‌دانید که ما هرگز به چاپلوسی دست نیازیدیم، و از ظاهرسازی چون سرپوشی برای طمع سود نجستیم – خدا گواه ماست. I Thessalonians 2:6: و نیز جویای ستایش از انسانها نبوده‌ایم، چه از شما و چه از دیگران.

هر‌‌چند در مقام رسولان مسیح حقی بر گردن شما داشتیم، I Thessalonians 2:7: امّا همچون مادری شیرده که از کودکان خود نگهداری می‌کند، با شما به‌‌نرمی رفتار کردیم. I Thessalonians 2:8: شدت علاقة ما به شما چنان بود که شادمانه حاضر بودیم نه‌‌تنها انجیل خدا را به شما برسانیم، بلکه از جان خود نیز در راه شما بگذریم، چندان‌‌که ما را عزیز گشته بودید. I Thessalonians 2:9: شما ای برادران، به‌‌یقین محنت و مشقت ما را به یاد دارید، که شب و روز کار می‌کردیم تا آن هنگام که انجیل خدا را به شما وعظ می‌کنیم، سربار کسی نباشیم.

I Thessalonians 2:10: شما شاهدید و خدا خود نیز گواه است که با چه پاکی و درستی و بی‌عیبی با شما ایمانداران رفتار کردیم. I Thessalonians 2:11: چنانکه می‌دانید، رفتار ما با یک‌‌یک شما چون رفتار پدری با فرزندانش بود. I Thessalonians 2:12: شما را تشویق کرده، دلداری می‌دادیم و سفارش می‌کردیم که شیوة رفتارتان شایستة خدایی باشد که شما را به پادشاهی و جلال خود فرا‌‌می‌خواند.

I Thessalonians 2:13: ما خدا را همچنین پیوسته شکر می‌گوییم که شما به هنگام پذیرفتن کلام خدا، که از ما شنیدید، آن را نه‌‌چون سخنان انسان بلکه چون کلام خدا پذیرفتید، چنانکه براستی نیز چنین است؛ همان کلام اکنون در میان شما که ایمان دارید، عمل می‌کند. I Thessalonians 2:14: زیرا ای برادران، شما از کلیساهای خدا در یهودیه که در مسیحْ عیسایند، سرمشق گرفتید: شما نیز از هموطنان خود، همان آزارها را دیدید که آنان از یهودیان دیدند، I Thessalonians 2:15: از آنان که عیسای خداوند و پیامبران را کشتند و ما را نیز بیرون راندند. آنان خدا را خشنود نمی‌سازند و با همة مردم دشمنی می‌ورزند، I Thessalonians 2:16: و ما را نمی‌گذارند که با غیریهودیان سخن گوییم تا نجات یابند. بدین‌‌گونه همواره پیمانة گناهان خود را لبریز می‌کنند. امّا غضب خدا سرانجام بر ایشان فرو‌‌ریخته است.

I Thessalonians 2:17: و امّا ای برادران، چون کوتاه زمانی از شما به‌‌دور افتادیم، البته جسماً و نه قلباً، با اشتیاقی بس پرشورتر کوشیدیم تا روی شما را ببینیم. I Thessalonians 2:18: چرا که خواهان آمدن نزد شما بودیم – براستی که من، پولُس، بارها سعی کردم – ولی شیطان مانع شد. I Thessalonians 2:19: زیرا چیست امید و شادی و تاج افتخار ما در حضور خداوندمان عیسی هنگامی که بازگردد؟ مگر شما نیستید؟ I Thessalonians 2:20: براستی که شمایید جلال و شادی ما.

I Thessalonians 3:1: سرانجام چون دیگر شکیبایی نداشتیم، رضا دادیم که ما را در آتن به خود واگذارند. I Thessalonians 3:2: پس تیموتائوس را که برادر ما و همکار خدا در کار انجیل مسیح است، نزدتان فرستادیم تا شما را در ایمانتان تقویت و تشویق کند، I Thessalonians 3:3: تا هیچ‌کس در اثر این سختیها سست نشود، زیرا نیک می‌دانید که اینها برای ما مقرر است. I Thessalonians 3:4: بواقع هنگامی که با شما بودیم، پیشاپیش گفتیم که آزار خواهیم دید، و همان‌‌گونه که آگاهید، چنین نیز شد. I Thessalonians 3:5: از این‌‌رو، چون دیگر تاب نداشتم، فرستادم تا از ایمانتان آگاهی یابم، زیرا بیم آن داشتم که آن وسوسه‌گر به‌‌نحوی شما را وسوسه کرده، و زحمات ما به‌‌هدر رفته باشد.

I Thessalonians 3:6: امّا اکنون تیموتائوس از نزد شما بازگشته و ما را مژده از ایمان و محبت شما آورده است. او به ما خبر داده که شما همیشه از ما به نیکی یاد می‌کنید و همان‌‌گونه که ما مشتاق دیدار شماییم، شما نیز شوق دیدار ما را دارید. I Thessalonians 3:7: از همین‌‌رو، ای برادران، با وجود همة تنگناها و زحمات، از بابت شما و ایمانتان دلگرم شده‌ایم. I Thessalonians 3:8: اکنون می‌توانیم نفسی به‌‌راحت بر‌‌آوریم، زیرا شما در خداوند استوارید. I Thessalonians 3:9: امّا، چگونه می‌توانیم به شکرانة این‌‌همه شادی که به‌‌خاطر شما در حضور خدای خود یافته‌ایم، او را سپاسی بسزا گوییم؟ I Thessalonians 3:10: ما روز و شب از دل و جان دعا می‌کنیم که باز به دیدارتان نایل شویم تا هر کاستی ایمان شما را برطرف سازیم.

I Thessalonians 3:11: خودِ خدا، پدر ما، و خداوند ما عیسی، راه ما را به‌‌سوی شما هموار سازد. I Thessalonians 3:12: و همان‌‌گونه که محبت ما به شما فزونی می‌یابد، خداوند محبت شما را به یکدیگر و به همة مردم بسیار افزون گرداند. I Thessalonians 3:13: و دلهای شما را استواری بخشد تا آنگاه که خداوند ما عیسی با همة مقدّسان خود می‌آید، در حضور خدا، پدر ما، بی‌عیب و مقدّس باشید.

I Thessalonians 4:1: دیگر اینکه، ای برادران، شما از ما آموختید که چگونه باید رفتار کنید تا خدا را خشنود سازید، همان‌‌گونه که چنین نیز می‌کنید. اکنون به نام عیسای خداوند از شما استدعا داریم و نصیحتتان می‌کنیم که در این‌باره هر‌‌چه بیشتر تلاش کنید. I Thessalonians 4:2: زیرا آگاهید که از جانب عیسای خداوند، چه احکامی به شما داده‌ایم.

I Thessalonians 4:3: خواست خدا این است که مقدّس باشید: خود را از بی‌عفتی دور نگاه دارید. I Thessalonians 4:4: هر یک از شما باید بداند که چگونه در پاکی و برازندگی، بدن خود را تحت تسلط نگاه دارد. I Thessalonians 4:5: نباید همانند قومهایی که خدا را نمی‌شناسند، دستخوش امیال شهوانی باشید. I Thessalonians 4:6: هیچ‌کس نباید در این امر دست تجاوز یا طمع به حریم برادر خود دراز کند. چنانکه پیشتر به شما گفتیم و هشدار دادیم، خداوند همة این کارها را کیفر خواهد داد. I Thessalonians 4:7: زیرا خدا ما را نه به ناپاکی، بلکه به قدّوسیت فرا‌‌خوانده است. I Thessalonians 4:8: پس، هر که این تعلیم را رد کند، نه انسان را، بلکه خدایی را رد کرده که روح قدوس خود را به شما عطا می‌فرماید.

I Thessalonians 4:9: دربارة محبت برادرانه نیازی نیست چیزی به شما بنویسیم، زیرا شما خود از خدا آموخته‌اید که یکدیگر را محبت کنید، I Thessalonians 4:10: و براستی که همة برادران را در سرتاسر مقدونیه محبت می‌کنید. با این‌‌همه، ای برادران، ترغیبتان می‌کنیم که هر‌‌چه بیشتر چنین کنید.

I Thessalonians 4:11: آرزومند این باشید که زندگی آرامی داشته باشید و سر به کار خویش مشغول بدارید و با دستهای خود کار کنید، همان‌‌گونه که شما را حکم کردیم. I Thessalonians 4:12: بدین‌‌سان، زندگی روزمرة شما احترام مردم بیرون را بر خواهد انگیخت، و محتاج کسی نیز نخواهید بود.

I Thessalonians 4:13: ای برادران، نمی‌خواهیم از حال خفتگان بی‌خبر باشید، مبادا همچون دیگر مردمان که امیدی ندارند، به ماتم بنشینید. I Thessalonians 4:14: زیرا اگر ایمان داریم که عیسی مرد و باز زنده شد، پس به همین‌‌سان خدا آنان را نیز که در عیسی خفته‌اند، با وی باز خواهد آورد. I Thessalonians 4:15: این را به‌‌واسطة کلام خودِ خداوند به شما می‌گوییم: کسانی از ما که هنوز زنده‌اند و تا آمدن خداوند باقی می‌مانند، به‌‌یقین از خفتگان پیشی نخواهند گرفت. I Thessalonians 4:16: زیرا خداوند، خود با فرمانی بلندآواز و آوای رئیس فرشتگان و نفیر شیپور خدا، از آسمان فرود خواهد آمد. آنگاه نخست مردگانِ در مسیح، زنده خواهند شد. I Thessalonians 4:17: پس از آن، ما که هنوز زنده و باقی مانده‌ایم، با آنها در ابرها ربوده خواهیم شد تا خداوند را در هوا ملاقات کنیم، و بدین‌‌گونه همیشه با خداوند خواهیم بود. I Thessalonians 4:18: پس بدین سخنان، یکدیگر را دلداری دهید.

I Thessalonians 5:1: و امّا دربارة وقتها و زمانها، ای برادران، نیازی نیست چیزی به شما بنویسم. I Thessalonians 5:2: زیرا خود نیک می‌دانید که روز خداوند همچون دزدی که شب‌‌هنگام می‌آید، فرا‌ خواهد رسید. I Thessalonians 5:3: آن زمان که مردم می‌گویند: «صلح و امنیت حکمفرماست»، ناگهان هلاکت بر ایشان نازل خواهد شد، بدان‌‌سان که زن آبستن به دردِ زایمان دچار شود، و از آن گریزی نخواهد بود.

I Thessalonians 5:4: امّا شما ای برادران، در تاریکی نیستید تا آن روز چون دزد غافلگیرتان کند. I Thessalonians 5:5: شما همه فرزندان نور و فرزندان روزید؛ ما به شب و به تاریکی تعلق نداریم. I Thessalonians 5:6: پس همانند دیگران به خواب نرویم، بلکه بیدار و هشیار باشیم. I Thessalonians 5:7: زیرا آنان که می‌خوابند، شب‌‌هنگام می‌خوابند، و آنان که مست می‌کنند، شب‌‌هنگام مست می‌کنند. I Thessalonians 5:8: امّا ما چون به روز تعلق داریم، باید هشیار باشیم، و ایمان و محبت را همچون زره‌ای سینه‌پوش بر تن کنیم، و امید نجات را همچون کلاهخود بر سر نهیم. I Thessalonians 5:9: زیرا خدا ما را نه برای غضب، بلکه برای کسب نجات به‌‌واسطة خداوندمان عیسی مسیح تعیین کرده است، I Thessalonians 5:10: که به‌‌خاطر ما مرد، تا چه بیدار باشیم و چه خفته، با او زندگی کنیم. I Thessalonians 5:11: پس یکدیگر را تشویق و تقویت کنید، چنانکه اکنون نیز می‌کنید.

I Thessalonians 5:12: حال ای برادران، تقاضا می‌کنیم آنان را که در میان شما زحمت می‌کشند و از جانب خداوند رهبران شما بوده، پندتان می‌دهند، گرامی بدارید، I Thessalonians 5:13: و با محبت، کمال احترام را به‌‌سبب کاری که انجام می‌دهند، برایشان قائل باشید. و با یکدیگر در صلح و صفا زندگی کنید.

I Thessalonians 5:14: ای برادران، از شما استدعا می‌کنیم که کاهلان را هشدار دهید؛ کم‌جرئتان را تشویق کنید؛ ضعیفان را حمایت نمایید؛ و با همه بردبار باشید. I Thessalonians 5:15: زِنهار، کسی بدی را با بدی پاسخ نگوید، بلکه همواره در پی نیکی کردن به یکدیگر و به همة مردم باشید.

I Thessalonians 5:16: همیشه شاد باشید؛ I Thessalonians 5:17: پیوسته دعا کنید؛ I Thessalonians 5:18: در هر وضعی شکرگزار باشید، زیرا این است خواست خدا برای شما در مسیحْ عیسی.

I Thessalonians 5:19: آتش روح را خاموش مکنید؛ I Thessalonians 5:20: نبوّتها را خوار مشمارید. I Thessalonians 5:21: همه چیز را بیازمایید؛ آنچه را نیکوست، به چنگ بگیرید. I Thessalonians 5:22: از هر‌‌گونه بدی دوری کنید.

I Thessalonians 5:23: خدای آرامش، خودْ شما را به‌تمامی تقدیس کند و روح و جان و تن شما تا آمدن خداوندمان عیسی مسیح، بی‌عیب محفوظ بماند. I Thessalonians 5:24: او که شما را فرا‌‌می‌خواند، امین است و این را خواهد کرد.

I Thessalonians 5:25: ای برادران، برای ما دعا کنید. I Thessalonians 5:26: با بوسه‌ای مقدّس همة برادران را سلام گویید. I Thessalonians 5:27: در حضور خداوند، شما را قسم می‌دهم که این نامه را برای همة برادران قرائت کنید.

I Thessalonians 5:28: فیض خداوند ما عیسی مسیح با شما باد. آمین.

II Thessalonians 1:1: از پولُس و سیلاس و تیموتائوس،

به کلیسای تِسالونیکیان که در خدا، پدر ما، و خداوندْ عیسی مسیح‌اند:

II Thessalonians 1:2: فیض و آرامش از سوی خدا، پدر ما، و خداوندْ عیسی مسیح بر شما باد.

II Thessalonians 1:3: ای برادران، ما باید همواره خدا را به‌‌خاطر وجود شما شکر گوییم، و سزاوار نیز همین است، زیرا ایمان شما هر‌‌چه بیشتر رشد می‌کند و محبت هر یک از شما به یکدیگر فزونی می‌یابد. II Thessalonians 1:4: از این‌‌رو، ما در کلیساهای خدا به‌‌خاطر پایداری و ایمان شما در تحمل آزارها و سختیها، به وجودتان افتخار می‌کنیم.

II Thessalonians 1:5: اینها همه نشان داوری عادلانة خداست، و ثمرش این است که شما شایستة پادشاهی خدا شمرده خواهید شد که در راهش رنج می‌برید. II Thessalonians 1:6: زیرا این عادلانه است که خدا آنان را که شما را رنج می‌دهند به رنج، عوض دهد II Thessalonians 1:7: و شما را که رنج می‌برید با ما آرام بخشد. این زمانی واقع خواهد شد که خداوندْ عیسی همراه با فرشتگانِ نیرومند خویش با آتشی فروزان از آسمان ظهور کند. II Thessalonians 1:8: او خدانشناسان و نافرمانان به انجیل خداوند ما عیسی را کیفر خواهد داد. II Thessalonians 1:9: جزای ایشان هلاکت جاودانی و دوری از حضور خداوند و محرومیت از جلالِ قدرت او خواهد بود، II Thessalonians 1:10: در آن روز که او می‌آید تا در مقدّسان خود تمجید شود و در میان همة آنان که ایمان آورده‌اند، مایة شگفتی گردد. این شامل شما نیز خواهد بود، چرا که به شهادت ما ایمان آورده‌اید.

II Thessalonians 1:11: از همین‌‌رو، پیوسته برای شما دعا می‌کنیم تا خدای ما شما را شایستة دعوت خود شمارد و به نیروی خود هر قصد نیکو و هر عملی را که از ایمان شما سرچشمه می‌گیرد، به انجام رساند، II Thessalonians 1:12: و تا نام خداوند ما عیسی در شما تمجید شود، و شما نیز در او جلال یابید، بر‌‌حسب فیض خدای ما و خداوندْ عیسی مسیح.

II Thessalonians 2:1: ای برادران، دربارة آمدن خداوند ما عیسی مسیح و گِرد آمدن ما نزد او، استدعا داریم II Thessalonians 2:2: از پیام نبوّتی یا گفته یا نامه‌ای منتسب به ما، حاکی از این که روز خداوند هم‌اکنون فرا‌‌رسیده است، زود متزلزل یا مشوش مشوید. II Thessalonians 2:3: مگذارید هیچ‌کس به هیچ طریقی شما را فریب دهد. زیرا تا نخست آن عصیان واقع نشود و آن مرد بی‌دین که فرزند هلاکت است به ظهور نرسد، آن روز فرا نخواهد رسید. II Thessalonians 2:4: او با هر‌‌آنچه خدا خوانده می‌شود و مورد پرستش قرار می‌گیرد، مخالفت می‌ورزد و خود را بالاتر قرار می‌دهد، تا آنجا که در معبد خدا بر تخت می‌نشیند و خود را خدا معرفی می‌کند.

II Thessalonians 2:5: آیا به یاد ندارید هنگامی که با شما بودم اینها را به شما می‌گفتم؟ II Thessalonians 2:6: شما می‌دانید که اکنون چه چیزی مانع است و سبب می‌شود که او تنها در زمان مناسب خود ظهور کند. II Thessalonians 2:7: زیرا سرّ بی‌دینی هم‌اکنون نیز عمل می‌کند، امّا فقط تا وقتی که آن که تا به حال مانع است از میان برداشته شود. II Thessalonians 2:8: آنگاه آن بی‌دین ظاهر خواهد شد، که خداوندْ عیسی با نَفَس دهان خود او را هلاک خواهد کرد و با درخشندگی ظهور خویش او را نابود خواهد ساخت. II Thessalonians 2:9: ظهور آن بی‌دین به نیروی شیطان و همراه با همه‌‌گونه معجزات و آیات و عجایبِ گمراه‌کننده خواهد بود، II Thessalonians 2:10: و نیز همراه با همه‌‌گونه شرارت که راهیان طریق هلاکت را فریفته می‌سازد. ایشان از آن‌‌رو هلاک می‌شوند که عشق به حقیقت را نپذیرفتند تا نجات بیابند. II Thessalonians 2:11: پس خدا ایشان را به توهمی بزرگ دچار خواهد کرد، به‌‌گونه‌ای که دروغ را باور خواهند داشت، II Thessalonians 2:12: تا همة کسانی که حقیقت را باور نکرده و از شرارت خشنود گشته‌اند، محکوم شوند.

II Thessalonians 2:13: امّا ای برادران که محبوب خدایید، ما باید همواره خدا را به‌‌خاطر وجود شما شکر گوییم، زیرا خدا شما را از آغاز برگزید تا به‌‌واسطة عمل تقدیس‌کنندة روح و ایمان به حقیقت نجات یابید. II Thessalonians 2:14: او شما را به‌‌واسطة انجیل ما فرا‌‌خواند تا در جلال خداوند ما عیسی مسیح سهیم شوید. II Thessalonians 2:15: پس، ای برادران، استوار باشید و سنّتهایی را که چه با سخنِ زبان و چه با نامه به شما سپردیم، نگاه دارید.

II Thessalonians 2:16: خودِ خداوند ما عیسی مسیح و پدر ما خدا که ما را محبت کرد و به فیض خود به ما دلگرمی جاودانی و امیدی نیکو بخشید، II Thessalonians 2:17: شما را دلگرمی بخشد و در هر کردار و گفتار نیکو استوار گرداند.

II Thessalonians 3:1: در خاتمه، ای برادران، برای ما دعا کنید تا کلام خداوند به سرعت پیش رود و عزّت یابد، همان‌‌گونه که در میان شما چنین شد، II Thessalonians 3:2: و تا از افراد خبیث و شرور رهایی یابیم، زیرا همگان را ایمان نیست. II Thessalonians 3:3: امّا خداوند امین است؛ او شما را نیرو می‌بخشد و از آن شرور حفظ می‌کند. II Thessalonians 3:4: ما در خداوند به شما اطمینان داریم که آنچه شما را حکم می‌کنیم به‌جای می‌آورید و خواهید آورد. II Thessalonians 3:5: خداوند دلهای شما را به محبت خدا و پایداری مسیح هدایت فرماید.

II Thessalonians 3:6: ای برادران، به نام خداوندْ عیسی مسیح به شما حکم می‌کنیم که از هر برادری که کاهلی پیشه کرده است و مطابق تعلیمی که از ما گرفته‌اید رفتار نمی‌کند، دوری کنید. II Thessalonians 3:7: زیرا خود می‌دانید که چگونه باید از ما سرمشق بگیرید. زمانی که ما با شما بودیم، کاهلی نکردیم II Thessalonians 3:8: و نان کسی را مفت نخوردیم، بلکه شب و روز کار کردیم و زحمت کشیدیم تا سربار هیچ‌یک از شما نباشیم. II Thessalonians 3:9: نه اینکه چنین حقی نداریم، بلکه می‌خواستیم نمونه‌ای به شما بدهیم تا از ما سرمشق بگیرید. II Thessalonians 3:10: زیرا حتی زمانی که با شما بودیم این حکم را به شما دادیم که «هر که نمی‌خواهد کار کند، نان هم نخورد.»

II Thessalonians 3:11: شنیده‌ایم در میان شما برخی کاهلی پیشه کرده‌اند. اینان کار نمی‌کنند، بلکه در کارهای دیگران فضولی می‌نمایند. II Thessalonians 3:12: پس به نام خداوندْ عیسی مسیح چنین کسان را حکم می‌کنیم و پند می‌دهیم که آرام و قرار بگیرند و برای نانی که می‌خورند، کار کنند. II Thessalonians 3:13: و امّا شما ای برادران، هرگز از انجام کار درست خسته نشوید.

II Thessalonians 3:14: هر‌‌گاه کسی از تعالیم ما در این نامه اطاعت نکند، او را نشان کنید و با وی معاشرت ننمایید تا شرمنده شود. II Thessalonians 3:15: ولی او را دشمن مشمارید، بلکه همچون برادر به وی هشدار دهید.

II Thessalonians 3:16: حال، خداوندِ آرامش، خود همواره و در همه چیز به شما آرامش عطا فرماید. خداوند با همگی شما باد.

II Thessalonians 3:17: من، پولُس، به خط خود این سلام را می‌نویسم. این نشان ویژة همة نامه‌های من است. من چنین می‌نویسم.

II Thessalonians 3:18: فیض خداوند ما عیسی مسیح با همگی شما باد. آمین.

I Timothy 1:1:
از پولُس که به حکم نجات‌دهندة ما خدا و امیدمان مسیحْ عیسی، رسول عیسی مسیح است؛

I Timothy 1:2: به تیموتائوس، فرزند راستینم در ایمان:

فیض و رحمت و آرامش از جانب خدای پدر و خداوندمان مسیحْ عیسی بر شما باد.

I Timothy 1:3: چنانکه به هنگام عزیمتم به مقدونیه به تو اصرار کردم، باز از تو می‌خواهم در اِفِسُس بمانی تا بعضی را فرمان دهی که تعلیمی دیگر ندهند I Timothy 1:4: و خویشتن را با افسانه‌ها و شجره‌نامه‌های بی‌پایان سرگرم نسازند، زیرا اینها به جای ترویج کار خدا که از راه ایمان ممکن می‌شود، مباحثات را دامن می‌زند. I Timothy 1:5: هدف از این فرمان، محبت است، محبتی برخاسته از دلی پاک، وجدانی صالح و ایمانی بی‌ریا. I Timothy 1:6: بعضی کسان از اینها منحرف شده، به بیهوده‌گویی روی آورده‌اند، I Timothy 1:7: و می‌خواهند معلمان شریعت باشند، حال آنکه نمی‌دانند چه می‌گویند یا از چه چیز چنین مطمئن دَم می‌زنند.

I Timothy 1:8: می‌دانیم که شریعت نیکوست، اگر کسی آن را بدرستی به‌‌کار بندد. I Timothy 1:9: نیز می‌دانیم که شریعت نه برای درستکاران، بلکه برای قانون‌شکنان و سرکشان وضع شده است، برای بی‌دینان و گناهکاران، و ناپاکان و کافران؛ برای قاتلان پدر و قاتلان مادر؛ برای آدمکشان، I Timothy 1:10: زناکاران و همجنس‌بازان؛ برای آدم‌ربایان، دروغگویان و شهادت‌‌دهندگانِ به دروغ، و نیز برای هر عملی که خلاف تعلیم صحیح باشد، I Timothy 1:11: تعلیم منطبق بر انجیلِ پرجلالِ خدای متبارک که به من سپرده شده است.

I Timothy 1:12: خداوندمان مسیحْ عیسی را شکرگزارم که مرا توانایی بخشید و درخور اعتماد شمرد و به خدمت خویش بر‌‌گماشت. I Timothy 1:13: با آنکه در گذشته، کفرگو و ستمگر و زورگو بودم، بر من رحم شد، زیرا از ناآگاهی و بی‌ایمانی چنین می‌کردم. I Timothy 1:14: آری، فیض خداوند ما، همراه با ایمان و محبتی که در مسیحْ عیسی یافت می‌شود، مرا بفراوانی فرو‌‌گرفت.

I Timothy 1:15: این سخنی است درخور اعتماد و پذیرش کامل، که مسیحْ عیسی به جهان آمد تا گناهکاران را نجات بخشد، که من بزرگترین آنهایم. I Timothy 1:16: از همین‌‌رو، بر من رحم شد تا مسیحْ عیسی صبر بی‌پایان خود را نسبت به من که بزرگترین گناهکاران بودم، نشان دهد، تا نمونه‌ای باشم برای جملة آنان که از این پس به او ایمان آورده، حیات جاویدان خواهند یافت. I Timothy 1:17: بر خدای یکتا، آن پادشاه سرمدی، نامیرا و نادیدنی، تا ابدالآباد حرمت و جلال باد؛ آمین!

I Timothy 1:18: پسرم، تیموتائوس، این حکم را بنا بر نبوّتهایی که پیشتر بر تو شد، به تو می‌سپارم تا به مدد آنها در نبردِ نیکو پیکار کنی، I Timothy 1:19: و به ایمان و وجدانی پاک متمسک باشی، چرا که کِشتی ایمان بعضی با زیر پا نهادن آنها در ‌هم شکسته است. I Timothy 1:20: هیمِنائوس و اسکندر از این دسته‌اند، که ایشان را به شیطان سپردم تا عبرت گرفته، دیگر کفر نگویند.

I Timothy 2:1:
بنابراین، پیش از هر چیز، سفارش می‌کنم که مؤمنان درخواستها، دعاها، شفاعتها و شکرگزاری‌ها را برای همة مردم به‌جا آورند، I Timothy 2:2: از آن‌‌جمله برای حاکمان و همة صاحبمنصبان، تا بتوانیم زندگی آرام و آسوده‌ای را در کمال دینداری و وقار بگذرانیم. I Timothy 2:3: چرا که این نیکو و پسندیدة نجات‌دهندة ما خداست I Timothy 2:4: که می‌خواهد همگان نجات یابند و به معرفت حقیقت نایل گردند. I Timothy 2:5: زیرا تنها یک خدا هست و بین خدا و آدمیان نیز تنها یک واسطه وجود دارد، یعنی آن انسان که مسیحْ عیسی است؛ I Timothy 2:6: او که با دادن جان خود، بهای رهایی جملة آدمیان را پرداخت. بر این حقیقت در زمان مناسب شهادت داده شد، I Timothy 2:7: و من به همین منظور بر‌‌گماشته شدم تا واعظ و رسول و معلّم ایمان راستین برای غیریهودیان باشم – حقیقت را بیان می‌کنم و دروغ نمی‌گویم.

I Timothy 2:8: پس آرزویم این است که مردان در همه جا، بی‌خشم و جدال، دستهایی مقدّس را به دعا بر‌‌افرازند. I Timothy 2:9: نیز خواهانم که زنان پوششی شایسته بر تن کنند و خویشتن را به نجابت و متانت بیارایند، نه به گیسوان بافته، یا طلا و مروارید، یا جامه‌های فاخر، I Timothy 2:10: بلکه به زیورِ اعمال نیکو آراسته باشند، چنانکه شایستة زنانی است که مدّعی خداپرستی‌اند.

I Timothy 2:11: زن باید در آرامی و تسلیم کامل، تعلیم گیرد. I Timothy 2:12: زن را اجازه نمی‌دهم که تعلیم دهد یا بر مرد مسلط شود؛ بلکه باید آرام باشد. I Timothy 2:13: زیرا نخست آدم سرشته شد و بعد حوا. I Timothy 2:14: و آدم فریب نخورد، بلکه زن بود که فریب خورد و نافرمان شد. I Timothy 2:15: امّا زنان با زادن فرزندان، رستگار خواهند شد، اگر در ایمان و محبت و تقدس، نجیبانه ثابت بمانند.

I Timothy 3:1:
این سخنی است درخور اعتماد که اگر کسی در آرزوی کار نظارت بر کلیسا باشد، در پی شغلی والاست. I Timothy 3:2: از این‌‌رو، ناظر کلیسا باید به‌‌دور از ملامت، شوهر وفادارِ تنها یک زن، معتدل، خویشتندار، آبرومند، میهمان‌نواز و قادر به تعلیم باشد؛ I Timothy 3:3: نه میخواره، یا خشن، بلکه ملایم؛ و نه ستیزه‌جو، یا پولدوست. I Timothy 3:4: نیز باید از عهدة ادارة خانوادة خویش نیک بر‌‌آید و فرزندانش را چنان تربیت کند که با احترام کامل، اطاعتش کنند. I Timothy 3:5: زیرا اگر کسی نداند چگونه خانوادة خویش را اداره کند، چگونه می‌تواند کلیسای خدا را مراقبت نماید؟ I Timothy 3:6: و نو ایمان نیز نباشد، مبادا مغرور گردد و به محکومیت ابلیس دچار شود. I Timothy 3:7: و باید در میان مردمان بیرون نیز نیکنام باشد تا به رسوایی و دام ابلیس گرفتار نیاید.

I Timothy 3:8: همچنین خادمان کلیسا باید باوقار باشند؛ نه دو‌‌رو، یا میخواره و یا در پی منافع نامشروع. I Timothy 3:9: باید راز ایمان را با وجدانی پاک پاس بدارند. I Timothy 3:10: و باید نخست آزموده شوند و اگر بَری از ملامت یافت شدند، در مقام خادم کلیسا خدمت کنند. I Timothy 3:11: به همین‌‌سان، همسرانشان نیز باید باوقار باشند، و نه غیبت‌گو، بلکه معتدل و درخور اعتماد در همه چیز. I Timothy 3:12: هر خادم باید شوهر وفادار تنها یک زن باشد و نیز باید از عهدة ادارة فرزندان و خانوادة خویش نیک بر‌‌آید. I Timothy 3:13: خادمانی که نیکو خدمت کرده باشند، به مرتبه‌ای والا خواهند رسید و در ایمان خود به مسیحْ عیسی از شهامتی عظیم برخوردار خواهند شد.

I Timothy 3:14: گرچه امید آن دارم که بزودی نزدت آیم، ولی اینها را به تو می‌نویسم، I Timothy 3:15: تا اگر تأخیری شد، بدانی که در خانة خدا که کلیسای خدای زنده و ستون و بنیان حقیقت است، چگونه باید رفتار کرد. I Timothy 3:16: به‌‌یقین که راز دینداری بس عظیم است: او در جسم ظاهر شد، به‌‌واسطة روح تصدیق گردید، فرشتگانْ دیدندش، بر قومها موعظه شد، جهانیان به او ایمان آوردند، و با جلال، بالا برده شد.

I Timothy 4:1:
امّا روح، آشکارا می‌گوید که در زمانهای آخر، برخی از ایمان رویگردان شده، از ارواح گمراه‌کننده و تعالیم دیوها پیروی خواهند کرد. I Timothy 4:2: این تعالیم را دروغگویان و ریاکارانی می‌آورند که وجدانشان بی‌حس شده است. I Timothy 4:3: ایشان ازدواج را منع می‌کنند و به پرهیز از خوراکهایی فرمان می‌دهند که خدا آفریده است تا مؤمنان که از حقیقت آگاهند، با شکرگزاری از آن بهره‌مند شوند. I Timothy 4:4: زیرا هر‌‌آنچه خدا آفریده است، نیکوست و هیچ چیز را نباید رد کرد، هر‌‌گاه با شکرگزاری پذیرفته شود، I Timothy 4:5: چرا که به‌‌وسیلة کلام خدا و دعا تقدیس می‌گردد.

I Timothy 4:6: اگر این امور را به برادران گوشزد کنی، خادم نیکوی مسیحْ عیسی خواهی بود، پرورش یافته در کلامِ ایمان و تعلیمی نیکو که پیروی آن کرده‌ای. I Timothy 4:7: تو را با افسانه‌های کفرآمیز و حکایتهای پیرزنان کاری نباشد، بلکه خود را در دینداری تربیت کن. I Timothy 4:8: زیرا گرچه تربیت بدن را اندک فایده‌ای است، امّا دینداری برای همه چیز فایده دارد، و هم زندگی حال را وعده می‌دهد، هم حیات آینده را.

I Timothy 4:9: این سخنی است درخور اعتماد و پذیرش کامل I Timothy 4:10: که ما امید خویش را بر خدای زنده نهاده‌ایم که نجات‌دهندة جملة آدمیان، بخصوص مؤمنان است؛ و برای همین نیز زحمت می‌کشیم و جدّ و جهد می‌کنیم.

I Timothy 4:11: این چیزها را حکم فرما و تعلیم ده. I Timothy 4:12: مگذار هیچ‌کس تو را به‌‌سبب جوانی حقیر شمارد، بلکه در گفتار و کردار و محبت و ایمان و پاکی، همة مؤمنان را سرمشق باش. I Timothy 4:13: تا آمدنم، به قرائت کلام خدا و اندرز و تعلیم مشغول باش. I Timothy 4:14: به آن عطایی که در توست بی‌اعتنایی مکن، عطایی که به‌‌واسطة نبوّت یافتی، آنگاه که هیئت مشایخ بر تو دست گذاشتند.

I Timothy 4:15: در این امور بکوش و خود را به‌‌تمامی وقف آن کن تا پیشرفت تو بر همه آشکار شود. I Timothy 4:16: بدقّت، مراقب شیوة زندگی و تعلیم خود باش. در آنها پایداری کن، که اگر چنین کنی خویشتن و شنوندگانت را نجات خواهی داد.

I Timothy 5:1:
مرد سالخورده را توبیخ مکن، بلکه او را همچون پدر خود اندرز ده، و جوانان را همانند برادران خود، I Timothy 5:2: و زنان سالخورده را همچون مادران، و زنان جوانتر را همانند خواهران خویش، در کمال پاکی.

I Timothy 5:3: بیوه‌زنانی را که براستی بی‌کس‌اند، حرمت گذار. I Timothy 5:4: امّا اگر بیوه‌زنی فرزندان و نوه‌ها دارد، آنان باید نخست بیاموزند که با نگاهداری از خانوادة خویش، دینداری خود را در عمل نشان دهند و این‌‌گونه دِین خود را به والدین و اجدادشان اَدا کنند، چرا که این خدا را خشنود می‌سازد. I Timothy 5:5: امّا آن که براستی بیوه است و بی‌کس، امیدش یکسره بر خداست و شب و روز را به دعا و طلب کمک از خدا می‌گذراند. I Timothy 5:6: حال آنکه بیوه‌زنی که زندگی را به لذتجویی می‌گذراند، در حالِ حیات، مرده است. I Timothy 5:7: بدین چیزها نیز حکم فرما تا از ملامت بِدور باشند. I Timothy 5:8: اگر کسی در پی تأمین معاش خویشان و بخصوص خانوادة خود نباشد، منکر ایمان است و پست‌تر از بی‌ایمان.

I Timothy 5:9: فقط کسانی را در شمار بیوه‌زنان نامنویسی کن که بیش از شصت سال داشته و به شوهر خود وفادار بوده باشند. I Timothy 5:10: نیز باید به نیکوکاری شهره باشند، یعنی فرزندان خویش را نیکو تربیت کرده، غریب‌نواز بوده، پاهای مقدّسان را شسته، به یاری دردمندان شتافته، و خود را وقف هر نوع کار نیکو کرده باشند.

I Timothy 5:11: امّا بیوه‌زنان جوانتر را نامنویسی مکن، چرا که چون امیال شهوانی از مسیح دورشان کند، خواهان ازدواج می‌شوند. I Timothy 5:12: بدین‌‌گونه، چون تعهد نخستین خود را زیر پا می‌گذارند، محکومیت بر خود می‌آورند. I Timothy 5:13: افزون بر این، به بی‌کارگی و سر‌‌کشیدن از خانه‌ای به خانة دیگر خو می‌کنند؛ و نه‌‌تنها روزگار به بی‌کارگی می‌گذرانند بلکه سخن‌چین و فضول هم می‌شوند، و سخنان ناشایست بر زبان می‌آورند. I Timothy 5:14: پس رأی من بر این است که بیوه‌های جوانتر شوهر کرده، فرزند بیاورند و کدبانو باشند و دشمن را مجال بدگویی ندهند. I Timothy 5:15: زیرا هم‌اکنون نیز بعضی در پی شیطان منحرف گشته‌اند.

I Timothy 5:16: اگر زنی از مؤمنان، خویشاوندان بیوه داشته باشد، باید که خود یاری‌شان دهد تا باری بر کلیسا نباشند و کلیسا بتواند به بیوه‌زنانی کمک کند که براستی بی‌کس‌اند.

I Timothy 5:17: مشایخی که نیکو رهبری کرده باشند، شایستة حرمتی دو‌‌چندانند، بخصوص آنان که در کار موعظه و تعلیم زحمت می‌کشند. I Timothy 5:18: زیرا کتاب می‌گوید: «گاوی را که خرمن می‌کوبد، دهان مَبَند» و «کارگر مستحق دستمزد خویش است.» I Timothy 5:19: اتهامی بر یکی از مشایخ مپذیر، مگر به شهادت دو یا سه گواه. I Timothy 5:20: امّا آنان را که به گناه ادامه می‌دهند، در برابر همه توبیخ کن تا دیگران بترسند.

I Timothy 5:21: در پیشگاه خدا و مسیحْ عیسی و فرشتگان برگزیده، تو را سوگند می‌دهم که این دستورها را بدون پیشداوری رعایت کنی و هیچ کاری را از سر جانبداری انجام ندهی.

I Timothy 5:22: در دست‌گذاشتن بر کسی شتاب مکن و در گناهان دیگران شریک مشو، بلکه خود را پاک نگاه دار.

I Timothy 5:23: دیگر تنها آب منوش، بلکه به‌‌جهت معدة خود و ناخوشیهایی که اغلب داری، اندکی نیز شراب بنوش.

I Timothy 5:24: گناهان بعضی آشکار است و پیشاپیش آنها به کام داوری می‌شتابد، امّا گناهان بعضی دیگر از پی آنها می‌آید. I Timothy 5:25: به همین‌‌سان، اعمال نیکو آشکار است و حتی آنها را که آشکار نیست، نتوان پوشیده نگاه داشت.

I Timothy 6:1: آنان که زیر یوغ بندگی به‌‌سر می‌برند، باید که اربابان خود را درخور کمال احترام بدانند تا مردم نام خدا و تعلیم را بد نگویند. I Timothy 6:2: آنان که اربابانشان ایماندارند، نباید به دلیل رابطة برادری، ایشان را کمتر حرمت بگذارند. بلکه برعکس، باید حتی نیکوتر خدمت کنند، زیرا سود خدمتشان به کسانی می‌رسد که ایماندارند و عزیز ایشان. این را تعلیم ده و به انجامش ترغیبشان کن.

I Timothy 6:3: اگر کسی به‌‌گونه‌ای دیگر تعلیم دهد و با گفتار صحیح خداوند ما عیسی مسیح و تعلیم دیندارانه موافق نباشد، I Timothy 6:4: مستِ غرور شده است و هیچ نمی‌فهمد. چنین کس عطشی بیمارگونه به جرّ و بحث و مجادله بر سر کلمات دارد، که از آن حسد و نزاع و ناسزاگویی و بدگمانی برمی‌خیزد I Timothy 6:5: و موجب کشمکش دائمی میان افرادی می‌شود که فکرشان فاسد شده است و از حقیقت منحرف گشته‌اند و گمان می‌کنند دینداری، وسیله‌ای است برای سودجویی.

I Timothy 6:6: امّا دینداری با قناعت، سودی عظیم است. I Timothy 6:7: چرا که به این جهان هیچ نیاورده‌ایم و از آن نیز هیچ نخواهیم برد. I Timothy 6:8: پس اگر خوراک و پوشاک و سرپناهی داشته باشیم، قانع خواهیم بود. I Timothy 6:9: امّا آنان که سودای ثروتمند شدن دارند، دچار وسوسه می‌شوند و به دام امیال پوچ و زیانباری گرفتار می‌آیند که موجب تباهی و نابودی انسان می‌گردد. I Timothy 6:10: زیرا پولدوستی ریشه‌ای است که همه‌‌گونه بدی از آن به‌‌بار می‌آید، و بعضی در آرزوی ثروت، از ایمان منحرف گشته، خود را به دردهای بسیار مجروح ساخته‌اند.

I Timothy 6:11: امّا تو ای مرد خدا، از اینها همه بگریز، و در پی پارسایی و دینداری و ایمان و محبت و پایداری و ملایمت باش. I Timothy 6:12: در نبرد نیکوی ایمان پیکار کن و به‌‌دست آور آن حیات جاویدان را که بدان فرا‌‌خوانده شدی، آن هنگام که در برابر شهود بسیار، اعتراف نیکو را کردی. I Timothy 6:13: در برابر خدایی که به همه چیز زندگی می‌بخشد، و در حضور مسیحْ عیسی که در شهادت خود نزد پُنتیوس پیلاتُس اعتراف نیکو را کرد، تو را سفارش می‌کنم I Timothy 6:14: که این حکم را تا زمان ظهور خداوندمان عیسی مسیح، بی‌لکه و به‌‌دور از ملامت نگاه داری، I Timothy 6:15: که خدا این را در وقت خود به انجام خواهد رسانید، همان خدای متبارک که حاکم یکتا و شاه شاهان و رب‌الارباب است. I Timothy 6:16: او را که تنها وجود فناناپذیر است و در نوری سکونت دارد که نتوان به آن نزدیک شد، او را که هیچ‌کس ندیده و نتواند دید، تا ابد حرمت و توانایی باد. آمین.

I Timothy 6:17: ثروتمندانِ این عصر را حکم نما که متکبر نباشند و بر مال ناپایدار دنیا امید مبندند. بلکه امیدشان بر خدا باشد که همه چیز را بفراوانی برای ما فراهم می‌سازد تا از آنها لذت ببریم. I Timothy 6:18: آنان را امر کن که نیکویی کنند و در کارهای خیر دولتمند بوده، سخاوتمند و گشاده‌دست باشند. I Timothy 6:19: بدین‌‌سان، گنجی برای خود خواهند اندوخت که پی استوار زندگی آیندهشان خواهد بود و آن حیات را که حیات واقعی است به‌‌دست خواهند آورد.

I Timothy 6:20: ای تیموتائوس، امانتی را که به تو سپرده شده است، حفظ کن. از یاوه‌گویی‌های دنیوی و عقاید مخالفی که به‌‌غلط، معرفت نامیده می‌شود، دوری گزین؛ I Timothy 6:21: برخی که ادعای برخورداری از آن داشته‌اند، از ایمان منحرف شده‌اند.

فیض با تو باد.

II Timothy 1:1:
از پولُس، که به خواست خدا و به‌‌خاطر آن وعدة حیات که در مسیحْ عیسی یافت می‌شود، رسول مسیحْ عیساست،

II Timothy 1:2: به پسر عزیزم، تیموتائوس:

فیض و رحمت و آرامش از جانب خدای پدر و خداوند ما مسیحْ عیسی بر تو باد.

II Timothy 1:3: وقتی تو را شب و روز، پیوسته در دعاهایم یاد می‌دارم، خدا را سپاس می‌گزارم، خدایی را که من نیز چون پدرانم با وجدانی پاک خدمتش می‌کنم. II Timothy 1:4: چون اشکهای تو را به‌‌خاطر می‌آورم، آرزو می‌کنم با تو دیدارْ تازه کنم تا از شادی لبریز شوم. II Timothy 1:5: ایمان بی‌ریای تو را به یاد می‌آورم، ایمانی که نخست در مادربزرگت لوئیس و سپس در مادرت اِفْنیکی ساکن بود، و یقین دارم اکنون نیز در تو ساکن است. II Timothy 1:6: از این‌‌رو، تو را یادآور می‌شوم که آن عطای خدا را که به‌‌واسطة دست گذاشتن من، در تو جای گرفته، شعله‌ور سازی. II Timothy 1:7: زیرا روحی که خدا به ما بخشیده، نه روح ضعف، بلکه روح قوّت و محبت و انضباط است.

II Timothy 1:8: پس، از شهادت بر خداوند ما عار مدار، و نه از من که به‌‌خاطر او در بندم، بلکه تو نیز با اتکا به نیروی الهی در رنج کشیدن برای انجیل سهیم باش. II Timothy 1:9: خدا ما را نجات داده و به زندگی مقدّس فرا‌‌خوانده است. این نه به‌‌سبب اعمال ما، بلکه به‌‌خاطر قصد و فیض خودِ اوست، فیضی که در مسیحْ عیسی از ایام ازل به ما عطا شده بود، II Timothy 1:10: ولی اکنون با ظهور نجات‌دهندة ما مسیحْ عیسی عیان گشته است – هم‌‌او که به‌‌واسطة انجیل، مرگ را باطل کرد و حیات و فناناپذیری را آشکار ساخت. II Timothy 1:11: و من بر‌‌گماشته شده‌ام تا واعظ، رسول و معلّم این انجیل باشم. II Timothy 1:12: از همین‌‌روست که این‌‌گونه رنج می‌کشم، امّا عار ندارم، چرا که می‌دانم به که ایمان آورده‌ام و یقین دارم که او قادر است امانتم را تا بدان روز حفظ کند.

II Timothy 1:13: با ایمان و محبتی که در مسیحْ عیسی یافت می‌شود، به آنچه از من شنیده‌ای چون الگوی تعلیم صحیح تمسّک جوی. II Timothy 1:14: به یاری روح‌القدس که در ما ساکن است، آن امانت نیکو را که به تو سپرده شده، پاس دار.

II Timothy 1:15: آگاهی که ساکنان ایالت آسیا، جملگی از من روی بر‌‌تافته‌اند، از آن‌‌جمله، فیگِلوس و هِرموجِنِس.

II Timothy 1:16: رحمت خداوند بر خانوادة اونیسیفوروس باد، چه او بارها جان مرا تازه کرد و از زنجیرهایم عار نداشت. II Timothy 1:17: بلکه آنگاه که به روم آمد، بسیار مرا جُست تا سرانجام یافت. II Timothy 1:18: رحمت خداوند در آن روزِ خاص شامل حال او شود. تو خود از خدمات بسیار او در اِفِسُس، بخوبی آگاهی.

II Timothy 2:1: پس تو ای فرزندم، در فیضی که در مسیحْ عیسی است نیرومند شو، II Timothy 2:2: و آنچه را که در حضور گواهان بسیار از من شنیدی، به مردمان امینی بسپار که از عهدة آموزش دیگران نیز برآیند. II Timothy 2:3: همچون سرباز شایستة مسیحْ عیسی، در تحمل رنجها سهیم باش. II Timothy 2:4: هیچ‌کس به‌‌هنگام سربازی، خود را گرفتار مشغولیتهای زندگی نمی‌سازد، چرا که خواهان جلب خشنودی فرماندة خویش است. II Timothy 2:5: به همین‌‌سان، ورزشکاری که در میدان مسابقه هماوردی می‌کند، تاج پیروزی را دریافت نخواهد کرد، اگر به‌‌قانون هماوردی نکرده باشد. II Timothy 2:6: آن که باید نخست از محصول نصیب ببرد، کشاورزی است که محنت کشیده است. II Timothy 2:7: به آنچه می‌گویم بیندیش، که خداوند تو را در فهم همة اینها بصیرت خواهد بخشید.

II Timothy 2:8: عیسی مسیح را به‌‌خاطر دار که از نسل داوود بوده، از مردگان برخاست؛ این است انجیل من، II Timothy 2:9: که به‌‌خاطرش در رنجم، تا بدان حد که چون مجرمان به زنجیرم کشیده‌اند. امّا کلام خدا در زنجیر نیست. II Timothy 2:10: پس همه چیز را به‌‌خاطر برگزیدگان تحمل می‌کنم تا آنان نیز نجاتی را که در مسیحْ عیساست، با جلال جاودانی به‌‌دست آورند.

II Timothy 2:11: این سخن درخور اعتماد است که: اگر با او مردیم، با او زندگی هم خواهیم کرد.

II Timothy 2:12: اگر تحمل کنیم، با او سلطنت هم خواهیم کرد. اگر انکارش کنیم، او نیز انکارمان خواهد کرد.

II Timothy 2:13: اگر بی‌وفا شویم، او وفادار خواهد ماند، زانکه خویشتن را انکار نتواند کرد.

II Timothy 2:14: اینها را پیوسته بدیشان یادآور شو و در حضور خدا هشدار ده که بر سر کلمات مجادله نکنند، که جز تباهی شنوندگان ثمری ندارد. II Timothy 2:15: سخت بکوش که مقبول خدا باشی، همچون خدمتکاری که او را سببی برای شرمساری نیست و کلام حقیقت را بدرستی به‌‌کار می‌بندد. II Timothy 2:16: از یاوه‌گویی‌های دنیوی بپرهیز، که شخص را هر‌‌چه بیشتر به بی‌دینی سوق می‌دهد. II Timothy 2:17: تعلیم چنین کسان مانند بیماری قانقاریا پخش می‌شود.هیمِنائوس و فیلیتوس از همین دسته‌اند، II Timothy 2:18: که از حقیقت منحرف گشته‌اند و می‌گویند رستاخیز هم‌اکنون به‌‌وقوع پیوسته است، و بدین‌‌سان ایمان بعضی را ویران می‌کنند. II Timothy 2:19: با این‌‌حال، پی مستحکمی که خدا نهاده است، پابرجاست و با این عبارت مُهر شده است که، «خداوند کسان خود را می‌شناسد،» و «هر که به نام خداوند اقرار دارد، باید که از شرارت کناره جوید.»

II Timothy 2:20: در خانه‌ای بزرگ، تنها ظروف زرین و سیمین نیست، بلکه چوبین و گلین هم هست؛ آنها به کار مصارف مهم می‌آیند، اینها به‌‌کار مصارف پیش‌‌پا افتاده. II Timothy 2:21: پس هر که خود را از آنچه گفتم پاک نگاه دارد، ظرفی خواهد بود که به کار مصارف مهم می‌آید، ظرفی مقدّس و مفید برای صاحب‌خانه و مهیا برای هر کار نیکو.

II Timothy 2:22: از امیال جوانی بگریز، و به همراه آنان که با دلی پاک خداوند را می‌خوانند، در پی پارسایی و ایمان و محبت و آرامش باش. II Timothy 2:23: از مباحثات پوچ و بی‌خردانه دوری کن، چرا که می‌دانی نزاعها برمی‌انگیزد. II Timothy 2:24: حال آنکه خادم خداوند نباید نزاع کند، بلکه باید با همه مهربان باشد و قادر به تعلیم و بردبار. II Timothy 2:25: باید مخالفان را بنرمی ارشاد کند، بدین امید که خدا به آنها توبه عطا فرماید تا به شناخت حقیقت برسند II Timothy 2:26: و به خود آمده، از دام ابلیس که ایشان را برای انجام خواستة خود اسیر کرده است، برهند.

II Timothy 3:1:
امّا آگاه باش که در روزهای آخر، زمانهای سخت پیش خواهد آمد. II Timothy 3:2: مردمانْ خودپرست، پولدوست، لاف‌زن، متکبر، ناسزاگو، نافرمان به والدین، ناسپاس، ناپاک، II Timothy 3:3: بی‌عاطفه، بی‌گذشت، غیبت‌گو، بی‌بندوبار، وحشی، دشمن نیکویی، II Timothy 3:4: خیانتکار، عجول و خودپسند خواهند بود. لذت را بیش از خدا دوست خواهند داشت II Timothy 3:5: و هر‌‌چند صورتِ ظاهرِ دینداری را دارند، منکر قدرت آن خواهند بود. از چنین کسان دوری گزین.

II Timothy 3:6: اینان کسانی هستند که به درون خانة مردم رخنه کرده، زنان سبک‌مغز را اسیر خود می‌سازند، زنانی را که زیر بار گناهان خم شده‌اند و هوسهای گوناگونْ آنان را به هر سو می‌کشد، II Timothy 3:7: و با اینکه همواره تعلیم می‌گیرند، هرگز به شناخت حقیقت نتوانند رسید. II Timothy 3:8: همان‌‌گونه که یانّیس و یَمْبْریس به مخالفت با موسی برخاستند، اینان نیز که فکری فاسد و ایمانی مردود دارند، با حقیقت مخالفت می‌کنند. II Timothy 3:9: امّا راه به جایی نخواهند برد، بلکه بی‌خردیشان بر همگان آشکار خواهد شد، چنانکه بی‌خردی آن دو نیز عیان گردید.

II Timothy 3:10: ولی تو تعلیم و رفتار و هدف و ایمان و صبر و محبت و تحمل مرا II Timothy 3:11: و آزارهایی را که دیدم و رنجهایی را که کشیدم، نظاره‌گر بوده‌ای و از آنچه در اَنطاکیه، قونیه و لِستْره بر سرم آمد و آزارهایی که به من رسید، نیک آگاهی. امّا خداوند مرا از آن‌‌همه رهانید. II Timothy 3:12: براستی، همة کسانی که بخواهند در مسیحْ عیسی با دینداری زیست کنند، آزار خواهند دید؛ II Timothy 3:13: امّا شرارت‌پیشگان و شیّادان در بدی پیش خواهند رفت؛ فریب خواهند داد و فریب خواهند خورد. II Timothy 3:14: امّا تو در آنچه آموخته و بدان ایمان آورده‌ای پایدار باش، چرا که می‌دانی آنها را از چه کسان فرا‌‌گرفته‌ای، II Timothy 3:15: و چگونه از کودکی کتب مقدّس را دانسته‌ای که می‌تواند تو را حکمت آموزد برای نجاتی که از راه ایمان به مسیحْ عیسی است. II Timothy 3:16: تمامی کتب مقدّس الهام خداست و برای تعلیم و تأدیب و اصلاح و تربیت در پارسایی سودمند است، II Timothy 3:17: تا مرد خدا به‌‌کمال برای هر کار نیکو تجهیز گردد.

II Timothy 4:1: در برابر خدا و مسیحْ عیسی که بر زندگان و مردگان داوری خواهد کرد، و نظر به ظهور او و پادشاهی‌اش، تو را مکلّف می‌سازم که II Timothy 4:2: کلام را موعظه کنی و به‌‌گاه و به‌‌بیگاه آماده این کار باشی و با صبر بسیار و تعلیم دقیق، به اصلاح و توبیخ و تشویق بپردازی. II Timothy 4:3: زیرا زمانی خواهد آمد که مردم به تعلیم صحیح گوش فرا نخواهند داد، بلکه بنا به میل خویش، معلّمان بسیار گِرد خود خواهند آورد تا آنچه را که گوشهایشان طالب شنیدن آن است، از آنان بشنوند؛ II Timothy 4:4: و از گوش فرا‌‌دادن به حقیقت رویگردان شده، به‌‌سوی افسانه‌ها منحرف خواهند گشت. II Timothy 4:5: امّا تو در همه حال بهوش باش؛ سختیها را بر خود هموار کن؛ کار مبشر را انجام ده و خدمت خویش را به‌‌کمال به انجام رسان.

II Timothy 4:6: زیرا من، هم‌اکنون، همچون هدیه‌ای ریختنی، در حال ریخته شدنم و زمان رحلتم فرا‌‌رسیده است. II Timothy 4:7: جنگِ نیکو را جنگیده‌ام، مسابقه را به پایان رسانده‌ام و ایمان را محفوظ داشته‌ام. II Timothy 4:8: اکنون تاج پارسایی برایم آماده است، تاجی که خداوند، آن داور عادل، در آن روز به من عطا خواهد کرد – تنها نه به من، بلکه به همة آنان که مشتاق ظهور او بوده‌اند.

II Timothy 4:9: بکوش تا هر‌‌چه زودتر نزد من آیی. II Timothy 4:10: زیرا دیماس به‌‌خاطر عشق این دنیا مرا ترک کرده و به تِسالونیکی رفته است. کْریسکیس به غَلاطیه و تیتوس هم به دَلماتیه رفته. II Timothy 4:11: تنها لوقا با من است. مَرقُس را بر‌‌گرفته، با خود بیاور، زیرا در خدمتم مرا سودمند است. II Timothy 4:12: تیخیکوس را به اِفِسُس فرستادم. II Timothy 4:13: هنگام آمدنت، قبایی را که در تْروآس نزد کارپوس بر جا گذاشتم با خود بیاور، و نیز طومارهایم را و بخصوص نوشته‌های پوستین را.

II Timothy 4:14: اسکندر مسگر، با من بسیار بدیها کرد. خداوند سزای کارهایش را خواهد داد. II Timothy 4:15: تو نیز از او بر‌‌حذر باش، زیرا با پیام ما سخت به مخالفت برخاسته است.

II Timothy 4:16: در نخستین دفاع من، هیچ‌کس به پشتیبانی از من بر‌نخاست، بلکه همه مرا وانهادند. مباد که این به حسابشان گذاشته شود. II Timothy 4:17: امّا خداوند در کنار من ایستاد و مرا نیرو بخشید تا کلام به‌‌واسطة من به‌‌کمال موعظه شود و همة غیریهودیان آن را بشنوند. پس، از دهان شیر رهایی یافتم. II Timothy 4:18: خداوند مرا از هر حملة شر خواهد رهانید و برای پادشاهی آسمانی خود نجات خواهد بخشید. جلال بر او باد تا ابدالآباد. آمین!

II Timothy 4:19: سلام مرا به پْریسکیلا و آکیلا و خانوادة اونیسیفوروس برسان. II Timothy 4:20: اِراستوس در قُرِنتُس ماند، و من تْروفیموس را در میلیتوس، بیمار، بر جا گذاشتم. II Timothy 4:21: بکوش تا پیش از زمستان به اینجا برسی. اوبولوس برای تو سلام می‌فرستد، و نیز پودِنْس، لینوس، کْلودیا و همة برادران.

II Timothy 4:22: خداوند با روح تو باشد. فیض با شما باد.

Titus 1:1:
از پولُس، خادم خدا و رسول عیسی مسیح، در خدمت ایمانِ برگزیدگانِ خدا و شناخت آن حقیقت که موجد دینداری است، Titus 1:2: و به امید حیات جاویدان که خدای منزّه از هر دروغ از ایام ازل بدان وعده فرمود Titus 1:3: و کلام خود را در زمان مقرر آشکار ساخت، به‌‌واسطة موعظه‌ای که به حکم نجات‌دهندة ما خدا به من سپرده شد.

Titus 1:4: به تیتوس، فرزند راستینم در ایمانی مشترک:

فیض و آرامش از جانب خدای پدر و نجات‌دهندة ما عیسی مسیح بر تو باد.

Titus 1:5: تو را از آن‌‌رو در کْرِت بر‌‌جا گذاشتم تا کارهای ناتمام را سامان دهی و همان‌‌گونه که تو را امر کردم، در هر شهر مشایخی به‌‌کار بگماری.

Titus 1:6: شیخ کلیسا باید بری از ملامت، شوهر وفادار تنها یک زن، و دارای فرزندانی باایمان باشد که از هر‌‌گونه اتهام لجام‌گسیختگی و سرکشی مبرا باشند. Titus 1:7: چرا که ناظر کلیسا کارگزار خداست و از همین‌‌رو باید بَری از ملامت باشد، نه خودرأی یا تندخو یا میگسار یا خشن یا در پی منافع نامشروع، Titus 1:8: بلکه شهره به میهمان‌نوازی و دوستدار نیکویی و خویشتندار و پارسا و مقدّس و منظم؛ Titus 1:9: و پایدار بر کلام مطمئنی که تعلیم داده شده است تا بتواند دیگران را بر پایة تعلیم صحیح پند دهد و نظر مخالفان را رد کند.

Titus 1:10: زیرا گردنکشانِ یاوه‌گوی و فریبکار بسیارند، بخصوص از ختنه‌شدگان، Titus 1:11: که دهانشان را باید بست، زیرا برای کسب منافع نامشروع، تعالیم ناشایسته می‌دهند و بدین‌‌گونه خانواده‌ها را به‌‌تمامی تباه می‌سازند. Titus 1:12: حتی یکی از انبیای خودشان گفته است: «کْرِتیان همواره مردمانی دروغگو و وحوشی شرور و شکم‌پرستانی تن‌پرورند.» Titus 1:13: این شهادت راست است. پس آنان را سخت توبیخ کن تا از سلامت ایمان برخوردار باشند و Titus 1:14: به افسانه‌های یهود و احکامِ منکرانِ حقیقت گوش نسپارند. Titus 1:15: برای پاکان همه چیزْ پاک است، امّا برای آنان که آلوده‌اند و بی‌ایمان، هیچ چیز پاک نیست، بلکه هم فکرشان آلوده است و هم وجدانشان. Titus 1:16: مدّعی خداشناسی‌اند، امّا با کردارشان او را انکار می‌کنند. نفرت‌انگیزند و نافرمان، و نامناسب برای هر کار نیکو.

Titus 2:1:
امّا تو از آنچه مطابق با تعلیم صحیح است، سخن بگو. Titus 2:2: مردان سالخورده را بگو که معتدل و باوقار و خویشتندار باشند و در ایمان و محبت و استقامت، بشایستگی رفتار کنند.

Titus 2:3: به همین‌‌سان، زنان سالخورده باید شیوة زندگی محترمانه‌ای داشته باشند. نباید غیبت‌گو یا بندة شراب باشند، بلکه باید آنچه را که نیکوست، تعلیم دهند، Titus 2:4: تا بتوانند زنان جوانتر را خرد بیاموزند که شوهردوست و فرزنددوست باشند Titus 2:5: و خویشتندار و عفیف و کدبانو و مهربان و مطیعِ شوهر، تا کلام خدا بد گفته نشود.

Titus 2:6: نیز مردان جوان را پند ده تا خویشتندار باشند. Titus 2:7: خودْ در همه چیز سرمشق اعمال نیکو باش. در تعلیم خود صداقت و جدیّت به‌‌خرج ده، Titus 2:8: و سلامتِ گفتارت چنان باشد که کسی آن را مذمت نتواند کرد، تا مخالفان چون فرصت بد‌‌گفتن از ما نیابند، شرمسار شوند.

Titus 2:9: غلامان را بیاموز که در هر چیز تسلیم اربابانشان باشند و برای جلب خشنودی آنها بکوشند؛ و چون و چرا نکنند Titus 2:10: و از آنان ندزدند، بلکه کمال امانت را نشان دهند تا در هر چیز تعلیم مربوط به نجات‌دهندة ما خدا را زینت بخشند.

Titus 2:11: زیرا فیض خدا به‌‌ظهور رسیده است، فیضی که همگان را نجات‌بخش است Titus 2:12: و به ما می‌آموزد که بی‌دینی و امیال دنیوی را ترک گفته، با خویشتنداری و پارسایی و دینداری در این عصر حاضر زیست کنیم، Titus 2:13: در حینی که منتظر آن امید مبارک، یعنی ظهور پرجلال خدای عظیم و نجات‌دهنده‌مان عیسی مسیح هستیم، Titus 2:14: که خود را فدای ما ساخت تا از هر شرارت بازخریدمان کند و قومی برای خود طاهر سازد که از آنِ خودش باشند و غیور برای کار نیکو.

Titus 2:15: اینها را بگو، و با کمال اقتدار تشویق و توبیخ نما، و مگذار کسی تو را حقیر شمارد.

Titus 3:1:
ایشان را یادآور شو که تسلیم حکمرانان و صاحبمنصبان باشند و فرمانبرداری کنند، و برای هر کار نیک آماده باشند؛ Titus 3:2: کسی را ناسزا نگویند و ستیزه‌جو نباشند، بلکه باملاحظه باشند و نزد همه براستی فروتن.

Titus 3:3: ما نیز زمانی نادان و نافرمانبردار بودیم و گمراه و بندة همه‌‌گونه امیال و لذتها؛ و در کین و حسد روزگار می‌گذراندیم. منفور بودیم و متنفر از یکدیگر. Titus 3:4: امّا چون مهربانی و انساندوستی نجات‌دهندة ما خدا آشکار شد، Titus 3:5: ما را نه به‌‌سبب کارهای نیکویی که کرده بودیم، بلکه از سر رحمت خویش نجات بخشید، به غسل تولد تازه و نو شدنی که از روح‌القدس است؛ Titus 3:6: که او را بفراوانی بر ما فرو‌‌ریخت، به‌‌واسطة نجات‌دهندة ما عیسی مسیح، Titus 3:7: تا به فیض او پارسا شمرده شده، بنا‌‌بر امید حیات جاویدان، به وارثان بدل گردیم. Titus 3:8: این سخنی است درخور اعتماد. و از تو می‌خواهم که بر این امور تأکید ورزی، تا آنان که بر خدا اعتماد بسته‌اند، از یاد نبرند که خویشتن را وقف کارهای نیکو نمایند، که اینها همگان را نیکو و سودمند است.

Titus 3:9: امّا از مجادلات نابخردانه و شجره‌نامه‌ها و بحثها و نزاعهای پیرامونِ شریعت اجتناب کن، زیرا بی‌فایده و بی‌ارزش است. Titus 3:10: به آن که عامل تفرقه است یک بار، و سپس برای دوّمین بار هشدار ده، و از آن پس، با او قطع ارتباط کن. Titus 3:11: چرا که می‌دانی چنین شخص منحرف است و گناهکار، و خودْ عامل محکومیت خویش.

Titus 3:12: وقتی آرتِماس یا تیخیکوس را نزد تو فرستادم، بکوش تا در اسرع وقت نزد من به نیکوپولیس آیی، زیرا عزم آن دارم که زمستان را در آنجا به‌‌سر برم. Titus 3:13: تا آنجا که می‌توانی، زیناسِ وکیل و آپولُس را در انجام سفرشان مدد فرما تا هیچ محتاج نمانند. Titus 3:14: بگذار همکیشان ما بیاموزند که خویشتن را وقف انجام کارهای نیکو کنند تا برای رفع نیازهای ضروری تدارک بینند و زندگی بی‌ثمری نداشته باشند.

Titus 3:15: آنان که با من‌اند، جملگی تو را سلام می‌فرستند. به آنان که ما را در ایمان دوست می‌دارند، سلام برسان.

فیض با همة شما باد.

Philemon 1:1: Philemon 1:2: Philemon 1:3: Philemon 1:4: Philemon 1:5: Philemon 1:6: Philemon 1:7: Philemon 1:8: Philemon 1:9: Philemon 1:10: Philemon 1:11: Philemon 1:12: Philemon 1:13: Philemon 1:14: Philemon 1:15: Philemon 1:16: Philemon 1:17: Philemon 1:18: Philemon 1:19: Philemon 1:20: Philemon 1:21: Philemon 1:22: Philemon 1:23: Philemon 1:24: Philemon 1:25: Hebrews 1:1:
در گذشته، خدا بارها و از راههای گوناگون به‌‌واسطة پیامبران با پدران ما سخن گفت، Hebrews 1:2: امّا در این زمانهای آخر به‌‌واسطة پسر خود با ما سخن گفته است، پسری که او را وارث همه چیز مقرر داشت و به‌‌واسطة او جهان را آفرید. Hebrews 1:3: او فروغِ جلالِ خدا و مظهر کامل ذات اوست، و همه چیز را با کلام نیرومند خود نگاه می‌دارد. او پس از پاک کردن گناهان، به‌‌دست راست مقام کبریا در عرش برین بنشست. Hebrews 1:4: پس به همان اندازه که نامی برتر از فرشتگان به میراث بُرد، از مقامی والاتر از آنها نیز برخوردار شد.

Hebrews 1:5: زیرا خدا تا‌‌کنون به کدام‌یک از فرشتگان گفته است: «تو پسر من هستی؛ امروز، من تو را پدر شده‌ام»

؟ و یا: «من او را پدر خواهم بود، و او مرا پسر خواهد بود»

؟ Hebrews 1:6: بلکه آن هنگام نیز که فرزند ارشد را به جهان می‌آورد، می‌فرماید: «همة فرشتگان خدا او را بپرستند.»

Hebrews 1:7: حال آنکه دربارة فرشتگان می‌گوید: «فرشتگانش را بادها می‌سازد، و خادمانش را شعله‌های آتش.»

Hebrews 1:8: امّا دربارة پسر می‌گوید: «تخت سلطنت تو، ای خدا، تا ابد پایدار خواهد ماند، و عدالت، عصای پادشاهی تو خواهد بود.

Hebrews 1:9: تو درستکاری را دوست داشته و از نادرستی بیزار بوده‌ای؛ پس خدا، خدای تو، تو را با روغن شادمانی مسح کرده، و این‌‌گونه تو را مقامی والاتر از رفقایت بخشیده است.»

Hebrews 1:10: و نیز می‌فرماید: «تو بودی، ای خداوند، که در آغاز بنیاد زمین را نهادی، و آسمان صنعت دست توست.

Hebrews 1:11: آنها از میان خواهند رفت، امّا تو بر جا می‌مانی؛ همة آنها همچون لباس، مندرس خواهند شد.

Hebrews 1:12: آنها را چون ردایی در هم خواهی پیچید، و به‌‌سان جامه‌ای جایگزین خواهند شد. امّا تو همان که بودی، باقی می‌مانی، و سالهای تو را پایانی نخواهد بود.»

Hebrews 1:13: خدا تا کنون به کدام‌یک از فرشتگان گفته است: «به‌‌دست راست من بنشین تا آن هنگام که دشمنانت را کرسی زیر پایت سازم»

؟ Hebrews 1:14: مگر آنها جملگی روحهایی خدمتگزار نیستند که برای خدمت به وارثان آیندة نجات فرستاده می‌شوند؟

Hebrews 2:1:
پس بر ماست که به آنچه شنیده‌ایم با دقت هر‌‌چه بیشتر توجه کنیم، مبادا از آن منحرف شویم. Hebrews 2:2: زیرا اگر پیامی که به‌‌واسطة فرشتگان بیان شد الزام‌آور بود، آن‌‌گونه که هر سرپیچی و نافرمانی مجازاتی برحق می‌یافت، Hebrews 2:3: پس ما چه راه گریزی خواهیم داشت اگر چنین نجاتی عظیم را نادیده بگیریم؟ این نجات در آغاز به‌‌واسطة خداوند بیان شد و سپس توسط آنان که از او شنیدند بر ما ثابت گردید، Hebrews 2:4: در حالی که خدا نیز بر آن گواهی می‌داد، با آیات و عجایب و معجزات گوناگون، و عطایای روح‌القدس، که آنها را بنا به خواست خود تقسیم می‌کرد.

Hebrews 2:5: او جهان آینده را که از آن سخن می‌گوییم، تحت فرمان فرشتگان قرار نداد. Hebrews 2:6: امّا شخصی در جایی شهادت داده، گفته است: «انسان چیست که تو در فکر او باشی، و پسر انسان، که به او روی نمایی؟

Hebrews 2:7: او را اندک زمانی

پایینتر از فرشتگان ساختی، و تاج جلال و اکرام را بر سر او گذاشتی

Hebrews 2:8: و همه چیز را زیر پای او نهادی.»

با قرار دادن همه چیز تحت فرمان او، خدا چیزی باقی نگذاشت که مطیع وی نباشد. امّا در حال حاضر، هنوز نمی‌بینیم همه چیز تحت فرمان او باشد. Hebrews 2:9: امّا عیسی را می‌بینیم که اندک زمانی پایینتر از فرشتگان قرار گرفت، ولی اکنون تاج جلال و اکرام بر سرش نهاده شده است، چرا که از رنج مرگ گذشت تا بر‌‌حسب فیض خدا برای همه طعم مرگ را بچشد.

Hebrews 2:10: بجا بود خدا که همه چیز برای او و به‌‌واسطة او وجود دارد، برای اینکه پسران بسیار را به جلال برساند، قهرمانِ نجات ایشان را از راه تحمل رنج، کامل گرداند. Hebrews 2:11: زیرا او که مقدّس می‌سازد و آنان که مقدّس می‌شوند، همه از یک خانواده‌اند. از همین‌‌رو، عیسی عار ندارد ایشان را برادر بخواند. Hebrews 2:12: چنانکه می‌گوید: «نام تو را به برادرانم اعلام خواهم کرد؛ و در میان جماعت، حمد تو را خواهم سرایید.»

Hebrews 2:13: و باز می‌گوید: «من بر او توکل خواهم کرد.»

و باز: «اینک من، و فرزندانی که خدا به من عطا کرده است.»

Hebrews 2:14: از آنجا که فرزندان از جسم و خون برخوردارند، او نیز در اینها سهیم شد تا با مرگ خود، صاحب قدرت مرگ یعنی ابلیس را به زیر کِشد، Hebrews 2:15: و آنان را که همة عمر در بندگیِ ترسِ از مرگ به‌‌سر برده‌اند، آزاد سازد. Hebrews 2:16: زیرا مسلّم است که او نه فرشتگان، بلکه نسل ابراهیم را یاری می‌دهد. Hebrews 2:17: از همین‌‌رو، لازم بود از هر حیث همانند برادران خود شود تا بتواند در مقام کاهن اعظمی رحیم و امین، در خدمت خدا باشد و برای گناهان قوم کفّاره کند. Hebrews 2:18: چون او خود هنگامی که آزموده شد، رنج کشید، قادر است آنان را که آزموده می‌شوند، یاری رساند.

Hebrews 3:1:
پس ای برادران مقدّس که در دعوت آسمانی شریک هستید، اندیشة خود را بر عیسی معطوف کنید که اوست رسول و کاهن اعظمی که بدو معترفیم. Hebrews 3:2: او نسبت به کسی که او را بر‌‌گماشت امین بود، همان‌‌گونه که موسی نیز در تمام خانة خدا امین بود. Hebrews 3:3: امّا به همان اندازه که حرمت سازندة خانه از خودِ خانه بیشتر است، عیسی نیز لایق حرمتی بیش از موسی شمرده شد. Hebrews 3:4: زیرا هر خانه‌ای به‌‌دست کسی بنا می‌شود، امّا بانی همه چیز خداست. Hebrews 3:5: موسی در مقام خادم در تمام خانة خدا امین بود تا بر آنچه می‌بایست در آینده گفته شود، شهادت دهد. Hebrews 3:6: امّا مسیح، در مقام پسرِ صاحب اختیار بر خانة خدا امین است. و خانة او ما هستیم، به‌‌شرطی که اطمینان خود را حفظ کنیم و در مباهات به امید خود همچنان پایدار بمانیم.

Hebrews 3:7: پس همان‌‌گونه که روح‌القدس می‌فرماید: «امروز، اگر صدای او را می‌شنوید،

Hebrews 3:8: دل خود را سخت مسازید، چنانکه در ایام تمرد کردید، به هنگام آزمایش در بیابان.

Hebrews 3:9: آنجا پدران شما مرا آزمایش و امتحان کردند، با اینکه چهل سال کارهای مرا دیده بودند.

Hebrews 3:10: به همین سبب، از آن نسل خشمگین بودم و گفتم: ‹اینان همواره در دل خود گمراهند، و راههای مرا نشناخته‌اند؛›

Hebrews 3:11: پس در خشم خود سوگند خوردم که به استراحت من هرگز راه نخواهند یافت.»

Hebrews 3:12: ای برادران، هشیار باشید که از شما کسی دل شرور و بی‌ایمان نداشته باشد که از خدای زنده رویگردان شود. Hebrews 3:13: بلکه هر روز، تا آن زمان که هنوز «امروز» خوانده می‌شود، یکدیگر را پند دهید تا کسی از شما در اثر فریب گناه، سختدل نشود. Hebrews 3:14: از آن‌‌رو که در مسیح شریک شده‌ایم، تنها به‌‌شرطی که اطمینان آغازین خود را تا به آخر استوار نگاه داریم. Hebrews 3:15: چنانکه هم‌اکنون گفته شد: «امروز، اگر صدای او را می‌شنوید، دل خود را سخت مسازید، چنانکه در ایام تمرد کردید.»

Hebrews 3:16: مگر آنان که شنیدند و به‌‌رغم آن، سرپیچی کردند، چه کسانی بودند؟ آیا همة آنانی نبودند که موسی از مصر به‌‌در آورد؟ Hebrews 3:17: و از چه کسانی چهل سال خشمگین بود؟ مگر‌‌نه آنان که گناه کردند و اجسادشان در بیابان افتاد؟ Hebrews 3:18: و دربارة چه کسانی سوگند خورد که به استراحت او هرگز راه نخواهند یافت؟ مگر‌‌نه همانها که نافرمانی کردند؟ Hebrews 3:19: پس می‌بینیم به‌‌سبب بی‌ایمانی بود که نتوانستند راه بیابند.

Hebrews 4:1:
پس بهوش باشیم مبادا با اینکه وعدة راه یافتن به استراحت او هنوز به قوّت خود باقیست، آشکار شود که احدی از شما در این خصوص قاصر آمده است. Hebrews 4:2: زیرا به ما نیز چون ایشان بشارت داده شد. امّا پیامی که شنیدند، سودی برایشان نداشت، زیرا با آنان که گوش گرفتند به ایمان متحد نشدند. Hebrews 4:3: ولی ما که ایمان آورده‌ایم، به آن استراحت راه می‌یابیم. چنانکه خدا فرموده است: «پس در خشم خود سوگند خوردم که هرگز به استراحت من راه نخواهند یافت،»

با اینکه کارهای او با آفرینش جهان به پایان رسیده بود. Hebrews 4:4: زیرا در جایی راجع به روز هفتم اظهار می‌دارد که: «در روز هفتم، خدا از همة کارهای خود فراغت یافت،» Hebrews 4:5: و باز در قسمتی که در بالا نقل شد، می‌گوید: «هرگز به استراحت من راه نخواهند یافت.»

Hebrews 4:6: بنابراین، از آنجا که هنوز کسانی می‌باید به آن استراحت راه یابند، و آنان که پیشتر بشارت یافتند، به‌‌سبب نافرمانی راه نیافتند، Hebrews 4:7: پس خدا دیگر بار روزی خاص را مقرر فرمود و آن را «امروز» نامید، چنانکه پس از گذشت سالهای بسیار از زبان داوود سخن گفت و آن‌‌گونه که پیشتر بیان شد، فرمود: «امروز، اگر صدای او را می‌شنوید، دل خود را سخت مسازید.»

Hebrews 4:8: زیرا اگر یوشع به آنها استراحت بخشیده بود، مدتها بعد، خدا از روزی دیگر سخن نمی‌گفت. Hebrews 4:9: پس استراحت شَبّات هنوز برای قوم خدا باقی است؛ Hebrews 4:10: زیرا هر کس که به استراحت خدا داخل می‌شود، او نیز از کارهای خود فراغت می‌یابد، همان‌‌گونه که خدا از کارهای خود آرام گرفت. Hebrews 4:11: پس بیایید به جدّ بکوشیم تا به آن استراحت راه یابیم، مبادا کسی از نافرمانی آنان سرمشق گیرد و در‌‌لغزد.

Hebrews 4:12: زیرا کلام خدا زنده و مقتدر است و بُرنده‌تر از هر شمشیر دو‌‌دم، و چنان نافذ که نفس و روح، و مفاصل و مغزِ استخوان را نیز جدا می‌کند و افکار و نیّتهای دل را محک می‌زند. Hebrews 4:13: هیچ چیز در تمام آفرینش از نظر خدا پنهان نیست، بلکه همه چیز در برابر چشمان او که حساب ما با اوست، عریان و آشکار است.

Hebrews 4:14: پس چون کاهن اعظمی والامقام داریم که از آسمانها در‌‌گذشته است، یعنی عیسی پسر خدا، بیایید اعتراف خود را استوار نگاه داریم. Hebrews 4:15: زیرا کاهن اعظم ما چنان نیست که نتواند با ضعفهای ما همدردی کند، بلکه کسی است که از هر حیث همچون ما وسوسه شده است، بدون اینکه گناه کند. Hebrews 4:16: پس با اطمینان به تخت فیض نزدیک بیاییم تا رحمت بیابیم و فیضی را حاصل کنیم که به‌‌هنگام نیاز یاریمان دهد.

Hebrews 5:1: هر کاهن اعظم از میان آدمیان انتخاب می‌شود و به نمایندگیِ آدمیان در امور الهی منصوب می‌گردد تا هدایا و قربانیها به‌‌جهت گناهان تقدیم کند. Hebrews 5:2: او می‌تواند با آنان که ناآگاهانه به راه خطا می‌روند، به‌‌نرمی رفتار کند، زیرا خود نیز دارای ضعف است. Hebrews 5:3: از همین‌‌رو، باید نه‌‌تنها برای گناهان مردم، بلکه برای گناهان خود نیز قربانی تقدیم کند.

Hebrews 5:4: هیچ‌کس خودْ این افتخار را از آنِ خویش نمی‌سازد، بلکه این افتخار زمانی نصیب شخص می‌شود که خدا او را همانند هارون فرا‌‌خواند. Hebrews 5:5: مسیح نیز خودْ جلال کهانت اعظم را از آنِ خویش نساخت، بلکه آن را از همان کسی دریافت کرد که به او گفت: «تو پسر من هستی؛ امروز، من تو را پدر شده‌ام.»

Hebrews 5:6: و در جای دیگر می‌گوید: «تو جاودانه کاهن هستی، از نوع کهانت مِلْکیصِدِق.»

Hebrews 5:7: او در ایام زندگی خود بر زمین، با فریادهای بلند و اشکها به درگاه او که قادر به رهانیدنش از مرگ بود، دعا و استغاثه کرد و به‌‌خاطر خداترسی خود مستجاب شد. Hebrews 5:8: هر‌‌چند پسر بود، با رنجی که کشید اطاعت را آموخت. Hebrews 5:9: و چون کامل شد، همة آنان را که از او اطاعت می‌کنند، منشأ نجات ابدی گشت. Hebrews 5:10: و از جانب خدا تعیین شد تا کاهن اعظم باشد، از نوع کهانت مِلْکیصِدِق.

Hebrews 5:11: در این خصوص، مطالب بسیار برای گفتن داریم، امّا شرح آنها دشوار است، چرا که گوشهای شما سنگین شده است. Hebrews 5:12: براستی که پس از گذشت این‌‌همه وقت، خود می‌بایست معلّم باشید. و با این‌‌حال نیاز دارید کسی اصول ابتدایی کلام خدا را بار دیگر از اوّل به شما بیاموزد. شما محتاج شیرید، نه غذای سنگین! Hebrews 5:13: هر که شیرخوار است، با تعالیم پارسایی چندان آشنا نیست، زیرا هنوز کودک است. Hebrews 5:14: امّا غذای سنگین از آنِ بالغان است که با تمرین مداوم، خود را تربیت کرده‌اند که خوب را از بد تشخیص دهند.

Hebrews 6:1: پس بیایید تعالیم ابتدایی دربارة مسیح را پشت سر نهاده، به‌‌سوی کمال پیش برویم، و دیگر بار بنیاد توبه از اعمال منتهی به مرگ، و ایمان به خدا، Hebrews 6:2: و آموزشِ تعمیدها، و نهادن دستها، و رستاخیز مردگان و مجازات ابدی ننهیم. Hebrews 6:3: و با اجازة خدا چنین نیز خواهیم کرد.

Hebrews 6:4: زیرا آنان که یک بار منوّر گشتند و طعم آن موهبت آسمانی را چشیدند و در روح‌القدس سهیم گشتند Hebrews 6:5: و نیکویی کلام خدا و نیروهای عصر آینده را چشیدند، Hebrews 6:6: اگر سقوط کنند، ممکن نیست بتوان بار دیگر ایشان را برای توبه احیا کرد، چرا که به زیان خود، پسر خدا را باز مصلوب می‌کنند و او را در انظار همگان بی‌حرمت می‌سازند.

Hebrews 6:7: اگر زمینی بارانی را که بارها بر آن می‌بارد، جذب کند و برای کسانی که به‌‌خاطر آنها کشت شده است محصول مفید بار آوَرد، از خدا برکت می‌یابد. Hebrews 6:8: امّا زمینی که خار و خس بار می‌آورد، بی‌ارزش است و در خطر لعنت قرار دارد و در آخر هم سوزانده خواهد شد.

Hebrews 6:9: ای عزیزان، هر‌‌چند این‌‌چنین سخن می‌گوییم، امّا در مورد شما یقین داریم که چیزهای بهتر که با نجات همراه است، نصیبتان خواهد شد. Hebrews 6:10: زیرا خدا بی‌انصاف نیست که عمل شما و محبتی را که به‌‌خاطر نام او در خدمت به مقدّسان نشان داده و می‌دهید فراموش کند. Hebrews 6:11: آرزوی ما این است که هر یک از شما همین جدیّت را برای تحقق امیدتان تا به آخر نشان دهید، Hebrews 6:12: و کاهل نباشید، بلکه از کسانی سرمشق گیرید که با ایمان و شکیبایی وارث وعده‌ها می‌شوند.

Hebrews 6:13: هنگامی که خدا به ابراهیم وعده داد، چون بزرگتر از خودش وجود نداشت که به او سوگند خورَد، پس به خود سوگند خورد Hebrews 6:14: و فرمود: «به‌‌یقین تو را برکت خواهم داد و فرزندان بسیار به تو خواهم بخشید.» Hebrews 6:15: و بدین‌‌گونه، ابراهیم پس از آنکه با شکیبایی انتظار کشید، وعده را یافت.

Hebrews 6:16: آدمیان به کسی بزرگتر از خود سوگند می‌خورند و سوگند، سخن شخص را تضمین می‌کند و به همة بحثها پایان می‌بخشد. Hebrews 6:17: به همین‌‌سان، چون خدا خواست تغییرناپذیر بودن قصد خود را بر وارثان وعده‌ها هر‌‌چه آشکارتر سازد، آن را با سوگند تضمین کرد، Hebrews 6:18: تا ما به‌‌واسطة دو امر تغییرناپذیر، که ممکن نیست خدا دربارة آنها دروغ بگوید، از دلگرمی بسیار برخوردار شویم، ما که گریخته‌ایم تا امیدی را که پیش روی ما قرار داده شده است، به‌‌چنگ گیریم. Hebrews 6:19: این امید، به‌‌منزلة لنگری محکم و ایمن برای جان ماست، امیدی که به محرابِ پشت پرده راه می‌یابد، Hebrews 6:20: جایی که عیسی چون پیشرو ما، و به نمایندگی از ما، داخل شد؛ همان که جاودانه کاهن اعظم شده است، از نوع کهانت مِلْکیصِدِق.

Hebrews 7:1:
مِلْکیصِدِق، پادشاه سالیم و کاهن خدای متعال بود. او با ابراهیم که از شکست پادشاهان بازمی‌گشت، دیدار کرد و او را برکت داد. Hebrews 7:2: و ابراهیم به همین شخص از همه چیز ده‌یک داد. نام او نخست به‌‌معنی «پادشاه صداقت» و بعد «پادشاه سالیم»، یعنی «پادشاه صلح» است. Hebrews 7:3: او به لحاظ اینکه نه پدر یا مادر یا نسب‌نامه‌اش معلوم است، و نه آغازِ ایام یا پایان زندگی‌اش، شبیه پسر خدا بوده، همیشه کاهن باقی می‌ماند.

Hebrews 7:4: بنگرید که او چه شخص بزرگی بود که حتی ابراهیمِ پاتْریارْک از غنایم به او ده‌یک داد! Hebrews 7:5: حال، بنا بر حکم شریعت، فرزندان لاوی که کاهن می‌شوند، می‌باید از قوم که برادران ایشانند ده‌یک بگیرند، هر‌‌چند آنها نیز از نسل ابراهیم‌اند. Hebrews 7:6: امّا این شخص که از نسل لاوی نبود، از ابراهیم ده‌یک گرفت و او را که صاحب وعده‌ها بود، برکت داد. Hebrews 7:7: و بدون شک، شخص کوچکتر است که از بزرگتر برکت می‌یابد. Hebrews 7:8: در مورد نخست کسانی ده‌یک می‌گیرند که می‌میرند؛ امّا در مورد دوّم، کسی که درباره‌اش شهادت داده شده که زنده است. Hebrews 7:9: حتی می‌توان گفت که خودِ لاوی هم که دریافت‌کنندة ده‌یک بود، به‌‌واسطة ابراهیم ده‌یک داد. Hebrews 7:10: زیرا هنگامی که مِلْکیصِدِق با ابراهیم دیدار کرد، لاوی در همان وقت نیز در صُلب جدش وجود داشت.

Hebrews 7:11: اگر دستیابی به کمال، از طریق نظام کهانتِ لاوی میسّر بود – چه قوم قوانینی را در خصوص آن دریافت کرده بودند – پس دیگر چه لزومی داشت کاهنی دیگر، نه از نوع کهانت هارون، بلکه از نوع کهانت مِلْکیصِدِق ظهور کند؟ Hebrews 7:12: زیرا اگر نظام کهانت تغییر کند، ناگزیر شریعت نیز می‌باید تغییر یابد. Hebrews 7:13: زیرا کسی که این مطالب دربارة او گفته شده، به قبیله‌ای دیگر تعلق دارد که از آن قبیله کسی هرگز خدمت مذبح را نکرده است؛ Hebrews 7:14: چون کاملاً روشن است که خداوند ما از نسل یهودا بود و موسی در مورد آن قبیله چیزی راجع به کهانت نگفت. Hebrews 7:15: و از این هم روشنتر آنکه هر‌‌گاه کاهنی دیگر همانند مِلْکیصِدِق ظهور کند، Hebrews 7:16: او نه بر پایة حکم شرعیِ مربوط به نسب خود، بلکه بر پایة نیروی حیاتی فناناپذیر کاهن می‌شود. Hebrews 7:17: زیرا دربارة او چنین شهادت داده شده که: «تو جاودانه کاهن هستی، از نوع کهانت مِلْکیصِدِق.»

Hebrews 7:18: حکم پیشین منسوخ شد، چون سست و بی‌فایده بود، Hebrews 7:19: زیرا شریعت هیچ چیز را کامل نکرد. در مقابل، امیدی بهتر ارائه شد که از طریق آن به خدا نزدیک می‌شویم.

Hebrews 7:20: و این بدون سوگند نبود! دیگران بدون هیچ سوگندی کاهن شدند، Hebrews 7:21: امّا کاهن شدن او با سوگند همراه بود، آنگاه که خدا به وی گفت: «خداوند سوگند خورده است و نظر خود را تغییر نخواهد داد: ‹تو جاودانه کاهن هستی›.»

Hebrews 7:22: به‌‌خاطر این سوگند، عیسی ضامن عهدی بهتر شده است.

Hebrews 7:23: شمار کاهنان پیشین بس زیاد بود، زیرا مرگ مانع از ادامة خدمت آنها می‌شد. Hebrews 7:24: حال آنکه عیسی چون تا ابد زنده است، کهانت همیشگی دارد. Hebrews 7:25: پس او قادر است آنان را که از طریق وی نزد خدا می‌آیند، نجات کامل بخشد، زیرا همیشه زنده است تا برایشان شفاعت کند.

Hebrews 7:26: چنین کاهن اعظمی مناسب حال ما است، کاهنی قدوس، بی‌عیب، پاک، جدا از گناهکاران، و فراتر از آسمانها. Hebrews 7:27: بر‌‌خلاف دیگر کاهنان اعظم، او نیازی ندارد هر روز، نخست برای گناهان خود و سپس برای گناهان قوم، قربانی تقدیم کند. بلکه آنگاه که خود را تقدیم کرد، یک بار برای همیشه برای گناهان ایشان قربانی داد. Hebrews 7:28: زیرا شریعت، انسانهایی ضعیف را به کهانت اعظم بر‌‌می‌گمارد، امّا سوگندی که پس از شریعت آمد، پسر را بر‌‌گماشت، که جاودانه کامل شده است.

Hebrews 8:1:
جان کلام در آنچه می‌گوییم این است که ما چنین کاهن اعظمی داریم که بر جانب راست تخت مقام کبریا در آسمان نشسته Hebrews 8:2: و خدمتگزار مکان اقدس یعنی آن خیمة حقیقی است که خداوند بر‌‌پا کرده، نه انسان.

Hebrews 8:3: هر کاهن اعظم برای تقدیم هدایا و قربانیها منصوب می‌شود. از همین‌‌رو، این کاهن نیز می‌بایست چیزی برای تقدیم کردن داشته باشد. Hebrews 8:4: اگر او بر زمین بود، کاهن نمی‌بود، زیرا کاهنانی دیگر هستند که بنا بر شریعت هدایا تقدیم می‌کنند. Hebrews 8:5: امّا آنها تنها شبیه و سایة چیزهای آسمانی را خدمت می‌کنند. به همین سبب، هنگامی که موسی می‌خواست خیمه را بسازد، به او هشدار داده شد: «آگاه باش که همه چیز را مطابق نمونه‌ای بسازی که بر فراز کوه به تو نشان داده شد.» Hebrews 8:6: امّا خدمتی که عیسی یافته، به‌‌مراتب برتر از خدمت آنهاست، به همان میزان که او واسطة عهدی به‌‌مراتب بهتر از عهد عتیق است، عهدی که بر وعده‌های نیکوتر بنا شده است.

Hebrews 8:7: زیرا اگر عهدِ نخست نقصی نداشت، نیازی به طلب‌‌کردن عهدی دیگر نبود. Hebrews 8:8: امّا خدا نقصی یافت و بدیشان فرمود: «خداوند می‌گوید، هان زمانی فرا‌‌می‌رسد که با خاندان اسرائیل و خاندان یهودا عهدی جدید خواهم بست.

Hebrews 8:9: این عهد مانند عهدی نخواهد بود که با پدرانشان بستم، آن روز که دست ایشان را گرفتم تا از سرزمین مصر به‌‌در آورم؛ زیرا، خداوند می‌گوید، ایشان به عهد من وفادار نماندند. پس، از ایشان روی گرداندم.

Hebrews 8:10: امّا خداوند چنین اعلام می‌کند: این است عهدی که پس از آن ایام با خاندان اسرائیل خواهم بست. احکام خود را در ذهنهای ایشان خواهم نهاد، و بر دلهای ایشان خواهم نگاشت. من خدای ایشان خواهم بود، و ایشان قوم من خواهند بود.

Hebrews 8:11: از آن پس، کسی به همسایة خود تعلیم نخواهد داد و یا کسی به برادر خود نخواهد گفت، ‹خداوند را بشناس،› زیرا همه از خُرد و بزرگ، مرا خواهند شناخت؛

Hebrews 8:12: چون من شرارت ایشان را خواهم آمرزید و گناهانشان را دیگر به یاد نخواهم آورد.»

Hebrews 8:13: خدا با سخن گفتن از عهدی «جدید»، آن عهد نخست را کهنه می‌سازد؛ و آنچه کهنه و قدیمی می‌شود، بزودی از میان خواهد رفت.

Hebrews 9:1:
عهد نخست، قوانینی برای عبادت داشت و نیز از محرابگاهی زمینی برخوردار بود. Hebrews 9:2: خیمه‌ای بر‌‌پا شده بود که در اتاق نخست آن، چراغدان، میز، و نان تقدیمی قرار داشت؛ این مکان «قدس» خوانده می‌شد. Hebrews 9:3: پشت پردة دوّم نیز اتاقی بود که «قدس‌الاقداس» نام داشت؛ Hebrews 9:4: در این اتاق، آتشدانِ زرّینِ بخور و صندوق عهد قرار داشت که با طلا پوشانیده شده بود. در این صندوقچه، ظرفِ زرّینِ «مَنّا»، عصای هارون که شکوفه آورده بود، و الواح سنگی عهد قرار داده شده بود. Hebrews 9:5: بر بالای صندوقچه، کروبیانِ «جلال» بر جایگاه کفّاره سایه‌گستر بودند. اکنون جای آن نیست که به شرح جزئیات بپردازیم.

Hebrews 9:6: پس از آنکه همه چیز بدین صورت نظام یافت، کاهنان مرتب به اتاق نخست داخل می‌شدند تا خدمت خود را به انجام رسانند. Hebrews 9:7: امّا تنها کاهن اعظم به اتاق دوّم داخل می‌شد، آن هم تنها سالی یک بار، و همیشه نیز خون به همراه داشت تا برای خود و برای گناهانی که قوم ناآگاهانه کرده بودند، تقدیم کند. Hebrews 9:8: روح‌القدس بدین‌‌گونه نشان می‌دهد که تا زمانی که اتاق نخست برقرار است، راه ورود به مکان اقدس هنوز ظاهر نشده است. Hebrews 9:9: این نِمادی است از زمان حاضر که در آن، هدایا و قربانیهایی تقدیم می‌شود که قادر نیست وجدان عبادت‌کننده را کاملاً پاک سازد، Hebrews 9:10: بلکه تنها به‌‌کارِ خوردن و نوشیدن و انجام آداب مختلف شستشو می‌آید. اینها تنها تشریفاتی است ظاهری که تا فرا‌‌رسیدن زمان اصلاحِ امور ابلاغ شده بود.

Hebrews 9:11: امّا چون مسیح در مقام کاهن اعظمِ آن امورِ نیکو ظاهر گشت که هم‌اکنون واقع شده‌اند، به خیمه‌ای بزرگتر و کاملتر داخل شد که به‌‌دست انسان ساخته نشده است و می‌توان گفت که به این خلقت تعلق ندارد. Hebrews 9:12: و به خون بزها و گوساله‌ها داخل نشد، بلکه یک بار برای همیشه به خون خود به قدس‌الاقداس داخل گشت و بهای رهایی ابدی را حاصل کرد. Hebrews 9:13: زیرا اگر خون بزها و گاوها و پاشیدن خاکستر گوساله بر آنان که به‌‌لحاظ آیینی ناپاکند، ایشان را تقدیس می‌کند تا به‌‌ظاهر پاک باشند، Hebrews 9:14: چقدر بیشتر، خون مسیح که به‌‌واسطة آن روح جاودانی، خویشتن را بی‌عیب به خدا تقدیم کرد، وجدان ما را از اعمال منتهی به مرگ پاک خواهد ساخت تا بتوانیم خدای زنده را خدمت کنیم!

Hebrews 9:15: از همین‌‌رو، مسیح واسطة عهدی است جدید، تا فراخواندگان بتوانند میراث جاودانی موعود را دریافت کنند. زیرا اکنون مرگی به‌‌منزلة بهای رهایی رخ داده تا آنان را از گناهانی که در چهارچوب عهد نخست واقع شد، آزاد سازد. Hebrews 9:16: زیرا در هر عهدی، لازم است مرگِ عاملی که عهد را رسمیت می‌بخشد به میان آید، Hebrews 9:17: زیرا هر عهدی تنها بر اساس چنین مرگی ارزش قانونی می‌یابد؛ چون تا زمانی که عاملِ رسمیت‌‌بخشنده به عهد زنده است، آن عهد اعتباری ندارد. Hebrews 9:18: از همین‌‌رو، حتی عهد نخست نیز بدون خون، قابل اجرا نبود. Hebrews 9:19: آن هنگام که موسی هر یک از احکام شریعت را به تمامی قوم اعلام کرد، خون گوساله‌ها را گرفته، همراه با آب و پشم قرمز و شاخه‌های زوفا، بر طومار و همة قوم پاشید Hebrews 9:20: و گفت: «این است خون عهدی که خدا شما را به نگاه داشتنش حکم فرموده است.» Hebrews 9:21: همچنین آن خون را بر خیمه و بر هر‌‌آنچه در آیینهای آن به‌‌کار می‌رفت، پاشید. Hebrews 9:22: در حقیقت، بنا بر شریعت، تقریباً همه چیز به‌‌وسیلة خون پاک می‌شود و بدون ریختن خون، آمرزشی نیست.

Hebrews 9:23: پس می‌بایست شبیه چیزهای آسمانی با این قربانیها پاک شود، امّا اصل آنها با قربانیهایی بهتر از اینها. Hebrews 9:24: زیرا مسیح به محرابگاهی داخل نشد که ساختة دست بشر و تنها شبیه محرابگاه حقیقی باشد، بلکه به خودِ آسمان داخل شد تا اکنون به نمایندگی از ما در حضور خدا ظاهر شود. Hebrews 9:25: و نیز به آنجا داخل نشد تا خویشتن را بارها چون قربانی تقدیم کند، همانند کاهن اعظم که هر ساله به قدس‌الاقداس داخل می‌شود، آن هم با خونی که خون خودش نیست. Hebrews 9:26: چون در این صورت، مسیح می‌بایست از زمان آفرینش جهان، بارها رنج کشیده باشد. امّا اکنون یک بار برای همیشه در نقطة اوج تمامی اعصار ظاهر شد تا با قربانی خود، گناه را از میان بردارد. Hebrews 9:27: همان‌‌گونه که برای انسان یک بار مردن و پس از آن داوری مقرر است، Hebrews 9:28: مسیح نیز پس از آنکه یک بار قربانی شد تا گناهان بسیاری را بر دوش کشد، دیگر بار ظاهر خواهد شد، نه برای رفع گناه، بلکه تا آنان را که مشتاقانه چشم‌‌به‌‌راهش هستند، نجات بخشد.

Hebrews 10:1:
شریعت فقط سایة چیزهای نیکوی آینده است، نه صورت واقعی آنها. از همین‌‌رو، هرگز نمی‌تواند با قربانیهایی که سال به سال پیوسته تکرار می‌شوند، آنان را که برای عبادت نزدیک می‌آیند، کامل سازد. Hebrews 10:2: وگرنه آیا تقدیم آنها متوقف نمی‌شد؟ زیرا در آن صورت، عبادت‌کنندگان یک بار برای همیشه پاک می‌شدند و از آن پس دیگر برای گناهان خود احساس تقصیر نمی‌کردند. Hebrews 10:3: امّا آن قربانیها هر سال یادآور گناهانند، Hebrews 10:4: چرا که ممکن نیست خون گاوها و بزها گناهان را از میان بردارد.

Hebrews 10:5: از این‌‌رو، هنگامی که مسیح به جهان آمد، فرمود: «قربانی و هدیه را نخواستی، امّا بدنی برای من مهیا ساختی.

Hebrews 10:6: از هدایای سوختنی و قربانیهای گناه خشنود نبودی.

Hebrews 10:7: آنگاه گفتم: ‹اینک من خود می‌آیم، تا ارادة تو را ای خدا به‌جای آورم؛ در طومار کتاب دربارة من نوشته شده است.› »

Hebrews 10:8: نخست می‌گوید: «قربانی و هدیه، هدایای سوختنی و قربانیهای گناه را نخواستی و از آنها خشنود نبودی»، هر‌‌چند شریعت خواهان انجامشان بود. Hebrews 10:9: سپس می‌فرماید: «اینک من خود می‌آیم تا ارادة تو را به‌جای آورم.» پس اوّلی را باطل می‌کند تا دوّمی را برقرار سازد. Hebrews 10:10: به‌‌واسطة همین اراده، یک بار برای همیشه، از طریق قربانی بدن عیسی مسیح مقدّس شده‌ایم.

Hebrews 10:11: هر کاهن، هر روز به خدمت می‌ایستد و همان قربانیها را که هرگز نمی‌توانند گناهان را از میان بردارند، بارها می‌گذراند. Hebrews 10:12: امّا این کاهن، چون برای همیشه یک قربانی به‌‌جهت گناهان تقدیم کرد، به‌‌دست راست خدا بنشست. Hebrews 10:13: از آن هنگام، در انتظار است که دشمنانش کرسی زیر پایش گردند، Hebrews 10:14: زیرا با یک قربانی، مقدّس‌شدگان را تا ابد کامل ساخته است.

Hebrews 10:15: روح‌القدس نیز در این خصوص به ما گواهی می‌دهد. ابتدا می‌فرماید:
Hebrews 10:16: «خداوند اعلام می‌کند، این است عهدی که پس از آن ایام با ایشان خواهم بست. احکام خود را در دلهای ایشان خواهم نهاد، و بر ذهنهای ایشان خواهم نگاشت.»

Hebrews 10:17: سپس می‌افزاید: «گناهان و نافرمانیهای ایشان را به‌‌یقین دیگر به یاد نخواهم آورد.»

Hebrews 10:18: آنجا که اینها آمرزیده شده باشند، دیگر جایی برای قربانی گناه باقی نمی‌ماند.

Hebrews 10:19: پس ای برادران، از آنجا که به خون عیسی این اطمینان را داریم که به مکان اقدس داخل شویم، Hebrews 10:20: یعنی از راهی تازه و زنده که از میان آن پرده که بدن اوست، بر ما گشوده شده است، Hebrews 10:21: و از آنجا که کاهنی بزرگ بر خانة خدا داریم، Hebrews 10:22: بیایید در حالی که دلهایمان از هر احساس تقصیر زدوده و بدنهایمان با آب پاک شسته شده است، با اخلاص قلبی و اطمینان کامل ایمان، به حضور خدا نزدیک شویم. Hebrews 10:23: بیایید بی‌تزلزل، امیدی را که به آن معترفیم همچنان استوار نگاه داریم، زیرا وعده‌دهنده امین است. Hebrews 10:24: و در فکر آن باشیم که چگونه می‌توانیم یکدیگر را به محبت و انجام اعمال نیکو برانگیزانیم. Hebrews 10:25: و از گرد آمدن با یکدیگر دست نکشیم، چنانکه بعضی را عادت شده است، بلکه یکدیگر را بیشتر تشویق کنیم – بخصوص اکنون که شاهد نزدیکتر شدن آن روز هستید.

Hebrews 10:26: زیرا اگر پس از بهره‌مندی از شناخت حقیقت، عمداً به گناه کردن ادامه دهیم، دیگر هیچ قربانی برای گناهان باقی نمی‌ماند؛ Hebrews 10:27: آنچه می‌ماند، انتظار هولناک مجازات و آتشی مهیب است که دشمنان خدا را فرو خواهد بلعید. Hebrews 10:28: هر که شریعت موسی را رد می‌کرد، بنا بر گواهی دو یا سه شاهد، بدون ترحم کشته می‌شد. Hebrews 10:29: حال به گمان شما چقدر بیشتر کسی که پسر خدا را پایمال کرده و خون عهدی را که بدان تقدیس شده بود، ناپاک شمرده و به روح فیض، بی‌حرمتی روا داشته است، سزاوار مجازاتی بس سخت‌تر خواهد بود؟ Hebrews 10:30: زیرا او را می‌شناسیم که فرموده است: «انتقام از آن من است؛ من هستم که سزا خواهم داد،» و نیز: «خداوند قوم خود را مجازات خواهد کرد.» Hebrews 10:31: آری، افتادن به‌‌دستهای خدای زنده چیزی هولناک است.

Hebrews 10:32: آن روزهای پیشین را به یاد آورید، زمانی را که تازه منوّر شده بودید؛ در آن روزها، با تحمل رنج و زحمت، در مبارزه‌ای عظیم ایستادگی به‌‌خرج دادید. Hebrews 10:33: گاهی در برابر چشم همگان مورد اهانت و آزار قرار می‌گرفتید و گاهی دوش‌‌به‌‌دوش کسانی می‌ایستادید که با ایشان چنین رفتار می‌شد. Hebrews 10:34: با آنان که در زندان بودند، همدردی می‌کردید و چپاول اموال خود را با شادی می‌پذیرفتید، زیرا می‌دانستید که از داراییهای بهتر که جاودانی است، برخوردارید.

Hebrews 10:35: پس این اطمینان خود را رها مکنید، زیرا پاداشی عظیم در پی خواهد داشت. Hebrews 10:36: چون لازم است پایداری کنید تا آنگاه که ارادة خدا را به‌‌انجام رساندید، وعده را بیابید. Hebrews 10:37: زیرا پس از اندک زمانی «او که باید بیاید، خواهد آمد و تأخیر نخواهد کرد.

Hebrews 10:38: امّا پارسایی که از آنِ من است به ایمان

زیست خواهد کرد. و اگر پا پس کشد، از او خشنود نخواهم گردید.»

Hebrews 10:39: لیکن ما از کسانی نیستیم که پا پس می‌کشند و هلاک می‌شوند، بلکه از آنانیم که ایمان دارند و حیات می‌یابند.

Hebrews 11:1:
ایمان، ضامن چیزهایی است که بدان امید داریم و برهان آنچه هنوز نمی‌بینیم. Hebrews 11:2: به سبب ایمان بود که دربارة پیشینیان به‌‌نیکویی شهادت داده شد.

Hebrews 11:3: با ایمان است که درمی‌یابیم کائنات به‌‌وسیلة کلام خدا شکل گرفت، بدان‌‌گونه که آنچه دیده می‌شود از آنچه قابل رؤیت بود، پدید نیامد.

Hebrews 11:4: با ایمان بود که هابیل قربانی‌ای نیکوتر از قربانی قائن به خدا تقدیم کرد، و به‌‌سبب همین ایمان دربارة او شهادت داده شد که پارسا است، زیرا خدا دربارة هدایای او به نیکویی شهادت داد. به همین سبب، هر‌‌چند درگذشته است، هنوز سخن می‌گوید.

Hebrews 11:5: با ایمان بود که خَنوخ از این جهان منتقل شد تا طعم مرگ را نچشد و دیگر یافت نشد، چون خدا او را منتقل ساخت. زیرا پیش از آنکه انتقال یابد، دربارة او شهادت داده شد که خدا را خشنود ساخته است. Hebrews 11:6: و بدون ایمان ممکن نیست بتوان خدا را خشنود ساخت، زیرا هر که به او نزدیک می‌شود، باید ایمان داشته باشد که او هست و جویندگان خود را پاداش می‌دهد.

Hebrews 11:7: با ایمان بود که نوح هنگامی که از جانب خدا دربارة اموری که تا آن زمان دیده نشده بود هشدار یافت، آن را با خداترسی به جدّ گرفت و برای نجات خانوادة خویش کشتی ساخت. او با ایمان خود دنیا را محکوم کرد و وارث آن پارسایی شد که بر ایمان استوار است.

Hebrews 11:8: با ایمان بود که ابراهیم هنگامی که فرا‌‌خوانده شد، اطاعت کرد و حاضر شد به جایی رود که بعدها به میراث می‌یافت؛ و هر‌‌چند نمی‌دانست کجا می‌رود، روانه شد. Hebrews 11:9: با ایمان بود که در سرزمین موعود، همچون بیگانه‌ای در دیار غریب خانه‌‌به‌‌دوش گردید و همانند اسحاق و یعقوب که با او وارث همان وعده بودند، در خیمه‌ها ساکن شد. Hebrews 11:10: زیرا چشم‌انتظار شهری بود با بنیاد، که معمار و سازنده‌اش خداست.

Hebrews 11:11: با ایمان بود که ابراهیم توانایی یافت نسلی داشته باشد، با اینکه سارا نازا و خود او نیز سالخورده بود؛ چرا که وعده‌دهنده را امین شمرد. Hebrews 11:12: این‌‌گونه، از یک تن، آن هم کسی که تقریباً مرده بود، نسلی کثیر همچون ستارگان آسمان، و بی‌شمار مانند شنهای ساحل دریا، پدید آمد.

Hebrews 11:13: این اشخاص همه در ایمان درگذشتند، در حالی که وعده‌ها را هنوز نیافته بودند، بلکه فقط آنها را از دور دیده و خوشامد گفته بودند. ایشان اذعان داشتند که بر زمین، بیگانه و غریبند. Hebrews 11:14: آنان که اینچنین سخن می‌گویند، آشکارا نشان می‌دهند که در جستجوی وطنی هستند. Hebrews 11:15: اگر به سرزمینی می‌اندیشیدند که ترکش کرده بودند، فرصت بازگشت می‌داشتند. Hebrews 11:16: امّا مشتاق سرزمینی نیکوتر بودند، مشتاق وطنی آسمانی. از همین‌‌رو، خدا عار ندارد خدای ایشان خوانده شود، زیرا شهری برایشان مهیا کرده است.

Hebrews 11:17: با ایمان بود که ابراهیم هنگامی که آزموده شد، اسحاق را به‌‌عنوان قربانی تقدیم کرد؛ و او که وعده‌ها را پذیرفته بود حاضر شد پسر یگانة خود را قربانی کند، Hebrews 11:18: همان را که درباره‌اش گفته شده بود: «نسل تو از اسحاق محسوب خواهد شد.»
Hebrews 11:19: ابراهیم چنین اندیشید که خدا قادر است حتی مردگان را زنده کند، و می‌توان گفت که به‌‌نوعی اسحاق را از مرگ باز‌‌یافت.

Hebrews 11:20: با ایمان بود که اسحاق، یعقوب و عیسو را در خصوص امور آینده برکت داد.

Hebrews 11:21: با ایمان بود که یعقوب به‌‌هنگام مرگ، هر یک از پسران یوسف را برکت داد و در حالی که بر سر عصای خود تکیه زده بود، سجده کرد.

Hebrews 11:22: با ایمان بود که یوسف چون به پایان عمر خود نزدیک شد، از خروج بنی‌اسرائیل سخن گفت و دربارة استخوانهای خود دستورهایی داد.

Hebrews 11:23: با ایمان بود که والدین موسی او را پس از تولد به‌‌مدت سه ماه پنهان کردند، زیرا دیدند کودکی است بی‌نظیر؛ و از حکم پادشاه نهراسیدند.

Hebrews 11:24: با ایمان بود که موسی هنگامی که بزرگ شد، نخواست پسر دختر فرعون خوانده شود. Hebrews 11:25: او آزار دیدن با قوم خدا را بر لذت زودگذر گناه ترجیح داد. Hebrews 11:26: و رسوایی به‌‌خاطر مسیح را باارزشتر از گنجهای مصر شمرد، زیرا از پیش به پاداش چشم دوخته بود. Hebrews 11:27: با ایمان بود که او بی‌آنکه از خشم پادشاه بهراسد مصر را ترک گفت، زیرا آن نادیدنی را همواره در برابر چشمان خود داشت. Hebrews 11:28: با ایمان بود که او پِسَح و پاشیدن خون را به‌جا آورد تا هلاک‌کنندة نخستزادگان، بر نخستزادگان اسرائیل دست دراز نکند.

Hebrews 11:29: با ایمان بود که قوم از میان دریای سرخ همچون زمینی خشک گذشتند؛ امّا چون مصریان کوشیدند همان کار را انجام دهند، غرق شدند.

Hebrews 11:30: با ایمان بود که دیوارهای اَریحا پس از اینکه قوم هفت روز دور آن گشتند، فرو‌‌ریخت.

Hebrews 11:31: با ایمان بود که راحابِ فاحشه همراه با نامطیعان کشته نشد، زیرا جاسوسان را بگرمی پذیرا گردید.

Hebrews 11:32: دیگر چه گویم؟ زیرا فرصت نیست دربارة جِدعون و باراق و سامسون و یِفتاح و داوود و سموئیل و پیامبران سخن گویم، Hebrews 11:33: که با ایمان، ممالک را فتح کردند، عدالت را برقرار داشتند، و وعده‌ها را به چنگ آوردند؛ دهان شیران را بستند، Hebrews 11:34: شعله‌های سوزان آتش را بی‌اثر کردند و از دم شمشیر رهایی یافتند؛ ضعفشان به قوّت بدل شد، در جنگ توانمند شدند و لشکریان بیگانه را تار و مار کردند. Hebrews 11:35: زنان، مردگان خود را قیام‌‌کرده باز‌‌یافتند. امّا گروهی دیگر شکنجه شدند و رهایی را نپذیرفتند، تا به رستاخیزی نیکوتر دست یابند. Hebrews 11:36: بعضی استهزا شدند و تازیانه خوردند، و حتی به زنجیر کشیده شده، به زندان افکنده شدند. Hebrews 11:37: سنگسار گشتند، با ارّه دو‌‌پاره شدند و با شمشیر به قتل رسیدند. در جامه‌هایی محقّر از پوست گوسفندان و بزها در هر جا گذر کرده، تنگدست، ستمدیده و مورد اذیت و آزار بودند. Hebrews 11:38: اینان که جهان لایق ایشان نبود، در بیابانها و کوهها، و غارها و شکافهای زمین، آواره بودند.

Hebrews 11:39: اینان همه به‌‌سبب ایمانشان به نیکویی یاد شدند. با این‌‌حال، هیچ یک آنچه را که بدیشان وعده داده شده بود، نیافتند. Hebrews 11:40: زیرا خدا از پیش چیزهایی بهتر برای ما در نظر داشت تا ایشان بدون ما به‌‌کمال نرسند.

Hebrews 12:1:
پس چون چنین ابری عظیم از شاهدان را گرداگرد خود داریم، بیایید هر بار اضافی و هر گناه را که آسان به دست و پای ما می‌پیچد، از خود دور کنیم و با استقامت در مسابقه‌ای که برای ما مقرر شده است، بدویم. Hebrews 12:2: و چشمان خود را بر قهرمان و مظهر کامل ایمان یعنی عیسی بدوزیم که به‌‌خاطر آن خوشی که پیش‌‌رو داشت، صلیب را تحمل کرد و ننگ آن را ناچیز شمرد و اکنون بر جانب راست تخت خدا نشسته است. Hebrews 12:3: به او بیندیشید که چنان مخالفتی را از سوی گناهکاران تحمل کرد، تا خسته و دلسرد نشوید.

Hebrews 12:4: هنوز در نبرد خود با گناه تا پای جان ایستادگی نکرده‌اید Hebrews 12:5: و آن سخن تشویق‌آمیز را از یاد برده‌اید که شما را پسران خطاب کرده، می‌گوید: «ای پسرم، تأدیب خداوند را خوار مشمار، و چون ملامتت کند، دلسرد مشو.

Hebrews 12:6: زیرا خداوند آنان را که دوست می‌دارد، تأدیب می‌کند، و هر فرزند خود را که مورد لطف اوست، تنبیه می‌نماید.»

Hebrews 12:7: سختیها را به‌‌منزلة تأدیب تحمل کنید؛ خدا با شما همچون پسران رفتار می‌کند. زیرا کدام پسر است که پدرش او را تأدیب نکند؟ Hebrews 12:8: اگر شما تأدیب نشده‌اید، در حالی که همه از آن سهمی داشته‌اند، پس حرامزاده‌اید، نه فرزندان حقیقی. Hebrews 12:9: بعلاوه، همة ما پدران زمینی داشته‌ایم که تأدیبمان می‌کردند، و ما به آنها احترام می‌گذاشتیم. حال، چقدر بیشتر باید پدر روحهایمان را اطاعت کنیم تا حیات داشته باشیم؟ Hebrews 12:10: پدران ما کوتاه زمانی بنا بر صلاحدید خود، ما را تأدیب کردند. امّا خدا برای خیریت خودمان ما را تأدیب می‌کند تا در قدّوسیت او سهیم شویم. Hebrews 12:11: هیچ تأدیبی در حین انجام شدن، خوشایند نیست، بلکه دردناک است. امّا بعد برای کسانی که به‌‌وسیلة آن تربیت شده‌اند، میوة آرامش و پارسایی بار می‌آورد.

Hebrews 12:12: پس دستهای سست و زانوان لرزان خود را قوی سازید! Hebrews 12:13: برای پاهای خود راههای هموار بسازید، تا پای لنگ بیشتر صدمه نبیند، بلکه شفا یابد.

Hebrews 12:14: سخت بکوشید با همة مردم در صلح و صفا به‌‌سر برید و مقدّس باشید، زیرا بدون قدّوسیت هیچ‌کس خداوند را نخواهد دید. Hebrews 12:15: مواظب باشید کسی از فیض خدا محروم نشود، و هیچ ریشة تلخی نمو نکند، مبادا مسئله‌ساز شود و بسیاری را آلوده سازد. Hebrews 12:16: هشیار باشید که هیچ یک از شما فاسد یا همچون عیسو دنیوی نشود که به‌‌خاطر لقمه نانی، حق و امتیاز پسر ارشد بودن خود را فروخت. Hebrews 12:17: و چنانکه می‌دانید، بعد که خواهان به‌‌میراث بردن آن برکت بود، مقبول واقع نشد. و هر‌‌چند با زاری در پی آن بود، جای توبه پیدا نکرد.

Hebrews 12:18: زیرا به کوهی نزدیک نیامده‌اید که بتوان لمس کرد، کوهی که مشتعل به آتش باشد؛ و نه به تاریکی و تیرگی و باد شدید؛ Hebrews 12:19: و نه به نفیر شیپور و یا به آواز کلامی که شنوندگان التماس کردند که دیگر با ایشان سخن نگوید. Hebrews 12:20: زیرا تحمل آن فرمان را نداشتند که می‌گفت، «حتی اگر حیوانی کوه را لمس کند، می‌باید سنگسار شود.» Hebrews 12:21: آن منظره چنان هراسناک بود که موسی گفت: «از ترس به خود می‌لرزم.»

Hebrews 12:22: بلکه به کوه صهیون نزدیک آمده‌اید، به اورشلیم آسمانی که شهر خدای زنده است. به جمع شادمانة هزاران هزار فرشته آمده‌اید، Hebrews 12:23: به کلیسای نخستزادگانی که نامهایشان در آسمان نوشته شده است. به خدا نزدیک شده‌اید، به خدایی که داور همه آدمیان است، و به روحهای پارسایانی که کامل شده‌اند، Hebrews 12:24: و به عیسی که واسطة عهدی جدید است، و به خونِ پاشیده‌ای که نیکوتر از خون هابیل سخن می‌گوید.

Hebrews 12:25: بهوش باشید از آن که سخن می‌گوید، روی بر‌‌نتابید. اگر آنان که از آن که بر زمین بدیشان هشدار داده بود روی بر‌‌تافتند، راه گریزی نیافتند، پس ما چه راه گریزی خواهیم داشت اگر از او که از آسمان به ما هشدار می‌دهد، روی بر‌‌تابیم. Hebrews 12:26: در آن زمان، صدای او زمین را به لرزه درآورد، امّا اکنون وعده داده است که «یک بار دیگر نه تنها زمین بلکه آسمان را نیز به لرزه در خواهم آورد.» Hebrews 12:27: عبارتِ «یک بار دیگر» به از میان برداشته شدن چیزهایی اشاره دارد که به لرزه درمی‌آیند – یعنی چیزهای آفریده شده – تا آنچه تزلزل‌ناپذیر است، باقی بماند.

Hebrews 12:28: پس چون پادشاهی‌ای را می‌یابیم که تزلزل‌ناپذیر است، بیایید شکرگزار باشیم و خدا را با ترس و هیبت عبادتی پسندیده نماییم، Hebrews 12:29: زیرا «خدای ما آتش سوزاننده است.»

Hebrews 13:1:
محبت برادرانه همچنان برقرار باشد. Hebrews 13:2: از میهمان‌نوازی نسبت به غریبان غافل مباشید، چرا که با این کار، بعضی نادانسته از فرشتگان پذیرایی کردند. Hebrews 13:3: آنان را که در زندانند به یاد داشته باشید، چنانکه گویی خود نیز با ایشان در بندید؛ همچنین به یاد کسانی باشید که آزار می‌بینند، چنانکه گویی خود نیز جسماً رنج می‌کشید.

Hebrews 13:4: زناشویی باید در نظر همگان محترم باشد و بسترش پاک نگاه داشته شود، زیرا خدا اشخاص زناکار و فاسد را مجازات خواهد کرد. Hebrews 13:5: زندگی شما بری از پولدوستی باشد و به آنچه دارید قناعت کنید، زیرا خدا فرموده است: «تو را هرگز وا‌‌نخواهم گذاشت، و هرگز فراموش نخواهم کرد.»

Hebrews 13:6: پس با اطمینان می‌گوییم: «خداوند یاور من است، پس نخواهم ترسید. انسان به من چه تواند کرد؟»

Hebrews 13:7: Hebrews 13:8: Hebrews 13:9: Hebrews 13:10: Hebrews 13:11: Hebrews 13:12: Hebrews 13:13: Hebrews 13:14: Hebrews 13:15: Hebrews 13:16: Hebrews 13:17: Hebrews 13:18: Hebrews 13:19: Hebrews 13:20: Hebrews 13:21: Hebrews 13:22: Hebrews 13:23: Hebrews 13:24: Hebrews 13:25: James 1:1:
از یعقوب، غلامِ خدا و عیسی مسیح خداوند،

به دوازده قبیله که در جهان پراکنده‌اند.

سلام!

James 1:2: ای برادرانِ من، هر‌‌گاه با آزمایشهای گوناگون روبه‌رو می‌شوید، آن را کمال شادی بینگارید! James 1:3: زیرا می‌دانید گذار ایمان شما از بوتة آزمایشها، پایداری به‌‌بار می‌آورد. James 1:4: امّا بگذارید پایداری کار خود را به‌‌کمال رساند تا بالغ و کامل شوید و چیزی کم نداشته باشید. James 1:5: اگر از شما کسی بی‌بهره از حکمت است، درخواست کند از خدایی که سخاوتمندانه و بدون ملامت به همه عطا می‌کند، و به وی عطا خواهد شد. James 1:6: امّا با ایمان درخواست کند و هیچ تردید به خود راه ندهد، زیرا کسی که تردید دارد، چون موج دریاست که با وزش باد به هر‌‌سو رانده می‌شود. James 1:7: چنین کس نپندارد که از خداوند چیزی خواهد یافت، James 1:8: زیرا شخصی است دو دل که در تمامی رفتار خویش ناپایدار است.

James 1:9: برادرِ حقیر به منزلت والای خود فخر کند، James 1:10: امّا ثروتمند به حقارت خود ببالد، زیرا همچون گُلِ صحرا در‌‌گذر است. James 1:11: همان‌‌گونه که خورشید با گرمای سوزان خود طلوع کرده، علف را می‌خشکاند و گُلَش فرو‌‌می‌ریزد و زیباییش محو می‌شود، ثروتمند نیز در حین کسب و کار خود، پژمرده و محو خواهد شد.

James 1:12: خوشا‌‌به‌‌حال آن که در آزمایشها استقامت نشان می‌دهد، زیرا چون از بوتة آزمایش سربلند بیرون آید، تاج حیاتی را خواهد یافت که خدا به دوستداران خویش وعده فرموده است.

James 1:13: آن که وسوسه می‌شود، نگوید: «خداست که مرا وسوسه می‌کند،» زیرا خدا با هیچ بدی وسوسه نمی‌شود، و کسی را نیز وسوسه نمی‌کند. James 1:14: هنگامی که کسی وسوسه می‌شود، هوای نفْس خودِ اوست که وی را می‌فریبد و به دام می‌افکند. James 1:15: هوای نفْس که آبستن شود، گناه می‌زاید و گناه نیز چون به ثمر رسد، مرگ به‌‌بار می‌آورد.

James 1:16: برادرانِ عزیز من، فریفته مشوید! James 1:17: هر بخشش نیکو و هر عطای کامل از بالاست، نازل شده از پدر نورهای آسمان که در او نه هیچ تغییری است و نه هیچ سایة ناشی از دگرگونی. James 1:18: او چنین اراده فرمود که ما را با کلام حق تولید کند تا همچون نوبرِ آفریده‌های او باشیم.

James 1:19: برادران عزیز من، توجه کنید: هر‌ کس باید در شنیدنْ تند باشد، در سخن گفتن کُند و در خشمْ آهسته! James 1:20: زیرا خشمِ آدمی پارسایی مطلوب خدا را به‌‌بار نمی‌آورد. James 1:21: پس هر‌‌گونه پلیدی و هر‌‌گونه فزونی بدخواهی را از خود دور کنید و با حلم، کلامی را که در شما نشانده شده و می‌تواند جانهای شما را نجات بخشد، بپذیرید.

James 1:22: به‌جای‌آورندة کلام باشید، نه‌‌فقط شنوندة آن؛ خود را فریب مدهید! James 1:23: زیرا هر کس که کلام را می‌شنود امّا به آن عمل نمی‌کند، به کسی مانَد که در آینه به چهرة خود می‌نگرد James 1:24: و خود را در آن می‌بیند، امّا تا از برابر آن دور می‌شود، از یاد می‌برد که چگونه سیمایی داشته است. James 1:25: امّا آن که به شریعتِ کامل که شریعت آزادی است چشم دوخته، آن را از نظر دور نمی‌دارد، و شنوندة فراموشکار نیست بلکه به‌جای‌آورنده است، او در عمل خویش خجسته خواهد بود.

James 1:26: آن که خود را دیندار بداند، امّا مهارِ زبان خود را نداشته باشد، خویشتن را می‌فریبد و دیانتش باطل است. James 1:27: دینداری پاک و بی‌لکه در نظر پدرِ ما خدا، آن است که یتیمان و بیوه‌زنان را به‌‌وقت مصیبت دستگیری کنیم و خود را از آلایش این دنیا دور بداریم.

James 2:1:
برادران من، ایمانِ شما به عیسی مسیح، خداوند پرجلالمان، با تبعیض همراه نباشد. James 2:2: اگر کسی با انگشتریِ زرین و جامه فاخر به مجلس شما درآید و فقیری نیز با جامة ژنده وارد شود، James 2:3: و شما به آن که جامة فاخر در بر دارد، توجه خاص نشان دهید و به او بگویید: «در این جای نیکو بنشین،» امّا فقیر را بگویید: «همان جا بایست!» و یا: «اینجا پیش پاهای من بر زمین بنشین،» James 2:4: آیا در میان خود تبعیض قائل نشده‌اید و با اندیشة بد قضاوت نکرده‌اید؟

James 2:5: برادران عزیز، گوش فرا‌‌دهید! مگر خدا فقیران این جهان را برنگزیده تا در ایمان دولتمند باشند و پادشاهی‌ای را به ارث برند که او به دوستدارانِ خود وعده فرموده است؟ James 2:6: امّا شما به فقیر بی‌حرمتی روا داشته‌اید. آیا دولتمندان نیستند که بر شما ستم روا می‌دارند و شما را به محکمه می‌کشند؟ James 2:7: آیا ایشان نیستند که به آن نام شریف که بر شما نهاده شده، کفر می‌گویند؟

James 2:8: اگر براستی شریعت شاهانه را مطابق با این گفتة کتاب به‌جای آورید که می‌فرماید: «همسایه‌ات را همچون خویشتن دوست بدار،» کارِ نیکو کرده‌اید. James 2:9: امّا اگر تبعیض قائل شوید، گناه کرده‌اید و شریعت، شما را چون افرادی قانون‌شکن، محکوم می‌کند. James 2:10: زیرا اگر کسی تمام شریعت را نگاه دارد امّا در یک مورد بلغزد، مجرم به شکستن تمام شریعت است. James 2:11: چه، او که گفت: «زنا مکن،» همچنین گفته است: «قتل مکن.» پس هر‌‌چند زنا نکنی، امّا اگر قتل کنی، شریعت را شکسته‌ای.

James 2:12: پس همچون کسانی سخن گویید و عمل کنید که می‌دانند بر اساس شریعتِ آزادی، بر آنها داوری خواهد شد، James 2:13: زیرا داوری الهی نسبت به آن که رحم نکرده باشد، بی‌رحم خواهد بود. امّا رحم بر داوری پیروز خواهد شد!

James 2:14: برادرانِ من، چه سود اگر کسی ادعا کند ایمان دارد، امّا عمل نداشته باشد؟ آیا چنین ایمانی می‌تواند او را نجات بخشد؟ James 2:15: اگر برادر یا خواهری نیازمند پوشاک و خوراک روزانه باشد James 2:16: و کسی از شما بدیشان گوید: «بروید به‌‌سلامت، و گرم و سیر شوید،» امّا برای رفع نیازهای جسمی ایشان کاری انجام ندهد، چه سود؟ James 2:17: پس ایمان به تنهایی و بدون عمل، مرده است.

James 2:18: کسی خواهد گفت: «تو ایمان داری و من اعمال دارم!» ایمانت را بدون اعمال به من بنما و من ایمانم را با اعمالم به تو خواهم نمود. James 2:19: تو ایمان داری که خدا یکی است، نیکو می‌کنی! حتی دیوها نیز این‌‌گونه ایمان دارند و از ترس به خود می‌لرزند!

James 2:20: ای نادان می‌خواهی بدانی چرا ایمان بدون عمل، بی‌ثمر است؟ James 2:21: مگر اعمال جَد ما ابراهیم نبود که پارسایی او را ثابت کرد، آنگاه که پسر خود اسحاق را بر مذبح تقدیم نمود؟ James 2:22: می‌بینی که ایمان و اعمال او با هم عمل می‌کردند، و ایمان او با اعمالش کامل شد. James 2:23: و آن نوشته تحقق یافت که می‌گوید: «ابراهیم به خدا ایمان آورد و این برای او پارسایی شمرده شد،» و او دوست خدا خوانده شد. James 2:24: پس می‌بینید با اعمال است که پارسایی انسان ثابت می‌شود، نه با ایمانِ تنها.

James 2:25: همچنین مگر اعمال راحابِ روسپی نبود که پارسایی او را ثابت کرد، آنگاه که به فرستادگان پناه داد و ایشان را از راهی دیگر روانه کرد؟ James 2:26: بله، همان‌‌گونه که بدنِ بدون روح مرده است، ایمانِ بدون عمل نیز مرده است.

James 3:1:
برادران من، مباد که بسیاری از شما در پی معلّم شدن باشند، زیرا می‌دانید که بر ما معلّمان، داوریِ سخت‌تر خواهد شد. James 3:2: ما همه بسیار می‌لغزیم. اگر کسی در گفتار خود نلغزد، انسانی کامل است و می‌تواند تمامی وجود خود را مهار کند.

James 3:3: ما با لگام‌‌نهادن بر دهان اسب، آن را مطیع خود می‌سازیم و بدین‌‌وسیله می‌توانیم تمامی بدن حیوان را به هر‌‌سو هدایت کنیم. James 3:4: همچنین سُکانی کوچک می‌تواند کشتی بزرگی را که فقط بادهای نیرومند آن را به حرکت در‌‌می‌آورد، به هر سمتی که ناخدا بخواهد هدایت کند. James 3:5: به همین‌‌سان، زبان نیز عضوی کوچک است امّا ادعاهای بزرگ دارد. جرقه‌ای کوچک می‌تواند جنگلی بزرگ را به آتش کشد. James 3:6: زبان نیز آتش است، دنیایی از شرارت است در میان اعضای بدن ما که همة وجود انسان را آلوده می‌کند و تمام زندگی او را به آتش می‌کشد؛ آتشی که جهنم آن را افروخته است!

James 3:7: انسان همه‌‌گونه حیوان و پرنده و خزنده و جاندار دریایی را رام می‌کند و رام کرده است، James 3:8: امّا هیچ انسانی قادر به رام کردن زبان نیست. زبان شرارتی است سرکش و پر از زهرِ کشنده!

James 3:9: با زبان خود خداوند و پدر را متبارک می‌خوانیم و با همان زبان انسانهایی را که به شباهت خدا آفریده شده‌اند، لعن می‌کنیم. James 3:10: از یک دهان، هم ستایش بیرون می‌آید، هم نفرین! ای برادران من، شایسته نیست چنین باشد. James 3:11: آیا می‌شود از چشمه‌ای هم آب شیرین روان باشد، هم آب شور؟ James 3:12: برادرانِ من، آیا ممکن است درخت انجیر، زیتون بار آوَرَد؟ یا درخت مو، انجیر بر‌‌دهد؟ به همین‌‌سان نیز چشمة شور نمی‌تواند آب شیرین روان سازد.

James 3:13: کیست حکیم و خردمند در میان شما؟ بگذارید آن را با شیوة زندگی پسندیده خود نشان دهد، با اعمالی توأم با حلم که از حکمت برمی‌خیزد. James 3:14: امّا اگر در دل خود حسدِ تلخ و جاه‌طلبی دارید، به خود مبالید و خلاف حقیقت سخن مگویید. James 3:15: چنین حکمتی از بالا نازل نمی‌شود، بلکه زمینی و نفسانی و شیطانی است. James 3:16: زیرا هر جا که حسد و جاه‌طلبی باشد، در آنجا آشوب و هر‌‌گونه کردار زشت نیز خواهد بود.

James 3:17: امّا آن حکمت که از بالاست، نخست پاک است، سپس صلح‌آمیز و ملایم و نصیحت‌پذیر، و سرشار از رحمت و ثمرات نیکو، و بری از تبعیض و ریا! James 3:18: پارسایی، محصولی است که در صلح و صفا، و به‌‌دست صلحجویان کاشته می‌شود.

James 4:1:
از کجا در میان شما جنگ و جدال پدید می‌آید؟ آیا نه از امیالتان که در اعضای شما به ستیزه مشغولند؟ James 4:2: حسرت چیزی را می‌خورید، امّا آن را به‌‌کف نمی‌آرید. از طمع مرتکب قتل می‌شوید، امّا باز به آنچه می‌خواهید نمی‌رسید. جنگ و جدال بر‌‌پا می‌کنید، امّا به دست نمی‌آورید، از آن‌‌رو که درخواست نمی‌کنید! James 4:3: آنگاه نیز که درخواست می‌کنید، نمی‌یابید، زیرا با نیّت بد درخواست می‌کنید تا صرف هوسرانیهای خود کنید.

James 4:4: ای زناکاران، آیا نمی‌دانید دوستی با دنیا دشمنی با خداست؟ هر که در پی دوستی با دنیاست، خود را دشمن خدا می‌سازد. James 4:5: آیا گمان می‌برید کتاب بیهوده گفته است: «روحی که خدا در ما ساکن کرده، تا به حدِ حسادت مشتاق ماست؟» James 4:6: امّا فیضی که او می‌بخشد، بس فزونتر است. از همین‌‌رو کتاب می‌گوید: «خدا در برابر متکبّران می‌ایستد، امّا فروتنان را فیض می‌بخشد.»

James 4:7: پس تسلیم خدا باشید. در برابر ابلیس ایستادگی کنید، که از شما خواهد گریخت. James 4:8: به خدا نزدیک شوید، که او نیز به شما نزدیک خواهد شد. ای گناهکاران، دستهای خود را پاک کنید، و ای دودلان، دلهای خود را طاهر سازید. James 4:9: به حالِ زار بیفتید و ندبه و زاری کنید. خندة شما به ماتم، و شادی شما به اندوه بدل گردد. James 4:10: در حضور خدا فروتن شوید تا شما را سرافراز کند.

James 4:11: ای برادران، از یکدیگر بدگویی مکنید. هر که از برادر خود بد گوید و یا او را محکوم کند، در واقع از شریعت بد گفته و شریعت را محکوم کرده است. و هر‌‌گاه شریعت را محکوم کنی، دیگر نه مجری بلکه داورِ آن هستی! James 4:12: امّا تنها یک قانونگذار و داور وجود دارد، همان که قادر است برهاند یا هلاک کند. پس تو کیستی که همسایة خود را محکوم کنی!

James 4:13: و امّا شما که می‌گویید: «امروز یا فردا به این شهر یا آن شهر خواهیم رفت و سالی را در آنجا به‌‌سر خواهیم برد و به تجارت خواهیم پرداخت و سود فراوان خواهیم کرد،» خوب گوش فرا‌‌دهید: James 4:14: شما حتی نمی‌دانید فردا چه خواهد شد. زندگی شما چیست؟ همچون بُخاری هستید که زمانی کوتاه ظاهر می‌شود و بعد ناپدید می‌گردد. James 4:15: پس باید چنین بگویید: «اگر خداوند بخواهد، زنده می‌مانیم و چنین و چنان می‌کنیم.» James 4:16: حال آنکه شما با تکبّر فخر می‌کنید. هر فخری از این‌‌گونه، بد است! James 4:17: بنابراین، هر که بداند چه کاری درست است و آن را انجام ندهد، گناه کرده است.

James 5:1:
و امّا شما ای ثروتمندان، زاری و شیون کنید، زیرا تیره‌روزی در انتظارتان است. James 5:2: ثروت شما تباه شده و جامه‌هایتان را بید خورده است! James 5:3: زر و سیم شما زنگ زده، و زنگِ آنها علیهِ شما سخن خواهد گفت و همچون آتش، گوشت بدن شما را خواهد خورد. زیرا در روزهای آخر ثروت اندوخته‌اید! James 5:4: اینک مزد کارگرانی که در مزارع شما درو کرده‌اند، و شما حیله‌گرانه از پرداخت آن سر باز‌‌زده‌اید، بر‌‌ضد شما فریاد بر‌‌می‌آورد. بله، فریاد دروگران به گوش خداوندِ قادر متعال رسیده است. James 5:5: شما بر زمین در تجمّل و هوسرانی زندگی کرده‌اید، و خود را برای روز کشتار پروار ساخته‌اید! James 5:6: مرد پارسا را که با شما مخالفتی نمی‌ورزید، محکوم کردید و به قتل رساندید.

James 5:7: پس ای برادران، تا آمدن خداوند صبوری کنید. بنگرید چگونه دهقان انتظار می‌کشد تا زمین محصول پرارزش خود را به‌‌بار آورد؛ چگونه صبر می‌کند تا بارانهای پاییزی و بهاری بر زمین ببارد. James 5:8: پس شما نیز صبور باشید و دلْ قوی دارید، زیرا آمدنِ خداوند ما نزدیک است! James 5:9: برادران، از یکدیگر شکایت نکنید، تا بر شما نیز داوری نشود، زیرا «داور» بر در ایستاده است.

James 5:10: برادران، از پیامبرانی که به نام خداوند سخن می‌گفتند، درسِ صبر در مصائب را فرا‌‌گیرید. James 5:11: ما بردباران را خجسته می‌خوانیم. شما دربارة صبر ایوب شنیده‌اید، و می‌دانید که خداوند سرانجام با او چه کرد، زیرا خداوند به‌‌غایت مهربان و رحیم است.

James 5:12: امّا مهمتر از همه، ای برادران من، سوگند مخورید؛ نه به آسمان، نه به زمین و نه به هیچ چیز دیگر. بگذارید «بله» شما همان بله باشد و «نه» شما همان نه، مبادا محکوم شوید.

James 5:13: اگر کسی از شما در مشکل است، دعا کند؛ اگر کسی شاد است، سرود حمد بخواند. James 5:14: اگر کسی از شما بیمار است، مشایخ کلیسا را فرا‌‌خواند و آنها برای او دعا کنند و به نام خداوند او را با روغن تدهین نمایند. James 5:15: دعای با ایمان، بیمار را شفا می‌بخشد و خداوند او را برمی‌خیزاند، و اگر گناهی کرده باشد، آمرزیده می‌شود. James 5:16: پس نزد یکدیگر به گناهانِ خود اعتراف کنید و برای یکدیگر دعا کنید تا شفا یابید. دعایِ مرد پارسا، قدرت دارد و بسیار اثربخش است.

James 5:17: الیاس انسانی بود همچو ما، امّا چون با تمام دل و جان دعا کرد که باران نبارد، سه سال و نیم باران بر زمین نبارید؛ James 5:18: و باز دعا کرد و از آسمان باران بارید و زمین محصول به‌‌بار آورد.

James 5:19: برادرانِ من، اگر کسی از شما از حقیقت منحرف شود، و دیگری او را بازگردانَد، James 5:20: بداند که هر کس گناهکاری را از راه نادرست بازگردانَد، جانِ او را از مرگ نجات خواهد بخشید و گناهان بی‌شماری را خواهد پوشانید.

I Peter 1:1:
از پِطرُس، رسول عیسی مسیح،

به غریبان پراکنده در پونتوس و غَلاطیه و کاپادوکیه و آسیا و بیطینیه؛ I Peter 1:2: به آنان که بنا بر پیشدانی خدای پدر، به‌‌واسطة عمل تقدیس‌کنندة روح، و برای اطاعت از عیسی مسیح و پاشیده شدن خونش بر ایشان، برگزیده شده‌اند:

فیض و آرامش بفزونی بر شما باد.

I Peter 1:3: سپاس بر خدا و پدر خداوند ما عیسی مسیح که از رحمت عظیم خود، ما را به‌‌واسطة رستاخیز عیسی مسیح از مردگان، تولدی تازه بخشید، برای امیدی زنده I Peter 1:4: و میراثی فسادناپذیر و بی‌آلایش و ناپژمردنی که برای شما در آسمان نگاه داشته شده است؛ I Peter 1:5: و شما نیز به قدرت خدا و به‌‌واسطة ایمان، محفوظ هستید برای نجاتی که از هم‌اکنون آماده شده است تا در زمان آخر به‌‌ظهور رسد؛ I Peter 1:6: و در این بسیار شادمانید، هر‌‌چند اکنون کوتاه زمانی بنا به ضرورت در آزمایشهای گوناگون غمگین شده‌اید، I Peter 1:7: تا اصالت ایمانتان در بوتة آزمایش به‌‌ثبوت رسد و به هنگام ظهور عیسی مسیح به تمجید و تجلیل و اکرام بینجامد، همان ایمان که بس گرانبهاتر از طلاست که هر‌‌چند فانی است، به‌‌وسیلة آتش آزموده می‌شود. I Peter 1:8: شما گرچه او را ندیده‌اید، دوستش می‌دارید؛ و گرچه اکنون او را نمی‌بینید، به وی ایمان دارید و از شادمانی وصف‌ناپذیر و پرجلال آکنده‌اید، I Peter 1:9: زیرا غایت ایمان خویش یعنی نجات جانهایتان را می‌یابید.

I Peter 1:10: دربارة همین نجات، پیامبران بدقّت کَند‌‌و‌‌کاو می‌کردند، پیامبرانی که از فیض مقرر برای شما سخن می‌گفتند. I Peter 1:11: آنان می‌کوشیدند دریابند هنگامی که روح مسیح در ایشان، از پیش بر رنجهای مسیح و جلالِ پس از آن شهادت می‌داد، به چه شخص و کدامین زمان اشاره داشت. I Peter 1:12: بر ایشان آشکار شد که نه خویشتن بلکه شما را خدمت می‌کردند، آنگاه که از اموری سخن می‌گفتند که اکنون درباره‌اش از مبشران انجیل می‌شنوید، از آنان که به‌‌واسطة روح‌القدس که از آسمان فرستاده شده، شما را بشارت می‌دهند. حتی فرشتگان نیز مشتاق نظر کردن در این امورند.

I Peter 1:13: پس اندیشة خود را آماده عمل ساخته، با خویشتنداری امید خود را یکسره بر فیضی بنهید که عیسی مسیح به هنگام ظهور خود به شما خواهد بخشید. I Peter 1:14: چون فرزندانی مطیع، دیگر مگذارید امیال دوران جهالت به زندگیتان شکل دهد. I Peter 1:15: بلکه همچون آن قدّوس که شما را فرا‌‌خوانده است، شما نیز در همة رفتار خویش مقدّس باشید؛ I Peter 1:16: چرا که نوشته شده است: «مقدّس باشید، زیرا که من قدّوسم.» I Peter 1:17: اگر او را که بر عمل هر کس بی‌غرض داوری می‌کند پدر می‌خوانید، پس دوران غربت خویش را با ترسی آمیخته با احترام بگذرانید، I Peter 1:18: زیرا می‌دانید از شیوة زندگی باطلی که از پدرانتان به ارث برده بودید، بازخرید شده‌اید، نه به چیزهای فانی چون سیم و زر، I Peter 1:19: بلکه به خون گرانبهای مسیح، آن برة بی‌عیب و بی‌نقص، I Peter 1:20: که پیش از آفرینش جهان مقدّر گشت، امّا در این زمانهای آخر برای شما ظهور کرد. I Peter 1:21: شما به‌‌واسطة او به خدا ایمان آورده‌اید، به خدایی که او را از مردگان برخیزانید و جلال بخشید، بدان‌‌سان که ایمان و امیدتان بر خداست.

I Peter 1:22: حال که با اطاعت از حقیقت، جانهای خویش را طاهر ساخته‌اید تا به برادرانتان محبتی بی‌ریا داشته باشید، بر شماست که یکدیگر را از صمیم دل بشدت محبت کنید. I Peter 1:23: زیرا تولد تازه یافته‌اید، نه از تخم فانی بلکه تخم غیرفانی، یعنی کلام خدا که زنده و باقی است. I Peter 1:24: زیرا، «آدمی جملگی چون علف است و جلالش یکسره به‌‌سان گل صحرا؛ علف خشک گردد و گلها بریزند،

I Peter 1:25: امّا کلام خداوند جاودان مانَد.»

و این است آن کلام که به شما بشارت داده شد.

I Peter 2:1: پس هر نوع کینه، و هر گونه مکر و ریا و حسد، و هر قسم بدگویی را از خود برانید I Peter 2:2: و همچون نوزادگان، مشتاق شیر خالصِ روحانی باشید تا به مدد آن در نجات خود نمو کنید، I Peter 2:3: حال که چشیده‌اید خداوند مهربان است.

I Peter 2:4: با نزدیک شدن به او، یعنی به آن سنگ زنده که آدمیان رد کرده‌اند، امّا نزد خدا برگزیده و گرانبهاست، I Peter 2:5: شما نیز چون سنگهای زنده به‌‌صورت عمارتی روحانی بنا می‌شوید تا کاهنانی مقدّس باشید و به‌‌واسطة عیسی مسیح، قربانیهای روحانی مقبول خدا را بگذرانید. I Peter 2:6: زیرا در کتب مقدّس آمده است که: «هان در صهیون سنگی می‌نهم، سنگ زیربنایی برگزیده و گرانبها؛ آن که بر او توکل کند سرافکنده نگردد.»

I Peter 2:7: این سنگ برای شما که ایمان آورده‌اید، گرانبهاست؛ امّا آنان را که ایمان نیاورده‌اند، «همان سنگی که معماران رد کردند سنگ اصلی بنا

شده است،» I Peter 2:8: و نیز، «سنگی که سبب لغزش شود، و صخره‌ای که موجب سقوط گردد.»

اینان می‌لغزند چون کلام را فرمان نمی‌برند، که این بر ایشان مقدّر گشته است.

I Peter 2:9: امّا شما ملتی برگزیده و کاهنانی هستید که پادشاهند؛ شما امّتی مقدّس و قومی متعلق به خدایید، تا فضایل او را اعلام کنید که شما را از تاریکی به نور حیرت‌انگیز خود فرا‌‌خوانده است. I Peter 2:10: پیش از این قومی نبودید، امّا اکنون قوم خدایید؛ زمانی از رحمت محروم بودید، امّا اکنون رحمت یافته‌اید.

I Peter 2:11: ای عزیزان، از شما تمنا دارم چون کسانی که در این جهان بیگانه و غریبند، از امیال نفسانی که با روح شما در ستیزند، بپرهیزید. I Peter 2:12: کردارتان در میان بی‌ایمانان چنان پسندیده باشد که هر‌‌چند شما را به بدکاری متهم کنند، با مشاهدة اعمال نیکتان، خدا را در روزی که به دیدار ما می‌آید، تمجید نمایند.

I Peter 2:13: به‌‌خاطر خداوند، تسلیم هر منصبی باشید که در میان انسانها مقرر گشته است، خواه پادشاه که مافوق همه است، I Peter 2:14: و خواه والیان، که مأمور اویند تا بدکاران را کیفر دهند و نیکوکاران را تحسین کنند. I Peter 2:15: زیرا خواست خدا این است که با کردار نیک خود، جهالت مردم نادان را خاموش سازید. I Peter 2:16: همچون آزادگان زندگی کنید، امّا آزادی خود را پوششی برای شرارت مسازید، بلکه چون بندگان خدا زندگی کنید. I Peter 2:17: همگان را حرمت بدارید، برادران را محبت کنید، از خدا بترسید و به پادشاه احترام بگذارید.

I Peter 2:18: ای غلامان، اربابان خود را با کمال احترام فرمان برید، تنها نه نیکان و مهربانان را، بلکه کج‌خُلقان را نیز. I Peter 2:19: زیرا هر‌‌گاه کسی از آن‌‌رو که چشم بر خدا دارد، چون به ناحق رنج کشد، دردها را بر خود هموار سازد، شایان تقدیر است. I Peter 2:20: امّا اگر به‌‌سبب کار خلاف تنبیه شوید و تحمل کنید، چه جای فخر است؟ حال آنکه اگر نیکویی کنید و در عوض رنج بینید و تحمل کنید، نزد خدا پسندیده است. I Peter 2:21: چه، برای همین فرا‌‌خوانده شده‌اید، زیرا مسیح برای شما رنج کشید و سرمشقی گذاشت تا بر آثار قدمهای وی پا نهید.
I Peter 2:22: «او هیچ گناه نکرد، و فریبی بر زبانش یافت نشد.»

I Peter 2:23: چون دشنامش دادند، دشنام پس نداد؛ و آنگاه که رنج کشید، تهدید نکرد، بلکه خود را به‌‌دست داور عادل سپرد. I Peter 2:24: او گناهان ما را در بدن خویش بر دار حمل کرد، تا برای گناهان بمیریم و برای پارسایی زیست کنیم، همان که به زخمهایش شفا یافته‌اید. I Peter 2:25: زیرا همچون گوسفندانی گم‌گشته از راه بودید، امّا اکنون به‌‌سوی شبان و ناظر جانهایتان بازگشته‌اید.

I Peter 3:1:
به همین‌‌سان، شما ای زنان، تسلیم شوهران خود باشید تا چنانچه از ایشان برخی به کلام ایمان نداشته باشند، بی‌آنکه سخنی بر زبان آورید، در اثر رفتار شما جذب شوند، I Peter 3:2: زیرا زندگی پاک و خداترسانة شما را مشاهده خواهند کرد. I Peter 3:3: زیبایی شما نه در آرایش ظاهری، همچون گیسوان بافته و جواهرات و جامه‌های فاخر، I Peter 3:4: بلکه در آن انسان باطنی باشد که آراسته به زیباییِ ناپژمردنیِ روحی ملایم و آرام است، که در نظر خدا بس گرانبهاست. I Peter 3:5: زیرا زنان مقدّسِ اعصار گذشته که بر خدا امید داشتند، خود را بدین‌‌گونه می‌آراستند. آنان تسلیم شوهران خود بودند، I Peter 3:6: چنانکه سارا مطیع ابراهیم بود و او را سرور خود می‌خواند. شما نیز اگر نیک‌کردار باشید و هیچ ترس به دل راه ندهید، فرزندان او خواهید بود.

I Peter 3:7: به همین‌‌سان، شما نیز ای شوهران، در زندگی با همسرانتان با ملاحظه باشید و با آنان چون جنس ظریفتر با احترام رفتار کنید، چرا که همپای شما وارث هدیة سخاوتمندانة حیاتند، مبادا دعاهایتان مستجاب نشود.

I Peter 3:8: باری، همه یکدل و همدرد و برادر‌‌دوست و دلسوز و فروتن باشید. I Peter 3:9: بدی را با بدی و دشنام را با دشنام پاسخ مگویید، بلکه در مقابل، برکت بطلبید، زیرا برای همین فرا‌‌خوانده شده‌اید تا وارث برکت شوید. I Peter 3:10: زیرا، «هر که دوستدار حیات است و طالب دیدن روزهای خوش، باید که زبان از بدی باز‌‌دارد و دهان از فریب فرو‌‌بندد.

I Peter 3:11: باید از بدی روی بتابد و نیکویی پیشه کند؛ و در پی صلح باشد و آرام بجوید.

I Peter 3:12: زانرو که چشمان خداوند بر پارسایان است و گوش وی به‌‌سوی دعای ایشان، امّا روی خداوند به‌‌ضد بدکاران است.»

I Peter 3:13: اگر برای نیکویی کردن غیورید، کیست که به شما ضرر رساند؟ I Peter 3:14: امّا حتی اگر در راه حق رنج دیدید، خوشا‌‌به‌‌حالتان! «از آنچه آنان پروا دارند، شما پروا نداشته باشید و مضطرب مشوید.» I Peter 3:15: بلکه در دل خویش مسیح را در مقام خداوند برافرازید و همواره آماده باشید تا هر کس دلیل امیدی را که در شماست بپرسد، او را پاسخ گویید، I Peter 3:16: امّا به‌‌نرمی و با احترام. وجدانتان را پاک نگاه دارید تا کسانی که رفتار نیک شما را در مسیح بد می‌گویند، از گفتار خویش شرمسار شوند. I Peter 3:17: چه اگر خواست خداست که رنج ببرید، بهتر است برای نیکوکاری باشد تا به‌‌سبب بدکرداری. I Peter 3:18: زیرا مسیح نیز یک بار برای گناهان رنج کشید، پارسایی برای بدکاران، تا شما را نزد خدا بیاورد. او در عرصة جسم کشته شد، امّا در عرصة روح، زنده گشت I Peter 3:19: و در همان منزلت رفت و این را به ارواحی که در قرارگاه خود به‌‌سر می‌بردند اعلام کرد، I Peter 3:20: همان ارواحی که در ایام گذشته نافرمانی کرده بودند، آنگاه که خدا در روزگار نوح که کشتی ساخته می‌شد، با شکیبایی انتظار می‌کشید. در آن کشتی تنها شماری اندک، یعنی هشت تن، به‌‌واسطة آب نجات یافتند. I Peter 3:21: و آن آب نمونة تعمیدی است که اکنون نیز شما را نجات می‌بخشد، تعمیدی که نه زدودن آلودگی تن، بلکه تعهدِ وجدانیْ پاک است به خدا. این تعمید به‌‌واسطة رستاخیز عیسی مسیح شما را نجات می‌بخشد، I Peter 3:22: همان که به آسمان رفت و اینک به‌‌دست راست خداست و فرشتگان و ریاستها و قدرتها مطیعش گشته‌اند.

I Peter 4:1:
پس چون مسیح در عرصة جسم رنج کشید، شما نیز به همین عزم مسلّح شوید، زیرا آن‌‌کس را که در عرصة جسم رنج کشیده، دیگر با گناه کاری نیست. I Peter 4:2: در نتیجه باقی عمر را در جسم، نه در خدمت امیال پلید بشری، بلکه در راه انجام اراده خدا می‌گذراند. I Peter 4:3: چرا که در گذشته به‌‌قدر کافی عمر خویش را در به عمل آوردن آنچه اقوام خدانشناس دوست می‌دارند، صرف کرده و روزگار به هرزگی و شهوت‌رانی و میخوارگی و عیش و نوش و بت‌پرستیِ نفرت‌انگیز گذرانده‌اید. I Peter 4:4: از همین‌‌رو، اکنون که در این بی‌بندوباری‌های مفرط با ایشان شریک نمی‌شوید، حیرانند و دشنامتان می‌دهند. I Peter 4:5: امّا به او که آماده است تا بر زندگان و مردگان داوری کند، حساب پس خواهند داد. I Peter 4:6: از همین‌‌روست که حتی به آنان که اکنون مرده‌اند، بشارت داده شد تا هر‌‌چند در عرصة جسم نزد آدمیان محکوم شدند، امّا در عرصة روح نزد خدا زیست کنند.

I Peter 4:7: پایان همه چیز نزدیک است؛ پس جدّی و در دعا منضبط باشید. I Peter 4:8: مهمتر از همه، یکدیگر را بشدت محبت کنید، زیرا محبت، انبوه گناهان را می‌پوشاند. I Peter 4:9: یکدیگر را بدون شِکوِه و شکایت میهمانی کنید. I Peter 4:10: همچون کارگزاران امین بر فیض گوناگون خدا، یکدیگر را با هر عطایی که یافته‌اید خدمت کنید. I Peter 4:11: اگر کسی سخن می‌گوید، همچون سخنگوی خدا بگوید؛ و اگر کسی خدمت می‌کند، با قدرتی که خدا می‌بخشد خدمت کند، تا در همه چیز، خدا به‌‌واسطة عیسی مسیح تمجید شود. جلال و توانایی تا ابد بر او باد. آمین.

I Peter 4:12: ای عزیزان، از این آتشی که برای آزمودن شما در میانتان بر‌‌پاست، در شگفت مباشید، که گویی چیزی غریب بر شما گذشته است. I Peter 4:13: بلکه شاد باشید از اینکه در رنجهای مسیح سهیم می‌شوید، تا به هنگام ظهور جلال او بغایت شادمان گردید. I Peter 4:14: اگر به‌‌خاطر نام مسیح شما را ناسزا گویند، خوشا‌‌به‌‌حالتان، زیرا روح جلال که روح خداست بر شما آرام می‌گیرد. I Peter 4:15: اگر رنج می‌برید، مباد که به‌‌سبب قتل، دزدی، شرارت یا حتی فضولی در کار دیگران باشد. I Peter 4:16: امّا اگر از آن سبب رنج می‌برید که مسیحی هستید، شرمسار مباشید، بلکه خدا را تمجید نمایید که این نام را بر خود دارید. I Peter 4:17: زیرا زمان آن رسیده که داوری از خانة خدا آغاز شود؛ و اگر آغاز آن از ماست، پس سرانجامِ آنان که انجیل خدا را اطاعت نمی‌کنند، چه خواهد بود؟ I Peter 4:18: و «اگر پارسا بدشواری نجات یابد، خدانشناسان و گناهکاران چه خواهند کرد؟»

I Peter 4:19: پس کسانی که به خواست خدا رنج می‌کشند، باید که جانهای خویش را به «خالق امین» بسپارند و به نیکوکاری ادامه دهند.

I Peter 5:1:
من که خود از مشایخ هستم و شاهد بر رنجهای مسیح و شریکِ جلالی که آشکار خواهد شد، مشایخ را در میان شما پند می‌دهم: I Peter 5:2: گلة خدا را که به‌‌دست شما سپرده شده است شبانی و نظارت کنید، امّا نه به‌‌اجبار بلکه با میل و رغبت، آن‌‌گونه که خدا می‌خواهد؛ و نه برای منافع نامشروع بلکه با عشق و علاقه. I Peter 5:3: نه آنکه بر کسانی که به‌‌دست شما سپرده شده‌اند سروری کنید، بلکه برای گله نمونه باشید، I Peter 5:4: تا چون شبان اعظم ظهور کند، تاج جلال غیرفانی را دریافت کنید.

I Peter 5:5: ای جوانان، شما نیز تسلیم مشایخ باشید. همگی در رفتارتان با یکدیگر فروتنی را بر کمر بندید، زیرا، «خدا در برابر متکبران می‌ایستد، امّا فروتنان را فیض می‌بخشد.»

I Peter 5:6: پس خویشتن را زیر دست نیرومند خدا فروتن سازید تا در زمان مناسب سرافرازتان سازد. I Peter 5:7: همة نگرانیهای خود را به او بسپارید زیرا او به فکر شما هست.

I Peter 5:8: خویشتندار و مراقب باشید، زیرا دشمن شما ابلیس همچون شیری غرّان در گردش است و کسی را می‌جوید تا ببلعد. I Peter 5:9: پس در ایمان راسخ باشید و در برابر او بایستید، زیرا آگاهید که برادران شما در دنیا با همین رنجها روبه‌رویند. I Peter 5:10: پس از اندک زمانی رنج و زحمت، خدای همة فیضها که شما را به جلال ابدی خود در مسیح فرا‌‌خوانده است، خودْ شما را احیا و استوار و نیرومند و پایدار خواهد ساخت. I Peter 5:11: او را تا ابد توانایی باد. آمین.

I Peter 5:12: به کمک سیلاس که او را برادری امین می‌دانم، این چند خط را به اختصار به شما نوشتم تا تشویقتان کنم و شهادت دهم که همین است فیض حقیقی خدا. در آن استوار بمانید.

I Peter 5:13: خواهر برگزیده با شما که در بابِل است، و پسر من مَرقُس، به شما درود می‌فرستند. I Peter 5:14: یکدیگر را به بوسة محبت‌آمیز سلام گویید.

بر همة شما که در مسیح هستید، آرامش باد.

II Peter 1:1:
از شَمعون پِطرُس، غلام و رسول عیسی مسیح،

به آنان که به برکت عدالت خدا و نجات‌دهندة ما عیسی مسیح، ایمانی همتراز با ایمان ما نصیبشان شده است:

II Peter 1:2: فیض و آرامش به‌‌واسطة شناخت خدا و خداوند ما عیسی، بفزونی بر شما باد.

II Peter 1:3: قدرت الهیِ او هر‌‌آنچه را برای حیات و دینداری نیاز داریم بر ما ارزانی داشته است. این از طریق شناختِ او میسّر شده که ما را به‌‌واسطة جلال و نیکویی خویش فرا‌‌خوانده است. II Peter 1:4: او به‌‌واسطة اینها وعده‌های عظیم و گرانبهای خود را به ما بخشیده، تا از طریق آنها شریک طبیعت الهی شوید و از فسادی که در نتیجة امیال نفسانی در دنیا وجود دارد، برهید.

II Peter 1:5: از همین‌‌رو، به سعی تمام بکوشید تا به‌‌واسطة ایمان خود نیکویی بار آورید و به‌‌واسطة نیکویی، شناخت، II Peter 1:6: و به‌‌واسطة شناخت، خویشتنداری، و به‌‌واسطة خویشتنداری، استقامت، و به‌‌واسطة استقامت، دینداری، II Peter 1:7: و به‌‌واسطة دینداری، مهرِ برادرانه و به‌‌واسطة مهر برادرانه، محبت. II Peter 1:8: زیرا چون اینها در شما باشد و فزونی یابد، نخواهد گذاشت در شناخت خداوند ما عیسی مسیح، بی‌فایده و بی‌ثمر باشید. II Peter 1:9: امّا آن که عاری از اینهاست، کور است و کوته‌بین، و از یاد برده که از گناهان گذشته خویش پاک شده است. II Peter 1:10: پس ای برادران، هر‌‌چه بیشتر بکوشید تا فراخواندگی و برگزیدگی خویش را تحکیم بخشید، چرا که اگر چنین کنید هرگز سقوط نخواهید کرد. II Peter 1:11: زیرا اینچنین، برکت دخول به پادشاهیِ جاودانِ خداوند و نجات‌دهندة ما عیسی مسیح بفراوانی به شما عطا خواهد شد.

II Peter 1:12: پس این امور را همواره به شما یادآوری خواهم کرد، هر‌‌چند آنها را می‌دانید و در آن حقیقت که یافته‌اید، استوارید. II Peter 1:13: آری، مصلحت چنین می‌دانم تا آنگاه که در این خیمه ساکنم، شما را از طریق یادآوری بر‌‌انگیزانم، II Peter 1:14: زیرا می‌دانم بزودی این خیمه را وداع خواهم گفت، چنانکه خداوندِ ما عیسی مسیح مرا آگاهانید. II Peter 1:15: از این‌‌رو هر‌‌چه در توان دارم خواهم کرد تا بتوانید پس از رحلتم همواره این امور را به یاد آورید.

II Peter 1:16: زیرا آنگاه که آمدنِ پرقدرتِ خداوندمان عیسی مسیح را به شما اعلام می‌کردیم، از پی افسانه‌هایی که زیرکانه ابداع شده باشند نرفته بودیم، بلکه کبریای او را به چشم دیده بودیم. II Peter 1:17: او از خدای پدر، جلال و اکرام یافت و سروشی از جلال کبریایی به او در‌‌رسید که، «این است پسر محبوبم که از او خشنودم.» II Peter 1:18: ما خود بر آن کوه مقدّس با او بودیم و آن سروش آسمانی را به‌‌گوش شنیدیم.

II Peter 1:19: بعلاوه، کلامِ بس مطمئن انبیا را داریم که نیکوست بدان توجه کنید، چرا که همچون چراغی در مکان تیره و تار می‌درخشد تا آنگاه که سپیده بر‌‌دمد و ستارة صبح در دلهایتان طلوع کند. II Peter 1:20: قبل از هر چیز، بدانید که هیچ وحیِ کتب مقدّس زاییدة تفسیر خودِ نبی نیست. II Peter 1:21: زیرا وحی هیچگاه به ارادة انسان آورده نشد، بلکه آدمیان تحت نفوذ روح‌القدس از جانب خدا سخن گفتند.

II Peter 2:1:
امّا در میان قوم، انبیای دروغین نیز بودند، همان‌‌گونه که در میان شما نیز معلمان دروغین خواهند بود که پنهانی بدعتهای مهلک خواهند آورد و حتی سروری را که ایشان را خریده، انکار خواهند کرد و این‌‌گونه، هلاکتی سریع بر خود فرو خواهند آورد. II Peter 2:2: بسیاری فجور ایشان را پیروی خواهند کرد، و به‌‌سبب آنان راه حق مذمت خواهد شد. II Peter 2:3: ایشان از طمع، با توسل به سخنان فریبنده، از شما بهره‌کشی خواهند کرد. امّا محکومیتشان که از دیرباز رقم خورده، بی‌کار ننشسته و نابودی‌شان نخوابیده است!

II Peter 2:4: زیرا اگر خدا بر فرشتگانی که گناه ورزیدند رحم نکرد، بلکه ایشان را در بند نهاد و در سیاهچالهای تاریک محبوس کرد تا برای داوری نگاه داشته شوند؛ II Peter 2:5: و اگر بر دنیای قدیم نیز رحم نکرد، بلکه بر آن عالمِ بی‌دینان توفان فرستاد و تنها نوح، آن واعظِ پارسایی را، با هفت تن دیگر محفوظ داشت؛ II Peter 2:6: و اگر شهرهای سُدوم و غَمورَه را خاکستر نمود و به نابودی محکوم کرد و عبرتی ساخت از سرانجام بی‌دینی، II Peter 2:7: و لوطِ پارسا را که از فجور بی‌دینان به‌‌ستوه آمده بود، رهایی بخشید – II Peter 2:8: زیرا آن مردِ پارسا هر روزه در میان ایشان به‌‌سر می‌برد و روحِ پارسایش از دیدن و شنیدن کردار قبیحشان در عذاب بود – II Peter 2:9: پس خداوند می‌داند چگونه پارسایان را از آزمایشها برهاند و گنهکاران را برای مکافات روز داوری نگاه دارد، II Peter 2:10: بخصوص آنان را که در پی تمایلاتِ فاسدِ نفس خویشند و اقتدار خداوند را خوار می‌شمارند.

اینان چنان گستاخند و متکبّر که از اهانت به بزرگان آسمانی پروایی ندارند؛ II Peter 2:11: حال آنکه حتی فرشتگان که از قدرت و اقتدار بیشتر نیز برخوردارند، هرگز به هنگام اعلام محکومیتِ خداوند بر این بزرگان، اهانتشان نمی‌کنند. II Peter 2:12: در مقابل، این مردمان همچون وحوش عاری از شعور، تنها تابع غرایز خویشند، و زاده شده‌اند تا به دام افتند و هلاک گردند. اینان در اموری اهانت می‌ورزند که از آن هیچ شناختی ندارند. پس به‌‌سان وحوش نیز هلاک خواهند شد II Peter 2:13: و در سزای آن بدی که کرده‌اند، بد خواهند دید. تفریح اینان عیش و عشرت در روز روشن است. لکه‌های ننگی هستند که حتی به هنگام شرکت در ضیافت با شما، از غرقه شدن در لذات فریبندة خویش دست بر‌‌نمی‌کشند. II Peter 2:14: چشمانی دارند پر از زنا که همواره در کمین گناه است. این ملعونان، سست‌مایگان را اغوا می‌کنند و در طمع‌ورزی بسی چیره‌دستند! II Peter 2:15: راه راست را ترک گفته و با در پیش گرفتن راه بَلعام بن بِعور که مزد ناراستی را دوست می‌داشت، گمراه گشته‌اند. II Peter 2:16: امّا بَلعام به‌‌سبب بدکرداری‌اش از زبان الاغی توبیخ شد. حیوان بی‌زبان همانند انسان سخن گفت و بر دیوانگی نبی لگام زد.

II Peter 2:17: این معلمان دروغین، چشمه‌هایی بی‌آب و بخارهایی رانده از تندبادند که تاریکی مطلق برایشان مقرر است. II Peter 2:18: زیرا سخنان تکبّرآمیز و باطل می‌گویند و با بهره‌جویی از تمایلات نفس و شهوت‌انگیزی، کسانی را که بتازگی از چنگ گمراهان رسته‌اند، اغوا می‌کنند. II Peter 2:19: بدیشان وعدة آزادی می‌دهند، حال آنکه خود بندة فسادند؛ چه، آدمی بندة هر آن‌‌چیزی است که بر او مسلط است. II Peter 2:20: زیرا اگر آنان که با شناخت خداوند و نجات‌دهندة ما عیسی مسیح، از فساد دنیا رستند، باز بدان گرفتار و مغلوب آیند، سرانجامشان بدتر از آغاز خواهد بود. II Peter 2:21: بهتر آن می‌بود که از آغاز، راه پارسایی را نمی‌شناختند، تا اینکه پس از شناختن، از حکم مقدّسی که بدیشان سپرده شد، روی بر‌‌تابند. II Peter 2:22: پس آنان مصداق این مَثَلِ راستین‌اند که:

«سگ به قی خود باز‌‌می‌گردد»، و

خوک شسته شده، به غلتیدن در گِل.»

II Peter 3:1:
ای عزیزان، این نامة دوّم است که به شما می‌نویسم. هر دو نامه را به‌‌قصد یادآوری نگاشتم تا شما را به تفکری سالم بر‌‌انگیزانم، II Peter 3:2: تا کلامی را که پیامبران مقدّس در ایام گذشته گفته‌اند، به یاد آرید و نیز حکم خداوند و نجات‌دهندة ما را که به‌‌واسطة رسولان شما بیان شد.

II Peter 3:3: قبل از هر چیز، بدانید که در ایام آخر استهزاکنندگانی ظهور خواهند کرد که پیرو امیال پلیدشان خواهند بود و استهزاکنان II Peter 3:4: خواهند گفت: «پس چه شد وعدة آمدن او؟ از زمانی که پدران ما به خواب رفتند، همه چیز همان‌‌گونه است که از بدو آفرینش بود!» II Peter 3:5: بدین‌‌سان،آنان به‌‌عمد بر این حقیقت چشم می‌پوشند که به کلام خدا آسمانها از قدیم بود و زمین از آب و به‌‌وسیلة آب شکل گرفت؛ II Peter 3:6: و به‌‌وسیلة همین آب، دنیای آن زمان غرق و نابود شد. II Peter 3:7: و به همان کلام، آسمانها و زمین کنونی برای آتش ذخیره شده است و تا روز داوری و هلاکت بی‌دینان نگاه داشته می‌شود.

II Peter 3:8: امّا ای عزیزان، از این نکته غافل مباشید که نزد خداوند یک روز همچون هزار سال است و هزار سال همچون یک روز. II Peter 3:9: بر‌‌خلاف گمان برخی، خداوند در انجام وعده‌اش تأخیر نمی‌ورزد، بلکه با شما بردبار است، چه نمی‌خواهد کسی هلاک شود بلکه می‌خواهد همگان به توبه گرایند.

II Peter 3:10: امّا روز خداوند چون دزد خواهد آمد، که در آن آسمانها با غریوی مهیب از میان خواهد رفت و اجرام سماوی به‌‌وسیلة آتش نابود شده، زمین و همة کارهایش عیان خواهد شد.

II Peter 3:11: پس حال که نابودی اینها همه بدین‌‌صورت مقرر است، شما چگونه مردمانی باید باشید؟ بر شماست که زندگی مقدّس و خداپسندانه‌ای داشته، II Peter 3:12: انتظار روز خدا را بکشید و فرا‌‌رسیدن آن را بشتابانید. آن روز سبب خواهد شد که آسمانها در آتش محو و نابود شوند و اجرام سماوی از گرما ذوب گردند. II Peter 3:13: امّا ما بنا بر وعدة او مشتاقانه در انتظار آسمان و زمینی جدید هستیم که منزلگه پارسایی است.

II Peter 3:14: پس ای عزیزان، حال که این امور را انتظار می‌کشید، به سعی تمام بکوشید تا در حضور او بی‌لکه و بی‌عیب و در صلح یافت شوید. II Peter 3:15: و شکیبایی خداوندِ ما را رستگاری بینگارید، همان‌‌گونه که برادر عزیز ما پولُس نیز مطابق حکمتی که به او عطا شده است، به شما نوشت. II Peter 3:16: او در همة نامه‌های خود چنین می‌نویسد، هر‌‌آنگاه که از این امور سخن می‌گوید. نامه‌های او شامل مطالبی است که درکش دشوار است و جاهلان و سست‌مایگان تحریفش می‌کنند، همان‌‌گونه که با دیگر نوشته‌های مقدّس چنین می‌کنند، و این موجب هلاکتشان خواهد شد.

II Peter 3:17: پس شما ای عزیزان، حال که این را می‌دانید، بهوش باشید مبادا به راه نادرستِ بی‌دینان گمراه شوید و پایداریتان را از کف بدهید، II Peter 3:18: بلکه در فیض و شناخت خداوند و نجات‌دهندة ما عیسی مسیح نمو کنید، که او را از حال تا ابدالآباد جلال باد! آمین.

I John 1:1:
در باب آنچه از آغاز بود و ما آن را شنیده و با چشمان خود دیده‌ایم، آنچه بدان نگریستیم و با دستهای خود لمس کردیم، یعنی کلام حیات:

I John 1:2: حیات ظاهر شد؛ ما آن را دیده‌ایم و بر آن شهادت می‌دهیم. ما حیات جاویدان را به شما اعلام می‌کنیم، که با پدر بود و بر ما ظاهر شد. I John 1:3: ما آنچه را دیده و شنیده‌ایم به شما نیز اعلام می‌کنیم تا شما نیز با ما رفاقت داشته باشید؛ رفاقت ما با پدر و با پسرش عیسی مسیح است. I John 1:4: ما این را به شما می‌نویسیم تا شادیمان کامل گردد.

I John 1:5: این است پیامی که از او شنیده‌ایم و به شما اعلام می‌کنیم: خدا نور است و هیچ تاریکی در او نیست. I John 1:6: اگر بگوییم با او رفاقت داریم، حال آنکه در تاریکی گام می‌زنیم، دروغ گفته‌ایم و براستی عمل نکرده‌ایم. I John 1:7: امّا اگر در نور گام برداریم، چنانکه او در نور است، با یکدیگر رفاقت داریم و خون پسر او عیسی ما را از هر گناه پاک می‌سازد.

I John 1:8: اگر بگوییم بی‌گناهیم، خود را فریب داده‌ایم و راستی در ما نیست. I John 1:9: ولی اگر به گناهان خود اعتراف کنیم، او که امین و عادل است، گناهان ما را می‌آمرزد و از هر نادرستی پاکمان می‌سازد. I John 1:10: اگر بگوییم گناه نکرده‌ایم، او را دروغگو می‌سازیم و کلام او در ما جایی ندارد.

I John 2:1: فرزندانم، این را به شما می‌نویسم تا گناه نکنید. امّا اگر کسی گناهی کرد، شفیعی نزد پدر داریم، یعنی عیسی مسیح پارسا. I John 2:2: او خودْ کفّاره گناهان ما است، و نه گناهان ما فقط، بلکه گناهان تمامی جهان نیز.

I John 2:3: از این‌‌جا می‌دانیم که او را می‌شناسیم که از احکامش اطاعت می‌کنیم. I John 2:4: آن که می‌گوید او را می‌شناسد، امّا از احکامش اطاعت نمی‌کند، دروغگوست و راستی در او جایی ندارد. I John 2:5: امّا آن که از کلام او اطاعت می‌کند، محبت به خدا براستی در او به‌‌کمال رسیده است. از این‌‌جا می‌دانیم که در او هستیم: I John 2:6: آن که می‌گوید در او می‌ماند، باید همان‌‌گونه رفتار کند که عیسی رفتار می‌کرد.

I John 2:7: ای عزیزان، حکمی تازه به شما نمی‌نویسم، بلکه حکمی دیرین که از آغاز داشته‌اید. این حکم دیرین، همان پیام است که شنیدید. I John 2:8: در عین‌‌حال، حکمی که به شما می‌نویسم حکمی تازه است که حقیقتِ آن در او و نیز در شما نمایان است، زیرا تاریکی سپری می‌شود و نور حقیقی هم‌اکنون درخشیدن آغاز کرده است.

I John 2:9: آن که می‌گوید در نور است، امّا از برادر خود نفرت دارد، هنوز در تاریکی به‌سر می‌برد. I John 2:10: امّا آن که برادر خود را محبت می‌کند، در نور ساکن است و هیچ چیز سبب لغزش او نمی‌شود. I John 2:11: امّا آن که از برادر خود نفرت دارد، در تاریکی است و در تاریکی گام برمی‌دارد. او نمی‌داند کجا می‌رود، زیرا تاریکی او را کور کرده است.

I John 2:12: ای فرزندان، به شما می‌نویسم، زیرا گناهانتان به‌‌خاطر نام او آمرزیده شده است.

I John 2:13: ای پدران، به شما می‌نویسم، زیرا او را که از آغاز است، شناخته‌اید.

ای جوانان، به شما می‌نویسم، زیرا بر آن شرور غلبه یافته‌اید.

ای بچه‌ها، به شما نوشتم، زیرا پدر را شناخته‌اید.

I John 2:14: ای پدران، به شما نوشتم، زیرا او را که از آغاز است، شناخته‌اید.

ای جوانان، به شما نوشتم، زیرا توانایید و کلام خدا در شما ساکن است، و بر آن شرور غلبه یافته‌اید.

I John 2:15: دنیا و آنچه را در آن است، دوست مدارید. اگر کسی دنیا را دوست بدارد، محبتِ پدر در او نیست. I John 2:16: زیرا هر‌‌چه در دنیاست، یعنی هوای نفس، هوسهای چشم و غرورِ ناشی از مال و مقام، نه از پدر بلکه از دنیاست. I John 2:17: دنیا و هوسهای آن گذراست، امّا آن که خواست خدا را به‌جا می‌آورد، تا ابد باقی می‌ماند.

I John 2:18: بچه‌ها، این ساعتِ آخر است و چنانکه شنیده‌اید «ضدّ مسیح» می‌آید، هم‌اکنون نیز ضدّ مسیحان بسیاری ظهور کرده‌اند، و از همین در‌می‌یابیم که ساعت آخر است. I John 2:19: آنها از میان ما بیرون رفتند، امّا از ما نبودند؛ چه اگر از ما بودند، با ما می‌ماندند. ولی رفتنشان نشان داد که هیچ‌یک از ایشان از ما نبودند.

I John 2:20: امّا شما مسحی از آن قدّوس یافته‌اید و همگی دارای معرفت هستید. I John 2:21: من اینها را به شما می‌نویسم، نه از آن‌‌رو که حقیقت را نمی‌دانید، بلکه از آن‌‌رو که آن را می‌دانید، و نیز می‌دانید که هیچ دروغی از حقیقت پدید نمی‌آید. I John 2:22: دروغگو کیست، جز آن که مسیح بودنِِ عیسی را انکار می‌کند. چنین کسی همان «ضدّ مسیح» است که هم پدر و هم پسر را انکار می‌کند. I John 2:23: هر که پسر را انکار کند، پدر را هم ندارد و هر‌که پسر را اقرار کند، پدر را نیز دارد.

I John 2:24: بگذارید آنچه از آغاز شنیده‌اید در شما بماند؛ این‌‌گونه شما نیز در پسر و در پدر خواهید ماند. I John 2:25: و این است آنچه او به ما وعده داده است، یعنی حیات جاویدان.

I John 2:26: من اینها را به شما دربارة کسانی نوشتم که گمراهتان می‌کنند. I John 2:27: امّا دربارة شما باید بگویم آن مسح که از او یافته‌اید، در شما می‌ماند و نیازی ندارید کسی به شما تعلیم دهد، بلکه مسح او دربارة همه چیز به شما تعلیم می‌دهد. آن مسح، حقیقی است، نه دروغین. پس همان‌‌گونه که به شما تعلیم داده است، در او بمانید.

I John 2:28: پس حال، فرزندان، پیوسته در او بمانید تا آنگاه که او ظهور کند اطمینان داشته باشیم و هنگام آمدنش از وی شرمنده نشویم. I John 2:29: اگر دریافته‌اید که او پارساست، پس می‌دانید آن که پارسایی را به‌‌عمل می‌آورد، از او زاده شده است.

I John 3:1: ببینید پدر چه محبتی به ما ارزانی داشته است تا فرزندان خدا خوانده شویم! و چنین نیز هستیم! هم از این‌‌روست که دنیا ما را نمی‌شناسد، چرا که او را نشناخت. I John 3:2: عزیزان، اینک فرزندانِ خدا هستیم، ولی آنچه خواهیم بود هنوز آشکار نشده است. امّا می‌دانیم آنگاه که او ظهور کند، مانند او خواهیم بود، چون او را چنانکه هست خواهیم دید. I John 3:3: هر که چنین امیدی بر وی دارد، خود را پاک می‌سازد، چنانکه او پاک است.

I John 3:4: هر کس گناه می‌کند بر‌خلاف شریعت عمل می‌کند؛ گناه بواقع مخالفت با شریعت است. I John 3:5: شما می‌دانید که او ظهور کرد تا گناهان را از میان بردارد. در او هیچ گناهی نیست. I John 3:6: آن که در او می‌ماند گناه نمی‌کند، امّا کسی که گناه می‌کند، او را نه دیده و نه شناخته است.

I John 3:7: فرزندان، کسی شما را گمراه نسازد. هر که پارسایانه عمل می‌کند، پارساست، چنانکه او پارساست. I John 3:8: آن که گناه می‌کند از ابلیس است، زیرا ابلیس از همان آغاز گناه کرده و می‌کند. از همین‌‌رو پسر خدا ظهور کرد تا کارهای ابلیس را باطل سازد. I John 3:9: آن که از خدا زاده شده است گناه نمی‌کند، زیرا گوهر خدا در اوست؛ پس او نمی‌تواند گناهکار باشد، چرا که از خدا زاده شده است. I John 3:10: فرزندان خدا و فرزندان ابلیس این‌‌گونه آشکار می‌شوند: آن که پارسایانه عمل نمی‌کند، از خدا نیست، و چنین است آن که برادر خود را محبت نمی‌نماید.

I John 3:11: همین است پیامی که از آغاز شنیدید، که باید یکدیگر را محبت کنیم. I John 3:12: نه چون قائن که از آنْ شرور بود و برادر خود را کشت. و چرا او را کشت؟ زیرا اعمال خودش بد و اعمال برادرش خوب بود. I John 3:13: ای برادران، از اینکه دنیا از شما نفرت دارد، تعجب نکنید. I John 3:14: ما می‌دانیم که از مرگ به زندگی منتقل شده‌ایم، زیرا برادران را محبت می‌کنیم. هر که محبت نمی‌کند، در قلمرو مرگ باقی می‌ماند. I John 3:15: کسی که از برادر خود نفرت دارد، قاتل است و شما می‌دانید که هیچ قاتلی در خود حیات جاویدان ندارد.

I John 3:16: محبت را از آنجا شناخته‌ایم که او جان خود را در راه ما نهاد، و ما نیز باید جان خود را در راه برادران بنهیم. I John 3:17: اگر کسی از مال دنیا برخوردار باشد و برادر خود را محتاج ببیند، امّا شفقت خود را از او دریغ کند، چگونه محبت خدا در چنین کسی ساکن است؟ I John 3:18: فرزندان، بیایید محبت کنیم، نه به زبان و در گفتار، بلکه براستی و در کردار! I John 3:19: از این‌‌جا خواهیم دانست که به حق تعلق داریم، و خواهیم توانست دل خود را در حضور خدا مطمئن سازیم، I John 3:20: یعنی هر‌‌گاه دلمان ما را محکوم کند. زیرا خدا بزرگتر از دلهای ما است و از همه چیز آگاه است.

I John 3:21: ای عزیزان، اگر دل ما، ما را محکوم نکند، در حضور خدا اطمینان داریم I John 3:22: و هر‌‌آنچه از او درخواست کنیم، خواهیم یافت، زیرا از احکام او اطاعت می‌کنیم و آنچه موجب خشنودی اوست، انجام می‌دهیم. I John 3:23: و این است حکم او که به نام پسرش عیسی مسیح ایمان بیاوریم و یکدیگر را محبت کنیم، چنانکه به ما امر فرمود. I John 3:24: هر که از احکام او اطاعت می‌کند، در او ساکن است و او در وی. از این‌‌جا می‌دانیم او در ما ساکن است که او روح خود را به ما بخشیده است.

I John 4:1:
ای عزیزان، هر روحی را باور مکنید، بلکه آنها را بیازمایید که آیا از خدا هستند یا نه. زیرا انبیای دروغینِ بسیار به دنیا بیرون رفته‌اند. I John 4:2: روح خدا را این‌‌گونه تشخیص می‌دهیم: هر روحی که اقرار کند عیسی مسیح در جسمِ انسانی آمده است، از خداست. I John 4:3: و هر روحی که بر عیسی اقرار نمی‌کند، از خدا نیست، بلکه همان روحِ «ضدّ مسیح» است که شنیده‌اید می‌آید و هم‌اکنون نیز در دنیاست.

I John 4:4: شما، ای فرزندان، از خدا هستید و بر آنها غلبه یافته‌اید، زیرا آن که در شماست، از آن که در دنیاست بزرگتر است. I John 4:5: آنها از دنیا هستند و از همین‌‌رو آنچه می‌گویند از دنیاست و دنیا به آنها گوش می‌سپارد. I John 4:6: ما از خدا هستیم و کسی که خدا را می‌شناسد، به ما گوش می‌سپارد؛ ولی آن که از خدا نیست، به ما گوش نمی‌سپارد. روح حق و روح گمراهی را این‌‌گونه از هم باز‌‌می‌شناسیم.

I John 4:7: ای عزیزان، یکدیگر را محبت کنیم، زیرا محبت از خداست و هر که محبت می‌کند، از خدا زاده شده است و خدا را می‌شناسد. I John 4:8: آن که محبت نمی‌کند، خدا را نشناخته است، زیرا خدا محبت است. I John 4:9: محبت خدا اینچنین در میان ما آشکار شد که خدا پسر یگانة خود را به جهان فرستاد تا به‌‌واسطة او حیات بیابیم. I John 4:10: محبت همین است، نه آنکه ما خدا را محبت کردیم، بلکه او ما را محبت کرد و پسر خود را فرستاد تا کفّاره گناهان ما باشد. I John 4:11: ای عزیزان، اگر خدا ما را اینچنین محبت کرد، ما نیز باید یکدیگر را محبت کنیم. I John 4:12: هیچ‌کس هرگز خدا را ندیده است؛ امّا اگر یکدیگر را محبت کنیم، خدا در ما ساکن است و محبت او در ما به‌‌کمال رسیده است.

I John 4:13: از این‌‌جا می‌دانیم که در او می‌مانیم و او در ما، زیرا که از روح خود به ما داده است. I John 4:14: و ما دیده‌ایم و شهادت می‌دهیم که پدر، پسر خود را فرستاده است تا نجات‌دهندة جهان باشد. I John 4:15: آن که اقرار می‌کند عیسی پسر خداست، خدا در وی ساکن است و او در خدا. I John 4:16: پس ما محبتی را که خدا نسبت به ما دارد شناخته‌ایم و به آن اعتماد داریم.

خدا محبت است و کسی که در محبت ساکن است، در خدا ساکن است و خدا در او. I John 4:17: محبت اینچنین در میان ما به‌‌کمال رسیده است تا در روز داوری اطمینان داشته باشیم، زیرا ما در این دنیا همان‌‌گونه‌ایم که او هست. I John 4:18: در محبت ترس نیست، بلکه محبتِ کامل ترس را بیرون می‌راند؛ زیرا ترس از مکافات سرچشمه می‌گیرد و کسی که می‌ترسد، در محبت به‌‌کمال نرسیده است. I John 4:19: ما محبت می‌کنیم زیرا او نخست ما را محبت کرد. I John 4:20: اگر کسی ادعا کند که خدا را محبت می‌نماید امّا از برادر خود نفرت داشته باشد، دروغگوست. زیرا کسی که برادر خود را، که می‌بیند، محبت نکند، نمی‌تواند خدایی را که ندیده است، محبت نماید. I John 4:21: و ما این حکم را از او یافته‌ایم که هر که خدا را محبت می‌کند، باید برادر خود را نیز محبت کند.

I John 5:1:
هر که ایمان دارد عیسی همان مسیح است، از خدا زاده شده است؛ هر که پدر را محبت می‌کند، فرزند او را نیز محبت می‌کند. I John 5:2: از این‌جا می‌دانیم که فرزندان خدا را محبت می‌کنیم که خدا را محبت می‌کنیم و از احکام او اطاعت می‌نماییم. I John 5:3: محبت به خدا همین است که از احکام او اطاعت کنیم و احکام او باری گران نیست. I John 5:4: زیرا هر که از خدا زاده شده است، بر دنیا غلبه می‌یابد و این است غلبه‌ای که دنیا را مغلوب کرده است، یعنی ایمان ما. I John 5:5: کیست آن که بر دنیا غلبه می‌یابد جز آن‌‌کس که ایمان دارد عیسی پسر خداست؟

I John 5:6: اوست آن که با آب و خون آمد، یعنی عیسی مسیح. تنها نه با آب، بلکه با آب و خون؛ و روح است که شهادت می‌دهد، چون روح، حق است. I John 5:7: زیرا سه شاهد وجود دارد: I John 5:8: روح و آب و خون؛ و این سه با هم توافق دارند. I John 5:9: اگر ما شهادت انسان را می‌پذیریم، شهادت خدا بسی بزرگتر است، زیرا شهادتی است که خدا خود دربارة پسرش داده است. I John 5:10: هر که به پسر خدا ایمان دارد، این شهادت را در خود دارد. امّا آن که شهادت خدا را باور نمی‌کند، او را دروغگو شمرده است، زیرا شهادتی را که خدا دربارة پسر خود داده، نپذیرفته است. I John 5:11: و آن شهادت این است که خدا به ما حیات جاویدان بخشیده، و این حیات در پسر اوست. I John 5:12: آن که پسر را دارد، حیات دارد و آن که پسر خدا را ندارد از حیات برخوردار نیست.

I John 5:13: اینها را به شما نوشتم که به نام پسر خدا ایمان دارید، تا بدانید که از حیات جاویدان برخوردارید. I John 5:14: این است اطمینانی که در حضور او داریم که هر‌‌گاه چیزی بر طبق اراده وی درخواست کنیم، اجابت می‌کند. I John 5:15: و اگر می‌دانیم که هر‌‌آنچه از او درخواست کنیم اجابت می‌کند، پس اطمینان داریم که آنچه از او خواسته‌ایم، دریافت کرده‌ایم.

I John 5:16: اگر کسی ببیند برادرش گناهی می‌کند که به مرگ نمی‌انجامد، دعا کند و خدا به او حیات خواهد بخشید. این را دربارة کسی می‌گویم که گناهش به مرگ نمی‌انجامد. گناهانی وجود دارد که به مرگ می‌انجامد. دربارة چنین گناهانی نمی‌گویم که باید دعا کرد. I John 5:17: هر عمل نادرستی گناه است، ولی گناهی هم هست که به مرگ می‌انجامد.

I John 5:18: ما می‌دانیم که هر که از خدا زاده شده است، گناه نمی‌کند، بلکه آن «مولود خدا» او را حفظ می‌کند و دست آن شرور به او نمی‌رسد. I John 5:19: ما می‌دانیم که از خدا هستیم و تمامی دنیا در آن شرور لمیده است. I John 5:20: همچنین می‌دانیم که پسر خدا آمده و به ما بصیرت بخشیده تا حق را بشناسیم، و ما در او هستیم که حق است، یعنی در پسر او عیسی مسیح. اوست خدای حق و حیات جاویدان.

I John 5:21: فرزندان، خود را از بتها محفوظ نگاه دارید.

II John 1:1: II John 1:2: II John 1:3: II John 1:4: II John 1:5: II John 1:6: II John 1:7: II John 1:8: II John 1:9: II John 1:10: II John 1:11: II John 1:12: II John 1:13: III John 1:1: III John 1:2: III John 1:3: III John 1:4: III John 1:5: III John 1:6: III John 1:7: III John 1:8: III John 1:9: III John 1:10: III John 1:11: III John 1:12: III John 1:13: III John 1:14: Jude 1:1: Jude 1:2: Jude 1:3: Jude 1:4: Jude 1:5: Jude 1:6: Jude 1:7: Jude 1:8: Jude 1:9: Jude 1:10: Jude 1:11: Jude 1:12: Jude 1:13: Jude 1:14: Jude 1:15: Jude 1:16: Jude 1:17: Jude 1:18: Jude 1:19: Jude 1:20: Jude 1:21: Jude 1:22: Jude 1:23: Jude 1:24: Jude 1:25: Revelation of John 1:1:
مکاشفة عیسی مسیح، که خدا به او عطا فرمود تا آنچه را می‌باید زود واقع شود، به خادمان خود باز‌‌نماید، و آن را با فرستادن فرشتة خود بر خادمش یوحنا آشکار ساخت. Revelation of John 1:2: و یوحنا بر هر‌‌آنچه دید، یعنی بر کلام خدا و شهادت عیسی مسیح، گواهی می‌دهد. Revelation of John 1:3: خوشا‌‌به‌‌حال کسی‌‌که این کلام نبوّت را قرائت می‌کند و خوشا‌‌به‌‌حال آنان که آن را می‌شنوند و آنچه را در آن نوشته شده نگاه می‌دارند، زیرا وقت نزدیک است.

Revelation of John 1:4: از یوحنا،

به هفت کلیسا که در ایالت آسیا هستند: فیض و آرامش از جانب او که هست و بود و می‌آید، بر شما باد، و از جانب هفت روحِ پیشگاه تخت او، Revelation of John 1:5: و از جانب عیسی مسیح، آن شاهد امین و نخستزاده از مردگان و فرمانروای پادشاهان جهان.

بر او که ما را محبت می‌کند و با خون خود ما را از گناهانمان رهانیده است، Revelation of John 1:6: و از ما حکومتی ساخته و کاهنانی که خدمتگزار خدا و پدرش باشند، بر او جلال و قدرت باد، تا ابد. آمین.
Revelation of John 1:7: هان با ابرها می‌آید، هر چشمی او را خواهد دید، حتی چشم آنان که زخم نیزه به او زدند؛ و همة طوایفِ زمین به سوگش خواهند نشست.

آری چنین خواهد بود. آمین.

Revelation of John 1:8: خداوندْ خدا می‌گوید: «منم ‹الف› و منم ‹ی›؛ منم آن که هست و بود و می‌آید، آن قادر مطلق.»

Revelation of John 1:9: من یوحنا، برادر شما، که در رنجها و در پادشاهی و در استقامتی که در عیسی از آن ماست، با شما شریکم، به‌‌خاطر کلام خدا و شهادت عیسی، در جزیرة پاتموس بودم. Revelation of John 1:10: در روزِ خداوند، در روح شدم و صدایی بلند چون بانگ شیپور از پشت سر شنیدم Revelation of John 1:11: که می‌گفت: «آنچه را که می‌بینی بر طوماری بنویس و به هفت کلیسای اِفِسُس، اِزمیر، پِرگاموم، تیاتیرا، ساردِس، فیلادِلفیه و لائودیکیه بفرست.»

Revelation of John 1:12: پس رو به عقب برگردانیدم تا ببینم آن چه صدایی است که با من سخن می‌گوید؛ و چون برگشتم، هفت چراغدان طلا دیدم، Revelation of John 1:13: و در میان آن چراغدانها یکی را دیدم که به «پسر انسان» می‌مانست. او ردایی بلند بر تن داشت و شالی زرّین بر گرد سینه. Revelation of John 1:14: سر و مویش چون پشم سفید بود، به سفیدی برف، و چشمانش چون آتشِ مشتعل بود. Revelation of John 1:15: پا‌هایش چون برنج تافته بود در کوره گداخته، و صدایش به غرّش سیلابهای خروشان می‌مانست. Revelation of John 1:16: و در دست راستش هفت ستاره داشت و از دهانش شمشیری بُرّان و دو‌‌دم بیرون می‌آمد، و چهره‌اش چونان خورشید بود در درخشش کاملش.

Revelation of John 1:17: چون او را دیدم همچون مرده پیش پا‌هایش افتادم. امّا او دست راستش را بر من نهاد و گفت: «بیم مدار، من اوّلم و من آخر؛ Revelation of John 1:18: و من آن که زنده اوست. مرده بودم، امّا اینک ببین که زندة جاویدم و کلیدهای مرگ و جهان مردگان در دست من است.

Revelation of John 1:19: «پس آنچه دیده‌ای، و آنچه اکنون هست و آنچه از این پس خواهد شد، همه را بنویس. Revelation of John 1:20: راز آن هفت ستاره که در دست راست من دیدی و راز آن هفت چراغدان طلا این است: آن هفت ستاره، فرشتگان هفت کلیسایند، و آن هفت چراغدان، همان هفت کلیسا.

Revelation of John 2:1:
«به فرشتة کلیسای اِفِسُس بنویس:

«آن که هفت ستاره در دست راست دارد و در میان هفت چراغدان طلا گام می‌زند، چنین می‌گوید: Revelation of John 2:2: اعمال تو را می‌دانم و از سختکوشی و پایداری تو آگاهم. می‌دانم که شریران را تحمل نمی‌توانی کرد و کسانی را که به‌‌دروغ ادعای رسالت می‌کنند، آزموده‌ای و آنان را دروغگو یافته‌ای. Revelation of John 2:3: می‌دانم که استقامت نشان داده‌ای و به‌‌پاس نام من سختیها تحمل کرده‌ای و خسته نشده‌ای.

Revelation of John 2:4: «امّا این ایراد را بر تو دارم که محبت نخستین خود را فرو‌‌گذاشته‌ای. Revelation of John 2:5: به یاد آر که از چه اوجی سقوط کرده‌ای. پس توبه کن و اعمالی را به‌جا آور که در آغاز به‌جا می‌آوردی. چه اگر توبه نکنی، خود خواهم آمد و چراغدانت را از آنجا که هست بر‌‌می‌گیرم. Revelation of John 2:6: ولی این امتیاز را داری که از کارهای نیکولاییان بیزاری، آن‌‌گونه که من نیز بیزارم.

Revelation of John 2:7: «آن که گوش دارد بشنود که روح به کلیساها چه می‌گوید. هر که غالب آید، به او نعمت خوردن از درخت حیات را خواهم بخشید که در فردوس خداست.

Revelation of John 2:8: «به فرشتة کلیسای اِزمیر بنویس:

«آن اوّل و آن آخر که مُرد و باز زنده شد، چنین می‌گوید: Revelation of John 2:9: از سختیها و فقر تو آگاهم، با این‌‌همه ثروتمندی! از تهمتهای ناروای آنان که لاف یهودیت می‌زنند و نیستند، بلکه کنیسة شیطانند، باخبرم. Revelation of John 2:10: از رنجی که خواهی کشید، مترس. باخبر باش که ابلیس برخی از شما را به زندان خواهد انداخت تا آزموده شوید و ده روز آزار خواهید دید. لیکن تا پای جان وفادار بمان که من تاج حیات را به تو خواهم بخشید.

Revelation of John 2:11: «آن که گوش دارد بشنود که روح به کلیساها چه می‌گوید. هر که غالب آید، از مرگ دوّم گزند نخواهد دید.

Revelation of John 2:12: «به فرشتة کلیسای پِرگاموم بنویس:

«او که شمشیر بُرّانِ دو دم دارد، چنین می‌گوید: Revelation of John 2:13: می‌دانم کجا زندگی می‌کنی، آنجا که پایتخت شیطان است. با این‌‌همه به نام من وفادار مانده‌ای و حتی در ایام آنتیپاس، آن گواه امین من که او را در شهر شما که زیستگاه شیطان است کشتند، ایمانی را که به من داشتی انکار نکردی.

Revelation of John 2:14: «با وجود این، یکی دو ایراد بر تو دارم. در آنجا کسانی را داری که از تعلیم بَلعام پیروی می‌کنند؛ همان که بالاق را آموخت که اسرائیلیان را برانگیزاند تا از خوراک تقدیمی به بتها بخورند و دست به بی‌عفتی بیالایند. Revelation of John 2:15: از این گذشته، کسانی را هم داری که از تعلیم نیکولاییان پیروی می‌کنند. Revelation of John 2:16: پس توبه کن، وگرنه بزودی نزد تو خواهم آمد و با شمشیر دهانم با آنها خواهم جنگید.

Revelation of John 2:17: «آن که گوش دارد بشنود که روح به کلیساها چه می‌گوید. هر که غالب آید، به او از آن ‹مَنّای› مخفی خواهم داد. هم به او سنگی سفید خواهم بخشید که بر آن نام تازه‌ای حک شده است، نامی که جز بر آن که دریافتش می‌کند، شناخته نیست.

Revelation of John 2:18: «به فرشتة کلیسای تیاتیرا بنویس:

«پسر خدا که چشمانی چون آتشِ مشتعل دارد و پاهایی چون برنجِ تافته، چنین می‌گوید: Revelation of John 2:19: من از اعمال تو، از محبت و وفاداری و خدمت و پایداری تو آگاهم، و آگاهم که اعمال تو اکنون بیش از گذشته است. Revelation of John 2:20: امّا این ایراد را بر تو دارم که بر آن زن ایزابل نام که خود را نبیه می‌خواند، آسان می‌گیری. هم‌‌او که با تعلیم خود بندگان مرا می‌فریبد تا دست به بی‌عفتی بیالایند و از خوراک تقدیمی به بتها بخورند. Revelation of John 2:21: به او مهلت داده‌ام تا از هرزگی توبه کند، امّا به توبه تمایل ندارد. Revelation of John 2:22: پس او را به بستر رنجوری خواهم انداخت و آنان را که با او مرتکب زنا می‌شوند به رنجی عظیم گرفتار خواهم کرد، مگر اینکه از رفتن به راههای او توبه کنند. Revelation of John 2:23: و فرزندان او را به هلاکت خواهم رساند. آنگاه همة کلیساها خواهند دانست که من کاوشگر دلها و افکارم و به هر یک از شما بر‌‌حسب اعمالش پاداش خواهم داد. Revelation of John 2:24: امّا به بقیة شما در تیاتیرا، به شما که پیرو این تعلیم نیستید و به اصطلاح ‹اسرار نهانی شیطان› را نیاموخته‌اید، این را می‌گویم که بر شما باری بیش از آنکه بر دوش دارید، نمی‌گذارم. Revelation of John 2:25: تنها به پاسداری از آنچه دارید بکوشید تا من بیایم.

Revelation of John 2:26: «هر که غالب آید، و خواست مرا تا به آخر انجام دهد، او را اقتدار بر قومها خواهم بخشید،
Revelation of John 2:27: ‹با عصای آهنین بر آنان حکم خواهد راند؛ و آنان را چون سبوی سفالین خُرد خواهد کرد،›

همان‌‌گونه که من این اقتدار را از پدرم یافته‌ام. Revelation of John 2:28: آری، به او ستارة صبح را خواهم بخشید. Revelation of John 2:29: آن که گوش دارد بشنود که روح به کلیساها چه می‌گوید.

Revelation of John 3:1:
«و به فرشتة کلیسای ساردِس بنویس:

«آن که هفت روح خدا و هفت ستاره را دارد، چنین می‌گوید: از اعمال تو آگاهم. آوازة زنده بودنت بلند است، امّا مرده‌ای. Revelation of John 3:2: بیدار شو و آنچه را بازمانده و در آستانة مرگ است، استوار گردان! چرا که اعمال تو را نزد خدایم به‌‌کمال نیافتم. Revelation of John 3:3: پس آنچه را یافته و شنیده‌ای، به یاد آر؛ آن را نگاه دار و توبه کن. اگر بیدار نشوی، دزدانه به سراغت خواهم آمد و تو آن ساعت را که به سراغت می‌آیم، نخواهی دانست.

Revelation of John 3:4: «امّا تنی چند هنوز در ساردِس داری که دامنْ آلوده نکرده‌اند. این پاکیزه‌دامنان، جامة سفید در‌‌بر، با من گام خواهند زد، زیرا که شایسته‌اند. Revelation of John 3:5: هر که غالب آید، همانند اینان، به جامة سفید آراسته خواهد شد و نامش را هرگز از دفتر حیات نخواهم زدود، بلکه آن را در حضور پدرم و فرشتگانش بر زبان خواهم آورد. Revelation of John 3:6: آن که گوش دارد بشنود که روح به کلیساها چه می‌گوید.

Revelation of John 3:7: «به فرشتة کلیسای فیلادِلفیه بنویس:

«آن که قدّوس است و حق، آن که کلید داوود را دارد، آن که می‌گشاید و کس نخواهد بست، و می‌بندد و کس نخواهد گشود، چنین می‌گوید: Revelation of John 3:8: اعمال تو را می‌دانم. اینک دری گشوده پیش روی تو نهاده‌ام که هیچ‌کس آن را نمی‌تواند بست. می‌دانم که توانت ناچیز است، امّا کلام مرا نگاه داشته‌ای و نام مرا انکار نکرده‌ای. Revelation of John 3:9: اینک آنان را که از کنیسة شیطانند و به‌‌دروغ لافِ یهودیت می‌زنند و نیستند، وامی‌دارم تا بیایند و به پای تو افتند و اذعان کنند که من تو را دوست داشته‌ام. Revelation of John 3:10: حال که فرمان مرا به پایداری نگاه داشته‌ای، من نیز تو را از ساعت آزمایشی که بر کل جهان خواهد آمد تا ساکنان زمین را بیازماید، در امان خواهم داشت.

Revelation of John 3:11: «بزودی می‌آیم. آنچه داری، نیکو نگه دار تا کسی تاجت را نرباید. Revelation of John 3:12: هر که غالب آید، او را ستونی در معبدِ خدایم خواهم ساخت، و دیگر آنجا را هرگز ترک نخواهد کرد. بر او نام خدایم را و نام شهر خدایم، اورشلیم جدید را که از جانب خدا از آسمان نازل می‌شود، و نام جدید خود را خواهم نوشت. Revelation of John 3:13: آن که گوش دارد بشنود که روح به کلیساها چه می‌گوید.

Revelation of John 3:14: «به فرشتة کلیسای لائودیکیه بنویس:

«آن آمین، آن شاهد امین و راست، آن که مبدأ آفرینش خداست، چنین می‌گوید: Revelation of John 3:15: اعمال تو را می‌دانم؛ می‌دانم که نه سردی و نه گرم. و کاش یا این بودی یا آن. Revelation of John 3:16: امّا چون ولرمی، نه گرم و نه سرد، چیزی نمانده که تو را چون تف از دهان بیرون بیندازم. Revelation of John 3:17: می‌گویی: ‹دولتمندم؛ مال اندوخته‌ام و به چیزی محتاج نیستم.› و غافلی که تیره‌بخت و اسف‌انگیز و مستمند و کور و عریانی. Revelation of John 3:18: تو را پند می‌دهم که زرِ نابِ گذشته از آتش از من بخری تا دولتمند شوی؛ و جامه‌های سفید، تا به‌‌تن کنی و عریانی شرم‌آورت را بپوشانی؛ و مرهم، تا بر چشمان خود بگذاری و بینا شوی.

Revelation of John 3:19: «من کسانی را توبیخ و تأدیب می‌کنم که دوستشان می‌دارم. پس به غیرت بیا و توبه کن. Revelation of John 3:20: هان بر در ایستاده می‌کوبم. کسی اگر صدای مرا بشنود و در به رویم بگشاید، به درون خواهم آمد و با او همسفره خواهم شد و او با من.

Revelation of John 3:21: «هر که غالب آید، او را حق نشستن با من بر تخت خودم خواهم بخشید، همان‌‌گونه که من غالب آمدم و با پدرم بر تخت او نشستم. Revelation of John 3:22: آن که گوش دارد بشنود که روح به کلیساها چه می‌گوید.»

Revelation of John 4:1:
پس از آن نظر کردم و اینک پیش رویم دری گشوده در آسمان بود، و همان صدایِ چون بانگ شیپور که نخست‌‌بار با من سخن گفته بود، دیگر بار گفت: «فراز آی، و من آنچه را بعد از این می‌باید واقع شود، بر تو خواهم نمود.» Revelation of John 4:2: در دم در روح شدم و هان تختی پیش رویم در آسمان قرار داشت و بر آن تخت کسی نشسته بود. Revelation of John 4:3: آن تخت‌نشین، ظاهری چون سنگِ یشم و عقیق داشت و دور‌‌تا‌‌دور تخت را رنگین‌کمانی زمرّدگون فرا‌‌گرفته بود. Revelation of John 4:4: گرداگرد تخت، بیست و چهار تخت دیگر بود و بر آنها بیست و چهار پیر نشسته بودند. آنان جامة سفید بر تن داشتند و تاج طلا بر سر. Revelation of John 4:5: و از تخت، برق آذرخش برمی‌خاست و غریو غرّش رعد. پیشاپیش تخت، هفت مشعلِ مشتعل بود. اینها هفت روحِ خدایند. Revelation of John 4:6: و پیش تخت، چیزی بود که به دریایی از شیشه می‌مانست، شفاف چون بلور.

در آن میان، در اطراف تخت، چهار موجود زنده بود، پوشیده از چشم، از پیش و از پس. Revelation of John 4:7: موجود زندة اوّل، به شیر می‌مانست و موجود زندة دوّم به گوساله. سوّمی، صورت انسان داشت و چهارمی، چونان عقابی بود در پرواز. Revelation of John 4:8: آنها هر کدام شش بال داشتند و دور‌‌تا‌‌دور، حتی زیر بالها، پوشیده از چشم بودند، و شبانه‌روز بی‌وقفه می‌گفتند: «قدّوس، قدّوس، قدّوس است خداوندْ خدای قادر مطلق، او که بود و هست و می‌آید.»

Revelation of John 4:9: هر بار که آن موجودهای زنده، جلال و عزّت و سپاس نثار آن تخت‌نشین می‌کنند که جاودانه زنده است، Revelation of John 4:10: آن بیست و چهار پیر پیش روی تخت‌نشین بر خاک می‌افتند و او را که جاودانه زنده است می‌پرستند و پیش تخت او تاج از سر فرو‌‌می‌گذارند و می‌گویند:
Revelation of John 4:11: «ای خداوندْ خدای ما، تو سزاوار جلال و عزّت و قدرتی، زیرا که آفریدگار همه چیز تویی و همه چیز به خواست تو وجود یافت و به خواست تو آفریده شد.»

Revelation of John 5:1:
آنگاه در دست راست آن تخت‌نشین طوماری دیدم با نوشته‌هایی بر پشت و روی آن، و طومار به هفت مُهر مَمْهور بود. Revelation of John 5:2: و فرشته‌ای نیرومند دیدم که به بانگ بلند ندا می‌داد: «کیست که سزاوار برداشتن مُهرها و گشودن طومار باشد؟» Revelation of John 5:3: و هیچ‌کس، نه در آسمان، نه بر زمین، و نه در زیر زمین، توان آن را نداشت که طومار را بر‌‌گشاید یا حتی در آن نظر کند. Revelation of John 5:4: من زار‌‌زار می‌گریستم زیرا هیچ‌کس یافت نشد که سزاوار گشودن طومار یا نظر کردن در آن باشد. Revelation of John 5:5: آنگاه یکی از پیران به من گفت: «گریان مباش. اینک آن شیرِ قبیلة یهودا، آن ریشة داوود، غالب آمده است، تا طومار و هفت مُهر آن را بگشاید.»

Revelation of John 5:6: آنگاه بره‌ای دیدم که گویی ذبح شده باشد، ایستاده در مرکز تخت و محصور میان آن چهار موجود زنده و پیران. هفت شاخ داشت و هفت چشم که هفت روحِ خدایند که به تمام زمین فرستاده شده‌اند. Revelation of John 5:7: او پیش آمد و طومار را از دست راست آن تخت‌نشین گرفت. Revelation of John 5:8: پس از آنکه طومار را گرفت، آن چهار موجود زنده و آن بیست و چهار پیر پیش پای بره بر خاک افتادند. آنها هر یک چنگی در دست داشتند و جامی زرّینْ آکنده از بخوری که همان دعاهای مقدّسان است. Revelation of John 5:9: و سرودی تازه بدین‌‌سان می‌سرودند که: «تو سزاوار گرفتن طوماری و سزاوار گشودن مُهرهای آن، چرا که ذبح شدی، و با خون خود مردم را از هر طایفه و زبان و قوم و ملت، برای خدا خریدی؛

Revelation of John 5:10: و از آنان حکومتی ساختی و کاهنانی که خدمتگزار خدای ما باشند و اینان بر زمین سلطنت خواهند کرد.»

Revelation of John 5:11: آنگاه نظر کردم و صدای خیل فرشتگان را شنیدم که گرداگرد آن تخت فراهم آمده بودند و گرداگرد آن موجودهای زنده و آن پیران. شمار آنها از هزاران هزار و کرورها کرور بیشتر بود. Revelation of John 5:12: و با صدای بلند چنین می‌گفتند: «آن برة ذبح شده سزاوار قدرت و ثروت و حکمت و توانایی است، و سزاوار حرمت و جلال و ستایش.»

Revelation of John 5:13: سپس شنیدم هر مخلوقی که در آسمان و بر زمین و زیر زمین و در دریاست، با هر‌‌آنچه در آنهاست، چنین می‌سرودند که: «ستایش و حرمت، و جلال و قدرت، تا ابد از آنِ تخت‌نشین و بره باد.»

Revelation of John 5:14: و آن چهار موجود زنده گفتند: «آمین»، و آن پیران بر زمین افتادند و نیایش کردند.

Revelation of John 6:1:
هنگامی که بره نخستین مُهر از آن هفت مُهر را گشود، من ناظر بودم و شنیدم یکی از آن چهار موجود زنده با صدایی چون رعد گفت: «پیش آی!» Revelation of John 6:2: همین که نظر کردم اسبی سفید پیش رویم پدیدار شد. آن که بر آن اسب سوار بود، کمانی در دست داشت؛ به او تاجی داده شد و او پیروزمندانه به پیش تاخت تا ظفر بیابد.

Revelation of John 6:3: و هنگامی که دوّمین مُهر را گشود، شنیدم که دوّمین موجود زنده گفت: «پیش آی!» Revelation of John 6:4: و اسبی دیگر بیرون آمد که به سرخی آتش بود، و به آن که بر آن اسب سوار بود قدرت داده شد تا صلح از روی زمین بر‌‌گیرد و آدمیان را به کشتار یکدیگر بر‌‌گمارد. و به او شمشیری بزرگ داده شد.

Revelation of John 6:5: و هنگامی که سوّمین مُهر را گشود، شنیدم که سوّمین موجود زنده گفت: «پیش آی!» همین که نظر کردم اسبی سیاه پیش رویم پدیدار شد و آن که بر آن اسب سوار بود ترازویی در دست داشت. Revelation of John 6:6: و از میان آن چهار موجود زنده چیزی شبیه صدایی شنیدم که می‌گفت: «یک پیمانه گندم، مزد یک روز، و سه پیمانه جو، مزد یک روز؛ و روغن و شراب را ضایع مکن!»

Revelation of John 6:7: و هنگامی که چهارمین مُهر را گشود، شنیدم که چهارمین موجود زنده گفت: «پیش آی!» Revelation of John 6:8: همین که نظر کردم اسبی پریده‌رنگ پیش رویم پدیدار شد و آن که بر آن اسب سوار بود مرگ نام داشت و جهان مردگان از پی او می‌آمد. و به آنها بر یک ربع زمین قدرت داده شد تا بکشند با شمشیر و قحطی و بیماری مهلک و وحوش روی زمین.

Revelation of John 6:9: و هنگامی که مُهر پنجم را گشود، زیر مذبح، نفوس کسانی را دیدم که در راه کلام خدا و شهادتی که داشتند، کشته شده بودند. Revelation of John 6:10: اینان بانگ بلند برداشتند که: «ای سرور مقتدر، ای قدّوس، ای برحق، تا به‌‌کی از داوری زمینیان و گرفتن انتقام خون ما از آنان باز‌‌می‌ایستی؟» Revelation of John 6:11: آنگاه به هر یک از آن نفوس، ردایی سفید داده شد و به آنان گفته شد که پاسی دیگر بیارامند تا شمار همردیفان و برادرانشان که می‌باید چون آنان کشته شوند، کامل گردد.

Revelation of John 6:12: و هنگامی که ششمین مُهر را گشود، من ناظر بودم که ناگاه زمین‌لرزه‌ای عظیم روی داد و خورشید سیاه شد، چون پلاسینْ جامه‌ای از موی بز؛ و ماه، یکپارچه به رنگِ خون گشت. Revelation of John 6:13: و ستارگان آسمان بر زمین فرو‌‌ریختند، آن‌‌گونه که انجیرهای دیررَس به تکان تندبادی از درخت فرو‌‌می‌ریزند. Revelation of John 6:14: و آسمان جمع شد، چون طوماری که در خود پیچیده شود، و هر کوه و جزیره‌ای از جای خود بر‌‌گرفته شد.

Revelation of John 6:15: آنگاه پادشاهان زمین و بزرگان، و سپهسالاران و دولتمندان و قدرتمندان، و هر غلام و هر آزادمردی در غارها و در میان صخره‌های کوهها پنهان شدند. Revelation of John 6:16: آنان خطاب به کوهها و صخره‌ها می‌گفتند: «بَر ما فرود آیید و ما را از روی آن تخت‌نشین و از خشم بره فرو‌‌پوشانید. Revelation of John 6:17: زیرا که روز بزرگ خشم آنان فرا‌‌رسیده و که را توان ایستادگی است؟»

Revelation of John 7:1:
پس از آن، دیدم چهار فرشته در چهارگوشة زمین ایستاده‌اند و چهار بادِ زمین را بازمی‌دارند تا بر خشکی و دریا و هیچ درختی نوزند. Revelation of John 7:2: آنگاه فرشته‌ای دیگر دیدم که از محل طلوع آفتاب سر‌‌می‌زد و مُهر خدای زنده با او بود. و به بانگ بلند به آن چهار فرشته که قدرت آسیب رساندن به خشکی و دریا به آنها داده شده بود، ندا داد که: Revelation of John 7:3: «پیش از آنکه بر پیشانی بندگان خدایمان مُهر زنیم، به خشکی و دریا و درختان آسیب نرسانید.» Revelation of John 7:4: آنگاه شنیدم که شمار مُهر‌‌شدگان صد و چهل و چهار هزار تن از کل قبایل بنی اسرائیل بود.

Revelation of John 7:5: از قبیلة یهودا دوازده هزار تن مُهر شدند،

از قبیلة رِئوبین، دوازده هزار تن،

از قبیلة جاد، دوازده هزار تن،

Revelation of John 7:6: از قبیلة اَشیر، دوازده هزار تن،

از قبیلة نَفْتالی، دوازده هزار تن،

از قبیلة مَنَسی، دوازده هزار تن،

Revelation of John 7:7: از قبیلة شَمعون، دوازده هزار تن،

از قبیلة لاوی، دوازده هزار تن،

از قبیلة یِساکار، دوازده هزار تن،

Revelation of John 7:8: از قبیلة زِبولون، دوازده هزار تن،

از قبیلة یوسف، دوازده هزار تن،

و از قبیلة بنیامین دوازده هزار تن.

Revelation of John 7:9: پس از آن نظر کردم و اینک جماعتی عظیم از هر ملت و طایفه و قوم و زبان پیش روی خود دیدم که هیچ‌کس آنان را نمی‌توانست شماره کند و همه پیش تخت و در پیشگاه بره ایستاده بودند. همگان ردای سفید بر تن داشتند و شاخة نخل به‌‌دست. Revelation of John 7:10: آنان به بانگ بلند ندا در‌‌دادند که: «نجات از آن خدای ماست، که بر تخت نشسته؛ و از آنِ بره است.»

Revelation of John 7:11: و همة فرشتگان، گرداگرد تخت و گرداگرد پیران و چهار موجود زنده ایستادند؛ و همه در پیشگاه تخت روی بر زمین نهادند و خدا را پرستش کردند Revelation of John 7:12: و گفتند: «آمین! ستایش و جلال و حکمت و سپاس و اکرام و قدرت و توانایی خدای ما را باد، تا ابد. آمین!»

Revelation of John 7:13: آنگاه یکی از آن پیران از من پرسید: «اینان که ردای سفید به‌‌تن دارند کیانند و از کجا آمده‌اند؟» Revelation of John 7:14: جواب دادم: «این را تو می‌دانی، سرورم.» و او گفت: «اینان همان کسانند که از عذاب عظیم بر‌‌گذشته‌اند و رداهای خود را در خون بره شسته‌اند و سفید کرده‌اند. Revelation of John 7:15: هم از این‌‌روست که: «اینان در پیشگاه تخت خدایند و شبانه‌روز او را در معبدش خدمت می‌کنند؛ و آن تخت‌نشین، خیمة خود را بر آنان می‌گستراند.

Revelation of John 7:16: و دیگر هرگز گرسنه نخواهند شد، و هرگز تشنه نخواهند گردید، و دیگر تابش خورشید به‌‌رویشان نخواهد بارید، و نه تابش هیچ گرمای سوزان دیگر.

Revelation of John 7:17: زیرا که بره از مرکز تخت شبان آنان خواهد بود، و آنان را به چشمه‌های آب حیات رهنمون خواهد شد. و خدا هر قطره اشکی را از چشم آنان خواهد سترد.»

Revelation of John 8:1:
هنگامی که بره هفتمین مُهر را گشود، حدود نیم‌ساعت سکوت بر آسمان حکمفرما شد. Revelation of John 8:2: و آن هفت فرشته را دیدم که در پیشگاه خدا می‌ایستند، و به آنان هفت شیپور داده شد.

Revelation of John 8:3: و فرشته‌ای دیگر آمد که بخورسوزی از طلا با خود داشت، و پیش مذبح ایستاد. به او بخور بسیار داده شد تا آن را با دعاهای همة مقدّسان بر مذبح طلاییِ پیش تخت تقدیم کند. Revelation of John 8:4: دود بخور با دعاهای مقدّسان از دستهای آن فرشته تا به پیشگاه خدا بالا رفت. Revelation of John 8:5: آنگاه فرشته بخورسوز را بر‌‌گرفت و از آتش مذبح بیاکند و بر زمین افکند. آنگاه غرّش رعد بود و بانگ و غوغا، و آذرخش که برمی‌خاست و زمین که می‌لرزید.

Revelation of John 8:6: آنگاه آن هفت فرشته که آن هفت شیپور را داشتند، آهنگ نواختن آنها کردند.

Revelation of John 8:7: فرشتة اوّل شیپورش را به‌‌صدا درآورد، و تگرگ و آتش آمیخته با خون بود که ناگهان بر زمین بارید و یک‌سوّم زمین سوخت و یک‌سوّم درختان سوختند و همة سبزه‌ها سوختند.

Revelation of John 8:8: فرشتة دوّم شیپورش را به‌‌صدا درآورد، و چیزی به‌‌سان کوهی بزرگ که مشتعل به آتش بود، به دریا پرتاب شد و یک‌سوّم دریا بدل به خون گشت. Revelation of John 8:9: و یک‌سوّم از موجودات زندة دریا مُردند و یک‌سوّم از کشتیها نابود شدند.

Revelation of John 8:10: فرشتة سوّم شیپورش را به‌‌صدا درآورد، و ستاره‌ای بزرگ چون مشعلی سوزان از آسمان به‌‌روی یک‌سوّم از رودخانه‌ها و چشمه‌ساران فرو‌‌افتاد. Revelation of John 8:11: نام آن ستاره «اَفْسَنْتین» بود، و یک‌سوّم از آبها تلخ شد. و مردمان بسیار از آبها که تلخ شده بود، مُردند.

Revelation of John 8:12: فرشتة چهارم شیپورش را به‌‌صدا درآورد، و یک‌سوّم خورشید ضربت خورد، و یک‌سوّم ماه و یک‌سوّم ستارگان نیز، چندان که یک‌سوّم از آنها تاریک شد. و یک‌سوّم روز بی‌نور ماند و یک‌سوّم شب نیز.

Revelation of John 8:13: و همچنان که به نظاره ایستاده بودم، شنیدم لاشخوری در دل آسمان به بانگ بلند فریاد زد: «وای، وای، وای بر ساکنان زمین، که چیزی نمانده صدای شیپورهای آن سه فرشتة دیگر برخیزد.»

Revelation of John 9:1: فرشتة پنجم شیپورش را به‌‌صدا درآورد، و من ستاره‌ای دیدم افتاده از آسمان به زمین. به این ستاره، کلید «چاه بی‌انتها» داده شد. Revelation of John 9:2: چون او در از چاه بی‌انتها بر‌‌گشود، دودی از آن برخاست چون دود کوره‌ای عظیم، چندان که خورشید و آسمان از دود چاه تیره و تاریک شدند. Revelation of John 9:3: و از دل دود، انبوهی ملخ به‌‌روی زمین آمدند و به آنها قدرتی چون قدرت عقربهای زمین داده شد، Revelation of John 9:4: و به آنها گفته شد که به سبزه‌های زمین آسیب نرسانند، و نه به هیچ گیاه یا درختی، بلکه تنها به آن‌‌کسان آسیب برسانند که مُهر خدا بر پیشانی ندارند. Revelation of John 9:5: و به آنها اجازه داده شد که آن‌‌کسان را پنج ماه شکنجه دهند، بی‌آنکه آنان را بکشند. و شکنجه‌ای که آن‌‌کسان کشیدند به شکنجة نیش عقرب می‌مانست، آنگاه که انسان را بگزد. Revelation of John 9:6: در آن روزها مردم جویای مرگ خواهند بود، امّا آن را نخواهند یافت؛ آرزوی مرگ خواهند کرد، امّا مرگ از آنها خواهد گریخت.

Revelation of John 9:7: و آن ملخها به اسبهایی می‌مانستند آمادة کارزار. بر سرشان چیزی بود که به تاج طلا می‌مانست و چهره‌هاشان به چهرة انسان شباهت داشت. Revelation of John 9:8: موهایی چون موی زنان داشتند و دندانهایی چون دندان شیران. Revelation of John 9:9: سینه‌پوشی داشتند چون جوشن آهنین، و صدای بالهاشان چون غرّش اسبان و ارابه‌های بسیار بود که به جنگ بشتابند. Revelation of John 9:10: دُمها و نیشهایی داشتند چون دُم و نیش عقرب و در دُمهاشان قدرت آن بود که پنج ماه به مردم آزار برسانند. Revelation of John 9:11: پادشاهشان فرشتة چاه بی‌انتها بود که به زبان عبرانیان «اَبَدون» نام دارد، و به یونانی «آپولیون».

Revelation of John 9:12: «وای» اوّل از سر گذشت. دو «وای» دیگر هنوز باقی است.

Revelation of John 9:13: فرشتة ششم شیپورش را به‌‌صدا درآورد، و من آوازی شنیدم که از چهار شاخ مذبح طلایی که در پیشگاه خداست بر‌‌می‌آمد؛ Revelation of John 9:14: و شنیدم که به آن فرشتة ششم که شیپور داشت، گفت: «آن چهار فرشته را که در کنار رود بزرگ فرات در بندند، آزاد کن.» Revelation of John 9:15: پس آن چهار فرشته که برای همین ساعت و همین روز و همین ماه و همین سال آماده نگاه داشته شده بودند، آزاد شدند تا یک‌سوّم آدمیان را بکشند. Revelation of John 9:16: و شنیدم که شمار سواره‌نظام دویست میلیون بود.

Revelation of John 9:17: اسبان و سوارانی که در رؤیای خود دیدم، این‌چنین بودند: جوشنهایی به سرخی آتش و آبی کبود و زردی گوگرد به‌‌تن داشتند. سر اسبان به سرِ شیر می‌مانست و از دهانشان آتش و دود و گوگرد بیرون می‌زد. Revelation of John 9:18: یک‌سوّم آدمیان از این سه بلای آتش و دود و گوگرد که از دهانشان بیرون می‌زد، کشته شدند. Revelation of John 9:19: قدرت اسبان در دهانشان بود و در دُمشان. زیرا دُمشان شبیه مار بود با سری که با آن صدمه می‌زدند.

Revelation of John 9:20: از آدمیان، آنان که از این بلاها هلاک نشدند، باز هم از کارهای دست خود توبه نکردند. باز هم نه از پرستش دیوها دست شستند و نه از پرستش بتهای زرّین و سیمین و برنجین و سنگی و چوبین که نه می‌بینند و نه می‌شنوند و نه می‌جنبند. Revelation of John 9:21: نه نیز از آدمکُشیها و جادوگریها و بی‌عفتیها و دزدیهای خود توبه کردند.

Revelation of John 10:1:
آنگاه دیدم فرشتة نیرومند دیگری از آسمان فرود می‌آمد که ردایی از ابر در بر داشت و رنگین‌کمانی بر فراز سر. چهره‌اش مانند خورشید بود و پاهایش چون ستونهای آتش. Revelation of John 10:2: طوماری کوچک و گشوده در دست داشت. پای راست در دریا نهاد و پای چپ بر خشکی. Revelation of John 10:3: و فریادی چندان بلند برآورد که به غرّش شیر می‌مانست و با فریاد او آن هفت رعد به‌‌صدا در‌آمدند و سخن گفتند. Revelation of John 10:4: و هنگامی که آن هفت رعد سخن گفتند، آهنگ نوشتن کردم؛ امّا شنیدم صدایی از آسمان گفت: «آنچه را آن هفت رعد گفته‌اند، با خود نگه دار و منویس.»

Revelation of John 10:5: آنگاه آن فرشته که دیدم بر دریا و خشکی ایستاده بود، دست راست به آسمان بلند کرد Revelation of John 10:6: و به او که تا ابد زنده است و آسمان و هر‌‌چه را در آن است آفریده و زمین و هر‌‌چه را در آن است و دریا و هر‌چه را در آن است، سوگند خورد و گفت: «دیگر از این بیش تأخیری در کار نخواهد بود. Revelation of John 10:7: بلکه در آن ایام که هفتمین فرشته آهنگ نواختن شیپورش کند، سِرّ خدا تحقق خواهد یافت، آن‌‌گونه که بشارتش را به خادمان خود، انبیا، داده است.»

Revelation of John 10:8: آنگاه آن صدا که از آسمان شنیده بودم بار دیگر با من گفت: «اینک برو و آن طومارِ گشوده در دست آن فرشته را که بر دریا و خشکی ایستاده است بگیر.» Revelation of John 10:9: پس به‌‌سوی آن فرشته رفتم و از او خواستم که آن طومار کوچک را به من بدهد. فرشته با من گفت: «این را بگیر و بخور! درونت را تلخ خواهد کرد، امّا در دهانت چون عسل شیرین خواهد بود.» Revelation of John 10:10: پس آن طومار کوچک را از دست فرشته گرفتم و خوردم. در دهانم چون عسل شیرین بود، امّا به شکم که فرو‌‌بردم، درونم تلخ شد. Revelation of John 10:11: آنگاه مرا گفتند: «تو باز باید دربارة ملتهای بسیار و قومهای بسیار و زبانهای بسیار و پادشاهان بسیار نبوّت کنی.»

Revelation of John 11:1:
و ساقه‌ای از نی به من داده شد که به چوب اندازه‌گیری می‌مانست و به من گفته شد: «برو و معبد خدا و مذبح را اندازه بگیر و شمار پرستندگان آنجا را تعیین کن، Revelation of John 11:2: ولی تو را با صحن بیرونی کاری نباشد و آن را اندازه مگیر، زیرا که آن به کافران واگذار شده است. اینان شهر مقدّس را چهل و دو ماه لگدمال خواهند کرد. Revelation of John 11:3: و من دو شاهد خود را مأمور خواهم ساخت که پلاس در بَر، هزار و دویست و شصت روز نبوّت کنند.» Revelation of John 11:4: این دو، همان دو درخت زیتونند و همان دو چراغدان که در حضور خداوند زمین می‌ایستند. Revelation of John 11:5: اگر کسی بخواهد آسیبی به آنها برساند، آتش از دهانشان زبانه می‌کشد و دشمنانشان را فرو‌‌می‌بلعد. این است طریق مردن هر کس که قصد آزار آنان کند. Revelation of John 11:6: آنان قادرند آسمان را در ببندند تا در ایام نبوّتشان باران نبارد و قادرند آبها را به خون بدل کنند و زمین را هر چند بار که بخواهند به هر بلا مبتلا سازند.

Revelation of John 11:7: باری، همین که آنان شهادت خود را یکسره به انجام رسانند، آن وحش که از چاه بی‌انتها بیرون می‌آید، به آنان یورش خواهد برد و بر آنان غالب خواهد شد و آنان را خواهد کشت. Revelation of John 11:8: و اجسادشان در میدان آن شهر بزرگ که به کنایه سُدوم و مصر خوانده می‌شود بر زمین خواهد ماند؛ همان شهر که خداوندشان نیز در آنجا بر صلیب شد. Revelation of John 11:9: تا سه روز و نیم، مردمان از هر ملت و هر طایفه و هر زبان و هر قوم به تماشای اجساد آنان خواهند ایستاد و از خاکسپاریشان خودداری خواهند کرد. Revelation of John 11:10: ساکنان زمین در مرگ آنان شادیها خواهند نمود و برای یکدیگر هدیه‌ها خواهند فرستاد؛ زیرا که آن دو نبی ساکنان زمین را معذب ساخته بودند.

Revelation of John 11:11: امّا پس از سه روز و نیم، دَمِ حیات از جانب خدا به آنان داخل شد و به پا ایستادند. وحشتی عظیم بر کسانی که به تماشای آنان ایستاده بودند، مستولی شد. Revelation of John 11:12: آنگاه شنیدند که صدایی بلند از آسمان به آنها گفت: «به اینجا فراز آیید!» و آنان پیش چشم دشمنانشان در دل ابری به آسمان رفتند. Revelation of John 11:13: درست در همان ساعت، زمین‌لرزه‌ای بزرگ درگرفت و یک دهم شهر فرو‌‌ریخت و هفت هزار تن در آن زمین‌لرزه کشته شدند و بازماندگان را وحشت فرا‌‌گرفت و خدای آسمانها را به جلالت ستودند.

Revelation of John 11:14: «وای» دوّم از سر گذشت. اینک «وای» سوّم بزودی خواهد رسید.

Revelation of John 11:15: آنگاه فرشتة هفتم شیپورش را به‌‌صدا در‌آورد؛ و ناگهان صداهایی بلند در آسمان پیچید که می‌گفت: «حکومت جهان، از آنِ خداوند ما و مسیح او شده است. و او تا ابد حکم خواهد راند.»

Revelation of John 11:16: و آن بیست و چهار پیر که در پیشگاه خدا بر تخت می‌نشینند، روی بر خاک نهادند و خدا را نیایش کردند و Revelation of John 11:17: گفتند: «تو را سپاس می‌گوییم ای خداوندْ خدای قادر مطلق، ای آن که هستی و بودی. زیرا که قدرت عظیم خود را به‌‌دست گرفته‌ای و سلطنت آغاز کرده‌ای.

Revelation of John 11:18: قومها خشمگین بودند، و اینک زمان خشم تو فرا‌‌رسیده است، زمان آن رسیده که مردگان داوری شوند، و خادمان تو، انبیا، پاداش بگیرند، هم مقدّسان و هم آنان که حرمت نام تو را نگاه می‌دارند، از خُرد و بزرگ، و کسانی که زمین را به نابودی کشانده‌اند نابود گردند.»

Revelation of John 11:19: آنگاه معبد خدا در آسمان گشوده شد؛ و صندوق عهد او در درون معبد مشهود افتاد؛ و ناگهان برقِ آذرخش بود که برمی‌خاست و بانگ و غوغا بود و غرّشِ رعد بود که به‌‌گوش می‌رسید و زمین‌لرزه بود و تگرگِ بی‌امان بود که پدید می‌آمد.

Revelation of John 12:1:
آنگاه نشانی عظیم و شگرف در آسمان پدیدار شد: زنی که خورشید به‌‌تن داشت و ماه زیر پا داشت و تاجی از دوازده ستاره بر سر داشت. Revelation of John 12:2: زن آبستن بود و فریادش از درد زایمان بلند بود. Revelation of John 12:3: آنگاه نشانی دیگر در آسمان پدیدار شد: اژدهایی سرخ‌فام و عظیم که هفت سر داشت و ده شاخ، و هفت تاج بر سرهایش بود. Revelation of John 12:4: دُمش یک‌سوّم ستارگان آسمان را جاروب کرد و بر زمین فرو‌‌ریخت. اژدها پیش روی آن زن که در آستانة زایمان بود ایستاد، بدان قصد که فرزند او را تا به‌‌دنیا آمد، ببلعد. Revelation of John 12:5: آن زن پسری به‌‌دنیا آورد، فرزند ذکوری که با عصای آهنین بر همة قومها فرمان خواهد راند. و فرزند او بی‌درنگ ربوده شد و نزد خدا و پیش تخت او فرستاده شد. Revelation of John 12:6: و زن به بیابان، به جایی که خدا برای او مهیا کرده بود، گریخت تا در آنجا از او به مدت هزار و دویست و شصت روز نگهداری کنند.

Revelation of John 12:7: و ناگهان جنگی در آسمان درگرفت. میکائیل و فرشتگانش با اژدها جنگیدند و اژدها و فرشتگانش در برابر آنان به پیکار ایستادند، Revelation of John 12:8: امّا شکست خوردند و پایگاه خود را در آسمان از دست دادند. Revelation of John 12:9: اژدهای بزرگ به زیر افکنده شد، همان مار کهن که ابلیس یا شیطان نام دارد و جملة جهان را به گمراهی می‌کشاند. هم او و هم فرشتگانش به زمین افکنده شدند.

Revelation of John 12:10: آنگاه صدایی بلند در آسمان شنیدم که می‌گفت: «اکنون نجات و قدرت و پادشاهی خدای ما، و اقتدار مسیح او فرا‌‌رسیده است. زیرا که آن مدّعی برادران ما که شبانه‌روز در پیشگاه خدای ما بر آنان اتهام می‌زند، به زیر افکنده شده است.

Revelation of John 12:11: آنان با خون بره و با کلام شهادت خود بر او پیروز شده‌اند. زیرا که جان خود را عزیز نشمردند، حتی تا به مرگ.

Revelation of John 12:12: پس شادی کنید ای آسمانها و ای ساکنان آنها! امّا وای بر تو ای زمین، و وای بر تو ای دریا، که ابلیس با خشم بسیار بر شما فرود آمده است، زیرا که می‌داند فرصت چندانی ندارد.»

Revelation of John 12:13: و چون اژدها دید که به زمین فرو‌‌افکنده شده است، به تعقیب آن زن پرداخت که فرزند ذکور زاده بود. Revelation of John 12:14: امّا دو بالِ آن عقاب بزرگ به آن زن داده شد تا به جایگاهی در بیابان پرواز کند که برای او مهیا شده بود و در آنجا از او، دور از دسترس آن مار، زمانی و زمانها و نیم‌زمانی نگهداری شود. Revelation of John 12:15: آنگاه مار از دهان خود آبی به‌‌سان رودی جاری ساخت تا در پی آن زن روان شود و سیلابْ او را با خود ببرد. Revelation of John 12:16: امّا زمین به یاری آن زن آمد و دهان گشود و سیلاب را که اژدها از دهان خود جاری ساخته بود، فرو‌‌خورد. Revelation of John 12:17: آنگاه اژدها به زن خشم برد و عزم آن کرد تا با دیگر فرزندان او بجنگد؛ یعنی با آنان که احکام خدا را اطاعت می‌کنند و شهادت عیسی را نگاه می‌دارند.

Revelation of John 13:1: و اژدها بر شنهای کنار دریا ایستاد.
آنگاه دیدم وحشی از دریا بیرون می‌آید. ده شاخ داشت و هفت سر، با ده تاج بر شاخهایش؛ و بر هر سرش نامی کفرآمیز نوشته شده بود. Revelation of John 13:2: آن وحش که من دیدم به پلنگ می‌مانست، امّا پاهای خرس داشت و دهان شیر. و اژدها قدرت خود را و تخت خود را به وحش داد و اقتداری عظیم به او بخشید. Revelation of John 13:3: از سرهای آن وحش، یکی گویی زخمی مهلک برداشته بود، امّا آن زخم مهلک بهبود یافته بود. تمام جهان در حیرت فرو‌‌شد و به پیروی از آن وحش گردن نهاد. Revelation of John 13:4: مردم اژدها را پرستش می‌کردند زیرا که به آن وحش اقتدار بخشیده بود. نیز آن وحش را پرستش می‌کردند و می‌پرسیدند: «آن که همتای این وحش باشد کیست؟ آن که بتواند با او بجنگد کیست؟»

Revelation of John 13:5: به وحش دهانی داده شد تا سخنان نخوت‌بار و کفرآمیز بگوید، و اجازه یافت تا اقتدار خود را چهل و دو ماه به‌‌کار بَرَد. Revelation of John 13:6: پس دهان خود را به کفرگویی بر خدا گشود و به نام او و به مسکن او، یعنی آنان که در آسمان می‌زیند، اهانت کرد. Revelation of John 13:7: به او اجازه داده شد که با مقدّسان بجنگد و بر آنها پیروز شود؛ و به او اقتدار بر هر طایفه و ملت و زبان و قوم داده شد. Revelation of John 13:8: همة ساکنان زمین آن وحش را خواهند پرستید – همة آن‌‌کسان که نامشان در آن دفتر حیات نیامده که از آنِ آن بره است که از بدو آفرینش جهان ذبح شده بود.

Revelation of John 13:9: آن که گوش دارد بشنود:
Revelation of John 13:10: اگر کسی می‌باید به اسارت برود، به اسارت خواهد رفت. اگر کسی می‌باید به شمشیر کشته شود،

به شمشیر کشته خواهد شد.

و این پایداری شکیب‌آمیزِ مقدّسان را می‌طلبد و ایمان آنان را.

Revelation of John 13:11: آنگاه دیدم وحشی دیگر از زمین بیرون می‌آید. همچون بره دو شاخ داشت ولی مانند اژدها سخن می‌گفت. Revelation of John 13:12: با تمام اقتدار وحش اوّل و به نام او عمل می‌کرد، و زمین و ساکنانش را به نیایش وحش اوّل که زخم مهلکش بهبود یافته بود، بر‌‌می‌گماشت. Revelation of John 13:13: آیات عظیم از او به ظهور می‌رسید و حتی موجب می‌شد پیش چشم مردم آتش از آسمان بر زمین فرو‌‌بارَد. Revelation of John 13:14: به‌‌سبب آیاتی که اجازه داشت به نام آن وحش به ظهور آورد، ساکنان زمین را بفریفت و به آنها دستور داد تمثالی از آن وحش که به شمشیر زخم خورده بود، امّا همچنان زنده بود، بسازند. Revelation of John 13:15: به او قدرت داده شد که جان در تمثال آن وحش بدمد تا آن تمثال بتواند سخن بگوید و اسباب کشتن همة آن‌‌کسان را فراهم آورد که از پرستش تمثال سر باز‌‌می‌زدند. Revelation of John 13:16: همچنین، همة کسان را، از خُرد و بزرگ، دارا و نادار، و غلام و آزاد واداشت تا بر دست راست خود یا بر پیشانی خویش علامت گذارند. Revelation of John 13:17: تا هیچ‌کس نتواند بدون آن علامت بخرد یا بفروشد، و آن علامت یا نام آن وحش بود یا شمارة نام او. Revelation of John 13:18: و این حکمت می‌طلبد. هر که بصیرت دارد، بگذار تا عدد آن وحش را محاسبه کند، چرا که آن، عدد انسان است. و عدد او ششصد و شصت و شش است.

Revelation of John 14:1:
آنگاه همین که نظر کردم، آن بره را دیدم بر کوه صهیون ایستاده با یکصد و چهل و چهار هزار تن که نام او را و نام پدر او را بر پیشانی نوشته داشتند. Revelation of John 14:2: و صدایی از آسمان شنیدم پرخروش چون آبهای پر‌شتاب؛ و غرّان چون رعد؛ آن صدا که شنیدم به صدای چنگ‌نوازان می‌مانست آنگاه که چنگ بنوازند. Revelation of John 14:3: و سرودی تازه سر‌‌دادند در پیشگاه آن تخت و در حضور آن چهار موجود زنده و آن پیران. و آن سرود را هیچ‌کس نتوانست بیاموزد، مگر آن یکصد و چهل و چهار هزار تن که از میان زمینیان خریده شده بودند. Revelation of John 14:4: اینان همان کسانند که خود را آلودة زنان نساختند، زیرا که باکره‌اند. اینان راه بره را دنبال می‌کنند هر کجا که برود. اینان از میان آدمیان خریده شدند و به‌‌عنوان نوبر بر خدا و بره عرضه شدند. Revelation of John 14:5: هیچ دروغی در دهانشان یافت نشد. اینان بَری از هر عیبند.

Revelation of John 14:6: آنگاه فرشته‌ای دیگر دیدم که در دل آسمان پرواز می‌کرد و انجیل جاودان با خود داشت تا ساکنان زمین را بشارت دهد، از هر قوم و طایفه و زبان و ملت که باشند. Revelation of John 14:7: هم‌‌او به آواز بلند گفت: «از خدا بترسید و او را جلال دهید، زیرا که ساعت داوری او فرا‌رسیده است. او را بپرستید که آسمانها و زمین و دریا و چشمه‌ساران را او آفرید.»

Revelation of John 14:8: و فرشتة دوّمی از پی او آمد و گفت: «سقوط کرد! سقوط کرد آن بابِل بزرگ! آن که از شراب زناکاریِ عقل‌سوز خود بر همة ملتها خورانید.»

Revelation of John 14:9: و فرشتة سوّمی از پی آن دو آمد و به آواز بلند گفت: «اگر کسی آن وحش و آن تمثال او را بپرستد و نشان او را بر پیشانی یا بر دست خود بپذیرد، Revelation of John 14:10: آن‌‌کس نیز از شراب خشم خدا که اینک پُر‌مایه و خالص در جام غضب او ریخته شده، خواهد نوشید. آن‌‌کس نیز در حضور فرشتگان مقدّس و در حضور بره با گوگرد مشتعل عذاب خواهد شد. Revelation of John 14:11: و دود عذاب آنان تا ابد به بالا خواهد رفت. برای آنان که آن وحش و آن تمثال او را می‌پرستند و برای آنان که نشانِ نام او را می‌پذیرند، نه در شب و نه در روز آسایش نخواهد بود.» Revelation of John 14:12: و این پایداری مقدّسان را می‌طلبد که احکام خدا و ایمان به عیسی را حفظ می‌کنند.

Revelation of John 14:13: آنگاه آوازی از آسمان شنیدم که می‌گفت، «بنویس: خوشا‌‌به‌‌حال آنان که از این پس در خداوند می‌میرند.»

و روح گفت: «آری آنان از رنج خود خواهند رست، زیرا که اعمالشان از پی آنها خواهد آمد!»

Revelation of John 14:14: آنگاه همین که نظر کردم، ابری سفید پیش رویم بود و بر آن ابر یکی نشسته بود که به پسر انسان می‌مانست و تاجی از طلا بر سر داشت و داسی تیز در دست. Revelation of John 14:15: آنگاه فرشته‌ای دیگر از معبد بیرون آمد و به بانگ بلند به آن که بر ابر نشسته بود گفت: «داسَت را بردار و درو کن، زیرا که زمان درو فرا‌رسیده و محصول زمین آمادة برداشت است.» Revelation of John 14:16: پس آن که بر ابر نشسته بود داسَش را بر زمین بگرداند و محصول زمین برداشت شد.

Revelation of John 14:17: سپس فرشته‌ای دیگر از معبدی که در آسمان است بیرون آمد و او نیز داسی تیز در دست داشت. Revelation of John 14:18: و باز فرشته‌ای دیگر از مذبح بیرون آمد که بر آتش اختیار داشت و به بانگ بلند به آن که داس تیز داشت، گفت: «داس تیزت را بر‌‌گیر و خوشه‌های انگور را از تاک زمین بر‌‌چین زیرا که انگورهای زمین رسیده است.» Revelation of John 14:19: پس آن فرشته داسَش را بر زمین بگرداند و انگورهای زمین را گرد آورد و در چَرخُشت بزرگ خشم خدا ریخت. Revelation of John 14:20: و انگورها در آن چَرخُشت در بیرون از شهر لگدکوب شد و از آن چَرخُشت خون جاری شد و خون تا افسار اسبان بالا آمد، در مسافتی به گسترة هزار و ششصد پرتابِ تیر.

Revelation of John 15:1:
یک نشانة عظیم و حیرتزای دیگر نیز در آسمان دیدم: و آن هفت فرشته بود با هفت بلای نهایی – نهایی از آن‌‌رو که با آنها خشم خدا کامل می‌شد.

Revelation of John 15:2: و چیزی را دیدم که به دریایی از شیشه می‌مانست که با آتش در‌‌آمیخته شده باشد و در کنار دریا کسانی را ایستاده دیدم که بر آن وحش و بر تمثال او و بر عدد نام او پیروز شده بودند. اینان چنگهایی به‌‌دست داشتند که خدا به آنان داده بود. Revelation of John 15:3: و سرود خادم خدا، موسی، را می‌خواندند و سرود آن بره را که: «عظیم و حیرتزاست کارهای تو، ای خداوندْ خدای قادر مطلق. عدل و حق است راههای تو، ای پادشاه همة اعصار.

Revelation of John 15:4: کیست که از تو نترسد، ای خداوند، و جلال نام تو را به آن ندهد؟ زیرا تو، و تنها تو، قدّوسی. همة قومها خواهند آمد و در پیشگاه تو به پرستش خواهند ایستاد زیرا که کارهای شریف

تو اکنون آشکار شده است.»

Revelation of John 15:5: پس از آن دیدم که معبد، یعنی خیمة شهادت، در آسمان گشوده شد. Revelation of John 15:6: و هفت فرشته که حامل هفت بلا بودند از آن بیرون آمدند. و فرشتگان کتان پاکیزه و درخشان به‌‌تن و شال زرّینی به‌‌دور سینه داشتند. Revelation of John 15:7: آنگاه یکی از آن چهار موجود زنده هفت پیالة زرّینِ آکنده از خشم خدایی که تا ابد زنده است، به آن هفت فرشته داد. Revelation of John 15:8: و معبد به جلال و قدرت خدا آکنده از دود شد و هیچ‌کس را یارای ورود نبود مگر آنگاه که آن هفت بلای آن هفت فرشته به‌تمامی تحقق یافت.

Revelation of John 16:1:
آنگاه صدایی بلند از معبد شنیدم که به آن هفت فرشته می‌گفت: «بروید و هفت پیالة خشم خدا را بر زمین فرو‌‌ریزید.»

Revelation of John 16:2: فرشتة اوّل رفت و پیالة خود را بر خشکی فرو‌‌ریخت، و زخمهای زشت و دردناک بر پیکر مردمی پدیدار شد که علامت آن وحش را بر خود داشتند و تمثال او را می‌پرستیدند.

Revelation of John 16:3: فرشتة دوّم پیالة خود را به دریا فرو‌‌ریخت، و دریا به خون بدل شد، خونی که به خون انسان مرده می‌مانست، و همة زندگان دریا هلاک شدند.

Revelation of John 16:4: فرشتة سوّم پیالة خود را بر رودخانه‌ها و چشمه‌های آب فرو‌‌ریخت، و رودخانه‌ها و چشمه‌ها به خون بدل شدند. Revelation of John 16:5: آنگاه شنیدم که فرشتة نگهبان آبها چنین گفت: «تو عادلی در این حکمها که کردی، تو که هستی و بوده‌ای، ای قدّوس؛

Revelation of John 16:6: زیرا که آنان خون مقدّسان و انبیای تو را ریختند، پس به آنان خون دادی تا بنوشند که سزایشان همین است!»

Revelation of John 16:7: و شنیدم از مذبح پاسخ آمد که: «آری، ای خداوندْ خدای قادر مطلق، حق است و عدل، کیفری که تو می‌دهی.»

Revelation of John 16:8: فرشتة چهارم پیالة خود را بر خورشید فرو‌‌ریخت، و خورشید فرمان یافت تا مردم را به آتش بسوزاند. Revelation of John 16:9: و مردم از شدت گرما سوختند و نام خدا را که اختیار این بلاها با اوست، ناسزا گفتند امّا توبه نکردند و او را جلال ندادند.

Revelation of John 16:10: فرشتة پنجم پیالة خود را بر تختِ آن وحش فرو‌‌ریخت و قلمرو او در تاریکی فرو‌‌رفت. آدمیان از فزونی درد، زبان خود را گاز می‌گرفتند. Revelation of John 16:11: و به‌‌سبب آلام و جراحات خود به خدای آسمان ناسزا می‌گفتند، امّا از اعمال خود توبه نمی‌کردند.

Revelation of John 16:12: فرشتة ششم پیالة خود را بر رود بزرگ فرات فرو‌‌ریخت و آب آن خشکید تا راه برای شاهان شرق باز شود. Revelation of John 16:13: آنگاه دیدم سه روح خبیث در هیئت وزغ از دهان اژدها و از دهان آن وحش و از دهان نبی کذّاب بیرون آمدند. Revelation of John 16:14: اینان ارواح دیوهایند که آیات به ظهور می‌آورند و نزد شاهان سرتاسر جهان می‌روند تا آنان را برای نبردِ روزِ عظیمِ خدای قادر مطلق گرد هم آورند.

Revelation of John 16:15: «بهوش باشید، که چون یک دزد می‌آیم! خوشا‌‌به‌‌حال آن که بیدار می‌ماند و جامه‌اش را با خود نگاه می‌دارد، مبادا عریان روانه شود و رسوای عالم گردد.»

Revelation of John 16:16: آنگاه آن سه روح پلید شاهان زمین را در جایی که به زبان عبرانیان «حارمَجِدّون» خوانده می‌شود، گرد هم آوردند.

Revelation of John 16:17: فرشتة هفتم پیالة خود را در هوا پاشید و بانگی بلند از آن تخت که در معبد بود، برآمد که: «کار تمام است!» Revelation of John 16:18: آنگاه برق آذرخش و غریوِ غرّش رعد بود که برمی‌خاست، و زمین‌لرزه‌ای عظیم واقع شد؛ چندان عظیم که نظیرش تا انسان بر زمین می‌زیسته، روی نداده بود. Revelation of John 16:19: شهر بزرگ سه پاره شد و شهرهای قومها فرو‌‌پاشیدند. و خدا بابِل بزرگ را به یاد آورد و جام سرشار از شراب خشم خروشان خود را به او نوشاند. Revelation of John 16:20: هر جزیره که بود گریخت؛ و کوهها محو و نابود شدند. Revelation of John 16:21: و از آسمان تگرگی سخت سنگین که هر دانه، انگاری پنجاه کیلو وزن داشت بر آدمیان فرو‌‌بارید؛ و آدمیان خدای را از بابت این بلا ناسزا گفتند، زیرا که بلایی سخت سنگین بود.

Revelation of John 17:1:
آنگاه از آن هفت فرشته که آن هفت پیاله را در دست داشتند یکی پیش آمد و با من گفت: «بیا تا مجازات آن فاحشة بزرگِ لمیده بر آبهای بسیار را نشانت دهم. Revelation of John 17:2: با او بود که پادشاهان زمین زنا کردند و از شرابِ هم‌آغوشی‌های او بود که ساکنان زمین مست شدند.»

Revelation of John 17:3: پس آن فرشته مرا در روح به بیابانی برد. در آنجا زنی دیدم نشسته بر پشت وحشی سرخ‌فام که پیکرش یکسره با نامهای کفرآمیز پوشیده شده بود، و هفت سر و ده شاخ داشت. Revelation of John 17:4: و زن جامة سرخ و ارغوانی بر تن داشت و در برق طلا و جواهر و مروارید می‌درخشید. جامی زرّین به‌‌دست داشت سرشار از همة زشتیها و آکنده از ناپاکی هم‌آغوشی‌هایش. Revelation of John 17:5: و این نام مرموز بر پیشانی او نوشته شده بود: «بابِل بزرگ، مادر فواحش و زشتیهای زمین.» Revelation of John 17:6: و دیدم که زنْ مست از خون مقدّسان است، خون آنان که بار شهادت خود در حق عیسی را بر دوش داشتند.

همین که او را دیدم سخت در شگفت شدم. Revelation of John 17:7: فرشته با من گفت: «شگفتی تو از چیست؟ راز آن زن و آن وحش را که هفت سَر و ده شاخ دارد و زن سوار بر اوست، من برایت شرح خواهم داد. Revelation of John 17:8: آن وحش که دیدی، زمانی بود، اکنون نیست، و بزودی از چاه بی‌انتها بر خواهد آمد و به هلاک خود خواهد رسید. از ساکنان زمین آنان که نامشان از بدو آفرینش جهان در دفتر حیات ثبت نشده است، از دیدن آن وحش در شگفت خواهند شد، زیرا که زمانی بود، اکنون نیست، و با این‌‌همه، خواهد آمد.

Revelation of John 17:9: «این‌‌همه را ذهن حکیمی می‌طلبد تا دریابد. آن هفت سَر، هفت کوهند که آن زن بر آنها قرار دارد. همانها هفت پادشاه نیز هستند. Revelation of John 17:10: از آنان پنج تن سقوط کرده‌اند، یکی باقی است و آن آخری هنوز نیامده است؛ امّا وقتی که بواقع بیاید، باید اندک زمانی بپاید. Revelation of John 17:11: آن وحش که زمانی بود و اکنون نیست، پادشاه هشتم است. او به همان هفت تن تعلق دارد و به هلاکت خود می‌رسد.

Revelation of John 17:12: «آن ده شاخ که دیدی، دَه پادشاهند که هنوز به پادشاهی نرسیده‌اند. امّا در مهلتی یک ساعته از قدرت شاهان برخوردار خواهند شد، با آن وحش. Revelation of John 17:13: آنان همگی یک هدف دارند و زور و قدرت خود را به وحش خواهند سپرد. Revelation of John 17:14: همگی با آن بره به جنگ بر خواهند خاست، امّا بره بر آنان پیروز خواهد شد، زیرا او ربِ ارباب است، و شاه شاهان است – و خوانده‌شدگان او با او خواهند بود، و برگزیدگان او با او خواهند بود، و پیروان وفادار او با او خواهند بود.»

Revelation of John 17:15: آنگاه فرشته با من گفت: «آن آبها که دیدی، که فاحشه بر آنها قرار دارد، همانا ملتها و جماعتها و قومها و زبانها هستند. Revelation of John 17:16: آن وحش و آن ده شاخ که دیدی از فاحشه بیزار خواهند شد. او را نابود خواهند کرد و عریان رها خواهند کرد. گوشت او را خواهند خورد و او را در آتش خواهند سوزاند. Revelation of John 17:17: زیرا که خدا در دل آنها نهاده است که خواست او را برآورند و با رضای‌‌خاطرْ عنانِ قدرت و حکومت خود را به‌‌دست آن وحش بسپارند، تا آنگاه که کلام خدا به‌تمامی تحقق یابد. Revelation of John 17:18: و آن زن که دیدی همان شهر بزرگ است که بر پادشاهان زمین حکومت می‌کند.»

Revelation of John 18:1:
پس از آن، فرشته‌ای دیگر دیدم که از آسمان فرود می‌آمد. و او اقتداری عظیم داشت و زمین از جلال او نورانی شد. Revelation of John 18:2: به صدایی سخت پرصلابت فریاد برآورد که: «فرو‌‌پاشید! بابِل بزرگ فرو‌‌پاشید! بابِل اینک به مسکن دیوان بدل شده است و به قرارگاه هر روح خبیثی،

و به جولانگاه هر پرندة ناپاک و نفرت‌انگیزی.

Revelation of John 18:3: زیرا که از شراب عقل‌سوز زنای او قومها همه نوشیدند. و شاهان زمین با او زنا کردند، و تاجران زمین از کثرت تجمّلات او دولتمند شدند.»

Revelation of John 18:4: آنگاه صدایی دیگر از آسمان شنیدم که گفت: «ای قوم من، از این شهر بیرون آیید، مبادا شریک گناهان او شوید، مبادا سهمی از بلاهای او به شما رسد،

Revelation of John 18:5: زیرا که گناهان او اینک تا به فلک رسیده، و خدا جنایات او را به یاد آورده است.

Revelation of John 18:6: همان را که او داده به او پس دهید؛ مزد هر‌‌آنچه را او کرده دو‌‌چندان بپردازید. از جام خود او معجون مضاعف به کار او کنید.

Revelation of John 18:7: به او همان‌‌مایه عذاب و اندوه دهید که او جلال و شکوه به خود می‌داد. زیرا که در دل به خود می‌بالد که، ‹من چنان می‌نشینم که ملکه‌ای می‌نشیند. بیوه نیستم و هرگز به ماتم نخواهم نشست.›

Revelation of John 18:8: از این‌‌روست که بلاهایش یک روزه بر او نازل خواهد شد، بلای مرگ و ماتم و قحطی. و در آتش خواهد سوخت. زیرا که قدیر است آن خداوندْ خدایی که او را کیفر می‌دهد.»

Revelation of John 18:9: و چون شاهان زمین که با او زنا کردند و شریک تجمّل او شدند، دود سوختن او را ببینند، بر او خواهند گریست و به سوگ او خواهند نشست. Revelation of John 18:10: از ترسِ عذابی که او می‌کشد دورادور خواهند ایستاد و ناله سر خواهند داد که: «دریغ، دریغ! ای شهر بزرگ، ای بابِل، ای شهر پرقدرت! چه شد که یک‌ساعته نابود شدی!»

Revelation of John 18:11: و بازرگانان زمین بر او خواهند گریست و به سوگ او خواهند نشست، زیرا که دیگر کسی کالای آنان را نمی‌خرد، Revelation of John 18:12: نه طلا و نقره و جواهرات و مروارید آنان را؛ نه پارچه‌های نفیس و ابریشم و ارغوان و سرخ آنان را؛ نه انواع چوبهای معطر و ظرفهای عاج و ظرفهای چوبینِ گرانبها و مس و آهن و مرمرِ آنان را؛ Revelation of John 18:13: نه دارچین و ادویه و بخورِ خوشبو و مُر و کندر آنان را؛ نه شراب و روغن زیتون و آرد مرغوب و گندم آنان را؛ نه حیوانات اهلی و گوسفندان و اسبان و ارابه‌های آنان را؛ و نه بدنها و نفوس آدمیان را.

Revelation of John 18:14: هم آنان خواهند گفت: «آن میوه که جانت تمنایش را داشت، از تو درگذشته. دولت و شوکت تو همه بر باد رفته است، و هرگز باز نخواهد گشت.» Revelation of John 18:15: و بازرگانان که این‌‌همه را می‌فروختند و ثروت می‌اندوختند، از ترس عذابی که او می‌کشد، دورادور خواهند ایستاد و زاری خواهند کرد و ماتم خواهند گرفت و Revelation of John 18:16: مویه سر خواهند داد که: «دریغ، دریغ! ای شهر بزرگ، پوشیده در پارچه‌های نفیس ارغوان و سرخ، رخشنده در برق طلا و جواهر و مروارید!

Revelation of John 18:17: یک‌ساعته ثروت سرشار تو تباهی گرفته است.»

و هر ناخدای کشتی و هر آن‌‌کسان که با کشتی سفر می‌کنند، چه دریانوردان و چه کسانی که از راه دریا معاش می‌کنند دورادور خواهند ایستاد. Revelation of John 18:18: و چون دود آتشی را می‌بینند که او را می‌سوزاند، فریاد سر می‌دهند که: «هرگز آیا شهری چون این شهرِ بزرگ در جهان بوده است؟» Revelation of John 18:19: و خاک بر سر می‌کنند و گریان و ماتمزده فریاد برمی‌آورند که: «دریغ، دریغ! ای شهر بزرگ، شهری که همة کشتی‌داران، از دولت او ثروت اندوختند، اینک یک‌ساعته ویران شده است!

Revelation of John 18:20: ای آسمان بر او شادی کن! شادی کنید ای مقدّسان و رسولان و انبیا! زیرا خدا دادِ شما را از او ستانده است.»

Revelation of John 18:21: آنگاه فرشته‌ای نیرومند، پاره‌سنگی همچندِ آسیابْ‌سنگی بزرگی بر‌‌گرفت و به دریا افکند، و گفت: «این‌‌گونه سخت و بی‌امان فرو‌‌افکنده خواهد شد، بابِل، آن شهر بزرگ، تا دیگر نشانی از او هرگز یافت نشود.

Revelation of John 18:22: دیگر نه نوای چنگ‌نوازان و مطربان هرگز از تو به گوش خواهد رسید، و نه نوای نی‌زنان و شیپور نوازان. دیگر هیچ صنعتگری از هیچ صنفی در تو هرگز یافت نخواهد شد. و دیگر صدای هیچ آسیایی در تو هرگز شنیده نخواهد شد؛

Revelation of John 18:23: دیگر نور هیچ چراغی در تو هرگز نخواهد تابید؛ دیگر صدای هیچ عروس و هیچ دامادی در تو به گوش نخواهد رسید. تاجران تو مردان بزرگ زمین بودند، به افسون جادوی تو قومها همه گمراه شدند،

Revelation of John 18:24: در او، خون انبیا و مقدّسان باز‌‌یافته شد، و خون همة کسان که بر پهنة زمین کشته شدند.»

Revelation of John 19:1:
پس از آن، صدایی شنیدم که به خروش جماعتی عظیم در آسمان می‌مانست؛ که می‌گفتند: «هَلِلویا!

نجات و جلال و قدرت از آن خدای ماست،

Revelation of John 19:2: که جزاهایش حق است و عدل است. آن فاحشة بزرگ را جزا داده که زمین را با زنایش به فساد کشید، و از او انتقام خون بندگان خود را گرفته است.»

Revelation of John 19:3: و دوباره فریاد برآوردند که: «هَلِلویا! تا ابد دود از او برمی‌خیزد.»

Revelation of John 19:4: و آن بیست و چهار پیر و آن چهار موجود زنده به خاک افتادند و خدای را که بر تخت نشسته بود، پرستش کردند و بانگ برآوردند که: «آمین. هَلِلویا!»

Revelation of John 19:5: آنگاه صدایی از تخت بر‌‌آمد که می‌گفت: «سپاس گویید خدای ما را، ای همة بندگان او، ای شما که ترس از او دارید، از خُرد و از بزرگ!»

Revelation of John 19:6: آنگاه صدایی شنیدم که به خروش جماعتی عظیم می‌مانست، و به غرّش آبهای فراوان، و به بانگ بلند رعد، که می‌گفت: «هَلِلویا! زیرا که خداوندْ خدای ما، آن قادر مطلق، سلطنت آغاز کرده است.

Revelation of John 19:7: به‌‌وجد آییم و شادی کنیم، و او را جلال دهیم، زیرا زمان عروسی آن بره فرا‌رسیده، و عروس او خود را آماده ساخته است؛

Revelation of John 19:8: جامة کتان نفیس و درخشان و پاکیزه به او بخشیده شد تا به‌‌تن کند.»

جامة کتانِ نفیس مظهر اعمال نیک مقدّسان است.

Revelation of John 19:9: آنگاه فرشته به من گفت: «بنویس، خوشا‌‌به‌‌حال آنان که به ضیافت عروسی آن بره دعوت می‌شوند.» و افزود: «اینها کلام راستین خدایند!» Revelation of John 19:10: در این لحظه بود که به‌‌پایش افتادم تا او را بپرستم. امّا او به من گفت: «مبادا چنین کنی! چون من نیز همچون تو و برادران تو که شهادت عیسی را نگاه می‌دارند، غلام اویم. خدای را بپرست! زیرا شهادت عیسی، روح نبوّت است.»

Revelation of John 19:11: آنگاه دیدم که درهای آسمان باز مانده و پیش رویم هان اسبی سفید در آنجاست، با سواری که امین و برحق می‌نامندش. او به عدل حکم می‌کند و می‌جنگد. Revelation of John 19:12: چشمانش به آتشِ مشتعل می‌ماند و بر سرش تاجهای بسیار است. و نامی دارد بر او نوشته که هیچ‌کس نمی‌داند، جز خودش. Revelation of John 19:13: ردایی دارد به خون آغشته و نامش «کلام خدا» است. Revelation of John 19:14: سپاهیان آسمان از پی او می‌آمدند، سوار بر اسبان سفید، و در جامه‌های کتانِ نفیس و سفید و پاکیزه. Revelation of John 19:15: و شمشیری از دهانش بیرون می‌آید برّان تا با آن بر قومها بتازد. «بر آنان با عصای آهنین حکم خواهد راند.» چَرخُشتِ شرابِ خشمِ خدای قادر مطلق را زیر پا‌هایش به خروش در خواهد آورد. Revelation of John 19:16: و بر ردا و ران او نوشته است: «شاه شاهان و ربِ ارباب.»

Revelation of John 19:17: و فرشته‌ای دیدم که در آفتاب ایستاده بود و به بانگ بلند به کلّ پرندگان که در دل آسمان بال می‌زدند ندا داد و گفت: «بیایید؛ برای ضیافت بزرگ خدا گردِ هم آیید Revelation of John 19:18: تا از گوشت شاهان و سرداران و توانمندان بخورید، و از گوشت اسبان و سوارانشان، و از گوشت هر انسانی، از غلام و آزاد، و خُرد و بزرگ.»

Revelation of John 19:19: آنگاه آن وحش را دیدم، و آن شاهان زمین را دیدم، و سپاهیان آنان را دیدم که همداستان شده بودند تا با آن سوار و سپاه او بجنگند. Revelation of John 19:20: امّا آن وحش گرفتار شد و با او آن نبی کذّاب که به نامِ او آیات به ظهور می‌آورْد و با آیات خود کسانی را فریفته بود که علامت آن وحش را پذیرفته بودند و تمثال او را می‌پرستیدند. آنان هر دو، زنده به دریاچة آتش و گوگرد مشتعل افکنده شدند. Revelation of John 19:21: و باقی آنان به شمشیری که از دهان آن اسب‌سوار بیرون می‌آمد، کشته شدند و آن پرندگان همگی خود را از گوشت آنان بیاکندند.

Revelation of John 20:1:
و دیدم فرشته‌ای از آسمان فرو‌‌می‌آید، و کلید چاه بی‌انتها با اوست، و زنجیری بزرگ در دست دارد. Revelation of John 20:2: او اژدها را، آن مار کهن را، که همانا ابلیس یا شیطان است، گرفت و در بند کشید تا هزار سال در اسارت بماند Revelation of John 20:3: و او را به چاه بی‌انتها در‌‌انداخت و در بر او قفل کرد و مُهر بر آن نهاد تا قومها را دیگر نفریبد تا آن هزاره سر‌‌آید. و پس از آن چندگاهی آزاد گردد.

Revelation of John 20:4: و تختهایی دیدم که بر آنها کسانی نشسته بودند که حق داوری به آنان سپرده شده بود. و نفوس کسانی را دیدم که سرهاشان در راه شهادت در حق عیسی مسیح و در حق کلام خدا از تن جدا شده بود. اینان نه به پرستش آن وحش و تمثال او تن داده بودند و نه علامت او را بر پیشانی و بر دست خود پذیرفته بودند. اینان دوباره زنده شدند و با مسیح هزار سال سلطنت کردند. Revelation of John 20:5: این رستاخیز اوّل است. و مردگانِ دیگر زنده نشدند تا آن هزاره سر‌‌آید. Revelation of John 20:6: خجسته بمانند و مقدّس همة آنان که در رستاخیز اوّل شرکت دارند. مرگ دوّم بر آنان هیچ قدرت ندارد بلکه در سِلک کاهنان خدا و مسیح خواهند ماند و با او هزار سال سلطنت خواهند کرد.

Revelation of John 20:7: آنگاه که آن هزاره سر‌‌آید، شیطان از زندان رها خواهد شد و Revelation of John 20:8: در پی فریب قومها به چهارگوشة زمین – به یأجوج و مأجوج که به شماره چونان شنهای کنار دریا هستند – خواهد رفت تا آنان را برای نبرد گرد هم آورد. Revelation of John 20:9: اینان بر پهنة زمین پیش رفتند و اردوگاه مقدّسان، یعنی شهر محبوب خدا را محاصره کردند. امّا آتش از آسمان فرود آمد و آنان را فرو‌‌خورد. Revelation of John 20:10: و ابلیس، که آنان را فریب داده بود، به دریاچة آتش و گوگرد افکنده شد، به جایی که آن وحش و نبی کذّاب افکنده شده بودند. اینان روز و شب تا ابد عذاب خواهند کشید.

Revelation of John 20:11: آنگاه تخت بزرگ و سفیدی دیدم، و کسی را که بر آن نشسته بود. آسمان و زمین از حضور او می‌گریختند و جایی برای آنها نبود. Revelation of John 20:12: و مردگان را دیدم، چه خُرد و چه بزرگ، که در برابر تخت ایستاده بودند. و دفترها گشوده شد. دفتری دیگر نیز گشوده شد که دفتر حیات است. مردگان بر‌‌حسب اعمالشان، مطابق با آنچه که در آن دفترها نوشته شده بود، داوری شدند. Revelation of John 20:13: دریا مردگانی را که در خود داشت، پس داد؛ مرگ و جهان مردگان نیز مردگان خود را پس دادند، و هر کس بر‌‌حسب اعمالی که انجام داده بود، داوری شد. Revelation of John 20:14: و مرگ و جهان مردگان به دریاچة آتش افکنده شد. دریاچة آتش، مرگ دوّم است. Revelation of John 20:15: و هر که نامش در دفتر حیات نوشته نشده بود، به دریاچة آتش افکنده شد.

Revelation of John 21:1:
سپس آسمانی جدید و زمینی جدید دیدم، زیرا آسمان اوّل و زمین اوّل سپری شده بود و دیگر دریایی وجود نداشت. Revelation of John 21:2: و شهر مقدّس اورشلیم جدید را دیدم که از آسمان از نزد خدا پایین می‌آمد، آماده‌شده همچون عروسی که برای شوهر خود آراسته شده باشد. Revelation of John 21:3: و از تخت، صدای بلندی شنیدم که گفت: «اینک، مسکن

خدا با آدمیان است، و او با آنها ساکن خواهد شد؛ و ایشان قوم او خواهند بود؛ و خود خدا با ایشان خواهد بود و خدای ایشان خواهد بود.

Revelation of John 21:4: او هر اشکی را از چشمان آنها پاک خواهد کرد. و دیگر مرگ نخواهد بود؛ و ماتم و شیون و درد وجود نخواهد داشت، زیرا چیزهای اوّل سپری شد.»

Revelation of John 21:5: سپس آن تخت‌نشین گفت: «اینک همه چیز را نو می‌سازم.» و گفت: «اینها را بنویس زیرا این سخنان درخور اعتماد و راست است.» Revelation of John 21:6: باز به من گفت: «به انجام رسید! من ‹الف› و ‹ی› و ابتدا و انتها هستم. من به هر که تشنه باشد، از چشمة آب حیات برایگان خواهم داد. Revelation of John 21:7: هر که غالب آید، این‌‌همه را به میراث خواهد برد، و من خدای او خواهم بود و او پسر من خواهد بود. Revelation of John 21:8: امّا نصیب بزدلان و بی‌ایمانان و مفسدان و آدمکشان و بی‌عفتان و جادوگران و بت‌پرستان و همة دروغگویان، دریاچة مشتعل به آتش و گوگرد خواهد بود. این مرگ دوّم است.»

Revelation of John 21:9: یکی از آن هفت فرشته که هفت پیالة پُر از هفت بلای آخر را داشتند، آمد و به من گفت: «بیا! من عروس، یعنی همسر بره را به تو نشان خواهم داد.» Revelation of John 21:10: آنگاه مرا در روح به فراز کوهی بزرگ و بلند برد و شهر مقدّس اورشلیم را به من نشان داد که از آسمان از نزد خدا فرود می‌آمد. Revelation of John 21:11: جلال خدا از آن ساطع می‌شد و درخشندگیش مانند گوهری بسیار گرانبها، همچون یشم، و به شفافیت بلور بود. Revelation of John 21:12: دیواری بزرگ و بلند داشت که دارای دوازده دروازه بود و دوازده فرشته نزد دروازه‌هایش بودند. و بر هر یک از آن دروازه‌ها نام یکی از دوازده قبیلة بنی اسرائیل نوشته شده بود. Revelation of John 21:13: سه دروازه در سمت مشرق، سه دروازه در سمت شمال، سه دروازه در سمت جنوب و سه دروازه در سمت مغرب قرار داشت. Revelation of John 21:14: و دیوار شهر دارای دوازده پی بود که بر آنها نام دوازده رسول بره نوشته شده بود.

Revelation of John 21:15: و آن که با من سخن می‌گفت، میلة اندازه‌گیری زرّینی به‌‌دست داشت تا شهر و دروازه‌ها و دیوار آن را اندازه‌گیری کند. Revelation of John 21:16: شهر به شکل مربع، و طول و عرض آن یکسان بود. او شهر را با آن میله اندازه گرفت. طول و عرض و ارتفاع شهر با هم مساوی و برابر دوازده هزار پرتاب تیر بود. Revelation of John 21:17: و ضخامت دیوار آن صد و چهل و چهار واحد اندازه‌گیری شد، یعنی به مقیاس انسان که فرشته به‌‌کار می‌بُرد. Revelation of John 21:18: دیوار شهر از یشم ساخته شده بود، و شهر از طلای ناب و مانند شیشه شفاف بود. Revelation of John 21:19: پی دیوار شهر با هر‌‌گونه گوهر گرانبها تزیین شده بود. پی اوّل از یشم بود، دوّمین از لاجورد، سوّمین از عقیق سفید، چهارمین از زمرّد، Revelation of John 21:20: پنجمین از عقیق سرخ، ششمین از عقیق آتشین، هفتمین از زِبَرجَد، هشتمین از یاقوت کبود، نهمین از یاقوت زرد، دهمین از عقیق سبز، یازدهمین از فیروزه و دوازدهمین از لعل بنفش. Revelation of John 21:21: دوازده دروازة شهر، دوازده مروارید بودند، یعنی هر یک از دروازه‌ها یک مروارید بود. و میدان شهر از طلای ناب و مانند شیشه شفاف بود.

Revelation of John 21:22: معبدی در شهر ندیدم، زیرا خداوندْ خدای قادر مطلق و بره، معبد آن هستند. Revelation of John 21:23: و شهر نیازی به خورشید و ماه ندارد که بر آن بتابند زیرا جلال خدا آن را روشن می‌کند و بره چراغ آن است. Revelation of John 21:24: و قومها در نور آن سلوک خواهند کرد و پادشاهان زمین، جاه و جلال خود را به آنجا خواهند آورد. Revelation of John 21:25: دروازه‌های آن هرگز در روز بسته نخواهد شد، زیرا در آنجا شب وجود نخواهد داشت. Revelation of John 21:26: فرّ و شکوه قومها به آنجا آورده خواهد شد. Revelation of John 21:27: امّا هیچ چیز ناپاک و هیچ‌کس که مرتکب اعمال قبیح و فریبکاری شود، به هیچ روی وارد آن نخواهد شد، فقط کسانی که نامشان در دفترِ حیاتِ بره نوشته شده است، بدان راه خواهند داشت.

Revelation of John 22:1:
آنگاه نهر آب حیات را به من نشان داد که همچون بلور شفاف بود و از تخت خدا و بره جاری می‌شد Revelation of John 22:2: و از وسط میدان شهر می‌گذشت. در دو طرف نهر، درخت حیات بود که دوازده بارْ میوه می‌داد. یعنی هر ماه یک بار. و برگهای آن برای شفای قومها بود. Revelation of John 22:3: و دیگر هیچ لعنتی وجود نخواهد داشت. تخت خدا و تخت بره در آن شهر خواهد بود و خادمانش او را خواهند پرستید. Revelation of John 22:4: آنها روی او را خواهند دید و نام او بر پیشانی آنها خواهد بود. Revelation of John 22:5: و دیگر شب وجود نخواهد داشت و آنها به نور چراغ یا خورشید نیازمند نخواهند بود، زیرا خداوندْ خدا به آنها روشنایی خواهد بخشید. و آنها تا ابد سلطنت خواهند کرد.

Revelation of John 22:6: فرشته به من گفت: «این سخنان درخور اعتماد و راست است. خداوند، خدای ارواح انبیا، فرشتة خود را فرستاد تا آنچه را که می‌باید بزودی به‌‌وقوع بپیوندد، به خادمان خود نشان دهد.»

Revelation of John 22:7: «اینک بزودی می‌آیم! خوشا‌‌به‌‌حال کسی که کلام نبوّت این کتاب را نگاه می‌دارد.»

Revelation of John 22:8: من، یوحنا، همان کسی هستم که این چیزها را دیدم و شنیدم. و پس از دیدن و شنیدن آنها، پیش پا‌های آن فرشته که آنها را به من نشان داده بود، افتادم تا پرستش کنم. Revelation of John 22:9: امّا او به من گفت: «مبادا چنین کنی! من نیز همچون تو و برادران تو، انبیا، و آنان که کلام این کتاب را نگاه می‌دارند، خادم اویم. خدا را بپرست.»

Revelation of John 22:10: آنگاه به من گفت: «کلام نبوّت این کتاب را مُهر نکن زیرا وقت نزدیک است. Revelation of John 22:11: پس شخص بدکار، به بدی کردن ادامه دهد و مفسد، همچنان به فساد بپردازد؛ نیکوکار، به نیکویی کردن ادامه دهد و مقدّس، همچنان مقدّس بماند.»

Revelation of John 22:12: «اینک بزودی می‌آیم و پاداش من با من است تا به هر کس بر‌‌حسب اعمالش جزا دهم. Revelation of John 22:13: من ‹الف› و ‹ی›، اوّل و آخر، و ابتدا و انتها هستم.»

Revelation of John 22:14: خوشا‌‌به‌‌حال آنان که ردای خود را می‌شویند تا حقِ دسترسی به درخت حیات را پیدا کنند و بتوانند به دروازه‌های شهر داخل شوند. Revelation of John 22:15: سگها و جادوگرها و بی‌عفتان و آدمکشان و بت‌پرستان و همة کسانی که دروغ را دوست می‌دارند و آن را به‌‌عمل می‌آورند، بیرون می‌مانند.

Revelation of John 22:16: «من، عیسی، فرشتة خود را نزد شما فرستادم تا این چیزها را به کلیساها اعلام کند. من ریشه و نسل داوود و ستارة درخشان صبح هستم.»
Revelation of John 22:17: روح و عروس می‌گویند: «بیا!» هر آن که می‌شنود بگوید: «بیا!» هر که تشنه است بیاید؛ و هر که طالب است، از آب حیات برایگان بگیرد.

Revelation of John 22:18: من به هر کس که کلام نبوّت این کتاب را می‌شنود، هشدار می‌دهم که اگر کسی چیزی بدان بیفزاید، خدا بلاهای نوشته شده در این کتاب را بر او خواهد افزود. Revelation of John 22:19: و اگر کسی از کلام نبوّت این کتاب چیزی کم کند، خدا او را از درخت حیات و از شهر مقدّس، که در این کتاب دربارة آنها نوشته شده است، بی‌نصیب خواهد ساخت.

Revelation of John 22:20: آن که بر این امور شهادت می‌دهد، چنین می‌گوید: «آری، بزودی می‌آیم.»

آمین. بیا، ای خداوندْ عیسی!

Revelation of John 22:21: فیض خداوندْ عیسی با همة شما باد. آمین.

: فیض خداوندْ عیسی با همة شما باد. آمین.

(FarHezareNoh)